شاعر: محسن حافظى
اى روشنى ديده احرار كجايى؟
وى ماه دل افروز شب تار كجايى؟
اى دسته گل سرسبد باغ رسالت
وى وارث پيغمبر مختار كجايى؟
جانها ز فراق مه رويت به لب آمد
هستيم همه طالب ديدار كجايى؟
اى منتقم خون شهيدان فضيلت
وى رهبر مردان فداكار كجايى؟
اى مظهر جانان تو بيا تا كه به پايت
سازيم سر و جان خود ايثار كجايى؟
گلشن شود از مقدم تو ساحت گيتى
اى باغ طرب را گل بىخار كجايى؟
بر «حافظى» سوخته دل كن نظر از لطف
اى بر همگان سيّد و سالار كجايى؟