ماجرای اصلاحات ارضی و انقلاب سفید
شاه پس از سالها فکر و مشاوره با حامیان خارجی اش طرحی تهیه کرد که هم بتواند ایران را به نفع خود و اربابانش غارت کند و هم به خیال خام خود، زمینه هرگونه انقلاب داخلی علیه خود را نابود کند. برای توجیه برنامه های ضد ملی خود ابتدا موضوع اصلاحات ارضی را به میان کشید، به این امید که دهقانان محروم و فقیر ایران را به بهانه صاحب زمین شدن بفریبد و آنان را علیه مخالفین خود بسیج نماید. البته اوج داستان غم انگیز شاه برای مردم ایران، اصلاحات ارضی بود. ولی مسئله آزادی زنان را هم به این نقطه اوج به اصطلاح انقلاب خود اضافه کرد و سایر مواد به اصطلاح انقلاب سفید، هر یک نیز در این نمایش مبتذل نقش خاصی ایفا کردند. و اما نتیجه چه شد؟ نتیجه اینکه، کشاورز ایرانی که فقیر و محروم و گرفتار چنگال مالکین بزرگ، که همه از قماش خودشان بودند، بود روز به روز بر فقرش افزوده شد، و سرانجام، برای لقمه نانی به شهرها روی آورد. شاه بلافاصله از این بازار کار ارزان سوء استفاده کرد و به بهانه صنعتی کردن کشور، راه را برای سرمایه گذاران خارجی و داخلی در مؤسسات صنعتی هموار کرد. و نیز همان مالکین بزرگ را میبینیم که امروز به صورت کارخانه داران بزرگ که همه از وابستگان و سرسپردگان رژیم هستند ظاهر شدهاند. دیروز اگر کشاورز ایرانی برای کوچکترین تخلف از دستور ارباب ظالم خود، به زیر شلاق میرفت و اموالش تاراج میشد، امروز هم کارگران برای به دست آوردن حقوق حقه خود، زیر فشار کارخانه داران به توسط مزدوران رژیم به گلوله بسته میشوند. و در بعضی از روستاها که روستاییانی که حاضر به مهاجرت نشدند، چون دارای زمینهای نسبتاً مرغوبی بودهاند، از خانه هایشان آواره کردند و زمینهای مرغوب را به نفع دربار و سرسپردگان دربار تصاحب نمودند. شاه برای ملت ایران دست به اصلاحات ارضی نزده است، بلکه طراح اصلاحات ارضی یعنی امریکا و سایر دول استعماری اقدام به اصلاحات! کرده است، زیرا نتیجه اصلاحات ارضی شاه، این شده است که امروز در حدود نود درصد مواد غذایی ایران از خارج بخصوص از امریکا تأمین میشود، و نتایج خانمانسوز اصلاحات شاه به همین جا تمام نمیشود. مزدوران شاه گفتهاند که علمای مذهبی به دلیل اینکه اصلاحات ارضی زمینهای آنان را از دستشان بیرون برده، علیه شاه قیام کردهاند. کدام زمینها؟ کدام یک از علمای دینی از مالکین ایرانی بودهاند. زندگی علمای دینی که با سادگی در حد مردم معمولی است، آیا نیاز به زمینداری دارد؟! تمام دروغهاى شاه و حامیانش برای ملت ایران روشن شده است. ابعاد خیانت شاه در زمینه مسائل اقتصادی به این مسائل تمام نمیشود.(1)اهمیت کشاورزی ایران و نابودی آن در دوره شاه
آن چیزی که در ایران لازم بود باشد و اقتصاد ایران به او بستگی داشت، که عبارت از کشاورزی بود، از بین رفت. کشاورزی را به صورت اینکه ما میخواهیم، به اسم اینکه ما میخواهیم، صنعتی کنیم مملکت را، اول کشاورزی اش را از بین بردند. کشاورزی که از بین رفت، اشکالاتی پیدا شد: یکی اینکه ما شدیم برای امریکا یک بازاری برای خرید کالاهای امریکا؛ یعنی گندمها و سایر حبوباتی را که آنها زیادی داشتند و باید بریزند به دریا یا بسوزانند، به ما به قیمت اعلا میفروختند و پول ما را میگرفتند. یکی دیگر اینکه این کشاورزها را از اطراف ایران کوچ داد این طرح، و آورد اطراف تهران و اطراف شهرهای دیگر، بیشترش در تهران. اینهمه محله هایی که در تهران درست شده، محله گودالها و محله نمیدانم چه و حصیرها و این خانه های حصیری و این خانه های چه، این بیچاره هایی که در محل خودشان کشاورز بودند. کشاورزی را از بین بردند به اسم اینکه میخواهیم ما ارباب رعیتی را برداریم، همه بشوند اربابا! ما هم چقدر غافل، ملت ما هم چقدر حالا یا غافل بود، یا خوب، سرنیزه بود. چه همه «دهقان»! این بیچاره هایی که الآن اطراف تهران هستند، هر ده نفرشان توی سوراخی هستند آنی که خانه دارد خانه شان را نمیدانم شما دیدید یا نه. من در تلویزیون یک دفعه، دو دفعه دیدم، که خوب، اسباب تأسف است، یک سوراخی است! یک عده ای بچه و بزرگ از تویش بیرون میآید اینها دهقانهایی هستند که میخواست اربابشان (2) کند، و زندگی شان را بکلی به هم زد. مملکت ما را از حیث کشاورزی، که میتوانست خودکفا باشد بلکه صادر کند، [...] مملکت ما از حیث کشاورزی یک مملکت غنی است. اگر کشاورزی صحیح در این مملکت بشود، ممکن است آذربایجان کافی باشد برای همه مملکت؛ باقی اش باید صادر بشود. یا خراسان برای همه مملکت کافی باشد، و باید باقی اش صادر بشود. ما الآن در زمان ایشان نمیدانم شما در روزنامه ها گاهی دیدید یا نه؟ خیلی افتخار میکردند که ما چند صد مثلاً هزار چیز خریدیم! این افتخارشان این بود که ما گندم خریدیم، جو خریدیم! یک مملکت را از این جهت ساقط کردهاند، و فریاد هم میزدند که ما همچو هستیم که گندم و جو از امریکا خریدیم و امسال [از ] گرسنگی نمیمیریم! اینطور اینها وارد شدند. همه آن قوه ها قدرتهای انسانی را در این مملکت متوقف کردند و یا عقب راندند.(3)ثمره اصلاحات ارضی شاه
این زاغه نشینهایی که الآن در تهران هستند، یا چادرنشینهایی که در تهران هستند و حدود بیست سی محله هستند که صورتشان را برای من داده بودند و الآن پیش من نیست. اینها زندگی شان عجیب است، آنطوری که نوشته بودند برای من، اینها همانها هستند که آقا [شاه] گفتند ما دهقانها را از زیر بار نمیدانم... ارباب و رعیتی به هم خورد و دیگر دهقان شدند همه، و همه چه شدند! این زاغه نشینهایی که در اطراف تهران و در خود تهران و محلات تهران الآن ساکن هستند و آنکه حالش خیلی خوب است یک خانه گلی درست کرده خودش با ده نفر، پانزده نفر، پنج نفر، شش نفر عائله! باقی دیگر با چوب و با نمیدانم نی و با اینطور چیزها! اینطوری که تا حالا برای ما تفصیلش را نوشته بودند، حدود بیست سی تا محل را اسم برده بودند، فلان جا، فلان جا، فلان جا، اینها زاغه نشین هستند یا چادرنشین هستند یا یک خانه هایی اینطوری درست کردهاند. نوشته بود که اینها در اینطور شرایط هستند که بعضی شان منزلهایشان در یک گودالی واقع هست که باید تا لب خیابان که میخواهد بیاید، نمیدانم پنجاه تا، صد تا «خیلی زیاد نوشته بود من یادم نیست الآن» باید پله طی بکنند تا بیایند به لب خیابان، آنجا یک جایی که شیر آب است بیایند آب بردارند. این زن بیچاره ای که میخواهد برای بچه هایش آب ببرد، باید کوزه را بردارد از این گودال در این زمستان، در این برف، در این سرما بردارد، از این پله ها برود بالا برسد به خیابان به آن شیر آب و یک کوزه آب را پر کند و ببرد برای بچه هایش! زندگی، خیال نکنید که حالا زندگی ایرانی ها مرفه است، آنطوری که در بوقهایشان میگویند. یک دسته خاصی هستند که یا نور چشمیها هستند یا اشخاصی هستند که وابستهاند؛ اینها هستند که یک قدری مرفه هستند، باقی مردم اینطور نیست. خود تهران اینطور است که بیست سی محله دارد اینطور اشخاصی ضعفا. همینهایی که در دهات مشغول زراعت بودند، زراعتشان را به اسم «اصلاحات ارضی» به هم زدند؛ دیدند که نمیتوانند زندگی کنند آنجا، کوچ کردند بیچاره ها آمدند به اطراف تهران برای اینکه با کاری با- نمیدانم- کاسبی، یک کاری بکنند یک حمالی بکنند، یک چیزی پیدا کنند که بچه هایشان نمیرند. «اصلاحات ارضی» که ایشان کردند این بود! یعنی امریکایی که میخواست این نقشه امریکایی بود برای این ملتهای این طرف که یکی آن هم ایران بود یک نقشه ای بود برای اینکه بازار درست کنند برای امریکا، امریکا گندمش زیاد بود، گاهی وقتها به آتش میزدند، گاهی وقتها [به] دریا میریختند؛ بهتر از این چی بود که زندگی ایرانیها را به هم بزنند و زراعت ایران را به هم بزنند و کشاورزی بکلی از بین برودا حالا یک مملکتی که یک استانش کافی بود برای تمامش و باقی اش باید به فروش برود، یک آذربایجان اگر چنانچه سابقاً بود و زراعت میشد کافی بود برای همه ایران، مابقی اش باید به فروش برود، به خارج برود، صادر بشود، حالا اینطور که ملاحظه میکنید همه چیزشی وارد میشود از خارج! دامداری اش را به هم زدند، کشاورزی اش را به هم زدند، همه زندگی را به هم زدند. مراتع ما را، مراتع سرسبز خوب ما که بعضی مراتعش را اشخاص کارشناسی که آمدند دیدند گفتند بهترین مراتع برای دامداری است، در دنیا از این مرتع بهتر نیست این را به یک دسته ای دادند که یکی اش ملکه انگلستان است- از قراری که به من نوشته بودند- و یک عده دیگری از این مفتخوارها، به آنها دادهاند؛ «اجاره» دادند به اصطلاح خودشان! دامداری را از بین بردند، حالا ملت ایران با گوشتهای- عرض میکنم که- یخزده نجس دارند زندگی میکنند که از بلاد دیگر میآورند برایشان. یخزده، خراب، فاسد و حرام و میته؛(4) در صورتی که ایران یک ناحیهاش وقتی که دامداری حسابی بود کافی بود برای همه ایران و مابقی اش باید صادر بشود.(5)محرومیت روستاها و چپاولگری خاندان شاه
دهقانهای ما باید بیایند در تهران، زندگی شان آنطور باشد که گفتهاند؛ و انسان تا نبیند، هر که نبیند و مطلب را نرود بررسی کند نمیفهمد چه خبر است؛ با اینها چه کردهاند. این مال خود تهرانش است و پایتخت ! از اینجا وقتی بیرون بروید و در شهرهای دیگر و در دهات دیگر بروید، آنجا چه خبر است! خدا میداند چه خبر است! آب ندارند؛ بهداری نیست. در خود روزنامه ها مینویسند بیست تا ده هست که یک بهداری در آن نیست، یک طبیب ندارد؛ آب ندارند. در روزنامه اطلاعات یا کیهان یک وقتی بود در چند سال پیش از این که اینها از بی آبی، آنقدر بی آب هستند که صبح وقتی این بچه از خواب بیدار میشود تراخم دارد، چشمش بسته است و... کرده است که به هم بسته است، میخواهند چشمش را باز کنند، مادرش با بول این را [شستشو] میکند! میمالد تا این چشمش باز بشود یک همچو زندگی ملت ما در دست این آدم دارد. پولها را میبرند و در خارج برای خودشان ویلا درست میکنند.و این کلمه را مکرر گفتم ولی باز هم عرض میکنم که نوشته بود به من، حالا در یک مجله ای بوده است که یادم نیست این را، نوشته بود که من خواندم این را یا در یک چیزی بود که برای من خواندند این را که یک ویلایی برای خواهر این شاه «یک کدام از این خواهرانش» یک ویلایی خریدهاند به چه قیمت، آن را من یادم نیست اما نوشته بود شش میلیون دلار یعنی سی و پنج میلیون تومان خرج، شش میلیون دلار خرج گلکاری آنجا شده! یک همچو ویلایی از پول کی؟ بود که آمد اینجا.(6)
فریبکاریهای رژیم پهلوی
در زمان این دومی (7) هم، که دنبال این معنا بود که با سالوسی ابتدائاً کارها را انجام بدهد، و معلمهایی هم در این باب داشت، شروع کرد سالوسی از جهاتی. یکی راجع به اینکه خودش را به دیانت میبست. قرآن چاپ کرد! هرچند وقت یک دفعه میرفت در حرم حضرت رضا و میایستاد و نماز میخواند و زیارت میکرد! این یک راه بود. یک راه دیگر هم که برای طبقات دیگر پیش گرفته بود این بود که ما می خواهیم این مملکت را به تمدن بزرگ، برسانیم کتاب مأموریت برای وطنم را یکی دیگر نوشته و به ایشان نسبت داده! (8) خودش اهل نوشتن نبود، وقتش را هم نداشت. این هم یک دامی بود برای اینکه مردم را غافل کند از اینکه دارد همه چیزشان را از بین میبرد. از این طرف، اینکه ما میخواهیم برای ملت چه بکنیم و میخواهیم مملکت را صنعتی اش کنیم! میگویند که کلاغ مثال کبک میخواست راه برود، راه رفتن خودش هم یادش رفت! این نمیخواست اصلاً مثل کبک راه برود؛ میخواست بازی بدهد مردم را درصدد بودند اینها که مردم را اغفال کنند، سرخوشی کنند، به اینکه ما مملکتمان بعدها صنعتی میشود، و بعد از یکی دو سال دیگر ما در... ادعاها بود دیگر، بعد از یکی دو سال دیگر ما میرسیم به همان ابرقدرتها! میشویم مثل ژاپن! ژاپنی که الان با امریکا تنه میزند و صنعتش در خود امریکا جلو از امریکاست. اینها میگفتند ما میشویم مثل ژاپن! چه کردند؟(9)از بین رفتن کشاورزی و صنعت در رژیم سابق
با اسم «اصلاحات»، بکلی کشاورزی را از بین بردند. ایرانی که اگر کشاورزی اش سر جای خودش درست عمل بکند، باید میلیونها تن صادر بکند، امروز نشسته و دستش طرف دیگران دراز است که گندم بدهید! این هم از کارهایی بود، جنایاتی بود که رژیم به این مملکت کرد. کارخانه ها هم بالا سرش افرادی بودند که نمیگذاشتند که اشخاصی که در آنجا از خود ایرانیها هستند، یاد بگیرند مطالب را، کارشناس های خارجی آمدند کارهای کلیدی را در دست گرفتند و مردمی که اینجا بودند پادوی آنها بودند!شما در هر مرکزی که پا بگذارید، در هر جایی که پا بگذارید، [جای] پای اجانب را در آنجا میبینید سابقاً این طور بود. بحمدالله، امروز این جور نیست. اگر یک کسی وارد میشد در این مملکت بازار میرفت، پای اجانب بود. اگر آدم فهیمی بود، میدانست چه قضیه [ای] است. اگر بازار میرفت، میدید که پای آنها آنجا هست؛ بازار را میخواهند فاسد کنند. اگر در دانشگاهها میرفت، باز میدید پای آنها در آنجا بیشتر از جاهای دیگر هست؛ میخواهند آنجا را معوج کنند. اگر در ارتش میرفت، پای آنها را در آنجا میدید. اگر در کارخانه ها میرفت، پای آنها را میدید. اگر در مجلس هم میرفت، در دولت؛ هر جا میرفت، پای آنها در آنجا بود. همه جا نفوذ داشتند و این کشور را با تمام قدرت کشاندند به طرف غرب اخیراً یا به طرف شرق و کشور ما را یک کشور وابسته شکست خورده [کردند؛] اگر چند سال دیگر دست آنها بود، غیر قابل اصلاح بود. خدای تبارک و تعالی بر همه ما، بر همه ملت ما و بر مسلمین منت گذاشت و عنایت کرد، الطاف خودش را در این کشور عنایت کرد، جلوه داد، و این کشور را سر تا پایش را بیدار کرد. با اینکه این مسائل که من عرض میکنم شاید اکثر مردم نسبت به آن بی تفاوت بودند و توجهی نداشتند، لکن یک مطلب را همه یکدفعه متوجه شدند که امریکا میخواهد ما را از بین ببرد.
این مطلبی بود که سرتاپای این کشور توجه به آن کرد: اینکه امریکا میخواهد ما را مستعمره خودش بکند و تمام حیثیت ما را، حیثیت اسلامی ما را، حیثیت ملی ما را و ذخایر ما را میخواهد از بین ببرد.
این یک مطلبی بود که در سرتاپای این کشور منعکس شد و مردم باورشان شد. و باور کردنی هم بود؛ برای اینکه همه چیز را میدیدند. این روحیه ای که در این کشور پیدا شد به عنایت خدا پیدا شد. هیچ کس نمیتواند ادعا کند که من یک همچو کاری کرده ام؛ امکان نداشت که بشر بتواند. از بچه ای که تازه زبان در آورده تا پیرمردی که در بیمارستان خوابیده و دم مرگش هست، این کشور را این طور توجه بدهد به اینکه ما میخواهیم مسلمان باشیم، و ما میخواهیم مملکت مان مملکت آزاد باشد، مستقل باشد، اسلامی باشد.
این یک دست غیبی بود که بر سر این کشور کشیده شد و این کشور را بیدار کرد. و امروز این کشور ما بحمدالله تعالی، طوری است که هرجا بروی، توجه به اسلام هست. شما در هر جا، در عشایر بروی، عشایر از زیر بارهای سنگینی که رژیم سابق به آنها تحمیل کرد، بیرون آمدهاند؛ متوجه به اسلام شدهاند. بروید در دهات دور افتاده این کشور؛ هر جا شما بروید، میبینید که بچه و بزرگشان میگویند که ما استقلال و آزادی را میخواهیم و از امریکا انتقاد میکنند و از اجانب انتقاد میکنند.(10)
ملی کردن، سرپوشی بر غارت ذخایر کشور
این زاغه نشینهای ما و این بدبختهایی که در ایران هست. از آن طرف، با اسم ملی کردن جنگلها، ملی کردن مراتع، ملی کردن آبها، ملی کردن رودخانه ها، آبهای زیرزمینی، تمام جاهای خوب را به شرکتهای بزرگ امریکایی یا صهیونیستی یا انگلیسی دادند. دشتهایی برای مراتع جوری بوده است که میگویند که نوشتند، الآن نوشتهاش پیش من است نوشتند که وقتی که شوهر ملکه انگلستان آمد، رفت از دشت ارژن (11)، فقط ملاحظه کرد آنجا را گفت که بهترین جایی است، که در دنیا بهترین مرتع است از برای دامپروری هر جور دامی، این را ملی کردند، و بعد هم به انگلیسها دادند. و الآن هم آنطور که به من نوشتند، الآن نوشته موجود است بعد هم، ملکه انگلستان با یک عده از ثروتمندهای آنجا و شرکتهای آنجا، آنجا را دارند چه میکنند برای دامپروری که گوشت درست کنند. حالا برای خارج درست کنند یا به ما هم یک مقدارش را بدهند، خدا میداند. دشت عمران، که اطراف قزوین است، میگویند بهترین جاست از برای زراعت. تمام مردم آنجا را از آنجا کوچ دادند و آوردند بیرون، دادند دست یهودیها، صهیونیستها؛ دادند دست آنها. آنها الآن دارند آنجا استفاده میکنند؛ شرکتهای امریکایی و صهیونیستی دارند در آنجا بهره برداری میکنند. و این زمینها، که بهترین زمینهاست از برای کشت و زرع، در دست آنهاست؛ و این ملت بیچاره گرسنه مانده است، بیچاره مانده است و نمیداند چه بکند. این «تمدن بزرگ» ماست! مردم نان ندارند بخورند، آقا میفرمایند تمدن! ما در تمدن بزرگ! میخواهیم شما را به تمدن بزرگ برسانیم! دشت مغان از دشتهایی است که باز ملی کردند و مردمش را بیرون کردند، و دامدارها از بین رفتند. این را هم دادند دست یک دسته دیگری. این سد دز را که هفتصد میلیون برای ساختنش است و یک میلیارد و دویست میلیون دلار یا تومان هم خرج کردند برای کانالی که آب برسانند به آنجا، این هم در تقدیم اعلیحضرت است و دار و دسته او، صد و پنجاه روستا از بین رفت. اینها را از بین بردند و اینجاها را ملی کردند، یعنی برای همه ملت؛ لکن مال خود اعلیحضرت و دار و دسته او، اینها چیزهایی است که نوشتند و گفتند و شواهد هست بر آن.(12)پینوشتها:
1. همان، ج 5، ص 238 تا 239.
2. اصل: دهقانشان.
3. صحیفه امام، ج 10، ص 3 تا 4.
4. لاشه حیواناتی که ذبح شرعی نشدهاند.
5. صحیفه امام، ج 5، ص 114 تا 116.
6. همان، ج 5، ص 116 تا 117.
7. محمدرضا پهلوی.
8. گفته میشد که کتاب «مأموریت برای وطنم» را شجاع الدین شفا و کتاب «تمدن بزرگ» را امیر طاهری سردبیر روزنامه کیهان نوشتهاند و به اسم محمدرضا شاه به چاپ رساندهاند! در مورد کتاب دوم، همه آنانی که با شیوه نگارش امیر طاهری آشنایی داشتند، موضوع را تأیید میکردند.
9. صحیفه امام، ج 10، ص 2 تا 3.
10. همان، ج 16، ص 180 تا 181.
11. دشتی وسیع از ییلاقات کازرون در استان فارس.
12. صحیفه امام، ج3، ص 410 تا 411.
سعادتمند، رسول؛ (1390)، تاریخچه انقلاب اسلامی در کلام امام خمینی(ره)، قم: انتشارات تسنیم، چاپ سوم.