نویسنده: محمدرضا افضلی
خطبه شاهان بگردد و آن کیا *** جز کیا و خطبههای انبیا
زآن که بوش پادشاهان از هواست *** بار نامه انبیا از کبریاست
از درمها نام شاهان برکنند *** نام احمد تا ابد بر میزنند
نام احمد نام جمله انبیاست *** چون که صد آمد نور هم پیش ماست
یک مثال دیگر از ناپایداری امور ظاهر و مادی و این جهانی مقایسه ایست میان شاهان و پیامبران: خطبه و جاه و جلال شاهان پایدار نیست. «بوش» به معنای جمع طرفداران و جاه و جلال ظاهری و نتیجهی منافع ظاهری و موقت و آنی این مردم است و اگر شاه و امیر از قدرت بیفد، همه از او دوری میکنند. تنها اسمی که هرگز از روی سکهها برداشته نمیشود نام محمد است که خاتم انبیاست و به جای نام همهی انبیا تا ابد میماند. «بارنامه» ، یعنی صورت کالاها، اما در این جا به معنای اسباب شکوه و جلال به کار رفته است.
استاد فروران فر میگوید: حقیقت محمدی جامع جمیع مراتب کمال و رسالت است و در این مورد به دو حدیث استناد میکند: «کنت نبیا و آدم بین الروح و الجسد» حدیث دیگر: «و کنت اول النّبیین فی الخلق و آخر هم فی البعث» و این توضیح را میافزاید که انبیا و پیغمبران گذشته، شئون مختلف حقیقت محمدی بودند که به نوبت ظهور کردند.
جهد پیغمبر به فتح مکه هم *** کی بود در حب دنیا متهم
آن که او از مخزن هفت آسمان *** چشم و دل بربست روز امتحان
از پی نظارهی او حور و جان *** پر شده آفاق هر هفت آسمان
خویشتن آراسته از بهر او *** خود ورا پروای غیر دوست کو
آن چنان پرگشته از اجلال حق *** که درو هم ره نیابد آل حق
لا یسع فینا نبی مرسل *** و الملک و الروح ایضاً فاعقلوا
گفت ما زاغیم هم چون زاغ نه *** مست صباغیم مست باغ نه
چون که مخزنهای افلاک و عقول *** چون خسی آمد بر چشم رسول
پس چه باشد مکه و شام و عراق *** که نماید او نبرد و اشتیاق
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در روز امتحان، چشم و دلش را از مخزن هفت آسمان بست؛ یعنی آن جناب وقتی که به معراج حقایق رفت، اصلاً به جذّابیتهای دنیوی نگاه نکرد. «روز امتحان» اشاره به این ماجراست که همهی عوالم غیب را با هشت بهشت و جور و غلمان و ... بر خواجه عالم(صلی الله علیه و آله و سلم) عرضه داشتند و آن حضرت از همه آنها اعراض کرد تا این که این آیه نازل شد: (مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى)؛ چشم محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) به چپ و راست نگرایید- محو جمال حق بود- و از حد اعتدال خارج نشد. روح پیامبر چنان سرشار از بزرگداشت و محو مشاهده حق بود که به مؤمنان و دیگر بندگان حق نیز نپرداخت. مولانا به حدیث نبوی اشاره میکند: «لی مع الله وقت لا یسعُنی فیه ملک مقرب و لانبی مرسل»؛ مرا با پروردگار حالی است که در آن نه فرشته مقربی میگنجد و نه پیامبر مرسل دیگر. این حدیث را صوفیان بیان استغراق بنده در مشاهده جمال حق دانستهاند. مولانا در این بیت از زبان پیامبر میگوید: در میان ما پیامبر مرسلی نمیگنجد و نیز فرشتهای و نیز روح. پس بیندیشید که آیا این حال را میفهمید؟ بعد مولانا اشاره میکند به آیهی 17 سوره «نجم»: (مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى)؛ چشم پیامبر نلغزید و خطا نکرد. این آیه در توصیف معراج رسول و مشاهدهی جمال حق است. مولانا از زبان پیامبر میگوید: ما مصداق آن آیهی قرآنیم و جمال حق را بیلغزش و خطا میبینیم، نه هم چون زاغی که به باغ درآید و در پی طعمهی خویش است. «مست صبّاغیم»، یعنی مست پروردگاری هستیم که این باغ هستی را آفریده است و به آثار صوری آفرینش کاری نداریم.
کسی که چشم به جمال حق دوخته، پیش چشم او گنجینههای افلاک و عقول، مانند خسی جلوه میکند. فتح مکه و عراق و شام چه ارزشی میتوان داشته باشد تا بر سر آنها جنگ کند؟
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول
زآن که بوش پادشاهان از هواست *** بار نامه انبیا از کبریاست
از درمها نام شاهان برکنند *** نام احمد تا ابد بر میزنند
نام احمد نام جمله انبیاست *** چون که صد آمد نور هم پیش ماست
یک مثال دیگر از ناپایداری امور ظاهر و مادی و این جهانی مقایسه ایست میان شاهان و پیامبران: خطبه و جاه و جلال شاهان پایدار نیست. «بوش» به معنای جمع طرفداران و جاه و جلال ظاهری و نتیجهی منافع ظاهری و موقت و آنی این مردم است و اگر شاه و امیر از قدرت بیفد، همه از او دوری میکنند. تنها اسمی که هرگز از روی سکهها برداشته نمیشود نام محمد است که خاتم انبیاست و به جای نام همهی انبیا تا ابد میماند. «بارنامه» ، یعنی صورت کالاها، اما در این جا به معنای اسباب شکوه و جلال به کار رفته است.
استاد فروران فر میگوید: حقیقت محمدی جامع جمیع مراتب کمال و رسالت است و در این مورد به دو حدیث استناد میکند: «کنت نبیا و آدم بین الروح و الجسد» حدیث دیگر: «و کنت اول النّبیین فی الخلق و آخر هم فی البعث» و این توضیح را میافزاید که انبیا و پیغمبران گذشته، شئون مختلف حقیقت محمدی بودند که به نوبت ظهور کردند.
مشاهدهی جمال حق
جهد پیغمبر به فتح مکه هم *** کی بود در حب دنیا متهم
آن که او از مخزن هفت آسمان *** چشم و دل بربست روز امتحان
از پی نظارهی او حور و جان *** پر شده آفاق هر هفت آسمان
خویشتن آراسته از بهر او *** خود ورا پروای غیر دوست کو
آن چنان پرگشته از اجلال حق *** که درو هم ره نیابد آل حق
لا یسع فینا نبی مرسل *** و الملک و الروح ایضاً فاعقلوا
گفت ما زاغیم هم چون زاغ نه *** مست صباغیم مست باغ نه
چون که مخزنهای افلاک و عقول *** چون خسی آمد بر چشم رسول
پس چه باشد مکه و شام و عراق *** که نماید او نبرد و اشتیاق
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در روز امتحان، چشم و دلش را از مخزن هفت آسمان بست؛ یعنی آن جناب وقتی که به معراج حقایق رفت، اصلاً به جذّابیتهای دنیوی نگاه نکرد. «روز امتحان» اشاره به این ماجراست که همهی عوالم غیب را با هشت بهشت و جور و غلمان و ... بر خواجه عالم(صلی الله علیه و آله و سلم) عرضه داشتند و آن حضرت از همه آنها اعراض کرد تا این که این آیه نازل شد: (مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى)؛ چشم محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) به چپ و راست نگرایید- محو جمال حق بود- و از حد اعتدال خارج نشد. روح پیامبر چنان سرشار از بزرگداشت و محو مشاهده حق بود که به مؤمنان و دیگر بندگان حق نیز نپرداخت. مولانا به حدیث نبوی اشاره میکند: «لی مع الله وقت لا یسعُنی فیه ملک مقرب و لانبی مرسل»؛ مرا با پروردگار حالی است که در آن نه فرشته مقربی میگنجد و نه پیامبر مرسل دیگر. این حدیث را صوفیان بیان استغراق بنده در مشاهده جمال حق دانستهاند. مولانا در این بیت از زبان پیامبر میگوید: در میان ما پیامبر مرسلی نمیگنجد و نیز فرشتهای و نیز روح. پس بیندیشید که آیا این حال را میفهمید؟ بعد مولانا اشاره میکند به آیهی 17 سوره «نجم»: (مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى)؛ چشم پیامبر نلغزید و خطا نکرد. این آیه در توصیف معراج رسول و مشاهدهی جمال حق است. مولانا از زبان پیامبر میگوید: ما مصداق آن آیهی قرآنیم و جمال حق را بیلغزش و خطا میبینیم، نه هم چون زاغی که به باغ درآید و در پی طعمهی خویش است. «مست صبّاغیم»، یعنی مست پروردگاری هستیم که این باغ هستی را آفریده است و به آثار صوری آفرینش کاری نداریم.
کسی که چشم به جمال حق دوخته، پیش چشم او گنجینههای افلاک و عقول، مانند خسی جلوه میکند. فتح مکه و عراق و شام چه ارزشی میتوان داشته باشد تا بر سر آنها جنگ کند؟
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول