مبانی کلامی «القاعده» در تکفیر و کشتار مسلمانان

جهان اسلام در چند دهه اخیر، شاهد شکل گیری جریان‌های بزرگ و کوچک اسلامی با رویکردهای گوناگون بوده است، تا جایی که برخی از آنان با رویکرد اعتدالی و روشنفکرانه، می‌کوشند حداکثر همسویی را میان کشورهای اسلامی با
چهارشنبه، 12 آبان 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
مبانی کلامی «القاعده» در تکفیر و کشتار مسلمانان
 مبانی کلامی «القاعده» در تکفیر و کشتار مسلمانان

 

نویسنده: محمد طاهر رفیعی




 

چکیده

جهان اسلام در چند دهه اخیر، شاهد شکل گیری جریان‌های بزرگ و کوچک اسلامی با رویکردهای گوناگون بوده است، (1) تا جایی که برخی از آنان با رویکرد اعتدالی و روشنفکرانه، می‌کوشند حداکثر همسویی را میان کشورهای اسلامی با سایر کشورهای جهان ایجاد کنند، اما در مقابل، جریان‌هایی نیز هستند که هیچ گونه انعطافی را در برابر جامعه جهانی نمی‌پذیرند و تنها بر ضرورت پیاده شدن برنامه‌ها و قوانین اسلامی، آن هم با تفسیر خاص خودشان، تأکید دارند. «سلفیه» به طور عام، و «القاعده» به طور خاصی، نمایندگی اصلی طیف دوم را به عهده دارند. به خاطر اهمیت شناخت مبانی کلامی القاعده در پی بردن به ماهیت دینی خشونت‌های آن، نوشتار کنونی درصدد است این موضوع مهم را بررسی کند.
کلید واژه : القاعده، بن لادن، عبدالله عزام، مبانی کلامی، تکفیر.

مقدمه

یکی از رویکردهای اصلی میان مسلمانان، به خصوص اهل سنت، تأکید بر ضرورت پیروی از سیره سلف است. سلفی گری به معنای عام آن، عبارت است از توجه داشتن به کتاب و سنت و سیره مسلمانان صدر اسلام، به خصوص صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم). (2) هیچ یک از مسلمانان، اصل این نگرش را انکار نمی‌کنند؛ زیرا همگان حجیت قرآن و سنت، نقش هدایت گری آن دو و ضرورت پیروی از آنها را می‌پذیرند. همین طور حداقل آن دسته از صحابه و بزرگان صدر اسلام که مقام علمی و معنوی و وثاقت بالاتری دارند، برای تمام مسلمانان قابل احترام‌اند و فهم و درک آنها از اسلام را تا اندازه زیادی می‌پذیرند.
در این میان، رویکردهای افراطی و تفریطی به سلف از همان آغاز تاکنون وجود داشته است که تقویت آنها در گذر زمان، طیف‌های فکری خاصی را میان مسلمانان به وجود آورده است. برخی افراد، تحت تأثیر تحولات لحظه‌ای جهان و احساس ناتوانی متفکران اسلامی در ارائه راهکارهای دینی برای آن، ناکارآمدی دین در اداره زندگی جامعه را مطرح کرده‌اند، اما در مقابل، عده‌ای دیگر با نادرست خواندن راهکارهای بشری برای پاسخ به نیازهای جامعه، عمل به ظواهر کتاب و سنت و سیره سلف، به خصوص صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را تنها راه نجات بشر از گرداب تحولات جدید می‌دانند.
پیشینه سلفی گری از نوع افراطی آن، بیشتر در تفکر احمد بن حنبل، یکی از مهم ترین رهبران مذهبی اهل سنت، قابل ردیابی است، اما با ظهور ابن تیمیه در قرن هشتم و شاگردش ابن قیم جوزی، مبانی این تفکر بیشتر تقویت شد و شرح و بسط یافت. تفسیر افراطی ابن تیمیه و همفکران او از سلفی گری، با مخالفت شدید علمای مسلمان و حاکمان اسلامی مواجه شد، تا جایی که ابن تیمیه به جرم طرح مسائل ناهمگون با افکار عمومی مسلمانان در زندان از دنیا رفت و پس از آن این اندیشه که در آثار ابن تیمیه و برخی شاگردان او موجود بود، میان طیف خاصی از سلفیان محدود ماند و نتوانست موقعیت اجتماعی مناسبی به دست آورد؛ اما با ظهور محمد بن عبدالوهاب در قرن دوازدهم، سلفی گری حیات دوباره گرفت و این بار با تفسیر افراطی تر، رسماً وارد عرصه سیاسی- اجتماعی شد. (3) سطح علمی پایین، ظاهرگرایی افراطی، طبع خشن ابن عبدالوهاب و همراه شدن آن با زیاده خواهی‌های حاکمیت آل سعود، سلفیه را از مسیر اصلی‌اش خارج کرد و آن را در حد ابزار دینی برای توجیه گسترش قدرت و حاکمیت و حذف رقبای سیاسی و مذهبی، تنزل داد، تا جایی که سلفیه وهابی با نامشروع خواندن حکومت‌های اسلامی، مبارزه همه جانبه را برای براندازی و تبدیل آنها به حکومت مورد نظر آغاز کردند. از آن طرف نیز با مشرک و کافر خواندن مخالفان مذهبی خود، قتل عام گسترده‌ای را با هدف تصفیه حساب مذهبی به راه انداختند.
القاعده، هم اکنون تا اندازه زیادی همان خط مشی وهابیت را حداقل در مقام عمل دنبال می‌کند. هرچند با توجه به گستردگی پیروان و تنوع فکری رهبران آنان، رویکردهای متفاوتی میان آنان حاکم است، اما در مجموع، عملکردها و عقاید بیشتر آنان به مراتب افراطی تر از رفتار گذشته وهابیت است. با وجود آنکه زمان زیادی از آغاز شکل گیری آن نمی‌گذرد، ولی رهبران القاعده با نظریه پردازی‌های خاص خود توانسته‌اند افراد و گروه‌های زیادی را جذب کنند و شبکه‌ای جهانی از افراطیون سلفی را راه اندازند که برای تمام مردم دنیا خط و نشان می‌کشند.
با توجه به اهمیت مبانی کلامی القاعده و پی بردن به نقش آن در عملکردهایشان، نوشتار حاضر درصدد است این موضوع مهم را با استفاده از منابع کتاب خانه‌ای، بررسی و نقد کند. به خصوص آنکه با وجود آثار فراوان درباره تاریخ و عملکردهای القاعده در قالب کتاب و مقاله و متابع الکترونیکی، از میان آثار در دسترس، کمتر به مبانی کلامی آن پرداخته شده است، در حالی که رفتار اصلی القاعده و نیز هر جریان دیگر از افراطی و معتدل، تنها بر اساس مبانی اعتقادی آنها قابل فهم و درک درست است. القاعده در رفتار و گفتار خود، تا کنون بارها اعلام کرده و نشان داده است که به دنبال براندازی حكومت‌هاى موجود جهان اسلام و برپایی نظام جدید به جای آنهاست. روشن است که چنین تلاشی نمی‌تواند بدون مبانی خاصی توجیه شود. در این نوشتار سعی می‌شود رفتار القاعده در تکفیر و کشتار مسلمانان، که هر روز دامنه‌اش گسترده تر می‌شود، بر اساس مبانی کلامی آن، مانند نوع نگاه القاعده به حکومت اسلامی و دموکراسی، جهاد، معیار دوستی و دشمنی با دیگران، دارالحرب و دار الاسلام، معیار تکفیر و تفسیق دیگران و مسائل دیگر مرتبط با این موضوعات، تبیین و بررسی شود.
کاملاً واضح است که هدف از بررسی این مسائل، نه تبیین صرف، بلکه برای آشنایی بیشتر با اصول فکری و اعتقادی در توجیه رفتارهایشان است تا زمینه‌ای برای نقد مبنایی و کارساز رفتار و گفتار القاعده باشد. نویسنده معتقد است بیشتر نقدهایی که تاکنون در مورد القاعده صورت پذیرفته، کمتر به مبانی اعتقادی آن توجه دارد، حال آنکه نقد یک جریان، بدون آشنایی با مبانی فکری و اعتقادی، نه تنها ناقص، بلکه غیر مفید و چه بسا مشکل ساز است.
بر این اساس، پس از بررسی دیدگاه القاعده در خصوص مسائل فوق، مهم ترین نقدهای ممکن بر اصول فکری القاعده به منظور آگاهی بخشی بیشتر در این زمینه به اجمال بیان می‌شود و نقد تفصیلی آنها به مجال دیگری موکول می‌شود.

سیر تاریخی و تحول فکری «القاعدہ»

نام گذاری گروهی به نام «القاعده» و شکل گیری آن به عنوان جریان کلامی مستقل، (4) به طور مشخص به جریانی به نام «عرب- افغان‌ها» در دوران جهاد افغانستان با ارتش سرخ شوروی در حدود سه دهه پیش (سال 1358-1367 هـ. ش.) مربوط می‌شود. حضور مستقیم برخی رهبران سلفی و جهادی از کشورهای عربی، مانند عبدالله عزام فلسطینی، (5) بن لادن عربستانی (6) و أیمن الظواهری مصری (7) در افغانستان، از وقایع مهمی بود که در این دوران اتفاق افتاد. هدف مشترک این افراد در ضرورت جهاد و مبارزه با کفار و تلاش یکسان آنها برای هدایت و ساماندهی نیروهای جهادی غیربومی، مهم ترین انگیزه‌هایی بود که زمینه همکاری آنها با همدیگر را فراهم کرد. (8) آنها با فعالیت‌ها و برنامه ریزی‌های گسترده خود، ضمن آنکه باعث تشویق و سامان دهی نیروهای جهادی غیر بومی شدند، زمینه را برای راه افتادن جریان جهادی فراگیر نیز فراهم کردند. بر همین اساس، «مکتبة الخدمات» عزام و «قاعدة الأنصار» بن لادن که با همکاری یکدیگر در راستای هدف مشترک به فعالیت پرداختند، مسئولیت جذب و سامان دهی نیروهای جهادی اعزامی را از کشورهای دیگر به عهده داشتند و کمک‌های مالی خانواده بن لادن نیز شامل هر دو گروه می‌شد تا آنکه در زمان طالبان، همکاری و مذاکرات بن لادن با «ایمن الظواهری»، معاون جماعت الجهاد مصر، باعث شد آنها نام «قاعدة الجهاد» را برای گروه مشترک خود برگزینند که اسامه به عنوان رهبر و ظواهری معاون آن تعیین شد. (9)
تشکیلاتی شدن نیروهای جهادی بیرونی در کنار عوامل دیگر، از جمله پیوستن افرادی مانند أیمن الظواهری و پس از آن «زرقاوی» (10) به القاعده، نقش مهمی در تقویت و پیش برد اهداف آن داشت، تا اندازه‌ای که در مدت کوتاهی، ده‌ها هزار نفر از مسلمانان کشورهای دیگر به این گروه پیوستند. (11)
عبدالله عزام، پیش از مشاهده ثمره تلاش‌هایش در 1989 م. ترور شد. کشته شدن او یه همراه تحولات بعدی، از جمله شکست ارتش سرخ شوروی، مانع تراشی کشورهای متبوع برای عرب- افغان‌ها، تشدید جنگ‌های داخلی میان نیروهای جهادی در افغانستان، به خصوص ظهور و زوال زودهنگام گروه هم سوی آنها به نام «طالبان» و سقوط پایگاه‌های القاعده به دست آمریکایی‌ها، مشکلات زیادی برای نیروهای القاعده به وجود آورد، تا جایی که گمان می‌رفت بسیار زود بساط آن کاملاً برچیده شود، اما برخلاف انتظار چنین نشد، بلکه این تحولات باعث تثبیت بیشتر نظریه‌های عبدالله عزام در نامشروع دانستن حکومت‌های اسلامی و ضرورت مبارزه برای ایجاد تحول بنیادی در جهان اسلام و بلکه در تمام دنیا شد. در این مرحله، سازمان القاعده پس از تشدید رویکرد نظامی آمریکا در افغانستان با گروه‌های افراطی پاکستان، مانند سپاه صحابه، لشکر جهنگوی، طالبان و غیره که رویکرد ضدغربی و ضد آمریکایی دارند، اهداف مشترکی تعریف کردند. این گروه‌ها، که در بسیاری از آموزه‌ها، به ویژه «جهاد با کفار» با القاعده فصل مشترک داشتند، اغلب به عضویت جبهه بین المللی بن لادن درآمدند (12) و القاعده توانست با همکاری آنها، پایگاه‌ها، شرکا و پیروان بیشتری در مقایسه با گذشته سراسر دنیا، به ویژه پاکستان به دست آورد، (13) تا جایی که هم اکنون، گروه‌ها و شاخه‌های فرعی فراوانی دیده می‌شود که به القاعده در کشورهای گوناگون شمال آفریقا، خاورمیانه و جنوب آسیا وابسته‌اند. آمار نیروهای هر کدام به هزاران و چه بسا ده‌ها هزار نفر می‌رسد و ممکن است در آینده و طی تحولات گوناگون، نیروهای بیشتری به القاعده ملحق شوند و اهداف و برنامه‌های آنها نیز در سطح جهانی گسترش یابد. (14) چنان که اشپیگل نیز به نقل از برخی رهبران ارشد القاعده، مراحل رسیدن به آرمان‌های القاعده و اهداف عملیاتی شده آنها را پس از یازده سپتامبر، به ترتیب زیر بیان کرده است:
مرحله نخست، بیدارسازی است که از سال 2001 تا 2003 م. (از 11 سپتامبر تا سقوط صدام) طول می‌کشد. بر این اساس، هدف حمله 11 سپتامبر، تحریک آمریکا برای اعلان جنگ علیه جهان اسلام و در نتیجه، بیدارسازی مسلمانان بوده است. استراتژیست‌های القاعده، مرحله نخست را موفق ارزیابی کرده‌اند.
مرحله دوم، گشودن چشم‌هاست که تا 2009 م. ادامه می‌یابد. در این دوره، القاعده می‌خواهد «سازمان» به «جنبش» تبدیل شود. آنها در این مقطع بر بسیج کردن مردان جوان سرمایه گذاری می‌کنند و عراق باید مرکز تمام عملیات‌های جهانی قرار گیرد تا سپاهی در آن ایجاد و پایگاه‌هایی در سراسر کشورهای عربی تأسیس شود.
در مرحله سوم، که طی سال‌های 2007 تا 2010 م. خواهد بود، رزمندگان مستقر در عراق به آمادگی می‌رسند و بر سوریه متمرکز می‌شوند. در این مرحله، حمله به ترکیه و اسرائیل پیش بینی شده است و آنها امیدوارند که با این حملات، مشهور و محبوب شوند. در ضمن، کشورهای همسایه عراق نیز در خطر خواهند بود.
مرحله چهارم، طی سال‌های 2010 تا 2013 م. دنبال می‌شود. مهم ترین هدف در این مرحله، فروپاشی حکومت‌های منفور عرب است و این موضوع، رشد پایدار القاعده را در پی خواهد داشت. آنها در این دوره، حمله علیه اقتصاد آمریکا و لوله‌های نفت را صورت خواهند داد.
مرحله پنجم، که بین سال‌های 2013 تا 2019 م. قرار دارد، دوره اعلام «خلافت اسلامی» است. در این دوره، اسرائیل بسیار ضعیف می‌شود و حتی می‌توان نظم نوین جهانی را اعلام کرد.
در مرحله ششم، که بعد از اعلام خلافت اسلامی قرار دارد، زمان رویارویی مطلق سپاه اسلام با غیر آن در 2019 م. فرا می‌رسد.
مرحله هفتم در 2020 م. و با پیروزی مسلمانان و تأسیس خلافت جهانی اسلام آغاز می‌شود. (15)
قطع نظر از صحت و سقم این مرحله سازی، مشخص است که به مواردی از آن تاکتون جامه‌ی عملی پوشانده شده است. بنابراین، شناخت مبانی کلامی القاعده در این زمینه می‌تواند بیشتر راه گشا باشد.

بنیادهای فکری القاعدہ

القاعده و رهبران آن، که همگی از مسلمانان اهل سنت‌اند و قرائتی افراطی و متعصبانه از اسلام دارند، در طول حیات خود با جریان‌های گوناگونی در مصر، عربستان، پاکستان و افغانستان ارتباط داشته‌اند، اما به طور خاص، هرچند اعضای عادی این گروه رادیکال، گرایش‌های افراطی ضدشیعی با رگه‌های فکری وهابی و تفکر افراطی سلفی دارند، (16) ولی رهبران القاعده، بیشتر تحت تأثیر تفکر حاکم بر جریان‌های اخوانی مصر قرار دارند. بر این اساس، بسیاری از رهبران و جریان‌های سلفی مصری به عضویت رسمی القاعده درآمده‌اند، یا از القاعده حمایت کرده‌اند؛ (17) هرچند برخی از آنها در ادامه از القاعده فاصله گرفته‌اند و با نوشتن کتاب و مقاله، از عملکرد القاعده انتقاد کرده‌اند. (18)
در این میان، عبدالله عزام فلسطینی تبار، نظریه پرداز اصلی القاعده، اساساً به جریان اخوان المسلمین مصر (19) وابسته بود و بیشتر با پیروی از افکار سید قطب و ابن تیمیه، به تعریف کفر و ایمان و جهاد و حکومت و مسائل کلامی دیگر می‌پرداخت، اما او از نظر خط مشی سیاسی با رفتار مسالمت آمیز اخوانی‌های افراطی مصر، جهاد و مبارزه را تنها راه دست یابی به حکومت اسلامی و نابودی کفار می‌دانست. در همین راستا، او با همکاری افرادی در مصر و فلسطین برای سامان دهی جبهه مبارزه علیه اسرائیل فعالیت می‌کرد، هرچند به دلایل گوناگون، از جمله اختلافات سیاسی و فکری موجود در میان رهبران مبارز در فلسطین و مصر، به انجام این کار موفق نشد. هم زمان، آغاز جهاد در افغانستان بهانه‌ای شد تا او بتواند به دور از اختلافات موجود در زادگاهش، از طریق افغانستان اهداف خود را پی گیری کند. (20) او با نوشتن ده‌ها عنوان کتاب و مقاله و ارائه سخنرانی‌ها و بیانیه‌های گوناگون در وصف جهاد و ضرورت بیداری اسلامی، شمار زیادی از اهل سنت، به خصوص نسل جوان، را تحت تأثیر قرار داد. مجله «الجهاد» او، که در پیشاور منتشر می‌شد، و نیز کتاب‌های وی در معرفی جهاد افغانستان برای جهان عرب نقشی بسیار مؤثر داشت، تا جایی که بیشتر رهبران معاصر سلفیه جهادی و القاعده نیز از افکار وی تأثیر پذیرفته‌اند؛ از جمله، بن لادن، ایمن الظواهری، ابوحفص، خطاب (فرمانده عرب تبار چچن)، ابو سیاف (رهبر جماعت اسلامی چچن)، ابوسیاف فلیپینی، ابوهانی (از فرماندهان القاعده در سومالی که نقش محوری در ترور احمدشاه مسعود داشته است)، ابوهاجر (از یاران نزدیک عبدالله عزام که در آمریکا زندانی است) و بسیاری دیگر، تماماً از کسانی بودند که کم و بیش از خط فکری عبدالله عزام پیروی می‌کردند. (21)
شواهد نشان می‌دهد که آثار عزام برای بسیاری از جوانان در زمان تشکیل القاعده، مطلوبیت زیادی داشته است و به احتمال زیاد، هم اکنون نیز همین آثار در دست بسیاری از افراد با ترجمه‌های مختلف موجود باشد، همچنان که سایت رسمی به نام عبدالله عزام، که هم اکنون از سوی برخی از جریان‌های القاعده اداره می‌شود، تمام متن آثار او را در دسترس همگان گذاشته است. در این نوشتار نیز از همان متن‌های موجود در سایت، برای تبیین دیدگاه‌های عبدالله عزام استفاده شده است.
ایمن الظواهری (متولد 1951 م.)، یکی دیگر از نظریه پردازان اصلی القاعده است که در برنامه ریزی‌های اساسی بن لادن و تحول فکری القاعده نقش مهمی داشته است. (22) مانند عزام، بیشتر تحت تأثیر افکار سید قطب، به خصوص کتاب فی ضلال القرآن او، قرار داشت (23) و سید قطب، مهم ترین مرجع علمی او به شمار می‌آمد. به همین جهت، اعدام سید قطب، ظواهری را بسیار متأثر کرد و او در پی آن با همکاری دوستان مدرسه‌ای خود، سازمان «الجهاد» را برای مبارزه با حکومت مصر تأسیس کرد، (24) اما به سبب تحرکات تندروانه برخی اعضای «الجهاد» و اتهام آنها به ترور انور سادات (رئیس جمهور مصر)، بیش از هزار نفر از اعضای الجهاد، از جمله ظواهری، در 1981 م. دستگیر و محاکمه شدند. (25) پس از دو سال تفتیش و محاکمه بسیاری از آنها، از جمله الظواهری، آزاد و از مصر اخراج شدند. (26) پس از آن، با وجود اصل اولی جهاد و مبارزه در نظام فکری ظواهری، موانع موجود، او را مجبور کرد تا فعالیت‌های جهادی را متوقف کند و بیشتر از راه رسانه و چاپ کتاب‌ها و مقالات به نشر افکار خود بپردازد. (27) او پس از حضور در افغانستان این کشور را مناسبترین مکان برای سامان دهی عملیات جهادی تشخیص داد. (28) ضمن آنکه حضور بن لادن و عبدالله عزام با اهداف جهادی و سیاسی مشترک با ظواهری، فرصت مناسبی برای تحقق رؤیاهای وی به شمار می‌آمد. (29) وی طول حضور در افغانستان، روابط نزدیکی با بن لادن برقرار کرد و از نظر فکری نیز هر کدام از دیگری تأثیر پذیرفته بودند. (30) برخی معتقدند هم پیمانی آن دو برابر مبارزه علیه آمریکا و اسرائیل، پیش از آمدن بـه افغانستان در مصر صورت گرقته بود. (31) تأثیرپذیری القاعده و بن لادن از الظواهری و سایر رهبران فکری جماعت اسلامی و سازمان الجهاد مصر تا انجا اهمیت داشته است که برخی گفته‌اند: «بدون رهبری فکری سلفیان اخوانی مصری، اساساً شکل گیری جریانی به نام القاعده امکان پذیر نبود». (32)
با وجود آنکه بن لادن بیشتر به علت تحصیلات آکادمیک در رشته اقتصاد و تجارت، برنامه ریزی‌های جهادی و سرمایه‌های میلیاردی اش، بیش از دیگر رهبران مورد توجه جامعه جهانی بود، (33) اما از نظر فکری و اعتقادی، اعضای القاعده بیشتر تحت تأثیر عبدالله عزام قرار دارند تا بن لادن. زیرا بن لادن نه اطلاعات مذهبی عزام را داشت و نه از بیان شیوای او بهره مند بود. همچنان که هیچ اثر مکتوبی، جز شماری از بیانیه‌ها و سخنرانی‌های عمومی از بن لادن به جا نمانده است. حتی چنان که اشاره شد، شخص بن لادن نیز از افکار عبدالله عزام تأثیر پذیرفته بود و عزام از بن لادن برای رسیدن اهداف خاص خود در افغانستان استفاده می‌کرد، تا جایی که گفته شده است بن لادن تحت تأثیر عزام، به جای مبارزه با کشورهای عربی، جهاد خود را علیه شوروی و سپس غرب متمرکز کرده بود. (34)
افزون بر تأثیرپذیری بن لادن از عزام و ظواهری، او از محمد قطب (برادر سید قطب معروف)، استاد دانشگاه ملک عبدالعزیز جده، که بیشتر افکار برادر خود را ترویج می‌کرد، نیز تأثیر پذیرفته بود. زیرا مدتی بن لادن در همین دانشگاه جزء شاگردان محمد قطب به شمار می‌رفت. (35) بنابراین، تأثیر بن لادن از افکار سید قطب به صورت غیرمستقیم است.
از طرف دیگر، رابطه اعتقادی القاعده با وهابیت نیز انکار شدنی نیست. زیرا عبدالله عزام با تأکید بر عقاید ظاهرگرایی سلفی، به آرای کلامی ابن تیمیه و علمای وهابی عربستان احترام خاصی می‌گذاشت. بر این اساس، او ساختن گنبد و ساختمان بر قبرها، (36) زیارت قبور، توسل و غیره را شرک می‌دانست و مردم افغانستان را به دلیل پرداختن به این گونه مسائل، پیوسته نکوهش می‌کرد، تا جایی که مردم افغانستان با بدبینی به وی و همراهانش، آنها را عامل ترویج وهابیت در افغانستان می‌دانستند. عزام نیز با نگرانی از فضای ضدیت با عرب- افغان‌ها به اتهام وهابیت، افغان‌ها را مردم جاهل و ناآگاه از حقیقت وهابیت می‌دانست و معتقد بود که آنان، تحت تأثیر تبلیغات «بریلویان» و رسانه‌های غربی، به خصوص رادیو «بی. بی. سی.»، از وهابیت متنفرند، تا جایی که وهابیان را بدتر از کلب و خنزیر، و یهود و نصارا را برتر از آنان می‌دانند. (37) در عین حال، وی به تفصیل از کرامات جهاد و مجاهدان در افغانستان سخن می‌گوید و کتاب آلاء الرحمن فی جهاد الأفغان را تماماً در این زمینه تدوین کرده است و اعتراض کسانی که نقل کرامات را نوعی بدعت و خرافات می‌دانستند، ناشی از ناآگاهی آنها می‌داند. زیرا معتقد است مشابه این کرامات در سیره صحابه و در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فراوان نقل شده است. (38)
بن لادن نیز، هرچند تا‌اندازه‌ای از افکار سید قطب و اخوانی‌های مصر تأثیر پذیرفته بود، اما رشد او در محیط وهابیت عربستان، حمایت گسترده وهابی‌ها از وی و پیوستن نیروهای وهابی عربستان به صفوف سازمان او را نیز نمی‌توان نادیده گرفت. بنابراین، درست است که در صورت نبودن تفکر جریان‌های مصری، ممکن بود القاعده به این شکل به وجود نیاید، اما از آن طرف، بدون حمایت‌های وهابیت و عربستان، بن لادن تنها با تکیه بر سرمایه‌ها و نیروهای خود نمی‌توانست به موفقیت‌های گسترده دست یابد. تحت تأثیر این حمایت‌ها و حضور مستقیم نیروهای وهابی در سازمان القاعده و تشابه فکری برخی رهبران اخوانی با وهابیت، تأثیرپذیری از وهابیت نیز حداقل در نیروهای عادی القاعده قابل توجیه خواهد بود. چنان که طبق گزارش‌ها، بیشتر مطالعات اعضای القاعده نیز بر محور آثار ابن تیمیه و سید قطب، به طور هم زمان صورت می‌گیرد، (39) اما در مجموع، باید میان روابط سیاسی و اعتقادی این جریان‌ها با یکدیگر و نوع نگرش آنها به افراد مختلف، تفاوت گذاشت؛ به این معنا که رهبران القاعده، بیشتر از افکار ابن تیمیه متأثر بودند تا محمد بن عبدالوهاب، هرچند آشنایی نیروهای عادی القاعده با تفکر ابن تیمیه، تنها با تفسیر وهابیت میسر بود.

مبانی کلامی القاعدہ

احکام و فتاوای القاعده و گروه‌های افراطی مشابه آن در توجیه کشتن مخالفان از مسلمانان و غیرمسلمانان، بر محور این امور متمرکز است: «جهاد»، «جامعه جاهلی»، «جاهلیت»، «حکم راندن بغیر ما أنزل الله»، «حاکمیت خدا»، «دارالحرب و دارالاسلام»، «وجوب خروج بر ضد حاکم جائر» و «خروج حاکم از حدود اسلام». (40) آنها به تأسی از سلفی‌های مصر، دموکراسی را کفر می‌دانند و تنها به تشکیل حکومت دینی با تفسیر خاص خودشان معتقدند. (41)
شرح و تفسیرهای رهبران القاعده برای هر کدام از موضوعات فوق تحت تأثیر تحولات جهان اسلام، فراز و نشیب‌هایی از نظر سعه و ضیق داشته است، اما در مجموع، «جهاد»، «حکومت»، «تکفیر»، «ولایت و برائت»، «دارالاسلام و دارالکفر» و «ضرورت هجرت»، اصلی ترین مبانی کلامی القاعده است که در اینجا از آنها بحث خواهد شد.

1. توحید حاکمیت

مبدأ حاکمیت، مهم ترین و محوری ترین تفکر القاعده است؛ به این معنا که حاکمیت فقط از آن خداوند است و تنها مرجع معتبر در قوانین و دستورها، شریعت اسلامی است که از کتاب و سنت به دست آمده باشد. این تفکر، که پیش از آن، رهبران اخوانی مصر بر آن تأکید می‌کردند، (42) القاعده را شدیداً تحت تأثیر قرار داده بود. افرادی مانند عبدالله عزام، بر آزادی کامل مسلمانان از سلطه حکومت‌های طاغوت و فاسد تأکید داشتند و اینکه همگان باید فقط تسلیم فرمان الاهی باشند و از شریعت اسلام پیروی کنند که پیروی از آن نیز، تنها با تشکیل حکومت اسلامی محقق خواهد شد، (43) زیرا حق صور هر گونه حکم و تشریع به خالق جهان منحصر است و هر قانونی برگرفته از مراجع دیگر، اگر در عرض قانون الاهی یا برتر از آن قرار گیرد، کفر و شرک به خداوند خالق به شمار می‌آید و هر کس با چنین نظامی همکاری کند نیز کافر است. (44) البته از نظر آنها، کفر هر شخص به مقتضای مقام او متفاوت است؛ به این معنا که رئیس حکومت و رئیس قضا، قطعاً کافرند. اعضای مجلس شورا، اگر حکم شرعی را می‌دانند، ولی در عین حال، قوانین غیرشرعی تصویب می‌کنند، چنین افرادی قطعاً مسلمان نیستند، اما اگر به احکام شرعی در آن مورد جاهل باشند، کافر نمی‌شوند، زیرا جهل در اصول و فروع، معذوریت می‌آورد. بنابراین، کسی حق ندارد فرزند خود را برای آموختن چنین قوانینی بفرستد و کسی مجاز نیست که در ادارات مربوط به این حکومت، خدمت کند، یا حکم قاضی آن را بپذیرد. (45)
بنابراین، دلیل اصلی تأکید القاعده بر حاکمیت شرعی، به مبنای توحیدی آنها باز می‌گردد. آنها با استناد به آیاتی از قرآن معتقدند حاکمیت تنها از آن خداست و تلاش خود برای دستیابی به حکومت را نیز صرفاً بر مبنای اطاعت مطلق از اوامر الاهی توجیه می‌کنند. (46) از نظر آنها، اعتقاد به توحید به نظریه صرفاً کلامی یا عملکرد عبادی و اخلاقی محدود نیست، بلکه تمام ابعاد زندگی سیاسی- اجتماعی افراد نیز باید بر مبنای توحید شکل بگیرد، (47) زیرا حق صدور هر حکمی منحصر به خالق جهان است (48) و هر قانونی برگرفته از مراجع دیگر در عرض قانون الاهی به اجماع مسلمانان، باعث شرک و کفر (49) و خروج شخص از دایره اسلام می‌شود. (50) زیرا چنین حکمی از مصادیق تحلیل حرام و تحریم حلال الاهی است (51) که از معیارهای اصلی کفر شخص به شمار می‌آید. (52) از نظر آنها، تنها کسی می‌تواند اداره جامعه را به دست بگیرد و قوانین آن را وضع کند که از تأیید الاهی برخوردار باشد تا حکم او حکم الاهی تلقی شود. از این جهت، هر حکومتی بدون انتصاب به مبدأ الاهی نامشروع است و قوانین و دستورهای آن برای هیچ کس الزام آور نیست و باید چنین حکومتی ساقط، و به جای آن حکومت اسلامی تشکیل شود. (53)
الظواهری با استناد به سخنان سید قطب معتقد است نزاع اصلی اعتقادی میان مسلمانان با دیگران بر محور توحید و به تبع آن، نوع حکومت دور می‌زند که آیا نوع حکومت باید بر اساس شریعت الاهی تشکیل شود یا بر مبنای درک بشری، یا تلفیقی از آن دو. (54) به اعتقاد وی، حکومت اسلامی با التزام به شریعت اسلامی در قوانین و معاملات خود و ملزم کردن مردم به عمل به شریعت، می‌تواند ضامن اجرای شریعت اسلامی باشد، در حالی که حکومت کشورهای اسلامی، به خصوص در مصر، با حکومت اسلامی مطلوب، تفاوت بنیادی دارد، زیرا نه تنها هیچ یک از احکام شرعی را در جامعه اجرا نمی‌کنند، بلکه پیوسته کارهای حرام را نیز رواج می‌دهند. (55)

2. تشکیل حکومت به شیوه خلافت اسلامی

اصلی ترین معیار القاعده و سلفیه جهادی برای نوع حکومت اسلامی، خلافت صدر اسلام است. آنها با تفسیری قشری از اسلام و خلافت اسلامی، نوعی نظام ساده و ابتدایی را به شیوه خلافت صدر اسلام دنبال می‌کنند. زیرا تنها در چنین زمانی بود که حاکم اسلامی به عنوان خلیفه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و در حقیقت، نماینده اصلی خداوند روی زمین حکومت می‌کرد. شیوه انتخاب خلیفه نیز باید از طریق شورای اهل حل و عقد صورت گیرد که اعضای آن، لزوماً از میان علمای همسو با القاعده برگزیده می‌شود و هر گاه این عده کسی را به عنوان خلیفه پذیرفتند، او مشروعیت داشته و واجب الاطاعه است. بر همین اساس، آنها تحقق بخشیدن به خلافت اسلامی را واجب شرعی می‌دانند که هر کس به اندازه توان خود باید برای آن بکوشد؛ (56) و طبق وعده الاهی، هر گاه کسی بر مبنای تقوا و عقیده درست اسلامی در این راه تلاش کند و شرک و بدعت را کنار بگذارد، قطعاً به خلافت در زمین دست خواهد یافت. (57)
تأکید بر معیار خلافت صدر اسلام، با ابعاد گوناگون آن مورد نظر است؛ از جمله آنکه از حاکم اسلامی به خلیفه و از حکومت باید به خلافت تعبیر شود؛ یعنی آنها دقیقاً درصدد احیای شکل ظاهری خلافت نیز هستند. مهم ترین شاخصه‌ها و وظایف حکومت اسلامی، که از حاکم آن به «امیرالمؤمنین» تعبیر می‌شود، این است که از آموزه‌های دینی بر مبنای اصول مورد اجماع سلف محافظت کند، اختلافات مردم را با روش عادلانه برطرف کند، امنیت مرزهای اسلام را با قوت و قدرت تأمین کند تا مردم با آرامش، زندگی، مسافرت و تجارت کنند و دشمنان اسلام نیز جرئت تجاوز به کشور اسلامی را نداشته باشند. همچنین، حاکم اسلامی باید به منابع مالی اسلامی، مانند صادقات و غیره رسیدگی کند و با استفاده از افراد امین و با توجه به تجربیات بزرگان و نیز نظارت مستقیم بر اجرای کارها، کشور اسلامی را به نحو احسن اداره کند. (58)

3. مشروعیت نداشتن دموکراسی

در اندیشه سیاسی القاعده، نظام‌های سیاسی موجود، به کلی مطرود و غیرمشروع‌اند و روش رایج کنونی جهانی برای تعیین حاکم از جانب مردم و با دخالت آنها و حضور احزاب، به هیچ وجه برای رهبران آنها پذیرفتنی نیست. به اعتقاد آنها، دموکراسی به این شلیل که مردم را مرجع اصلی دانسته است و حق قانون گذاری را به مردم و وکلای آنها می‌دهد و نیز بر آزادی عقیده و بیان استوار است و منادی تفکیک دین از سیاست است، کاملاً با اسلام مغایرت دارد. (59) به همین جهت، حکومت بر مبنای دموکراسی با شرک و کفر به خداوند مساوی است. زیرا هدف از تشکیل حکومت، تصمیم گیری در تمام امور زندگی مردم و هدایت جامعه به سوی کمال و سعادت ابدی است و این هدف بزرگ، تنها از سوی خداوند و راهنمای او قابل تحقق است، و مردم نیز موظف‌اند فقط از فرمان‌های الاهی اطاعت کنند. حال آنکه در حکومت مبتنی بر دموکراسی، حق حاکمیت از خداوند سلب شده است و در عرض حاکمیت الاهی، اختیار قانون گذاری و تعیین حاکم به عامه مردم سپرده شده است. از طرفی، حاکم نیز از طرف افراد عادی جامعه تعیین می‌شود که او نیز از ابعاد هدایت جامعه و کمال انسانی ناآگاه است و حاکمیت چنین فردی که از تصمیم گیری برای هدایت جامعه عاجز است، جامعه را به گمراهی و تباهی می‌کشاند. (60)
از نظر آنها، طبیعت و ماهیت حکومت اسلامی به طور کامل با ماهیت حکومت دموکراتیک فرق دارد و آمیختگی میان دموکراسی و شریعت الاهی محال است. زیرا دموکراسی با سکولاریزم غربی کافر مساوی است که با شروط اسلامی برای حکومت تناسبی ندارد. ضمن آنکه در قالب دموکراسی، تفکر فلسفی غربی بر نظام سیاسی مسلمانان حاکم می‌شود و باعث کنار گذاشتن شریعت خداوند و جایگزین کردن نظام کفرآمیز به جای آن و تثبیت طرح جدایی دین از حکومت و سیاست می‌شود که در نتیجه آن، مردم مجبورند به جای پرستش خداوند و تسلیم بودن در برابر قوانین الاهی، از سلایق فردی انسان، احزاب و گروه‌ها پیروی و آنها را پرستش کنند. (61)

4. ضرورت جهاد و قیام مسلحانه برای تشکیل حکومت

جهاد، اساسی ترین راهکار رهبران سلفیه جهادی و القاعده برای دستیابی به اهداف مورد نظرشان، از جمله تشکیل حکومت اسلامی، و از ارکان اصلی آن است. (62) بسیاری از رهبران القاعده، بر اساس رویکرد نص گرایی تفکر سلفی خود، جهاد را از مهم ترین فرایض الاهی و اصلی ترین وظیفه دینی خود می‌دانند، چنان که سخنگوی القاعده به نام «سلیمان ابوغیث» می‌گوید:
خداوند به ما فرمان جهاد داده و ما نیز در راه او جهاد کردیم. خداوند به ما فرمان داد به مستضعفین کمک و یاری برسانیم و ما نیز به مستضعفین یاری رساندیم. خداوند به ما فرمان داد کافرین را به وحشت اندازیم و ما نیز کفار را به وحشت انداختیم. خداوند سبحان به ما فرمان داده با امامان و پیشوایان کفر بجنگیم و معتقدیم که ما دین خداوند را یاری کردیم و معتقدیم که ما فریاد و ندای مستضعفین فلسطین، چیچن و غیره را در تمام نقاط جهان اجابت کردیم و توانستیم رأس هرم کفر را که به شبانه روز و به شکل آشکار خصومت و دشمنی خود را با اسلام بیان می‌کند، هدف قرار دهیم. (63)
بن لادن با استناد به آیات قرآن درباره جهاد، بر مشروعیت جهاد تأکید می‌کرد و معتقد بود جهاد واجب عینی است و اگر کسی نتواند به مجاهدان بپیوندد، گناه کبیره‌ای را مرتکب شده است. او مهم ترین وظیفه مؤمن را پس از ایمان آوردن، دفع دشمن متجاوز می‌دانست و اینکه تمام امت باید امکانات، فرزندان و پول خود را به نبرد با کفار و بیرون راندن آنها از سرزمین‌های اسلامی اختصاص دهد. (64) أیمن الظواهری نیز جهاد و مقاومت مسلحانه را یگانه راه ساقط کردن حکومت‌های نامشروع و جایگزینی آنها با حکومت اسلامی می‌داند. (65)
مهم ترین نظریه پرداز القاعده در زمینه جهاد، عبدالله عزام است که در آثار خود بیش از همه بر اهمیت، ضرورت و شرایط جهاد تأکید دارد. مهم ترین نظریه عبدالله عزام، گسترش فرهنگ جهاد و شهادت با هدف تشکیل حکومت اسلامی بود، تا جایی که او را احیاگر فرهنگ جهاد در عصر حاضر دانسته‌اند. (66) بر همین اساس، آنها معتقدند تنها راه تغییر نظام‌های فاسد و جاهلی و طاغوت و بازگشت به نظام سیاسی اسلامی، جهاد است. لذا هر راه دیگری را جهت برپایی نظام خلافت اسلامی رد می‌کنند؛ مانند وارد شدن در پارلمان، آموزش و پرورش، قیام‌های مردمی مسالمت آمیز، یا گسترش آرام تفکر اسلامی و غیره. به همین جهت، آنها با رویکرد مسالمت آمیز اخوانی‌ها در مصر مخالفت می‌کردند. چنان که ایمن الظواهری با انتقاد از اخوان المسلمین گفته بود: «به جای اینکه جوانان را برای جهاد به صف کند، آنان را به صف‌های انتخابات می‌فرستد». (67)
همچنین القاعده، ضمن مخالفت با نظام روحانیت اسلامی، سلسله مراتب آن را که آیین‌ها و روند مشخصی برای انتقال دینی داشتند، ناکارآمد و حتی گاهی زیان بار می‌دانستند. مهم ترین انتقادهای القاعده، به سکوت روحانیان در قبال مسائل سیاسی و کوتاهی در انجام دادن مسئولیت‌های اجتماعی اسلام، همانند امر به معروف و نهی از منکر و رویکرد درون نگری و صرف وقت در مسائل علمی محض آنان باز می‌گردد. زیرا از نگاه القاعده، راهکارهای دینی موجود در نظام روحانیت برای احیای دین، نمی‌تواند پاسخ گوی مشکلات و دغدغه‌های سیاسی- اجتماعی مسلمانان باشد، بلکه باید با قیام‌های مسلحانه، نظریه‌های اسلامی را عیناً در جامعه تحقق بخشید. به همین جهت، بنیادگرایی از نوع القاعده‌ی آن، معمولاً خارج از نظام روحانیت و حتی به عنوان راهکار جایگزین، شکل گرفته است؛ (68) هرچند تحت تأثیر تحولات گوناگون جهان اسلام، در ادامه حداقل برخی روحانیان نیز به صف آنها پیوسته‌اند، همچنان که شمار زیادی از نیروهای آنها نیز از میان طیف جوان کم تجربه‌ای تشکیل شده است که در نظام روحانیت تحصیل کرده‌اند.
به طور کلی، القاعده جریان بنیادگرای تندرو است که برای تغییر وضعیت موجود نامطلوب، معمولاً از راهبردهای فوری بهره می‌گیرند و برای رسیدن به اهداف خود، از به کار بردن هیچ خشونتی ابایی ندارند. زیرا به اعتقاد آنها، با وارد کردن ضربه‌های مؤثر و فوری، بهتر می‌توان به اهداف مورد نظر در زمان کوتاه دست یافت. هم چنان که بیانیه‌ها، سخنرانی‌ها وآثار منتشر شده‌ی القاعده و سلفیه جهادی، تماماً حكایت از آن دارد که آنها بر اصل واکنشی بودن رویکرد خود تأکید دارند و به هیچ وجه با روش‌های مسالمت آمیز کنار نمی‌آیند. (69)

5. دارالحرب و دارالاسلام

در تفکر القاعده و سلفیه جهادی، دارالاسلام سرزمینی است که اداره سیاسی آن به دست مسلمانان است و بر مبنای قوانین اسلام اداره می‌شود، هر چند ممکن است بیشتر جمعیت آن را غیر مسلمانان تشکیل دهند. (70) رئیس دولت آن نیز از راه بیعت شرعی امت برگزیده شده است و هدف آن، تطبیق شریعت، حمایت از دین الاهی و ایجاد امنیت برای دین، جان، ناموس و اموال مردم است. (71) دارالحرب، سرزمینی است که قوانین اسلام در آن اجرا نمی‌شود؛ یا سرزمینی است که تعامل آن با کشورهای دیگر، بر اساس احکام اسلام صورت نمی‌گیرد، هر چند بیشتر جمعیت آن را مسلمانان تشکیل دهند.
از نظر رهبران القاعده، معیار اصلی و دقیق در شناخت دارالاسلام و دارالحرب، قوانین آن است؛ اگر قوانین اسلام بر آن حاکم باشد، دارالاسلام است وگرنه دارالحرب به شمار می‌آید. هر سرزمین دارالاسلام، دارالعدل نیز به شمار می‌آید، زیرا قوانین اسلام، مساوی با عدالت است و هر دارالحرب، کافر، ظالم و فاسق (72) محسوب می‌شود. عبدالله عزام، افغانستان زمان اشغال شوروی را میان دارالحرب و دارالاسلام می‌دانست. زیرا قوانین اسلامی در آن نه کاملاً تعطیل شده بود و نه در تمام موارد اجرا شد. (73)
به اعتقاد آنها، تمام مسلامانان در قبال دارالاسلام، مسئولیت‌ها و وظایفی دارند که باید انجام دهند؛ از جمله جهاد برای دفاع از دارالاسلام، بر مسلمانان ساکن آن واجب عینی است و اگر توانایی آنها ضعیف باشد، بر مسلمانان کشورهای همسایه آن نیز جهاد واجب عینی می‌شود و همین طور با حفظ مراتب فاصله، وجوب عینی جهاد به مسلمانان کشورهای دیگر نیز سرایت می‌کند تا آنکه ممکن است در شرایط خاصی، بر تمام مسلمانان، جهاد برای دفاع از دارالاسلام واجب عینی شود، اما اگر دشمن بر دارالاسلام مسلط شده باشد، تمام مسلمانان آن عصر باید برای بیرون راندن آن جهاد کنند و اگر موفق نشدند، وجوب عینی جهاد بر هر مسلمان نسل بعدی انتقال می‌یابد و تا وقتی آن سرزمین آزاد نشود، این وجوب ساقط نمی‌شود. به همین جهت، عبدالله عزام معتقد است تمام مسلمانان وظیفه دارند اندلس، سمرقند، بخارا، فلسطین و غیره را از غیرمسلمانان بازپس گیرند؛ و از آنجایی که به خاطر ضعف و سستی مسلمانان، هنوز این قیام عمومی صورت نگرفته است، همگان گنهکارند.
یکی از وظایف مهم مسلمانان در برابر دارالاسلام، ضرورت مهاجرت به آن به عنوان واجب کفایی است؛ به این معنا که هر کسی باید در حد تخصص خود برای خدمت به دارالاسلام اعلام آمادگی کند و اگر رئیس حکومت و دیگر نهادها به حضور او نیاز داشتند، باید به آن سرزمین مهاجرت کند و در حوزه تخصص خود به آن کشور مشغول خدمت شود. علت دیگر ضرورت هجرت به دارالاسلام، دستیابی به زمینه مناسب برای انجام دادن تکالیف شرعی است و کسی که نمی‌تواند در میان مشرکان به وظایف دینی خود عمل کند، باید به جایی که این امکان برایش فراهم است، مهاجرت کند. زیرا از نظر فقهی، دارالحرب حتی صلاحیت اجرای احکام و حدود را ندارد و بر فرض اجرا، حکم حاکم غیراسلامی آن مشروعیت ندارد. (74)

6. هجرت و جهاد

سلفیه جهادی با استناد به آیاتی از قرآن کریم، هجرت، به خصوص هجرت برای جهاد را وظیفه همگانی، بزرگ ترین نعمت و عامل سعادت دنیا و آخرت می‌دانند (75) و معتقدند جهاد بدون هجرت امکان پذیر نیست و جهاد و مهاجرت در کنار هم تا قیامت ادامه دارد و به زمان خاصی محدود نیست. چنان که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از کسانی که هجرت نمی‌کنند و در کنار مشرکان سکونت می‌کنند، بدون آنکه بتوانند مناسک دینی خود را انجام دهند، بیزاری جسته است. (76)
از نگاه عبدالله عزام، موارد هجرت عبارت است از هجرت و جهاد با هدف حفظ ناموس مسلمانان، زیرا حفظ ناموس هر فرد مسلمان بر همگان واجب است. (77) هجرت برای جهاد و مبارزه با کفار با تأکید بر اینکه تا وقتی کفار دست از کشتار مسلمانان برنداشته‌اند و خورشید اسلام از غرب طلوع نکرده است، جهاد ادامه می‌یابد؛ هجرت از «دارالخوف» به «دارالأمن» و از «دارالکفر» به «دارالایمان»، مانند هجرت مسلمانان از مکه به مدینه و هجرت از دارالفسق به مکانی که فسق و شرارت آن کمتر است؛ یعنی هر گاه فساد دینی در کشوری راه یافت، هر مسلمانی باید به دنبال محل اقامت دیگری باشد که خیر بیشتری دارد و در آنجا آسان تر می‌تواند وظایف دینی خود را انجام دهد و تنها در مواردی بسیار ضروری، از باب اكل میته، مجاز است در کشور فاسد زندگی کند. (78)
وی با تأکید بر ضرورت، اهمیت و فضیلت هجرت برای جهاد از نظر اسلام، زمینه را برای مهاجرت شمار زیادی از جوانان عرب برای جهاد افغانستان فراهم کرد و این کار باعث اعتراض خانواده‌ها به وی شد. اما عزام اعلام کرد که او کسی را به اجبار از خانه اش بیرون نیاورده است، بلکه او تنها وظیفه‌ی شرعی مسلمانان را بیان کرده است. (79)

7. ولایت و برائت

«ولایت» و «برائت»، از معیارهای مهم القاعده در تعامل یا تقابل با جهان و مسلمانان است. ولایت و برائت به این معنا که باید تنها با اهل توحید و کسانی که هم فکر و هم سو با آنها هستند، دوستی داشته باشیم و از دیگران، اعم از کفار و کسانی که به نوعی با کفار همکاری دارند و نیز مخالفان سیاسی و مذهبی، تبری بجوییم، هرچند آن کس از وابستگان نزدیک شخص باشد. (80) تقسیم کشورها به دارالحرب و دارالاسلام از سوی آنها بر همین مبناست، زیرا دوستی با دارالاسلام و دشمنی با دارالحرب لازم است و هر مسلمانی موظف است با دارالاسلام دوستی و محبت داشته باشد و از آن دفاع کند و با دارالحرب دشمن باشد. زیرا دارالاسلام وطن معنوی تمامی مسلمانان است و به همین جهت، هر مسلمانی هر چند ساکن آن نباشد، به ولایت و محبت و دفاع از آن موظف است، اما ب رعکس، اگر زادگاه شخص دارالحرب باشد، آن سرزمین، کشور فرد مسلمان به شمار نمی‌آید و به همین جهت، هیچ مسئولیتی در قبال آن ندارد. (81) جهاد و حکومت از نگاه آنها نیز بر همین مبنای تولا و تبرا توجیه می‌شود. زیرا بر مبنای اصل محبت و دشمنی، جهاد با تمام دشمنان واجب است. از آن طرف، همکاری با دوستان برای تشکیل حکومت اسلامی لازم است، ضمن آنکه تنها کسی به تشکیل خلافت اسلامی موفق می‌شود که به دوستی با دوستان و دشمنی با دشمنان اهتمام جدی داشته باشد. (82)

تکفیر مسلمانان و معیارهای اساسی آن

ایمان و کفر، یکی از معیارهای اساسی القاعده برای تعیین نوع رویارویی با دیگران است. از نگاه آنها، واژه «کفر» معنای وسیعی دارد که بسیاری از مسلمانان را نیز در بر می‌گیرد. مصداق کافر، حداقل از نگاه برخی از آنها، به کسانی منحصر نیست که اسلام را قبول ندارند، بلکه شامل تمام کسانی می‌شود که به نوعی با کفار همکاری می‌کنند و مخالفان مذهبی و حتی مخالفان سیاسی آنها نیز در گروه کفار قرار می‌گیرند. زیرا از نگاه آنها، سلفی گری دقیقاً همان روش و منش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) صحابه و تابعین است و قطعاً دشمنی و مخالفت با آن، به معنای دشمنی با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) صحابه و تابعین خواهد بود و این امر برای خروج شخص از اسلام کافی است. (83) به همین جهت، امثال معمر قذافی، صدام و غیره را به خاطر مخالفت با سنت، کافر به معنای خارج از اسلام می‌دانستند. (84) به اعتقاد آنها، ایمان و اسلام تنها در انجام دادن واجباتی مانند نماز و روزه و غیره خلاصه نمی‌شود، بلکه اگر کسی تمام این اعمال را انجام دهد، ولی از حکم حاکمی که مخالف حکم خدا و رسول اوست اطاعت کند، مرتد و کافر است که باید در دنیا و آخرت به جزای اعمال خود برسد، زیرا حق صدور هر حکمی منحصر به خالق جهان است. (85) به گفته عبدالله عزام، مسلمان بودن تنها در ادعای ظاهری و به دنیا آمدن از پدر و مادر مسلمان کافی نیست، بلکه مسلمان باید اسلام را بر تمام شئون زندگی اش حاکم کند (86) وگرنه کافر خواهد بود، آن هم نه کفر عملی، بلکه کفر اعتقادی که کشتن او واجب می‌شود. (87) بر همین اساس، وی به صراحت از کافر بودن بیشتر حاکمان عربی و نیز تمام نصیری‌های سوریه (88) و بعثی‌های عراق و سوریه، به خصوص شخص صدام و حافظ اسد سخن می‌گفت و در مورد شیعیان ایران معتقد بود که تنها برخی از آنها کافرند و بقیه یا مسلمان یا فاسق‌اند. (89)
عبدالله عزام، معیارهای اصلی تکفیر مسلمانان را چنین بیان می‌کند:
1. مساوی دانستن بلاغت و حجیت سخنان برخی صحابه، مانند ابوبکر و عمر بسا قرآن کریم، زیرا چنین اعتقادی باعث حکم کردن به غیر دستورهای الاهی و شرک می‌شود که عذاب شدید اخروی را در پی خواهد داشت (90) و در دنیا نیز کشتن او واجب است. چنان که در موردی، یکی از منافقان قضاوت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ابوبکر را نپذیرفته بود و وقتی برای صدور حکم پیش عمر آمد، عمر او را کشت. زیرا او با این کار می‌خواست حکم عمر را بر حکم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مقدم کند که بر اساس احادیث رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، خون چنین شخصی هدر و کشتن او واجب است. (91)
2. انکار یکی از ضروریات مسلم دین، به شرطی که هر مسلمانی از ضروری بودن آن آگاه باشد و اختلافی در آن وجود نداشته باشد؛ مانند وجوب نماز پنج گانه با رکعات معین و روزه در ماه رمضان و سایر احکام. بنابراین، اعتقاد به سه رکعتی بودن یکی از نمازهای چهار رکعتی، مساوی قرار دادن سایر ماه‌ها با ماه رمضان در وجوب روزه، برابر دانستن قطع دست و زندان در مجازات دزد، مطابق قوانین مصوب برخی کشورها مانند مصر و مسائل دیگری از این قبیل، تماماً باعث کفر و خارج شدن شخص از اسلام می‌شود.
3. حلال دانستن حرام الاهی و عکس آن؛ چنان که قرآن، اهل کتاب را به دلیل پیروی بی قید و شرط از علمایشان مذمت کرده و مشرک دانسته است (92) و طبق حدیث نبوی، مذمت آنها به این جهت است که آن علما حلال خدا را حرام و حرام الاهی را حلال می‌کردند. (93) همچنین در قرآن کریم، هر گونه «حکم بغیر ما أنزل الله»، کفر تلقی شده است. (94) زیرا مؤمن کسی است که در تمام جهات، کاملاً تسلیم دستورهای الاهی باشد و هیچ تغییری در آن به وجود نیاورد (95) و هر گونه نافرمانی و مخالفت با احکام الاهی، باعث کفر شخص می‌شود. (96) مبارزه با کفاری که به حلال و حرام الاهی اعتنایی ندارند نیز به دستور صریح قرآن واجب است. (97)
4. مسخره کردن یکی از آیات قرآن یا سنت و حتی بخشی از سنت. زیرا خداوند به صراحت از کافر و معذب بودن کسانی که آیات قرآن را مسخره کنند، خبر داده است. (98)
5. نپذیرفتن صلاحیت قرآن برای همه زمان‌ها و مكان‌ها، زیرا بر خلاف نص صریح قرآن کریم و عقیده مسلم مسلمانان است که بر جامعیت علمی، زمانی و مكانی قرآن تأكید دارد.
6. خدمت در حكومت جائر (99)
عزام، تأویل کفر را به كفر عملی در آیات مربوط به موضوعات فوق، نادرست می‌داند و معتقد است هر یک از این موارد، باعث کفر اعتقادی و خروج شخص مسلمان از اسلام می‌شود. بر همین اساس، او به صراحت، بعثی‌ها، کمونیست‌ها، ملی گرایان، سوسیالیست‌ها و افراد و گروه‌های دیگر مانند آنها را کافر اعتقادی می‌داند. زیرا سه گروه اول، با مرتجع و انعطاف ناپذیر دانستن اسلام، حاضر نیستند احکام آن را بپذیرند. همچنین هر چهار گروه با اشکال در جامعیت دین، مشارکت مردم را برای قانون گذاری لازم می‌دانند؛ و نیز کشورهای اسلامی با اجرای قوانین عرفی و غربی، عملاً مردم را به کفر و شرک دعوت می‌کنند، در حالی که مسلمان باید در تمام امور، تسلیم شریعت الاهی باشد نه قوانین عرفی. (100) وی در موردی، تکفیر اهل قبله را بر علم و جهل آنها در مورد احکام اسلامی مبتنی دانسته است. زیرا او جهل را در اصول و فروع، باعث معذوریت می‌داند. به همین جهت، مسلمانانی که از قبور صحابه و اولیا کمک می‌خواهند، اگر جاهل باشند، عزام به پیروی از ابن تیمیه آنها را کافر نمی‌داند و کسانی که با علم به بدعت بودن، از اهل قبور کمک بخواهند، کافر و از دایره اسلام خارج‌اند. (101)
پس از یازده سپتامبر، اندیشه تکفیری القاعده به دلیل ماهیت ایدئولوژیک و مبارزه طلبانه اش، جذابیت فراوانی برای گروه‌های تندرو ایجاد کرد. با تقویت این تفکر و رویکرد خصومت گرایانه القاعده و همفکران آن به مکتب تشیع، شیعیان همواره هدفی ثابت برای حملات آنها بوده‌اند. هر جائل برادران اهل سنت نیز هرگز از شرارت‌ها و جنایات آنها در امان نبوده‌اند. زیرا القاعده با تأکید بر حقانیت خود، مسلمان بودن دیگران را نیز با معیار عقاید خود می‌سنجند. بر این اساس، مخالفان خود را به سه دسته کافران (یهودیان و مسیحیان)، مشرکان (شیعیان) و منافقان (اهل سنت مخالف القاعده) تقسیم می‌کنند. این تا زمانی است که اهل سنت با حکومت‌های جائر همکاری نکنند و تسلیم فرمان آنها نباشند، وگرنه تمام آنها کافر و مرتد می‌شوند که باید از راه جهاد با آنان مبارزه کرد. (102)

نتیجه گیری

القاعده و رهبران آن، همگی از مسلمانان اهل سنت‌اند و قرائتی افراطی و متعصبانه از اسلام دارند که تحت تأثیر سید قطب و ابن تیمیه به تعریف کفر و ایمان و جهاد و حکومت و مسائل کلامی دیگر پرداخته‌اند. آنها از نظر خط مشی سیاسی، با رفتار مسالمت آمیز موافق نیستند، بلکه جهاد و مبارزه را تنها راه دستیابی به حکومت اسلامی و نابودی کفار می‌دانند. عامل اصلی تندروی‌های آنها را می‌توان در رویکرد نص گرایی افراطی آنان پی گیری کرد که ریشه در افکار سلفیه وهابی و برخی جریان‌های تندروی مصر دارد. برداشت نص گرایانه آنها از اسلام بر چند عنصر اصلی متمرکز است: 1. تأکید بر اساس ایمان و عقیده و توحید کامل در تمام جوانب زندگی؛ 2. مخالفت با فلسفه و عقل گرایی؛ 3. مبارزه با عرفان و تصوف؛ 4. اجرای کلمه به کلمه دستورهای قرآن کریم و سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و بی توجهی به نتایج عملکرد.
آنها با تأکید بر ضرورت اجرای اوامر قرآنی و اصرار بر مفاهیمی چون توحید حاکمیت، جهاد، کفر و ایمان، ولایت و برائت، دارالحرب و دارالاسلام، هجرت و غیره با تفسیرهای خاصی که دارند، به نتایج عملکرد خود کمتر دقت می‌کنند، یا اصلاً به آن بها نمی‌دهند. این امر باعث شده است این گروه‌ها بدون توجه به هیچ نوع سازندگی و طرح جامع در این زمینه، همواره در حال اعتراض باشند. رویکردهای خشونت گرای القاعده، ضمن آنکه باعث تقویت و رشد افراطی گری می‌شود، چهره خشن و نامعقولی نیز از اسلام در جهان ارائه خواهد داد.
در این میان، جهاد مهم ترین ابزار القاعده برای تحقق مبانی کلامی پیشین به شمار می‌آید، در حالی که تعریف القاعده از حکومت و راه‌های دستیابی به آن، که در نهایت به جهاد بر مبنای تکفیر و تفسیق دیگر مسلمانان می‌انجامد، نه تنها به عنوان آموزه دینی، مقبول نیست، بلکه با سیره و گفتار پیشوایان دین و اصول اساسی اسلام نیز سازگاری ندارد. زیرا جهاد اسلامی، آن گونه که در متون دینی تبیین شده است و سیره عملی پیشوایان دین نیز آن را تأیید می‌کند، ابزاری برای حفظ کرامت انسانی و تأمین صلح و امنیت و فراهم کردن زمینه هم زیستی مسالمت آمیز میان مردم است، تا آنجا که از نظر قوانین جنگی اسلام، حفظ حقوق دشمن حتی در میدان جنگ لازم و ضروری است و تنها تا وقتی جنگیدن با نیروهای دشمن مجاز است که آنها دست به شمشیر برند و مقابله کنند، اما اگر صحنه را ترک کردند، در حال فرار کسی حق کشتن آنها را ندارد. همچنین هیچ کس مجاز نیست به افرادی که مستقیماً در جنگ دخالت نداشته‌اند، تعرض کند. بنابراین، زنان، افراد سالخورده، کودکان، مریض‌ها و نیز اموال محل سکونت دشمنان در امان هستند. فقط افراد در حال جنگ کشته می‌شوند و اموالی که با خود به میدان جنگ آورده‌اند، به غنیمت گرفته می‌شود.
بر این اساس، اخبار و حکایتهایی مربوط به فتوحات اسلامی، تاریخ مسلمانان را در بالاترین سطح نجابت و رفتار انسانی قرار داده است. گوستاو لوبون، مورخ جامعه شناس فرانسوی، در کتاب خویش به نام تمدن اسلام و عرب اظهار داشته است:
«جهان هرگز مهربانانه تر از کشورگشایی مسلمانان به خود نخواهد دید». (103) قرآن نیز به صراحت، هر گونه زیاده روی و ظلم در میدان جنگ را ممنوع کرده است: «و در راه خدا با کسانی که با شما کارزار می‌کنند، کارزار کنید و از حد مگذارید که خدا از حد گذرندگان را دوست ندارد». (104)
قرآن هنگامی که در مقام توجیه جنگ برمی آید، از سه موقعیت صحبت می‌کند:
اول: جنگ براى دفاع از خود با هدف دفع ظلم و تجاوزگری دشمن؛ (105)
دوم: حمایت از مردم ناتوان به دفاع از خود در مقابل ظلم و ستم؛ (106)
سوم: جنگ با هدف تأمین امنیت و حفاظت از آزادی دینی و حفظ اماکن مذهبی، صرف نظر از عقیده عبادت کنندگان: «اگر خداوند برخی از مردم را از بعضی دیگر باز نمی‌داشت، قطعاً دیرهای راهبان و کلیساهای ترسایان و کنشت‌های جهودان و مساجد مسلمانان، که در آنها خدا بسیار یاد می‌شود، ویران می‌گردید». (107)
بنابراین، دستور اسلام برای آمادگی و تقویت بنیه‌های نظامی کشور، (108) برای جهان گشایی و استعمارگری نیست، بلکه به منظور تقویت جنبه‌های دفاعی جامعه است تا زورگویان، جرئت سلب امنیت مردم را نداشته باشند. بر این اساس، اسلام در خصوص کفاری که در شرایط حاضر، خطری از ناحیه آنها متوجه اسلام و مسلمانان نیست- هرچند در گذشته ممکن است آزار و اذیت‌های فراوانی از ناحیه آنها به مسلمانان رسیده باشد- نه تنها اجازه خشونت نمی‌دهد، بلکه مسلمانانان را به بردباری و مدارا با آنها تشویق می‌کند. (109) بنابراین، «جهاد» آن گونه که در تفکر القاعده مطرح است، که هدف اصلی آن مسلمانان مخالف است، در اسلام حتی در مورد کفار مشروعیت ندارد.
مهم این است که با توجه به نظریه توحیدی، که معتقد است خدای واحد، پدیدآورنده ممکنات و تدبیرکننده عالم و دارای سیطره بر کل موجودات است، روشن می‌شود که حق واقعی، تنها خداوند متعال است و تمام زمین، بلکه تمام به وجود مختص اوست. درست به همین دلیل است که پیامبران الاهی و ادیان آسمانی به خود حق می‌دادند بر کل جهان تسلط پیدا کنند و دین خدا را ترویج و با موانع برخورد کنند. چنان که خداوند در چندین مورد، صریحاً وعده داده است که به پیامبران و مؤمنان، سروری جهان را عطا کرده است و در نهایت، زمین و سروری آن را افراد شایسته به ارت خواهند برد. (110)
در خصوص سیادت جهانی اسلام، به طور خاص نیز آیات و روایات فراوانی وجود دارد؛ از جمله این آیه مبارکه که می‌فرماید: (هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ). (111) رعایت این اصل به معنای اقدام بی رویه به جنگ و خشونت در مورد کفار نیست، چه رسد به مسلمانان دیگر، بلکه آنچه در مجموع، همه بر آن اتفاق دارند این است که اگر اهداف جهاد از راه‌های صلح آمیز تحقق یابد، صلح بهتر از جنگ است، بلکه در این حالت، توجیهی برای اعلان جنگ باقی نمی‌ماند، همچنین، بر اساس نصوص دینی نزد اهل سنت و شیعه و حتی اهل کتاب، بشارت‌های الاهی در سپردن وراثت و فرمانروایی زمین به افراد شایسته و مؤمن، در آخرالزمان پس از ظهور آخرین منجی عالم بشریت محقق می‌شود.
بنابراین، رویکرد جهادی القاعده برای تشکیل حکومت اسلامی و تبیین آنها از حکومت و جهاد و کفر و شرک در توجیه قتل و غارت‌های بی رحمانه شان که با استناد به برخی آیات و روایات توجیه می‌شود، در بسیاری موارد، مخالف آن چیزی است که در متون دینی و سیره پیشوایان دین مطرح است. مشکل اصلی جریان القاعده و امثال آن در ظاهرگرایی مطلق آنهاست که تنها به ظواهر برخی آیات و روایات تأکید دارد و از جمع بندی آنها با شواهد و دلایل دیگر خودداری می‌کنند. چنین تفسیری از آموزه‌های اسلامی، نه تنها راه گشا نیست، بلکه پیوسته رهزن و مشکل ساز خواهد بود؛ نتیجه نامطلوبی که هم اکنون القاعده در دام آن گرفتار شده‌اند. به همین جهت، تبیین درست و عالمانه مبانی کلامی جهاد و حکومت و تشویق علمای منصف اهل سنت به نقد عقاید و رفتارهای القاعده برای جلوگیری از سوء استفاده‌های بیشتر آنان از آموزه‌های اسلامی، ضرورتی انکارناپذیر است که باید به آنها توجه شود.

پی‌نوشت‌ها

1. سطح 4 جامعة المصطفی و کارشناسی ارشد دین شناسی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره).
2. جمعی از نویسندگان، بنیادگرایی و سلفیه، ص 30 و 31.
3. برای اطلاع بیشتر از مهم ترین شخصیت‌ها و گروه‌های سلفی و سیر تحول فکری سلفیه، نک: محمود اسماعیل، سلفی‌ها.
4. جمعی از نویسندگان، بنیادگرایی و سلفیه، ص479 و 480.
5. عبدالله عزام، متولد 1941 م. در قریه «سیله الحارثیه» فلسطین، در سن کوچکی به اردن مهاجرت کرد و تحصیلات ابتدایی را همان جا گذارند. لیسانس شرعیات خود را در 1966م. از دانشگاه دمشق گرفت و هم زمان با تحصیل در سوریه به اخوان المسلمین مصر پیوست و در جنگ 1967م. اعراب و اسرائیل شرکت کرد. سپس برای ادامه تحصیل عازم مصر شد و ارشد خود را در 1969 م. و دکترای اصول فقه را در 1973 م. از دانشگاه الأزهر گرفت. سپس به اردن بازگشت و در دانشگاه اردن در سال‌های 1969-1970 م. تدریس می‌کرد. پس از به وجود آمدن مشکلاتی در آنجا به علت حرکت‌های انقلابی، مدتی از فعالیت‌های سیاسی. اجتماعی کناره گیری کرد. در 1981م. چند ماهی در دانشگاه ملک عبدالعزیز عربستان مشغول تدریس بود و تنها کسی بود که از آنجا برای تدریس به دانشگاه اسلامی دولتی اسلام آباد داوطلبانه اعزام شد. وی عامل اشتیاق به اسلام آباد را نزدیک شدن به جهاد افغانستان و کمک به آن می‌دانست و از همان جا فعالیت در جهاد افغانستان را آغاز کرد. همچنان که او از بنیانگذاران اصلی جنبش حماس در فلسطین نیز بود (عبدالله عزام، الأسئلة والأجویة الجهادیة، ص 3، 28 و 63: وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، ص 58 و 59).
6. بن لادن در 1957م. در شهر ریاض عربستان سعودی در خانواده یمنی الأصل به دنیا آمد. پدر اسامه از دوستان بزرگ ملک فیصل، شاه سابق عربستان، و صاحب شرکت بزرگ ساختمانی بود. اسامه تحصیلات ابتدایی خود را در مدینه منوره و تحصیلات عالی خود را در رشته «اقتصاد و اداره » در دانشگاه ملک عبدالعزیز به پایان رسانید و بعد مانند دیگر برادران خود به کار در شرکت بن لادن پرداخت. سرمایه شخصی بن لادن در این زمان، بالغ بر سیصد میلیون دلار می‌شد (وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه‌ی طالبان، ص 62 و 63).
7. برای اطلاع از شرح حال ظواهری نک: منتصر زیات، أیمن ظواهری کما عرفته.
8. عبد لله علیخانی، کتاب امنیت بین الملل (4) (ویژه القاعده)، ص 200 و 202.
9. وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، ص 65 و 70.
10. زرقاوی اردنی تبار از رهبران میدانی القاعده شاخه عراق بود که در دهه هشتاد میلادی به افغانستان رفت تا در کنار سایر جهادی‌های عرب در جهاد علیه ارتش سرخ شوروی سهم بگیرد و در همین زمان به القاعده پیوست و فرماندهی نیروهای القاعده در عراق، رسماً به او سپرده شد. زرقاوی پس از پایان جنگ به اردن بازگشت و گروه «جماعت التوحید» را در 1994م. تأسیس کرد، اما پس از چهار سال تحمل زندان یه جرم نقش داشتن در عملیات‌های تروریستی، دوباره عازم افغانستان شد. با شروع عملیات نظامی آمریکا در عراق، در کردستان مستقر شد و همان جا زمینه تأسیس شاخه عراقی «جماعت التوحید والجهاد» را بنا نهاد. زرقاوی در 1385/3/17ش./ 2006 م.، در عملیات مشترک نیروهای عراقی و آمریکایی کشته شد، اما بلافاصله پس از آن، اسامه بن لادن در دهم تیر 1385، ابوایوب مصری را جانشین وی معرفی کرد (مهدی عباس زاده فتح آبادی، «القاعده پس از 11 سپتامبر (با تأکید بر عراق)، ص 163، 164 و 166؛ روزنامه شرق، تهران، 85/3/2، به نقل از: محمد محمدیان، بنیادهای فکری القاعده، ص 71 و 152).
11. بر اساس سخنان یوسف عبدالله عزام، آمار عرب افغان‌ها بسیار زیاد بود، اما به صورت جزئی، کسانی که برای جهاد یک ماهه تا سه ماهه می‌آمدند، شش تا هفت هزار نفر بودند؛ جنگجویان ثابت، هزار نفر و نیروهای خدماتی حدود پانصد نفر، این آمار در آخرین آثار عبدالله عزام آمده است که پیش از کشته شدنش منتشر شده است (عبدالله عزام، الأسئلة والأجویة الجهادیة، ص 2).
12. جمعی از نویسندگان، بنیادگرایی و سلفیه: بازشناسی طیفی از جریان‌های دینی، ص 76: مهدی عباس زاده فتح آبادی، «القاعده پس از 11 سپتامبر، ص 156؛ جمعی از نویسندگان، کتاب آسیا (5) ویژه مسائل پاکستان، ص 39 ، 40، 189، 190، 245 و 249.
13. بروس رایدل «بازگشت القاعده»، فارین افبرز، می. ژوئن 2007، به نقل از: جواد جمالی، آینده اسلام گرایی در پاکستان، ص 7. یرای اطلاع از مهم ترین افراد و گروه‌های وابسته به القاعده در جهان، نک: محمد محمدیان، بنیاد‌های فکری القاعده، ص 94-102 و عیدالله علیخانی، امنیت بین المللی، ص 197-199.
14. مهدی عباس زاده فتح آبادی، «القاعده پس از 11 سپتامبر (با تأکید بر عراق)»، فصل نامه سیاست، دوره 40، ش 2، ص 154 و 155.
15. خادم الشریف، ایران 1384/6/19، به نقل از: محمد مصلحی، «کالبد شکافی تفکر وهابیت و القاعده»، سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی: http://islamworld2020.persianblog.ir/post/556
16. جمعی از نویسندگان، بنیادگرایی و سلفیه، ص 473.
17. برای اطلاع از افراد و گروه‌های مهم القاعده یا همکار آنها که اکثرشان از اعضای سازمان الجهاد یا جماعت اسلامی مصر هستند، نک: محمد محمدیان، بنیادهای فکری القاعده، ص67-71، 26-56 و 89-93.
18. نک: همان، ص 153-154.
19. عبدالله عزام از تمامی اخوانی‌ها به عنوان برادران خود یاد کند؛ عبدالله عزام، الأسئلة والأجوبة الجهادیة، ص38.
20. همان، ص 24 و 25.
21. وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، ص 58-59.
22. محمد محمدیان، بنیادهای فکری القاعده، ص 65.
23. منتصر زیات، أیمن الظواهری کما عرفته، ص 39؛ سید قطب بر جنبه‌های عملی عقیده اسلامی تأکید داشت و معتقد بود هر مؤمن برای انجام دادن وظایف دینی خود به عنوان خلیفه الاهی در زمین، موظف است آنچه را باور دارد، در عمل تحقق ببخشد؛ سید قطب، ویژگی‌های ایدئولوژی اسلامی، ترجمه سید محمد خامنه ای، ص 20، به نقل از: محمد محمدیان، بنیادهای فکری القاعده، ص 31.
24. منتصر زیات، أیمن الظواهری کما عرفته، ص 12 و 13؛ برای اطلاع بیشتر از سازمان الجهاد و جماعت اسلامی مصر، نک: محمود اسماعیل، سلفی‌ها، ص 81-87.
25. متتصر زیات، أیمن الظواهری کما عرفته، ص6،23، 35 و 36؛ محمد محمدیان، بنیادهای فکری القاعده، ص 41.
26. منتصر زیات، أیمن الظواهری کما عرفته، ص55.
27. همان ص 16.
28. همان، ص 95 و 96.
29. محمد محمدیان، بنیادهای فکری القاعده، ص 67.
30. منتصر زیات، أیمن الظواهری کما عرفته، ص 47.
31. همان، ص 129 و 130.
32. محمد محمدیان، بنیادهای فکری القاعده، ص89.
33. جمعی از نویسندگان، بنیادگرایی و اسلامیه، ص 132-133، 376 و 475؛ محمد مصالحی، «کالبدشکافی تفکر وهابیت و القاعده»، سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی: http://islamworld2020.persianblog.ir/post/556
34. منتصر زیات، أیمن الظواهری کما عرفته، ص 129؛ وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، ص 63.
35. محمد محمدیان، بنیادهای فکری القاعده، ص 59.
36. البته وی در مواردی گفته است که به اتفاق علمای مذاهب اربعه، ساختن بنا برای شهرت و زینت حرام است و باید از بین برود و اگر برای استحکام باشد، مکروه است؛ عبدالله عزام، فی الجهاد آداب وأحكام، ص 26 و 27.
37. عبدالله عزام، الأسئلة والأجوبة الجهادیة، ص 6، 31، 34 و 70.
38. عبدالله عزام، آلاء الرحمن فی جهاد الأفغان، ص 4 و 12.
39. جمعی از نویسندگان، بنیادگرایی و سلفیه، ص170 و 477.
40. محمد محمدیان، بنیادهای فکری القاعده، ص 145.
41. مصطفی زهران و دیگران، سلفی گری در مصر، ترجمه صغری روستایی، ص 98-100 و 198-208.
42. محمود اسماعیل، سلفی‌ها، ترجمه حسن خاکرند و حجت الله جودکی، ص 85 و 86.
43. ابوعباده انصاری، مفهوم الحاکمیه فی فکر الشهید عبدالله عزام، ص 14-16.
44. سالم بهنساوی، نقد و بررسی‌اندیشه تکفیر، ترجمه سالم افسری، ص 148 و 363-383.
45. عبدالله عزام، إعلان الجهاد، ص9-10.
46. سید احمد رفعت و عمرو شوبکی، آینده جنبش‌های اسلامی پس از 11 سپتامبر، ترجمه میثم شیروانی، ص211.
47. (قُلْ إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُكِی وَمَحْیای وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ) (انعام، آیه 162)؛ عبدالله عزام، التامر العالمی، ص 37.
48. (إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ ) (انعام، آیه 57 و یوسف آیات 40 و 67).
49. ( فَلَا وَرَبِّكَ لَا یؤْمِنُونَ حَتَّى یحَكِّمُوكَ فِیمَا شَجَرَ بَینَهُمْ ثُمَّ لَا یجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَیتَ وَیسَلِّمُوا تَسْلِیمًا ) (نساء، آیه 65).
50. ابوعباده انصاری، مفهوم الحکمه فی فکر الشهید عبدالله عزام، صفحات گوناگون.
51. (اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یشْرِكُونَ) (توبه، آیه 31).
52. عبدالله عزام، إعلان الجهاد، ص 9-10.
53. منتصر زیات، أیمن الظواهری کما عرفته، ص 78 و 81.
54. همان، ص 40.
55. همان، ص 82 و 83.
56. (لَا یكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا ) (بقره، آیه 286).
57. (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ وَلَیبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یعْبُدُونَنِی لَا یشْرِكُونَ بِی شَیئًا وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ) (نور، آیه 55)؛ عبدالله عزام، الأسئله والأجوبة الجهادیة، ص12و14.
58. عبدالله عزام، إعلان الجهاد، ص 13.
59. جمعی از نویسندگان، بنیادگرایی و سلفیه، ص 479 و 480.
60. شرق الأوسط، لندن، ش 9705، 24 ژوئن 2005 م (به نقل از: محمد محمدیان، بنیادهای فکری القاعده، ص43 و 44 و عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بین الملل، ص 281 و 282).
61. مصطفی زهران و دیگران، سلفی گری در مصر، ص198-208.
62. عبدالله عزام، التآمر العالمی، ص 38 و 56.
63. «نوروز، آخرین پیام ماهواره‌ای رهبران القاعده»، 138 (به نقل از: جمعی از نویسندگان، بنیادگرایی و سلفیه، ص 477) .
64. عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بین المللی، ص 293.
65. منتصر زیات، أیمن الظواهری کما عرفته، ص 78 و 81.
66. التآمر العالمی، مقدمه ناشر.
67. بنیادگرایی و سلفیه، ص301.
68. همان، ص 297 و 298.
69. همان، ص341، 297-298، 303-307 و 353.
70. عبدالله عزام، إعلان الجهاد، ص9.
71. همان، ص14.
72. (وَمَنْ لَمْ یحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ) (مائده، آیه 44)؛ (... هُمُ الظَّالِمُونَ) (مائده، آیه 45)؛ (... وَ هُمُ الفَاسِقُونَ) (مائده، آیه 47).
73. عبدالله عزام، إعلان الجهاد، ص9-11.
74. همان، ص10.
75. (انْفِرُوا خِفَافًا وَثِقَالًا وَجَاهِدُوا بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ذَلِكُمْ خَیرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ) (توبه، آیه 41).
76. (فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لَا أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَأُوذُوا فِی سَبِیلِی وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیئَاتِهِمْ وَلَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ثَوَابًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ ) (آل عمران، آیه 195؛ و نک: بقره، آیه 218؛ انفال، آیات 72، 74 و 75؛ توبه، آیه 20؛ نحل، آیات 41 و 110 و حج، آیه 58). احادیث نبوی که به آن استناد شده است، عبارت‌اند از: «إن الهجرة لا تنقطع ما دام الجهاد»، (صحیح الجامع، حدیث 1987 و نک: صحیح مسلم، حدیث 1720 و صحیح الجامع، حدیث 2815).
76. عبدالله عزام، إتحاف العباد بفضائل الجهاد، ص 8؛ همو، التأمرالعالمی، ص13.
77. همان، ص 14.
78. عبدالله عزام، الأسئلة والأجوبة الجهادیة، ص 46.
79. همان، ص12.
80. (لَا تَجِدُ قَوْمًا یؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ یوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولَئِكَ كَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَیدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ) (مجادله، آیه 22؛ و نک: ممتحنه، آیه 4، تحریم، آیه 10)؛ ابو عباده انصاری، مفهوم الحاکمیه، ص12.
81. عبدالله عزام، إعلان الجهاد، ص10.
82. همو، الأسئلة والأجوبة الجهادیة، ص 12.
83. همان، ص31.
84. عبد الها عزام، الجیاد والرباط، ص 6.
85. (إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ) (انعام، آیه 57، یوسف، آیات 40 و 67)؛ (أَمْ لَهُمْ شُرَكَاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّینِ مَا لَمْ یأْذَنْ بِهِ اللَّهُ وَلَوْلَا كَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِی بَینَهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ) (شوری، آیه 21).
86. (قُلْ إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُكِی وَمَحْیای وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ) (انعام، آیه 162)؛ و عبد الله عزام التآمرالعالمی، ص 37.
87. همو، العقیده وأثره فی بناء الجیل، ص 33.
88. همو، التآمر العالمی، ص 111 و 112.
89. همو، الأسئلة والأجوبة الجهادیة، ص 29 و 50، 58 و 75-77؛ همو، الجهاد والرباط، ص 6 و 7.
90. (فَلْیحْذَرِ الَّذِینَ یخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ) (نور، آیه 63)؛ عبدالله عزام به پیروی از احمد بن حنبل، «فتنه» را در آیه به معنای شرک دانسته است؛ عبدالله عزام، العقیده و أثره فی بناء الجیل، ص 26.
91. همان، ص28.
92. (اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یشْرِكُونَ) (توبه، آیه 31).
93. قال عدی بن حاتم: یا رسول الله ما عبدوهم، فقال صلى الله علیه وسلم: «بلى إنهم أحلوا لهم الحرام وحرموا علیهم الحلال فاتبعوهم فذلك عبادتهم إیاهم»؛ تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 171؛ و عبدالله عزام، العقیده و اثره فی بناء الجیل، ص 25.
94. (وَمَنْ لَمْ یحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ) (مائده، آیه44)؛ (وَمَنْ لَمْ یحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ) (مائده، آیه 45)؛ (.وَمَنْ لَمْ یحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ) (مائده، آیه 47).
95. (فَلا وَ رَبُکَّ لا یَؤمِنُونَ حَتَّی یَحکَمُوکَ فِیما شَجَرَبَینَهُم ثَمَّ لا یَجِدُوا فی أَنفُسِهِم حَرَجَاً مِمَّا قَضَیتَ وَ یُسَّلِمُوا تَسلِیماً) (نساء، آیه 6).
96. آیات پیشین سوره مائده: 44-45.
97. (قَاتِلُوا الَّذِینَ لَا یؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْیوْمِ الْآخِرِ وَلَا یحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا یدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى یعْطُوا الْجِزْیةَ عَنْ یدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ) (توبه، آیه29).
98. (وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَیقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللَّهِ وَآیاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنْتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ. لَا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمَانِكُمْ إِنْ نَعْفُ عَنْ طَائِفَةٍ مِنْكُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً بِأَنَّهُمْ كَانُوا مُجْرِمِینَ) (توبه، آیات 65-66).
99. عبدالله عزام، العقیده و أثره فی بناء الجیل، ص25 و 26.
100. همان.
101. عبدالله عزام، إعلان الجهاد، ص9 و 10.
102. همو، الأسئلة و الأجوبة الجهادیة، ص 49 و 50، 58 و 75-77؛ همسو، الجهاد و الرباط، ص 6 و 7؛ «مبانی ایدثولوژیک گروهک ریگی»، روزنامه کیهان، ش 19596، 88/12/12، ص 12.
103. محمد مختار شنقیطی، «از جنگ مختار تا صلح مقدس»، معرفت، س 16، ش 120، آذر 1386.
104. ( وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یحِبُّ الْمُعْتَدِینَ) (بقره، آیه 190).
105. (أُذِنَ لِلَّذِینَ یقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ . الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ یقُولُوا رَبُّنَا) (حج، آیات 39 و 40).
106. وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ وَلِیا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ نَصِیرًا) (نساء، آیه 75).
107. حج، آیه40.
108. انفال، آیه 60.
109. ممتحنه، آیه 8 و آل عمران، آیه 186.
110. (هُوَ الَّذِی جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ فِی الْأَرْضِ ) (فاطر آیه 39)؛ (إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یورِثُهَا مَنْ یشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ) (عراف، آیه 128)؛ (وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ) (انبیا، آیه 105)؛ نک: آل عمران، آیه 55؛ اعراف، آیات 128، 129 و 74 و قصص، آیه 5.
111. توبه، آیه 33؛ درباره آیات دیگر در این زمینه رجوع شود به بقره، آیه 143؛ آل عمران، آیه 139؛ توبه، آیه 40؛حج، آیه 78؛ نور، آیه 55؛ یونس، آیه 14؛ احزاب، آیه27؛ فتح، آیه 28؛ صف، آیه 9 و منافقون، آیه8.

منابع :
1. قرآن کریم.
2. اسماعیلی، محمود، سلفی‌ها، ترجمه حسن خاکرند و حجت الله جودکی، چاپ اول: مؤسسه فرهنگی، هنری و انتشارات بین المللی الهدی، تهران، [بی تا].
3. آل نجف، عبدالکریم، «ماهیت ضدتروریستی جهاد»، ترجمه حسین ارجینی و حمزه علی وحیدی منش، معرفت، ش 102، س 15، ش 3، خرداد1385.
4. «القاعده عراق و برگی از تاریخ جریان‌های خاورمیانه»، چشم انداز ایران، ش 92، تیر و مرداد1389.
5. انصاری، ابوعباده، مفهوم الحاکمیه فی فکر الشهید عبدالله عزام، مرکز شهید عزام الاعلامی، پاکستان، پیشاور [بی تا].
6. بهنساوی، سالم، نقد و بررسی اندیشه تکفیر، ترجمه سالم افسری، چاپ دوم: احسان، تهران 1392.
7. جمعی از نویسندگان، بنیاد گرایی و سلفیه: بازشناسی طیفی از جریان‌های دینی، به کوشش دکتر حسین هوشنگی و دکتر احمد پاکتچی، انتشارات دانشگاه امام صادق، 1390.
8. جمعی از نویسندگان، کتاب آسیا (5) ویژه مسائل پاکستان، نظارت و تدوین: مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر، تهران 1389.
9. رفعت، سید احمد و عمرو شوبکی، آینده جنبش‌های اسلامی پس از 11 سپتامبر، ترجمه میشم شیروانی، چاپ اول: دانشگاه امام صادق (علیه السلام)، تهران 1387.
10. زحلی، وهبة، آثار الحرب فی الفقه الاسلامی، دارالفکر، دمشق 1412ق.
11. زهران، مصطفی و دیگران، سلفی گری در مصر، دوره جدید، ترجمه صغری روستایی، چاپ دوم: مؤسسه مطالعات اندیشه سازان نور، تهران 1393.
12. زیات، منتصر، أیمن الظواهری کما عرفته، چاپ دوم: دار مصر المحروسة، مصر 2002م.
13. شنقیطی، محمد مختار، «از جنگ مختار تا صلح مقدس»، ترجمه سید جلال امام، معرفت، س 16، ش 120، آذر 1389.
14. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج2، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم 1417 ق.
15. عباس زاده فتح آبادی، مهدی، «القاعده پس از 11 سپتامبر (با تأکید بر عراق)»، فصل نامه سیاست، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دوره 40، ش 2، تابستان 1389.
16. عزام، عبدالله یوسف، إتحاف العباد بفضائل الجهاد، مرکز شهید عزام الإعلامی، پاکستان، پیشاور، [بی تا].
17. ___، آلاء الرحمن فی جهاد الأفغان، مرکز شهید عزم الإعلامی، پاکستان، پیشاور، [بی تا].
18. ___ ، الإسلام و مستقبل البشریه، مرکز شهید عزام الإعلامی، پاکستان، پیشاور، [بی تا].
19. ___، الأسئلة و الأجوبة الجهادیة، مکتب الخدمات، لجنة التحقیق، پاکستان، پیشاور، [بی تا].
20. ___، التأمرالعالمی، مرکز شهید عزام الإعلامی، پاکستان، پیشاور، [بی تا].
21. ___، الجهاد و الرباط، مرکز شهید عزام الإعلامی، پاکستان، پیشاور، [بی تا].
22. ___، الحق بالقافله‌ی، مرکز شهید عزام الإعلامی، پاکستان، پیشاور، [بی تا].
23. ___، فی الجهاد آداب وأحکام، مرکز شهید عزام الإعلامی، پاکستان، پیشاور، [بی تا].
24. ___، إعلان الجهاد، مرکز شهید عزام الإعلامی، پاکستان، پیشاور، [بی تا].
25. ___، العقیدة و أثرها فی بناء الجیل، مرکز شهید عزام الإعلامی، پاکستان، پیشاور، [بی تا].
26. علیخانی، عبدالله، کتاب امنیت بین الملل (4) (ویژه القاعده)، مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر، تهران 1388.
27. علیزاده موسوی، سید مهدی، افغانستان، ریشه یابی و بازخوانی تحولات معاصر، چاپ اول: کیش مهر، [بی جا] 1381.
28. فدوی، عبدالقیوم، اسامه بن لادن و ماجراها، چاپ اول: مفاخر، کابل [بی تا].
29. فرهنگ ابجدی، نرم افزار کتابخانه «حکمت اسلامی» نور.
30. کتاب العین، نرم افزار کتابخانه «حکمت اسلامی» نور.
31. «مبانی ایدئولوژیک گروهک ریگی»، روزنامه کیهان، ش 19596، 1383/12/12.
32. محمدیان، محمد، بنیادهای فکری القاعده، چاپ اول: دانشگاه امام صادق (علیه السلام)، تهران 1390.
33. مژده، وحید، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، نشر نی، تهران 1382.
34. میرمحمدی، معصومه سادات، «مشروعیت جنگ‌های صلیبی از دیدگاه روحانیان مسیحی و مقایسه آن با ماهیت جهاد مسلمانان در برابر صلیبی‌ها»، معرفت ادیان، س2، ش 2، بهار 1390.
35. azzambooks.4t.comazzam.htm.
36. islamworld2020.persianblog.ir.
37. mashreghnews.ir.
38. mogatel.blogfa.com.
39. Old.mehrneWS.COm.
40. rah-nama.ir.

منبع مقاله :
نجارزادگان، فتح الله؛ (1393)، کنگره جهانی «جریان‌های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»، به کوشش: مهدی فرمانیان، قم: دارالاعلام لمدرسه اهل البیت (علیه السلام)، چاپ اول

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط