وضعیت سیاسی بهائیان
بعد از کودتا 1299، میرزا علی محمدخان موقرالدوله (1) که از سران درجه اول بهائی و از خویشاوندان علی محمد باب بود، به وزارت فواید عامه و تجارت منصوب شد. این مقام به پاس خدمات بهائیان در پیروزی کودتا به ایشان عطا گردید. علاوه بر انتصاب موقرالدوله به وزارت فواید، برادر او (مسعود السلطان) نیز که کفالت حکومت بنادر خلیج فارس را به عهده داشت به حکومت آن منطقه منصوب گردید. (2) چنانکه پسر موقر، نیز فرماندار بندرعباس بود. (3)نفوذ بهائیان در دستگاه حکومتی در این ایام به حدی بود که روزنامه قانون در مقالهای که با عنوان «انبار ارزاق» در تاریخ 12 تیر ماه 1303 به چاپ رساند به بیان آن پرداخت. در این مقاله با اشاره به سابقه این انبار، ریاست بدیعالله خان بهائی را به انبار غله گوشزد میکند که با اقدامات و فشار روحانیون از کار برکنار و تبعید میشود اما بعد از آن همچنان اجزاء انبار غله از بهائیان انتخاب میگردد. نویسنده با نام بردن از نعمتالله خان علائی که خسارت زیادی به اموال عمومی زده، میگوید:
«[وجود این بهائی در] مقام معاونت انبار و رتبه مدیری دایره با یکصد و بیست و چهار تومان حقوق... نفوذ طائفه بهائی را که اطراف رئیس کل مالیه [میلسپور] را گرفتهاند. ثابت نمینماید؟ آیا اگر دیگری هم به جای ایشان بود با او همین معامله شده و یک مرتبه به این رتبه و حقوق هم نایل میگردید؟»
نویسنده سپس از سلطان یوسفخان، بهائی دیگری که رئیس خبازخانه تهران است یاد میکند که پیش از این در قشون بوده، اما با توصیه رضاخان به این مقام رسیده است و مینویسد:
«مشارالیه سواد جزئی داشته، خط ایشان هم با خط شاگردان ابتدایی مدارس مطابقت مینماید.» (4)
حال این سؤال مطرح میشود چه عاملی باعث میشود یک فرد بهائی با چنین سواد اندکی به این مقامات مهم دست یابد؟ آیا نمیتوان گفت که علت این حمایتها این میباشد که بهائیها نیز مانند رضاخان از عوامل استعمار پیر انگلیس بودند و به دستور همین استعمارگران و پیرو اهداف آنان، رضاخان باید به حمایت از بهائیها میپرداخت.
توجه خاص رضاخان به بهائیها تا آن حد بود که سرلشکر شعاعالله علایی از اعاظم بهائیان تهران و عضو محفل ملی روحانی را که در زمان مؤتمن الملک کارمند وزارت گمرک بود مامور مالیه و سپس مأمور اداره محاسبات قزاق نمود. (5) علائی سرهنگ دوران رضاخان و سرلشکر عصر محمدرضا پهلوی بود که ریاست کلّ قشون را در زمان رضاخان از اواسط دههی 1300 ش، به مدت 20 سال در اختیار داشت. (6)
همچنین رضاشاه یکی از افسران معروف بهائی، سرگرد صنیعی را بهعنوان آجودان مخصوص ولیعهد انتخاب کرد. (7) انتخاب یک بهائی طراز اول به عنوان آجودان ولیعهد، خود نشان از رابطه حسنه رضاخان با بهائیها میدارد. در غیر این صورت چرا در میان این همه آدم رضاشاه یک فرد بهائی را به عنوان آجودان محمدرضا انتخاب میکند.
از دیگر دولتمردان عصر پهلوی که دارای پیوند خانوادگی با سران بهائیت است، مجید آهی برادرزاده عبدالمجید آهی (8) و فرزند ابوالقاسمخان آهی (مترجم سفارت روس در تهران) متولد 1265ش، میباشد. وی تحصیلات ابتدایی را در تهران به پایان رساند و برای ادامه تحصیل راهی مسکو شد و پس از اخذ لیسانس حقوق و گرفتن لیسانس قضایی از دانشگاه مسکو به تهران بازگشت. اولین شغل رسمی وی پس از بازگشت به ایران، استادی مدرسهی علوم سیاسی تهران بود و در سال 1298 به مأموریت شیلات گمارده میشود و مدت دو سال در بندر انزلی با این سمت باقی میماند. (9) مجید آهی، پس از کودتا به معاونت و مدیر کلی وزارت علوم منصوب میشود. وی به دلیل تحصیل در روسیه، داشتن همسر روسی، سابقه همکاری با لیازوف در امر شیلات و نیز دانستن زبان روسی مورد توجه سفیر شوروی بود. (10)
آهی از اعضای مجلس مؤسسان اول و از موافقان سلطنت پهلوی بود. وی یکی از طرفداران طرح جمهوری بود که از طرف عوامل «رضاخان» برای انقراض سلطنت قاجار و ریاست مدام العمر سردار سپه به مجلس پیشنهاد شده بود که در مجلس با شکست مواجه شد. (11)
با روی کار آمدن حکومت رضاشاه، پس از آنکه داور، وزیر عدلیهی کابینهی مستوفی الممالک، محاکم قضایی تهران را منحل ساخت، از آهی برای خدمت در تشکیلات نوین قضایی، دعوت به همکاری کرد. لذا وی در سال 1306 ش، از وزارت معارف به وزارت عدلیه رفت و با رتبهی 9 قضایی مدت شش سال به عنوان مستشار دیوان عالی به فعالیت پرداخت.(12) البته این اقدام حکومت پهلوی برای از بین بردن نقش روحانیت در محاکم قضایی بود که تا آن زمان مسئولیت قضاوت را در دادگاههای شرع به عهده داشتند. در این زمان رضاشاه توانست با استفاده از افرادی نظیر آهی، دادگاههای کشور را براساس قانون محاکم غربی اداره کند.
مجید آهی، مدتی مستشار دیوان عالی کشور و استاندار فارس بود و در دومین کابیتهی محمود جم (مهر 1316) تصدی وزارت طرق و شوارع را برعهده داشت. وی مدتی مغضوب رضاشاه و زندانی شد. پس از سه ماه با سفارش مأمور بازجویی او، احمد متین دفتری آزاد گردید و پس از دو سال دوری از مشاغل دولتی مورد عفو قرار گرفت و در کابینه علی منصور برای پست وزارت دادگستری دعوت شد. از رویدادهای مهم این دوران مسئلهی فروش املاک و قنوات موقوفه بود. چون بین بسیاری از املاک رضاشاه یک قریهی وقفی وجود داشت که مانع از یک پارچه شدن زمینهای او (به خصوص در مازندران) بود. به همین دلیل رضاخان به دولت دستور داد تا املاک وقفی را به فروش رساند. بنابراین آهی در اردیبهشت 1320، لایحه وقفی را به مجلس دورهی دوازدهم برد. بیشتر نمایندگان با تصویب این لایحه مخالف بودند به طوری که حتی محتشم اسفندیاری، رئیس مجلس که مطیع اوامر شاه بود به دلیل توهین به اعتقادات مذهبی مردم با آن مخالفت کرد و چندین جلسه با آهی (که خواهر زاده او بود) به طور مفصل صحبت کرد و او را از این کار برحذر داشت اما آهی در چنین وضعی به رضاشاه متوسل شد و سرانجام با سفارش رضاشاه لایحهی مزبور روز 14 اردیبهشت به تصویب رسید. (13)
وی پس از اشغال ایران توسط متفقین در شهریور بیست نیز کاندیدا اصلی نخستوزیری بود که نپذیرفت و در کابینه فروغی در همان پست وزارت دادگستری باقی ماند. در این زمان شاه جدید ناچاراً تا حدی به خواستههای مردم گردن نهاد و در نتیجه فشار از طرف مردم و مجلس بعضی از عوامل اختناق و کشتار مردم در دوره رضاخانی، مانند پزشک احمدی و سرپاس مختاری، رئیس شهربانی دستگیر شدند اما عملاً محاکمه آنها به غیر از پزشک احمدی، به نتیجه نرسید و بقیه پس از مدتی از زندان آزاد شدند. مجید آهی در جریان این محاکمات به عنوان وزیر دادگستری وقت نقش قابل توجهی داشت. (14)
پس از استعفا کابینه فروغی در اسفند 1320 و انتخاب سهیلی، آهی همچنان تا مرداد 1322 در مسند وزارت دادگستری باقی میماند و پس از استعفا به عنوان سفیر راهی مسکو میشود تا هنگام مرگ (1325/6/22) سفیر کبیر ایران در مسکو بود. (15)
بهائی سرشناس دیگری که در دوران حکومت رضاخانی حضوری فعّال در عرصه سیاست داشت، حبیبالله عین الملک (16) میباشد. پدر وی میرزا رضا قناد از حواریون نزدیک حسینعلی بهاء و عباس افندی بود و در زمان تبعید بهاءالله به عکا همراه وی گشت. از همین رو حبیبالله عین الملک، اولین فرزند میرزا رضا قناد، سه سال بعد از ورود کاروان بهاءالله به عکا در سال 1250ش، به دنیا آمد و در مکتب میرزا حسینعلی نوری و عباس افندی رشد و نمو کرد. عین الملک در مدرسه آمریکایی بیروت تحصیل کرد و در همین ایام کاتب آثار عباس افندی شد. (17)
وی پس از تحصیل در مدرسه آمریکایی بیروت، راهی پاریس شد و به دستگاه علیقلی خان بختیاری سردار اسعد اول نفوذ کرد. حبیبالله خان که تا آن زمان آل رضا خوانده میشد، لقب عین الملک گرفت. با ورود به ایران به گروه مترجمان و نویسندگان روزنامه رعد پیوست و در زمانی که وثوق الدوله، قرارداد معروف 1919 را امضا کرد، هشت مقاله پی در پی در دفاع از این قرارداد در روزنامه رعد به چاپ رساند. این مقالات تنها مقالات مفصلی بود که در تأیید قرارداد وثوق الدوله نوشته شد. (18) لازم به ذکر است که صاحب امتیاز روزنامه رعد سیدضیاء الدین طباطبائی از عوامل اصلی کودتای 1299 بود و هزینه روزنامه رعد را توسط سفارت انگلیس تأمین میکرد. (19)
همانطور که در بخش مربوط به کودتا اشاره کردیم، در زمان کودتا 1299 با عوامل کودتا همکاری داشت در آستانهی کودتا 1299ش، شخصاً و بدون اجازه از وزارت امور خارجه به فلسطین میرود و کنسولگری ایران را در حیفا اداره مینماید! عین الملک طی مکاتبات متعددی از وزارت امور خارجه درخواست میکند که به اقامت وی در حیفا صورت رسمی داده شود. در این مکاتبات عین الملک خواستار تلاش برای بهبود وضعیت یهودیان ایرانی مهاجر به فلسطین و یهودیان مستقر در آن سرزمین بود. او در همین دوره با انعقاد قراردادهایی با شرکتهای حمل و نقل زمینی و دریایی که دست اندرکار انتقال حجاج از طریق شامات به مکه بودند، سود فراوانی به جیب زد و مشکلات فراوانی را برای حجاج ایرانی به وجود آورد. (20)
افراط «عین الملک» در امر تبلیغ بهائیت، موجب میشود تا ایرانیان مقیم شام و فلسطین شکایات متعددی علیه او به تهران بفرستند. برای نمونه به یکی از این شکایات اشاره میکنیم:
«خدمت اجلاء عظام هیئت وزرا محترمین و وکلای مجلس شورای ملی...استدعای این بیچارگان رعایت دولت علیه ایران در شام این است جناب آقای حبیبالله خان (عین الملک) وقت ممکن ندارد که به کار رعیت یا به رعیت برسد، از برای [آن] که شب و روز مشغول برای تبلیغ حضرات بهائی گردیده و روابط ایشان در عوض اینکه با پایتخت ایران داشته باشد، روابط ایشان با حیفا است. در عوض این شخص معلوم الحال خود یک قونسول با کفایت مسلمان معین فرموده تا دعاگویی مشغول باشیم.» (21)
تلاش عین الملک در راستای تحکیم بهائیت در سفرنامه صدیقه دولت آبادی جالب توجه است. وی در سفری که عازم فرانسه بود، وارد بیروت میشود. در هتلی که در آن اقامت داشت، آدرس کنسولگری ایران را میپرسد. از هر کسی که سؤال میکند با دید بدی به او نگاه میکنند. وقتی دلیل را جویا میشود، یک جوان نظامی فرانسوی عرب زبان به او میگوید:
«عین الملک جنرال قونسول شما مبلغ دین بهائی است و علناً در قونسولخانه مردم را تبلیغ میکند. هر کس بهائی نباشد در آنجا دچار زحمت میشود. اگر بفهمد پولدار است به عناوین مختلف مبلغ گزافیرا از او اخذ میکند. اگر ندهد برای امضای تذکر چندین روز معطلش مینماید. من مدّتی مأمور شام بودم. خوب آگاهم به طوری عین الملک در تبلیغ بی پرواست که مردم شام خیال میکردند، مذهب رسمی ایرانیها بهائی است که مأمور دولتی این قسم علناً اظهار عقیده میکند و بر ضد اسلام قیام مینمایند. حتی خودم همینطور تصور میکردم تا وقتی از چند ایرانی مسلمان پرسیدم که مذهب رسمی ایران چیست گفت اسلام...» (22)
حبیبالله خان عین الملک تا اواسط سال 1304ش، در دمشق میماند و در این زمان که مقارن با اوج گیری اغتشاشات وهابیون در عربستان و تخریب اماکن و بقاع متبرکه در این کشور بود به تهران فراخوانده میشود. در حکم فراخوان عین الملک از او خواسته میشود برای تحویل گرفتن پست جدید خود که کنسولی ایران در هندوستان بود. به ایران بیاید اما پس از آمدن به ایران به بمبئی اعزام نمیشود و به مدت هشت ماه خانه نشین میشود. (23)
زمانی که وهابیون به مکه و مدینه هجوم میآورند و ساختمان بقاع متبرکه را ویران میکنند، وزارت امورخارجه رژیم رضاخان زیرفشار افکار عمومی تصمیم به دخالت در این موضوع میکند و برای مذاکره با مقامات عربستان عین الملک را به حجاز میفرستد.
در این زمان تعدادی از کشورهای اسلامی عزیمت به سفر حج را ممنوع کردند، مفتی مصر به ندادن جواز زیارت بیت الله الحرام فتوا داد و دولت ایران هم سفر حج را ممنوع اعلام کرد. حکام جدید شبه جزیره که یکی از منابع اصلی درآمد خود را از دست رفته و مشروعیت خود را در جهان اسلام مورد خدشه میدیدند در پی جلب نظر مثبت کشورهای اسلامی برای رفع ممنوعیت از سفر حجاج برآمدند. به همین منظور بااطلاع از روابط خصوصی عین الملک با رضاخان به عین الملک متوسل شدند. نامهای به او نوشتند که در بخشی از نامه آمده است:
«... مقصود این است که دولت معظم ایران و رعایای آن از محل و مکانی که در این سال درصدد ادای مراسم حج برآیند، اطلاع به هم رسانند که سلطان متبوع فوق العاده مایل و مشتاق میباشند که موجبات رفاهیت و راحتی رعایای دولت علیه را فراهم ساخته و مسافرت آنان را در حجاز تأمین کند.» (24)
با انتشار خبر تخریب اماکن مقدسه مدینه و مکه و ترس بعضی از کشورهای اسلامی از انحصاری کردن زیارت حرمین شریفین، توسط وهابیون و حامیان ایشان، ملک عبدالعزیز به تکذیب این اخبار پرداخت و اعلام داشت که با اعزام گروههای تحقیق و بررسی به وضع اماکن مقدسه از سوی هر کشور مسلمان موافق است. ایران از اولین کشورهایی بود که هیئتی را برای بررسی مسائل مربوطه راهی مکه و مدینه کرد. این هیئت شامل غفارخان جلال السلطنه (وزیر مختار ایران در مصر) و حبیبالله عین الملک، در 24 مهرماه 1304، وارد جدّه شد. (25)
عین الملک در 11 دی ماه 1304ش، در گزارشی که از حجاز برای وزارت امور خارجه ارسال میکند، تلاش جدی کرده تا میزان خرابیها و این حادثه مهم را بسیار کمرنگ تلقی کند و وهابیان را به نوعی تبرئه نماید در گزارش وی چنین آمده:
«... بالای مناره قبر مطهر صعود کردیم، یکصد و سی پله بالا رفتیم و از آنجا قبر مطهر را زیارت نمودیم از آنجا مشاهده نمودیم که فقط پنج گلوله تفنگ به قبهی مطهر اصابت نموده و اندکی سوراخ کرده است و ابداً خرابی وارد نیامده است: اولاً نمیشود حتم کرد که این خرابیها از جانب وهابیها بوده است، ثانیاً بر فرض اینکه از طرف آنها بوده باشد واضح است عمدی نبوده است و در اثنای تیراندازی به همدیگر خطائاً به قبه مطهر اصابت کرده است.» (26)
دفاع عین الملک از وهابیها و اشاره نکردن به قبرستان بقیع در این گزارش جای تأمل است. عین الملک با ذکر نکردن خرابیهای قبرستان بقیع و مقبره امامان شیعه (علیه السلام) قصد در تبریه و توجیه عمل وهابیها را داشت.
در همین سال عین الملک در گزارشی به وزارت امور خارجه از دولت ایران میخواهد ممنوعیت رفتن به حج را برطرف کند. وی در این گزارش نرفتن مسلمانان به حج را موجب لطمات مادی و معنوی به دولت سعودی میداند. (27)
براساس گزارش حسین پیرنظر از سفارت ایران در مصر، اگر دولت ایران برای یکی دو سال دیگر، رفتن به حج را منع میکرد، حتماً حکومت حجاز حاضر به قبول شرایط پیشنهادی ایران میشد و در نتیجه، هم برای زائران ایرانی رفع مزاحمت میگردید و هم نسبت به تعمیر قبور و خرابیهای به عمل آمده، امتیازاتی به دست میآمد. (28)
اما متأسفانه این کار صورت نمیگیرد و در خرداد 1308 ش، اولین مراوده رسمی و دیپلماتیک میان ایران و حکومت عبدالعزیز با میهمانداری عین الملک صورت میگیرد. این هیئت با رضاشاه ملاقات نمودند و شاه دستور شناسایی دولتهای نجد و حجاز را صادر کرد. در زمانی که وهابیها، قبور متبرکه را در مکه و مدینه ویران میکردند وبسیاری از شیعیان را قتل عام، عین الملک مأموریت خود را در به رسمیت شناختن دولت سعودی و توجیه اعمال فجیع وهابیها به خوبی انجام داد. (29) در شهریور همان سال معاهدهی مودّت میان ایران و حجاز امضا و در فروردین سال 1309 ش، (30) حبیبالله عین الملک با عنوان نماینده و با سمت کاردار وارد جده میشود.
تأسیس سفارت ایران در عربستان، به نوعی تقویت حکومت عبدالعزیز را به دنبال داشت. روزنامه الوطن (چاپ بغداد). در تاریخ 20 ربیع الاول 1348ق، در زمینه به رسمیت شناختن دولت حجاز، درباره نماینده ایران، حبیبالله خان عین الملک، مینویسد:
«...مشارالیه کاملاً به این قضایا آگاه است و علاوه بر اینکه زبان مملکت را به خوبی میداند، محل اعتماد ملک عبدالعزیز و رجال حکومت حجاز است و شخصاً نزد آنها محترم است و بدیهی است که تعیین او به این سمت، مسأله را به طور دلخواه حل و تسویه مینماید!» (31)
عین الملک تا سال 1312 ش، عنوان سر کنسول ایران در حجاز را دارا بود و از این سالن ترفیع مقام پیدا میکند و به عنوان وزیر مختار ایران در آن کشور منصوب میشود. ولی پس از گذشت نه ماه در 1312/10/18 به ایران فراخوانده و منتظر خدمت میشود. بسیاری از کارشناسان و صاحبنظران علت برکناری عین الملک را معلول روابط نزدیک وی با بهائیت و تبلیغ برای آن و نیز رفت و آمدهای مکررش به عکا (مرکز و محل استقرار کانونهای رهبری بهائیت) میدانند. (32) در این میان برخی دیگر از کارشناسان معتقدند که با محکم شدن پایههای حکومتی، رضاشاه برخی از افرادی را که به نوعی در به قدرت رسیدن او نقش داشتند، از سر راه کنار زد بطوری که در این زمان تیمورتاش و سردار اسعد بختیاری زندانی و در زندان به دست پزشک احمدی کشته شدند. عین الملک هم در زمره این رجال بود. (33)
وضعیت فرهنگی بهائیان
با آغاز حکومت پهلوی عصر جدیدی در عرصه تبلیغات و فعّالیت بهائیان آغاز شد. اسدالله فاضل مازندرانی (مورّخ و مبلّغ بهائی)، دربارهی آغاز زمامداری رضاشاه چنین مینویسد:«پس از برچیده شدن آن دولت [قاجاریه] که در تمام مدت با دولت امویه قابل تطبیق بود، اعلیحضرت رضاشاه پهلوی که در آن هنگام سردار سپه و رئیس الوزرا بود به سلطنت نشست و در 29 جمادی الاول 1344ق، تخت و تاج شاهی ایران را تصرف نمود، از هر جهت، رونقی جدید و اصلاحاتی در این کشور پدید آورد، به نظر میآید مملکت روی به امنیت و عدالت و تساوی آورد.» (34)
در همین ایام بهائیان با جلب نظر مساعد رضاخان نسبت به خود، اقدام به تأسیس تشکیلات و محافل رسمی نمودند. این امر علاوه بر گسترش تبلیغ بهائی گری به توسعه نفوذ آنان در دستگاههای دولتی نیز کمک کرد. تأسیس محفل ملی روحانی بهائیان در سال 1300 ش (35) و انجمن شور روحانی در سال 1306 ش(36)، نمونهای از اولین تشکیلات رسمی بهائیان در ایران بود.
فضلالله مهتدی (مبلّغ بهائی برگشته از بهائیت) در خاطراتش در مورد اهداف بهائیان از ایجاد این تشکیلات مینویسد:
«بهائیها همواره خود را تافته جدا بافته از ایران دانستهاند و برای خود ارگانها و سازمانهایی داشتند که وظایف موازی با ادارات حکومتی ایفا میکرد. بهائیان برای خود سیستم جداگانه ثبت ولادت، ازدواج و مرگ و میر و... دارند. امر ازدواج کم و کیف آن در اختیار «محفل روحانی» است، ضمن اینکه برای امور قضایی هم تشکیلات اداری دیگر به نام «لجنه اصلاح» دارند. ... این گروه از مردم دیگر بیشتر از این آب و خاک سود میبرند و به نیرنگهای گوناگون در سازمانهای کشور، خود و کسان خود را درمی آورند، ولی اندک دلبستگی به این کشور ندارند.» (37)
در این زمان بهائیان که دستگاه حاکمه را مورد اعتماد تشخیص دادند. درصدد به رسمیت شناساندن آیین خود برآمدند و تلاش کردند به طور رسمی در شناسنامههای خود مذهب بهائی را قید کنند. به همین منظور میرزا عزیزالله خان ورقا، با تیمورتاش وزیر دربار پهلوی، در خصوص رفع سختیهای بهائیان راجع به قید مذهب بهائی در جدول سجل (شناسنامه) ملاقات کرد. (38) از دیگر فعالیتهایی که بهائیان در این دوران انجام دادند تلاش برای آزادی انتشار آثار بهائی بود به طوری که در تیرماه 1311 ش، میس کیث رانسوم آمریکایی به طهران میآید تا طبق دستور شوقی افندی و محفل ملی آمریکا دولت ایران را برای انتشار آثار بهائی مجاب کند اما تلاشهای خانم رانسوم برای مجاب کردن مقامات حکومت ایران با وجود دوندگیهای زیاد به نتیجه نمیرسد. (39)
در دوران سلطنت رضاشاه، فعّالیتهای دین زدایی وی مطابق با خواست بهائیان بود. رضاخان که قبل از رسیدن به سلطنت کاه گل به سر میمالید و دسته فوج قزاق به تکایای عزاداری امام حسین (علیه السلام) میرفت، بعد از رسیدن به سلطنت، به کلی رنگ عوض کرد به طوری که حتی عزاداری امام حسین (علیه السلام) را هم ممنوع اعلام کرد. بررسی مدارک و شواهد نشان از آن میدهد که بهائیان با برنامههای دین زدایی رضاشاه همراهی تمام داشتند به طوری که پیشگام در کشف حجاب بودند و همچنین با توسعه تبلیغات خود و تشکیل مدارس در سراسر کشور قصد در پرورش و تربیت فرزندان مسلمان نمودند تا با تبلیغ و آموزش آنها را به سمت خواستههای خود که همان برگشتن از اسلام است سوق دهند که در ادامه فعّالیت بهائیان در کشف حجاب و همین طور مدارس بهائیان مورد بررسی قرار میدهیم.
مسئله کشف حجاب در بهائیت را باید از آغازین روزهای پیدایش بابیت جستجو کرد، زمانی که قره العین در بدشت بدون حجاب و با چهرهی کاملاً بزک کرده و آراسته به میان مردان بابی رفت و به قول نبیل زرندی مورّخ بهائیت، «ناگهان حضرت طاهره بدون حجاب و با آرایش و زینت به مجلس ورود نمود». (40) و با این شگرد که در تاریخ انبیاء الهی بی سابقه است و با لغو دیانت اسلام، فسخ احکام آن را اعلام کرد.
فضلالله صبحی (مبلغ بهائی برگشته از بهائیت)، بهائیان را از پیشگامان کشف حجاب میداند و درباره آن چنین مینویسد:
«در دوران مشروطه فرمانی از عبدالبهاء صادر شد که زنان بهائی را از به کار بردن حجاب باز میداشت و آنچه توسط رضاشاه به زور اجرا شد بدون سابقه نبوده است؛ زیرا بهائیان در عصر مشروطه اولین گامهای آن را برداشته بودند. در لوحی که بهاء نوشته و به لندن ارسال کرده مینویسد: حریت نساء رکنی از ارکان امر بهائیت! است و من دختر خود «روحا» خانم را به اروپا فرستادهام تا دستورالعملی برای زنهای ایران باشد... معذالک احباب روزبهروز بر حریت نساء بیفزاید.» (41)
با روی کار آمدن حکومت پهلوی، بهائیت برای دستیابی هر چه سریعتر به اهداف و برنامههای خود، یعنی کمرنگ ساختن ارزشهای دینی و باورهای اعتقادی و مبارزه با سنتهای بومی و ملی و منطقهای مردم مسلمان ایران تلاش وقفه ناپذیری را دنبال کردند.
از دیگر فعّالان بهائی در زمینه کشف حجاب میتوان به فرخ دین پارسای و همسرش فخرآفاق، اشاره کرد. آنان از پیشگامان کشف حجاب در ایرن بودند به طوری که در روز سی ام تیر ماه 1293ش، روز تاج گذاری احمدشاه قاجار، فخرآفاق برای نخستین بار چادر از سر برمیدارد و همراه همسر خود سوار درشکه شده و به تئاتر میرود. (42)
فرخ دین که در آستانه کودتای 1299ش، با نخست وزیر کودتا در روزنامه رعد همکار بود به مأموریت مشهد رفت و در آنجا فخرآفاق، امتیاز مجلهای به نام جهان زنان را اخذ کرد. اما هنوز چهار شماره از انتشار آن سپری نشده بود که سیدضیاءالدین طباطبایی صدراعظم کودتا فرخ دین را به تهران احضار کرد. فرخ دین به تهران آمد و مدیریت مطبوعات وزارت داخله را به عهده گرفت. ولی دولت سیدضیاء مستعجل بود و عمر ریاست فرخ دین هم به تبع آن کوتاه. (43)
فرخ دین مجله زنان را که شش ماه انتشار آن به تأخیر افتاده بود دوباره در تهران منتشر کرد. وقاحت در این مجله چنان بود که حکومت کودتا، تاب مقاومت نداشت و این زن و شوهر را در 1301ش، به اراک تبعید کرد.
در سال 1314ش، زمانی که رضاخان تصمیم به اجرای برنامه استعماری «کشف حجاب» گرفت و با زور سرنیزه و قدرت نیروهای قزاق و پاسبانهای نظمیه چادر را از سر زنان برداشت، مأموریت ادارهی جبهه فرهنگی این اقدام خائنانه بر عهده فرخ دین پارسای گذاشته شد تا پیرامون مزایا و محسنات بی حجابی تبلیغ کند. به همین سبب و با حمایت و سرمایه مستقیم بهائیان، مجله ویژه زنان با نام جهان زنان را که مدتی نامعلوم منتشر نمیشد، مجدداً انتشار داد. لازم به ذکر است که 17 دی (روز کشف حجاب) روز ملی جوانان بهائی است. (44)
به غیر از فرخ دین و همسرش، بهائیان دیگری نیز بودن که در زمینه کشف حجاب فعالیت میکردند که از این میان میتوان به ذبیحالله قربان و خواهرش کیاقربان اشاره کرد.
ذبیحالله قربان (45) در حوالی سال 1310ش، چند سال قبل از اعلام رسمی کشف حجاب، به کمک خواهرش کیا قربان عدهای از دختران بهائی را به استخدام بیمارستان بهبودستان که خود ریاست آن را به عهده داشت درآورد و یک زن انگلیسی به نام آوانسیان که از کارمندان سفارت انگلیس در تهران بود را برای آموزش آنها استخدام کرد.
بدون شک این اقدام دکتر قربان با هدایت و تصویب محافل استعماری طراحی شده بود، زیرا مشاهده میکنیم که همزمان با این اقدامات، یک خانم انگلیسی که در سفارت انگلیس مشغول به کار بود، به شیراز میآید تا اولین گروه از دختران بهائی را آموزش دهد. (46)
بدین ترتیب سالها قبل از اعلام کشف حجاب توسط دیکتاتوری رضاشاه، بهائیان برنامه داشتند تا با انجام فعّالیتهای فرهنگی و همین طور آماده سازی افراد جامعه، برای پذیرش این امر بستر مناسبی را مهیا کنند.
تبلیغات بهائیان صرفاً از طریق ترویج احکام و عقاید بهائی گری نبود، بلکه آنان تلاش میکردند با انجام خدماتی در زمینههای مختلف در جامعه پیروانی برای خود به دست آوردند که یک نمونه از این خدمات، فعالیت در زمینه آموزش و پرورش بود. در تعقیب این اهداف اهل بهاء مدارس زیادی در سراسر کشور تأسیس کردند که مربیان و معلمان آن غالباً از نفوس بهائی بودند.
بهره گیری بهائیان از فضای آموزشی برای تبلیغ به اواخر دوره قاجار و دوره زمامداری مظفرالدین شاه برمیگردد. در آن زماه شاه در اروپا بود که یکی از زنان بهائی به نام لواگنسینگر در پاریس با وی ملاقاتی داشت و از وی تقاضای موافقت با ایجاد مدرسه بهائیان در ایران کرد. شاه مریض احوال نیز با این امر موافقت میکند. دو سال بعد در سال 1279 ش، تشکیلات بهائیت با تأسیس مدرسهای به نام تربیت در تهران، با هدف جلوگیری از تحصیل حقیقت توسط جوانان بهائی آنها را زیر چتر آموزش فرقهای خود قرار داد تا به این وسیله هم آنها را در اختیار داشته باشد. (47)
بهائیان در دههی 1300 به تأسیس دو مدرسهی «بنین و بنات» در تهران علاقه مندی خود را در دست گرفتن آموزش فرزندان این مرز و بوم، نشان دادند. (48) با تأسیس مدرسهی دخترانهی تربیت، به دستور عباس افندی معلمی آمریکایی به نام میس کاپیس (49) برای تدریس به مدرسهی مزبور اعزام شد. همچنین ادارهی این مدرسه به یک زن آمریکایی به نام سوزان مودی (50) سپرده شد که قبلاً از مبلغین بهائی در آمریکا و مدیر اولین مدرسهی بهائی شیکاگو بود. (51)
علاوه بر مدارس تهران، آنها مدرسه وحدت بشر در کاشان، تأییدیه موهبت در همدان و مؤسساتی آموزشی در قزوین به وجود آوردند.
این مدارس توانست فرزندان این مرزو بوم را با آموزشهای سکولار از این جدا سازد. برخی از خانوادههای به نسبه مرفه و بانفوذ و به اصطلاح روشنفکر و غرب زده تهران فرزندان خود را در این مدارس ثبت نام میکردند به طوری که دختران ارشد رضاشاه و پسرارشد او محمدرضا (ولیعهد) نیز آموزشهای اولیه خود را در مدارس بهائیان تهران دیده بودند. (52)
شیوهی متفاوت تعلیم و تربیت در این مدارس و نیز رعایت نکردن اصول و مقررات آموزشی و پرورشی توسط مربیان بهائی، اعتراضات گروههایی از مردم را برانگیخت. به عنوان نمونه بهائیان، روزهای اول و دوم ماه محرم (به خاطر تولد علی محمد باب) در مدارس جشن میگرفتند که این مسئله برای مردم مسلمان و شیعی ایران بسیار نگران کننده بود.
سرانجام بنا به اعتراض مردم به دستور رضاخان ضمن بستن مداس ارمنیها، یهودیان و زرتشتیان در سال 1313 ش، مدارس بهائیان نیز تعطیل شد و علی اصغر حکمت وزیر معارف و صنایع مستظرفه با صدور ابلاغیهای صریح به مدیران مدارس بهائی، آنان را از سرپیچی از اصول و مقررات رسمی بازداشت.
طرح ملی کردن مدارس ایران در زمان رضاشاه باعث شد برخی از نویسندگان بهائی سعی کنند از این طریق رضاشاه را مخالف با بهائیان جلوه دهند. در صورتی که مخالفت رضاشاه با بهائیان را به هیچ وجه نباید جدی تلقی کرد. زیرا او بهائیت را ابزار مناسبی برای سرکوب نهادهای دینی و روحانیت میدانست و به همین دلیل در تقویت آنان میکوشید، به طوری که بهائیانی در زمان رضاخان برای نخستین بار در ایران اقدام به پایه ریزی تشکیلات و تأسیس مراکز و مجامع رسمی تبلیغاتی کردند و توانستند قدرت نفوذ خود را در تشکیلات اداری توسعه دهند.
پینوشتها:
1- علیمحمدخان موقرالدوله سرکنسول ایران در بمبئی در سال 1898 و نماینده وزارت خارجه در فارس در سال 1900 و حاکم بوشهر در سالهای 1911-1915 م بود و اندکی پس از کودتای سوم اسفند 1299 در گذشت. وی پدر حسن موقربالیوزی بنیانگذار بخش فارسی رادیو بی بی سی است که در سالهای 1930-1960م، ریاست محفل روحانی بریتانیا را بر عهده داشت. در سال 1957 شوقی افندی، رهبر بهائیان، بالویزی را به عنوان یکی از «ایادی امرالله» منصوب کرد. (آهنگ بدیع، سال 16 (1340ش)، ش3، ص 72).
2- جنگ جهانی اول در جنوب ایران، ترجمهی کاوه، بیات، ص 138.
3- سیاوش سفیدوش، یار دیرین، ص 162.
4- روزنامه قانون، س3، شماره 60، ص 4. به نقل از هدایتالله بهبودی، روزشمار تاریخ معاصر، ج4، ص 171.
5- مجله آهنگ بدیع، ش328، ص 17.
6- همان، سال 19 (1343)، ش 9.
7- حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج1، ص 376.
8- شوقی افندی در مورد میرزا مجید آهی مینویسد: « در زر گنده میرزا مجید شوهر همشیرهی بهاء یعنی میرزا مجیدخان آهی در خدمت سفیر روس پرنس دالقورکی سمت منشی داشت» شوقی افندی، قمیص نور، صص 185-186.
9- حسن مرسل وند، زندگی نامه رجال و مشاهیر ایران،ج1، ص 56.
10- ح.م. زادش، دولتهای ایران در عصر مشروطیت، ص 240.
11- حسن مرسل وند، زندگی نامه رجال و مشاهیر ایران، ج1، ص 56.
12- فرهنگ ناموران معاصر ایران، ج1، ص 365
13- فرهنگ ناموران معاصر ایران، ج1، صص 366-365.
14- حسن مرسل وند، زندگی نامه رجال و مشاهیر ایران، ج1، ص 58.
15- ح.م. زادش، دولتهای ایران در عصر مشروطیت، ص 240.
16- پدرش میرزا محمدرضا قناد شیرازی از حواریون حسینعلی بهاء و عباس افندی بود و تا دم مرگ به آنها ارادت میورزید. عین الملک، خود در جوانی، مدتی منشی و دستیار عبدالبهاء بود. ظهور الحق، اسدالله مازندرانی، ج8، قسمت دوم، ص 1138، در مورد عین الملک باید گفت که او پدر امیرعباس هویدا، نخست وزیر معروف دوران پهلوی دوم میباشد.
17- اسدالله فاضل مازندرانی، ظهور الحق، ج8، قسمت دوم، ص 1138.
18- خسرو معتضد، هویدا سیاستمدار پیپ عصا گل ارکیده، صص 48-19، 47.
19- بنا به شهادت مستشارالدوله صادق سیدضیاءالدین مدیر روزنامه رعد را از ارکان سفارت انگلیس و وسایل روزنامه را از سفارت تهیه کرده. سعید قانعی، گنجینه تاریخ ایران، ص 22.
20- هدایتالله بهبودی، روزشمار تاریخ معاصر ایران، ج3، صص 107-108.
21- دکتر علیاکبر ولایتی، ایران و مسئله فلسطین، صص 100-105. به نقل از بایگانی اسناد وزارت امور خارجه سال 1302.
22-امیر عباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ج2، ص ده.
23- همان، نیمه پنهان، ج14، ص 18.
24- فصلنامه تاریخ روابط خارجی، س2، ش3، ص 101.
25- ابراهیم ذوالفقاری، تبار هویدا، فصلنامه مطالعات تاریخی، س سوم، ش10، زمستان 1384.
26-علی محقق، اسناد روابط ایران و عربستان سعودی، صص 50-49.
27- همان، ص 60.
28- همان، صص 73-74.
29- باقر عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی ایران، ج3، ص 1801.
30- علی محقق، اسناد روابط ایران و عربستان سعودی، صص 77-78.
31- علی محقق، اسناد روابط ایران و عربستان سعودی، ص 75.
32- امیرعباس هویدا، نیمه پنهان، ج14، صص 20-21.
33- ابراهیم ذوالفقاری، تبار هویدا، فصلنامه مطالعات تاریخی، س سوم، ش10، زمستان 1384، ص 180.
34-اسدالله فاضل مازندرانی، ظهور الحق، صص 64-65.
35- اعضاء محفل روحانی ایران در سال 1300 عبارتند از: 1-محب السلطان میرزا علیاکبر خان روحانی میلانی، 2-باقراف 3- میرزا احمدخان یزدانی، 4- میرزا آقا خان قائم مقام، 5- اسحق خان حقیقی کرمانشاهی، 6- آواره، 7- میرزا رحیم خان ارجمند، 8- ملابهرام، 9- بدیعالله خان مصباح، 10- دکتر یونس خان، 11- عزتالله خان علائی، 12- میرزا عبدالحسین خان نعیمی، 13- میرزا غلام خان مداچی، 14-میرزا عبدالصمد طراز، 15- دکتر مسیح خان مسافر، 16- دبیر موید اسحق، 17- میرزا اولیالله خان ورقا، 18- شعاعالله علایی، 19-سید علیاکبر آوارگان، فاضل مازندانی، ظهور الحق، ج9، ص 8.
36- فصلنامه تخصصی تاریخ معاصر ایران، ش48-47، ص 54.
37- فضلالله مهتدی، خاطرات زندگی صبحی و تاریخ بابی گری و بهائی گری، صص 72-73.
38- اسدالله فاضل مازندرانی، ظهور الحق، ج9، ص90.
39- همان، صص 98-99؛ مجله آهنگ بدیع، سال هشتم، شماره 6و7، 1332، صص 40-139.
40-مطالع الانوار، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص 271.
41- فضلالله مهتدی (صبحی)، خاطرات زندگی صبحی و تاریخ بابی گری و بهائی گری، ص 49.
42- منصوره پیرنیا، خانم وزیر خاطرات دست نوشتهها، ص 14.
43- ابراهیم ذوالفقاری، اولین زن کابینه، فصلنامه تاریخ معاصر، ش17، تابستان 1386، ص.
44- احمد اللهیاری، بهائیت در عصر پهلوی، نیمه پنهان، ج31، ص 59.
45- دکتر ذبیح الله قربان، بهائی یهودی تبار و تحصیلکردهی دانشگاه آمریکایی بیروت متصدی امور زیر را در عصر پهلوی در کارنامه خود دارد: سرپرست سازمان شیر و خورشید سرخ ایران و رئیس انجمن شهر شیراز، رئیس دانشگاه شیراز، دارای 50 شغل و پست کلیدی در استان فارس در زمان محمدرضا پهلوی، دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، معماران تباهی، ج3، صص 71-74.
46- دفتر پژوهشهای کیهان، معماران تباهی، ج3، ص 73.
47- روزنامه کیهان، شماره 18657، 1385/7/15، ص 8.
48- ابراهیم ذوالفقاری، اولین زن کابینه، فصلنامه مطالعات تاریخ معاصر، ش 17، 1386، ص 248.
49- کاپیس پس از دیدار با عباس افندی در حیفا، در 1290 ش، به ایران آمد و مدت 9 سال در تهران آموزگار مدرسهی بهائیان بود تا اینکه در 1299 (در سن 30 سالگی) به مرض تیفوس درگذشت. عبدالحسین آیتی، کواکب الدریه،ج2، صص 73-74.
50- سوزان مودی (1851-1934) متولد نیویورک و فارغ التحصیل مدرسهی طب شیکاگو بود که در سال 1903 به بهائیت گردید و در 1919 به ایران آمد و 15 سال در این کشور، در کنار فعالیت پزشکی، به تبلیغ بهائیت مشغول بود. در 1925 نزد شوقی به حیفا رفت و از آنجا به نیویورک و مجدداً به ایران بازگشت و به ادامه فعالیتهایش پرداخت.
51- آهنگ بدیع، س24، ش11-12، 1348، ص 334.
52- جواد منصوری، قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، ج1، ص 326، سند 85/2.
صادقی، مریم، (1392) واکاوی در لُجنه: نقش بهاییان در پیدایش و استمرار رژیم پهلوی، تهران: شرکت انتشارات کیهان، چاپ اول