بررسی و مقایسه قصه اسماعیل (علیه السلام) در قرآن و تورات
ایشان اوّلین فرزند ابراهیم علیهالسلام و جدّ پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله میباشند. قرآن وی را چنین توصیف و معرفی میکند:
«او انسانی بردبار و حلیم بود».(2)
او در سن طفولیت در وادی بیآب و علف (مکه) در کنار حرم الهی اسکان داده شد.(3)
او در ساخت کعبه همراه و کمک پدرش ابراهیم علیهالسلام بود و از طرف خدا مأمور شده بود که به همراه پدرش خانه خدا (کعبه) را برای طوافکنندگان، مجاوران، رکوعکنندگان و سجودکنندگان از بت و آلودگیها پاک و پاکیزه نماید.(4)
خداوند متعال به پدرش ابراهیم علیهالسلام فرمان داد که او را ذبح نماید، او همانند پدر در برابر فرمان خدا تسلیم شد و خود را برای ذبح شدن آماده کرد، اما خداوند متعال ذبح عظیمی را فدای او گردانید.(5)
او در نزد خدا از برگزیدگان و نیکان است.(6)
او از صابران و شایستگان بود و خداوند متعال او را در رحمت (خاص خود) وارد ساخت.(7)
او از پیامبرانی بود که وحی خدا بر ایشان نازل میشد.(8)
او از پیغمبرانی بود که خداوند ایشان را بر جهانیان به نبوت و هدایت الهی برتری بخشید.(9)
و او برخلاف عقیده یهود و نصارا نه یهودی بود و نه نصرانی و بلکه پیغمبر خدا و موحّد و پیرو آیین توحیدی پدرش ابراهیم علیهالسلام بود.(10)
اما توراتِ موجود، راجع به آنحضرت میگوید پدرش ابراهیم علیهالسلام از خدا خواست که اسماعیل در حضور او (خدا) زیست کند. خدای سبحان در جواب خواسته ابراهیم فرمود: به او (اسماعیل) برکت خواهد داد و (نسل) او را زیاد خواهد کرد و دوازده رییس و امّتی عظیم از او پدید خواهند آمد اما در هرحال تورات میگوید خدا عهدش را با اسحاق علیهالسلام استوار گردانید.(11) و اسماعیل علیهالسلام با اینکه فرزند بکر و بزرگتر است وارث ابراهیم نخواهد بود ونسل و ذریّه ابراهیم علیهالسلام تنها از طریق اسحاق خواهد بود.(12) این در حالی است که مسأله نخست زادگی از مسائل مهم تورات است. بر اساس تعالیم توراتِ کنونی، فرزند ارشد دارای حق و حقوق خاصی است. تورات میگوید نخستزادگان پسر، دوبرابرِ دیگران حق ارث دارند.(13) و نیز نخستزاده اگر پسر باشد بایستی خدمتگزار خداوند باشد.(14)
و همچنین در تورات آمده است: اگر مردی دو همسر داشته باشد و از هردو صاحب پسر شود و پسر بزرگترش فرزند همسر مورد علاقهاش نباشد حق ندارد ارث بیشتری به پسر کوچکترش؛ یعنی پسر زنی که وی او را دوست دارد بدهد. او باید دو سهم به پسر بزرگترش که نخستین نشانه قدرتش بوده و حق نخستزادگی به او میرسد، بدهد ولو اینکه وی پسر همسر مورد علاقهاش نباشد.(15)
اما این قانون در مورد اسماعیل علیهالسلام که فرزند ارشد ابراهیم علیهالسلام است نقض میشود! بلکه توراتنویسانِ نژادپرست، پا را فراتر نهاده و او (اسماعیل) را مردی وحشی و کسی که دست همه بر ضدّیت او و دست او بر ضدّیت همهکس دراز است معرفی کردند!(16)
قصه اسماعیل علیهالسلام در قرآن و تورات
قصه اسماعیل علیهالسلام در قرآن و تورات تحت عناوین ذیل مورد بررسی و مقایسه قرار میگیرد:
1 ـ تولد اسماعیل علیهالسلام .
2 ـ اسکان اسماعیل علیهالسلام در مکه.
3 ـ اسماعیل علیهالسلام و بنای کعبه.
4 ـ ذبح اسماعیل علیهالسلام .
تولد اسماعیل علیهالسلام (17)
قرآن و تورات در این جهت اتفاق دارند که سن زیادی از حضرت ابراهیم علیهالسلام سپری شده بود، در حالیکه او هیچ فرزندی نداشت. براساس آنچه که در تورات آمده، اسماعیل علیهالسلام اولین فرزند آنحضرت در هشتادوشش سالگیاش از «هاجر» متولد شده است.(18) و قرآن هم بدون اینکه مقدار سن او را ذکر کند از قولش چنین نقل میکند: «حمد خدای را که در پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید».(19)
و نیز در قرآن از قول ابراهیم علیهالسلام نقل میکند که او بههنگام هجرت از سرزمین «اور» به «کنعان» عرضه داشت: «پروردگارا! به من از فرزندان صالح ببخش».(20)
و این در زمانی است که سن زیادی از او سپری شده بود.
و همچنین قرآن و تورات در این جهت اختلافی ندارند که اسماعیل علیهالسلام اولین فرزند حضرت ابراهیم علیهالسلام است و بعد از او (براساس آنچه که در تورات آمده، حدود چهارده سال بعد)(21) فرزند دیگرش (حضرت اسحاق) متولد شد.
بههرحال این مقدار مسلّم است که تا زمانی که ابراهیم علیهالسلام در «اور» بود هیچ فرزندی نداشت و پس از هجرت به کنعان، صاحب فرزند شد. قرآن در این زمینه میگوید: حضرت ابراهیم بههنگام هجرت از «اور» ضمن دعایی از خداوند متعال خواسته که به او از فرزندان صالح ببخشد: (ابراهیم پس از نجات یافتن از آتش نمرودیان گفت:) بهسوی پروردگارم او مرا هدایت خواهد کرد.
پروردگارا! به من از صالحان [= فرزندان صالح] ببخش.
ما او را به نوجوانی بردبار و صبور بشارت دادیم.(22)
و از اینجا بهبعد قرآن داستان ذبح اسماعیل علیهالسلام را مطرح میکند که در بحث ذبح اسماعیل خواهد آمد.
اما تورات دراین زمینه میگوید:
و سارای زوجه ابراهیم برای وی فرزندی نیاورد و او را کنیزی مصری هاجرنام بود.
پس سارای به ابرام گفت: اینک خداوند مرا از زاییدن بازداشت به کنیز من درآی شاید از او بنا شوم و ابرام سخن سارای را قبول نمود. و چون ده سال از اقامت ابرام در زمین کنعان سپری شد سارای زوجه ابرام کنیز خود هاجر مصری را برداشته او را به شوهر خود ابرام به زنی داد. پس به هاجر درآمد و او حامله شد... و هاجر از ابرام پسری زایید و ابرام پسر خود را که هاجر زایید اسماعیل نام نهاد. و ابرام هشتاد و ششساله بود چون هاجر اسماعیل را برای ابرام بزاد.(23)
اسکان اسماعیل علیهالسلام و هاجر در مکه
«آنگاه ساره پسر هاجر مصری را که از ابراهیم زاییده بود، دید که خنده میکند پس به ابراهیم گفت این کنیز را با پسرش بیرون کن؛ زیرا که پسر کنیز با پسر من اسحاق وارث نخواهد بود.
اما این امر بهنظر ابراهیم درباره پسرش بسیار سخت آمد.
خدا به ابراهیم گفت درباره پسر خود و کنیزت بهنظرت سخت نیاید بلکه هرآنچه ساره به تو گفته است سخن او را بشنو؛ زیرا که ذرّیت تو از اسحاق خوانده خواهد شد.
و از پسر کنیز نیز امتی بهوجود آورم؛ زیرا که او نسل تو است.
بامدادان ابراهیم برخاسته، نان و مشکی از آب گرفته به هاجر داد و آنها را بر دوش وی نهاد و او را با پسر روانه کرد. پس رفت و در بیابان بئر شبع میگشت. و چون آب مشک تمام شد، پسر را زیر بوته گذاشت(24) و به مسافت تیر پرتابی رفته در مقابل وی بنشست؛ زیرا گفت موت پسر را نبینم و در مقابل او نشسته آواز خود را بلند کرد و بگریست. و خداوند آواز پسر را بشنید و فرشته خدا از آسمان هاجر را ندا کرده وی را گفت: ای هاجر، تو را چه شد؟ ترسان مباش؛ زیرا خدا آواز پسر را در آنجایی که او شنیده است برخیز و پسر را برداشته او را بهدست خود بگیر؛ زیرا که از او امتی عظیم بهوجود خواهد آورد.
و خدا چشمان او را باز کرد تا چاه آبی دید، پس رفته مشک را از آب پر کرد و پسر را نوشانید.
و خدا با آن پسر میبود و او نموّ کرده ساکن صحرا شد و در تیراندازی بزرگ گردید.
و در صحرای «فاران» ساکن شد و مادرش زنی از زمین مصر برایش گرفت.(25)
ظاهراً این داستان همان داستان مهاجرت هاجر و اسماعیل علیهالسلام به سرزمین مکه است البته با تحریفها و زیاده و نقصانی که در آن رخ داده است.
اما داستان اسکان اسماعیل و هاجر در مکه تنها در یک مورد از قرآن، آنهم بدون پرداختن به جزئیات ـ مطرح شده است. قرآن از قول حضرت ابراهیم علیهالسلام نقل میکند که آنحضرت پس از اسکان اسماعیل و هاجر در مکه فرمود:
«پروردگارا ! من بعضی از فرزندانم را در سرزمین بیآب و علفی در کنار خانهای که حرم تو است ساکن ساختم تا نماز را برپا دارند؛ تو دلهای گروهی از مردم را متوجه آنها ساز و از ثمرات به آنها روزی ده، شاید آنان شکر تو را بهجا آورند».(26)
اما در روایات اسلامی کم و بیش جزئیات این داستان مطرح شده است. و در روایتی از امام صادق علیهالسلام نقل شده که حضرت فرمود:
برای ابراهیم علیهالسلام هنگامی که در صحرایی از سرزمینهای شام اقامت داشت، فرزندی از هاجر متولّد گردید که اسماعیل نام یافت. ساره همسر دیگر ابراهیم چون دارای فرزندی نبود، از این موضوع بهشدّت متأثر و ناراحت گردید و موجبات ناراحتی ابراهیم علیهالسلام را نیز فراهم کرد، ابراهیم علیهالسلام در اینباره به درگاه خداوند شکایت نمود، خداوند به وی وحی کرد که زن مانند دنده کج است اگر آن را بهحال خود بگذاری از آن بهرهمند شوی ولی راست کردن آن موجب شکسته شدن آن میگردد.
از آن پس، پروردگار او را امر فرمود که اسماعیل را با مادرش هاجر از آن سرزمین بیرون ببرد، ابراهیم علیهالسلام عرض کرد: پروردگارا! آنها را کجا ببرم؟
خداوند فرمود ایشان را به «حرم» و محل امن من و نخستین نقطهای از زمین که آفریدهام؛ یعنی «مکه» ببر. در آن حال جبرائیل با «براق» به حضور ابراهیم آمد. ابراهیم، هاجر و اسماعیل را بر براق سوار نموده حرکت کردند و در میان راه به هر نقطه سرسبز و باصفایی که دارای درخت خرما و غیر آن و زراعت بود که میرسیدند، ابراهیم از جبرئیل میپرسید آیا مقصد ما اینجا است؟ جبرائیل در جواب میگفت نه، تا اینکه بالأخره به مکه رسیدند، جبرئیل گفت مقصد اینجا است. ابراهیم علیهالسلام اسماعیل و هاجر را در محل خانه کعبه گذارد و در آن نقطه درختی بود که هاجر گلیمی را بهمنظور سایبان روی آن انداخت و در زیر آن نشست و از طرفی چون ساره از ابراهیم علیهالسلام قول گرفته بود که در هیچنقطهای تا بهمنزل برگردد پیاده نشود، لذا ابراهیم علیهالسلام بدون توقف قصد مراجعت کرد در این هنگام هاجر از ابراهیم پرسید: چرا ما را در این مکان که نه انیسی در آن دیده میشود و نه آب و زراعتی بهچشم میخورد، میگذاری؟
ابراهیم گفت: من از جانب خداوند مأمورم که شما را در این نقطه بگذارم و بروم.
ابراهیم از آنجا بهطرف محل اقامت عزیمت کرد و هنگامی که به «کدی» که کوهی است در «ذیطوی» رسید رو بهسوی اسماعیل و هاجر برگردانید و به خداوند گفت:
رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلاَةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنْ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنْ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ
و به راهپیمایی بهسوی مقصد خود همچنان ادامه داد. وقتی که آفتاب بالاتر آمد و هوا گرمتر شد، اسماعیل سخت تشنه شد. هاجر برای بهدست آوردن آب ـ در حالیکه صدا میزد آیا انیسی در این وادی نیست؟ ـ رو به بیابان گذاشت تا به «مسعی» یعنی محل سعی میان صفا و مروه رسید و در این حال اسماعیل از نظر او ناپدید شد، برای دیدن او به بالای تپه «صفا» درآمد و نگاهی به بیابان انداخت «سرابی» درنظر او در جانب «مروه» ـ پدیدار گردید و چنین گمان کرد که آن آب است لذا از تپه صفا رو به بیابان فرود آمده برای بهدست آوردن آب شتابان در حال حرکت بود تا اینکه اسماعیل از نظر وی مجدداً ناپدید شد و برای دیدن او به بالای تپه مروه رفت، ضمناً نگاهی بهسوی بیابان افکند و «سرابی» در ناحیه صفا درنظر او نمایان شد، لذا فوراً از مروه بهطرف صفا سرازیر شد و در بیابان بهمنظور تحصیل آب شتابان قدم برمیداشت تا اینکه باز اسماعیل از نظر وی غایب گردید و به بالای تپه صفا رفت و به اسماعیل نگاه کرد و در این حال نیز نگاهی به بیابان انداخت و سرابی که آن را آب پنداشت در جانب «مروه» در نظر او جلوهگر شد و لذا از صفا فوراً بهزیر آمد و رو به بیابان گذاشت و همچنان برای تحصیل آب پیش رفت تا اسماعیل از چشم او ناپدید گردید و برای دیدن او به بالای «مروه» رفت... . و همچنین تا هفت مرتبه میان صفا و مروه آمد و شد کرد. در دفعه هفتم که در بالای «مروه» بود، نگاهی بهطرف اسماعیل افکند. دید ناگهان چشمه آبی از زیر پای او به جوشش درآمده است، بیدرنگ با کمال مسرت بهطرف اسماعیل روانه شد و مقداری از شنهای بیابان را در اطراف آب جمع کرد و مانع روان شدن آن در بیابان گردید و به همین جهت «زمزم» نامیده شد.(27) رفتهرفته پرندگان و وحوش بیابان بر اطراف آن چشمه گرد آمدند. اجتماع حیوانات در کنار آن چشمه توجه طایفه «جرهم» که در «ذیاعجاز»، «عرفات» اقامت داشتند بهسوی آن چشمه جلب کرد و به همین علت آنان بهسوی آن چشمه آمده زنی را با پسری که از درخت برای خود سایبان ترتیب داده بودند، در کنار آن دیدند، افراد قبیله جرهم از هاجر پرسیدند تو کیستی؟ و به چه مناسبت با فرزندت این بیابان را محل اقامت خود قرار دادهای؟ هاجر در جواب گفت: من مملوک ابراهیم خلیلالرحمان علیهالسلام هستم و این کودک هم فرزند او میباشد و خداوند به آن حضرت امر فرموده است که ما را در این زمین اقامت دهد.
آنان گفتند: آیا اجازه میدهی که ما هم در نزدیکی شما ساکن گردیم؟
هاجر گفت: باید در این مورد از ابراهیم علیهالسلام اجازه بگیرم. ابراهیم به فاصله سهروز از این جریان برای ملاقات آنها آمد. هاجر به او گفت در این مکان طایفهای است از «جرهم» تقاضا دارند که اجازه دهی در نزدیکی ما اقامت گزینند. ابراهیم علیهالسلام با این تقاضا موافقت کرد و هاجر به قبیله جرهم موافقت ابراهیم را اعلام نمود. آنان در جوار اسماعیل و هاجر فرود آمدند و خیمههای خود را برافراشتند. هاجر و اسماعیل با آنها انس گرفتند. پس از مدتی ابراهیم علیهالسلام مجدداً برای ملاقات اسماعیل و هاجر به مکه آمد و چون جمعیت زیادی را در اطراف آنها دید بسیار خرسند گردید. اسماعیل چون بزرگ شد هریک از افراد قبیله «جرهم» یک یا دو گوسفند به او اهدا کردند و به این ترتیب وسیله معیشت هاجر و فرزندش کاملاً تأمین شد.
هنگامی که اسماعیل به حدّ بلوغ رسید، خداوند فرمان تأسیس خانه کعبه را به ابراهیم علیهالسلام صادر کرد. ابراهیم عرض کرد: پروردگارا ! در چه نقطهای آن را بنا کنم؟ خداوند فرمود در آن نقطهای که قبّهای برای آدم نازل کرده بودم و آن قبّه تمام «حرم» را روشن کرده بود.
حضرت صادق علیهالسلام فرمود: قبهای که خداوند متعال برای آدم نازل کرده بود تا زمان نوح علیهالسلام همچنان برپا بود ولی در روزگار طوفان نوح علیهالسلام هنگامی که آب روی زمین را فراگرفت خداوند آن قبه را به آسمان برد و «مکه» در آن جریان غرق نشد و به همین مناسبت «البیتالعتیق»؛ یعنی «سرزمین آزاد شده از غرق» نامیده شد.
و وقتی ابراهیم را به تأسیس خانه کعبه مأمور ساخت، او نمیدانست که آن را در چه نقطهای بنا کند تا اینکه خداوند جبرئیل علیهالسلام را مأمور کرد که موضع خانه کعبه را با خطوطی معین کرد و پایههای آن را از بهشت آورد و آن سنگی که خداوند آن را برای آدم علیهالسلام فرود آورده بود، در ابتدا از برف سفیدتر بود اما هنگامی که دستهای کفّار آن را لمس کرد رنگ آن تغییر کرد و سیاه گردید.
ابراهیم علیهالسلام برحسب فرمان الهی برای ساختن خانه کعبه دست بهکار شد و اسماعیل سنگها را از «ذیطوی» حمل میکرد و به او میداد تا اینکه به مقدار 9 ذرع دیوارها را بالا برد از آن پس جبرئیل علیهالسلام ابراهیم علیهالسلام را به مکانی که «حجرالأسود» در آن بود راهنمایی کرد و او آن را از آنجا بیرون آورد و در موضعی که هماکنون در آن قرار دارد نصب کرد و برای آن از دو طرف یکی بهطرف مشرق و دیگری بهطرف مغرب در قرار داد و آن در که بهطرف مغرب است «مستجار» نامیده میشود.
بعد از آن از گیاهان خوشبوی بیابان بر روی آن ریخت و هاجر گلیمی را که با خود داشت و در زیر آن بهسر میبردند، بر در آن آویخت. هنگامی که ساختمان آن تکمیل گردید و بهپایان رسید، ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام تصمیم گرفتند که مناسک حج را انجام دهند جبرئیل علیهالسلام روند «ترویه» که هشت روز از ذیالحجه گذشته بود نازل گشت و به ابراهیم علیهالسلام گفت به همراه خود از مکه آب بردارد؛ زیرا در منی و عرفات آب وجود نداشت و لذا آن روز «ترویه» یعنی «سیراب کردن» نامیده شد پس از انجام اعمال عرفات او ابراهیم را به «منا» آورد و او شب را در آنجا بهسر میبرد و اعمالی را که به آدم علیهالسلام راهنمایی کرده بود به ابراهیم علیهالسلام نیز نشان داد.
هنگامیکه ابراهیم علیهالسلام از ساختن کعبه فراغت یافت گفت: ...رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدا آمِنا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنْ الثَّمَرَاتِ....(28)
اسماعیل علیهالسلام و بنای کعبه
اما در توراتِ موجود هیچ اشارهای به این قسمت از تاریخ زندگی حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام نشده و اصلاً چیزی در زندگی ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام در تورات کنونی بهعنوان تجدید یا تأسیس بنای کعبه مطرح نشد. البته ساختن مذابح و تقدیم قربانیهای سوختنی در فواصل مختلف زندگی حضرت ابراهیم علیهالسلام آنهم در سرزمین کنعان مطرح و تکرار گردیده که هیچ ربطی به بنای کعبه توسط آن حضرت ندارد.
این بیاعتنایی نویسندگان تورات نتیجه تعصب نژادی آنان است که آنان را از گفتن و نوشتن حقایق باز داشته است و لذا وقتی آنها به فضایل اسماعیل علیهالسلام و آنچه که مربوط به ایشان است میرسند با بیتفاوتی و غرضورزی از کنار آن میگذرند و حتی آن پیامبر خدا را بهعنوان مردی وحشی و مطرودِ پدر و همگان معرفی مینمایند!
اما قرآن که کتابی است صددرصد آسمانی و هرگز دست تحریف بهسوی آن دراز نشده و از اهداف نزول آن بیان حقایق در مورد پیامبران الهی و تنزیه و تطهیر دامن آنان از تهمت و افترا و سخنان ناروای تحریفگران کتب آسمانی است، ابراهیم خلیل و اسماعیل علیهماالسلام را بهعنوان مجدِّدان بنای کعبه معرفی میکند.
داستان تأسیس یا تجدید بنای کعبه توسط ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام در سورههای «آلعمران» (آیات 96 و 97) و «حج» (آیات 26 و 27) بهصورت گذرا و اشاره بیان شده است. اما در سوره بقره با تفصیل بیشتر، آن هم با ذکر نام اسماعیل علیهالسلام در کنار نام حضرت ابراهیم علیهالسلام مطرح گردیده:
«و (بهخاطر بیاورید) هنگامی که خانه کعبه را محل بازگشت و مرکز امن و امان برای مردم قرار دادیم و از مقام ابراهیم، عبادتگاهی برای خود انتخاب کنید و ما به ابراهیم و اسماعیل امر کردیم که خانه مرا برای طوافکنندگان و مجاوران و رکوعکنندگان و سجدهکنندگان پاک و پاکیزه کنید.»
و (به یادآورید) هنگامی را که ابراهیم عرض کرد: پروردگارا! این سرزمین را شهر امن قرار ده؛ و اهل آن را ـ آنها که به خدا و روز بازپسین ایمان آورند ـ از ثمرات (گوناگون) روزی ده. گفت: (دعای تو را اجابت کرد و مؤمنان را از انواع برکات بهرهمند ساختم؛) اما به آنها که کافر شدند بهره کمی خواهم داد؛ سپس آنها را به عذاب آتش میکشانم؛ و چه بد سرانجامی است!
و نیز (بهیادآورید) هنگامی را که ابراهیم و اسماعیل پایههای خانه (کعبه) را بالا میبردند؛ (و میگفتند:) پروردگارا! از ما بپذیر، که تو شنوا و دانایی.
پروردگارا! ما را تسلیم فرمان خود قرار ده؛ و از دودمان ما امتی که تسلیم فرمانت باشند (بهوجود آور) و طرز عبادتمان را به ما نشان ده و توبه ما را بپذیر که تو توبهپذیر و مهربانی.
پروردگارا ! در میان آنها پیامبری از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر آنان بخواند و آنها را کتاب و حکمت بیاموزد و پاکیزه کند؛ زیرا تو توانا و حکیمی.»(29)
ذبح اسماعیل علیهالسلام
قرآن و تورات در این جهت هم متفق هستند که این فرمان خدا، فرمان آزمایشی بوده و هرگز ذبح فرزند تحقق خارجی پیدا نکرده است.
اما در اینکه فرمان ذبح در مورد کدام فرزند ابراهیم علیهالسلام بوده، قرآن با تورات اختلاف دارد؛ چرا که از قرآن استفاده میشود که این فرمان در مورد اسماعیل علیهالسلام بوده و او فرزند ذبیح ابراهیم علیهالسلام است؛(30) اما تورات کنونی میگوید این فرمان در مورد اسحاق علیهالسلام بود. و ایشان فرزند ذبیح ابراهیم علیهالسلام لقب یافتند.(31)
باز این مورد از مواردی است که تعصب نژادی توراتنویسان، آنان را به تناقضگویی واداشته و از بیان حق منصرفشان کرده؛ چرا که تورات میگوید: «و واقع شد بعد از این وقایع که خدا ابراهیم را امتحان کرده، بدو گفت ای ابراهیم، عرض کرد: لبّیک. گفت: اکنون پسر خود را که «یگانه» تو است و او را دوست میداری؛ یعنی اسحاق را بردار و بهزمین موریا برو و او را در آنجا بر یکی از کوههایی که به تو نشان میدهیم برای قربانی سوختنی بگذران... چون بدان مکانی که خدا بدو (ابراهیم) فرموده بود، رسیدند ابراهیم در آنجا مذبح را بنا نمود و هیزم را برهم نهاد و پسر خود اسحاق را بسته بالای هیزم بر مذبح گذاشت. و ابراهیم دست خود را دراز کرده کارد را گرفت تا پسر خویش را ذبح نماید. در حال فرشته خداوند از آسمان وی را ندا درداد و گفت: ای ابراهیم! ای ابراهیم! عرض کرد: لبیک. گفت: دست خود را بر پسر دراز مکن و بدو هیچ مکن زیرا که الآن دانستم که تو از خدا میترسی، چون که «پسر یگانه» خود را از من دریغ نداشتی... بار دیگر فرشته خدا به ابراهیم از آسمان ندا درداد و گفت: خداوند میگوید به ذات خود قسم میخورم چون که این کار را کردی و «پسر یگانه» خود را دریغ نداشتی... .(32)
در متن فوق سهبار واژه «پسر یگانه» تکرار گردیده، در حالیکه تورات تصریح دارد به اینکه اولین فرزند ابراهیم علیهالسلام اسماعیل علیهالسلام بوده و اسحاق حدود چهارده سال بعد، متولد شده است. بنابراین اگر فرمان ذبح در مورد اسحاق علیهالسلام باشد چطور با وجود اسماعیل علیهالسلام او یگانه پسر ابراهیم علیهالسلام خواهد بود؟! این یک تناقض آشکار است.
بهعلاوه براساس تعالیم تورات فعلی خداوند برای نجات بنیاسرائیل از دست مصریان (بهعنوان یک معجزه) تمام پسران ارشد مصریها و همچنین نخستزاده نر حیوانات آنان را هلاک کرده است، به همین دلیل بنیاسرائیل میبایست نخستزاده نر حیوانات خود را برای خدا وقف و قربانی نمایند و برای نخستزاده پسر عوض بدهند.(33)
بهطور کلی مسأله نخستزادگی یک اصل مهم در تعالیم یهود است. براساس عقیده آنان نخستزاده اگر پسر باشد، بایستی خدمتگزار خداوند باشد.(34)
بنابراین فرمان ذبح باید در مورد فرزند ارشد ابراهیم، اسماعیل علیهماالسلام باشد نه در مورد اسحاق.
اما در قرآن ـ همانطور که اشاره شد ـ اسماعیل علیهالسلام بهعنوان فرزند ذبیح ابراهیم علیهالسلام مطرح شده است. قرآن بهدنبال بشارت تولد اسماعیل داستان ذبح را مطرح میکند و پس از این بشارت تولد اسحاق علیهالسلام را متذکر میگردد؛ یعنی بشارت تولد اسحاق پس از تولد اسماعیل علیهالسلام و ماجرای ذبح او به ابراهیم علیهالسلام داده شد. همانطور که مکرر گفته شد از نظر تورات مسلم است که تولد اسحاق علیهالسلام بعد از حدود چهارده سال از تولد اسماعیل علیهالسلام بوده است.(35) بنابراین فرمان ذبح اسماعیل علیهالسلام در حدود سیزده ـ چهارده سالگی وی بوده است.(36)
به هرحال داستان ذبح فرزند در قرآن تنها در یک مورد در طی نه آیه بیان شدهاست:
«(ابراهیم گفت:) «پروردگارا! به من از صالحان [= فرزندان صالح] ببخش. ما او را به نوجوانی بردبار و صبور بشارت دادیم.
هنگامی که با او به مقام سعی و کوشش رسید گفت: پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح میکنم، نظر تو چیست؟ گفت: پدرم هرچه دستور داری اجرا کن به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت.
هنگامی که هردو تسلیم شدند و ابراهیم جبین او را برخاک نهاد. او را ندا دادیم که ای ابراهیم آن رؤیا را تحقق بخشیدی ما اینگونه نیکوکاران را جزا میدهیم.
این مسلّماً همان امتحان آشکار است.
ما ذبح عظیمی را فدای او کردیم. و نام نیک او را در امتهای بعد باقی نهادیم. سلام بر ابراهیم. اینگونه نیکوکاران را پاداش میدهیم. او از بندگان باایمان ماست.
ما او را به اسحاق ـ پیامبری از شایستگان ـ بشارت دادیم».(37)
قرآن و تورات علاوه بر اختلاف در مورد اینکه فرزند ذبیح اسماعیل علیهالسلام است یا اسحاق علیهالسلام در برخی جزئیات دیگر این داستان هم اختلاف دارند. براساس آنچه که در قرآن آمده، ابراهیم علیهالسلام با صراحت تمام ماجرای خواب و ذبح را با اسماعیل علیهالسلام درمیان گذاشت و او هم بدون هیچ دغدغهای این فرمان را پذیرفت. اما در تورات میگوید ابراهیم علیهالسلام تا لحظه آخر اسحاق علیهالسلام را از ماجرا آگاه نکرد و این در حالی بود که او میخواست که از جریان آگاه شود.(38)
به هرصورت داستان با آن صورتی که در تورات آمده هیچ فضیلتی را برای آن حضرت اثبات نمیکند. اما همین داستان به آن صورتی که قرآن بیان کرده بیانگر فضیلتی بس بزرگ برای اسماعیل علیهالسلام است.
مورد اختلاف دیگر این است که براساس آیات قرآن ماجرای ذبح فرزند از سوی ابراهیم علیهالسلام در سرزمین مکه بوده؛ و این اسماعیل بوده که به سرزمین مکه هجرت کرده بود، اما در مورد اسحاق علیهالسلام تاریخ نقل نکرده که او به مکه هجرت یا مسافرت کرده باشد.
ناگفته نماند که برخی مفسران اهل سنت معتقدند که فرزند ذبیح ابراهیم علیهالسلام همان اسحاق علیهالسلام است.(39) و روایاتی هم در این زمینه نقل شده است.(40) و روایتی هم از پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله در اینباره نقل شده است.(41)
ولی این مطلب درست نیست؛ زیرا اوّلاً: در همین سوره صافات بعد از نقل داستان ذبح فرزند از سوی ابراهیم علیهالسلام در آیه 112 میخوانیم:
وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ نَبِیّا مِنْ الصَّالِحِینَ.
«ما او را به اسحاق ـ پیامبری از شایستگان ـ بشارت دادیم.»
این تعبیر نشان میدهد که بشارت به تولد اسحاق علیهالسلام بعد از ماجرای ذبح فرزند و بهخاطر فداکاریهای ابراهیم علیهالسلام به ایشان داده شد. بنابراین، مسأله ذبح ربطی به اسحاق علیهالسلام ندارد.
ثانیاً: قرآن در موردی دیگر میگوید: ما به ابراهیم تولد اسحاق و از پس او تولد یعقوب ـ فرزند اسحاق ـ را بشارت دادیم.(42)
بنابر این چطور ممکن است خدا ابراهیم علیهالسلام را با فرمان به ذبح اسحاق مورد امتحان قرار دهد در حالیکه قبل از تولد اسحاق علیهالسلام به او خبر داد که او میماند و فرزندی بهنام یعقوب علیهالسلام از او متولد میگردد؟!
ثالثاً: دربرابر روایاتی که میگوید ذبیح اسحاق علیهالسلام است روایات زیادی وجود دارد که میگوید ذبیح همان اسماعیل علیهالسلام است. و این دسته از روایات، با ظاهر آیات هم موافق هستند. اما روایات دسته اوّل چون مخالف ظاهر قرآن و موافق با متن توراتِ موجود میباشد، قاعدتاً باید از اسرائیلیات و محصولات یهود و یا کسانی که تحت تأثیر آنها بودند، باشد.
اینک چند نمونه از روایاتی که میگوید ذبیح لقب اسماعیل علیهالسلام است نه اسحاق علیهالسلام :
1 ـ از پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله نقل شده که فرمود: «اَنَا ابْنُ الذَّبِیحَین؛ «من فرزند دو ذبیح هستم.»(43)
و مراد از دو ذبیح یکی «عبداللّه» پدر آن حضرت است که «عبدالمطلب» (پدرعبداللّه) نذر کرده بود که او را در راه خدا قربانی کند اما به فرمان خدا یکصد شتر فدای او قرار داده و او را ذبح نکرد.
و دیگر «اسماعیل» چرا که مسلم است که پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله از فرزندان اسماعیل علیهالسلام است نه از فرزندان اسحاق علیهالسلام .
2 ـ و در دعایی که از علی علیهالسلام از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نقل شده، میخوانیم: «یا مَن فَدا اسماعیل من الذبح»؛ «ای کسی که فدایی برای ذبح اسماعیل قراردادی.»(44)
3 ـ از امام رضا نقل شده که فرمود: «لَو عَلِمَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ شَیئاً اَکْرم مِنَ الضّأْن لفدا به اسماعیل»؛ «اگر حیوانی بهتر از گوسفند پیدا میشد خدا آن را فدیه اسماعیل قرار میداد.»(45)
بنابراین فرزند ذبیح ابراهیم علیهالسلام اسماعیل علیهالسلام است نه اسحاق علیهالسلام .
رحلت اسماعیل علیهالسلام
اما قرآن در بیان قصص پیامبران به جزئیات زندگی آنها و چیزهایی که در تربیت و هدایت بشر دخیل نیست نمیپردازد و لذا طبیعی است که چیزی راجع به مدت عمر حضرت اسماعیل علیهالسلام و دیگر پیامبران الهی در قرآن وجود نداشته باشد. اما در منابع اسلامی آمده است که مدت عمر حضرت اسماعیل صدوسی سال بوده و مدفن ایشان همان منزلش (حجر اسماعیل علیهالسلام ) میباشد.(47)
پي نوشت :
1 ـ در سوره مریم آیه 54 آمده است: «و در این کتاب از اسماعیل یاد کن که او در وعدههایش صادق بود و رسول و پیامبری (بزرگ) بود». اما میان مفسران اختلاف است که آیا ایشان اسماعیل فرزند ابراهیم علیهالسلام است یا اسماعیل فرزند «حزقیل»؟ اکثر مفسّران گفتهاند ایشان همان اسماعیل فرزند ابراهیم است؛ اما برخی دیگر (مانند علامه طباطبایی) گفتهاند که ایشان اسماعیل فرزند حزقیل است. بهلحاظ اختلافی بودن، این مورد را بهحساب نیاوردیم. در اینباره به تفسیر المیزان، ج14، ص63 و مجمعالبیان، ج6، ص800 مراجعه شود.
2 ـ صافات: 101 ؛ در میان همه پیامبران الهی تنها اسماعیل علیهالسلام و پدرش ابراهیم علیهالسلام (توبه: 114 و هود: 75) در قرآن از سوی خدای سبحان به وصف «حلیم» یاد شدند.
3 ـ ابراهیم: 37
4 ـ بقره: 127 ـ 125
5 ـ صافات: 107 ـ 101
6 ـ ص : 48
7 ـ انبیاء: 85 و 86
8 ـ بقره: 136، آلعمران: 84 و نساء: 163
9 ـ انعام: 86
10 ـ آل عمران : 67
11 ـ سفر پیدایش 17 : 21 ـ 18
12 ـ همان 21 : 10 ـ 12
13 ـ سفر تثنیه 21
14 ـ قاموس کتاب مقدس (واژه نخستزاده).
15 ـ سفر تثنیه 21: 15 ـ 17
16 ـ سفر پیدایش 16 : 12
17 ـ اسماعیل در لغت بهمعنای «مسموع از خدا» است. (قاموس کتاب مقدس).
18 ـ سفر پیدایش 16 : 16
19 ـ ابراهیم : 39
20 ـ صافات : 100
21 ـ سفر پیدایش 16 : 16 و 21 : 5
22 ـ صافات : 101 ـ 99
23 ـ سفر پیدایش 16 : 16 ـ 1، تورات داستانی راجع به دوران حاملگی هاجر به اسماعیل مطرح میکند که در قرآن وجود ندارد و خلاصه آن این است که هاجر پس از حامله شدن، سارای درنظرش حقیر شد و این مسأله بر سارای گران آمد و به نزد ابراهیم علیهالسلام شکایت کرد، حضرت فرمود: هاجر کنیز تو است هرچه خواستی باوی رفتار کن. بدین ترتیب با سختگیری سارای هاجر از نزد وی به بیابان فرار میکند و فرشته خدا او را نزد چشمه آب میبیند، ضمن اینکه او را به بازگشت به نزد سارای ترغیب میکند، به او میگوید: نسل تو بسیار فراوان خواهند شد و تو به پسری حامله هستی که متولّد شد اسماعیل نام خواهی نهاد. فرشته به هاجر میگوید و او (اسماعیل) مردی وحشی خواهد بود، دست وی به ضدّ هرکس و دست هرکس به ضد او و پیش روی همه برادران خود ساکن خواهد بود؟! (سفر پیدایش 16 : 5 ـ 16). این قبیل سخنان در مورد پیامبری همانند اسماعیل علیهالسلام نتیجه تعصب نژادی نویسندگان تورات است. چهره نژادپرستی نویسندگان تورات در قصه اسماعیل علیهالسلام کاملاً قابل لمس و مشاهده است.
24 ـ این بخش از تورات با بخش دیگر آن (باب 16 فقره 16 و باب 21 فقره 5) متناقض است؛ زیرا آنچه که از آن بخشها استفاده میشود، این است که در وقت اخراج اسماعیل و هاجر از خانه ابراهیم، اسماعیل سنش بیش از چهارده سال بوده است. اما از این بخشها استفاده میشود که اسماعیل در این زمان کودکی بیش نبوده است. در ترجمههای عربی کتاب مقدس، بهجای واژه «پسر» واژه «صبی» بهچشم میخورد. در منابع اسلامی هم آمده که اسماعیل در همان اوان طفولیت در مکه اسکان داده شد.
25 ـ سفر پیدایش 21 : 21 ـ 9، براساس آنچه که در منابع اسلامی آمده است اسماعیل علیهالسلام زنی از میان قبیله جُرهم که ساکن مکه شده بودند برگزید. و فاران همان مکه است. در این زمینه مراجعه شود به ترجمه، شرح و نقد سفر پیدایش تورات از علی قلی جدیدالاسلام، ص374 و 385
26 ـ ابراهیم: 37، در اینکه این دعای ابراهیم علیهالسلام در قبل از بنای کعبه بوده یا بعد از بنای آن، بین مفسّران اختلاف است. مراجعه شود به المیزان و مجمعالبیان (ذیل آیه).
27 ـ چون کلمه «زم» در لغت عرب بهمعنای بستن آمده است.
28 ـ ترجمه تفسیر مجمعالبیان، ج2، صص57 ـ 5. اصل این روایت در تفسیر قمی (ج1، صص71 ـ 69) آمده است.
29 ـ بقره: 129 ـ 125
30 ـ صافات: 107 ـ 101
31 ـ سفر پیدایش 22 : 1 ـ 17
32 ـ سفر پیدایش 22 : 1 ـ 16
33 ـ سفر خروج 13 : 10 ـ 16
34 ـ قاموس کتاب مقدس (واژه نخستزاده).
35 ـ تورات میگوید: ابراهیم علیهالسلام هشتاد و شش ساله بود که اسماعیل علیهالسلام متولد شد. (سفر پیدایش 16 : 16) و در نودونهسالگی بشارت تولد اسحاق علیهالسلام به او داده شد. (سفر پیدایش 17 : 1 و 16) و در صدسالگیِ ابراهیم علیهالسلام اسحاق علیهالسلام متولد شد. (سفر پیدایش 21: 5).
36 ـ در برخی روایات فاصله بین بشارت به تولد اسماعیل علیهالسلام و بشارت به تولد اسحاق پنج سال ذکر شده است؛ نورالثقلین، ج4، ص421، حدیث 76
37 ـ صافات: 112 ـ 100
38 ـ سفر پیدایش 22 : 6 ـ 10
39 ـ تفسیر طبری (جامعالبیان)، ج10، ص507 و نیز تاریخ طبری، ج1، ص263
40 ـ نورالثقلین، ج4، ص422، ح82 و تفسیر طبری، ج10، ص510
41 ـ تفسیر طبری، ج10، ص510
42 ـ هود : 71
43 ـ نورالثقلین، ج4، ص419، ح67
44 ـ همان، ص421، ح74
45 ـ همان، ص422، ح79 و 80
46 ـ سفر پیدایش 25: 13 ـ 19
47 ـ الحج والعمرة فی الکتاب و السنة، ص106 و 107