مترجم : بهروزی
منبع:راسخون
منبع:راسخون
همهی ما در نقطهای از زندگی خود، آنی و بیتوجهانه رفتار کردهایم اما اگر این رفتار، الگوی منظم شما باشد، باید از برخی علائمی که نشان میدهند شما بردهی احساسات خود هستید، جلوگیری و اجتناب بکنید چون این رفتار چیز خوبی نیست.
همهی ما روشهای شخصی را برای مقابله با عواطف و احساسات خود ابداع کردهایم. افرادی که آنها را عاقل از نظر عاطفی مینامیم، کسانی هستند که راهی با دیگران و خودشان دارند و یاد گرفتهاند بر احساسات خود تسلط یابند تا یک زندگی خوب با روابط ارضا کننده داشته باشند.
یافت شده است که احساسات هر کاری را که ما انجام میدهیم، کنترل میکنند. آنها منبع اجرا و دلیل تصمیماتی هستند که میگیریم. عواطف و احساسات به مقدار سالم، شگفت انگیز هستند و چیزهایی هستند که ما را انسان میسازند اما با مقدار فراوان احساسات شدید، فرد نمیتواند به روش انسانی، هوشمندانه و همدردانه عمل کند. گاهی اوقات، جریانی وجود دارد که در آن تصمیم درست را میدانید اما از آن پیروی نمیکنید. افراد اجازه میدهند که عواطفشان مثل خستگی، عصبانیت، تنهایی، عزت نفس پایین، افسردگی و یا سرکوب، آنها را هدایت کند. تمام عقلانیت از بین میرود. این حالت منجر به یک زندگی میشود که در آن فرد یاد میگیرد تا صدای وجدانش را نادیده بگیرد و خود را بدون این که بفهمد، بردهی عواطف و احساساتش سازد. زندگی کورکورانه و از روی احساس، نسخهای برای بلا و مصیبت است.
نهاد، خود (ضمیر) و ابر خود :
نهاد، خود و ابر خود عبارتهایی هستند که زیگموند فروید به کار برد تا ساختار روان انسان را توصیف کند. نهاد، بخش اصلی و کودک مانند روان است که نیازهایی بدون توجه به اخلاقیات دارد. خود یا ضمیر، مذاکره کننده بین دنیای عملی و نهاد است؛ نوعی پرستار بچه است که به مهربانی نیازهای کودکانهی نهاد را با هنر مصالحه و سازش، کنترل میکند. ابر خود، نشانگر ضمیر ناخود آگاه است که ارزشها، نظارت و سرپرستی و اثرات محیطی را جذب میکند و مرکز اخلاق است.حتی اگر خیلی هم پیرو تئوریهای فروید نباشید، اما به آنچه خواستههایتان میگویند بیشتر از ذهنتان گوش دهید، ممکن است توسط بخش نهاد روانتان، کنترل شوید؛ یعنی بخشی که لذت و خشنودی آنی از خواستههایش میخواهد. اگر یکی از اینها و یا همهی اینها به طور منظم اتفاق بیفتند، باید نگران شوید.
علائمی که نشان میدهند، شما بردهی احساسات خود هستید :
به عواقب فکر نمیکنید :
تفاوت کلیدی این است که آیا طبق احساسات عمل میکنید یا طبق یک تصمیم خونسردانه، متفکرانه و با منظور؟ وقتی احساسات شدید بر شما حاکم هستند، دوست ندارید در مورد عواقب کارهایتان فکر بکنید. چه رفتن به یک سفر ناگهانی بدون خبر دادن به رئیس خود باشد و چه خریدن ماشین بدون مشورت با همسر خود، هرگز فکر نمیکنید که اثرات و نتایج آن چه خواهند بود. آن را با گفتن این که "دل خواسته و خوش است" توجیه میکنید.خشنودی آنی میخواهید :
هر چه طلب میکنید باید در همان لحظه در اختیارتان باشد. چه خوردن پیتزا باشد و چه رفتن به خانه در وسط سخنرانی، میخواهید آن کار را همین حالا انجام دهید. انجام چیزی را که به ذهنتان رسیده است به تأخیر نمیاندازید؛ به ویژه وقتی که چیزی جز در زمان حال، برای شما منفعت ندارد. قبل از این که کارت خود را برای خرید لباسی که دیدهاید خالی کنید و یا سه بسته کلوچه و بیسکویت بخورید، فکر آینده را نمیکنید.دوست دارید فکر کنید که بهتر از همه میدانید :
انتخابها و ایدههایتان به نظرتان، بهترین هستند و به فرد دیگری اعتماد نمیکنید تا توصیهی عاقلانهای در مورد هر چیزی به شما بدهد. باید به خودتان احترام بگذارید اما نه به حدی که دیگران را در این فرآیند نادیده بگیرید. اگر کسی به شما چیزی مخالف دیدگاههایتان گفت، میخواهید او را بشویید و کنار بگذارید و حتی گاهی اوقات مصمم هستید تا کاری را که میخواهید انجام دهید فقط برای این که از کسی که به شما ضربه زده، خوشتان نمیآید.بعداً در مورد چیزی که گفتهاید پشیمان میشوید :
وقتی بعداً در مورد جواب تندی که به رئیس یا مادر خود در همان روز دادهاید، فکر میکنید متوجه میشوید که جوابتان خیلی هم آن طور که در آن لحظه فکر میکردید شوخ و بذله گویانه نبوده است و نگران میشوید که آیا رئیستان از چیزی که گفتهاید خجالت زده و شرمنده شده است و یا مجبور هستید، فردا استفعا بدهید. اگر هنوز هم وجدان دارید، بعداً در مورد چیزی که به طور آنی در عصبانیت، غرور و یا درد گفتهاید، پشیمان خواهید شد.اگر کسی چیزی بر خلاف میلتان به شما بگوید، عصبانی میشوید :
وقتی به شما گفته میشود که کاری را انجام دهید که با آن موافق نیستید، میتوانید به طور دیپلماتیک زیر بار آن نروید و بدون اوقات تلخی راه خود را در پیش بگیرید. مگر این که این کار را نکنید و معرکهای برای حمایت از خودتان به راه بیندازید و از شنیدن نظرات دیگران امتناع کنید. در مورد نظرات آنها اصلاً فکر نمیکنید. این مورد نباید با عصبانی شدن بر کسی یا چیزی که شما را به مشکل انداخته است، اشتباه گرفته شود.برایتان اهمیت ندارد که به احساسات چه کسی آسیب میزنید :
گاهی اوقات شما به حدی مشغول داد زدن با عصبانیت بر سر کس دیگری هستید که متوجه نمیشوید کلماتی گفتهاید که میتوانند قلب آن فرد را سوراخ کنند و بشکافند؛ حتی اگر آن فرد کسی باشد که خیلی دوستش دارید. شما در آن لحظه فقط خودتان را میبینید و با انجام آن کار، هرگز نمیایستید که فکر کنید آیا کلماتی که گفتید به طرف مقابلتان آسیب میزند یا نه. تا وقتی خشنود از کار خود هستید هرگز نگران این نخواهید شد که کلمات گفته شده هرگز برنمیگردند.