تاریخچه مختصر بهائیت (3)

پس از اعدام باب عموم بابیه یکی از مدافعانش به نام میرزا یحیی را به عنوان جانشین وی پذیرفتند. میرزا یحیی (متولد 1246 ق) فرزند کوچک میرزا عباس نوری معروف به میرزا بزرگ از مستوفیان و منشیان عهد محمدشاه قاجار بود.
پنجشنبه، 21 مرداد 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
تاریخچه مختصر بهائیت (3)
 تاریخچه مختصر بهائیت (3)

 

نویسنده: مریم صادقی




 

ازلیه و بهائیت

پس از اعدام باب عموم بابیه یکی از مدافعانش به نام میرزا یحیی را به عنوان جانشین وی پذیرفتند. میرزا یحیی (متولد 1246 ق) فرزند کوچک میرزا عباس نوری معروف به میرزا بزرگ از مستوفیان و منشیان عهد محمدشاه قاجار بود. وی در چهارده سالگی در سال 1260 به باب پیوست و در اولین مأموریت تبلیغی ملاحسین بشرویه‌ای در خراسان و مازندران وی را همراهی می‌کند. میرزا یحیی از جمله یاران باب بوده که از زمان فرمان زندانی شدن وی در چهریق تا زمان اعدامش مرتب با او مکاتبه داشته است. (1)
کنت دوگوبینو (وزیر مختار فرانسه در ایران)، نیز که در آن سال‌ها در ایران بوده و جزئیات وقایع با بیان را ثبت کرده، میرزا یحیی را جانشین باب دانسته و تأکید کرده است که این جانشینی بدون سابقه و مقدمه صورت گرفته و بابی‌ها نیز آن را پذیرفتند. (2)
در سال 1265 ق، باب، میرزا یحیی را به جانشینی خود انتخاب و این تصمیم را طی نامه‌هایی به پیروان خود می‌رساند. (3)
میرزا یحیی در هنگام گرویدن به باب بسیار جوان بود و به همین جهت باب او را «صبح ازل»، «حضرت ثمر»، «وحید» و به نام‌های دیگری می‌خواند. چون در هنگام مرگ باب، نوزده سال بیشتر نداشت، میرزا حسینعلی، برادر بزرگتر وی زمام کارها را در دست گرفت و به جای او نشست و چنان کرد که باب خواسته بود و کتاب ناتمام «بیان» را به پایان رسانید.
میرزا یحیی دائماً از مردم کناره می‌گرفت و این کار به خاطر توصیه‌ی باب بود که نمی‌خواست جانشینش در معرض انظار و افکار باشد. کلیه‌ی ملاقات‌ها و مکاتبات او با بانیه، به وسیله‌ی میرزا حسینعلی که سمت وکالت او را داشت، انجام می‌گرفت. (4)
میرزا حسینعلی فرزند میرزا بزرگ برادر ناتنی میرزا یحیی صبح ازل و یکی از وابستگان و همشهری میرزا آقا خان نوری(5)، صدر اعظم ناصرالدین شاه، در سال 1233 ق در تهران متولد شد. وی در 27 سالگی به باب پیوست و به هنگام اقامت باب در تبریز با او مکاتبه داشت، و پس از اعدام باب در تبریز و براساس وصیت باب در تمام مدتی که در ایران بود. از جانشینی برادر کوچکترش حمایت می‌کرد. و مقام پیشکاری و دستیاری او را داشت. (6) امیرکبیر، میرزا حسینعلی را به بغداد تبعید کرد. ایان مسافرت زیاد به طول نکشید و او پس از چند ماه با برکناری و قتل امیرکبیر و آغاز وزارت میرزا آقاخان نوری، به تهران بازگشت. (7) با سوء قصد به جان ناصرالدین شاه در سال 1268ق و دست داشتن بابیان در آن، میرزا حسینعلی از سوی حکومت زندانی شد. به همراه وی بسیاری از سران بابیت زندانی و اعدام شدند. سفیر روسیه و انگلیس با هم نامه‌ی اعتراض آمیزی به دولت فرستادند. اما در آن هیجان عمومی به آن اعتراض‌ها اعتنایی نشد. (8) حبس میرزا حسینعلی چهار ماه در سیاه چال تهران به طول انجامید که با وساطت سفارت روس از بند نجات پیدا کرد و پس از آزادی به طرف بغداد حرکت کرد. (9)
منابع بهائی توجه دولت روس به سرنوشت میرزا حسینعلی نوری را با علاقه خاص دختر سفیر روس به مشارٌالیه پیوند می‌دهند. (10) اما این ادّعا با سیر تاریخی وقایع سازگار نیست. چرا که پس از رسیدن به بغداد، میرزا حسینعلی نامه‌ای به سفیر روس نوشته و از وی به جهت این حمایت قدردانی می‌کند. (11) فشار سیاسی دولت روس برای حفظ جان او جای هیچ شکی درباره ارتباط دول استعماری با عوامل به وجود آورنده فرقه بهائی باقی نمی‌گذارد. (12)
اقدام دالگور کی (سفیر روس) برای نجات جهان بهاء از زندان ناصرالدین شاه و تشکر بهاء از وی و تزار یکی از مهمترین شواهد تاریخی دال بر پیوند آشکار میان بهائیت (پیشوای آن) با روس‌هاست. منابع بهائی تصریح می‌کنند که پس از ترور نافرجام ناصرالدین شاه بدست بابیان (28 شوال 1268ق) بهاء شدیداً در مظان اتهام بود به خانه شوهر خواهرش (منشی سفارت روس) در زرگنده (محل ییلاق سفارت) رفت و سفیر روس (دالگورکی) به حمایت علنی از وی پرداخت و حتی به حسینعلی پیشنهاد کرد که به روسیه رفته و از پذیرایی دولت تزاری بهره مند شود. (13)
ورود میرزا حسینعلی به بغداد در 1269 اتفاق افتاد. سیر ارتباط دول استعماری و علاقه‌ی این دول به پیگیری حوادث این جریان موضوعی است که در منابع بهائی و غیربهائی بارها به آن اذعان شده از جمله این موارد، دیدار سرآرنولد باروز کمبال (جنرال قونسول انگلیس در بغداد) با حسینعلی نوری، در بغداد می‌باشد. شوقی افندی (از رهبران بهائی) در خصوص این دیدار می‌نویسد:
«کنل سرآرنولد کمبال که در آن اوقات، سمت جنرال قونسولی دولت انگلستان را در بغداد حائز بود، چون علو مقامات حضرت بهاءالله را احساس نمود. شرحی دوستانه به محضرانور معروض و به طوری که هیکل مبارک بنفسه الاقدس شهادت داده، قبول حمایت و تبعیت دولت متبوع خویش را به محضر مبارک پیشنهاد نمود و در تشرف حضوری، متعهد گردید که هرگاه حضرت بهاءالله مایل به مکاتبه با ملکه ویکتوریا باشند در ارسال اوراق به دربار انگلستان اقدام نماید. حتی معروض داشت حاضر است ترتیباتی فراهم کند که محل استقرار هیکل اقدس به هندوستان یا هر نقطه دیگر مورد نظر مبارک باشد، تبدیل یابد...» (14)
در آن شهر نیز رهبری امور بابیان با میرزا یحیی صبح ازل بود و میرزا حسینعلی مانند ایران در بغداد نیز مقام وکالت و دستیاری برادرش را عهده‌دار بود. پس از مدتی زمزمه‌ی استقلال را آغاز کرد و کوشید تا رهبری میرزا یحیی را انکار کند و چون با اعتراض شدید عده‌ای از بابی‌ها روبرو شد به حالت قهر از بغداد بیرون رفت و رهسپار سلیمانیه گشت و در میان کردهای صوفی مشرب آنجا با نام درویش محمد ایرانی، شهرت یافت. (15) البته دلیل رفتن او میان کردها و همین طور اقدامات وی در این مدت بحث برانگیز است. عزیه خانم (خواهر بهاءالله) از مراوده میرزا حسینعلی با صوفیه و حضور در مجلس آنان خبر می‌دهد و در این‌باره می‌نویسد:
«میرزا حسینعلی در سلیمانیه هم به خیال ریاست داشت، ولی او را به چیزی نگرفتند، ناچار مدتی به تحصیل غریبه پرداخت.» (16)
ورود میرزا یحیی و میرزا حسینعلی به بغداد، حضور میرزا ملکم‌خان ارمنی مؤسس فراموشخانه خاصه غیبت طولانی حسینعلی بهاء که مشهور شده به کردستان رفته به عنوان نقطه ابهام در تاریخ باقی مانده است. خصوصاً اینکه در این مقطع انگلیسی‌ها تلاش نمودند این جریان را برای اهداف بعدی حفظ نمایند.
میرزا حسینعلی دو سال بعد به بغداد مراجعت کرد اما در آن زمان به خاطر کثرت اختلاف بین مسلمین و بابیان علما به دولت ایران شکایت کردند و دولت ایران نیز از دولت عثمانی تقاضای انتقال آن‌ها را به نقطه‌ی دیگری نمود و دولت عثمانی آن‌ها را از بغداد به اسلامبول کوچ داد و پس از چند ماه آن‌ها را از اسلامبول به ادرنه فرستاد (17). در هنگام اقامت در ادرنه میرزا حسینعلی، آشکارا پیروان باب را به خود دعوت و ازل را فاقد صلاحیت قلمداد کرد. (18)
اختلاف بین دو برادر وقتی به اوج رسید که حسینعلی در سال 1289 ق، سال چهارم اقامنتش در ادرنه، ادعای مقام «من یظهره‌اللهی» (19) کرد. (20) این خصومت تا آنجا ادامه یافت که حکومت عثمانی مصمم شد بین دو برادر و مریدان آن‌ها جدایی بیندازد و لذا میرزا حسینعلی را به عکا و میرزا یحیی ازل را به قبرس فرستاد و ازلی‌ها را از بهائی‌ها جدا کرد. (21)
صبح ازل در برابر پیوستن بابیان به برادرش در پوشش بهائی‌گری ناتوان ماند و نتوانست فعالیت چشمگیری از خود نشان دهد. وی تا سال 1330 ق، به عنوان رهبری ازلیان در قبرس باقی ماند. (22) البته بعد از ازل رهبری پیروانش به عهده‌ی میرزا یحیی دولت آبادی گذاشته شد. او در خانواده‌ای بابی به دنیا آمد و پدرش مأمور و نماینده‌ی امور حصبیه‌ی میرزا یحیی صبح ازل در ایران بود. هر ساله وجوهات به اصطلاح شرعیه‌ی را جمع آوری می‌کرد و برای صبح ازل به قبرس می‌فرستاد. (23)
از میرزا یحیی کتب متعددی در دست است نظیر «مستقیظ اخلاق روحانیون» و «آثار الازلی»، « کتاب نور» و هشتاد رساله و مقالات دیگر که بر سبک و رویه‌ی سیدباب مرقوم داشته و کتابی نیز در شرح قضیه‌ی باب به اسم «محمل بدیع در وقایع ظهور منیع» نوشته است.
در این زمان میرزا حسینعلی، طبق سخنان باب نخست ادعای بابیت و «من یظهره‌اللهی» و سپس با فرستادن نامه‌هایی که آن‌ها را الواح می‌نامید، پادشاهان و رهبران سیاسی، دینی جهان را به سوی خود دعوت کرد و پس از آن ادعای مهدویت و با رسیدن به عکا، آشکارا مدعی نبوت شد و فرقه‌ی «بهائیت» را بنیان گذاشت. این اقدام سریعاً از ناحیه‌ی دولت روسیه تایید و فرقه‌ی بهائیت به عنوان یک دین به رسمیت شناخته شد به طوری که از هیچ کمک مادی و معنوی به آن‌ها دریغ نکردند. بهاء در نهایت مدعی الوهیت و حلول خدا در خود شده و خود را الهیکل الاعلی نامید. (24)
سرانجام بهاء در سال 1309 ق، در عکا پس از گذراندن بیماری زحیر در گذشت (25) و طبق وصیتش، پسر ارشد او میرزا عباس افندی ملقّب به عبدالبهاء به ریاست بهائیان انتخاب شد.
نقش میرزا حسینعلی نوری (بهاءالله) در گسترش و تغییر شکل و محتوای این جریان بسیار پراهمیت است. چرا که وی به مجرد استقرار در عکا شروع به پی ریزی یک دین مدنی جهانی کرد و در همین راستا و فراتر از آراء و اندیشه‌های سید علی‌محمد باب که در کتاب بیان آمده بود، در دو کتاب خود یعنی اقدس و ایقان فسخ دیانت قبلی را اعلام کرد و لزوم دعوت به صلح جهانی، اصلاحات جهانی و ملی، تشکیل بین العدل برای اداره امور بهائیان، برابری زن و مرد و لزوم تعلیم و تربیت همگانی را یادآور شد (26) و شاید این اندیشه‌های بهاء نتیجه آموزه‌های دوساله ناپیدای وی در سلیمانیه می‌باشد.
میرزا حسینعلی آثار متعددی نگاشت که اهم آن‌ها عبارت است از: «ایقان» که در آن، استدلال به حقانیت سیدباب کرده، «رساله هفت وادی» که در سیر سلوک به شیوه اهل تصوف آن را نوشته، «کلمات مکفوفه» که شامل بعضی مواعظ و نصایح اوست؛ این رسالات را بهاءالله در بغداد قبل از اینکه ادعای پیامبری کند، تدوین کرد و اولین تألیف او بعد از ادعای من یظهره‌اللهی کتاب «بدیع» است (27) که از قول محمدعلی صباغ (رنگرز)، یکی از پیروان خود این کتاب را در تضعیف و تحکیم ازل و اعتراض بر احوال و اعمال او نوشته و آخرین کتاب‌ها، کتاب «اقدس»، که بهائیان آن را ناسخ بر جمیع کتب آسمانی و سایر الواح بیان می‌کنند.
غیر از این کتاب‌ها الواح و نوشته‌های زیادی نیز از بهاءالله در دست پیروان او بوده که بعداً آن‌ها را به صورت کتاب درآورده‌اند؛ مثل «اشراقات»، «طرازات»، «مبین» و... و آخرین نوشته‌ای که بهائیان از بهاء مشهود داشتند مقاله‌ی مختصر سر به مهری بود که به اسم «کتاب عهدی» در آن، بهاء وصیت خود را به دو فرزند خود غصن اعظم و غصن اکبر یکی بعد از دیگری کرده است. (28) البته این دست نوشته‌ها برای ظاهر قضیه بود که بهائیت را به صورت یک تشکیلات مذهبی قلمداد کنند در صورتی که ورای آن ماهیت، هدف مأموریت دیگری بود که بعدها روشن می‌گردد.
پس از مرگ بهاء فرزندانش بر سر جانشینی پدر به اختلاف افتادند. «محمدعلی افندی» به همراه برادران، خواهران و سایر بستگان، بنای ناسازگاری و مخالفت با «عباس افندی» گذاشتند و رهبری او را قبول نکردند. اکثر بهائیان در ابتدای امر برخلاف وصیت بهاء از محمدعلی پیروی نمودند ولی سرانجام، عباس افندی بر برادر خود محمدعلی افندی غالب و ملقّب به عبدالبهاء و جانشین پدر شد و تا سال 1300 ش، رهبری بهائیان را عهده‌دار شد. (29)
عبدالبهاء پس از دست گرفتن ریاست امور بهائیان، همزمان با استقرار حکومت مشروطه در عثمانی به آزادی کامل سیاسی نائل گشت. در این زمان سفرهای تبلیغاتی را جهت تقویت نفوذ بهائیان به اروپا و آمریکا آغاز کرد. (30)
تا قبل از این سفرها بهائیت به عنوان یکی از شاخه‌ها و انشعابات مکتب تشیع شناخته می‌شود و برخی آن را جزئی از تصوف می‌دانستند، حتی سران بهائیت، برای اثبات حقانیت خویش از آیات و روایات بهره می‌گرفتند ولی ارتباط با غرب، جهت آن‌ها را تغییر داد و آنان رسماً برائت خویش را از سایر ادیان من جمله اسلام ابراز نمودند. (31)
عبدالبهاء در این سفرها سخنرانی‌هایی را ایراد و با بسیاری از انجمن‌ها و مجامع به گفتگو نشست. او در تمام این دیدارها و سخنرانی‌ها از آزادی دینی و سیاسی سخن گفت در همین خصوص در یکی از سخنرانی‌هایش در آمریکا چنین می‌گوید:
«تعصب دینی، تعصب مذهبی، تعصب وطنی و تعصب سیاسی هادم بنیاد انسانیست... دین یکی است... همه‌ی روی زمین یک کره است، یک ارض است، خدا تقسیمی نکرده اینها اوهام است.» (32)
و استعمار به دنبال همین مسئله بود که تعصب و تقید دینی را از میان بردارد و برای اجرای تز استعماری جدایی دین از سیاست مقدماتی را پدید آورد.
با شروع جنگ جهانی اول و پیوستن عثمانی به آلمان در جنگ با متفقین (انگلیس، فرانسه و آمریکا) حمایت عباسی افندی از انگلیس باعث شد که فرمانده کلّ قوای عثمانی، جمال پاشا تصمیم به قتل عباس افندی بگیرد و تهدید کرد:
«به زودی مصر را فتح کند در مراجعتش، عباس افندی را به صلابه خواهد کشید.» (33)
براستی دلیل این همه خشم فرمانده قوای ارتش عثمانی در جنگ با انگلیس چه بود؟ علت این خشم را باید در حمایت مؤثر افندی از انگلیس دانست. از جمله اقدامات عباس افندی تأمین آذوقه برای ارتش اشغال گر بریتانیا بود. (34)
منابع غیربهائی، علت خشم دولت عثمانی را جاسوسی عباس افندی برای انگلیس‌ها می‌داند. (35) حافظت شدید از جان عباس افندی و خانواده و یاران وی از دستبرد قوای عثمانی، را باید دلیل دیگری برای این خشم دانست. (36)
پس از پایان جنگ به پیشنهاد دولت مردان انگلیسی حاضر در فلسطین نشان و لقب عالی امپراطوری به وی اعطا شد. (37) سردنیس رایت، دیپلمات و مورّخ پر اطّلاع انگلیسی، در شرح ماجرا می‌نویسد:
« در اوایل سال 1918م/1336ق با تصرّف بندر حیفا توسط نیروهای انگلیسی و بعد سپرده شدن قیمومت فلسطین به دست انگلستان توسط جامعه‌ی ملل در پایان جنگ جهانی اول، بهائی‌ها نفس راحتی کشیدند، عبدالبهاء در اندک زمانی به خاطر نحوه‌ی رهبری خود و رفتار پیروانش احترام مقامات بریتانیایی مسئول اداره‌ی فلسطین را به خود جلب کرد و در ژوئیه‌ی 1919/ شوال 1337 مقامات اخیر به لندن توصیه کردند که نشان جدید امپراتوری بریتانیا و لقب آن به وی اعطا گردد.»
توجیهی که ایشان برای پیشنهاد خود کرده‌اند به این شرح است:
«عبدالبهاء از زمان اشغال فلسطین به نحو صادقانه‌ای به آرمان بریتانیا خدمت کرده است. در مشورت نظرات او برای فرمانده نظامی و افسران دستگاه اداری مستقر در حیفا بسیار باارزش بوده و از نفوذ خود در این شهر تماماً در جهت خیر و صلاح استفاده کرده است. عبدالبهاء چندین سال در ارک عکا زندانی ترک‌ها بوده است.» (38)
بهاءالله در وصیت نامه خود که به کتاب عهدی معروف است، سفارش کرده بود که پس از او باید «غصن اکبر» یعنی محمدعلی میرزا پسر دیگرش به قدرت برسد. (39) اما عبدالبهاء با نادیده گرفتن وصیت پدر و با تأسی از او در کنار زدن رقیب به دلیل اینکه فرزند پسر نداشت نوه خود از بزرگترین دخترش (ضیائیه خانم) را به جانشینی خود برگزید. عبدالبهاء، در سال 1300ش، در گذشت و در حیفا به خاک سپرده شد. در مراسم خاکسپاری او نمایندگانی از دولت انگلیس حضور داشتند و وینسون چرچیل وزیر مستعمرات بریتانیا، با ارسال پیامی مراتب تسلیت پادشاه انگلیس را به جامعه بهائی ابلاغ کرد. (40)
از آثار عبدالبهاء مقاله شخصی سیاح که در تاریخ باب و بهاء نوشته شده و کتاب مفاوضات می‌باشد. الواح و نامه‌هایی از او در دست است که به اشخاص مختلف نوشته و بهائیان آن‌ها را جمع آوری کرده و با نام مکاتیب به چاپ رسانده‌اند. (41)
جانشین عبدالبهاء، شوقی افندی در سال 1377ق، در عکا زاده شد. پدرش میرزا هادی افنان از منتسبین باب بود. وی به مدت 36 سال این منصب را برعهده داشت. (42) بعدها بهائیان او را ولی امرالله نامیدند. (43)
شوقی برخلاف نیای خود عباس افندی، تحصیلات رسمی داشت. او فارغ التحصیل دانشگاه آکسفورد بود و همین امر نشان می‌دهد، وی مستقیماً تحت پرورش و تربیت انگلیسی‌ها رشد کرده است. نقش شوقی در توسعه و سازماندهی محافل بهائی در اروپا و آمریکا بسیار پراهمیت است به طوری که به وصیت عبدالبهاء بیت العدل اعظم الهی را تأسیس کرد. همچنین در دهه 1950م، توسعه تشکیلات اداری و جهانی بهائیت زیر نظر او شروع شد و ساختمان معبدهای قاره‌ای بهائی موسوم به مشرق الاذکار به اتمام رسید. شوقی تشکیلات بهائی را نظم اداری امرالله نامید و آن را تحت اختیار مرکز اداری و روحانی بهائیان واقع در شهر حیفا قرار داد. (44)
به طور کلی اقدامات و برنامه‌های شوقی را می‌توان شامل موارد ذیل دانست.
1- وی گروهی 27 نفری به نام ایادی امرالله تعیین کرد که وظیفه آن‌ها حراست و صیانت و ترویج امرالله بود و به طور موازی با شوقی فعالیت می‌کرد. (45)
2- تشکیل بیت العدل اعظم، وظیفه این نهاد تحکیم پایه‌ها و اساس بهائیت، جلوگیری از تفرقه و تشتت و وضع احکام و قوانین است.
3- گسترش «تشکیلات امری» از یک سازمان مرکزی ساده در زمان عبدالبهاء به «محافل ملیه و لجنات» (46) در زمان خود، وی همچنین وظایف تشکیلات و طریقه اداره امور بهائی را تعیین کرد.
4- به دستور وی و به همت محفل ملی بهائیان آمریکا مجموعه‌ای به نام کتاب «نظامات بهائی» تهیه شد و راهنمای هیئت‌ها و لجنات و محافل روحانی بهائی قرار گرفت. (47)
از دیگر فعالیت‌های شوقی حمایت از تأسیس دولت جعلی اسرائیل بود به طوری که وی مراتب دوستی بهائیان را نسبت به کشور اسرائیل به رئیس جمهور اسرائیل ابلاغ کرد. در این ملاقات شوقی افندی نظر مساعد و تمایل بهائیان را نسبت به اسرائیل اعلام و آرزوی بهائیان را برای ترقی و سعادت اسرائیل برشمرد و رئیس جمهور اسرائیل هم ضمن تقدیر از اقدامات و مجاهدات بهائیان در کشور اسرائیل، آرزوی قلبی خویش را برای موفقیت بهائیان در کشور اسرائیل و سراسر گیتی اظهار داشت. (48)
سرانجام با مرگ شوقی در سال 1336 ش(1957) بهائیت وارد مرحله جدیدی از حیات خود شد. (49) سیستم اداره بهائیت به صورت تشکیلات درآمد و مدیریت آن را 9 نفر عهده داشتند. (50)

ادامه دارد...

پی‌نوشت‌ها:

1- حجت الاسلام محمد محمدی اشتهاردی،بابی‌گری و بهائی‌گری، ص 55.
2- حاجی میرزا کاشانی، نقطه الکاف، مقدمه براون، ص له.
3- اعتضاد السلطنه، فتنه باب، صص 209-208.
4- همان، ص 157.
5- مورخان نوعا میرزا آقاخان نوری اعتمادالدوله (1281-1222) را فردی «انگلوفیل» و تحت الحمایه انگلیس شمرده و بر تباهی اخلاق و اعمال او بویژه نقشش در فرآیند عزل و قتل امیرکبیر اتفاق نظر دارند. منصور اتحادیه، گوشه‌هایی از روابط خارجی ایران، ص 285.
6- اعتضادالسلطنه، فتنه باب، صص 197-196.
7- محمدامین نیا، آشنایی با آئین بهائیت، ص 97
8-فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران، ص 455.
9- همان، صص 197-196.
10- محمد زرندی، تاریخ نبیل زرندی، ص 549
11- شوقی افندی، قرن بدیع، ج2، ص 49
12- همان، ص 125
13- همان، صص 83-86
14- شوقی افندی، قرن بدیع، ج2، ص 134
15- مصطفی حسینی طباطبائی، ماجرای باب، بها، ص 141.
16-عزیه نوری، تنبیه نائمین، صص 11-14
17- مرتضی آخوندی، بهائی چه می‌گوید؟، ص 6.
18- اعتضاد السلطنه، فتنه باب، صص 161-160.
19- من یظهره الله (کسی که خدا او را آشکار می‌کند) عنوانی است که باب، بعد از ادعای شریعت جدید و تالیف کتاب بیان، برای «مدعیان بیان» انتخاب کرد. حاج میرزا جانی کاشانی، نقطه الکاف، مقدمه براون، ص ل.
20- حجت الاسلام محمد محمدی اشتهاردی، بابی‌گری و بهائی‌گری، صص 61-60.
21- شفا امان الله، نامه از سن پالو، ص 17.
22- سید محمد طباطبایی، مجله گوهر، سال چهارم، شماره 4.
23- نورالدین چهاردهی، چگونه بهائیت پدید آمد؟، ص 131.
24- محمدامین نیا، آشنایی با بهائیت، صص 74-73.
25- نورالدین چهاردهی، چگونه بهائیت پدید آمد، ص 25.
26-جان اینزر اسلمنت، بهاء الله و عصر جدید، ترجمه فارسی حیفا، ص 88.
27- همان، ص 95.
28- همان
29- محمدامین نیا، آشنایی با آئین بهائیت، صص 86-85.
30- همان، صص 88-87.
31- یوسف فضایی، شیخی‌گری و بابی‌گری و بهائی‌گری، صص 194-193.
32- خطابات مبارکه حضرت عبدالبهاء در اروپا و آمریکا، صص 117-116.
33- روحیه ماکسول، گوهر یکتا، ترجمه ابوالقاسم فیض، صص 44-43.
34- اسماعیل رائین، انشعاب در بهائیت، ص 127.
35- محمدباقر نجفی، بهائیان، ص 699.
36- شوقی افندی، قرن بدیع، ج3، ص 297.
37- روحیه ماکسول، گوهر یکتا، ترجمه ابوالقاسم فیضی، ص 48.
38- احمد یزدانی، نظر اجمالی در دیانت بهائی، ص 131.
39- یوسف فضایی، شیخی‌گری و بابی‌گری و بهائی‌گری، صص 194-193.
40- شوقی افندی، قرن بدیع، ج3، صص 321-322.
41- حجت الاسلام محمد محمدی اشتهاردی، بابی‌گری و بهائی‌گری، ص 72.
42-لجنه ملی نشر معارف بهائی، تاریخ امر بهائی، شماره 4، ص 5.
43- محمد صدری، بهائیت، دانشنامه جهان اسلام، ص 741.
44- همان، ص 742-741.
45-سید غلامرضا روحانی، برهان واضح، ص 73 و لجنه ملی نشر معارف بهائی، همان، ص 6.
46- لجنه انجمنی است که به صورت ناحیه‌ای و زیرنظر محفل روحانی فعالیت می‌کند.
47- لجنه ملی نشر معارف بهائی، تاریخ امر بهائی، ص 59.
48- بهرام افراسیابی، تاریخ جامع بهائیت، صص 572-573.
49- لجنه ملی نشر معارف بهائی، همان، ص 59.
50- ارگان بهائیت، مجله اخبار امری، دی ماه 1340، ص 60.

منبع مقاله :
صادقی، مریم، (1392) واکاوی در لُجنه: نقش بهاییان در پیدایش و استمرار رژیم پهلوی، تهران: شرکت انتشارات کیهان، چاپ اول

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.