تذکر: نزدیک به ربع قرن پیش در شهرستان تبریز کتابی، به نام «تفسیر آیات مشکله قرآن» به قلم آقای «یوسف شعار» منتشر شد. مؤلف آن کتاب بدون ملاحظه اصول و قواعد تفسیر، به توضیح یک رشته آیات پرداخت و در نتیجه دچار لغزشهایی نابخشودنی گردید. این سلسله مقالات نقد نظرات مؤلف مذکور است.
(وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ وَقَالَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْرِ وَأُوِتِینَا مِن كُلِّ شَیْءٍ إِنَّ هذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ) (نمل، آیه 16)«سلیمان وارث داود شد و گفت ای مردم، زبان پرندگان را آموخته و از همه چیزی داده شدهایم و این برتری آشکاری است».
از دیرزمانی دانشمندان شیعه به پیروی از پیشوایان بزرگ خود با آیه یاد شده بر ردِّ قول معروف میان علماء اهل تسنن که «نَحْنُ مَعاشِرَ الأنْبِیاءِ لا نُوَرِّثُ» (ما گروه پیامبران ارث نمیگذاریم) استدلال کردهاند و پیش از همه ملکهی جهان اسلام، «فاطمه» زهرا (سلام الله علیها) در حضور بزرگان اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) طی خطبهای با این آیه و آیه دیگری (1) استدلال کرده و ولوله و زلزله عجیبی در میان آنها بر پا نمود و از این طریق اثبات کرد که خبر مزبور مجعول و مخالف قرآن است و هرگز پدرم مخالف قرآن سخن نمیگوید.
این خطبه که سراسر آن فصاحت و بلاغت، لطایف و دقایق است پیوسته مورد تأیید علماء شیعه و محدثان و مورخان فریقین بوده است و از آنجا که دارای مضامین بلند در اصول و معارف اسلامی است شیعیان در طول اعصار آن را حفظ مینمودند، معانی و دقایقی که در این خطبه نهفته، بهترین گواه است که انشاء کننده این خطبه در خاندان نبوت تربیت یافته و از پستان وحی علم را مکیده است، مطالعه اجمالی این خطبه ما را از هرگونه توصیفی بینیاز مینماید...
ناقلان خطبه: از قدما «ابوالفضل احمد بن طاهر» مؤلف «بلاغات النساء» (متولد سال 204 متوفای سال 280) میباشد وی خطبه مزبور را در کتاب خود نقل نموده و بعد از ایشان «ابوبکر احمد بن عبدالعزیز جوهری» که از دانشمندان اوائل قرن چهارم اسلامی است، آن را در کتاب خود «السقیفة» آورده است و «مرتضی» در کتاب «شافی» بسند صحیح که تمام راویان آن استوانههای علم و ادبند آن را از «عائشه» نقل کرده است و نیز به سند دیگر از پدر «عبدالله بن ابی ماهر» نقل نموده که وی گفت: من به حضور «زید بن علی» شرفیاب شدم و از خطبه زهراء (علیهاالسلام) سئوال نمودم او فرمود: که این خطبه را سران آل ابوطالب از پدران خود نقل میکنند و به فرزندان خود تعلیم مینمایند.
اربلی که از أساطیر فن حدیث و تاریخ است در «کشف الغمة» مینویسد:
«اِنَّها مِنْ مَحاسِنِ الْخُطَبِ وَ بَدایِعِها، عَلَیْها مَسْحَةٌ مِنْ نُورِ النُّبُوَّةِ وَفِیها عَبَقَةٌ مِنْ اَرْجِ الرِّسالَةِ اَوْرَدَهاَ الْمُوالِفُ وَ الْمُخالِفُ»: آن از بدیعترین و زیباترین خطبهها است در آن پرتوی از نور نبوت و بوی خوش از رسالت است و موافق و مخالف آن را نقل کرده است و همچنین عده زیادی از علمای سنی و شیعه آن را در کتابهای خود وارد کردهاند.
جائی که کوتهنظران و گروهی مغرض و یا بیاطلاع دربارهی نهجالبلاغه علی (علیهالسلام) تشکیک کنند و آن را ساخته سید رضی بدانند هیچ جای تعجب نیست که نویسندهی تفسیر در صحِّت و سند این خطبهی غرّا نیز تشکیک نماید و با تعبیرات مقدس مآبانهای ساحت مقدس حضرت زهرا (علیهاالسلام) را از خطبه مزبور مبرا و منزه سازد ما تصور میکنیم که بیش از این نباید درباره خطابه ملکه جهان سخن بگوئیم زیرا تا علل تشکیک از بین نرود هرچند ما دهها سند و مدرک نشان دهیم باز تشکیک کننده در تردید و شک خود باقی خواهد ماند چه بهتر به تفسیر خود آیه بپردازیم:
آیهی مورد بحث در اعصار گذشته مدرک علماء شیعه بوده تا آنکه نوبت به فخر رازی (امام المشککین) رسید، از آنجا که روش او در تحلیل کلیه مباحث، خدشه و ایراد است از این نظر در استدلال به آیهی، بر ارث بردن سلیمان از داود خدشه نموده (2). و نویسندهی تفسیر «آیات مشکله» (3) با آب و تابی شبهه رازی را به نام خود قلمداد کرده است و بعد از هشت قرن سخنی را که پاسخ آن داده شده است زنده نموده و به رخ این و آن میکشد.
ما قبلاً دلالت آیه را بر این که سلیمان، از داود، ارث مالی برد، روشن میسازیم آنگاه به شبهات نویسنده پاسخ میگوئیم:
شکی نیست که مقصود از آیه این است که سلیمان مال را از داود به ارث برد.
تصور این که مقصود، «وراثت در علم و دانش» است از دو نظر مردود است:
اولاً: لفظ «ورث» در اصطلاح همگان، همان ارث در اموال و حقوق است و تفسیر آیه به وراثت در علم یک نوع تفسیر به خلاف ظاهر است که بدون قرینه قطعی صحیح نخواهد بود.
ثانیاً: علوم الهی موهبتی است اکتسابی و وراثتی نیست و خداوند به هر کسی بخواهد آن را میبخشد از این جهت، تفسیر وراثت با این نوع علوم و معارف و مقامات و مناصب تا قرینه قطعی در کار نباشد، صحیح نخواهد بود زیرا پیامبر بعدی نبوت و علم را از خدا میگیرد نه از پدر، و اگر هم در این مورد لفظ «وراثت» به کار ببرند طبعاً روی عنایتی خواهد بود و بدون یک قرینه روشن نمیتوان، کلام خدا را بر آن حمل نمود.
گذشته بر این در ما قبل آیه خدا دربارهی داود و سلیمان چنین میفرماید:
(وَلَقَدْ آتَیْنَا دَاوُدَ وَسُلَیْمَانَ عِلْماً وَقَالاَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَّلَنَا عَلَى كَثِیرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِینَ) (نمل، آیه 15)
«ما به داود و سلیمان علم و دانش دادیم و هر دو گفتند: سپاس خدا را که ما را بر بسیاری از بندگان با ایمان خود برتری داد».
آیا ظاهر این آیه این نیست که خداوند به هر دو نفر علم و دانش عطا کرد و علم سلیمان موهبتی بوده است نه وراثتی، با توجه به مطالب یاد شده، آیه «و ورث سلیمان داود» به روشنی ثابت میکند که شریعت الهی دربارهی پیامبران پیشین، این نبود که فرزندان آنان از پدران ارث نبرند بلکه اولاد آنها بسان فرزندان دیگران از یکدیگر ارث میبردند.
روی صراحتی که آیات مربوط به زکریا و سلیمان دربارهی وراثت در اموال دارند دخت پیامبر گرامی در خطبه آتشین خود که پس از درگذشت پیامبر در مسجد ایراد کرد با هر دو آیه بر بیپایه بودن این اندیشه استدلال کرد و گفت:
(هذا کُتابُ اللهِ حَکَماً عَدلاً وَ ناطِقاً وَ فَصْلاً یَقُولُ یَرِثُنی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ و وَرِثَ سُلَیْمانَ داوُدَ).
«این کتاب خدا حاکم است و دادگر، گویا هست و فیصله بخش میگوید: «که حضرت زکریا از خدا درخواست کرد که: خداوند به او فرزندی عطا کند که از او و از خاندان یعقوب ارث برد، و نیز میگوید: سلیمان از داود ارث برد».
دلائل مفسر معاصر
در ما قبل آیه کاملاً تصریح میکند که این وراثت در علم و نبوت است نه در مال دنیا چنان که میفرماید:(وَلَقَدْ آتَیْنَا دَاوُدَ وَسُلَیْمَانَ عِلْماً وَقَالاَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَّلَنَا عَلَى كَثِیرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِینَ) (نمل، آیه 15).
«به داود و سلیمان علم دادیم ایشان گفتند حمد برای خدائی را که ما را بر بیشتری از بندگان مؤمن خود تفضیل داده است».
و سپس میفرماید: «و ورث سلیمان داود» یعنی درخصوص علم و فضیلت و پیغمبری را سلیمان از داود ارث برد و سلیمان به مردم گفت ای مردم خداوند زبان مرغان را به ما تعلیم کرده، و این جمله بعدی دلیل است که منظور از وراثت، همان وراثت در علم و دانش و پیغمبری است».
پاسخ:
متبادر کلمه «ارث» همان ارث اموال و ثروت است و ما حق نداریم تا دلیل قطعی در کار نباشد، کلمه مزبور را بر معنای غیرمعروف (ارث در علم و دانش و نبوت) حمل نمائیم، اینک قرینهای را که نویسنده ادعاء نموده بررسی کنیم.اولاً: خدا در آیهی 15 آشکارا میفرماید که ما داود و سلیمان را علم دادیم حتی به این اکتفاء نمیکند نتیجه دادن نعمت را که شکرگزاری آنها بود، نیز میفرماید، دیگر نیازی نیست مجدداً بفرماید ما به سلیمان علم و نبوت دادیم، و این علم و نبوت از طریق پدر به عنوان وراثت به او رسید زیرا آنچه جالب است عالم بودن و یا پیامبر بودن سلیمان است و اما این که علم و نبوت را از چه راه به دست آورده است چندان مورد عنایت نیست تا خداوند دو مرتبه در آیهی دیگری طریق تحصیل آن را بیان کند و بفرماید این علم و نبوت بطور وراثت از پدر به او رسیده است.
روشنتر بگوئیم: از آنجا که نبوت در پیامبران پیوسته یک موهبت الهی است و هیچگاه پدران و نیاکان در این نعمت عظیم ذی دخل نیستند، و معطی و فیض واقعی خود او است، از این نظر جا ندارد، مخاطب سراغ این موضوع برود و سئوال کند که این علم و نبوت از چه کسی به او به طور ارث رسیده است تا خدا در مقام پاسخ آن برآید و بفرماید: بطور ارث از داود رسیده است.
و اما وراثت در مال و مقام، درست است که تمام نعمتها از ناحیه خدا است، ولی عامل انتقال به حسب ظاهر، خود پدر است اگر پدر مال و مقام نداشته باشد غالباً فرزند به چنین نوائی نمیرسد از این نظر مردم کنجکاو به خاطر متعدد بودن عوامل داشتن ثروت، در پی تحصیل ریشه ثروت و مقام میروند تا بدانند چه عاملی این ثروت و مقام را در اختیار سلیمان گذارده است از این لحاظ جا دارد که خدا عنایت به خرج بدهد، و ریشه آن را که مردم کنجکاو پیوسته درصدد به دست آوردن آن میباشند بیان بفرماید و بگوید «و ورث سلیمان داود» سلیمان مال را از داود به ارث برد.
بنابراین حمل جمله مزبور بر ارث علم و نبوت زهی بیذوقی است.
ثانیاً: هرگاه مقصود تنها ارث بردن در علم و نبوت بود، لازم بود جمله بعدی را با لفظ «فا» آغاز کند و بفرماید «فقال یا ایها الناس علمنا» نه این که «و قال» یعنی جمله مزبور با «فا» تفریع آورده شود نه با «واو».
ثالثاً: هرگاه نگوئیم که جملهی «و ورث» منحصر به وراثت در مال است میتوان آن را نیز اعم گرفت و در خود آیه گواه محکمی است که مقصود اعم از وارث شدن در علم و نبوت و یا مال و مقام است به گواه اینکه میگوید: «وَأُوِتِینَا مِن كُلِّ شَیْءٍ» هانای مردم همه چیز (مال و مقام، علم و نبوت) بما داده شد سپس برای تأکید این معنای عام میفرماید: «إِنَّ هذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ» این یک برتری آشکار است.
حتی خود فخر رازی مبتکر شبهه مذکور اعتراف میکند که هرگاه بگوئیم: مقصود عموم است، مجرد این که ماقبل و ما بعد آیه دربارهی علم سخن میگوید نظر مزبور را باطل نمیکند سپس برای رد عموم مجبور میشود که دست به دامن خبر مجعول (4) (نحن معاشر الأنبیاء لا نورث) بزند و روایت را شاهد بگیرد که آیه عمومیت ندارد.
پینوشتها:
1. «فهب لی من لدنک ولیاً یرثنی و یرث من آل یعقوب و اجعله رب رضیاً» (سوره مریم، آیههای 5-6).
2. تفسیر فخر رازی ج 6، ص 438.
3. مربوط به نکته 12 - بخش سوم از کتاب تفسیر آیات مشکله ص 370 و هدف از عنوان کردن آیه رد خطبه صدیقه طاهره سلام الله علیها است که متضمن استدلال با این آیه است.
4. درباره مجعول بودن این خبر سخن بسیار است و این جا جای بحث و گفتگو درباره آن نیست علاقمندان میتوانند به کتاب فروع ولایت، ص 233-248 مراجعه کنند در این کتاب بیپایگی حدیث از نظر سند اولاً و دلالت آن بر عدم توارث ثانیاً بیان شده است.
خسروشاهی، سیدهادی، (1371) تفسیر صحیح آیات مشکله قرآن، قم: انتشارات توحید، چاپ سوم.