نمونه ‏ای از انشای وقف ‏نامه از قرن دوازدهم هجری

نمونه‏ ای از انشای وقف ‏نامه از قرن دوازدهم هجری که از نمونه وقف نامه قدیمی، است را در راسخون از محضر می گذرانیم. با راسخون همراه باشید.
يکشنبه، 17 آذر 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نمونه ‏ای از انشای وقف ‏نامه از قرن دوازدهم هجری
مقدمه:
در کتابخانه آستان قدس رضوی مجموعه‏ای به شماره 16830 با مشخصات زیر وجود دارد:قطع: پالتویی (5 /7 در 9سانتی‏متر)؛تعداد سطور: گوناگون؛سال تحریر: 1109 قمری.این مجموعه دارای چهار رساله است که ظاهرا همه از یک مؤلف است. این چهار عبارت است از: 1ـ خطبه نکاح؛ 2ـ سواد یک وقفنامه؛ 3ـ فی تفسیر سورة التوحید؛ 4ـ رساله لئالی‏اللیالی.

در ابتدای سواد وقفنامه که در برگهای 31 تا 33 نوشته شده نام مؤلف چنین آمده است: «من منشات حضرت اجل علامه میرزا صدرالدین محمد یزدی.»متأسفانه نام وی در هیچ‏یک از کتب تراجم و رجال و اعلام نیامده است .

و اطلاعات ما درباره او همین است که این چهار رساله از اوست و با توجه به تاریخ کتابت نسخه، می‏توان گفت که وی تا سال 1109 زنده بوده است. القاب «علامه» و «میرزا» نیز اگر تعارف نباشد، نشان‏دهنده موقعیت والای علمی و اجتماعی اوست.

متن وقفنامه نیز نمایانگر ذوق و هنر و قدرت ادبـی و تسلط نویسنده بر ظرایف ادبیات عرب و ملاحتهای ادب فارسی است و همین نکته علـت اصلی نوشته شدن ایـن متن در این مجموعه است تا شاید به عنوان سرمشقی برای دیگر وقفنامه‏ها مورد استفاده قرار گیرد.

و می‏توان گفت به همین دلیل است که کاتب نسخه تمامی مفاد وقفنامـه را نیـاورده و از ذکر جزئیات عین موقوفه و محـل آن خودداری کـرده است. تنها می‏دانیـم واقـف صاحب منصبی خیرخـواه است که قناتی را بـر حضرت سیدالشهدا ـ سلام اللّه‏ علیه ـ وقف کـرده است.

نمونه ‏ای از انشای وقف ‏نامه از قرن دوازدهم هجری
من منشات حضرت اجل علامه میرزا صدرالدین محمد یزدی
بسم‏اللّه‏ الرحمن الرحیم
حمدا لمعبودٍ وقفَ علی سرائر عباده، فلم یَسلب عنهم نعمة الوجود. و حذّر مَن تَخطّی عَن طریق سداده یوم میعاده، فلم یغادر حجة بالصدُود. بشَّر الصالحین الخاشعین له فی السجود بأنّ لهم ماءً مسکوبا فی ظلٍ ممدودٍ. و أنذرَ المُتکبرّین مثویهم و سَیصلونَ سَعیرا و بئس الرفد المرفود. خلّد علینا مُلک فضله فشفَّع طیبات رزقه بما أعدَّ لنا مِن الموعود فی دار الخلود.

و أدام لنا قُرة أعین العرفان فَعرّفنا آیاته بما نَصَب لنا مِن عُقود البرهان، حتی کَفانا الغیوب عَن الشُهود. عَلی فاستَعلی، ودَنی فتعالی. یُطاع فَیقبل، و یُعصی فیتفضّل. سُبحانه سُبحانه، ما أعظم شأنه و أعلی إمتنانه. بدأ خَلق الأنسان مِن طین، و أجری فی طینه عینَ الیقین، و وعدنا بما وفّقنا غِبّما وقفنا علیه ریاض المتقین، بأکوابٍ و أباریق و کأسٍ مِن مَعین.

الحمدللّه‏ الذی إختارنا بین الاُمم بعدَ ما خَلَقنا فی أحسن تقویم، و تَمَّم علینا النِعَم فوق التکریم، فَجَعلنا مِن اُمة مَن بعثهُ رحمةً للعالمین، و خَتَم به النبیّین. و قد کانَ نبیا و آدمُ علیه‏السلام بین الماء والطین. فَکَشف الأستار عَن وجوه الأبصار، و کلّف النفوسَ محاسن الآثار، و عرّف القلوبَ عقائد الأخبار. فبلّغ و أعذر، و صَدَع بما یؤمر علی الدین القویم، تجارةً تُنجینا مِن عذابٍ ألیم. شَفیعُ الاُمم، والنُور الأقدم، و أکمل القادسین و مقصود العالم، محمّد الأحمد.

و من شیعته علیُّ بن أبی‏طالبٍ أمیرالمؤمنین، الأنزع البطین. الأیمان المُزیَّن و زینة الأیمان، والبرهان القاطعُ و قاطعُ البرهان. أشرقَ بنوره الهُدی فی القلوب. و رُدَّتِ الشمسُ بعد الغروب. صنوالرسول، و زوج البتول سیّدة نساء العالمین، و آلهما البررة المعصومین، أبواب المعارف والیقین، و أنوار السماء فی الأرضین، عیون یشرب بها أرباب العلوم، و شجراتُ یُسقونَ من رحیقٍ مختوم. جَرَت نعمتهم علینا فی الأعصار والأمصار، و قَطَرت منهم الأحبار والأخبار فی الأصقاع والأقطار. ولاؤهم مُغنٍ عَن الولائج والأصحاب. و هم فی الحجاب، کما قَضی الشمسُ وراء السحاب، صلواتُ اللّه‏ علیهم أجمعین، أبدَ الآبدین.

و أمّا بعدُ: فانّ الدّنیا قد تنکّرت و ذهبت أیّامها، و تقطّعت أسبابِها و زمامها. والآخرةُ أذِنَت علی الأقبال بطلیعة نَهب الأموال. فطوُبی لعبدٍ أفاقَ للّه‏ و فاقَ حُبَّه، فاتّبعٍ تقواهُ، و تتّبع عقله دونَ قواه، وواسی أخا الغیب و ساواهُ، و عزلَ له نصیبا مماهواه، و نادی شُحَّ نفسه فی سلوک سبیلٍ‏فنوی نواهُ، و لم یَخلِد الی الأرضِ مُتّبعا هواهُ.

و بُشری لمن دالّه التفکیرُ علی طریق النجاة، فأعرضَ عن زَهرة الحیاة الدّنیا و لم یتعرض بِشُبهَةٍ، و إنصرفَ مع الذین یُریدون وَجَهُه، فوقف موقفا عالیا بعدما صار من البلایا ناجیا، فأوقعَ نظر خلده الیه، و ألقی مابیده لما بین یدیه. فَهمَّ بِصَدَقةٍ یُجریها فی حیاته، و سَنَّ سُنّةً یُعمل بها بعد وفاته.فربحت تجارته فی بیع دُنیاه بآخرته، و شَری نفسه إبتغاء مرضاته، فبدّل اللّه‏ُ حقیره مِن عَظیمهِ، و قلیله مِن کثیره، و أفرش له مَهدا إذا نَزَل عن سریره.

خامه ‏ای که از قلم تصویرش نقش معنی توان کشید، و نامه‏ ای که از ناطقه ضمیرش طنطنه «لِمَن المُلک» توان شنید، ثبت رقم والای توحید غفّارِ قهّاری است که نفوس کاینات را بی‏وساطت آباء و اُمّهات از مشیمه صُنع به ید قدرت برآورده.

و سیم نقوش زیبای حمد صانع کریمی که کافّه موجودات را به محض أبداع و اختراع، بلاتوسط آلت و مدّت، و بدون سابقه هیولی و صورت نعمت هستی بخشیده.

مالِکُ‏المُلکی که کف آب را ماده سماوات ساخته، تا هویدا گردد که پستی را بلندی می‏توان داد، و غَنیّ بالذّاتی که أغنیاء را به حرص مُبتلی کرده، تا روشن شود که بی‏نیازی در سبکباری می‏توان بود، قلب صنوبری را مخزن أسرار ملکوت ساخت، و طایر بال را به بال شوق لاهوت نواخت.

ناطقه به کدام بیان به‏صدد حَمد درآید، و دل به چه معرفت و شناخت در سُرادق ذکر سراید، و ثنایی که دعوات را إجابت بخشد، و دعایی که بلاشبهه به أستجابت رسد،

کرام‏الکاتبین را شوق شنیدن و نوشتن، و ملائکه رافعین أعمال را ذوق بالا بردن و زود رسانیدن کلمه‏ای که در عرش قرین حقایق است، و کلامی که حقّ به مضمونش ناطق.

صلوات نامحدود و درود غیرمعدود، بر رسول مطهّر، و صاحب کوثر، سرور کائنات، و شهنشاه موجودات، سپهسالاری که آیه «وَجئنابِکَ عَلی هؤلاءِ شَهیدا» عَلَمی است از أعلام رُتبت و عظمتش، و کریمه «لِیَغفِرلَکَ اللّه‏ُ ما تَقَدَّم مِن ذَنبِکَ وَ ما تَأخَّر» آیتی است.

از آیات شفاعت و مرحمتش. و بر أفصح و أصبح و أسخی و أشجع و أسبق و أقرب، و أنجب و أعلم و أکرم و أزهد، و أعبد و أکمل و أفضل المنصوص بنصّ الغدیر بعد «إنَّما وَلیّکُم اللّه‏ُ وَ رَسولُه»، المجاهد لیلة الهریر، غِبّ «یُجاهِدونَ فی سَبیلِ اللّه‏». و آل‏أخیار به سوره «هَل أَتی»، و أهل‏بیت أطهار به آیه «إنّما»، که شُفعاء مؤمنین، و وسائل دنیا و دین‏اند. اللّهم صلّ علی محمدٍ و آله، کما صلّیتَ عَلی ابراهیم و آل‏إبراهیم.

و بعد: بر سینه‏شکافان شوق معرفت و بادپیمایان راه حقیقت، باریافتگان عرش معنی و دریافتگان نشئه تجلاّ، پوشیده و پنهان نیست که متاع دنیا را در دنیا حَظّی نیست، که جبر مشاق تحصیلش تواندنمود و مال و منال را آن مقدار فایده نیست .

که مساوی تعبِ محافظت و نگهبانیش تواند بود، کدام دل گلی از تمنی چید که خاری در دستش نخلید، و کدام سینه جرعه کشید که ته جُرعه نچشید.

«مَعَ کُلّ أکلةٍ غُصَص، و فی کلّ جرعةٍ شَرق» (1) بر تقدیری که از أفغان حادثات درامان ماند، و از مار و موش حُسادّ و أبناء زمان سالم باشد، آن‏قدر ناسپاس حقیقت‏ن شناس است که ساعتی همراهی صاحب خویش در سفر ضروری، و رجوع به مأوای أصلی که نسبت به هر نفس قریب و نصیب است نمی‏کند.

مگر آنکه وسیله خیر و فیض غیر شود، و بـه صورت زیبـای ثواب جزیـل، و لباس دیبـای أجر جزیـل قائلاً «إنّ ذلـک کـذلک»، جلوه‏گر رفیقِ موافق، و أنیس مُصادق، و جزء لا ینفکّ گردد. «الدّنیا مزرعةُ الأخرة».

ولهذا صاحب وقوفان کارخانه کونین، و باریک‏بینان به هم بافتن تاروپود نشأتین وقت عزیز را ضایع نکرده، صرف بندگی و سرمایه خویش را وقف رضا و طاعت مولای حقیقی نموده، مزخرف پرنقش‏ونگار را از برانداخته، و بر أمتعه جهان دستی افشانده، دیگری را بهره‏مند گردانیده ‏اند.

فی الصحیح عن الأمام أبی‏عبداللّه‏ علیه‏السلام: «لَیس یُتَّبع الرجل بَعد موته منَ الأجر إلاّ ثلاثُ خصالٍ، صدقة اجراها فی حیوته فهی تجری بعد موته، و سُنّة هدیً سَنَّها فهی تُعمل بها بعد موته، و ولد صالح یدعوله.»

بناءً علی هذا وقف مؤبّد و حبس مُخلّد گردانید قربةً الی اللّه‏ و طلبا لمرضاته، نوابّ مستطاب أختر بُرج سیادت و نجابت، گوهر درج هدایت و نقابت، سلاله دودمان دولت و إقبال، نقاوه خاندان عزّت و إجلال، مهر سپهر عظمت و کامکاری، گُل همیشه بهار رعیت ‏پروری و شهریاری، مجمع مجدین صلاحیت و فرزانگی، جامع مرتبتین درویشی و بزرگی. نظاما لسلسلة السّیادة والنجابة والنقابة والدولة والعظمة والأجلال،

میرزائی أکابر، ملاذی، خلف الصدق نوّاب مُعلّی القاب، فرشته‏سیرت، خُجسته سریرت، السیّد السّند، الحسیب الأکمل، الواصل الی رحمة اللّه‏ الأجلّ، غفر اللّه‏ له بلطفه الخفیّ والجلیّ، در سبیل إمام هُمام، و سرور أنام، زبده أعلی علیین، و سُلاله طه و یس، ثمره شجره رسالت،

و غُصن دوحه ولایت، پرورده ید صُنع در حجر بتول، مکیده شیر عصمت از انگشت رسول، خون شهادتش گلگونه رخسار شفاعت، و قطره أشک تعزیتش بضاعت أبر رحمت، سعادت دارین خانه ‏زاد عرفانش و نعمت کونین وقف إخلاص‏پیشگان خاندانش.

از آن‏وجه که خاک مرقدش مسجد جبهه است، سیمای توسطش در قبول عبادت لایح. و به آن علت که در تربتش شفاء اُمّت است، توقف صحت دین بر ولایتش واضح. پیشوایی که در آینه «إنّی سقیم» مثال بی‏مثال إمامتش هویدا، و بزرگواری که از سرادق «وَفَدیناه بِذبحٍ عَظیم» مزید رتبه‏اش بر أنبیاء پیداست.

غوّاص اندیشه کدام گوهر مدیح به دست آورد که لائق گوشواره عرش جلالش تواند بود، و ناطقه هنر به کدام بیان بلاغت أثر گویا گردد، که در میان عالم ثناء کونین تواند نمود؟ الذی قال الرسول صلّی اللّه‏ علیه و آله: «إبنی هـذا امام، أبنُ امام، أخو امام، أبو امام، أبو أئمـةٍ تـسعةٍ تاسعهـم قائمهـم.»

تمامی مجاری و منابع قنوه جاریه در قریه فلان مع مشتقات و ضمائم و حرائم و سائر مایتّبعها وما یتعلق بها....
 

پی نوشت:

1-خستگی.

منبع:میراث جاویدان
نویسنده: محمد رضا انصاری قمی
این مقاله در تاریخ 1402/1/9 بروز رسانی شده است


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط