تکفیر از دیدگاه سید قطب

پدیده تکفیر در میان مسلمانان، از مسائل بغرنج جهان اسلام است. که با وجود روایات فراوانی که در باب نفی تکفیر وارد شده است و کتاب‌هایی که برخی از علما و روشنفکران نگاشته‌اند، امروزه این پدیده به اوج خود رسیده است. در این
چهارشنبه، 12 آبان 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
تکفیر از دیدگاه سید قطب
 تکفیر از دیدگاه سید قطب

 

نویسنده: مجید فاطمی نژاد




 

چکیده

پدیده تکفیر در میان مسلمانان، از مسائل بغرنج جهان اسلام است. (1) که با وجود روایات فراوانی که در باب نفی تکفیر وارد شده است و کتاب‌هایی که برخی از علما و روشنفکران نگاشته‌اند، امروزه این پدیده به اوج خود رسیده است. در این میان، افکار «سید قطب»، یکی از رهبران جهادی افراطی، نقش کلیدی را ایفا می‌کند. از این رو در این مقاله به بررسی مبانی افکار سید قطب در باب تکفیر مسلمانان پرداخته شده است، و این نتیجه حاصل شده که گرچه وی حکم به تکفیر بسیاری از مسلمانان کرده است، ولی طبق شواهد ارائه شده، این تکفیر، مطلق می‌باشد، نه تکفیر معین که احکام فقهی تکفیر بر آن بار شود. بنابراین، تمام کلمات سید قطب در باب تکفیر قابل تأویل است.

کلید واژگان:


مقدمه

در سده بیستم، سید قطب (1966-1906م) یکی از رهبران سلفیان جهادی و آموزگار گفتمان تکفیر شناخته شده است، از این رو بررسی دیدگاه‌های وی در باب تکفیر بسیار ضروری است. برخی
از علمای وهابی چون «ربیع المدخلی» برای تبرئه خود از جنایات سلفیان جهادی و جلوگیری از نفوذ افکار جهادی و عدالت خواهی سید قطب در عربستان، سعی کرده‌اند که با مقاله‌ها و کتاب‌های متعدد، سرچشمه اندیشه تکفیر و افراط گرایی را به سید قطب نسبت دهند. در مقابل، طرفداران اندیشه سید قطب، از افکار حماسی و عدالت خواهی وی دفاع کرده‌اند و آنها را نیاز جامعه امروز مسلمانان جهان می‌دانند. ریشه این اختلافات به گروه جماعت تکفیر می‌رسد؛ گروهی که متشکل از جوانانی بود که به کفر انسان عصر حاضر به دلیل اطاعت و فرمان برداری مسلمان‌ها از حاکمانی که قانون غیر الهی را اجرا می‌کنند و قانون خدا را رها کرده‌اند، عقیده داشتند (2) و نیز معتقد بودند که ایمان بدون عمل وجود ندارد، بنابراین، بسیاری از مسلمان‌ها، در واقع مسلمان نیستند. (3) اینان با تکفیر کردن حاکمان اسلامی و مسلمان‌ها، راه را برای بسیاری از جنایات هموار کردند و آنها که عقاید خود را بر افکار «ابو الاعلی مودودی» و «سید قطب» مبتنی می‌دانستند، راه را برای انتقاد از افکار و مبانی سید قطب برای علمای وهابی که حاکمان اسلامی‌شان در معرض تکفیر قرار داشتند، هموار کردند، ولی طرفداران اندیشه سید قطب که در حقیقت خواهان عدالت اسلامی در جهان اسلام هستند، با برائت جستن از اندیشه تکفیر و بازیچه خواندن آن به دست گروه‌های تکفیری، سعی در دفاع و توجیه افکار سید قطب دارند (4).
باید توجه داشت که افکار سید قطب، برگرفته از افکار ابوالاعلی مودودی (1903-1979م) است (5) و سید به عقاید او احترام بسیار می‌گذاشت، به طوری که در دادگاه نظامی، وقتی از وی پرسیدند که آیا نظریات ابوالاعلی در تکوین آرا و نظریات تو دخالت داشته است یا نه، گفت: «در نوشته‌ها از نظریات او بسیار استفاده کرده ام و عقیده من همان عقاید اوست». (6) شاهد بر این مطلب را می‌توان در آخرین کتابش که در زمان حیات وی منتشر شد، یعنی معالم فی الطریقی جست و جو کرد، به طوری که ابوالاعلی مودودی، خود نیز بدان معترف بود. خلیل حامدی که یکی از دستیاران نزدیک مودودی است، می‌گوید: «همراه با استادم، امام مودودی، در یکی از سال‌های دهه 1960م در مکه به سر می‌بردیم که جوان عربی نزد وی آمد و کتاب معالم فی الطریقی تألیف سید قطب را به وی داد. مودودی آن را در یک شب مطالعه کرد و فردای آن شب به من گفت: این کتاب به گونه‌ای است که گویا من آن را تألیف کرده باشم و از این که فکر سید قطب به افکارش بسیار نزدیک بود، تعجب کرد و گفت: نباید متعجب شد، زیرا افکار ما از یک آبشخور سرچشمه می‌گیرد که همان قرآن و سنت پیامبر است.» (7)
از این رو در این مقاله با بررسی مبانی و افکار سید قطب، سعی شده است که اندیشه تکفیر از نگاه وی روشن شود.

معنای ایمان و کفر

ایمان و کفر از مفاهیم اساسی است که در اندیشه تکفیر نقش بسزایی دارد، از این روی بایستی حقیقت و معنای این دو روشن شود، ایمان در لغت به معنای امانت در مقابل خیانت و به معنای تصدیق ذکر شده (8) است. و علمای وهابی چون ابن تیمیه (9) و ابن عثیمین (10) و اهل سنت، همچون مالکی و الشافعی و احمد بن حنبل و الاوزاعی و سایر اهل حدیث و اهل مدینه و اهل ظاهر و برخی از متکلمان، به همین معنای لغوی ایمان، یعنی تصدیق قلبی اکتفا نکرده اند، بلکه قائل‌اند که ایمان در اصطلاح، تصدیق بالجنان، اقرار باللسان و عمل بالارکان است (11). ابوحنیفه گوید: «ایمان فقط اقرار باللسان و تصدیق بالجنان است» (12) و «برای تشرف به دایره اسلام، کافی است که به سه چیز ایمان بیاوریم: 1. توحید خداوند؛ 2. رسالت پیامبر خاتم؛ 3. معاد روز آخرت.» (13)
سید قطب، تعاریف مختلفی از ایمان بیان کرده است. وی ایمان را نوعی رشد و رسیدن به کمال می‌داند که بر اطاعت و عمل به قوانین الهی متکی است و کفر را گمراهی و ضلالتی می‌پندارد که برخاسته از طاغوت است. از این رو، وی کفر را شایسته «طاغوت» و ایمان را هم شایسته » الله می‌داند و از نظر او، «طاغوت» از واژه «طغیان»، هر چیزی است که بر عقل بشورد و برحق و حقیقت ستم روا بدارد و از حدود و مقرراتی که خداوند آنها را برای بندگان معین فرموده است، تعدی و تجاوز کند. لذا هرگونه برنامه، جهان بینی، وضع و حالتی، خلق و خو یا پیروی و تقلیدی را که از خدا استمداد نجوید و برابر فرمان او راه نپوید، جزء «طاغوت» به شمار می‌آورد. (14)
سید قطب در تعریفی دیگر، ایمان را به تصدیق قلب و عمل به احکام و قوانین الهی معنا کرده است (15) و بارزترین مصادیق ایمان را همان ایمان به خدا و رسولش و ملائکه و کتاب خدا می‌داند که در دین اسلام ظهور یافته است (16) و اسلام هم به معنای تسلیم شدن و اطاعت کردن از احکام و فرمان‌های نازل شده الهی می‌باشد (17) بنابراین، ایمان و اسلام را در طول یکدیگر قرارداده است و هر نوع بزهکاری و نافرمانی که باعث حکم کردن و عمل نمودن می‌باشد بر آنچه که خداوند نازل نفرموده است، کفر و ظلم و فسق به شمار می‌آورد. (18) وی معنای لغوی کفر را پوشاندن و پرده فرو انداختن می‌داند، (19) ولی کافر را کسی می‌داند که مطلقاً به حاکمیت و حکمیت کتاب خدا راضی و خشنود نباشد. (20) وی بهترین و دقیق ترین تعبیر را برای حقیقت ایمان و کفر، را نور و ظلمت می‌داند، زیرا نور با نخستین پرتوش بر دل مؤمن، سراسر هستی اش را تابان می‌کند و حقایق اشیا را با پرتو خویش می‌نمایاند و قانون هستی را معلوم و روشن می‌کند. این نور، نور واحدی است که به راه واحدی رهنمون می‌گردد، برخلاف گمراهی و کفر که تاریکی‌های مختلفی از هواها و آرزوهاست. (21)

ملاک ایمان و کفر

از آنجا که اساس ملاک ایمان و کفر در اختیار بندگان نیست و از مسائل شرعی محسوب می‌شود، ملاک کفر را خدا و رسولش تعیین می‌کنند، نه این که هر کسی از روی هوی و هوس یا با عقل خود، حکم به تکفیر دیگری دهد. (22) سید قطب با توجه به جوامع مسلمان روزگار خود که شاهد هجمه غرب و زورگویان بر مسلمانان و زیر یوغ بردن دین و فرهنگ و شخصیت آنان بود، سعی کرد که جوامع اسلامی را آسیب شناسی کند و عقاید خود را بر این محور سامان دهی کرد. او اطاعت و عمل نکردن به احکام خداوند و دوری از قوانین الهی را عامل مهم آسیب جوامع اسلامی می‌پنداشت. از این رو، ملاک ایمان و کفر را بر این دو محور پایه ریزی کرد: 1. تسلیم در برابر احکام و قوانین الهی؛ 2. اطاعت و عمل به احکام و قوانین غیر الهی (23)، زیرا وی چنین کاری را مظهر سلطه و قدرت آفریدگار و مظهر حاکمیت و مظهر «لا اله الا الله» به معنای به یگانگی پرستیدن و یکتا شمردن خداوند می‌داند و معتقد است که بین قاطعیت دین اسلام و عمل به احکام و اطاعت قوانین الهی، ملازمه هست (24).
به عبارتی، سید قطب که دیدگاهش همان دیدگاه ابوالاعلی مودودی به جامعه و اسلام است، به گونه‌ای سعی کرده است که با پیوند اسلام به مسائل اجتماعی و سیاسی، مشکلات جامعه اسلامی را رفع کند. تجسم عقیده توحید و خداشناسی در زندگی روزمره انسان‌ها، مهم ترین رویکردی است که وی آن را دنبال می‌کرده است و با موانع مهم پیش روی آن، یعنی جاهلیت مدرن، به شدت برخورد می‌کند (25). توضیح آن که شناخت اصطلاحات و مفاهیمی همچون «اله»، «رب»، «عبادت » و «دین»، کمک به سزایی به شناخت ملاک اسلام و کفر می‌کند، همان طوری که ابوالاعلی مودودی گفته است که اگر کسی این اصطلاحات و مفاهیم را به خوبی نشناسد، نمی‌تواند عقیده و اعمالی کامل داشته باشد. (26)
این مفاهیم باعث شده است که پس از دوران صدر اسلام، معانی اصلی و صحیح این کلمات که در میان اعراب عصر نزول قرآن رایج بوده است، کم کم تغییر کند. به گونه‌ای که دایره معانی هریک از این اصطلاحات، برخلاف معنای وسیع سابقش، بسیار کوچک تر و با یک سری معانی و مفاهیم محدودتر و پیچیده خلاصه شده است (27) و مردم را از درک حقیقی معارف قرآن و اسلام بازداشته است، معارفی که نتیجه آن، پرستش حقیقی پروردگار عالمیان می‌باشد. (28)
مبانی و تعاریف سید قطب، همچون ابوالاعلی مودودی درباره معنای «اله» و «رب» و «عبادت» در یک سوست. وی اله را به معنای معبود گرفته است و در تفسیر «لا اله الا الله» می‌نویسد: «مسلمانان معتقدند که لا اله الا الله یعنی لا معبود الا الله و لا خالق الا الله و لا رب الا الله و لا رازق الا الله... و هم چنین معتقدند که لا اله الا الله، یعنی لا حاکم الا الله و لا مشرع الا الله و... (29)». رب را نیز چنین تعریف کرده است: «رب به معنای مالکی است که در همه امور مملوک خود تصرف می‌کند تا آنها را اصلاح و تربیت نماید» (30). و عبادت به نص قرآن و تفسیر پیامبر اکرم، عبارت است از پیروی کردن از شرایع و قوانین اسلام (31). وی ایمان را نیز بنا بر نص قرآن که می‌فرماید: (إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ (32))، به همین معنا گرفته است. (33) به عبارتی، نکته محوری در سخنان سید قطب، همان نکته محوری کلمات ابوالاعلی مورد وردی است که براساس این تعاریف، اصل و جوهره الوهیت را حاکمیت و سلطه قرار داده‌اند (34) و الوهیت و سلطه را نیز لازمه یکدیگر پنداشته‌اند، به گونه‌ای که هیچ تفاوتی بین آن‌ها نیست، زیرا کسی که سلطه و نفوذ ندارد، سزاوار و ممکن هیچ تفاوتی بین آن‌ها نیست، زیرا کسی که سلطه و نفوذ ندارد، سزاوار و ممکن نیست اله و معبود باشد و کسی که قدرت و سلطه دارد، جایز است اله و معبود باشد (35). بر این اساس، قانون گذاری و حکم کردن را از مظاهر سلطه و حاکمیت می‌دانند. (36) لذا پیروی کردن از قوانین و شرایع الهی را عبادت و یا ایمان خوانده‌اند.

تکفیر در اندیشه حاکمیت و سلطنت

بی شک اندیشه توحید، یکی از معانی و مفاهیم مهمی است که تأثیر بسزایی در فهم اندیشه تکفیر دارد. توحید از دیدگاه سید قطب عبارت است از: اطاعت و پرستش خدای یگانه بدون هیچ شریکی. (37) وی، چون شرک مشرکان به توحید عبادی و توحید ربوبی (38) برمی گردد، سلطه و قدرت و تشریع و حاکمیت را از شئون ربوبیت خداوند می‌پندارد. از این رو، بر صفات حاکمیت و سلطنت خداوند بر این عالم بسیار تأکید می‌کند. (39) وی توحید در حاکمیت را از مقتضیات رسیدن به توحید الوهی می‌داند و معتقد است که خداوند باید معبودی باشد که مالک جهان هستی است و آن را اداره کند و کسی یا چیزی که نمی‌تواند سراسر این جهان هستی را اداره کند، نباید پروردگار
انسان‌ها باشد و برابر دستور و فرمان خود، بر آنان چیره شود و فرمانروایی کند. (40)
هم چنین معتقد است که پیامبران برای دعوت مردم به توحید ربوبی (41) و عبادی (42) مبعوث شده‌اند و از آن جا که بین توحید ربوبی و الوهی ارتباط تنگاتنگی وجود دارد، این دعوت به دعوت به سوی توحید الوهی منجر می‌شود. لذا وی حاکمان و فرمانروایان را به غصب کردن ربوبیت و سلطنت خداوند متهم می‌کند که به نظر وی، یکی از ویژگی‌های خاص الوهیت است (43).
از نظر سید قطب، ارجاع همه کارها به خدا، با اختصاص الوهیت به خدا میسر است و اختصاص الوهیت به خدا، مقتضی اختصاص حاکمیت به اوست، زیرا حاکمیت از ارکان مهم الوهیت است و داخل این چهارچوب، مسلمان، مسلمان است و مؤمن، مؤمن به شمار می‌آید و در این صورت است که امید می‌رود، گناهان، از جمله گناهان کبیره بخشیده شود و بیرون از این چهارچوب، مشرک است و هرگز خدا آن را نمی‌بخشد (44).
وی فلسفه تمام رسالت‌های آسمانی را بنده کردن همه انسان‌ها در برابر خداوند تعالی می‌داند و انسان‌ها باید فقط در برابر او بندگی کنند. از این رو باید طاغوت‌هایی را که ادعای سلطه و قدرت دارند از بین برد، زیرا پیامبران همیشه برای بیرون کشیدن این سلطه غصبی از دست طاغوت‌ها و برگرداندن حاکمیت به صاحب شرعی و قانونی خود، یعنی خداوند سبحان، جهاد کرده‌اند (45).
بنابراین، اصل توحید در حاکمیت، مظهر قدرت و توحید ربوبی خداوند می‌باشد و توحید ربوبی از حقیقت الوهیت سرچشمه گرفته که باعث ارسال پیامبران و انبیاء شده است. این مبنای اعتقادی سید قطب در باب توحید در حاکمیت می‌باشد.
یکی از مبانی مهمی که خاستگاه سید قطب را در باب تکفیر روشن می‌کند، دیدگاه وی در مورد توحید عملی است. از نظر وی، توحید نظری را بدون توحید عملی، اصلاً نمی‌توان توحید نامید، زیرا وی نخستین چیزی را که لازمه حقیقت توحید می‌داند، توحید ربوبی است که لازمه آن توحید عبودی می‌باشد و مستلزم آن است که هیچ نوع بندگی جز برای خدا نباشد و هیچ نوع فرمانبرداری و یا پذیرش قوانینی جز از خدا نباشد. بنابراین، پذیرش در قانون گذاری، معیارها، ارزش‌ها، آداب، اخلاق و در هر چیزی که به نظام زندگی بشر مربوط می‌شود، نباید جز برای خداوند باشد و الا جز این هرچه باشد، شرک یا کفر است (46). سید قطب بارها در کتاب‌های خود به این مطلب اذعان کرده است که دین اسلام تنها تصوری در عقل نیست و تنها در تصدیق قلبی خلاصه نمی‌شود، بلکه اسلام عبارت است از: عمل به حق این تصدیق و آن تصور و حاکم کردن قانون خدا در همه‌ی کارها و پیروی از پیغمبر خدا در اجرای قوانین او (47).
وی برای مبارزه با جاهلیت، بارها به نفی تئوری بودن اسلام تأکید می‌کند و مخاطب خود را بیشتر به سمت عمل گرایی سوق می‌دهد (48) و در مقام استدلال برای عمل گرایی بودن اسلام به چند نکته اشاره می‌کند: 1. طبیعت جهان بینی اسلام بر عمل گرایی است، نه تئوری، زیرا اسلام آمده است تا زندگی‌ها و امت‌ها را بسازد و وقتی این امر محقق می‌شود که به اسلام عمل شود، نه این که در غالب تئوری بماند؛ 2. این که خداوند می‌فرماید: (وَقُرْآنًا فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُكْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِیلًا (49))، قطعاً جدا جدا کردن قرآن و با تأنی خواندن آن، برای انجام دادن قوانین قرآن و عمل کردن به آن‌هاست (50). از این رو، وی با خطرناک خواندن این فکر که عقاید اسلام در حد تئوری باشد، بارها این مسئله را تأکید کرده است که اسلام دینی عملی می‌باشد و بارها به دعوت گران هشدار می‌دهد که تحت فشار این افکار قرار نگیرند. وی این نوع فکرهای بازدارنده اسلام انسان از عمل را افکار جاهلی می‌خواند (51) و به همین دلیل به کسانی که عقیده را در حالت کلاسیک و تئوری علمی تعریف می‌کنند، می‌تازد و می‌نویسد:
باید هم زمان مراقب اشتباه بودن و خطرناک بودن آن گونه تلاش‌ها باشیم که درصدد این هستند که عقیده اسلام را از طبیعت خود منحرف کنند و به جای عینیت پیدا کردن در واقعیتی زنده و متحرک و بالنده، آن را به تئوری علمی و کلاسیک تبدیل کنند. (52)
بنابراین، مبنای سید قطب برای رسیدن به جامعه اسلامی چون زمان پیامبر (ص)، بر دو محور اساسی استوار می‌باشد: 1. اصل حاکمیت که فقط مخصوص خداوند است، زیرا یکی از صفات خاص ربوبی و یکی از ارکان رسیدن به توحید الوهی می‌باشد و هدف رسالت انبیا بوده است. لذا در تفسیر «اله» در «لا اله الا الله»، توحید در حاکمیت را همان توحید الوهی می‌داند. (53) 2. اصل عمل گرایی به قوانین و فرمان‌های خداوند تعالی یا همان توحید عملی است که در غیر این صورت، منشأ رهیافت جاهلیت به اسلام می‌باشد.

اندیشه تکفیر در سایه طاغوت و جاهلیت

«طاغوت» و «جاهلیت» دو واژه‌ای هستند که در برابر دو اصل مهم، یعنی اصل حاکمیت و عمل گرایی به قوانین خداوند به وجود آمدند. از این رو، سید قطب این دو واژه را از واژگان کفر می‌داند که باعث کج فهمی مسلمان‌ها از واژگان اساسی اسلام، یعنی «لا اله الاالله» و «ربوبیت» و «عبادت» شده است و این امر موجب ضعف و سستی در عقاید و اعمال انسان‌ها گردیده (54) و در نهایت، باعث عقب ماندگی و انحطاط زندگی مسلمانان شده است (55).
سید قطب یکی از روشن گرانی است که توانست با تمسک به ایات قرآن، جاهلیت جدید امروز بشری را آشکار کند. جاهلیت برای وی مفهومی نیست که در مقابل علم و حلم و نجیب زادگی و آرامش قرار گیرد و یا بر دوره مخصوصی از زمان قبل یا بعد از اسلام و یا بر مکان ویژه یا دولت یا جامعه بخصوصی دلالت کند، بلکه در طول زمان، ساری و جاری است و بسته به شرایط و زمان و مکان مختلف، صور و اشکال متفاوت را تجربه می‌کند، ولی در عین حال، یک حقیقت بیش نیست و آن شرایطی است که در آن، اقتدار، سلطه، قانون و یا حکومت خداوند وجود نداشته باشد (56). جاهلیت نزد وی شامل تمام حرکات و خواسته‌هایی است که انسان را از خدا غافل و از او دور می‌کند.
وی در تعریف جاهلیت می‌نویسد: «جاهلیت تمام خواسته‌هایی هستند که در نهایت، نتیجه و فرجامی شبیه هم دارند و به عبارتی، جاهلیت، تمام حرکات و خواسته‌هایی است که انسان را از پروردگارش جدا و تسلیم افراد، اشیا، خواسته‌های اغراض فردی و جمعی و ... کند. نباید پنداشت که جاهلیت، یعنی مجرد بتی را پرستیدن و در برابر بت یا بتکده‌ای تعظیم کردن، بلکه مسلمان امروز باید بداند که بازگشت به جاهلیت در اعمال و رفتار است که نتایج همان اعمال و رفتار بت پرستان را می‌توان در آنها دید. در جامعه‌ی امروز، بت عزی و هبل دیگر به گونه‌ای تبلور عینی و مجرد ندارد، بلکه در عمل افراد، عینیت دوباره پیدا کرده است». وی این جاهلیت را «جاهلیت مدرن» تلقی می‌کند و می‌نویسد:
این نوع از بت پرستی، بت پرستی مدرن است که سخت بدتر و زشت تر و خطرناک تر از جاهلیت ایام پیشین است، چون در شکلی روشن فکرانه و در پوشیده و در لفافه‌های سیاسی و مذهبی و... درآمده است که مطلوب خود بت پرستان می‌باشد که اتهام بت پرستی را در ظاهر محو و حقیقت را در زیر قشری از رنگ و جلا پنهان می‌کند. (57)
بر این اساس، وی تمام جوامع موجود را جاهلی می‌داند و جوامع اروپایی را در اوج جاهلیت مدرن تلقی می‌کند که این موضوع، تفاوت اساسی و تعیین کننده‌ی اندیشه‌ی وی را با پیشگامان اسلام گرایی که برتری و پیشرفت تمدن اروپایی را پذیرفته بودند، به خوبی مشخص می‌کند. (58) باید توجه داشت که جاهلیت موردنظر سید قطب، مقابل علم و تمدن پیشرفته قرار نمی‌گیرد، بلکه نوعی کیفیت روحی است که سنن هدایت الهی و حاکمیت خداوند را نمی‌پذیرد و در مقابل آن طغیان می‌کند و حکومت هوا و هوس را در مقابل حکومت خداوند می‌نشاند. (59) وی مهم ترین مشخصه‌ی جاهلیت را صفت بندگی بشر برای بشر می‌داند (60) و معتقد است که جاهلیت امروز، حاکمیت را به بشر واگذار و عده‌ای از انسان‌ها را معبود عده‌ای دیگر کرده است، آن هم نه به شکل ابتدایی و ساده‌ی جاهلیت در زمان پیامبر، بلکه به شکل ادعای حق وضع کردن بینش‌ها و قوانین و نظام‌ها و با به کار بردن برنامه‌ای مقرر که هرگز خداوند آن را تجویز نفرموده است. (61)
بنابراین، معیار جاهلیت نزد سید قطب، به اصل حاکمیت بازمی گردد که باعث انحراف انسان از خط سیر جهان هستی می‌شود. (62) از این رو وی هدف جاهلیت را از اعمال فشار و مبارزه با شریعت و عقیده خداوند، منحرف کردن مسلمانان از این برنامه‌ی الهی و جلوگیری از عمل کردن بدان ذکر می‌کند. (63)
ابوالاعلی مودودی نیز معتقد است که: طاغوت، هر فرد یا گروهی است که در برابر دستورهای خداوند سرپیچی و عصیان کند و از حدود عبودیت پا فراتر نهد و مدعی الوهیت و ربوبیت باشد. (64) وی اصطلاح عصر جاهلیت را بر دو گروه از مردم اطلاق می‌کند: 1. انسان‌هایی که کسی را شفیع خود نزد خداوند بدانند، برای او قدرتی مستقل قائل باشند، او را دعا کنند، از وی کمک بخواهند و برای او تعظیم و احترام کنند، آن را معبود و اله خود قرار داده‌اند؛ (65) 2. انسان‌هایی که کسی را اله و معبود خود قرار داده‌اند. از این جهت که امرش را به عنوان قانون و شریعت خویش پذیرفته‌اند و از دستورهایش اطاعت محض می‌کنند. (66) از این رو، گفتمان تفسیری سید قطب درباره ترجمان «دار الاسلام» و «دارالکفر» روشن می‌شود، زیرا از نظر وی، جاهلیت به تئوری محض محدود نمی‌شود، بلکه در یک تجمع دینامیک تجسم می‌یابد. (67) از نظر وی، دار الاسلام جایگاهی است که تنها قانون و شریعت خداوند میان مردم داوری و حکومت می‌کند؛ (68) جامعه‌ای که قانون و شریعتش، ترتیب و نظامش، اخلاق و رفتارش و کردار و مناسباتش و...درست و همراه و موافق با رهنمودهای اسلام باشد نه بندگی بندگان. (69) جوامع جاهلی از نظر وی عبارت است از تمام جوامع بشری به جز جامعه اسلامی و به عبارتی، جوامعی هستند که بندگی آنها تنها ویژه‌ی پروردگار یگانه نیست. (70) لذا از نظر وی، همه‌ی جوامعی که امروز خود را مسلمان می‌پندارند، در دایره‌ی جوامع جاهلی قرار می‌گیرند و جزء گروه جدانشدنی جوامع جاهلیت‌اند، زیرا که این جوامع نیز به حاکمیت غیر خدا معتقدند. گرچه ایشان شعائر و عباداتشان را برای ذاتی غیر از خدا به جا نمی‌آورند، اما به هر حال در دایره‌ی جوامع جاهلی قرار می‌گیرند، زیرا آنان در نظام زندگی شان به بندگی پروردگار یگانه متدین نیستند و این بدان معناست که به اصل «لا اله الا الله» معتقد نمی‌باشند و به حاکمیت ذاتی غیر خدا معتقدند و به قوانین آن گردن می‌نهند. خداوند تعالی، در مورد آن فرمانروایان می‌فرماید: (وَمَنْ لَمْ یحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ) (71) و از زبان محکومان می‌فرماید: (أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَیكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ یرِیدُونَ أَنْ یتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ یكْفُرُوا بِهِ وَیرِیدُ الشَّیطَانُ أَنْ یضِلَّهُمْ ضَلَالًا بَعِیدًا) (72)؛آیا ندیدی کسانی را که گمان می‌کنند به آنچه [از کتاب‌های آسمانی که] بر تو و بر پیشینیان نازل شده، ایمان آورده‌اند، ولی می‌خواهند برای داوری نزد طاغوت و حکام باطل بروند؟! با اینکه به آن‌ها دستور داده شده است که به طاغوت کافر شوند، امّا شیطان می‌خواهد آنان را گمراه کند و به بیراهه‌های دوردستی بیفکند. (73)
محمود امین العالم در نقد این نگرش می‌گوید: «این تصویر دوقطبی و دوگانه که شما (سید قطب) عرضه می‌کنید، تنها طرف الهی را لحاظ می‌کند. به ویژه زمانی که با گسترش افراطی به «برپایی ملک و مملکت خدا» فرا می‌خواند که این به معنای حذف ارزش فکری انسان و نشاندن خدا به جای انسان است. این نگرش، خدا و انسان و لاهوت و ناسوت را دو طرف نزاعی تاریخی قرارداده است و این با آیین تعارض دارد و گذشته از آن، این حقیقت بدیهی را فراموش کرده که «حکومت خدا» بدون وجود بشر امکان تحقق ندارد و آیا این انسان‌ها در حقیقت حاکمیت الهی و به تعبیر دیگر، در تفسیر آیات و احادیث و نیز روش اجرا و عملی کردن آن اختلاف نظر ندارند؟ آیا چنین اختلاف نظری در طول تاریخ اسلام و حتی امروزه پدید نیامده و نمی‌آید؟ آیا نوع و روش حکومت از یک حاکم اسلامی تا حاکم اسلامی دیگر متفاوت نیست؟ آیا جز این است که هر کدام از آن دو، به رغم تفاوت روش و منششان، به نام اراده و شریعت خدا حکومت می‌کنند؟» (74)

اسباب تکفیر نزد سید قطب

جماعت «تکفیر و هجرت»، یکی از گروه‌های سرّی است که به کفر انسان‌های عصر حاضر عقیده داشتند، به دلیل این که اطاعت و فرمان برداری مسلمانان از حاکمانی که قانون غیر الهی را اجرا می‌کنند و قانون خداوند را رها کرده‌اند. مبانی اعتقادی این گروه بر دو اصل استوار بود:

1. حاکمیت:

که این اصل در حقیقت، ترجمه عملی نطق به شهادتین است و از نظر آنان بدین معناست که فرد باید جامعه را به کلی رها کند و فقط در برابر حاکمیت خداوند فرمان بردار باشد و مسلمانان حاضر کافرند، چون معنا و مفهوم توحید (لا إله الا الله) را درست درک نکرده‌اند و از حاکمانی اطاعت می‌کنند که قوانین خداوند را اجرا نمی کنند.

2. جماعت:

از نظر آن‌ها فقط همین جماعت مسلمان است و همراه این جماعت بودن، شرط ایمان وجود دارد. پس هر کس با امامش بیعت نکند و عضو این جماعت نشود، کافر است، حتی اگر نماز بخواند و یا روزه بگیرد. (75)
عبدالسلام فرج، رهبر گروه «الجهاد» نیز در كتاب فریضة الغائبه، تحت فصلی به نام «الحاکم بغیر ما انزل الله»، احکام و قوانین جوامع مسلمانان را به استناد آیه (ومن لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون)، احکام و قوانین کفر می‌داند و حاکمان اسلامی را مرتد اعلام می‌کند و آنها را در رده‌ی استعمارگران قرار می‌دهد و معتقد است که آن‌ها فقط اسم اسلام را با خود حمل می‌کنند، گرچه نماز می‌خوانند و روزه را می‌گیرند و خود را مسلمان می‌دانند. (76)
این‌ها نمونه‌ای از برخی عقاید گروه‌های تکفیری است که متأثر از افکار سید قطب بوده‌اند. (77) بر این اساس، بسیاری از متفکران معتقدند که حرکات گروه‌های تکفیری و جهادی از افکار سید قطب نشأت گرفته است (78)
از بررسی کلمات سید قطب همان طور که گذشت، برخی از اسباب و عوامل تکفیری خوانده شدن سید قطب روشن می‌شود که عبارت‌اند از:
الف. دیدگاه‌های تفسیری وی از ایمان و کفر که بر محور اصل توحید در حاکمیت قرار گرفته است؛
ب. قرار گرفتن طاغوت به عنوان یکی از بارزترین مصادیق کفر و شرک در جهان اسلام؛
ج. تسرّی مبانی اعتقادی به مسائل اجتماعی و سیاسی با دو اصل عمل گرایی و جاهلیت عصر حاضر؛
د. مطرح کردن جهاد به عنوان بهترین و تنهاترین راه برای از بین بردن حاکمان ظالم.
بسیاری از علمای وهابی از مواضع سید قطب انتقاد کرده‌اند. ربیع المدخلی، یکی از علمای وهابی است که علیه افکار قطبی‌ها، کتاب‌ها و مقاله‌های بسیاری نگاشته و در این راستا سعی کرده است که دیگر علمای بزرگ وهابی را با خود همسو کند. (79) مهم ترین طعنه‌هایی که علیه سید قطب وارد شده است عبارت‌اند از: 1. طعن‌های سید بر برخی از صحابه؛ 2. قائل شدن وی به وحدت وجود؛ 3. تأویل کردن برخی از آیات، همچون آیه « استواء»؛ 4. تکفیر تمام مجتمعات اسلامی. ما وقتی به کلمات علمای بزرگ آن‌ها چون «ابن عثیمین» و یا «آلبانی» و «بن باز» رجوع می‌کنیم، ردیه‌های آن‌ها بیشتر متوجه سه قسم نخست است و سید قطب را فردی تکفیری معرفی نمی‌کنند. (80) حتی آلبانی وی را «استاد الکبیر» خوانده و از وی تمجید می‌کند، (81) با این که در مجله «المجتمع»، وی را وحدت وجودی دانسته است. (82)
از طرفی نیز خود سید قطب و طرفداران وی مدعی‌اند که قائل به تکفیر مسلمان‌ها نیستند. محمد قطب در مجله‌ی «المجتمع» می‌نویسد: «هدف برادر من صادر کردن احکام بر مردم نیست، بلکه تنها هدف وی این بود که آن حقیقت فراموش شده را یک بار دیگر به مردم بشناساند و سرانجام راه آنان را مشخص کند که آیا در راه مستقیم خداوند گام برمی دارند یا از این راه منحرف شده‌اند. پس زیبنده است که به سوی آن بازگردند. خودم چندین بار از وی شنیدم که می‌گفت: «ما دعوت گریم نه قاضی. بی گمان وظیفه‌ی ما صدور حکم بر مردم نیست، بلکه تنها وظیفه ما این است که مردم را با مفهوم لا اله الا الله آشنا کنیم، زیرا مردم از مفهوم حقیقی آن که همان برگشتن به شریعت خداوند است، ناآگاهند.» (83)
زینب غزالی که یکی از محققان مصری است، تصریح می‌کند که در «یولیو» سال 1965م،‌ اندکی قبل از بازداشت سید قطب با وی ملاقات داشته است و درباره‌ی برخی عبارت‌های موجود در فی ظلال القرآن و معالم فی الطریق که جوانان برای تکفیر پدران و مادران خود به آن‌ها استدلال می‌کردند از او پرسیده است. سید قطب نیز در پاسخ این پرسش به صراحت اعلام کرده که متعرض احکام شرعی نشده است و احکام شرعی در حوزه اختصاصی فقها می‌باشد که در کتاب‌های فقهی به تفصیل بیان شده و او هرگز به اندیشه تکفیر اعتقاد نداشته است (84).

انواع تکفیر

علمای اهل سنت، تکفیر را به اقسام مختلفی تقسیم کرده‌اند که مشهورترین آن تقسیم تکفیر به مطلق و معین (85) است. مقصود از تکفیر مطلق، تفسیر کفر بر وصف عامی است که اختصاص به فردی ندارد و دارای دو مرتبه است: گاهی معلق بر وصف عامی، همچون قول یا فعل و یا اعتقاد است؛ مثل این که حکم می‌شود که اگر کسی چنین بگوید یا چنین فعلی را انجام دهد و یا چنین اعتقادی داشته باشد، کافر است. برخلاف آن، تکفیر معین است که حکم کفر را برای شخص معینی صادر می‌کند (86) برخی با فرق نگذاشتن بین این دو قسم، باعث افراط گرایی و یا تفریط در مسئله‌ی تکفیر شده‌اند، (87) چرا که آثار و احکام هر یک متفاوت است. ابن تیمیه، تکفیر عام و مطلق را مثل وعید عام و مطلق می‌داند و تکفیر مطلق را مستلزم تکفیر معین نمی‌داند، مگر این که شروط تکفیر (88) معین را داشته باشد و مانعی هم در آن نباشد (89)؛ بدین معنا که اطلاق حکم تکفیر بر فعلی و یا قولی و اعتقادی، دلیل بر کفر شخصی و یا فرد معینی نیست، بلکه برای تکفیر معین، باید شروط آن و موانع آن، چون جهل و اکراه و تأویل بررسی شود و الا نمی‌توان به آسانی حکم تکفیر داد. (90) تکفیر معین از مسائل فقهی است که مجتهد در مورد آن بر اساس ادله فقهی از قرآن و سنت اجتهاد می‌کند و خارج از حیطه مسائل و دلایل عقلی است که هرکسی بتواند در آن نفوذ پیدا کند. (91)
بی شک سید قطب حکم به تکفیر جوامع جاهلی داده است و از طرفی روشن است که تکفیر وی از قسم حکم به تکفیر معیّن نیست، زیرا همان طور که خودش هم به صراحت اعلام کرده است، وی در کتاب‌هایش متعرض احکام شرعی نشده است و احکام شرعی در حوزه اختصاصی فقها می‌باشد که در کتاب‌های فقهی به تفصیل بیان شده و او هرگز به اندیشه تکفیر اعتقاد نداشته است (92). و از طرفی، این گونه عبارت‌ها و غیر این‌ها در شرع، بسیار است که ظاهرش کفر را می‌رساند، لکن این گونه کلمات به کفری به غیر از کفر معین انصراف دارد، زیرا هر یک از علما و فقها، شرایط مخصوصی را برای تکفیر معین وضع کرده‌اند که هیچ کدام شامل تکفیرهای سید قطب نمی‌شود. (93) وی با صراحت بیان می‌کند که برای دوری از وقوع قتل، هرچند هم قتل خطا و برای پاک کردن دل‌های مجاهدان، به گونه‌ای که در قلب‌ها چیزی جز برای خدا و در راه خدا نباشد، خداوند به مسلمانان دستور می‌فرمایند: «هنگامی که به عنوان جنگجویان بیرون می‌روند، به جنگ کسی نپردازند یا او را نکشند تا وضعیت کاملاً برایشان روشن شود و تحقیق لازم صورت می‌پذیرد. این که به ظاهر حال، یعنی مسلمان بودن شخص اکتفا کنند، مسلمان بودنی که با واژه‌هایی که از دهان بیرون می‌آید، ثابت می‌شود، زیرا دلیلی وجود ندارد که خلاف واژه‌ها را برساند و عکس ظاهر را ثابت کند: (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَینُوا وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَیكُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغَانِمُ كَثِیرَةٌ كَذَلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیكُمْ فَتَبَینُوا إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا)؛ (94)‌ای کسانی که ایمان آورده اید، هنگامی که [برای جهاد] در راه خدا به بیرون رفتید، تحقیق کنید [که با چه کسانی می‌جنگید، آیا مسلمان‌اند یا کافر] و به کسی که اظهار سلام کرد نسبت کفر می‌دهد [تا مال و جانش را بر خود جلال کنید و] از متاع ناچیز دنیا چیزی غنیمت برید که در پیش خدا غنائم فراوانی است. اسلام شما هم اول امر اظهار تسلیمی بیش نبود تا وقتی که خدا بر شما منت گذاشت، پس اکنون باید تحقیق کنید که خدا به هرچه کنید، آگاه است.
وی روایاتی را در باب نزول این آیه بیان می‌کند و چنین نتیجه می‌گیرد که خداوند به مجاهدان نشان داد که اسلام، حرص و آز در غنیمت، و عجله و شتاب در قضاوت را دوست نمی‌دارد و کالا و متاع جهان نباید در حساب مؤمنان جایی داشته باشد و چیزی به شمار آید، زیرا کالا و متاع جهان، انگیزه و هدف جهاد نیست. همچنین شتاب ورزیدن برای ریختن خون کسی، پیش از تحقیق کامل و روشن شدن همه جوانب، مردود و نامقبول است، زیرا چه بسا خونی که ریخته شود، خون فرد مسلمانی باشد که در پیشگاه یزدان بس عزیز و بزرگوار است و ریختن آن جایز نباشد. (95)
از این رو ما باید عبارت‌ها و اصطلاحات سید قطب را که به نوعی بر تکفیر دلالت می‌کند، تأویل کنیم. همان طور که گذشت، مهم ترین آن‌ها، اصطلاح «حاکمیت» است که بدون شک از نظر سید، آیه (وَمَن لَم یَحكُم بِما أَنزَلَ اللهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الكَافِرُونَ) بر هر کسی منطبق می‌گردد که برابر چیزی حکم کند که خدا نازل فرموده است (96) و اگر این آیه قابل اشتمال بر مسلمانان هم باشد، حکم به تکفیر افرادی نمی‌دهد که احکام الهی را در دستگاه حکومتی اجرا نمی‌کنند، بلکه نشان دهنده این است که چنین افرادی با عدم اجرای احکام خداوند، مرتکب گناه می‌شوند، ولی اگر عدم اجرای احکام دینی توسط دولت به عنوان امری دال بر ردّ هدایت الهی و نقیضه‌ای بر شیوه زندگی اسلامی درنظر گرفته شود، شکی برجا نمی‌ماند که قابل تکفیر است و این احکام، اکثراً به اجتهاد علما وابسته‌اند. (97)
ابن تیمیه نیز چون سید قطب حکم به تکفیر کسانی می‌دهد که به حکم «غیر ما انزل الله» عمل می‌کنند، هرچند در ظاهر مسلمان باشند. (98) ابن قیم جوزی با اشاره به آیه مذکور می‌گوید: «مقصود این است که اگر کسی از روی جحد و عدوات حکم خداوند را انکار کند، بدون شک کافر می‌باشد، ولی اگر از روی هوی و هوس بوده، مرتکب فسق و ظلم شده است». (99) همچنین بن باز با استفاده از آیات مذکور، کفر را به دو قسم اکبر و اصغر تقسیم می‌کند و با استفاده از آیه ذکر شده می‌گوید: «اگر کسی حلال خداوند را حرام و یا حرام خداوند را حکم به حلال بودن دهد، بی شک مرتکب کفر اکبر شده است». (100) از طرفی نیز این کلام سید به معنای کفر فقهی نیست، همان طور که وی تصریح می‌کند که کفر دون کفر، به معنای این است که کافر اعتقادی‌اند، نه کافر فقهی که خون و مالشان مباح باشد. (101)
یکی دیگر از اصطلاحاتی که باید تأویل شود «جاهلیت» است که به عنوان «جاهلیت قرن بیستم» مطرح شده است. صالح آل الشیخ، جاهلیت را به جاهلیت زمانی، مکانی و اشخاص و هریک از آن‌ها را به مطلق و مقید تقسیم کرده است و جاهلیت مطلق را از تمام جهات، فقط مخصوص زمان پیامبر می‌داند که تمام شده است. از این رو، جاهلیت قرن بیستم را با جاهلیت زمان پیامبر مطابق نمی‌داند، اگرچه بعضی از صفات جاهلیت در برخی از زمان‌ها و یا مکان‌ها و یا در بعضی از افراد آشکار شود. (102)
بی تردید نظر سید قطب، جاهلیت مطلق از تمام جهات نبوده است. «سالم بهنساوی» با تقسیم جاهلیت به جاهلیت اعتقادی (اموری که به کفر تعلق دارند) و عملی (اموری که به عمل و رفتار تعلق دارند) و بیان معانی جاهلیت که در قرآن ذکر شده می‌نویسد:
مقصود و مراد از جاهلیت در کتاب‌های مودودی و سید قطب بر این ضابطه است که مقصود آن‌ها از لفظ کفر، گرچه در ظاهر شامل خروج فرد از دایره‌ی دین است، اما این به معنای کفر فقهی نیست. همان طور که در بسیاری از اعمال با این که لفظ کفر به کار رفته است، ولی بر این معنای کفر فقهی دلالت نمی‌کند؛ مثل جنگ مسلمانان با یکدیگر، تهمت زدن در نسب افراد و آزار و اذیت همسایه و... بنابراین مقصود از کفر، کفر عملی یا مجازی و یا نعمت است و حمل لفظ جاهلیت بر معانی مذکور، از باب اولی است و اگر لفظ جاهلیت به معنای جاهلیت کفر اعتقادی به کار رود، ممکن است که مقصود جاهلیت در معصیت باشد؛ مثل تبرج و خودنمایی زن که چیزی به جز جاهلیت در معصیت نیست و باعث کفر دینی نمی‌شود، هرچند که این معصیت را تکرار کند. (103)
اگر کسی مدعی شود که وجود گروهای تکفیری متأثر از افکار سید قطب بر تکفیری بودن وی دلالت می‌کند، این ادعا خطاست، زیرا بسیاری از گروه‌ها از افکار و عقاید ابن تیمیه متأثرند (104) همان گونه که عبدالسلام فرج در کتاب الفریضة الغائبه خود و یا در دادگاهی که برای وی تشکیل شد، تمام استدلال‌ها و استناداتش بر اساس کلمات و عقاید ابن تیمیه بوده است (105) و کسی ابن تیمیه را به تکفیری بودن محکوم نمی‌کند. از لحاظ وجدان نیز برداشت‌های یک گروه و یا افرادی از افکار و عقاید شخص دیگر، نمی‌تواند لزوماً بر عقاید آن فرد دلالت کند. (106) از این رو، ممکن است که گروه‌های تکفیری، فکر و روش خود و یا حتی برخی از اعتقادات خود را از سید قطب گرفته باشند، ولی این نمی‌تواند دلیلی بر تکفیری بودن آنان باشد. همان گونه که عبدالله عزام، استاد و رهبر فکری بن لادن و القاعده، می‌گوید: «من شاگرد چهار نفر بوده ام در فکر، شاگرد سید قطب و در فقه، شاگرد نووی و در اعتقادات، شاگرد ابن تیمیه و در مسائل روحی، شاگرد ابن قیم.» (107)
گروه‌های تکفیری، به علت جهل به مسائل شرعی و اعتقادی و عدم تفکیک بین این مسائل و داشتن عقاید افراطی گری در باب تکفیر، مبنی بر این که چون هرکس حاکمان را تکفیر نکند، خود کافر است یا هرکس به جماعت ما ملحق نشود، کافر می‌باشد و... ،به تکفیر مسلمانان حکم كردند و به قاعده (نحن دعاة لا قضاة) (108) توجهی نداشتند، به طوری که حتی خود جماعت اخوان را تکفیر می‌کردند. (109)

نتیجه

از آن جا که سید قطب به تکفیر فقهی مسلمانان قائل نبوده و خود را فقط یک داعی می‌پنداشته است، با بررسی کلمات وی به وضوح می‌توان دریافت که واژگان اساسی «حاکمیت» و «جاهلیت» که سید قطب را به تکفیر مسلمانان متهم کرده است، بیشتر رویکرد سیاسی و اجتماعی دارد که سید با آمیختن این مباحث به مسائل اعتقادی، درصدد رفع مشکلات جهان اسلام بوده است. بنابراین، گرچه وی به تکفیر بسیاری از مسلمانان و یا جوامع آنان حکم داده است، ولی طبق شواهد ارائه شده، این تکفیر مربوط به تکفیر مطلق می‌باشد، نه تکفیر معین که احکام فقهی تکفیر بر آن بار شود. بنابراین، تمام کلمات سید قطب در باب تکفیر قابل تأویل است.

پی‌نوشت‌ها

1. پژوهشگر مؤسسه تحقیقاتی دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیه السلام).
2. سالم بهساوی، نقد و بررسی ‌اندیشه تکفیر، ترجمه سالم افسری، ص40.
3. همان، ص 45.
4. همان، ص 65.
5. مودودی یکی از برجسته ترین دعوت گران و متفکران شبه قاره هند در قرن بیستم به شمار می‌آید که جماعت «الاسلامیه» پاکستان را تأسیس و رهبری کرد.
6. سیروس، سوزنگر، اندیشه‌های سیاسی سید قطب، ص 34.
7. برگرفته از مقاله ی: أبو الأعلی المودودی «لو جلست فمن سیبقی واقفاً؟!» دکتر خالد النجار (1321هـ/1903م . 1399هـ/ 1979م) و یا مقاله حمدی، عبدالعزیز، «امام مودودی، مردی که همیشه طرفدار حق بود»، ترجمه احمد رسولی. اگر به کتاب المصطلحات الاربعه فی القرآن مودودی و کتاب معالم فی الطریق سید قطب نظری کنیم، به روشنی در خواهیم یافت که کلمات و نظریات در این دو کتاب چقدر به یکدیگر نزدیک است. به طوری که وقتی حسن الهضیبی، دومین رهبر اخوان، پس از اعدام سید در سال 1969م کتابی را تحت عنوان متن دعاة الا قضاة نوشت که اگرچه به طور آشکار، کتاب المصطلاحات لاربعة فی القرآن را مورد انتقاد شدید قرار داده بود، اما با خواندن آن به راحتی می‌توان پی برد که هدف هضیبی، معالم فی الطریق نیز بوده است!! سید قطب و بیداری اسلامی، ص11.
8. معجم المقاییس اللغه، ج1، ص133.
9. مجموع فتاوی، به تحقیق عبدالرحمن بن محمد بن قاسم، ج 7، ص 14.
10. ابن عثیمین، مجموع فتاوی و رسائل، ج 1، ص 49.
11. ابن ابی العز حنفی، شرح عقیده الطحاویه، ص331.
12. ابوحنیفه، فقه اکبر، ج1، ص55.
13. جعفر سبحانی، ایمان و کفر فی الکتاب و السنه، ص45 و و مقاله «ریشه‌های پدیده تکفیر در گذر زمان»، کلام اسلامی، سال 22، شماره 87، ص15. اهل سنت بنابر حدیث بخاری به شماره 50 و مسلم به شماره 102، علاوه بر این سه، ایمان به ملائکه و کتاب خداوند و قضا و قدر را هم اضافه کرده‌اند.
14. فی ظلال القرآن، ج 1، ص 292.
15. همان، ج3 ص1477.
16. همان، ج 1، ص 340.
17. همان، ج 2، ص 828.
18. همان، ج 2، ص 828.
19. همان، ج5، ص 2746.
20. همان، ج1، ص 386.
21. همان، ج1، ص 293.
22. سید قطب نیز بر این اصل ملزم است (بهنساوی، نقد و بررسی تکفیر، ص 126؛ ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج35، ص 165 و ج 12، ص 525، ابن تیمیه، منهاج السنه، ج5، ص 92).
23. فی ظلال القرآن، ج 2، ص 828.
24. همان، ج 2، ص 828.
25. ج3، ص 1649.
26. ابوالاعلی مودودی، اصطلاحات چهارگانه قرآن، ص 54.
27. همان، ص 56.
28. همان، ص58.
29. خصائص التصورالاسلامی، ص205؛ سید قطب، فی ظلال القرآن، ج 2، ص 1006 و معالم فی الطریق، ص19.
30. سید قطب، فی ظلال القرآن، ج 2، ص 1157 و ج6، ص3883.
31. همان، ج3، ص1642.
32. نساء، آیه 59.
33. همان، ج2، ص690.
34. ابوالاعلی مودودی، اصطلاحات چهارگانه در قرآن، ص 74 و سید قطب، فی ظلال القرآن، ج 2، ص 890.
35. همان، ص 82.
36. سید قطب، تفسیر فی ظلال القرآن، ج 2، ص 828.
37. همان، ج4، ص 189.
38. وی ربوبیت خداوند را به معنای قیمومت و حاکمیت بر انسان‌ها می‌داند و آن‌ها را به طوری تفسیر می‌کند که اداره زندگی انسان‌ها با شریعت و فرمان خداوند نازل و صادر گردیده باشد (فی ظلال القرآن، ج4، ص 1960).
39. همان، ج 3، ص 204.
40. همان، ج4، ص 1989.
41. همان، ج4، ص1845.
42. همان، ج4، ص 1841.
43. همان، ج4، ص 1852.
44. همان، ج3، ص204.
45. همان، ج4، ص1852.
46. همان، ج 1، ص 406.
47. همان، ج 1، ص 380.
48. معالم فی الطریق، ص 47.
49. اسراء، آیه 106 (قرآنی است که آن را جدا جدا نموده و به تدریج نازل کردیم تا تو آن را آهسته و با تأنی بخوانی.)
50. همان، ص 48.
51. همان، ص52.
52. همان، ص 47.
53. همان، ص38.
54. ابوالاعلی مودودی، اصطلاحات چهارگانه در قرآن، ص58 و 59.
55. سید قطب، فی ظلال القرآن، ج3، ص 1257.
56. گل سخن شهری، جاهلیت نوین از دیدگاه سید قطب ص 59، و سید قلب، فی ظلال القرآن، ج2، ص435.
57. سید قطب، معالم فی الطریق، ص 83.
58. علی اکبر، ولایتی، پرایی فرمنگ و تمامن اسلامی، ص76.
59. ابوالحسن ندوی، حدود خسارت جهان و انحاط مسلمین، ص 30.
60. سید قطب، میانی تفکر اسلامی، ص 31.
61. سید قطب، معالم فی الطریق، ص 7.
62. همان، ص 58.
63. همان، ص 52.
64. ابوالاعلی مودودی، اصطلاحات چهارگانه در قرآن، ص 143.
65. همان، ص 69.
66. همان، ص 171.
67. معالم فی الطریق، ص 58.
68. همان، ص 181.
69. همان، ص 194 و تفسیر فی ظلال القرآن، ج 1، ص 407.
70. سید قطب، معالم فی الطریق، ص 116.
71. مائده، آیه 44.
72. نساء، آیه 60.
73. همان، ص 193.
74. محمود امین العالم، الوعی والوعی الزائف فی الفکر العربی المعاصر، ص 262.
75. سالم بهنساوی، نقد و بررسی اندیشه تکفیر، ص 40.
76. سید احمد رفصت، النبی المسلح (الرافضوان)، ج 1، ص 129 و 130.
77. برای آگاهی بیشتر می‌توان به: پیامبر و فرعون اثر ژیل کپل رجوع کرد.
78. بسام صباغ، فتن التکفیریین، ص 26.
79. وی کتاب‌های نظرة سید قطب إلى أصحاب رسول الله، نظرات فی کتاب التصویر الفنی فی القرآن الکریم لسید قطب، مطاعن سید قطب فى أصحاب رسول الله، العواصم مما فى كتب سید قطب من القواصم الحل الفاصل بین الحق و باطل، أضواء اسلامیة علی عقیدة سید قطب و نیز مقالاتی را در همین راستا نگاشته است. برای اطلاع رجوع شود به /www.rabee.net
80. رجوع شود به کلمات بزرگان وهابی درباره سید قطب به سایت‌های www.alrbanyon.com/vb! showthread.php?t=5262 و www.4salaf.com/vblshowthread.php?t=10043
81. ذهبی، تحقیق و تعلیق البانی و مختصر العلو، ص 59.
82. مجلة «المجتمع العدد» (520) المورخ فی 11 جمادی الاولی سنه 1401 هـ..
83. مجله «المجتمع عدد»، 565، جمادی الاخر سال 1402، ص 21.
84. سالم، بهنساوی، نقد و بررسی اندیشه تکفیر، ص 126.
85. ابراهیم بن عامر الرحیلی، التکفیر و ضوابطه، ص 117 و علی محمد زمل العطیف، کتاب التکفیر، مفهومه و اسبابه اثر، ج 3، ص 967.
86. همان، ص 117 و 118. این تقسیم در کلمات ابن تیم و حتی محمد بن عبدالوهاب مشهود است (العثیمین، مجموع فتاوی و رسائل، ج 12، ص 487 و 487 و علماء نجد الاعلام، الدرر السنیه فى الاجوبة النجدیة، ج 10، ص 433).
87. علی محمد زمل العطیف، التکفیر، مفهومه و اسبابه، ج3، ص 972.
88. این شروط عبارتند از: 1. معین بالغ و عاقل باشد؛ 2. از روی اختیار کفر را اختیار کرده باشد؛ 3. حجه بر او تمام شده باشد؛ 4. اهل تأویل نباشد (ابراهیم بن عامر الرحیلی، التکفیر و الضوابطه، ص 259).
89. ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج 10، ص 372 و ج 35، ص 165.
90. سایت مرکز الفتوی، به شماره 106483.
91. محمد غزالی، الاقتصاد فی الاعتقاد، ص 133.
92. سالم بهنساوی، نقد و بررسی تکفیر، ص 126.
93. همان طور که علمای وهابی در پی تبرئه کردن این تیمیه و یا محمد بن عبدالوهاب برآمده‌اند و به گونه‌ای عبارات آن‌ها را تأویل و حمل بر تکفیر مطلق می‌کنند. آن‌ها در تکفیر معین، شروطی چون عالم بودن و قادر بودن و قائل به تأویل نبودن را ذکر کرده‌اند. ر.ک، ابوالعلا راشد، ظوابط تکفیرالمعین عند ابن تیمیه و محمد بن عبد الوهاب.
94. نساء، آیه 94.
95. سید قطب، فی ظلال القرآن، ج2، ص737.
96. همان، ج 2، ص 898.
97. یونس شوقی یاووز، دائرة المعارف اسلام، برگرفته از آدرس:
http://alwahabiyah.com/main.aspx?typeinfo=1&lid=0&mid=3668
98. ابن تیمیه، منهاج السنه النبویه، ج 5، ص 30.
99. ابن قیم جوزی، زاد المسیر، ج 1، ص 553.
100. مجموع فتاوی بن باز، ج 9، ص 124 و 125.
101. ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج7، ص522 و ج3، ص268 و محمد ناصر الدین البانی، فتنه التکفیر، ص 6 و 7.
102. شیخ صالح آل الشیخ، شرح مسائل الجاهلیه، ص 13، بر گرفته از سایت http:/Isaaid.net
103. سالم بهنساوی، الحکم والقضیه لاتکفیر المسلم، ص81-87.
104. نویسنده در مقاله‌ای به نام «تأثیر افکار ابن تیمیه در گسترش جنایات گروه‌های تکفیری» این مطلب را به اثبات رسانده است.
105. ژیل کپل، پیامبر و فرعون، ص 239.
106. مقاله «برداشت‌های القاعده از افکار جهادی سید قطب»، سراج منیر، شماره 12، زمستان92.
107. عبدالرحیم علی، حلف الارهاب، ج1، ص22.
108. در حالی که سید قطب بارها گفته بود که ما دعوت گریم نه قاضی (به نقل از برادرش محمد قطب در مجله «المجتمع عدد» 565، جمادی الاخر سال 1402، ص21).
109. سالم بهنساوی، نقد و بررسی اندیشه تکفیر، ص 141.

منابع :
1. مودودی، ابوالاعلی، اصطلاحات چهارگانه در قرآن، نشر احسان، تهران 1389.
2. الغزالی، أبو حامد محمد بن محمد، الاقتصاد فی الاعتقاد، دار الكتب العلمیة، بیروت 1424هـ .
3. سبحانی، جعفر، الایمان و الکفر مؤسسه امام صادق (علیه السلام)، قم 1427 هـ .
4. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، به تحقیق محمد زهیر بن ناصر، چاپ اول: دار طوق النجاه، 1422 هـ .
5. کپل، ژیل، پیامبرو فرعون، ترجمه حمید احمدی، کیهان، تهران 1382.
6. الرحیلی، ابراهیم بن عامر، التکفیر و ضوابطه، دارالامام احمد، کویت 2008 م.
7. زمل العطیف، علی محمد، التکفیر، مفهومه و اسبابه، مکتبه الرشد، الریاض 1430 هـ. .
8. ندوی، ابوالحسن و زمانی، مصطفی، حدود خسارت جهان و انحطاط مسلمین، پیام اسلام، قم 1369.
9. یاووز، یونس شوقی، دائره المعارف اسلام، (وقف سازمان دیانات ترکیه، تکفیر، برگرفته از سایت:
(http://alwahabiyah.com).
10. علماء نجد الأعلام، الدرر السنیة فى الأجوبة النجدیة، محقق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم، چاپ ششم: بی تا 1417 هـ/ 1996م.
11. حنفی، ابن ابی العز، شرح العقیدة الطحاویة، چاپ چهارم: المكتب الاسلامی، بیروت1391.
12. آل الشیخ، شیخ صالح، شرح مسائل الجاهلیه، برگرفته از سایت http://saaid.net.
13. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، دار الافاق الجدیدة -بى تا بیروت.
14. ابوالعلا راشد بن ابی العلا، ضوابط تکفیرالمعین عند ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب، مکتبة الرشد 2004م.
15. علی، عبدالرحیم، حلف الارهاب تنظیم القاعده، نشر مرکز المحروسه، قاهره 2003م.
16. صباغ، بسام، فتن التکفیریین، بی تا، 2010 م.
17. البانی، محمدناصرالدین، فتنة التکفیر، دارالوطن 2004م .
18. فصل نامه علمی پژوهشی «کلام اسلامی»، شماره 87، سال 22، مؤسسه امام صادق (علیه السلام)، پاییز 1392.
19. أبی حنیفه النعمان، الفقه الاکبر، مكتبه الفرقان، الإمارات العربیة 1419هـ . 1999م.
20. سیدقطب، فی ظلال القرآن، دارالشروق، بیروت 1412.
21. سید قطب، معالم فی الطریق، الاتحاد الاسلامی العالمی، قاهره، بی تا.
22. «مجله المجتمع»، الكویتیه، عدد 565، جمادی الاخر سال 1402 هـ .
23. ابن تیمیة، مجموع الفتاوى، به تحقیق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم، مجمع الملك فهد، مدینة النبویة 1416 ه/ 1995م.
24. العثیمین، محمد بن صالح بن محمد، مجموع فتاوی و رسائل، دار الوطن. دار الثریا، 1413 هـ .
25. امین العالم، محمود، الوعی و الوعی الزائف فی الفکر العربی المعاصر، دارالثقافة، قاهره 1986م.
26. ذهبی، مختصر العلو للعلی العظیم، با تحقیق محمد ناصر الدین الالبانی، المکتب الاسلامی، 1412هـ -1991م.
27. ابن فارس و احمدبن زکریا، المعجم المقاییس اللغه، دارالجیل، بیروت 1999م.
28. شهری، گل سخن، مفهوم جاهلیت و اصولگرایی مذهبی سیاسی در اندیشه سید قطب، احسان، تهران 1391.
29. ابن تیمیه، منهاج السنه، به تحقیق: محمد رشاد سالم، دانشگاه محمد بن سعود، 1406 هـ - 1989 م.
30. سید احمد، رفعت، النبى المسلح (الرافضون)، کانون الثانی، الریاض 1991 م.
31. بهنساوی، سالم، نقد و بررسی اندیشه تکفیر، ترجمه سالم افسری، احسان، تهران 1391.
32. المالکی، محمد بن علوی، هشدار درخصوص تکفیرهای بی رویه، ترجمه مرکز ترجمان دینی، نشر مشعر، تهران 1389.
33. سوزنگر، سیروسی، اندیشه‌های سیاسی سیدقطب، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383.
34. فائز ابراهیم محمد، سید قطب و بیداری اسلامی، برگرفته از سایت www.bidary.com.
سایت‌ها
35. www.4Salaf.com.
36. www.rabee.net.
37. http://saaid.net.
38. www.bidary.com.
39. http://alwahabiyah.com.
40. www.fatwa, islamweb.net.

منبع مقاله :
نجارزادگان، فتح الله؛ (1393)، کنگره جهانی «جریان‌های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»، به کوشش: مهدی فرمانیان، قم: دارالاعلام لمدرسه اهل البیت (علیه السلام)، چاپ اول

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط