دبستان نحو در مصر و شام

دولتهای عربی در اندلس سقوط کردند و غربیها (قبائلی از غرب) در سال 898 هـ برابر با 1491 م. بر آخرین شهر آن، غرناطه، نیز مستولی شدند، بدین‌ترتیب اعراب از آنجا به مصر و شام و سایر کشورهای شمال آفریقا کوچ کردند، همان طوری
جمعه، 14 آبان 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
دبستان نحو در مصر و شام
 دبستان نحو در مصر و شام

 

نویسندگان:
رمضان رضایی و یدالله رفیعی



 

دولتهای عربی در اندلس سقوط کردند و غربیها (قبائلی از غرب) در سال 898 هـ برابر با 1491 م. بر آخرین شهر آن، غرناطه، نیز مستولی شدند، بدین‌ترتیب اعراب از آنجا به مصر و شام و سایر کشورهای شمال آفریقا کوچ کردند، همان طوری که بعد از حمله مغولان به بغداد در سال 656 هـ نیز علما و دانشمندان عراق به آن کشورها مهاجرت نموده بودند.
اعراب، بلاد شام را در اواخر خلافت ابوبکر گشودند و مصر را در دوران خلافت عمر بن خطاب فتح کردند این دو کشور قبل از فتوحات اسلامی به دولت روم وابسته بودند؛ ساکنان قدیمی بلاد شام از نژاد آرامی و سامی و ساکنان مصر قبطیانی بودند که با یونانیان و رومیان درآمیخته بودند. در این کشورها نژادهای مختلفی وجود داشت. در دوره‌های بعد اعراب در این کشورها اداره امور را بدست گرفتند و بدین‌ترتیب زبان عربی و فرهنگ اسلامی در میان ساکنان آنها انتشار یافت شکوفایی فرهنگ عربی در این دو کشور در دوران دو دولت عربی یعنی دولت حمدانی در شام و دولت فاطمی در مصر محقق شد، بنابراین زبان و ادب عربی و علما و شعرا و ادبا در این دوران از جایگاه رفیع و منزلت بالایی برخوردار بودند.
در دولت حمدانی، سیف الدوله حمدانی محور جذب فرهنگی، حامی، پشتیبان و تشویق کننده علما و ادبا و شعرا بود؛ آنچه را که تاریخ از بذل و بخششهای این امیرعربی به شعرای بزرگی چون متنبی نوشته و از نزدیکیش به علمای لغت، همچون ابن خالویه و ابوعلی فارسی، ثبت کرده است، برای ما کافی می‌باشد.
فاطمی‌ها نیز برای علم و دانش اهمیّت فراوانی قائل بودند و در تمامی زمینه‌های علمی به فعالیت می‌پرداختند به طوری که مراسم آنها محل رشد و شکوفایی علم و دانش و جشنهایشان نشانه‌ای از عظمت و اُبهّت و اعتبار علم بود؛ این امر زبان شعرا و ادبا را به خلق آثار ادبی و شعری گشود و علما را به هنرنمایی در اقسام مختلف علوم تشویق و ترغیب کرد.
دولت ایّوبی در مصر و شام قدم در جای پای این دو دولت گذاشت و با وجود اینکه دولت کردی بود اما علم و علما را تشویق و ترغیب کرد. سپس آنها به از بین بردن آثار علمی و ادبی فاطمی‌ها پرداختند چرا که فاطمی‌ها شیعه و ایوبی‌ها سنّی مذهب بودند.
بعد از سقوط بغداد و خروج اعراب از اندلس، مصر و شام پناهگاه علما و دانشمندان جهان اسلام بود و این علما و دانشمندان، حاملان ثروت علمی عربی و حافظان میراث اسلامی عراق و اندلس بودند پادشاهان و سلاطین بخصوص ممالیک یاوران احیای فرهنگ اسلامی- عربی بودند و با تأسیس مدارس و تشویق علما و تعظیم رجال دین، به این کار اقدام می‌کردند. قاهره در عهد ممالیک مقر تمدن اسلامی و مرکز درس و بحث شد، مدارس آن پر از شاگردان و طالبان علم و مدرّسین و علما گردید و تألیف در زمینه لغات و ادب و تاریخ و دین و علوم قرآنی رونق یافت.
اما در عهد دولت ترکان عثمانی چراغ علم و فرهنگ بتدریج به خاموشی گرایید و مناطق تحت سلطه آنان از جمله مصر و شام رو به رکود و انحطاط گذاشت و به جز بارقه امید و شعاع کم نور علم که بوسیله بعضی از علما، قلب‌ها و عقل‌ها را روشن می‌کرد، چیزی نماند اما باقیمانده‌ای از میراث بزرگ عربی و آن مجد و عظمت بزرگ علمی که می‌توانست چراغ راه باشد، به منزله بذری شد که نهضت جدید عربی در مصر و شام از آن رویید و سپس به سایر سرزمینهای عرب شاخه گسترانید.
بعد از اینکه قدرت و شوکت عرب در عراق و اندلس رو به ضعف و سستی گذاشت، در این دو کشور تعداد علاقه مندان به نحو، افزایش یافت و همچنین فعالیت علما و محقّقان و مؤلفین سایر رشته‌های زبان عربی و انواع علوم فرهنگ اسلامی بخصوص پس از سقوط بغداد بدست مغولان، افزایش یافت. در این دوره تعداد زیادی از علمای مصر و شام به فعّالیّت خود ادامه دادند و در علم نحو و علوم لغوی دیگر کتاب‌های فراوانی را تدوین کردند و هر کسی که به تذکره‌ها و ترجمه احوال نحویان مثل کتاب «بغیه الوعاه فی طبقات اللغویین و النحاه» سیوطی و کتب فهرست نسخ کتاب‌ها و فنون مثل کتاب «کشف الظنون فی اسامی الکتب و الفنون» حاجی خلیفه مراجعه کند، تعداد زیادی مؤلّف و کتاب، بخصوص کتاب‌های نحو، در مصر و شام می‌یابد.
شاید علّت این حرکت علمی در این دو کشور، احساس علما برای جبران وضعیّتی بود که در عراق ایجاد شده بود چون با حمله مغولان، کتابخانه‌های عربی از بین رفته و علما نیز کشته یا آواره گشته بودند. بنابراین خواستند این نقص را جبران کنند و از نو بنای فرهنگ عربی را بر پایه فرهنگ باقیمانده از ذخائر متقدمین، استوار گردانند پس به تألیف، جمع و شرح اقدام کردند و در نتیجه تلاش و کوشش آنها به بار نشست و حق آنها به گردن علوم عربی بسیار است، علاوه بر این منظور ما این نیست که قبل از آن در مصر مطالعات نحوی وجود نداشته بلکه مطالعات نحوی در مصر از بدو پیدایش آن کم و بیش وجود داشته است. نخستین نحویی که پرچم علم نحو را به معنای خاصّ آن به مصر برد، ولّاد، شاگرد خلیل بن احمد بصری، بود. وی در مصر با ابوالحسن أعز شاگرد کسایی کوفی معاصر بود و به همین خاطر مطالعات نحوی از همان آغاز بوسیله پیشوایان دو مدرسه بصره و کوفه، به مصر رسید.
درس نحو مدرسه مصر و شام در آغاز شبیه شیوه درس در بغداد و اندلس بود به طوری که بیشتر به مسائل، قواعد و فروع آن می‌پرداختند اما بتدریج وضعیت کمی مساعد و قوانین عمومی آن ایجاد و قواعد رایج آن بدست نحویان دو مدرسه مهم بصری و کوفی پی‌ریزی شد و برای نحویان سایر مدارس چیزی جز نظر دادن درباره فروع و تلاش برای اضافه کردن فروع دیگر یا اتخاذ موضعی معیّن در مسأله‌ای از مسائل آن برای تأیید یک گروه یا مخالفت با گروه و شخص دیگر و یا بخاطر میانجیگری بین دو گروه مخالف و یا ایراد نظری مستقّل از تمامی آنها، باقی نماند، تمامی اینها با وجود پربار و سودمند بودن، چیز زیادی به میراث به جای مانده از قدما، اضافه نکرد.
اما دروس نحو مدرسه مصری در اواخر این عهد و بخصوص در عصر ترکان عثمانی، جدل و مباحثه در زمینه فروع و مسائل آن را به خود ندید.
برخی از نحویان مدرسه مصر و شام:
ولاّد (م.263 هـ)، احمد ابن جعفر دینوری (م 289 هـ)، ابن ولّاد (م 289 هـ)، اخفش صغیر (م. 315 هـ)، کُراع النمل (م. 320 هـ)، ابن ولّاد (م 322 هـ)، ابو جعفر نحاس (م.388 هـ)، حوفی (م. 430 هـ)، ابن بابشاذ (م. 469 هـ)، ابن برّی (م. 582 هـ)، این یعیش (م. 643 هـ)، سخاوی (م. 646 هـ)، ابن حاجب (م .646 هـ)، ابن ناظم (م. 686 هـ)، بهاء الدین نحاس (م. 698 هـ)، ابن امّ قاسم مرادی (م. 749 هـ)، ابن هشام انصاری (م. 761 هـ)، ابن عقیل (م. 769 هـ)، ابن صائغ (م. 776 هـ)، ناظر الجیش (م. 778 هـ)، ابن جماعه (م. 809 هـ)، دمامینی (م.837 هـ)، شُمنّی (م. 872 هـ)، خالد ازهری (م. 905 هـ)، سیوطی (م 911 هـ)، اشمونی (م 929 هـ)، ابن قاسم عبادی (م 994 هـ)، شنوانی (م 1019 هـ)، دنوشری (م. 1025 هـ)، یاسین حمصی (م. 1061 هـ)، حِفنی (م. 1178 هـ)، سجاعی (م. 1197 هـ)، کفراوی (م. 1202 هـ)، صبّان (م. 1206 هـ)، دسوقی (م. 1230 هـ)، امیر (م. 1232 هـ)، عطار (م. 1250 هـ)، خضری (م. 1288 هـ).
از میان استادان مدرسه مصر و شام به بررسی مختصر شرح حال ابن هشام انصاری (1) بسنده می‌کنیم.
جمال الدین ابو محمد عبدالله بن یوسف بن احمد بن عبدالله بن هشام انصاری مصری، از بزرگترین نحویان مدرسه مصری در عصر ممالیک بود، در قاهره به سال 708 ه. متولّد شد. دیوان زهیر بن ابی سلمی را از ابوحیّان شنید اما ملازم او نشد در جلسات تاج الدین تبریزی حاضر شد، فقه شافعی را فرا گرفت، سپس به فقه حنبلی پرداخت برهمتایان خود حتّی بر استادان خود نیز برتری یافت. واز بزرگان علوم عربی شد. شهرت او در همه جا پیچید و طالبان علم به او روی آوردند تا از مباحث نحوی دقیق و استنباطهای زیبای او کسب فیض کنند. افراد زیادی از مصر و غیر مصر از محضر او کسب علم کرده و فارغ التحصیل شدند. ابن هشام همچنین به وسعت اطلاع و گستردگی علم ودانش و توانایی تصّرف در کلام معروف شده بود. بخاطر فوائد سودمند و استدراکهایی که بوسیله‌ی آنها از مقصود خود تعبیر می‌کرد و به کلام اندک و با تواضع و مهربانی و خوش اخلاقی هر چه تمامتر مطالب خود را ارائه می‌داد، از بقیه متمایز شده و آوازه‌اش در جهان اسلام پیچیده بود ابن خلدون می‌گوید: «در این دوران کتاب بزرگی از مصر بدست ما در مغرب رسید که به جمال الدین بن هشام از علمای آنجا منسوب بود و در آن به احکام اعراب بطور کامل پرداخته و در مورد حروف و مفردات و جملات سخن گفته و مسائل تکراری در اکثر ابواب علوم نحو را حذف کرده و آن را المغنی فی الاعراب نامیده بود. و به تمامی نکته‌های إعرابی قرآن اشاره کرده و ابواب و فصول و قواعد نحو را ثبت و ضبط کرده و نظم و نظام بخشیده و ما را بر علم کاملی مطلع ساخته بود و قدر و منزلت او در این صناعت مشهود و بضاعت فراوانش معلوم بود. گویا او در شیوه‌ی خود راه و روش اهل موصل و پیروان ابن جنّی را در پیش گرفته است، و او چیزی را آورد و ارائه کرد که بر حافظه و اطلاع وسیع او دلالت می‌کند» (2) و همچنین نقل می‌کند که: «ما هنوز در مغرب بودیم و شنیدیم که در مصر عالمی به علوم عربی ظهور کرده که به او ابن هشام گفته می‌شود و نحوی‌تر از سیبویه است.» (3)
ابن هشام در مذاهب نحویان تعمّق می‌نمود و به مثالهای نادر آنها تمثّل می‌جست. در تصنیف‌هایش این مباحث بهمراه بحث و بیان نکات ضعف و قوّت آنها پراکنده است. تألیفات شگفت انگیز او بهمراه تسلّط در شیوه‌های بیان و نوآوری در آنها از اطلاع و آگاهی وسیع و شناخت عظیم او از الفاظ غریب خبر می‌دهد از جمله این تألیفات: قطرالندی و بل الصدی و شرح آن، شذور الذهب فی معرفه کلام العرب و شرح آن، اوضح المسالک الی الفیه ابن مالک که «التوضیح» هم نامیده می‌شود، شرح تسهیل ابن مالك، الجامع الصغیر، الجامع الكبیر، الإعراب عن قواعد الإعراب، الکواکب الدّرّیه فی شرح اللمحه البدریه ابوحیان، عمده الطالب فی تحقیق تصریف ابن حاجب در دو مجلّد، رفع الخصاصه عن الخلاصه در چهار مجلّد، التذکره در پانزده جز، التحصیل و التفصیل لکتاب التذییل و التکمیل در چند مجلّد، نزهه الطرف فی علم الصرف، موقد الأذهان فی الألغاز النحویه و مشهورترین و متداولترین کتاب او «مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب » که در دوران حیاتش اشتهار یافت، سپس علم اندوزان در هر دوره و زمانی بدان روی آوردند، شهرت آن از همان آغاز به مغرب رسید (همان طوری که ابن خلدون ذکر کرد) و ابن هشام بدان حاشیه نوشت و شواهدش را شرح کرد. شیوه‌ی ابن هشام در نحو همان شیوه‌ی اهل موصل بود کسانی که شیوه‌ی بغدادی را در پیش گرفته بودند. او همانند آنها آرای بصریها و کوفیها و کسانی که از آنها اخذ کرده بودند را با هم مقایسه می‌کرد، و برای خودش آن آرایی را که با مقیاسهایش موافق بود، اختیار می‌کرد و توانایی خود را در توجیه و تعلیل آن نمایان می‌ساخت و بسیاری از مواقع از میان آنها برای خود آرا و نظرّیات جدیدی را استخراج می‌کرد که همانند آن به ویژه در توجیهات اعرابی ارائه نشده بود، ابن هشام در اغلب گزیده‌هایی که از نحویان برمی‌گرفته، موافق بصریها بود و به سیبویه احترام بسیاری قائل بود و یاد او را گرامی داشت، همان طوری که به اکثر بصریها با این دید نگاه می‌کرد و از آرا آنها دفاع می‌کرد. ابن هشام در کتابهای خود بخصوص در کتاب المغنی تنها به ارائه آرای نحویان سابق و بحث و مناقشه در مورد آن و تصحیح خطاهای آنها نپرداخته، بلکه استنباطها را می‌افزاید و در کنار آن آرای مبتکرانه و بی نظیری را عرضه می‌کند، که تعداد آنها نیز بسیار زیاد است و در شمار نمی‌گنجد و مجال مطرح کردن آنها نیز در اینجا نمی‌باشد. او در مصر به سال 761 هـ درگذشت.

پی‌نوشت‌ها

1- ر. ک: الدرر الكامنه 415:2 و ابن عماد 191:6 و البغیه 68:2 و البدر الطالع 400:1 و حسن المحاضره 536:1.
2- ابن خلدون، المقدمه 516.
3- الدرر الكامنه 416:2.

منبع مقاله :
رضایی، رمضان؛ رفیعی، یدالله؛ (1393)، تاریخ علوم در اسلام (جلد اول)، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما