شاعر: جواد حیدری
دیدن روی تو آسوده میسر نشود
این عطا بر من آلوده مقدر نشود
ادبم رنگ ریا دارد و بی اخلاصم
عملم همقدم امر تو دلبر نشود
کار خود میکنم و با تو ندارم کاری
چشمم از رنج فراق تو دگر تر نشود
یک به یک میرود از کف نعمات ای افسوس
مددی حال من غمزده بدتر نشود
اثر هیئت ارباب بود بیداری
وای بر آن که از این فیض معطر نشود
هرکسی سوی ظهور تو قدم بردارد
دلش از ظلمت ایام مکدر نشود
گرچه نالایقم اما تو مرا میخواهی
این کرم جز ز سوی چشم تو باور نشود