شهرنشینی از دیدگاه ابن‌خلدون

توسعه‌ی شهری (تمدن) یک پدیده‌ی اجتماعی مطلوب و مورد انتظار است؛ توسعه‌ی شهری هدف مردم بدوی (مردم چادرنشین و روستایی) است که آرزو دارند به یک زندگی راحت و آسوده توأم با رفاه دست یابند. به این خاطر مردم بدوی
دوشنبه، 17 خرداد 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
شهرنشینی از دیدگاه ابن‌خلدون
 شهرنشینی از دیدگاه ابن‌خلدون

 

نویسنده: فؤاد بعلی
برگردان: دکتر غلامرضا جمشیدیها



 

1- توسعه‌ی شهری

توسعه‌ی شهری (تمدن) یک پدیده‌ی اجتماعی مطلوب و مورد انتظار است؛ توسعه‌ی شهری هدف مردم بدوی (مردم چادرنشین و روستایی) است که آرزو دارند به یک زندگی راحت و آسوده توأم با رفاه دست یابند. به این خاطر مردم بدوی یا هر فاتحی نیاز به ساختن شهر جدید یا پایتخت برای خودشان ندارند؛ آنها می‌توانند هر شهری را که سلسله‌ی قدیمی استفاده کرده حفظ و نگاهداری نمایند. با وجود این، اغلب تشکیل دادن یک دولت به معنی بنیان نهادن یک شهر است، مثل بنیان نهادن بغداد (1) در شروع حکومت عباسیان و قاهره (2) بعد از تهاجم فاطمیان به مصر (3). بنیان نهادن یک شهر اولین مرحله از وجود، یعنی جوانی آن را نشان می‌دهد. مرحله‌ی دوم مرحله‌ی بلوغ است که به دنبال آن مرحله پیری می‌آید. اگر چه ابن‌خلدون اشاره‌ای به مرحله‌ی صباوت و کودکی نکرده است، با این وصف نظرات او درباره‌ی تکامل شهر همانند نظرات گریفث تایلر (4) است. (5) هر چند این دو متفکر در بحثهایشان عوامل متعدد و مؤثر در تکامل شهر را مورد بحث قرار داده‌اند، ولی ابن‌خلدون بر بعد اجتماعی تأکید بیشتری کرده است؛ به نظر ابن‌خلدون شهر پدیده‌ای اجتماعی است.

1-1 مقتضیات شهرسازی (6)

به نظر ابن‌خلدون برای بنا نهادن شهرها به عنوان مکانهایی به منظور اقامت و پناهگاه، ویژگیهای ضروری و مفید باید ملحوظ شود "و تمام تسهیلات نیز باید قابل دسترسی باشد". (7) آنچه در پی می‌آید شرایط خاصی هستند که باید در شهرسازی رعایت گردد. این مقتضیات عبارتند از (8) (1) شهر باید در مکانی غیرقابل دسترس قرار داده شود، خواه بر بالای یک تپه ناهموار باشد یا مکانی که به وسیله‌ی دریا رودخانه محاصره شده باشد، به طوری‌که تنها با عبور از نوعی پل بتوان بدان دست یافت. بدین طریق دشمن برای مستولی شدن بر شهر مشکل خواهد داشت. (2) هوا یا جو باید از آلودگی پاک باشد. به عنوان قانون با مشاهده‌ی مستقیم تأیید شده است که در شهرهایی که توجه چندانی به هوای خوب نشده است، میزان آلودگی شهر زیاد است. (3) امکانات حمل و نقل مناسب، مثل رودخانه یا دریا برای واردات چیزهای اساسی و مفید، ضروری است. (4) چشمه‌هایی با آب آشامیدنی فراوان مورد نیاز است. (5) مراتع خوب برای دام ساکنان باید مهیا شود. (6) باید مقداری زمین مناسب برای کشاورزی نزدیک مناطق مسکونی وجود داشته باشد. ابن‌خلدون دریافته بود که که این شرایط بر حسب اختلاف و تفاوت نیازمندیها و ضروریات ساکنان شهرها اهمیت متفاوتی دارند. (9) در زمان ابن‌خلدون و تا چند دهه‌ی قبل در بسیاری از جاها این شرایط برای ساختن یک شهر اساسی بودند. اما امروزه ضرورت ندارد یک شهر به خاطر دفاع از خودش در یک منطقه‌ی غیرقابل دسترسی قرار گیرد، به علاوه نیازی هم نیست که چراگاه خوب نزدیک شهر باشد.
گذشته از این ابن‌خلدون تأکید کرده است که احداث شهرها را جز از طریق شیوه‌هایی که در پی می‌آید نمی‌توان انجام داد: (10) (1) تلاش جمعی و گروهی؛ (2) تعداد زیاد کارگر (وقتی که دولت بزرگ و گسترده است، کارگر از تمام مناطق جمع‌آوری می‌شوند و کارشان در یک تلاش مشترک به کار گرفته می‌شود)؛ (3) همکاری کارگران و صنعتکاران؛ (4) کاربرد ماشین، که برای چند برابر کردن قدرت و نیروی مورد نیاز برای حمل بارهایی که در ساختمان‌سازی مورد نیاز است ضروری است؛ (5) مهارت مهندسی (11). بسیاری از مردم از اهمیت ماشینها و قرقره‌ها و مهارت مهندسی ناآگاهند. بسیاری از افراد دنیا دیده و باتجربه آنچه را که ما براساس مشاهداتمان از فعالیتهای ساختمانی و کاربرد علم مکانیک برای انتقال مصالح ساختمانی بیان نمودیم تأیید می‌کنند. (12) ابن‌خلدون معتقد بود که تعداد کم ساختمانها و بناهای بزرگ در میان ملت مسلمان به طور تطبیقی به این دلایل است: (1) اعراب در ابتدای تمدنشان، بدوی بودند و با صنایع آشنایی نداشتند؛ (2) در آغاز، اسلام اعراب را از احداث ساختمانهای زیاده از حد یا هدر دادن پول برای فعالیتهای ساختمانی بی‌هدف منع کرده بود؛ (3) در طراحی شهر، به درست انتخاب نمودن محل شهر، کیفیت هوا، آب، مزرعه و چراگاه‌های متعلق به آن توجه کمی می‌کردند. (13) ابن‌خلدون به ساختن شهر کوفه و بصره توسط اعراب اشاره می‌کند. به نظر او "تمام چیزی که آنها هنگام طراحی شهر مدنظر داشتند عبارت از چراگاه برای شترانشان و نزدیکی به بیابان و مسیرهای کاروان بود. بنابراین شهرهای آنها دارای موقعیت طبیعی نبوده است. آن شهرها هیچ‌گونه منبعی در اختیار نداشتند که بعداً تمدنشان (جمعیتشان) را تغذیه کنند". (14) ابن‌خلدون اینجا دچار خطا شده است، بخصوص در مورد بصره که اکنون دومین شهر بزرگ عراق و دارای موقعیت طبیعی قابل توجه با ذخیره‌ی سرشار آب است.

2-1 اندازه و تراکم (15)

همه‌ی شهر همانند یکدیگر نیستند؛ آنها دارای اندازه‌های متفاوتی هستند. (16) به نظر ابن‌خلدون، اندازه‌ی یک شهر به وسیله‌ی عوامل متعددی تعیین می‌شود که مهمترین آنها مهاجرت است. مهاجرت به این دلایل صورت می‌گیرد: (1) تصرف شهر و پس از آن استقرار فاتحان در آن؛ (2) تجمل و رفاه، که مردم را به "نقل مکان کردن به شهر" تشویق می‌کند؛ (3) ارضای نیازهای انسانی با استفاده از امکانات زیادی که شهر فراهم می‌آورد؛ (17) (4) جاذبه‌ی اقتصادی، زیرا اقتصاد شهری یک شاخص اندازه‌ی شهر است؛ (5) وابستگی مردم به حمایت و حفاظت یک دولت قدرتمند که معمولاً پایتخت آن یک منطقه‌ی شهری است.
ابن‌خلدون اظهار داشته است که وقتی سازمان اجتماعی شهری رشد می‌کند، (18) تعداد سکنه‌ی آن افزایش می‌یابد. (19) نسبت بالای انسان به زمین در شهر به معنای آن است که شهر باید متناسب با نیازهای سکنه‌اش، بویژه اگر سکنه‌ی آن در محیط پرجمعیتی زندگی می‌کنند در نظر گرفته شود. این به خاطر این است که مردم بر سر مکان با یکدیگر منازعه می‌کنند. از این گذشته، مردم در مورد "موضوعاتی" مانند حق معبر و خروجی آبهای جاری و نیز دفع فاضلاب از طریق کانالها و مجراهای زیرزمینی با هم اختلاف نظر دارند. (20) نظرات ابن‌خلدون در خصوص رابطه‌ی بین سازمان اجتماعی شهر، افزایش جمعیت و پیامد مسائل و مشکلات جمعیتی، با آنچه که توسط دانشمندان کلاسیک و معاصر از جمله جمعیت‌شناسان گفته شده خیلی متفاوت نیست. به‌طور کلی، نظرات ابن‌خلدون در باب اندازه، تراکم و عدم تجانس (21) جمعیت شهری به مرفولوژی اجتماعی دورکیم و نظریه شهرگرایی ویرث، همان‌طور که خواهیم دید خیلی نزدیک است.
ابن‌خلدون خاطر نشان کرده است که افزایش جمعیت بر این دلالت دارد که شهر تا آنجا توسعه می‌یابد که مناطقی را که قبلاً استفاده نمی‌شده است نیز در بر می‌گیرد.
شهر روز به روز بیشتر گسترش خواهد یافت. تا اینکه وضع به گونه‌ای می‌شود که منطقه‌ی وسیعی را در بر می‌گیرد، و شهر بی‌حدوحصر وسیع خواهد شد، چنانکه بغداد و شهرهای مشابه آن بدین شیوه توسعه یافته‌اند.
بغداد مشتمل بر بیش از چهل شهر بزرگ و کوچک به هم پیوسته و نزدیک به یکدیگر بوده است. از این رو شهر واحدی به شمار نمی‌رفت که با یک دیوار محصور شود. وضع قیروان (22) و قربطه (23) و مهدیه (24) در (دوره‌ی ملت اسلام) به همین‌گونه بوده است. وضعیت قاهره هم در این زمان آن‌طور که به ما گفته شده بدین‌گونه است. (25)
این مباحث درباره‌ی رشد شهرهای بزرگ مثل بغداد شبیه آن چیزی است که امروزه فرایند شهرک‌نشینی (26) نامیده می‌شود.
علاوه بر این ابن‌خلدون به عوامل متعدد مؤثر در کاهش جمعیت شهر نیز اشاره کرده است.
این عوامل عبارتند از: (1) اعمال زور بر مردم توسط حکومت ناسالم که عمدتاً زمانی رخ می‌دهد که درآمدهای دولتی کاهش می‌یابد؛ (2) قحطی‌های فراوان بویژه وقتی که مردم تحت حاکمیت یک حکومت ناسالم از زراعت زمینشان، خودداری می‌کنند؛ (3) طاعون که عمدتاً به عنوان پیامد آلودگی هوا ناشی از جمعیت بیش از حد است. (27)

2- شهر نشینی بعنوان یک شیوه‌ی زندگی

این عبارت از مقاله‌ی مشهور لوییس ویرث (1938) با همین عنوان اقتباس شده است. (28) از آن زمان تاکنون این مقاله نقطه‌ی عطفی برای بسیاری از مباحث مربوط به جامعه‌شناسی زندگی شهری شده است.
به نظر ابن‌خلدون "شهر عبارت از مکانی با جمعیت زیاد و متراکم و با شرایط بسیار متنوع است". (29) در نتیجه هماهنگی و همکاری در فعالیتهای شهری اجتناب‌ناپذیر است. "فعالیتهای ساکنان یک شهر لازم و ملزوم یکدیگرند." (30) برخی از فعالیتها "برای ضروریات اولیه زندگی لازم" هستند و برخی دیگر برای "اوضاع و شرایط تجملی و رفاه" که در مناطق شهری بسیار توسعه یافته لازم است. (31)
وقتی جمعیت یک شهر رشد می‌کند، در پی آن هم تعداد کارگر و هم صنعتگر افزایش می‌یابد. (32) در نتیجه صنعت و حرفه‌ها نیز رشد می‌کنند. درآمد و هزینه‌های شهر نیز افزایش می‌یابد. (33) در این شرایط ثروت و رفاه برای کسانی حاصل می‌شود که کار می‌کنند و با کارشان کالاهایی تولید می‌کنند که خود بدان احتیاج ندارند. (34) در مقایسه با زندگی ساکنان مناطق شهری کوچکتر، هر چقدر جمعیت شهری بیشتر و غنی‌تر، باشد زندگیشان مرفه‌تر و تجملاتی‌تر خواهد بود. (35)
همچنین تقاضا برای تجملات به معنی بهبود و توسعه‌ی صنایع است. صنایع "به همه‌ی شکلهای متنوع تجمل و رفاه زیبایی و ظرافت خاصی می‌بخشد". (36) در نظر ابن‌خلدون، حتی کاشت درختان بی‌میوه از هر نوع در شهر علامت تجمل و رفاه بیش از حد است که اشاره‌ای بر سقوط قریب‌الوقوع ملت دارد. (درخت شاخصی برای انحطاط تمدنهاست تا دلیل آن). (37) او برای ما مثالهای جالبتری از رفاه و تجمل بیش از حد و افراطی می‌آورد، از اینکه چگونه وضعیت گدایان در شهرهای بزرگ از همنوعان خود در شهرهای کوچک بهتر است. ابن‌خلدون می‌گوید که در فاس (38) (مراکش) (39)" من دیدم که گداها برای انواع مختلف وسایل رفاهی و غذاهای مطبوع و لذیذ گدایی می‌کنند، اگر کسی در اوران (الجزایر) برای چنین چیزهایی گدایی می‌کرد، طرد می‌گردید و با شدت با او برخورد می‌شد و تحت تعقیب قرار می‌گرفت". (40)
به دلیل رفاه و آسایشی که انسان شهری از آن بهره‌مند می‌شود، برای مراقبت از نیازهای شخصیتش خیلی ضعیف می‌شود. برای دفاع از خودش وابسته به نیروهای محافظ می‌شود. گذشته از اینها، تجمل و رفاه، اخلاق و مذهب شهروندان را فاسد می‌کند. (41)
بی‌بندوباری و فساد، خلافکاری، غل و غش و فریبکاری در راه به دست آوردن معاش، خواه از راه صحیح و خواه از بیراهه و نامناسب میان (شهروندان) فزونی می‌یابد. در این وضعیت مردم به دروغگویی، قماربازی، تقلب، کلاهبرداری، سرقت، شهادت دروغ و رباخواری علاقه‌مند می‌شوند. به دلیل امال بسیار و لذتهای ناشی از تجمل و رفاه؛ شهرنشینان با تمام شیوه‌های بی‌بندوباری و فساد آشنا هستند؛ شهروندان درباره‌ی فساد و دلایل آن به طور آشکار صحبت می‌کنند و در بحث درباره‌ی آن، حتی در میان نزدیکان، خویشاوندان و محارم خویش، موانع و قیود را فراموش می‌کنند.
از این رو، شهر مملو از افراد فرومایه و صاحبان اخلاق زشت است. آنها با رقابت بسیاری از نسل جوان دولت مواجه می‌شوند که از تعلیم و تربیت محروم مانده‌اند و دولت هم آنها را فراموش کرده است. بنابراین آنها ویژگیهای محیطی، دوستان و رفقایشان را می‌پذیرند. هر چند از خداوندان نسب و خاندانهای اصیل باشند. زیرا انسانها همه بشرند و از این جهت همه مشابه یکدیگرند. آنها شایستگی متفاوتی دارند و با خوی و اخلاقشان که از طریق اکتساب فضایل و پرهیز از رذایل به دست می‌آورند شناخته می‌شوند. اگر شخصی قویاً تحت تأثیر هر نوع زشتی قرار بگیرد و صفات خوبش از بین برود، آن‌وقت پاکی نسب و اصالت خاندان به وی سودی نخواهند رساند. (42)
علاوه بر این انحراف جنسی نیز پیامد شهرنشینی و دلیل سقوط تمدن است. ابن‌خلدون گفته است:
چیزهایی که فرد شهرنشین را فاسد می‌کند عبارت است از تنوع در لذتهای جنسی از طریق شیوه‌های گوناگون آمیزش جنسی، همانند زنا و همجنس‌بازی این‌گونه اعمال به فساد نوع منجر می‌شود. تباهی نوع ممکن است غیرمستقیم و از طریق سردرگمی نسبت به اصل و نسب فرد به دلیل زنای مصحنه رخ بدهد. در این حالت هیچ کس فرزند خود را نمی‌شناسد، زیرا که او غیر شرعی است و به دلیل اینکه اسپرم مردان مختلف در رحمها آمیخته می‌شوند ترجم و مسئولیتی که یک مرد در برابر فرزندش احساس می‌کند در برابر این‌گونه فرزندان ندارد. از این رو آنها هلاک می‌شوند و این به انقطاع نوع منجر می‌شود. یا اینکه تباهی نوع ممکن است مستقیم رخ دهد، مانند همجنس‌بازی که مستقیماً منجر به عدم وجود اولاد می‌شود. (43)
به‌طور خلاصه، تقسیم کار و تخصصی شدن نه تنها مردم را به مفهومی از همکاری و تجربه می‌رساند، بلکه آنها را در شیوه‌ی زندگی شهری هم پیشرفته، پیچیده و کارآمدتر می‌سازد. شیوه‌ی زندگی پیشرفته، پیچیده و کارآمد شهرنشینان متضمن چیزی است که ابن‌خلدون آن را پیروی از قانون و مقررات خاص در مورد تمام چیزهایی که آنها باید انجام بدهند یا ندهند می‌داند. چنین اخلاقی (یعنی پایبندی به قانون و مقررات) را در شیوه‌های معاش آنها، حل و فصل نمودن امور عادیشان و در ارتباط با افراد دیگر می‌توان ملاحظه کرد. (44)
سبک زندگی ساکنان شهر پیامد ثروت و رفاه است و ثروت و رفاه، در مقابل، نتیجه‌ی شیوه‌ی زندگی شهری است. یکی منجر به دیگری می‌شود، تا اینکه شرایط آشفته‌ی زندگی شهری، فساد، تجمل افراطی، سست شدن تأثیر مذهبی، از بین رفتن عصبیت، تکیه بر بیگانگان (پیروان) برای حفاظت همه با هم دیگر شهر را نابود می‌کنند. (45)
نظرات ابن‌خلدون بدون نقطه ضعف و ایراد نیست.
1- به نظر می‌آید توصیف منفی او از زندگی شهری با این سخن او که "خوبی بسیار با وجود مقدار کمی بدی هم کاملاً می‌تواند وجود داشته باشد" مغایرت دارد. (46)
2- تأکید ابن‌خلدون بر تجمل به عنوان عامل اصلی انحطاط تمدن مبالغه‌آمیز به نظر می‌رسد،‌ گرچه او انحطاط چند دولت را که از تجمل برخوردار بودند مشاهده کرده است. به علاوه ویژگیهایی که او به شهروندان نسبت می‌دهد مانند بی‌بندوباری و فساد، خلافکاری، غل و غش، فریبکاری و شیفتگی به دروغگویی، قماربازی، تقلب، کلاهبرداری و سرقت، تعمیمی کلی و فراگیر را به وجود می‌آورد. تمام شهروندان از جمله ابن‌خلدون مجبور نیستند خودشان را وقف این نوع رفتار انحرافی کنند. ارتباط بین تجمل و ایجاد این نوع رفتار انحرافی نه روشن است و نه متقاعد کننده. تنها اگر ابن‌خلدون ارتباط بین زوال مذهب به عنوان شکلی از کنترل اجتماعی و افزایش انحراف در مناطق شهری را ملاحظه کرده بود می‌توانست تبیین متقاعد کننده‌ای ارائه دهد.
3- شهرنشینی با خود نکات مثبتی به همراه می‌آورد: تأکید بر یادگیری، به توسعه‌ی هنرها و علوم منجر می‌شود. ابن‌خلدون پذیرفته بود که "آموزش و تعلیم علم در شهر عمیقاً ریشه دوانده است" (47)، به علاوه وقتی "شهرهای اسلامی رشد کردند، به دلیل اشتغال دائمی اعراب با قرآن بیسوادی از میان آنها رخت بر بست" (48). بدین طریق علومی مانند "کیمیاگری" و "طب" تنها وقتی فزونی می‌یابد که شهر خیلی توسعه یافته باشد. (49) برای مثال علم حساب برای زندگی شهری اجتناب‌ناپذیر است، بخصوص کاربرد آن در معاملات تجاری. این علوم ساکنان شهر را با دانش و با تجربه می‌سازد و همان‌طور که ابن‌خلدون بیان کرده است، به "شعور" مجهز می‌کند. (50)
4- عصبیت به زندگی قبیله‌ای مردم چادرنشین محدود نیست. به طور طبیعی عصبیت در زندگی شهری ضعیف می‌شود، ولی از بین نمی‌رود. عصبیت در شهر ممکن است بین مردم و فعالیتهایشان با نهاد مانند نهاد اقتصادی شکل هماهنگ کننده به خود بگیرد. عصبیت و بسیاری از پیامدها و عواقب آن نمی‌تواند کلاً از بین رود، مگر اینکه شهر و از جمله ساکنانش کاملاً نابود شود.
5- معروفترین و گرامی‌ترین مساجد در شهرهای مهم مانند مکه، مدینه و اورشلیم قرار دارد. چرا چنین مساجد بزرگ و مهمی در مناطق شهری ساخته شده‌اند؟ اگر این مساجد برای هدایت شهرنشینان به راه راست لازم و ضروری هستند، آیا نشانه‌ی این نیست که تأثیر مذهب کمرنگ نشده و حتی ممکن است مذهب در شهر هم رشد کند؟ به نظر می‌رسد همانطور که جمعیت افزایش می‌یابد مکانهای مذهبی نیز در مناطق شهری افزایش می‌یابد. تجمل و رفتار انحرافی وجود دارد؛ اما زندگی شهری و از جمله مذهب هم امری همیشگی است.

ابن‌خلدون و دیگر نویسندگان

زندگی شهری یک مسئله‌ی عمده مورد توجه بسیاری از متفکران از جمله ابن‌خلدون بوده است. در اسلام، اثر فارابی در مورد زندگی شهری تحت عنوان مدینه‌ی فاضله (51)، یک اتوپیا است و از این رو اثری نظری و ذهنی است. تلاش مشابهی نیز برای زندگی شهری توسط اخوان‌الصفا در رسائلشان (52) صورت گرفته است. (53) اگر چه زندگی شهری به وسیله‌ی چندین نویسنده با آشفتگی، فساد، بی‌بندوباری و فسق و فجور یکی دانسته شده است، اما این ویژگیهای منفی ممکن است بخشی از زندگی روستایی نیز باشد. به همین دلیل ویژگیهای مثبتی که به زندگی روستایی نسبت داده می‌شود ممکن است در شهر نیز یافت شود.
شهرنشینی، اصطلاحی دارای معانی مختلف و متغیر است. معمولاً شهرنشینی برای اشاره به یک مجموعه یا مجموعه‌هایی از ویژگیها که یک اجتماع بزرگ آنها را دارد، مورد استفاده قرار می‌گیرد. (54) ابن‌خلدون شهر را به منزله‌ی یک مرحله‌ی طبیعی در توسعه‌ی تاریخ انسان می‌داند که رشد، رفاه و انحطاط آن جنبه‌هایی از تئوری دوری او هستند. ویژگیهایی که ابن‌خلدون به شهروندان نسبت می‌دهد، عمدتاً تجمل و رفاه علت آن است که در مقابل خود زوال عصبیت یا همبستگی اجتماعی را فراهم آورده است. ابن‌خلدون در تفکرش درباره‌ی زندگی شهری تنها نیست. تقریباً سه قرن بعد از مرگ ابن‌خلدون، ویکو مطالب مشابهی در مورد زندگی شهری بخصوص درباره‌ی تجمل و رفاه بیان کرده است:
از آنجا که افراد تا بدین پایه فاسد شده‌اند که به طور طبیعی بندگان غرایز و شهوات عنان گسیخته‌ی خود - مانند رفاه، رفتار زنانه، مال‌اندوزی، حسادت، تکبر و نخوت - شده‌اند، و در تعقیب لذتهای زندگی فاسد و بی‌بندبارشان به قعر بدیها که ویژگی اکثر بردگان نفس (دروغگویان، حقه‌بازان، تهمت‌زنان، دزدان، ترسوها، ظاهرفریبان) است سقوط کرده‌اند،‌ مشیت الهی نیز حکم می‌کند که آنها طبق قانون طبیعی برده شوند. ملت‌ها و آنهایی که تابع ملل برتری هستند که با اسلحه بر آنها غلبه کرده‌اند، آنها را به عنوان افراد تحت قیمومیت خود حفظ می‌نمایند. در اینجا دو جلوه‌ی نظم طبیعی جلوه‌گر می‌شود. اول آن‌کسی که نمی‌تواند بر خود حکومت کند باید اجازه دهد دیگری که می‌تواند بر او حکومت کند. دوم اینکه جهان همیشه به وسیله‌ی افرادی اداره می‌شود که به‌طور طبیعی شایسته‌ترین هستند. (55)
همانند ابن‌خلدون، ویکو معتقد است شهروندان بعد از ارضای نیازهای ضروری زندگی، به آسایش، لذت و رفاه روی می‌آورند. "ویکو با سلف برجسته‌اش، ابن‌خلدون، موافق است که شهرنشینی به دلیل تأکیدش بر راحتی و سپس زندگی تجملی همراه با لذتهایش و در نهایت زندگی بی‌بندوبارانه، انسان را ضعیف می‌کند." (56)
دورکیم در کتاب تقسیم کار در جامعه، نظری نزدیک به نظر ابن‌خلدون در مورد تجمل که هنر را نیز در بر می‌گیرد ارائه می‌کند.
هنر یک یک امر تجملی و فراگرفتنی است که شاید برخورداری از آن لذت‌بخش باشد، اما اجباری نیست؛ چیزی که غیرضروری است خودش را تحمیل نمی‌کند. از طرف دیگر اصول اخلاقی اجتناب‌ناپذیر، دقیقاً ضروری و همانند نان شب هستند که بدون آنها جوامع نمی‌توانند وجود داشته باشد. هنر به نیاز انسان به تعقیب فعالیتی بی‌هدف، به لذت جستجو پاسخ می‌دهد، در حالی که اصول اخلاقی ما را مجبور می‌کند برای رسیدن به هدف مشخص راه معینی را بپیماییم. هر چیزی که ضروری است در عین حال اجباری نیز هست. (57)
نمونه‌ی دیگری از چنین مشابهت‌ها توسط استرونگ (58) ارائه شده است. در نظر او شهر محیطی مادی است. "همان‌طور که شهر پررونق‌تر و ثروتمندتر می‌شود، مدیریت جاذبه‌های شهری فرصت‌های زیادتری را برای فساد فراهم می‌آورد". (59) در واقع اطلاعات گوناگون و زیاد مبتنی بر تحقیق عمیق که اخیراً چاپ و منتشر شده، مشاهدات ابن‌خلدون را تأیید می‌کند که انحراف از ارزشهای سنتی با سکونت در شهر مرتبط است. (60)
تعریف ویرث از شهر و سه معیار او در خصوص شهرنشینی (اندازه، تراکم و عدم تجانس) شش قرن قبل توسط ابن‌خلدون بیان شده است. برای ابن‌خلدون حضاره (معادل شهرنشینی) یک شیوه‌ی رفتار، یک روش زندگی اجتماعی مشابه با عرفی شدن (61) است. (62) نظرات ابن‌خلدون در مورد تمایز بین توسعه‌ی شهری به عنوان یک فرایند و شهرنشینی به عنوان یک شیوه‌ی زندگی نسبت به نظرات ویرث خیلی واضح‌تر هستند. به علاوه معیار عمومی ویرث در خصوص شهرنشینی منحصر به فرد نیست. برای مثال دورکیم، وبر و زیمل نظرات مشابهی را اظهار کرده‌اند. بخصوص، نظرات دورکیم در مورد تمایز اجتماعی در ارتباط با اندازه‌ی جمعیت، مشابه با نظرات ویرث و ابن‌خلدون است. وبر نیز بیانی مشابه بیان ویرث در خصوص شناخت اهمیت اجتماعی رشد جمعیت اجتماع اظهار داشته است. به عقیده‌ی وبر، "از دیدگاه جامعه‌شناسی، تعداد زیاد ساکنان و تراکم آنان بدین معنی است که آشنایی متقابل شخصی بین ساکنان، که معمولاً ذاتی این نوع سکونت است، وجود ندارد" (63) وبر معتقد بود که عوامل فرهنگی در جایی نقش بازی می‌کنند که غیر شخص بودن (64) در امور انسانی ظاهر می‌شود. برخلاف زیمل اومایل نبود که تحلیل اجتماعی را به تعین شکل بین روحی محدود کند. در مطالعات زیمل و همچنین در مطالعات اسپنسر، ویرث و ابن‌خلدون به این نکته می‌رسیم که مطلب اصلی "ذهنیت شهری" است. از نظر زیمل "شاید هیچ پدیده‌ی روانی به اندازه‌ی احساس دلزدگی (65) در کلان‌شهر وجود ندارد. (66) مشاهدات همانندی توسط نویسندگان دیگری مثل ابن‌خلدون، دورکیم (67) و ویرث (68) نیز صورت گرفته است. به علاوه زیمل بر عامل دیگری نیز تأکید دارد. اقتصاد پولی که بر کلان‌شهر سایه افکنده و وجه مشترک همه‌ی ارزشهاست. (69) از این گذشته، این مشاهدات از مشاهداتی که نویسندگان دیگر از جمله اشپینگلر، (70) اوپنهایمر (71)، ویرث (72) و ابن‌خلدون (73) انجام داده‌اند متفاوت نیست.
زیمل، ویرث و ابن‌خلدون هیچ کدام هیچ روش تجربی پیچیده و پیشرفته‌ای را به کار نبرده‌اند. اطلاعات آنها عمدتاً مبتنی بر مشاهده بوده است. زیمل از تأثیر انقلاب صنعتی در توسعه‌ی شهرهای اروپا از جمله برلین که جمعیتش تا سال 1890 فوق‌العاده افزایش یافته بود، آگاه بود. (74) ویرث تغییرات تکنولوژیک و علمی زیادی که شهرهای آمریکا را متأثر کرده بود مشاهده نموده بود. ابن‌خلدون نیز رشد و مشکلات شهرهای بسیاری را، بویژه در شمال آفریقا مشاهده کرده بود. نظرات این افراد گرچه مبتنی بر مشاهده است، ولی کاملاً نمی‌توان آنها پذیرفت. عدم تجانس اجتماعی (75) ویرث به عنوان معیار شهرنشینی به‌طور واضح تعریف نشده و نمی‌توان آن را به سادگی در مورد جوامع با فرهنگهای متفاوت دیگر،‌ بویژه در مورد جوامع سنتی به کار برد. مطالعات گوناگون در مورد جهان سوم هیچ مدرکی را نشان نمی‌دهد که زندگی شهری، تبار خانوادگی را ضعیف می‌کند یا به عدم ثبات و ناامنی منجر می‌شود که به گفته‌ی ویرث نتیجه‌ی عدم تجانس است. (76) زندگی خانواده‌ی مهاجر، ثابت باقی می‌ماند و پیوندهای خانواده گسترده مورد تأکید قرار می‌گیرد و در برخی جنبه‌ها افزایش می‌یابد تا کاهش. (77) مهاجران معمولاً در مناطقی خاص متمرکز می‌شوند که سنتهایشان، رفتار قومی و نگرشهایشان حفظ شود. (78) به همین شکل دیدگاههای ابن‌خلدون در مورد تجمل و رفاه به عنوان علت زوال شهر و همزمان زوال تمدن، مبالغه‌آمیز است.
سیمون اظهار کرده است که به نظر ابن‌خلدون "شهرنشینان به مفهوم دقیق کلمه خانواده ندارند". (79) حقیقتاً برخلاف ویرث و دیگر متفکران اجتماعی معاصر، ابن‌خلدون درباره‌ی کاهش اهمیت اجتماعی خانواده چیزی ننوشته است. (80) در مقدمه‌ی ابن‌خلدون، با خانواده به عنوان یک نهاد اجتماعی تقریباً با سکوت کلی برخورد می‌شود، این نحوه‌ی برخورد دلیلی بر این است که خانواده از ناامنی، بی‌ثباتی و بی‌نظمی تأثیر نمی‌پذیرد. پیوندهای قبیله‌ای گذشته ممکن است ضعیف شود. اما پیوندهای مشابه جایگزین آنها می‌شود. همان‌گونه که او بیان نموده "بسیاری از ساکنان شهرها از طریق ازدواج به هم می‌پیوندند. این حالت آنها را هم به نزدیک می‌کند. سرانجام آنها گروههای خویشاوندی خاصی تشکیل می‌دهند. همان دوستیها و دشمنیهایی که در میان قبایل و عشایر وجود دارد میان آنها نیز مشاهده می‌شود که در نهایت آنها را به گروه‌ها و دسته‌ها تقسیم می‌کند" (81)
بنابراین به نظر می‌رسد که برحسب این اطلاعات درباره‌ی زندگی شهری، صدور احکام کلی درباره‌ی شهرنشینی به عنوان یک شیوه‌ی تفکر و رفتار از صدور احکام کلی در خصوص توسعه‌ی شهری به عنوان یک فرایند خیلی مشکل‌تر است.

پی‌نوشت‌ها:

1. Baghdad
2. Cairo
3. See IK-FR, I:252; II:235, 237, 291
4. Griffith Taylor
5. 2. M. Alam, "Ibn Khaldun"s Concept of the Origin, Growth and Decay of Cities," Islamic Culture, Vol. 34 (April 1960), p.101
6. Requirements for Town Planning
7. 3. IK-FR, II:243-244
8. IK-FR, II:237-238, 243-248
9. IK-FR, II:246, 247
10. IK-FR, II:237-238, also 241, 270, 271
11. Engineering Skill
12. IK-FR, II:239, also 241, 242
13. IK-FR, II:267-269
14. IK-FR, II:269-270
15. Size and Density
16. IK-FR, I:235
17. Ibn Khaldun cited al-Khatib who stated in his History "that in the time of al-Ma"mun, the number of public baths in Baghdad reached 65,000." IK-FR, II:236, also 278
18. IK-FR, II:270
19. با توجه به منطق ذهنی ابن‌خلدون و متن مقدمه صحیح عبارت به این شکل است که وقتی تعداد سکنه افزایش می‌یابد سازمان اجتماعی شهری رشد می‌کند. مترجم
20. IK-FR, II:361-363, also IK-FR, I:462
21. Heterogneity
22. al - Qayrawan
23. Cordoba
24. al - Mahdiyah
25. 15.IK-FR, II:235-236
26. Suburbanization
27. IK-FR, II:135-137, also I:64
28. L. Wirth, "Urbanism as a Way of Life," American Journal of Sociology, Vol. 41 (July 1938), pp. 1-23. For a thorough critique of Wirth’s urban "theory" see F. Baali and J. S. Vandiver, Urban Sociology (New York: Appleton-Century-Crofts, 1970), ch. 5
29. IK-FR, II:106, also 235-236
30. IK-FR, II:301
31. IK-FR, II:302. Thus, more division of labor and specialization are expected in largely populated areas. Comte and Durkheim, for example, associated the increase of population density with greater specialization in the division of labor. Nashat contends that Ibn Khaldun who believed that an increase in population is accompanied by an increase in the level of living preceded Marshall who said that "an increase of population is likely to continue to be accompanied by
" a more than proportionate increase of the means of satisfying human needs." See A. Nashat, "Ibn Khaldoun: Pioneer Economist," L"Egypte Contemporaine (Cairo, 1945), Vol. 35, p. 424
32. Likewise, the declining population of the city "entails a decrease in the crafts." IK-FR, II:270
33. IK-FR, II:272
34. 23. Ibid
35.IK-FR, II:273, also 348-352, 433; IK-FR, I:351
36. IK-FR, II:292, 348
37. IK-FR, II:295
38. Fez
39. Morocco
40. 27. IK-FR, II:274, also 275
41. IK-FR, I:299-300, 338-339, 341, 388; IK-FR, II:296, 297
42. IK-FR, II:293-294
43. IK-FR, II:295-296
44. IK-FR, II:432, also 354-355
45. 32. See, for example, IK-FR, I:285-289, 293, 341-342, 351-352, 462;IK-FR, II:299-300; E. I. J. Rosenthal, Islam in the Modem National State (Cambridge: Cambridge University Press, 1965), p. 20
46. 33.IK-FR, II:330
47. IK-FR, II:427. See also IK-FR, III:300; C. Issawi, An Arab Philosophy of History: Selections from the Prolegomena of Ibn Khaldun of Tbnis, 1332-1406 (London: John Murray, 1950), p. 143
48. IK-FR, III:4
49. IK-FR, II:434
50. IK-FR, II:406, also IK-FR, III:8, 31, 126, 148-149, 246
51. al - Madina al - Fadilah
52. Rasail
53. Ikhwan al-Safa"s ideas on the city are scattered here and there in their Ras"il. The present writer made the first effort to compile and organize their thoughts about their virtuous city. See F. Baali, Falsaft Ikhwan al-Safa al-Ijtima"iyah wa al-Akhlaqiyah (Baghdad: Ma"arif Press, 1958), ch. 3; F. Baali, "Medinat Ikhwan al-Safe al-Fadilah,” al-Aklam (Baghdad, October 1966), pp. 101-105
54. See. P. Wheatley, "The Concept of Urbanism," in P. J. Ucko et al. (eds.), Man, Settlement and Urbanism (London and Cambridge, Mass.: Schenkman Publishing Co., 1972), p. 601
55. G. Vico, The New Science, trans. by T. G. Bergin and M. H. Fisch (Ithaca, N. Y.: Cornell University Press, 1968), p. 423 (para. 1105).
56. G. E. Cairns, Philosophies of History (New York: Citadel Press,
1962), p. 345. Bodin characterized the city inhabitants as "more subtle, politic, and cunning than those that lie far from the sea and from traffic." J. Bodin, The Six Bookes of a Commonweale, trans. by R. Knolles and ed. by K. D. McRae (Cambridge: Harvard University Press, 1962), pp. 564-568. Rousseau believed that luxury, pleasure, and leisure corrupt the character and make people lose the "good" qualities. G. Bouthoul, Ibn Khaldoun: sa philosophie sociale (Paris, 1930), p. 76
57. Trans, by G. Simpson (New York: The Free Press, 1933), pp. 51-52. The excerpt is reprinted with permission of the publisher
58. Strong
59. See D. Martindale, "Prefatory Remark," in M. Weber, The City, trans. and ed. by D. Martindale and G. Neuwirth (New York: The Free Press, 1958), pp. 18-19; J. Strong, The Twentieth Century City (New York: Baker and Thylor, 1898).
60. C. S. Fischer, The Effect of Urban Life on Traditional Values," Social Forces, Vol. 53 (March 1975), pp. 421, 431. See also M. B. Clinard, "Deviant Behavior: Urban-Rural Contrast," in C. E. Elias, Jr
et al. (eds.), Metropolis: Values in Conflict (Belmont, Calif.: Wadsworth,
1963); M. Argyle, "Religious Observance," in D. L. Sills (ed.), International Encyclopedia of the Social Sciences (New York: Macmillan Press,
1968); F. K. Willitis et al., "Leveling of Attitudes in Mass Society," Rural Sociology, Vol. 38 (Spring 1973); M. E. Wolfgang, "Urban Crime," in J. Q. Wislon (ed.), The Metropolitan Enigma (New York: Anchor, 1970); I. Hoch, "Income and City Size," Urban Studies, Vol. 9 (October 1972).
61. Secularization
62. IK-FR, II:106: Becker and Barnes, op. cit., Vol. 1, pp. 274-275
63. Cited by Wirth himself, op. cit., p. 11
64. Impersonality
65. Blase Attitudes
66. G. Simmel, The Sociology of Georg Simmel, trans. by H. H. Gerth and C. Wright Mills, and ed. by K. H. Wolff (New York: The Free Press, 1950), pp. 413, also 408-410
67. Durkheim, op. cit., p. 339
68. Wirth spoke of "the reserve, the indifference, and the blase outlook which urbanites manifest in their relationships." Wirth, op. cit., p. 12
69. Simmel, op. cit., pp. 412, 413, 414
70. The city according to Spengler implies money power
71. 52. F. Oppenheimer, The State (New York: Vanguard Press, 1922), pp. 238, 241
72. Wirth, op. cit., pp. 16, 17-18
73. IK-FR, II:287-288, 292
74. See Martindale, op. cit., pp. 12-16
75. Social Heterogeneity
76. E.g., W. Bascom, "Urbanization Among the Yoruba," American Journal of Sociology, Vol. 60 (March 1955), pp. 446-453
77. See O. Lewis, "Urbanization Without Breakdown: A Case Study," The Scientific Monthly, Vol. 75 July 1952). See Baali and Van¬diver, op. cit., pp. 119-120
78. F. Baali, "Social Factors in Iraqi Rural-Urban Migration," American Journal of Economics and Sociology, Vol. 25 (October 1966), p. 364; F. Baali, Relation of the People to the Land in Southern Iraq (Gainesville: University of Florida Press, 1966), ch. 8; D. G. (Adams) Philips, Iraq"s People and Resources (Berkely and Los Angeles: University of California Press, 1958); J. Abu-Lughod, "Migrant Adjustment to City Life: The Egyptian Case," American Journal of Sociology, Vol. 67
July 1961), pp. 22-32; K. K. Petersen, "Villagers in Cairo: Hypotheses versus Data.” American Journal of Sociology, Vol. 77 (November 1971), pp. 560-573
79. Simon, op. cit., p. 53
80. See Wirth, op. cit., p. 21
81. IK-FR, II:303

منبع مقاله :
بعلی، فؤاد؛ (1382)، جامعه، دولت و شهرنشینی تفکر جامعه‌شناختی ابن‌خلدون، برگردان: غلامرضا جمشیدیها، تهران: مؤسسه‌ی انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ اول

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط