نشانی نیست

ز کاروان سفر کرده‌ام نشانی نیست برای گفتن درد دلم زبانی نیست برای این‌که به کوی حبیب خود برسم من غریب چه سازم که کاروانی نیست
شنبه، 12 تير 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
نشانی نیست

نشانی نیست

شاعر: جواد حیدری

ز کاروان سفر کرده‌ام نشانی نیست

برای گفتن درد دلم زبانی نیست

برای این‌که به کوی حبیب خود برسم

من غریب چه سازم که کاروانی نیست

شبیه خیمه نازی که خانه‌ام شده بود

برای دیدن دلدار من مکانی نیست

چه چهره‌های قشنگی که نور مهدی داشت

شبیه همسفرانم که دلستانی نیست

اذان جبهه سحر گه دل از همه می‌برد

چو رفته روح نمازم دگر اذانی نیست

خوشا گلی که به خاک حبیب خود افتاد

نشان ز جسم غریبش جز استخوانی نیست

مرا نبود لیاقت که رخت خون پوشم

کسی که وصل به دنیاست آسمانی نیست

چه عشاقان جوانی که پیر ره بودند

به شور و عشق شهیدان دگر جوانی نیست

برای مرغ شکسته پری که جا مانده

به غیر منزل دلدار آشیانی نیست



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما