شهید آیت الله اشرفی اصفهانی و امام راحل
نويسنده: سید محمد هاشمی تروجنی
عروج به قلههای بزرگ معرفت، و دستیازیدن به حقیقت، هدف همه خداباوران و تزکیهکنندگان نفس است، چه بسیار سالکانی که در تلاش برای رسیدن به حقیقت مطلق عزم و اراده خود را بکار میگیرند، ولی در پایان راه معدودی از آنها به قلة عبودیت و ملاقات محبوب نائل میآیند، «چه سعادتمند و پیروزند آنان که در نشیب و فرازها و پست و بلندیهای حیات خویش به دامهای شیطانی و وسوسههای نفسانی نیفتاده، آخرین حجاب بین محبوب و خود را با محاسن غرق به خون خرق نموده و به قرارگاه مجاهدین فیسبیلالله راه یافتند.»[1] و عبد واقعی خداوند شدند.
روزگاری که زندگی بشریت به جولانگاه شیاطین تبدیل شده، تیرگی و ظلمت بر همهجا سایه افکنده، ستارگانی در آسمان معرفت و هدایت بدرخشیدند و انسانهای سرگردان زیادی را نجات دادند، شناخت زندگی این ستارگان در عصر بحران فرهنگی پاسخی است به پویندگان راه حقیقت و تلاشی برای حفاظت از ارزشها و خط اسلام ناب محمّدی. یکی از این اسوههای معرفت و هدایت شهید محراب آیتالله اشرفی اصفهانی است که حیات و مماتش سراسر عزت و افتخار در راه اسلام بود.
شهید عطاءالله اشرفی اصفهانی در سال 1281 شمسی در خمینی شهر اصفهان (سده) در خانوادهای اهل علم و دانش متولد شد. پدر، پدربزرگ و اجدادش همه از سلسله روحانیت بودند، ایشان پس از تحصیل مقدماتی در مکتبخانههای سده برای ادامه تحصیل راهی حوزه اصفهان گردید، و از اساتید بارز آن زمان، آیتالله بشارتی، درچهای و سایر علما بهره گرفت و در سن 20 سالگی برای ادامه تحصیل وارد شهر قم شد، و چند ماهی از درس آیتالله حائری استفاده نمود و بعد از فوت آیتالله حائری، شهید اشرفی در درس علمای ثلاث حضرات آیات عظام حاج محمّدتقی خوانساری، آیتالله حجت و آیتالله صدر حضور یافت و بیشترین بهره را از درس اصول آیتالله حجت گرفت.
پس از ورود آیتالله بروجردی به شهر قم، شهید اشرفی در درس ایشان حاضر شد و مدت 12 تا 15 سال در محضر وی به تلمذ پرداخت. شهید اشرفی با یادداشت درس فقهی استاد به خصوص تقریرات فقهی مورد لطف و تقدیر استاد قرار گرفت و از نزدیکان ایشان گردید و با این شایستگی و تبحر علمی آیتالله بروجردی ایشان را به عنوان ممتحن درس رسائل و مکاسب قرار دادند.
آیتالله اشرفی با سالها تلاش در راه کسب معرفت در سن چهل سالگی به درجه اجتهاد نائل آمد. تحولات سیاسی ایران بعد از مشروطه و تلاش رضاخان در دو دهه برای اسلامزدایی، باعث تضعیف و کندی رشد فرهنگ اسلام در جامعه گردید. عواقب جنگ دوم جهانی همچون ناامنی، فقر، جدال احزاب و گروهها سیاسی در دهه 1320 ش، مانع جدی برای جبران خلأ فرهنگ اسلامی بود. در دهه 1330 آیتالله بروجردی با درک مشکلات بر سر راه ترویج فرهنگ اسلامی، تلاشهای زیادی را در جهت نشر و تبلیغ برای جبران عقبماندگی آن نمود. یکی از فعالیتهای ماندگار آن مرد بزرگ ایجاد مدارس و حوزههای دینی در بعضی از استانها و شهرها بود. به همین منظور حوزه علمیهای را در سال 1335 در کرمانشاه تأسیس نمود تا با تربیت طلاب و مبلغین، فرهنگ اسلام را در منطقه غرب کشور تقویت نماید. لذا اداره آن حوزه را که دارای حساسیت ویژهای بود به آیتالله اشرفی اصفهانی محول کرد و ایشان با تبعیت از فرمان استاد در سال 1335 راهی منطقه غرب کشور شد و با استقبال گرم مردم مسلمان کرمانشاه رحل اقامت در این شهر گسترانید.
بررسی تاریخ معاصر نشان میدهد که کرمانشاه به دلیل موقعیت سوقالجیشی همیشه موردتوجه سیاستمداران و فعالان سیاسی و کانون مناقشات داخلی و خارجی و بزرگترین دروازه برای تهاجم مختلف از جمله فرهنگی بوده است. با توجه به چنین موقعیتی آیتالله بروجردی توجه خاصی به آن نمود. تأسیس حوزه علمیه و تربیت طلاب راهی بود که میتوانست خلأ فرهنگی چند دهه اسلامزدایی را جبران نماید، لذا برای اداره حوزه نیاز به شخصیتی با توانمندی بالا در علم، اراده و مدیریت قوی صبر و تعامل در ایجاد همدلی و وفاق مذهبی در منطقه بود. همه این خصائل در شخص آیتالله اشرفی وجود داشت. حضور ایشان در کرمانشاه و سرپرستی حوزه علمیه این استان زمینه را برای گسترش فرهنگ اسلامی در منطقه فراهم آورد، شخصیتی که همه همه آموزههای خود را در جهت تقویت مبانی دین اسلام و ایجاد فرهنگ پایدار بکار گرفت و تا آخر عمر آیتالله بروجردی بر تعهد خویش در اداره حوزه، ثابت و استوار باقی ماند.
ٱ آیت الله اشرفی اصفهانی پس از سالها تلاش علمی در سن چهل سالگی به درجة اجتهاد نایل آمد
ٱ حضور ایشان در کرمانشاه و سرپرستی حوزه علمیه این استان، زمینه را برای گسترش فرهنگ اسلامی در منطقه فراهم آورد
ٱ بعد از فوت آیتالله بروجردی، آیتاللله اشرفی اصفهانی قصد بازگشت از کرمانشاه را داشت که امام خمینی ایشان را بر ادامه راه و خدمت در همان استان، تشویق و تکلیف نمود
شهید اشرفی در این چند سال توانست با تلاش و پشتکار باورهای مردم خونگرم منطقه را به اسلام تقویت نمایند و با ایجاد همدلی میان اهل تسنن و تشیع تلاش دشمنان اسلام را ناکام بگذارد. بعد از فوت آیتالله بروجردی، آیتالله اشرفی قصد بازگشت از کرمانشاه را داشت که امام خمینی ایشان را بر ادامه راه و خدمت در همان استان، تشویق و تکلیف نمود.
شناخت ارتباط میان امام و شهید اشرفی با توجه به پیام امام که در شهادت ایشان صادر شد به ابتدای ورود آیتالله اشرفی به حوزه قم برمیگردد و بر اساس آن رابطه امام با آیتالله اشرفی را میتوان به دو دوره تقسیم نمود: 1. دوره اول از ابتدای ورود به حوزه قم تا فوت آیتالله بروجردی 2. دوره دوم از ابتدای فوت آیتالله بروجردی تا شهادت آیتالله اشرفی اصفهانی. دوره اول به دلیل فقدان اسناد، اطلاعات جامع و کافی وجود ندارد فقط بر اساس خاطرات میتوان به تحلیل پرداخت و ریشه این ارتباط را میتوان در هدفهای واحدی جستجو کرد که هر دو شخصیت برای رسیدن به آن تلاش میکردند و آنها را به هم نزدیک میساخت. شهید اشرفی از بدو ورود به حوزه علمیه قم به دلیل صفات پسندیدهای همچون تقوا و مجاهدتهای علمی و عملی موردتوجه امام امت قرار گرفت و تا زمان شهادت این علاقه ادامه یافت که در این زمینه امام میفرمایند: «شهید عزیز محراب این جمعه ما از آن شخصیتهایی بود که اینجانب یکی از ارادتمندان این شخص والامقام بوده و هستم. این وجود پربرکت متعهد را قریب شصت سال است که میشناسم.»[3]
مطلب مهم زمینه و منظر این شناخت است که از چه منظری و نگاهی امام به این شهید علاقهمند بود و به آن عشق میورزید. اگرچه این رابطه شصت ساله هرگز به خوبی تبیین نشده است ولی با بررسی پیام امام که در شهادت این شهید صادر شده است به خوبی افق این رابطه مشخص میشود:
«مرحوم شهید بزرگوار حضرت حجتالاسلام والمسلمین حاج آقا عطاءالله اشرفی را در این مدت طولانی به صفای نفس و آرامش روح و اطمینان قلب و خالی از هواهای نفسانی و تارک هوی و مطیع امر مولا و جامع علم مفید و عمل صالح میشناسم در عین حال مجاهد و متعهد و قویالنفس بود.»[4]
شناخت امام از اشرفی شناخت عرفانی است؛ خصایصی که یک سالک راه دوست از خود متجلی مینماید، تا به حضرت حق برسد. سالکان راه دوست با خصایص منحصر به فرد به همدیگر نزدیک میشوند، امام شخصیتی نیست که به آسانی با کسی رابطه آشنایی برقرار کند، این راز را باید در زندگی شهید اشرفی و عمل او جستجو کرد که تا این حد مورد علاقه امام قرار میگیرد. چنین چیزی ممکن نبود مگر با صفای نفس که او سالها قبل و بعد از ورود به حوزه علمیه قم با مجاهده آن را به دست آورده بود، و با تلاش قلة بزرگ اطمینان را فتح و در راه اطاعت مطیع امر مولا گردید و هرگز زخارف دنیا او را از حق و کوی دوست جدا نساخت. عشق بین آیتالله اشرفی و امام خمینی یک طرفه نیست بلکه شهید اشرفی هم با تمام وجود به امام عشق میورزید و در لحظه لحظه حیاتش میتوان تجلی این عشق را مشاهده کرد. و بر اثر این عشق است که درباره امام میگوید:
«مقام علم، تقوا و زهد و مقام بیهوایی امام، انصافاً در زمان ما بینظیر است...[5] کسی در تمام عمرش یک ترک اولایی از او صادر نشده است، این کلمه را بارها گفتهایم که دیگران را با امام نمیشود مقایسه کرد و ما آنچه که در تاریخ میخوانیم خیال نمیکنیم که در زمان غیبت کسی را مـانند امام امت دیده باشیم در زمان غیبت کبرای امام زمان(عج) امام امت نظیر ندارد.»[6]
با این نگاه میتوان دریافت که نگاه مرید به مرادش چگونه است و با این نگاه در طول دو دهه در غربت به فراق یار مینشیند، و در عصری که همه حرکتها و سلاحها و قدرتها علیه اندیشه امام بسیج میشود، شهید اشرفی بسان یاری فداکار و عاشقی منتظر به تبلیغ و حراست اندیشه مراد خویش میپردازد و از هیچ قدرتی نمیهراسد و همه مشکلات این راه را به جان میخرد و ثابت و استوار در کوی دوست تا آخرین قدم باقی میماند و لحظهای نادم نیست و از این آرمانگرایی عقبنشینی نمیکند. شهید اشرفی امام را تجسم اسلام عملی و مصداق حدیث شریف (صائناً لِنَفْسِهِ، حافِظاً لِدینِهِ، مُخالِفاً عَلَی هَواهُ، مُطیعاً لِأمْرِ مَوْلاهُ) میدانست.
همین نگاه ژرف باعث میشود که در طول زندگی عملی و مبارزاتی پیرو امام باشد. از دهه 1340 با شروع مبارزات انقلاب اسلامی همچون یک سرباز فداکار و مریدی عاشق در جهت تثبیت انقلاب و گسترش افکار و اندیشه حضرت امام در منطقه کرمانشاه تلاش مینماید. بازشناسی این تلاشها ما را در شناخت رابطه امام و شهید اشرفی کمک میکند.
انقلاب اسلامی حاصل تغییر و دگرگونی در نفس انسانها به برکت پیام الهی بود که پیروزی مادی همچون (دگرگونی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی) را به همراه داشت ولی با انقلابهای دیگر از نظر ماهیت، انگیزه، محتوا و هدف فرق اساسی دارد. بر اساس همین ویژگی برای شناخت آن باید از ابزارهای متناسب خودش استفاده کرد. نمیتوان با تئوریهای مادی رایج انقلابشناسی در علوم جامعهشناسی، سیاسی و روانشناسی به تجزیه و تحلیل انقلاب اسلامی پرداخت.
آیتالله اشرفی خود در شمار پیشتازان اصلی این قیام و یکی از مهمترین ستونهای اصلی آن در غرب کشور بود. او به خوبی راز و رمز و اهداف نهضت را میشناخت و در تمام فراز و فرود انقلاب با حمایت خود روح تازهای به کالبد آن میدمید و تمام توان خود را برای بالندگی و رشد آن بکار میگرفت تا جایی که میتوان گفت حیات انقلاب در منطقه کرمانشاه مرهون تلاش چند دهه این شخصیت روشنضمیر بود که با همکاری مردم به تحقق پیوست. ایشان در دفاع از امام و انقلاب از هیچ کوششی فروگذار نکرد. خود در این زمینه میگوید: «من اگر هیچ خدمتی به اسلام نکرده باشم جز دفاع از مرجعیت و رهبری امام پیش خداوند روسفید هستم.»[8]
ایستادگی شهید اشرفی در مقابل دشمنان انقلاب اعم از آنهایی که در سلک روحانیت بودند و به امام اعتقادی نداشتند و یا افراد وابسته به رژیم طاغوت و خودفروختگان غربی، به قبل از انقلاب و وقایع خونین 15 خرداد 1342 برمیگردد. ایشان با کوشش پیگیر در مدت 22 سال زمینه آگاهی مردم منطقه و بستر انقلاب را مهیا نمود.
او برای رشد فرهنگی از روحانیون و افرادی که اعتقاد به امام و انقلاب داشتند استفاده میکرد و در برابر تبلیغ مخالفین میایستاد. بعد از انقلاب هم با تبیین انقلاب و خط امام سعی نمود با ایجاد وفاق و اتحاد و هماهنگی میان فرقهها و گروههای مختلف از بروز اختلاف و تفرقه که دشمن اصلی هر انقلابی است جلوگیری نماید. از
طرفی دشمن که از این اتحاد و هماهنگی بزرگترین ضربه را خورده و با توجه به اهمیت منطقه، تلاش میکرد تا طبل اختلافات بخصوص اختلاف شیعه و سنی را به صدا درآورد. شهید آیتالله اشرفی با شناخت کافی از حربه دشمن در اکثر خطبههای نماز جمعه نسبت به این خطر هشدار میداد و با شفافسازی خط انقلاب و اسلام، دشمن را ناکام میگذاشت و هر خطی که مخالف خط امام بود خط دشمن میدانست و به شدت با آن مبارزه میکرد.
یکی از بزرگترین دغدغه ایشان دفاع از اصل ولایت فقیه بود که دشمن از حضور آن در کانون سیاست و رهبری به شدت هراسان بود. لذا از روز تصویب این اصل در قانون اساسی با تمام قدرت برای حذف و تخریب آن مشغول گردید. شهید اشرفی با شناخت از این اصل به دفاع از آن پرداخت تا جایی که فرمود: «تا آن آخرین نفس و تا آن قطره آخر خونی که در بدن ما ائمه جمعه است از ولایت فقیه به رهبری امام امت و شخص امام امت حمایت خواهیم کرد و از هیچ قدرتی هم ما وحشت نداریم... ما ائمه جمعه و ما مردم شریف ایران و پیرو امام و پیرو ولایتفقیه نسبت به شخص امام هر که مخالف باشد، تا حد توان او را خواهیم کوبید.»[9]
این است که ایشان در تمام مراحل زندگی به خصوص بعد از انقلاب تا لحظه شهادت لحظهای برای دفاع از آرمان انقلاب اسلامی و رهبری امام خمینی آرام و قرار نداشت.
حفاظت و دفاع از انقلاب به مراتب از پیروزی آن مشکلتر است، دشمن که با از دستدادن موقعیت و منافع زیاد، بعد از پیروزی انقلاب تمام مساعی خود را برای کسب اعتبار گذشته بکار گرفت و بر این اساس دهها توطئه و حرکت علیه انقلاب ساماندهی شد. تلاش دفتر هماهنگی به رهبری بنیصدر، حرکت جبهه ملی علیه لایحه قصاص فتنههای خلق مسلمان و گروهک منافقین و دیگر احزاب ملحد در مناطق کُردنشین و اقصی نقاط ایران، کودتای نوژه در نهایت جنگ تحمیلی همه نشاندهنده عزم دشمن برای بازگشت به گذشته بود. شهید آیتالله اشرفی تمام تلاش خود را بر خنثیسازی نقشههای دشمن معطوف نمود. دفاع ایشان از رهبری امام یک دفاع تکلیفی نبود بلکه از روی اعتقاد و عشق به امام بود که خود در این رابطه میفرمایند: «اگر هر آینه امام امت در میان ما ملت شریف ایران نبود، نه ازما خبری بود نه از کشور ما خبری بود، حیات ما، استقلال ما، جمهوری اسلامی ما، هر چه داریم برکت وجود یکی از فرزندان راستین پیامبراکرم است، فرزند جسمانی و روحانی پیامبر و وارث انبیاء «العُلَماء وَرثه الانبیاء» پس از آن حادثه چهاردهم اسفند در تهران در دانشگاه یک هفته طول کشید و امام ساکت بود، دیدید به اینکه این وضع مملکت به کجا منجر شد، از جنوب و غرب و اطراف خود کشور ما همه مورد حمله واقع شدیم... . چیزی که سبب این معنا به اینکه این آتش را به وسیله اطلاعیه امام، این آتش خاموش شد، مانند آبی که روی آتش ریخته شود قلبها همه آرام و جلوگیری از اختلافات و دو دستگیها شد.»[10]
دشمن که از توطئههای مختلف نتوانستهاند بود شعله انقلاب اسلامی را خاموش کند جنگی نابرابر را برملت عظیم ایران تحمیل نمود. شهید آیتالله اشرفی با توجه به کهولت سن برای تقویت روحیه رزمندگان اسلام حداقل هر ماه دوبار به جبههها میرفت و از نزدیک با رزمندگان اسلام دیدار میکرد و گاهی در خط مقدم جبهه تیر حضور مییافته و در پشت جبهه با جمعآوری کمکهای مردمی شامل، پول آذوقه و دیگر مایحتاج رزمندگان از جبههها حق پشتیبانی مینمود تا جایی که امام امت فرمودند: (او در جبهة دفاع از حق از جمله اشخاصی بود که مایه دلگرمی جوانان جماهه بود و از مصادیق بارز «رجال صدقوا عاهدواالله علیه» بود).[11] شهید اشرفی در سنگرهای مختلف برای دفاع از انقلاب برای تبیین انقلاب و آرمان آن و گسترش معرفت اسلامی در سطح جامعه گسترش یافت. ایشان سومین امام جمعهای بود که از طرف امام امت پس از شهر تهران و قم منصوب شد.
جمعه، روز عبادت و روز تسبیح خدا، روز بعثت و بازگشت به درون و تزکیه و خودسازی، روز تجلی وحدت میان مسلمین و روز شناخت دوست و دشمن است روزی که امام جمعه در سنگر محراب به انسانها درس تقوا و رستگاری میدهد و تعلیم و تربیت بر محور اندیشه الهی برای فردای بهتر ترویج میشود و به قول شهید اشرفی روز جمعه «روز بیعت با رهبری است». میعادگاه نماز جمعه جلوهای از اعتصام به حبلالله در جهت اهداف انقلاب و نمایشی از قدرت عاشقان تا سرحد فنا در حق است شهید آیتالله اشرفی هر چند که در سال 1358 از طرف امام امت به سمت نماینده ایشان و امام جمعه کرمانشاه منصوب شد، ولی از سال 1343 به عنون نماینده تامالاختیار ایشان در کرمانشاه بود و این انتصاب دوباره وظیفه ایشان را در احیاء برگزاری نماز جمعه دوچندان نمود چون نماز جمعه بعد از انقلاب اسلامی سنگر مهمی برای پاسداری از ارزشها و آرمانهای انقلاب اسلامی محسوب میشد، انقلابی که آرزوی 14 قرن شعار رسالت پیامبر و عدالت ائمه در آن متجلی بود. انقلاب اسلامی تمام معادلات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نظام حاکم بر جهان را در هم ریخت و طاغوتیان که از فرهنگ حاکم بر جهان در جهت سلطه استفاده میکردند از رشد انقلاب راضی نبودند هدفشان این بود و هست که انقلاب را در رسیدن به اهداف و آرمانها عقیم گذارند و به همین خاطر بیشترین توان انقلابیون به دفاع از انقلاب جلب شد و نمازجمعه یکی از سنگرهای دفاع و حیاتدهنده آرمانها و ارزشها بود. که امام جمعه با تبیین خطمشی انقلاب نهال آن را در روح و باور انسانها رشد میدهد. به همین خاطر خود سنگر نمازجمعه و و ائمه آن مورد کین دشمن قرار میگرفتند و با تمام تلاش سعی در خلوت کردن و عدم برگزاری آن مینمودند. آیتالله اشرفی اصفهانی سرداری بود که در سنگر نماز جمعه درس مقاومت میداد و با توجه به حجم حملهها چهره آنها را در لباسها و صورتهای مختلف پنهان شده بودند، رسوا میکرد. حتی فتنه دفتر هماهنگی را که توسط بنیصدر رهبری میشد خنثی نمود.[12] ایشان حرکت ملیگرایان را که در قالب جبهه ملی نتوانستند در لایههای انقلاب نفوذ کنند و میوه قدرت بچینند و علیه انقلاب موضع میگرفتند، محکوم نمود. دوره اول انقلاب دوره غربت حزبالله و خط امام بود. فریاد شخصیتهایی همچون آیتالله اشرفی از سنگر نماز جمعه ندای امیدی بود که دلهای ناآرام را به دور خود جمع می کرد. او خطاب به قلم به مزدان تفرقه افکن میگفت: «ما این قلمهای مسمومی که در مقام تفرقهاندازی است بین برادران اهل سنت و شیعه، ما اینها را از خودمان نمیدانیم لذا این است که ما خواهش میکنیم از آن اشخاصی که میخواهند خطشان را از خط امام که آن اسلام واقعی است جدا کنند به آنها اعلام خطر میکنیم برای اینکه در این دو سال زمان انقلاب، ما دیدیم اشخاصی که خیلی وجهة عمومی داشتند، خیلی مورد توجه بودند به محض اینکه مسیر خودشان را تغییر دادند از مسیر امام و در خط دیگری مشی کردند، خود این ملت با هوشیاریای که داشتند، کنارشان زدند.)[13]
نماز جمعه آگاهی سیاسی، فرهنگی بود که جامعه را برای رشد تعالی آماده میکرد، کلاسی بود که محصلان آنها از همه صنفها در کنار هم به قنوت میایستادند. هر چند که گروهکهای ملحد در ابتدای انقلاب تلاش گستردة خود را در غرب کشور بخصوص در کردستان برای انحراف افکار عمومی بکار گرفتند، ولی شهید اشرفی از منبر نماز جمعه با هوشیاری توطئههای آنها را خنثی میکرد و با شفافسازی چهره آنها، دستشان را از جامعه کوتاه مینمود «اما در این زمان خودمان گرفتـار این گروهکها و این ضد
ٱ «من اگر هیچ خدمتی به اسلام نکرده باشم جز دفاع از مرجعیت و رهبری امام، پیش خداوند روسفید هستم»
ٱ حیات ما، استقلال ما، جمهوری اسلامی ما، هر چه داریم به برکت وجود یکی از فرزندان راستین پیامبر اکرم [امام خمینی] است
ٱ دشمن، ایشان را تجلی اندیشه و خط امام در منطقه میدانست و میخواست با حذف ایشان، خط امام را از منطقه حذف کند
خلقیها و و این منافقین هستیم و اشخاصی دیگر که آنها علنی دیگر خودشان را بر ضد اسلام معرفی کردند، مثل دموکراتها، کومله، اینجور اشخاص قبلاً یاداداشتهایی کرده بودم که معرفی اینها را در مقابل شما بکنم و شما را آگاهی که اینها را بشناسید و به توطئه آنها آگاه باشید و بدانید به اینکه اینها دشمن شما هستند.»[14]
شهید اشرفی رکن اصلی انقلاب را ولایت فقیه میدانست و در تمام شرایط از آن دفاع میکرد. بخصوص در اکثر خطبههای نمازجمعه به تبیین و تشریح ولایت فقیه میپرداخت. کسانی که توانایی مخالفت با ولایت فقیه را نداشتند سعی در تضعیف بازوان انقلاب که در حقیقت بازوان امام بودند، مینمودند و مخالفت خود را با امام و ولایت فقیه نشان میدادند. ایشان در این زمینه میفرمود: «عمده این توطئة برای تضعیف روحانیت، آن هم روحانیت باز تنها هدف نیستند، هدف اصلی مسأله رهبر و مسأله مرجعیت و مسأله ولایت فقیه است، آنهارا میخواهند تضعیف کنند، اگر هر آینه در آن مجتمع گفتند مرگ بر بهشتی، منظورشان بهشتی نیست، چون نمیتوانند نسبت به امام توهین و جسارت بکنند، کسانی که بازوی قوی امام هستند و حامی امام و حامی انقلاب و اسلام هستند آنها را با این شعارها میخواهند بکوبند. ... که عمده هدف جداکردن مردم است از روحانیت و روحانیت را به انزوا کشاندن و لیکن این آرزو را باید به قبر ببرند»
و این است که شهید آیتالله اشرفی شجاعانه در سنگر محراب به دفاع از ارزشها، آرمانهای انقلاب، ولایت فقیه و رهبری امام امت میپردازد، و با نشاندادن چهرههای دشمن و جداکردن خط آن از خط امام فعالیتهای آنها را ناکام میگذارد، و همین امر مورد غضب دشمن واقع میشود چون دشمن ایشان را تجلی اندیشه امام وخط امام در منطقه میدانست و میخواست با حذف ایشان، خط امام را در منطقه حذف کند. با چنین تحلیلی آیتالله اشرفی به دست منافقین در سنگر نماز جمعه به درجه رفیع شهادت نائل آمد. روحش شاد.
روزگاری که زندگی بشریت به جولانگاه شیاطین تبدیل شده، تیرگی و ظلمت بر همهجا سایه افکنده، ستارگانی در آسمان معرفت و هدایت بدرخشیدند و انسانهای سرگردان زیادی را نجات دادند، شناخت زندگی این ستارگان در عصر بحران فرهنگی پاسخی است به پویندگان راه حقیقت و تلاشی برای حفاظت از ارزشها و خط اسلام ناب محمّدی. یکی از این اسوههای معرفت و هدایت شهید محراب آیتالله اشرفی اصفهانی است که حیات و مماتش سراسر عزت و افتخار در راه اسلام بود.
شهید عطاءالله اشرفی اصفهانی در سال 1281 شمسی در خمینی شهر اصفهان (سده) در خانوادهای اهل علم و دانش متولد شد. پدر، پدربزرگ و اجدادش همه از سلسله روحانیت بودند، ایشان پس از تحصیل مقدماتی در مکتبخانههای سده برای ادامه تحصیل راهی حوزه اصفهان گردید، و از اساتید بارز آن زمان، آیتالله بشارتی، درچهای و سایر علما بهره گرفت و در سن 20 سالگی برای ادامه تحصیل وارد شهر قم شد، و چند ماهی از درس آیتالله حائری استفاده نمود و بعد از فوت آیتالله حائری، شهید اشرفی در درس علمای ثلاث حضرات آیات عظام حاج محمّدتقی خوانساری، آیتالله حجت و آیتالله صدر حضور یافت و بیشترین بهره را از درس اصول آیتالله حجت گرفت.
پس از ورود آیتالله بروجردی به شهر قم، شهید اشرفی در درس ایشان حاضر شد و مدت 12 تا 15 سال در محضر وی به تلمذ پرداخت. شهید اشرفی با یادداشت درس فقهی استاد به خصوص تقریرات فقهی مورد لطف و تقدیر استاد قرار گرفت و از نزدیکان ایشان گردید و با این شایستگی و تبحر علمی آیتالله بروجردی ایشان را به عنوان ممتحن درس رسائل و مکاسب قرار دادند.
آیتالله اشرفی با سالها تلاش در راه کسب معرفت در سن چهل سالگی به درجه اجتهاد نائل آمد. تحولات سیاسی ایران بعد از مشروطه و تلاش رضاخان در دو دهه برای اسلامزدایی، باعث تضعیف و کندی رشد فرهنگ اسلام در جامعه گردید. عواقب جنگ دوم جهانی همچون ناامنی، فقر، جدال احزاب و گروهها سیاسی در دهه 1320 ش، مانع جدی برای جبران خلأ فرهنگ اسلامی بود. در دهه 1330 آیتالله بروجردی با درک مشکلات بر سر راه ترویج فرهنگ اسلامی، تلاشهای زیادی را در جهت نشر و تبلیغ برای جبران عقبماندگی آن نمود. یکی از فعالیتهای ماندگار آن مرد بزرگ ایجاد مدارس و حوزههای دینی در بعضی از استانها و شهرها بود. به همین منظور حوزه علمیهای را در سال 1335 در کرمانشاه تأسیس نمود تا با تربیت طلاب و مبلغین، فرهنگ اسلام را در منطقه غرب کشور تقویت نماید. لذا اداره آن حوزه را که دارای حساسیت ویژهای بود به آیتالله اشرفی اصفهانی محول کرد و ایشان با تبعیت از فرمان استاد در سال 1335 راهی منطقه غرب کشور شد و با استقبال گرم مردم مسلمان کرمانشاه رحل اقامت در این شهر گسترانید.
بررسی تاریخ معاصر نشان میدهد که کرمانشاه به دلیل موقعیت سوقالجیشی همیشه موردتوجه سیاستمداران و فعالان سیاسی و کانون مناقشات داخلی و خارجی و بزرگترین دروازه برای تهاجم مختلف از جمله فرهنگی بوده است. با توجه به چنین موقعیتی آیتالله بروجردی توجه خاصی به آن نمود. تأسیس حوزه علمیه و تربیت طلاب راهی بود که میتوانست خلأ فرهنگی چند دهه اسلامزدایی را جبران نماید، لذا برای اداره حوزه نیاز به شخصیتی با توانمندی بالا در علم، اراده و مدیریت قوی صبر و تعامل در ایجاد همدلی و وفاق مذهبی در منطقه بود. همه این خصائل در شخص آیتالله اشرفی وجود داشت. حضور ایشان در کرمانشاه و سرپرستی حوزه علمیه این استان زمینه را برای گسترش فرهنگ اسلامی در منطقه فراهم آورد، شخصیتی که همه همه آموزههای خود را در جهت تقویت مبانی دین اسلام و ایجاد فرهنگ پایدار بکار گرفت و تا آخر عمر آیتالله بروجردی بر تعهد خویش در اداره حوزه، ثابت و استوار باقی ماند.
ٱ آیت الله اشرفی اصفهانی پس از سالها تلاش علمی در سن چهل سالگی به درجة اجتهاد نایل آمد
ٱ حضور ایشان در کرمانشاه و سرپرستی حوزه علمیه این استان، زمینه را برای گسترش فرهنگ اسلامی در منطقه فراهم آورد
ٱ بعد از فوت آیتالله بروجردی، آیتاللله اشرفی اصفهانی قصد بازگشت از کرمانشاه را داشت که امام خمینی ایشان را بر ادامه راه و خدمت در همان استان، تشویق و تکلیف نمود
شهید اشرفی در این چند سال توانست با تلاش و پشتکار باورهای مردم خونگرم منطقه را به اسلام تقویت نمایند و با ایجاد همدلی میان اهل تسنن و تشیع تلاش دشمنان اسلام را ناکام بگذارد. بعد از فوت آیتالله بروجردی، آیتالله اشرفی قصد بازگشت از کرمانشاه را داشت که امام خمینی ایشان را بر ادامه راه و خدمت در همان استان، تشویق و تکلیف نمود.
من سر نمینهم، مگر اندر قدوم یار
من جان نمیدهم، مگر اندر هوای دوست[2]
رفتن به کوی دوست بدون معرفت، جستجو برای حقیقت بدون عشق میسر نیست، دوست جلوه معرفت انسان است و سفینهای است که انسان را از طوفان سرگردانی میرهاند و سراجی است که در شب ظلمانی به سبیل هدایت میرساند. شهید اشرفی سالها از محضر امام خوشههای معرفت چیده بود و به خوبی با اندیشه ایشان آشنایی داشت، لذا بعد از فوت آیتالله بروجردی، امام را به عنوان مرجع اعلم تشخیص داد و جهت معرفی افکار، اندیشه و مرجعیت ایشان در منطقه کرمانشاه تلاش زیادی بعمل آورد. رابطه آیتالله اشرفی با امام به یک رابطه شاگرد و استاد خلاصه نمیشود بلکه رابطه مدیر و مراد، عاشق و معشوق و رابطه دو عارف حقبین در مسیر سیر الیالله بود که با زبان گفتاری نمیتوان آن را با نظم کلمات مشخص کرد، رابطهای فراتر از بیان و نگاه است، رابطهای از جنس جان و قلب که در آسمان عشق و معرفت میگنجد.من جان نمیدهم، مگر اندر هوای دوست[2]
شناخت ارتباط میان امام و شهید اشرفی با توجه به پیام امام که در شهادت ایشان صادر شد به ابتدای ورود آیتالله اشرفی به حوزه قم برمیگردد و بر اساس آن رابطه امام با آیتالله اشرفی را میتوان به دو دوره تقسیم نمود: 1. دوره اول از ابتدای ورود به حوزه قم تا فوت آیتالله بروجردی 2. دوره دوم از ابتدای فوت آیتالله بروجردی تا شهادت آیتالله اشرفی اصفهانی. دوره اول به دلیل فقدان اسناد، اطلاعات جامع و کافی وجود ندارد فقط بر اساس خاطرات میتوان به تحلیل پرداخت و ریشه این ارتباط را میتوان در هدفهای واحدی جستجو کرد که هر دو شخصیت برای رسیدن به آن تلاش میکردند و آنها را به هم نزدیک میساخت. شهید اشرفی از بدو ورود به حوزه علمیه قم به دلیل صفات پسندیدهای همچون تقوا و مجاهدتهای علمی و عملی موردتوجه امام امت قرار گرفت و تا زمان شهادت این علاقه ادامه یافت که در این زمینه امام میفرمایند: «شهید عزیز محراب این جمعه ما از آن شخصیتهایی بود که اینجانب یکی از ارادتمندان این شخص والامقام بوده و هستم. این وجود پربرکت متعهد را قریب شصت سال است که میشناسم.»[3]
مطلب مهم زمینه و منظر این شناخت است که از چه منظری و نگاهی امام به این شهید علاقهمند بود و به آن عشق میورزید. اگرچه این رابطه شصت ساله هرگز به خوبی تبیین نشده است ولی با بررسی پیام امام که در شهادت این شهید صادر شده است به خوبی افق این رابطه مشخص میشود:
«مرحوم شهید بزرگوار حضرت حجتالاسلام والمسلمین حاج آقا عطاءالله اشرفی را در این مدت طولانی به صفای نفس و آرامش روح و اطمینان قلب و خالی از هواهای نفسانی و تارک هوی و مطیع امر مولا و جامع علم مفید و عمل صالح میشناسم در عین حال مجاهد و متعهد و قویالنفس بود.»[4]
شناخت امام از اشرفی شناخت عرفانی است؛ خصایصی که یک سالک راه دوست از خود متجلی مینماید، تا به حضرت حق برسد. سالکان راه دوست با خصایص منحصر به فرد به همدیگر نزدیک میشوند، امام شخصیتی نیست که به آسانی با کسی رابطه آشنایی برقرار کند، این راز را باید در زندگی شهید اشرفی و عمل او جستجو کرد که تا این حد مورد علاقه امام قرار میگیرد. چنین چیزی ممکن نبود مگر با صفای نفس که او سالها قبل و بعد از ورود به حوزه علمیه قم با مجاهده آن را به دست آورده بود، و با تلاش قلة بزرگ اطمینان را فتح و در راه اطاعت مطیع امر مولا گردید و هرگز زخارف دنیا او را از حق و کوی دوست جدا نساخت. عشق بین آیتالله اشرفی و امام خمینی یک طرفه نیست بلکه شهید اشرفی هم با تمام وجود به امام عشق میورزید و در لحظه لحظه حیاتش میتوان تجلی این عشق را مشاهده کرد. و بر اثر این عشق است که درباره امام میگوید:
«مقام علم، تقوا و زهد و مقام بیهوایی امام، انصافاً در زمان ما بینظیر است...[5] کسی در تمام عمرش یک ترک اولایی از او صادر نشده است، این کلمه را بارها گفتهایم که دیگران را با امام نمیشود مقایسه کرد و ما آنچه که در تاریخ میخوانیم خیال نمیکنیم که در زمان غیبت کسی را مـانند امام امت دیده باشیم در زمان غیبت کبرای امام زمان(عج) امام امت نظیر ندارد.»[6]
با این نگاه میتوان دریافت که نگاه مرید به مرادش چگونه است و با این نگاه در طول دو دهه در غربت به فراق یار مینشیند، و در عصری که همه حرکتها و سلاحها و قدرتها علیه اندیشه امام بسیج میشود، شهید اشرفی بسان یاری فداکار و عاشقی منتظر به تبلیغ و حراست اندیشه مراد خویش میپردازد و از هیچ قدرتی نمیهراسد و همه مشکلات این راه را به جان میخرد و ثابت و استوار در کوی دوست تا آخرین قدم باقی میماند و لحظهای نادم نیست و از این آرمانگرایی عقبنشینی نمیکند. شهید اشرفی امام را تجسم اسلام عملی و مصداق حدیث شریف (صائناً لِنَفْسِهِ، حافِظاً لِدینِهِ، مُخالِفاً عَلَی هَواهُ، مُطیعاً لِأمْرِ مَوْلاهُ) میدانست.
همین نگاه ژرف باعث میشود که در طول زندگی عملی و مبارزاتی پیرو امام باشد. از دهه 1340 با شروع مبارزات انقلاب اسلامی همچون یک سرباز فداکار و مریدی عاشق در جهت تثبیت انقلاب و گسترش افکار و اندیشه حضرت امام در منطقه کرمانشاه تلاش مینماید. بازشناسی این تلاشها ما را در شناخت رابطه امام و شهید اشرفی کمک میکند.
من درهوای دوست گذشتم زجان خویش
دل از وطن بریدم از خاندان خویش
در شهر خویش بود مرا دوستان ـ بسی
کردم جُدا هوای تو از دوستان خویش
من داشتم به گلشن خود آشیانهای
آواره کرد عشق توام ز آشیان خویش[7]
بهای عاشقی دفاع از معشوق است. بدون حیات معشوق حیات عاشق معنا ندارد. امام مرادی بود که عشقش را در خداخواهی خلاصه نمود. ایجاد جامعه الهی و حکومت اسلامی که با انقلاب متجلی شد، طریقتی بود برای رسیدن حقیقت، و حضور مریدان در عرصه عاشقی، دفاع از طریقت است.دل از وطن بریدم از خاندان خویش
در شهر خویش بود مرا دوستان ـ بسی
کردم جُدا هوای تو از دوستان خویش
من داشتم به گلشن خود آشیانهای
آواره کرد عشق توام ز آشیان خویش[7]
انقلاب اسلامی حاصل تغییر و دگرگونی در نفس انسانها به برکت پیام الهی بود که پیروزی مادی همچون (دگرگونی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی) را به همراه داشت ولی با انقلابهای دیگر از نظر ماهیت، انگیزه، محتوا و هدف فرق اساسی دارد. بر اساس همین ویژگی برای شناخت آن باید از ابزارهای متناسب خودش استفاده کرد. نمیتوان با تئوریهای مادی رایج انقلابشناسی در علوم جامعهشناسی، سیاسی و روانشناسی به تجزیه و تحلیل انقلاب اسلامی پرداخت.
آیتالله اشرفی خود در شمار پیشتازان اصلی این قیام و یکی از مهمترین ستونهای اصلی آن در غرب کشور بود. او به خوبی راز و رمز و اهداف نهضت را میشناخت و در تمام فراز و فرود انقلاب با حمایت خود روح تازهای به کالبد آن میدمید و تمام توان خود را برای بالندگی و رشد آن بکار میگرفت تا جایی که میتوان گفت حیات انقلاب در منطقه کرمانشاه مرهون تلاش چند دهه این شخصیت روشنضمیر بود که با همکاری مردم به تحقق پیوست. ایشان در دفاع از امام و انقلاب از هیچ کوششی فروگذار نکرد. خود در این زمینه میگوید: «من اگر هیچ خدمتی به اسلام نکرده باشم جز دفاع از مرجعیت و رهبری امام پیش خداوند روسفید هستم.»[8]
ایستادگی شهید اشرفی در مقابل دشمنان انقلاب اعم از آنهایی که در سلک روحانیت بودند و به امام اعتقادی نداشتند و یا افراد وابسته به رژیم طاغوت و خودفروختگان غربی، به قبل از انقلاب و وقایع خونین 15 خرداد 1342 برمیگردد. ایشان با کوشش پیگیر در مدت 22 سال زمینه آگاهی مردم منطقه و بستر انقلاب را مهیا نمود.
او برای رشد فرهنگی از روحانیون و افرادی که اعتقاد به امام و انقلاب داشتند استفاده میکرد و در برابر تبلیغ مخالفین میایستاد. بعد از انقلاب هم با تبیین انقلاب و خط امام سعی نمود با ایجاد وفاق و اتحاد و هماهنگی میان فرقهها و گروههای مختلف از بروز اختلاف و تفرقه که دشمن اصلی هر انقلابی است جلوگیری نماید. از
طرفی دشمن که از این اتحاد و هماهنگی بزرگترین ضربه را خورده و با توجه به اهمیت منطقه، تلاش میکرد تا طبل اختلافات بخصوص اختلاف شیعه و سنی را به صدا درآورد. شهید آیتالله اشرفی با شناخت کافی از حربه دشمن در اکثر خطبههای نماز جمعه نسبت به این خطر هشدار میداد و با شفافسازی خط انقلاب و اسلام، دشمن را ناکام میگذاشت و هر خطی که مخالف خط امام بود خط دشمن میدانست و به شدت با آن مبارزه میکرد.
یکی از بزرگترین دغدغه ایشان دفاع از اصل ولایت فقیه بود که دشمن از حضور آن در کانون سیاست و رهبری به شدت هراسان بود. لذا از روز تصویب این اصل در قانون اساسی با تمام قدرت برای حذف و تخریب آن مشغول گردید. شهید اشرفی با شناخت از این اصل به دفاع از آن پرداخت تا جایی که فرمود: «تا آن آخرین نفس و تا آن قطره آخر خونی که در بدن ما ائمه جمعه است از ولایت فقیه به رهبری امام امت و شخص امام امت حمایت خواهیم کرد و از هیچ قدرتی هم ما وحشت نداریم... ما ائمه جمعه و ما مردم شریف ایران و پیرو امام و پیرو ولایتفقیه نسبت به شخص امام هر که مخالف باشد، تا حد توان او را خواهیم کوبید.»[9]
این است که ایشان در تمام مراحل زندگی به خصوص بعد از انقلاب تا لحظه شهادت لحظهای برای دفاع از آرمان انقلاب اسلامی و رهبری امام خمینی آرام و قرار نداشت.
حفاظت و دفاع از انقلاب به مراتب از پیروزی آن مشکلتر است، دشمن که با از دستدادن موقعیت و منافع زیاد، بعد از پیروزی انقلاب تمام مساعی خود را برای کسب اعتبار گذشته بکار گرفت و بر این اساس دهها توطئه و حرکت علیه انقلاب ساماندهی شد. تلاش دفتر هماهنگی به رهبری بنیصدر، حرکت جبهه ملی علیه لایحه قصاص فتنههای خلق مسلمان و گروهک منافقین و دیگر احزاب ملحد در مناطق کُردنشین و اقصی نقاط ایران، کودتای نوژه در نهایت جنگ تحمیلی همه نشاندهنده عزم دشمن برای بازگشت به گذشته بود. شهید آیتالله اشرفی تمام تلاش خود را بر خنثیسازی نقشههای دشمن معطوف نمود. دفاع ایشان از رهبری امام یک دفاع تکلیفی نبود بلکه از روی اعتقاد و عشق به امام بود که خود در این رابطه میفرمایند: «اگر هر آینه امام امت در میان ما ملت شریف ایران نبود، نه ازما خبری بود نه از کشور ما خبری بود، حیات ما، استقلال ما، جمهوری اسلامی ما، هر چه داریم برکت وجود یکی از فرزندان راستین پیامبراکرم است، فرزند جسمانی و روحانی پیامبر و وارث انبیاء «العُلَماء وَرثه الانبیاء» پس از آن حادثه چهاردهم اسفند در تهران در دانشگاه یک هفته طول کشید و امام ساکت بود، دیدید به اینکه این وضع مملکت به کجا منجر شد، از جنوب و غرب و اطراف خود کشور ما همه مورد حمله واقع شدیم... . چیزی که سبب این معنا به اینکه این آتش را به وسیله اطلاعیه امام، این آتش خاموش شد، مانند آبی که روی آتش ریخته شود قلبها همه آرام و جلوگیری از اختلافات و دو دستگیها شد.»[10]
دشمن که از توطئههای مختلف نتوانستهاند بود شعله انقلاب اسلامی را خاموش کند جنگی نابرابر را برملت عظیم ایران تحمیل نمود. شهید آیتالله اشرفی با توجه به کهولت سن برای تقویت روحیه رزمندگان اسلام حداقل هر ماه دوبار به جبههها میرفت و از نزدیک با رزمندگان اسلام دیدار میکرد و گاهی در خط مقدم جبهه تیر حضور مییافته و در پشت جبهه با جمعآوری کمکهای مردمی شامل، پول آذوقه و دیگر مایحتاج رزمندگان از جبههها حق پشتیبانی مینمود تا جایی که امام امت فرمودند: (او در جبهة دفاع از حق از جمله اشخاصی بود که مایه دلگرمی جوانان جماهه بود و از مصادیق بارز «رجال صدقوا عاهدواالله علیه» بود).[11] شهید اشرفی در سنگرهای مختلف برای دفاع از انقلاب برای تبیین انقلاب و آرمان آن و گسترش معرفت اسلامی در سطح جامعه گسترش یافت. ایشان سومین امام جمعهای بود که از طرف امام امت پس از شهر تهران و قم منصوب شد.
جمعه، روز عبادت و روز تسبیح خدا، روز بعثت و بازگشت به درون و تزکیه و خودسازی، روز تجلی وحدت میان مسلمین و روز شناخت دوست و دشمن است روزی که امام جمعه در سنگر محراب به انسانها درس تقوا و رستگاری میدهد و تعلیم و تربیت بر محور اندیشه الهی برای فردای بهتر ترویج میشود و به قول شهید اشرفی روز جمعه «روز بیعت با رهبری است». میعادگاه نماز جمعه جلوهای از اعتصام به حبلالله در جهت اهداف انقلاب و نمایشی از قدرت عاشقان تا سرحد فنا در حق است شهید آیتالله اشرفی هر چند که در سال 1358 از طرف امام امت به سمت نماینده ایشان و امام جمعه کرمانشاه منصوب شد، ولی از سال 1343 به عنون نماینده تامالاختیار ایشان در کرمانشاه بود و این انتصاب دوباره وظیفه ایشان را در احیاء برگزاری نماز جمعه دوچندان نمود چون نماز جمعه بعد از انقلاب اسلامی سنگر مهمی برای پاسداری از ارزشها و آرمانهای انقلاب اسلامی محسوب میشد، انقلابی که آرزوی 14 قرن شعار رسالت پیامبر و عدالت ائمه در آن متجلی بود. انقلاب اسلامی تمام معادلات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نظام حاکم بر جهان را در هم ریخت و طاغوتیان که از فرهنگ حاکم بر جهان در جهت سلطه استفاده میکردند از رشد انقلاب راضی نبودند هدفشان این بود و هست که انقلاب را در رسیدن به اهداف و آرمانها عقیم گذارند و به همین خاطر بیشترین توان انقلابیون به دفاع از انقلاب جلب شد و نمازجمعه یکی از سنگرهای دفاع و حیاتدهنده آرمانها و ارزشها بود. که امام جمعه با تبیین خطمشی انقلاب نهال آن را در روح و باور انسانها رشد میدهد. به همین خاطر خود سنگر نمازجمعه و و ائمه آن مورد کین دشمن قرار میگرفتند و با تمام تلاش سعی در خلوت کردن و عدم برگزاری آن مینمودند. آیتالله اشرفی اصفهانی سرداری بود که در سنگر نماز جمعه درس مقاومت میداد و با توجه به حجم حملهها چهره آنها را در لباسها و صورتهای مختلف پنهان شده بودند، رسوا میکرد. حتی فتنه دفتر هماهنگی را که توسط بنیصدر رهبری میشد خنثی نمود.[12] ایشان حرکت ملیگرایان را که در قالب جبهه ملی نتوانستند در لایههای انقلاب نفوذ کنند و میوه قدرت بچینند و علیه انقلاب موضع میگرفتند، محکوم نمود. دوره اول انقلاب دوره غربت حزبالله و خط امام بود. فریاد شخصیتهایی همچون آیتالله اشرفی از سنگر نماز جمعه ندای امیدی بود که دلهای ناآرام را به دور خود جمع می کرد. او خطاب به قلم به مزدان تفرقه افکن میگفت: «ما این قلمهای مسمومی که در مقام تفرقهاندازی است بین برادران اهل سنت و شیعه، ما اینها را از خودمان نمیدانیم لذا این است که ما خواهش میکنیم از آن اشخاصی که میخواهند خطشان را از خط امام که آن اسلام واقعی است جدا کنند به آنها اعلام خطر میکنیم برای اینکه در این دو سال زمان انقلاب، ما دیدیم اشخاصی که خیلی وجهة عمومی داشتند، خیلی مورد توجه بودند به محض اینکه مسیر خودشان را تغییر دادند از مسیر امام و در خط دیگری مشی کردند، خود این ملت با هوشیاریای که داشتند، کنارشان زدند.)[13]
نماز جمعه آگاهی سیاسی، فرهنگی بود که جامعه را برای رشد تعالی آماده میکرد، کلاسی بود که محصلان آنها از همه صنفها در کنار هم به قنوت میایستادند. هر چند که گروهکهای ملحد در ابتدای انقلاب تلاش گستردة خود را در غرب کشور بخصوص در کردستان برای انحراف افکار عمومی بکار گرفتند، ولی شهید اشرفی از منبر نماز جمعه با هوشیاری توطئههای آنها را خنثی میکرد و با شفافسازی چهره آنها، دستشان را از جامعه کوتاه مینمود «اما در این زمان خودمان گرفتـار این گروهکها و این ضد
ٱ «من اگر هیچ خدمتی به اسلام نکرده باشم جز دفاع از مرجعیت و رهبری امام، پیش خداوند روسفید هستم»
ٱ حیات ما، استقلال ما، جمهوری اسلامی ما، هر چه داریم به برکت وجود یکی از فرزندان راستین پیامبر اکرم [امام خمینی] است
ٱ دشمن، ایشان را تجلی اندیشه و خط امام در منطقه میدانست و میخواست با حذف ایشان، خط امام را از منطقه حذف کند
خلقیها و و این منافقین هستیم و اشخاصی دیگر که آنها علنی دیگر خودشان را بر ضد اسلام معرفی کردند، مثل دموکراتها، کومله، اینجور اشخاص قبلاً یاداداشتهایی کرده بودم که معرفی اینها را در مقابل شما بکنم و شما را آگاهی که اینها را بشناسید و به توطئه آنها آگاه باشید و بدانید به اینکه اینها دشمن شما هستند.»[14]
شهید اشرفی رکن اصلی انقلاب را ولایت فقیه میدانست و در تمام شرایط از آن دفاع میکرد. بخصوص در اکثر خطبههای نمازجمعه به تبیین و تشریح ولایت فقیه میپرداخت. کسانی که توانایی مخالفت با ولایت فقیه را نداشتند سعی در تضعیف بازوان انقلاب که در حقیقت بازوان امام بودند، مینمودند و مخالفت خود را با امام و ولایت فقیه نشان میدادند. ایشان در این زمینه میفرمود: «عمده این توطئة برای تضعیف روحانیت، آن هم روحانیت باز تنها هدف نیستند، هدف اصلی مسأله رهبر و مسأله مرجعیت و مسأله ولایت فقیه است، آنهارا میخواهند تضعیف کنند، اگر هر آینه در آن مجتمع گفتند مرگ بر بهشتی، منظورشان بهشتی نیست، چون نمیتوانند نسبت به امام توهین و جسارت بکنند، کسانی که بازوی قوی امام هستند و حامی امام و حامی انقلاب و اسلام هستند آنها را با این شعارها میخواهند بکوبند. ... که عمده هدف جداکردن مردم است از روحانیت و روحانیت را به انزوا کشاندن و لیکن این آرزو را باید به قبر ببرند»
و این است که شهید آیتالله اشرفی شجاعانه در سنگر محراب به دفاع از ارزشها، آرمانهای انقلاب، ولایت فقیه و رهبری امام امت میپردازد، و با نشاندادن چهرههای دشمن و جداکردن خط آن از خط امام فعالیتهای آنها را ناکام میگذارد، و همین امر مورد غضب دشمن واقع میشود چون دشمن ایشان را تجلی اندیشه امام وخط امام در منطقه میدانست و میخواست با حذف ایشان، خط امام را در منطقه حذف کند. با چنین تحلیلی آیتالله اشرفی به دست منافقین در سنگر نماز جمعه به درجه رفیع شهادت نائل آمد. روحش شاد.
پی نوشت:
[1] . امام خمینی، صحیفه امام، ج 17، ص 49.
[2] . امام خمینی، دیوان امام، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران 1374، ص 63.
[3] . امام خمینی، صحیفه امام، ج 17، ص 50.
[4] . امام خمینی، صحیفه امام، ج 17، ص 50.
[5] . مجله شاهد، شماره 242، خرداد 1374.
[6] . روزنامه کیهان، شماره 11989 ـ 21/7/1362.
[7] . امام خمینی، دیوان امام، ص 133.
[8] . کیهان، شماره 15762 ـ 22/7/1357.
[9] . غروب خورشید در محراب باختران، انتشارات شرکت سهامی چاپخانه (وزارت ارشاد اسلامی)، تهران 1362، ص 396،
[10]. غروب آفتاب در محراب جمعه 112.
[11]. امام خمینی، صحیفه نور، ج 17، ص 50.
[12]. غروب آفتاب در محراب جمعه، ص 219.
[13]. غروب آفتاب در محراب جمعه، ص 219.
[14]. غروب آفتاب در محراب جمعه ص 170.