مه فشاند نور و سگ عوعو کند

خداوند حکیم امر به تبلیغ و دعوت مردم کرده است. حتی ناآگاهان و منکران را نیز باید به سوی خدا خواند و این وظیفه مرد الهی است، حتی اگر از او نپذیرند؛ چنان که حضرت نوح نه صد سال قوم خود را به طریق خود دعوت فرمود،
جمعه، 19 شهريور 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
مه فشاند نور و سگ عوعو کند
 مه فشاند نور و سگ عوعو کند

 

نویسنده: محمدرضا افضلی




 
لیک دعوت وارد است از کردگار *** با قبول و ناقبول او را چه کار
نوح نه صد سال دعوت می‌نمود *** دم به دم انکار قومش می‌فزود
هیچ از گفتن عنان واپس کشید *** هیچ اندر غار خاموشی خزید
گفت از بانگ و علالای سگان *** هیچ واگردد ز راهی کاروان
یا شب مهتاب از غوغای سگ *** سست گردد بدر را در سیر تگ
مه فشاند نور و سگ عوعو کند *** هر کسی بر خلقت خود می‌تند
هر کسی را خدمتی داده قضا *** در خور آن گوهرش در ابتلا
چون که نگذارد سگ آن نعره سقم *** من مهم سیران خود را چون هلم

خداوند حکیم امر به تبلیغ و دعوت مردم کرده است. حتی ناآگاهان و منکران را نیز باید به سوی خدا خواند و این وظیفه مرد الهی است، حتی اگر از او نپذیرند؛ چنان که حضرت نوح نه صد سال قوم خود را به طریق خود دعوت فرمود، ولی لحظه به لحظه عناد و انکار قومش بیشتر شد. در آیه ی 5 و 6 سوره «نوح» آمده است: (قَالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمِی لَیلًا وَنَهَارًا* فَلَمْ یزِدْهُمْ دُعَائِی إِلَّا فِرَارًا)؛ نوح گفت: پروردگارا، شب و روز قوم خود را به طریق حق دعوت کردم، ولی دعوت من فقط بر فرارشان بیفزود
سخن این است: آیا حضرت نوح به دلیل لجاج و عناد قوم هرگز از تبلیغ و دعوت کردن آنان به طریق حق دست کشید؟ و آیا در قبال مخالفت‌های قوم ساکت ماند؟ نه تنها سکوت نکرد، بلکه با خود گفت: مگر ممکن است که کاروان به خاطر عوعوی سگان از حرکت باز ایستد؟ مگر ممکن است که با سر و صدای سگان، مهتاب از حرکت و نورافشانی باز ایستد؟ ماه نورافشانی می کند و سگ عوعو راه می‌اندازد. هر کس طبق خلقت خود عمل می‌کند. حکم پروردگار هر کسی را به خدمتی موظف ساخته و مناسب با آن شایستگی، رنج‌ها یا آزمایش‌هایی برای او مقرر کرده است تا گوهر وجود او آشکار گردد؛ چنان که حضرت امیر می‌فرماید: «فی تقلب الاحوال علم جواهر الرجال»؛ گوهر آدمیان در فراز و نشیب روزگار شناخته می‌شود. در جایی که سگان، واق واق ناهنجار خود را ترک نمی‌کنند، کژروان و کژاندیشان از ظلمت پراکنی خود دست بر نمی‌دارند. من که ماه تابانم و کارم نورافشانی و دریدن پرده‌های ظلمت و جهالت است، چرا از سیر و گذار خود دست بردارم؟

چون که سرکه سرکگی افزون کند *** پس شکر را واجب افزونی بود
قهر سرکه لطف هم چون انگبین *** کین دو باشد رکن هر اسکنجبین
انگبین گر پای کم آرد ز خل *** آینده آن اسکنجبین اندر خلل
قوم بر وی سرکه‌ها می‌ریختند *** نوخ را دریا فزون می‌ریخت قند
قند او را بر مدد از بحر جود *** پس ز سرکه اهل عالم می‌فزود

چون که سرکه بر ترشی خود افزاید، لازم است که شکر نیز بر شیرین خود افزاید؛ یعنی وقتی حق‌ستیزان بر قهر و لجاج خود می‌افزایند، بر راهنمای صالح و خیراندیش است که بر نرم خویی و ارشاد تربیتی خود بیفزاید تا مقداری از بیماری‌های اخلاقی جامعه کاسته شود. طبیعت آفرینش بر این است. بی‌ایمانی و انکار، نتیجه‌ی قهر حق است و مردان حق که مشمول لطف حق‌اند، مهربانی و ملایمت دارند. بنابراین، از این سرکه حق ستیزان و انگبین مردان خدا، سرکنگبین هدایت پدید می‌آید. اگر مرد حق‌مدارا و نرمی نکند، ایمان و هدایت خلق دچار «خلل» و بی‌سامانی می‌شود. قوم حق ستیز نوح، نسبت با او قهر و جفا می‌کردند، ولی دریای لطف و رحمت الهی هر چه بیشتر بر او قند لطف و مهربانی می‌ریخت. قند لطف و مهربانی نوح از دریای کرم الهی مدد می گرفت. پس به همین دلیل، لطف و رأفت نوح بر جفا و تندخویی قومش می‌چربید.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بین‌المللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.