مترجم: عبدالحسین نیك گهر
كاركردگرایی با فاصله گرفتن از واقعیتهای جامعهی آمریكایی آماج انتقادهای شدید قرار گرفته و در میانهی دههی 1960 تا حدودی از اعتبارش كاسته میشود تا این كه بیست سال بعد در هیئت نوكاركردگرایی احیا میشود. در فاصلهی این دو دهه اقتدار نظری پارسونز كاهش مییابد اما به كلی از بین نمیرود. جفری الكساندر (1) در ایالات متحد آمریكا، نیكلاس لوهمان (2) و یورگن هابرماس در آلمان، فرانسوا بوریكو (3) و فرانسوا شازل (4) در فرانسه... مجدّانه از دستاوردهای پارسونز در نظریهی جامعهشناسی دفاع میكنند. از سوی دیگر، نوسازی مفهومی تحلیل سیستمی فرصتی فراهم میكند برای پیوندهای جدید میان زیستشناسی و علوم اجتماعی. اما در آلمان و با مطالعات لوهمان است كه تحلیل سیستمی (در معنای وسیع كلمه) زمینهی مناسبی برای احیای كاركردگرایی ایجاد كرده است.
الكساندر، اختراع مجدد كاركردگرایی
آثار پارسونز، عموماً از صافی نقد گذشتهاند. در ایالات متحد آمریكا، پل كولومی (5) با سنتزی از داوریهای انتقادی (گاهی تُند) دربارهی «ساختار- كاركردگرایی»، از سه ضعف مزمن جامعهشناسی پارسونز، نام میبرد: انتزاع نظری مفرط؛ توجّه نكردن به عملكرد گروههای اجتماعی عینی، به روابط واقعی قدرت و به وضعیتهای تعارض آمیز...؛ و بالاخره گرایشی مبالغه آمیز به فرایند یگانگی (6) كه با دگرگونی اجتماعی القاء شده است. تحقیقات دربارهی دگرگونی اجتماعی نشان میدهند كه فرایند تحول جامعهها كمتر از آنچه پارسونز فرض میكرد، خطی(7) است: افتراق (8) همیشه قاعده نیست، به علاوه، میتوان میان سپهرهای متفاوت نهادهایی كه جامعه را تشكیل میدهند، ضرباهنگ نابرابر توسعه را مشاهده كرد.به رغم این انتقادهای اساسی، در پرتو مطالعات جفری الكساندر و پُل كولومی در نیمهی دههی 1980، كاركردگرایی در هیئت «نئوفونكسیونالیسم» احیا میشود: «شاخهی انتقاد از خود نظریهی كاركردگرایی كه بنا دارد با گسستن از مجموعهی حوزهی فكری كاركردگرایی، تنها هستهی نظریاش را حفظ كند.» (9).
الكساندر (منطق نظری در جامعه شناسی، 1982؛ نئوفونكسیونالیسم و بعد، 1998) (10) رویكرد كاركردگرایی را اصلاح میكند، نخست با تعریف جامعه چونان تركیبی از مؤلفههای در كنش متقابل و نظامی افتراق پذیر از محیطش كه در فرایند تحولش تحت تأثیر نیروهای متعددی قرار دارد كه از سوی هیچ نهاد فائقهای از پیش تعیین نشدهاند. سپس، با توجه كردن به واقعیت انحراف (كجروی) شانه به شانهی یگانگی (جامعه پذیری)، به كنش اجتماعی دركنار نظم اجتماعی. به عبارت دیگر، الكساندر از فضیلتِ جامعه شناسی چند بُعدی دفاع میكند كه در كنار اجبارهای اجتماعی به فرجهی آزادی عمل كنشگران نیز توجه دارد. در نتیجه جامعهشناس نه تنها به رسالتش در مقام نظریه پرداز (تئوریسین) وفادار میماند، بلكه همچنان بازتاب حضور كلان (نظام اجتماعی) در خُرد (كنش متقابل اجتماعی افراد) را رصد میكند. درواقع، الكساندر معتقد است كه منطق نظم (نظم و ترتیب كثرتی از كنش ها) بر منطقِ كنش (كه مسئلهی هنجار و انگیزه را مطرح میكند) غالب است.
ساختارگرایی كاركردی نیكلاس لوهمان
با وجود آنكه تلاشهای جفری الكساندر در آمریكا برای احیای نظریههای پارسونز پس از دو دهه انزوای رویكرد كاركردگرایی تا حدودی مؤثر بودندهاند، اما شهرت اصلاحگر اصلی كاركردگرایی نصیب نیكلاس لوهمان (1927-1998)جامعه شناس آلمانی شده است. لوهمان ابتدا در سِمت مشاور وزارت فرهنگ و آموزش هانور خدمت كرد، سپس با دریافت بورس مطالعاتی در هاروارد در سمینارهای تالكوت پارسونز (1960-1961) شركت كرده است. پس از بازگشت به آلمان چند سالی با هلموت شلسكی (11)، استاد جامعه شناسی دانشگاه هامبورگ همكاری داشت تا اینكه در 1968 به سِمت استاد جامعه شناسی دانشگاه بیلفلد (12) منصوب شد. او كه خود را وامدار ساختار-كاركردگرایی پارسونز میدانست خط مشی او را در نظریه سازی عمومی دنبال میكند، و میدان تحقیقاتش را از مسائل سازمان به جامعه شناسی نظری انتقال میدهد.لوهمان از همان نخستین تحقیقاتش سعی میكند منطق ژنتیك را با منطق یگانگی (13) آشتی دهد: ساختارهای نقش اجتماعی چگونه ظاهر میشوند؟ و یك نظام چگونه میتواند اعضایش را به حُسن عملكردش برانگیزد؟ لوهمان با كنار گذاشتن رهیافت انسان محوری (14) جامعه شناسی سنتی، توجهش را بیش از انسانها به نظامها معطوف میكند. او از مدافعان نظریههای نظامهای «خودهدایتگر» (15) است؛ نظریههایی كه در جریان دههی 1970 از تلفیق نظریههای زیست شناسی، نظریههای اطلاعات (انفورماتیك) و سیبرنتیك ساخته شدهاند. این نظریهها ایدهی كلاسیكی را حفظ میكنند كه به موجب آن یك نظام را مستقل از محیطش نمیتوان فهمید، منتها یك پیش فرض جدید به آن میافزایند كه به موجب آن فرایند سازمان و سازگاری نظام اجتماعی به نتایج تصادفی و برنامه ریزی نشدهی محیط بستگی دارد. به عبارت دیگر، این تغییرات درونی نظامها هستند كه بیش از اثر مكانیكی اختلالهای محیط، دگرگونی نظام را هدایت میكنند. لوهمان در كتابش نظام اجتماعی (16)، سه نوع نظام كه خودگردانی(17)شان بر اصول متفاوت مبتنیاند، تمیز میدهد:
-نظامهای زنده (انداموارهها)بر مبنای اصول حیاتی خود را تولید و بازتولید میكنند.
-نظامهای روانی بر مبنای آگاهی خود را تولید و بازتولید میكنند.
-نظامهای اجتماعی با نیروی ارتباطات تحول مییابند.
لوهمان تحلیلش را آشكارا به سه سطح متمایز تقسیم می كند. (18)
به علاوه، كاهش پیچیدگی، محیط جامعه را نیز شامل میگردد. برای سازگارشدن با پیچیدگی، جامعههای معاصر ناگزیر شدهاند به موجب اصل فرق گذاری (21) روی تكثیر نظامهای فرعی (سیاسی، اقتصادی، دین، علم، هنر...) كار كنند. تزی كه لوهمان در برابر هابرماس در 1971 از آن دفاع میكند، تز خودگردان سازی نظام فرعی اداری در برابر باقی جامعه است. به نظر لوهمان نظام اداری با متمركز كردن وسایل فنی و علمی ساماندهی و پردازش اطلاعات میتواند انحصار تفكر دربارهی حدود عملش را كسب كند.
فناوری اجتماعی در برابر نظریهی انتقادی (مناظرهی لوهمان-هابرماس)
در اوایل دههی 1970 در چارچوب سمینار تحقیقیاش نیكلاس لوهمان باب گفتوگویی را با یورگن هابرماس، جامعه شناس دیگر آلمانی كه تا حدودی تحت تأثیر رویكرد سیستماتیك پارسونز بود، باز میكند. از آن گفتمان مهمی دربارهی درونمایههای ارتباط و ساماندهی اداری به بار میآید كه به طرزی پایدار بر علوم اجتماعی آلمان اثر میگذارد. (22)برای لوهمان، تصمیمهای سیاسی امروزه دیگر با نظام ارزشها، باورها و بازنماییها در تصادم نیستند، چون كه پیشرفتها در پردازش اطلاعات به عقلانیت فنی-علمی جهش قابل ملاحظهای دادهاند. از این پس، نظام فرعی اداری از چنان صلاحیت ویژه و وسایل ساماندهی برخوردار است كه به آن تقدم و برتری كاركردی خاصی میدهد و جدایی امور اداری از امور سیاسی را توجیه میكند. به عبارت دیگر، تصمیمها و كنشهای منبعث از نظام اداری نباید با موانعی از جانب نظامهای نمایندگیهای سیاسی روبه رو شوند [بخوانیم تصمیمهای دولت نباید با اشكال تراشیهای نمایندگان مجلس روبه رو شوند]. به منظور پردازش بهتر پیچیدگی فزایندهی نظام اجتماعی نیكلاس لوهمان در نتیجه گیریاش توصیه میكند «موجودیتی» مستقل از جامعه (نظام فرعی اداری) ایجاد شود كه بتواند به ارادهی سیاسی استحكام بیشتری بدهد و خودش رأساً حدود اختیاراتش را تعیین كند و در سایهی تلفیق علم و اداره كردن، در برابر ضعف عقلانیت نظام اجتماعی، به برنامه گذاری جامع مبادرت كند... ملاحظه میكنیم كه جامعهشناسی با موضع گرفتن تنها از دیدگاه نظام (سیستم) و نتایج عِلّیاش، با نیكلاس لوهمان به صورتی از فناوری اجتماعی فروكاسته میشود.
هابرماس با چشم انداز موجودیّت اداری فراقانونی و مستقل از نظارت سیاسی به شدت مخالف است. او كه نمیتواند با قربانی كردن استقلال علم به پای توقعات اداری، میان قدرت و حقیقت صیغهی عقد جاری كند، از موضع كنش ارتباطی و روش انتقادی دفاع میكند، رویّهای كه «با روش گزارههای انتقادی خصلت موجه بودن هنجارهای موجود یا پیشنهادی را ارزیابی میكند. هنجارهایی كه موجه تشخیص داده شوند به قضایای حقیقی شبیهاند: اینها نه وقایعاند و نه ارزشها» (خِرد و مشروعیت، 1973). بنابراین آنگونه كه لوهمان میخواهد موضوع ستودن یك «بزرگ دانای اجتماعی» (23) (دستگاه اداری) نیست كه فرض شده است میتواند تحول نظام اجتماعی را با عقلانیت هدایت كند بلكه برعكس، موضوع دفاع كردن از فضیلتهای ارتباط (24) است به مثابه اصل هماهنگ سازی برنامههای كنش فردی، اصلی كه قادر است اعتبار هنجارهای تولید شده بدین شیوهی [انتقادی] را تضمین كند.
پینوشتها:
1.Jeffrey Alexander
2.Nikolas Luhmann
3.Grancois Bourricaud
4.Francois Chazel
5.Paul Colomy,Recent Developments in the Funetionalist Approche to Chage,Sociologycal Focus,19,1986
6.integration
7.lineaire
8.differancition
9.Toward Neo-Functionalism,Sociological Theory(1985,nْ3)
10.J.Alexander,Theorical Logic in Sociology,1982;Neofunctionalism and After,1998.
11.Helmut Schelsky
12.Bielefeld
13.integration
14.anthropocentrisme
15.autoreferents
16.Sozial Systeme,1984
17.autonomie
18.Sozial Systeme,1984,p.15
19.autopoiesis
20.ambivalents
21.defferenciation
22.J.Habermas,N.Luhmann,Theorie der gesellschaft oder sozialtechnologie,1971.
23.macrosujet social
24.communication
روشه، گی؛ (1391)، جامعه شناسی تالكوت پارسونز، عبدالحسین نیك گهر، تهران، نشر نی.