بحث از نخستین موجودی که پا به عرصه وجود نهاد، و یا صادر نخستین، از مباحث بسیار مهم فلسفی است که ریشه در روایات اسلامی دارد. نخستین مخلوق نه تنها در روایات تعابیر گوناگونی دارد، در مذاهب مختلف فلسفی نیز از آن با عناوین مختلفی فلسفه مشاء و حکمت متعالیه نخستین صادر را «عقل اول»، در فلسفهاشراق «نور اول» و در عرفان «وجود منبسط» نامیدهاند. از طرف دیگر روایات و احادیثی در این زمینه وجود دارد که به ظاهر تفاوت دارند:
-«أول ما خلق الله نورى»(1)
- «أول ما خلق الله العقل».(2)
-«أول ما خلق الله القلم«.(3)
و بسیاری از احادیث دیگر.
وجه طرح این بحث پاسخ بهاشکالی است که از ملاحظه یک دسته اصول فلسفی و احادیث روایات برای مخاطب ایجاد میشود. برای روشن شدن بحث، ابتدا مقدماتی ذکر میشود :
الف) در بحث علت و معلول قاعدهای تحت عنوان « الواحد» مطرح شده است که اگر علتی به تمام متن واحد باشد و هیچ جهت کثرتی در آن باشد. معلول و اثری که بی واسطه از آن به وجود میآید واحد است. بنابراین صدور معالیل متعدد از علت واحد محال است؛ زیرا اگر معالیل متعددی در عرض هم باشند موجب راه یافتن تکثر در علت خواهد بود. پس از علت واحد تنها معلول واحد صادر میشود.
ب) در بحث بساطت واجب تعالی مطرح میگردد که واجب الوجود وجودی صرف و بسیط است و هیچ ترکیبی در آن راه ندارد.
ج) در یک تقسیم کلی دو نوع نگرش به جهان وجود دارد: یکی نگرش عرفاست که وجود را یکی میبیند و کثرات این عالم را سایههایی از آن وجود مطلق میپندارند. در مقابل آنها فلاسفه هستند که با وجود اعتقادی که به اصالت وجود و تشکیک آن دارند، کثرت موجودات را واقعی میدانند.
حال که فرض صدور کثیر از واحد من جمیع الجهات مستلزم راه یافتن کثرت و جهات امکانیه در مبدأ المبادی است و مبدأ المبادی، از جهات امکانی و از انواع و اقسام ترکیب مبراست، جای این پرسش است که کیفیت پیدایش موجودات چگونه است؟ این کثرات چگونه از واحد علی الاطلاق که صرف بساطت است، صادر گشته است؟ آیا معلولات حق- جلّ و عل- ترتب وجودی دارند یا نه همگی در آن واحد قابل صدور از آن ذات مقدس هستند؟ اگر ترتب وجودی در معلولات هست، چه چیزی به عنوان اولین تجلی حق تبارک و تعالی است ؟
محققین از حکما و عرفا اتفاق نظر دارند که از واحد صرف جز واحد صرف صادر نمیشود و در این مسأله اختلافی بین فلاسفه و عرفا نیست.(4) اختلاف در این است که واحدی که از حق تبارک و تعالی صادر میشود چیست؟ عقل اول، وجود منبسط، قلم، نفس رحمانی یا نور و...؟
1- جمهور حکمای قبل از ملاصدرا به خصوص مذهب مشاء، صادر اول را «عقل اول» میدانند و در تبیین صدور کثرات از واحد به عقول عشره قائلند و جهت اثبات نظر خود دلایلی ذکر کردهاند.
2- شیخ اشراق نیز بحثی در ترتیب وجود مطرح کرده و معتقد است که از واحد حقیقی از لحاظ وحدتش جز معلول واحد صادر نمیشود و آن نور اول است. وی این مطلب را برهانی کرده، که برای جلوگیری از اطاله کلام از ذکر آن خودداری میکنیم.(5)
3- ملاصدرا معتقد است که اولین وجودی که در عالم آفرینش بروز و ظهور کرد، عقل است که گاهی از آن به «صادر اول» و «موجود مفارق قدسی» نیز تعبیر میکند. وی برای اثبات قول خویش هم به ادله عقلیه و هم به دلایل نقلی استناد میکند. به طور مثال به تأویل «اول ما خلق الله القلم» پرداخته و معتقد است که چون عقل واسطه برای تصویر موجودات و ترتیب نظام است- مانند قلم که واسطه برای تصویر کلام و ترتیب ارقام است- از آن تعبیر به قلم شده است.(6)
4- حضرت امام (رحمهالله) بحثی بسیار گسترده در باب صادر اول یا نخستین مخلوق کرده، و از زوایای مختلف به تحقیق آن پرداختهاند. ایشان در کیفیت واسطه بین حق و خلق معتقد به وجودی هستند که ماهیت ندارد، وجود محض است و عین رباط و تعلق به واجب تعالی است و تنها فرق آن با حق این است که «فإنّ الوجب قیّوم بذاته، مستقلّ فى هویته والوجود العامّ المتقوّم به ذاتاً صرف الاحتیاج و محض الفاقه». (8) ایشان از اصطلاحات مختلف این حقیقت از جمله «وجود عام»(9)، «واسطه فیض»(10)، «نور پیامبر(صلیاللهعلیه وآله وسلم)،(11)، «عقل مجرد»(12) و... تعبیر آورده و معتقدند که فیض از حضرت حق به موجودات جزئی نمیرسد، مگر اینکه از این واسطهها بگذرد.(13) پس تنها راه بهره مندی مخلوقات از فیض الهی وجود همین واسطه است.
همانگونه که قبلاً نیز اشاره شد، برخی احادیث و روایات حاکی از این است که او لین صادر نور حضرت پیامبر(صلیاللهعلیه وآله وسلم) است. حضرت امام نیز بر این عقیدهاند که واسطه فیض حق تبارک و تعالی رسول ختمی مرتبت است:
رسالت ختمیه را که تمام دایره وجود از عوالم غیب و شهود تکویناً و تشریعاً وجوداً و هدایتاً ریزه خوار خوان نعمت آن سرور هستند و آن بزرگوار واسطه فیض حق و رابطه بین حق و خلق است و اگر مقام رو حانیت و ولایت مطلقه او نبود، احدی از موجودات لایق استفاده از مقام غیب احدی نبود و فیض حق عبور به موجودی از موجودات نمیکرد و نور هدایت در هیچ یک از عوالم ظاهر و باطن نمیتابید. و آن سرور نوری است در آیه نور وارد است که (اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ)(14) و (15)
البته ناگفته نماند که حضرت امام(رحمهالله) در آخر کتاب مصباح الهدایه الی الخلافه والولایه از حضرت ختمی مرتبت و ولایت سخن به میان آورده و در خلال مباحث به بیان حقیقت عقل اول یا حقیقت محمدیه(صلیاللهعلیه وآله وسلم) پرداختهاند.(16) شاید یکی از تأویلهایی که میتوان بر حدیث شریف قدسی «لولاک لما خلقت الأفلاک»(17) آورد، همین کلام حضرت امام(رحمهالله) است، چرا که اگر واسطهای نبود، خلق افلاک و هیچ موجودی از موجودات امکان پذیر نبود. خود ایشان نیز در مورد حدیث شریف «لولا نحن، ما خلق الله آدم»(18) میفرمایند که چون ائمه اطهار(علیهمالسلام) واسطه بین حق و خلق هستند، بدون آنها حضرت آدم(علیهالسلام) نیز خلق نمیشد.(19)
حضرت امام پس از ذکر اقوال ارسطو، ابن سینا، ملاصدرا، شیخ اشراق، صدرالدین قونوى و گروهی دیگر بدون ذکر نام، فرمودهاند:
قد حان حین أداء ما فرض علینا بحكم الجامعه العلمیه والعرفانیه والإخوه الإیمانیه بإلقاء الحجاب عن وجه مطلوبهم، بحیث یرتفع الخلاف من البین و یقع إصلاح ذات البین.(20)
صراحت بیان حضرت امام حاکی از این است که ایشان در این باب خود صاحب نظر بوده، و اختلاف بین اقوال را اساسی نمیدانند، بلکه از نظر ایشان این اختلافات ظاهری است. از این رو در صدد جمع بین آرا برآمدهاند.
در نگرش حضرت امام هرگز عقل و شهود در مقابل هم قرار نگرفتهاند، بلکه ایشان معتقدند که نه مشاهدات ذوقی و عرفانی مخالف با برهان است، و نه براهین عقلی مخالف شهود اربابان کشف، بلکه شامخین از حکما چون نظر به کثرت و حفظ مراتب وجود از عوالم غیب و شهود، و ترتیب اسباب و مسببات دارند، با در نظر گرفتن قوس صعود و نزول، ناگزیر از حکم به صدور اولیه و بی واسطه عقل مجرد هستند، که پس از آن نفس و دیگر مراتب وجود پدید میآید. اما عرفای شامخین و اولیای مهاجرین به سوی حق، چون نظر به وحدت و عدم شهود کثرات دارند، پس توجهی به تعینات عالم- در هر مرتبهای که باشد- نداشته، و تعینات را اعتباری و خیال میدانند و این دو قول هیچ منافاتی با هم ندارند.(21)
روشن است که حضرت امام (رحمهالله) اختلاف ظاهری آرا را به نحوه نگاه صاحبان آن برگردانده و معتقدند كه «فإنّ طور العرفاء وإن كان طوراً وراء العقل، إلا أنّه لا یخالف العقل الصریح و البرهان الفصیح، حاشا المشاهدات الذوقیّه أن تخالف البرهان، و البراهین العقلیه أن تقام على خلاف شهود أصحاب العرفان».(22)
ویژگیهای صادر اول و رابطه آن با ذات مقدس حق تعالی
ویژگی اول:
از ویژگیهایی که در مباحث پیشین نیز بدان اشاره شد، وحدت و یگانگی صادر اول است. فلاسفه و عرفا با اختلاف تعابیری که دارند، در باب وحدت آن متفق القول هستند و براهین زیادی بر این مطلب اقامه کردهاند. ملاصدرا دوازده دلیل بر آن اقامه کرده است که در اینجا تنها به یک مورد آن پرداخته میشود.برطبق قاعده (الواحد لایصدر عنه إلا الواحد»، صدور کثیر از واحد ممتنع است. پس ضرورتاً اولین وجودی که مجعول حق تعالی است، ذاتی واحد و بسیط و خالی از قوه و استعداد است و در ذات و فعل خود تنها نیازمند به علت خویش (حق سبحانه) است. این چنین وجودی که حکما از آن به عقل تعبیر میکنند، به هر عنوانی که باشد واسطه فیض است.(23)
برهانی که حضرت امام در توحید صادر اول اقامه میکنند، از طریق سنخیت بین علت و معلول است؛ یعنی اگر فرض کنیم یک حقیقت بسیط من جمیع الجهات، علت دو شیء باشد با توجه به اینکه در علت نسبت به معلول خصوصیتی لازم است، خصوصیت علت بسیط، عین هویت و ذات آن علت بسیط خواهد بود و این گونه نیست که ذات چیزی باشد و خصوصیات امری زاید بر آن پس تمام هویت و ذات علت همان خصوصیت مشترک خواهد بود و از آنجا که آن را علت دو چیز مغایر هم فرض کردیم، باید دو خصوصیت مغایر داشته باشد و این خلفا و باطل است.(24)
ویژگی دوم:
ویژگی دیگری که باز مورد اتفاق بزرگان فلسفه و عرفان است، این است که صادر نخستین مشتمل بر جمیع کمالات مادون خود و مظهر جمیع اسماء و صفات حق است و او واسطه بین حق و خلق است.اشعار حضرت امام (رحمهالله) در مدح اهل بیت عصمت و طهارت(علیهمالسلام) بیانگر این ویژگی صادر اول است:
گویم واجب تو را نه آنَت رُتبت *** خوانم ممکن تو را ز ممکن برتر
ممکن اندر لباس واجب پیدا *** واجبی اندر ردای امکان مظهر
ممکن اما چه ممکن، علت امکان *** واجب اما شعاع خالق اکبر
ممکن اما یگانه واسطه فیض *** فیض به مهتر رسد وزان پس کهتر
ممکن اما نمود هستی از وی*** ممکن اما ز ممکنات فزونتر(25)
ایشان از ویژگی دوم در اثبات توحید صادر اول، و همچنین ابطال قول برخی اصولیین استفاده کرده و معتقدند که وقتی فاعل، الهی است، معلول عین رابط و تعلق به علت است. لذا یک معلول از دو علت صادر نمیشود. همانگونه که دو معلول نمیتواند معلول علت واحد باشند. اما در اصول حرف بی ربطی زدهاند که اگر علتهای مستقل بر یک معلول وارد شوند، جامع بین آنها تأثیر میکند و اگر دو معلول، معلول یک علت شدند، جامع بین این دو معلول خواهد بود. این اعتقادی کاملاً غلط است، زیرا جامع در خارج وجود ندارد و هر چه در خارج است، وجود است و وجودات با هم متغایرند، و هویت هر فرد در خارج متشخص و غیر از هویت دیگری است.(26)
کیفیت رابطه صادر اول با حق تبارک و تعالی
ترتیب میان عوالم و مراتب وجود یک ترتیب علی است، چرا که این عوالم، تقدم و تأخر وجودی بر یکدیگر داشته و برخی متوقف بر دیگری میباشد. این ترتیب علی بدین صورت است که عالم عقلی، علت عالم مثال، و عالم مثال علت عالم ماده است. پس مراتب بالاتر وجود، علت مرتبه پایینتر از خود است و عالم عقل خود معلول وجود بالاتری است. بر این اساسی صادر اول، معلول بی واسطه حق و علت بی واسطه صادر دوم و علت با واسطه معالیل دیگر است.(27)شیخ اشراق نیز تعبیر دیگری از این مطلب دارد. وی که نور اول از انوار قاهره را صادر اول و بدون واسطه نورالانوار میداند، درباره قاهریت انوار معتقد است که هر نور عالی نسبت به نور سافل قاهریت دارد و نور سافل نسبت به نور عالی عشق و محبت دارد. بنابراین نورالانوار نسبت به تمام انوار طولیه و عرضیه قاهریت دارد، چون اتم انوار است، و انوار دیگر انوار ناقصهاند و کمال هر عالمی نسبت به سافل خود نسبی است، زیرا همان کامل در مقایسه با بالاتر از خود ناقص است.(28)
حضرت امام کیفیت این رابطه را چنین بیان میکنند که: حقیقت عقل مجرد و روحانیت بسیط که از آن در روایات به نور پیغمبر(صلیاللهعلیه وآله وسلم) و یا فرشته روحانی تعبیر شده است، از حق تعالی بدون واسطه، صدور یافته و آن صادر اول عین تعلق و ربط محض به باری تعالی است و آنچنان تعلقی که از تصور ما بیرون است و غیر از تعلقاتی است که ما تصور میکنیم و آنچنان ربطی، که نه مانند روابطی که به عقل ما میرسد. چون جنین تعلق و ربطی به باری تعالی دارد، آنچه از او صادر میشود، به همان نسبت از باری تعالی صادر شده است. میان خدای تعالی و او هیچ بینونیت، عزلت و جدایی نیست؛ زیرا خدای تعالی صرف وجود است و ماهیت ندارد و آنچه که ملاک و مناط بینونیت و عزلت است، همانا ماهیت است و اما رابطه دیگر موجودات و عقلها با معلولهای خودشان تا این حد نیستند که بینونیت و عزلت میانشان نباشد.(29)
ویژگی سوم:
یکی دیگر از ویژگیهای این حقیقت عقلی، تجرد است که حضرت امام (رحمهالله) به چند خصوصیت که همگی برگشت به این ویژگی دارند اشاره کردهاند: از بعد مکان و مکانیات در نهایت تجرد است و از تغییر زمان و زمانیات در کمال تنزه است و ماهیتش در انیت مندک شده و نور وجودش بر ظلمت ماهیتش چیره گشته است.(30)بررسی موجودات و تعیین صادر اول
حضرت امام (رحمهالله) با دید فلسفی، و با توجه به اصطلاحات آن به بررسی و تعیین صادر اول پرداختهاند به این صورت که، ابتدا متذکر شدهاند که برخی از مباحثی که در این مسأله مطرح است، همانند بحثهای علت و معلول، بر این مبناست که نظر شخص حکیمانه باشد و موجودات را مختلف ببیند. چنین کسی، اگرچه به اصالت وجود قائل باشد، در مراتب وجود، اختلاف و به تبع آن کثرات را خواهد دید. اما فردی چون محی الدین که نظر عارفانه دارد، از انکار این غلغلهها و سر و صداها در این عالم ابایی ندارد. پس اگر نگاه، نگاه فلسفی باشد، ناگزیر کثرات خودنمایی میکند. اما از بین این مختلفات کدام صادر اول است؟صادر اول مسلماً ممکن و معلول حق است و موجودات ممکن یا جوهر هستند و یا عرض. حال اگر عرض صادر اول باشد، محذوراتی پیش میآید:
لازم میآید ابتدا جوهر صادر شود، زیرا عرض در وجودش نیازمند جوهر است. و این خلاف فرض است؛ چون فرض کردیم که صادر اول عرض باشد، نه جوهر.
- لازم میآید با اینکه جوهر از لحاظ رتبه، مقدم بر عرض است، عرض در مرتبه متأخر آن را ایجاد کند و این محال است.
پس عرض قابلیت صادر اول شدن را ندارد.
از اقسام جوهر نیز تنها عقل است که صلاحیت دارد نخستین موجود امکانی و واسطه صدور موجودات امکانی دیگر شود؛ زیرا:
- هیولی قوه محض است، پس نمیتواند صادر اول واقع شود. زیرا اولاً، صادر اول مستقل در هویت است و قوه محض شایستگی استقلال را ندارد. ثانیاً، در بحث مقولات عشر مطرح ساختیم که بین صورت و ماده تلازم برقرار است و اگر هیولی را صادر اول فرض کنیم، تلازم بین آن با ماده باطل میشود. اشکال اخیر در صورتی که صورت را نخستین صادر فرض کنیم نیز جاری است.
- جسم نیز نمیتواند صادر اول باشد؛ چون مرکب از صورت و ماده است و این خلاف قاعده الواحد است.
- اگر فرض کنیم نفس صادر اول باشد، دو اشکال پیش میآید: اول، این که نفس مجرد تام نیست و در مرحله فعل به بدن تعلق دارد، بنابراین لازم میآید نفس متعلق خود را ایجاد کند. حال آن که فعل نفس به واسطه متعلقش صورت میگیرد. این دو اشکال تقریباً همان اشکالی است که در مورد عرض هم مطرح شد.
بنا بر آنچه که گفته شد، صادر اول یک موجودی است که فعلیت صرف است و هویتش بسیط است و انتخاب نام هم به اختیار شماست، آن را به نور و روحانیت حضرت محمد(صلیاللهعلیه وآله وسلم) و یا عقل اول و یا قلم و به هر تعبیری میخواهید نام گذاری کنید.(33) آنچه گفته شد کاملاً مطابق با کلام معصوم(علیهالسلام) است: «أوّل ما خلق الله العقل».
قاعده امکان اشرف
با توجه به اینکه وجود ذو مراتب است، در تمام مراحل وجود، ممکن اشرف تقدم وجودی بر ممکن اخس دارد. بنابراین هرگاه ممکن اخس موجود باشد، ناگزیر باید پیش از آن ممکن، اشرفی موجود شده باشد. مرتبه وجودی عقل بالاتر از نفس است، پس تقدم وجودی بر نفس دارد. این قاعده را ملاصدرا برای اثبات «مفارق قدسی» یا «عقل» استفاده کرده،(32) و آن را قاعدهای بسیار مفید میداند که بحثهای زیادی بر آن استوار گشته استو هذا اصل شریف برهانی عظیم جدوه، کریم مؤدّاه، کثیر فائده، متوفّر منافعه، جلیل خیراته و برکاته و قد نفعنا الله (سبحانه) به نفعاً كثیراً بحمدالله و حسن توفیقه.(33)
وى ریشه این بحث را در آثار فیلسوف اول ارسطو میداند، سپس از بزرگانی چون ابوعلی سینا و شیخ اشراق و محمد شهروزی نام میبرد که اینها در آثار خود از این قاعده استفاده زیادی کردهاند و آن را مبنای بحثهای زیادی قرار دادهاند.(34)
بر طبق این قاعده هرگاه ممکن اخس از باری تعالی صادر شود، حتماً پیش از آن باید موجود اشرف صادر شده باشد؛(35) زیرا در غیر این صورت یکی از سه اشکال زیر لازم میآید:
1- صدور کثیر از واحد،
2- اشرف بودن معلول از علت خویش،
3- وجود موجودی اعلی و اشرف از باری تعالی.
از این قاعده استفاده زیادی شده است که از آن جمله اثبات علت بودن عقل اول برای عوالم بعد از خود، تقدم وجوب بر امکان، فصل بر جنس، وحدت بر کثرت، اتصال بر انفصال، خیر بر شر و وجود بر عدم.(36) و همچنین در اثبات نفس ناطقه و بقای آن و اثبات سعادت و خیر از این قاعده بهره بردهاند.(37)
کاربرد دیگر این قاعده در کتاب شرح حدیث جنود عقل و جهل از حضرت امام (رحمهالله) است. ایشان معتقدند خلقت عقل جزئی پیش از جهل جزئی است، زیرا در قوس صعود به حسب قاعده «امکان اخس» از اخس به اشرف منتهی میشود، و اما عقل کلی و نفس کلی پیش از حقیقت جهل مخلوق است و در استدلال بر مدعای خویش به قاعده «امکان اشرف» استناد میکنند که وجودات امکانی از اشرف شروع و به اخس منتهی میشود و این چنین قاعدهای در قوس نزول جاری است.(38)
پینوشتها:
1- عوالى اللئالى، ج4 ، ص 99؛ بحارالانوار، ج 1، ص 97.
2- بحارالانوار، ج 1، ص 97.
3- همان، ج 57، ص 93.
4- ر.ک: مصباح الهدایه الی الخلاقه و الولایه (مقدمه)، ص 125-126.
5- ر.ک: لاشارات و التنبیهات، ج 3.
6- ر.ک: مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 2، ص 125.
7- ر.ک: الحکمه المتعالیه، ج 7، ص 262؛ البته ناگفته نماند که میرداماد هم همین نظر را دارد. (ر.ک: جزورات (رساله فلسفی)، ص 19)
8- تعلیمات على شرح فصوص الحكم ومصباح الانس، ص287.
9- همان.
10- ر.ک: تقریرات فلسفه امام خمینی، ج 2، ص142.
11- ر.ک: همان، ج 3، ص89.
12- ر.ک: شرح چهل حدیث، ص 646.
13- ر.ک: مصباح الهدایه إلى الخلافه والولایه، ص 73-74..
14- نور ( 24): 35.
15-آداب الصلوه، ص 137-138.
16- رك: مصباح الهدایه إلى الخلاقه والولایه، ص63.
17- مناقب ابن شهر اشوب، ج 1، ص 217.
18- علل الشرائع، ج1، ص5.
19- ر.ك: مصباح الهدایه إلى الخلافه و الولایه، ص 78.
20- مصباح الهدایه إلى الخلاقه و الولایه، ص 65.
21- ر.ک: همان، ص 65-66.
22- مصباح الهدایه إلى الخلافه و الولایه، ص 65.
23- ر.ک: الحکمه المتعالیه، ج 7، ص 262-272.
24- ر.ک: تقریرات فلسفه امام خمینی، ج 2، ص363-362.
25- دیوان امام، ص 253-254. برای اطلاع بیشتر، ر.ک: زیور هستی، مقاله: سیمای عرفانی حضرت معصومه(علیهمالسلام) از دیدگاه امام خمینی (رحمهالله)، ص 115-170.
26- ر.ک: تقریرات فلسفه امام خمینی، ج 2، ص 363.
27- ر.ک: نهایه الحکمه، ص 314.
28- ر.ک: مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 2، ص 135-136؛ فرهنگ علوم فلسفی و کلامی، ص 126.
29- ر.ک: الطلب و الإراده، ص 64-65.
30- ر.ك: مصباح الهدایه إلى الخلاقه و الولایه، ص 67.
31- ر.ک: تقریرات فلسفه امام خمینی، ج 2، ص 367-368.
32- ر.ک: الحکمه المتعالیه، ج7، ص 263-262.
33- الحكمه المتعالیه، ج 7، ص262-263.
34- ر.ک: همان، ص244-245.
35- قبلاً در اشعار امام این قاعده مطرح شد:
ممکن اما یگانه واسطه فیض *** فیض به مهتر رسد و زان پس کهتر
(دیوان امام، ص 254)
36- ر.ک: قواعد کلی فلسفه، ج 1، ص 23-28؛ رسائل حکیم سبزواری، ص 250.
37- ر.ک: مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 3، ص 149.
38- ر.ک: شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 33.
عظیمی، حوری؛ (1392)، حکمت متعالیه از دیدگاه امام خمینی(س)، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، چاپ اول.