در باره يادداشت ها و درس هاي شهيد مدرس در دوران تبعيد

گنجينۀ خواف (مجموعه درس ها و يادداشت هاي روزانه شهيد سيد حسن مدرس در تبعيد) به کوشش دکتر نصرالله صالحي، تهران، طهوري، 385 سيد حسن مدرس (1288ق – 1316) يکي از چهره هاي مذهبي – سياسي برجسته ايران معاصر است که از مشروطه تا سال 1306ش سخت درگير سياست بود. مدرس شجاعتي بي نظير داشت و در تمام اين سالها بدون واهمه به دفاع از حقوق اسلاميت و ايرانيت پرداخت. اما در نهايت اسير رضاخان انگليسي و مستبد شد.
سه‌شنبه، 28 آبان 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
در باره يادداشت ها و درس هاي شهيد مدرس در دوران تبعيد
در باره يادداشت ها و درس هاي شهيد مدرس در دوران تبعيد (معرفي کتاب گنجينه خواف)
در باره يادداشت ها و درس هاي شهيد مدرس در دوران تبعيد (معرفي کتاب گنجينه خواف)

گنجينۀ خواف (مجموعه درس ها و يادداشت هاي روزانه شهيد سيد حسن مدرس در تبعيد) به کوشش دکتر نصرالله صالحي، تهران، طهوري، 385
سيد حسن مدرس (1288ق – 1316) يکي از چهره هاي مذهبي – سياسي برجسته ايران معاصر است که از مشروطه تا سال 1306ش سخت درگير سياست بود. مدرس شجاعتي بي نظير داشت و در تمام اين سالها بدون واهمه به دفاع از حقوق اسلاميت و ايرانيت پرداخت. اما در نهايت اسير رضاخان انگليسي و مستبد شد.
مدرس از سال 1307 تا 1316 به مدت نه سال و 54 روز در حبس و تبعيد بود. يادداشت هاي ذيل مطالبي است که وي در دو ساله نخست تبعيد خود نوشته است. اين يادداشت ها از طريق يک مأمور شهرباني به دست دکتر مهدي ملک زاده رسيده و از طريق او به خانواده اش منتقل شده است.
خانم دکتر شيرين بياني استاد سابق دانشگاه تهران که نوۀ ملک زاده است، يادداشت هاي مزبور را در اختيار آقاي دکتر صالحي قرار داده و وي نيز به تنظيم و تنقيح آنها پرداخته و آماده چاپ کرده است. در مقدمه شرح و بسط کافي در باره چگونگي اين نوشته به دست داده شده است.
از آنچه برجاي مانده بخش مهمي از آن اختصاص به شرح گذران دوران حبس و سختي ها و مصايب طاقت فرساي آن است. بخشي که روشنگر بخش تاريکي از زندگي مدرس است. اين قسمت در واقع «بقيه قسمت دويم» است که روشن نيست پيش از آن نوشته شده بوده است يا نه. خاتمه قسمت دوم شرح اعمال عبادي مدرس در تبعيد است.
اما قسمت سوم شامل سه دفتر است که به طور عمده در مباحث اعتقادي شامل خودشناسي، انسان شناسي، هستي شناسي و خدا شناسي است. اين مطالب به صورت درس درس ماده است. دفتر اول آن با اين سه پرسش آغاز مي شود:
من چه بودم؟ فعلا چه هستم؟ عاقبت چه خواهم شد.
دفتر دوم در باره خداشناسي است و دفتر سوم هم در باره انسان شناسي.
تاريخي ترين بخش اين کتاب همان شرح دوران حبس است که بقيه قسمت دوم مي باشد. آقاي صالحي در مقدمه مروري بر آن کرده است.
مطالعه بخش اول اين کتاب که شرحي زنداني بودن مدرس است، اشک انسان را در مي آورد. مردي تا اين اندازه آن هم با خلوص به اين مملکت خدمت کند و در پايان عمر با چنين شرايط سختي در آن نقطه دور او را براي نه سال و اندي حبس و تبعيد کرده و در پايان به اين هم بسنده نکرده او را به شهادت برسانند.
وي در جايي مي نويسد: من خود که در اين تاريخ قريب هفده ماه است تقريبا دويست فرسنگ راه از محل اقامت خود تبعيد و در يک محوطه مخروبه اي محبوس هستم ... اميدوارم کفاره گناهان گذشته و زاد و راحله سفره آتيه و موجب تزکيه نفس شده و بوده باشد. نمي دانم اين مجازات هاي متعدده و مختلفه از روي چه تقصيري است که من نه در خود سراغ دارم و نه از کسي شنيدم و نه کسي به من اظهار کرد. (ص 66). وي همانجا مي گويد که فقط شبي رئيس نظميه آمده و به او گفته است: شما انگليسي هستيد!!
بخش هاي درسي کتاب نشانگر دانش والاي ديني و فلسفي مدرس است. وي اين دروس را بسا براي برخي از مأموران نظميه هم القا مي کرده اما آنچه مسلم است اين که بنا داشته است تا يک کتاب مشتمل بر عقايد اساسي مورد نياز در بخش هاي مختلف خداشناسي و هستي شناسي و انسان شناسي تأليف کند. مدرس در آنجا هيچ کتابي در اختيار نداشته و همين مقدار نوشته، دانش بالاي وي را آشکار مي کند.
در لابلاي مباحث اعتقادي گاه گريزي هم به سياست مي زند. سه صفحه از آن مباحث را از کتاب انتخاب کرده و در اختيار خوانندگان عظيم قرار مي دهيم.
پيش از آن بايد به آقاي دکتر صالحي دست مريزاد بگوييم که با همت و تلاش شبانه روزي اين اثر ارجمند را که يادگار يکي از برجسته ترين روحانيون سياسي معاصر ايران است را در اختيار علاقه مندان قرار داد.

درس20 ليله سه شنبه 2 فروردين 1309

«الجاهل امّا مفرط اومفرَّط»، متأسفانه اکثر امرا و حکمفرمايان امروزه مسلمين در اصقاع مختلفه بين افراط و تفريط [واقع شده اند] طايفه وهابي که قريب يکصد سال است جلوه گر شده و در اين تاريخ حکمفرماي حجاز و يثرب (قسمتي جزيرة العرب) مي باشند به طرف افراط افتاده صفات و مراتب خلق و عبوديت را با مراتب و شئون خالق خلط کرده، جمعي از مسلمين را به اين مشرک مي نامند.
منشأ اين مطلب جهالت آنهاست به شئون عبوديت و الوهيت چه محترم داشتن مؤمن تا زنده است به سلام و تحيت و قيام و بوسيدن دست، حتي پا و پس از مردن تشييع جنازه [و] تجليل قبر [و] زيارت قبر به جهت مدفون بودن مؤمن در آن، به اختلاف شئون و مراتب عبودّيت آن مؤمن قلتاً و کثرتاً، شدتاً و ضعاً و امثال ذلک از شئون عبوديت است و مساسي به شئون الوهيت ندارد.
وهمچنين است هر گاه طايفه اي از مسلمين اجتهاداً يا تقليداً شخصي يا اشخاصي را از جانب خدا صاحب مقام و مرتبه شفاعت و غيرها بدانند،‌ به او در حال حيات و ممات متوسل شده، مسئلت شفاعت وحاجت نمايند. اين شأن و مرتبه از شئون عبوديت است که از جانب خدا به او داده شده [و] مساسي به شئون و مراتب الوهيت ندارد. قال الله تعالي في سورة التوبه: «ولا تصل علي احد منهم مات ابدا و لاتقم علي قبره انهم کفروا بالله و رسوله و ماتوا و هم فاسقون» (توبه/84) و نظير اين اشتباهات در اين طايفه زياد است. گفته ها من باب مثال بود.
بعضي از امراي مسلمين به طرف تفريط افتاده برخي شئون و مراتب الوهيت را (مطاعيت، جعل قوانين دنيوي نسبت به نفوس و اموال و اعراض ‌ووو) به مراتب و شئون عبوديت خلط کرده اند، جهلاً يا تجاهلاً يا هواءً يا تقليداً لاُمر الکفار، مثل ترکيه و ايران و امثالهما.

درس 21(تذکر) ليله دوشنبه فروردين 1309

گر چه مطلب خارج از موضوع بحث است، ولي ذکرش بي تناسب نيست [که] آن چه شنيده وديده شده اين است که قرن جاري بدترين قرون گذشته است تا برسد به طوفان نوح. چه، در قرون سابقه لااقل در نقطه اي از نقاط ربع مسکون، قوانين ديانتي حکمفرما بود حتي زمان فراعنه و نمارده، چه اگر آن ها در صقعي دعوي شأني از شئون الوهيت را مي کردند در بعضي نقاط ديگر قوانين ديانتي حکمفرما بود و همچنين در آن قرون اگر جنگ در دنيا واقع مي شد عنوان ديانت داشت، ظاهراً و واقعاً و يا ظاهراً يا واقعاً.
بدبختانه با کمال تأسف در مائه اخيره (خصوص در عصر ما) هيچ يک از دومطلب مذکور صورت خارجي نيافت، يعني نه در نقطه¬اي از نقاط دنيا قوانين آسماني حکمفرماست و نه جنگي به عنوان ديانت واقع شده، بلکه هر جنگي واقع شده از روي ظلم و عدوان و بر خلاف عقل و تمام اديان بوده است. چه افراد بشر چنان که گفتيم همه در عرض يکديگر و هر کس مالک و مختار نفس و عرض و مال خود مي باشد و هيچ يک را حق دخالت در امور ديگري نيست مگر از جانب خدا تکليفي متوجه شود.
مملکت ستاني و مردم را تحت اطاعت درآوردن بدون قصد و غرض ديني و نيز اجراي قوانين آسماني همان رويه فراعنه و نمارده و امثالهما در اصقاع خود مي باشد، و ابداً تفاوتي ندارد [که] من مسلمانم و يا نصارا و يهود و يا بت پرست و غيره هستم و مردم را قهراً در تحت اقتدار خود در مي آورم؛ تفاوتي در مسئله نمي کند. تمام فرعونيت [است] و بر خلاف عقل و حکم کليه اديان است.
قادر و قاهر بودن بر ديگران فقط بايد به اجازه حق تعالي باشد. هر کس را او قدرت دهد قادر و هر کس را او قاهر کند صاحب حق خواهد بود و بس. ولي ممکن است جمعي يا اهل بلدي يا مردم مملکتي به اختيار خود شخصي يا اشخاصي را پنسديده، اختيارات امور اجتماعي خود را به نظر او يا آنها واگذار نمايند.
معلوم است اين منتخب يا منتخبين همان اعمالي را مي توانند کرد که خود منتخب حق کردنش را داشت. و واضح است چنانچه خود منتخب حق نداشت عملي بر خلاف قوانين ديانتي نمايد منتخب و منتخبين هم حق نخواهند داشت. بناءً علي هذا حکومت مشروعه منحصر است به منصوب و مأذون از جانب خداوند تبارک و تعالي به واسطه يا بلاواسطه يا از جانب خلقي به ترتيبي که ذکر شد.
در قرن اسف انگيز ما هيچ قسمتي از دنيا صاحب هيچ يک از دو نحو حکومت نيست. نحوه اول که واضح است، و اما نحوه ثاني يا حکومت جبري و قهري است و اگر هم اختياري است قوانين ديانتي جاري نيست. اين است معني جاهليت و گرفتن کفر و شرک عالم را.
اين سوء حظي که در قرن ما نصيب ما گرديده،‌ ظاهراً طولي نخواهيد کشيد که ولي¬اي از جانب حق تعالي برانگيخته شده،‌ جاهليت و شرک و کفر را از صحنه عالم بردارد. « و قد ورد اذا مضي من الهجره عدد/94، بسم الله الرحمن الرحيم. حلت العزوبه و تلد المرءة جروا احسن من ان تلد ولدا»
[به] مقتضاي آيات و اخبار نبوي و غيره و نکاح و تزويج راجح و مؤکد بلکه بر بعضي واجب و بر هيأت اجتماعيه واجب کفائي [است.] و همچنين به حکم عقل، پيغمبر فرمود: امت من به واسطه کثرت نسل تزويج کنند، چه کثرت مسلمين موجب مباهات من است نزد ساير پيغمبران. نکته اين که در حديث رجحان آن برداشته شده و فقط يکي از مباحات شمرده شده، همان است که به آن اشاره گرديد که به واسطه فساد نسل تزويج نتيجه اي براي اسلام نخواهد داشت).

ليله سه شنبه 5فروردين [1309]

خبر تقريباً منطبق با جنگ صليب (94) است که بعد از آن طرفين قوانين ديانتي را مهجور گذاردند و روز افزون گرديد تا قرن جاري که نه قوانين ديانت حکمفرما و نه جنگي به عنوان دين واقع شده و مي شود. به همين جهت است که در خبر مي فرمايد: «تلد المرء جرواً ان تلد و لدا».
چون اسلاميت رو به انحطاط است نسل جديد براي اسلام اگر مضر نباشد بي فايده خواهد بود.اين نکته هم نگفته نماند [که] غربت و ضعفي که به اسلام و قوانين آن و مسلمين روي داده و تقريبا در تمام ممالک اسلام قوانين جعليه هوائيه کفار حکمفرماست نتيجه سوء رفتار و جهالت و خودپسندي امرا، سلاطين [و] حکمفرمايان ممالک مسلمين بوده که بر خلاف سفارشات و توصيه هاي صاحب شريعت به اتحاد «المؤمنون کنفس واحدة» رفتار وبا همديگر نزاع و جدال وجنگ هاي داخلي نموده، موجب از دست رفتن اکثر ممالک اسلامي وضعف و انحطاط خود واسلام گرديده،‌ قهراً کفر و شرک غالب و قوانين اسلام مهجور ماند.
حمله کردند اسپه جسمانيان
بر دژ و بر قلعه روحانيان
غازيان حمله غزا چون کم کنند
کافران برعکس حمله آورند
منبع: www.historylib.com>

معرفي سايت مرتبط با اين مقاله


تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط