تولید اندیشه، زمینه ها، آسیب ها
نويسنده:محمد رضا زيبايىنژاد
سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامى «دام ظله» دربارهى «جنبش نرمافزارى»، لزوم بازنگرى در سياستها وتدوين دوبارهى جهتگيرىهاى اساسى حوزه به سوى تحقق تمدن نوين اسلامى رابيش ازگذشته ضرورى نمود.
درعين حال برداشتهاى سطحى وبرنامههاى كليشهاى و قلمداد كردن يك تشكيلات ياگروه خاص به عنوان مخاطب اين سخنان ازآفتهاى اين منشور مهم به شمار مىآيد و مىتواند مخاطبان اصلى پيام يعنى جامعهى فرهيختگان حوزه را مايوس سازد، اما عزم و تصميم دانش آموختگان و پيوند آنان با سياستگذاران حوزه اين مسير پرنشيب و صعب را هموار خواهد كرد. با اين پيام توليد انديشه و نهضت نظريهپردازى نقطهى توجه صاحبنظران قرار گرفته است. در اين مجال، عوامل و زمينههاى تحقق توليد انديشه، با نگاهى آسيبشناسانه به وضعيت كنونى حوزه بازبينى مىشود.
علت آن بود كه حضور در ميدان جنگ حق عليه باطل، به عنوان متن و نه در حاشيه، زمينه و بسترى در وجود رزمندگان ايجاد كرده بود كه كوچكترين جرقههامىتوانست، استعداد متراكم انسانى و معنوى آنان را به كمال رساند. چنين زمينه و بسترى در جلسات درس و بحث رسمى و دور از هياهوها و حوادث هيچگاه به دست نمىآمد.
اگر مىبينيم در مقاطعى از زمان، گروهى از نخبگان حوزه به قلهى معنويت و فضايل اخلاقى نزديك شدهاند، به دليل مديريت انگيزههاى آنان از سوى مربيان است. هنراستاد اخلاق آن است كه شاگرد خود را در متن مبارزه عينى با شياطين قرار دهد و چنين احساسى را ايجاد نمايد كه در اين جنگ ميان نيستى و حيات طيبه تنها طريق نجات، مبارزه و ميداندارى است.
به همين دليل، اصرار مىورزيم كه توليد دانش در حوزه، نيازمند ايجاد يك «حس مشترك» است. به عبارت ديگر فرهنگ و روحيهى حاكم برحوزه بايد روحيهى علمطلبى و حركت آفرينى فرهنگى باشد.
در گذشتهى حوزههاى علميه، سربازى امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف - آرمان صنفى روحانيت محسوب و ترويج مىشد و آنگاه كه طلبه به اين آرمان اعتقاد مىيافت، حركت آفرين مىشد. مهمترين آثار مكتوب تشيع نيز توسط عالمانى كه خود را در صحنهى نبرد حق و باطل و در كسوت سربازى احساس مىكردند، نگاشته شده است.
حال چگونه مىتوان اين آرمان مقدس را منشا تحرك آفرينى در راستاى توليد دانش و دستيابى به تمدن نوين اسلامى قرار داد؟
به نظرنگارنده طرح برخى موضوعات قابليت اين را دارند كه منشايى براى ايجاد انگيزه و تحرك براى توليد دانش شوند. به عنوان مثال:
- موضوع جهانىسازى اگر به معناى آرايش تماميت كفر در مقابل تماميت ايمان تفسير شود و ابعاد مختلف آن از توليد دانش و مفاهيم در خدمت اهداف نظام سرمايهدارى و سريان يافتن پيش انگارههاى ماترياليستى در علوم انسانى، از جمله اخلاق، هنر، حقوق، جامعهشناسى، سياست و اقتصاد باشد؛
- توزيع مفاهيم مادى به منظور تغيير قدر متيقنها و ايجاد عرفهاى جديد باشد؛
- استفاده از سازمانهاى بينالمللى به مثابه ابزار فشار و سلطه باشد؛
- ايجاد ادبيات جديد متناسب با فرهنگ ليبراليستى براى مفاهمه با جامعه جهانى باشد؛
- طرحهاى خاص نظام استكبارى براى تضعيف روحانيتشيعه و مقابله با اصولگرايى اسلامى باشد؛
- اين همه، آنچنان ملموس ترسيم و تبيين شود، كه حوزه خود را در متن نبردى سهمگين بر سرتمامى هويتخويش احساس كند و چنين حسى در تمامى پيكرهى اين نهاد مقدس خودنمايى كند، زمينهاى فراهم شده است كه با مديريت صحيح مىتوان به راحتى انگيزههاى ايجاد شده را در مسير توليد مفاهيم جديد و ايجاد پايههاى تمدن نوين اسلامى به كار گرفت و حوزه را از پرداختن به منازعات جزئى و امور خرد به موضوعات محورى و كلان معطوف كرد و جهانى انديشيد و حوزه را در جايگاه هدايت تحولات جهانى تعريف كرد.
دو معضل مهم «ضعف پايههاى علمى» و «عدم پيوند با موضوعات پيچيده و نو به نو» كارآمدى حوزه را در عصر جديد با مشكل مواجه كرده است.
تاسيس برخى دانشگاهها و مراكز تخصصى در حوزه كه در اصل به منظور پيوند ميان حوزه و علوم جديد تحقق يافت، نيز به دليل ضعف نگاه كارشناسانه و فقدان نگاهى جامع به علوم جديد، در عمل بيش از آنكه به كارآمدى حوزه بينجامد به تاثيرپذيرى از ادبيات فلسفى غرب و ايجاد جريان روشنفكرى سطحى و بحران هويت در قشرى از فارغالتحصيلان منجر شده است!
به نظر مىرسد به دليل آنكه چرخهى علمى تعريف شدهاى براى تقويت، نقد و تكميل احتمالات و نظريات علمى ترسيم نشده است، گاهى نظريات مورد اعتنا واقع نمىشوند، به ثبت نمىرسند و حتى ذهن شخص انديشمند هم - به دليل حس خود كمبينى ناشى از عدم حمايتسازمان - به آن نظريات اهتمام نمىورزد. گاهى هم نظريات بدون طى كردن مسير مورد نياز و طرح در جامعهى علمى حوزه، به فضاى عمومى جامعه راه مىيابند، موافقت و مخالفت گروهى ناآشنا به مبانى و ابزارهاى علمى را برمىانگيزند و حتى مستند دستگاههاى برنامهريزى و قانونگذارى كشور واقع مىشود.
متاسفانه افكار عمومى حوزهى ما آنقدر كه نسبتبه ژورناليستى شدن فقه و ورود يك احتمال بدون پشتوانه به عرصهى افكار عمومى حساس است، به زندانى شدن و جمود برآنچه هست، واكنش نشان نمىدهد.
چه بسا توسعهى فقه ژورناليستى و نظريهپردازى عوامانه نيز گاه ناشى از بسته بودن فضاى بحث و بررسى در حوزه و عدم ترسيم همان چرخهى علمى است. با ترسيم اين چرخهى علمى است كه پس از طى مراحلى، يك نظريه مىتواند ديدگاهى تثبيتشده در جامعهى علمى شود و آنگاه است كه «يكى ازنظريههاى مطرح در حوزههاى علوم دينى» فراتر از يك نظر شخصى اعتبار مىيابد و پس از طى مراحلى مىتواند در موضع عمل، مستند دستگاه برنامهريزى و سياستگذارى قرار گيرد.
البته در اين صورت ميزان اتقان نظريهها در موضع عمل نيز مطلبى ديگر است كه بايد در اين چرخه لحاظ شود.
متاسفانه امروزه چنانكه شايسته است، كار توليدى ارزشمند به شمار نمىآيد.
- وقتى ارزشگذارى و ارزيابى مؤسسات و پژوهشگران براساس تعداد آثار منتشره است نه كيفيت آن؛
- وقتى پژوهشهاى توليدى هم تراز پژوهشهاى تاليفى و تتبعى حمايت مالى و اعتبارى مىشوند؛
- وقتى در مؤسسات علمى كسانى كه تقريركنندهى مباحث اساتيد بزرگاند، جايگاهى مطمئنتر از مستشكلان و نوآوران دارند؛
- در شرايطى كه آثار علمى ارزشمند به خوبى در جامعهى فرهيختگان توزيع نمىشود؛
- در شرايطى كه انديشمندان را دغدغهى معاش به خود مشغول داشته است؛
- و بالاخره در زمانى كه فرهنگ مادى، سطح انتظارات فرهيختگان حوزه را دستخوش تغيير كرده و رسالت صنفى روحانيتبه حاشيه رانده مىشود و پژوهشگر زندگى خود را با ديگران مقايسه و احساس كمبود مىكند، نمىتوان به نوآورى براساس يك سازماندهى علمى اميد بست!
از سوى ديگر گاهى فرهنگ مريدپرورى در مجامع علمى و پژوهشگاهها برفعاليت علمى سايه مىگسترد. در اين صورت پژوهشگران در رتبهى اول، مريد استادند و براساس همين رابطه در جلسهى بحثشركت كردهاند و در نتيجه نمىتوانند ناقدان مؤثر و مفيدى باشند.
حريمسازىها و تقدسهاى بىمورد نيز شخصيتهاى والا را چنان در هالهاى از قدسيت قرار مىدهد كه كمتر كسى جرات نقد جدى آراى چنين اشخاصى را - به ويژه اگر در قيد حيات باشند - دارد.
حمايت از نخبگان نيز گاه كليشهاى و مدركگرايانه است و عناوينى چون عضويت در هيات علمى گاهى اوقات به منظور تامين معاش افرادى است كه يا زمان نشاط علمى را سپرى كردهاند و يا پس از برطرف شدن دغدغهى مالى، فعاليت علمى خود را براى مؤسسات ديگر يا به طور شخصى دنبال مىكنند.
گاهى نيز احساس مىشود كه به نام حمايت از نخبگان چنان سفرهاى گسترده مىشود كه مصداق توسعه در مفهوم «نخبه» است.
در كنار همهى اينها، حمايت از توليد انديشه، نيازمند اصلاحاتى در فرهنگ عمومى حوزه است - كه بيان شد - و هم نيازمند بازنگرى در حمايتها است.
در اينباره علاوه بر آنكه نيازمند مراكزى براى شناسايى استعدادهاى درخشان هستيم، بايد در سطوح مختلف و متناسب با شرايط هر شخص و هر سطح علمى حمايتهارامتنوع كرد.
تاسيس مدارس ويژه، افزايش حمايتها در قالب حمايت از فعاليت علمى (نه حمايت از اشخاص)، اصلاح روشهاى سازمانى به منظور حمايت اعتبارى از استعدادهاى درخشان و سرمايهگذارى بر توزيع انديشه در سطح دانشوران و عموم مردم از راهكارهاى حمايتى است.
سازمان ناظر بايد به منظور يافتن آسيبها و ارائهى پيشنهادات اصلاحى، پيوسته رفتارهاى هر سازمان علمى و آموزشى را مطالعه و نقاط كور و بحرانزا را به منظور اصلاح، شناسايى و نهاد مورد نظر را به سمت جريان توليد دانش هدايت كند.
تاكيد بر نيازمندى نظام اسلامى به جريان توليد دانش حكيمانه، اما ناكافى است.
بايد به روشنى سهم هر يك از رشتههاى علمى، ميزان ارزشمندى توليد نظريه در هر يك از عرصهها و حوزهها مشخص و جريان توليد دانش به سمت نقاط حساس و مهم هدايتشود. به طور مثال:
- بايد مشخص كرد كه از ميان وظايف اساسى حوزه در حل مسايل نظام اسلامى؛
- تدوين شاخصههاى رشد اقتصادى و فرهنگى و سياسى براساس موازين اسلامى؛
- تدوين الگوى جامع شخصيت فرد مسلمان در ابعاد اخلاقى و اعتقادى و عملى؛
- پاسخ به پرسشها و شبهات؛
- بالندگى و ترميم فقه، متناسب با تمدنسازى اسلامى؛
- بازنگرى در اصول موضوعه و پيش انگارهاى علوم انسانى و تدوين علوم انسانى جديد؛
- و دهها محور ديگر، كداميك داراى اولويت اساسى و نيازمند اهتمام ويژه است و ميزان تخصيص امكانات به هريك از بخشها، متناسب با اولويتها و اهميتها چقدر است؟
از اين رو، ايجاد مركز مطالعات استراتژيك حوزه كه از يك سو مهمترين نيازهاى عالم بشرى و جامعه اسلامى را تحليل و طبقهبندى و از سوى ديگر به تدوين سياستهاى اصلى حوزه و جهتگيرى توليد اهتمام كند، لازم به نظر مىرسد.
نهادهاى درونگرا عموما با معضل غرور تشكيلاتى و صنفى به يافتههاى خود و تحقير ديگران و همچنين ناكارآمدى و بيگانگى از فرهنگ عمومى و عدم تسلط بر تحليل موضوعات مواجهاند و هميشه در انتظار آن هستند كه ديگران آنان را كشف و توانمندىهاى آنان را درك كنند.
تدوين سياست ارتباطى حوزه با نظام اسلامى، دانشگاهها و مراكز توليد انديشه، رسانهها و مراكز تبليغى، اديان توحيدى و غيرتوحيدى، نظام بينالملل و دهها مورد ديگر و تدوين برنامهى اجرايى در اين موارد مىتواند جريان توليد دانش را بانشاط و جهتمند سازد و جريان تبادل انديشه را پويا نمايد.
از زاويهاى ديگر نيز مىتوان بر اهميت ارتباط سازمان يافته تاكيد كرد. امروزه شكاف ميان نظريه و عمل از معضلات اساسى نظام اسلامى است.
حوزه متصدى پژوهش و ارائهى ديدگاههاى دينى است، امادستگاههايى كه مسئول برنامهريزى و تبليغاند و به ترويج الگوهاى عملى مىپردازند، بدون ارتباطى تعريف شده با جامعهى علمى حوزه، ساز خود را مىنوازند كه نتيجهى آن شكاف ميان روحانيت و فرهنگ عمومى است.
بسيارند فضلايى كه با وجود علاقمندى به حل معضلات و پاسخگويى به پرسشها از تحليل صحيح موضوعات عاجزند و اين آسيب، ناشى از عدم حضور حوزويان در متن تحركات اجتماعى و عدم آشنايى با ادبيات مفاهمه با نسل جديد است. از اين رو، اطلاعرسانى مستمر و سازمان يافته كه طلاب را از بدو ورود به حوزه با موضوعات، ضرورتها و تحولات آشنا و روحانيت را براى انجام عمليات فرهنگى پيوسته مهيا نگاه دارد، ضرورى به نظر مىرسد.
به همين دليل است كه امروزه مديريت، فعاليتى اجرايى تلقى مىشود و در ارزشگذارى بهايى كمتر از پژوهشگرى دارد، حال آنكه مدير، قواى محركه هر مجموعه است.
پيامد اين نگرش آن است كه بسيارى از مديران مدارس، مؤسسات علمى و نهادهاى حوزوى از نظرعلمى و فرهنگى و يا از نظر تسلط بر فنون مديريت ضعيف و آسيبپذيرند و در چنين شرايطى نمىتوان محصولات پژوهشى توليدى و پرورش فرهيختگان و نخبگان را از اين مراكز انتظار داشت.
حضور افرادى در مناصب مديريتى كه به مقولهى پژوهش نگاهى كميتگرا دارند، سطح محصولات پژوهشى را به شدت تنزل داده است.
از اينجا مىتوان دريافت كه تقويت جريان توليد انديشه در حوزه نيز سازمانى متناسب با خود را مىطلبد. به عنوان مثال: بايد در بازنگرى عميق وضعيتسازمانى مديريتحوزه، وضع موجود را كه مبتنى بر تفكيك مديريت آموزش، پژوهش، فرهنگى و شهرستانها است، با سازمانى كه براساس تفكيك ميان معاونت تحصيلات مقدماتى، معاونتسطوح متوسطه، معاونتسطح عالى و معاونت رشتههاى تخصصى و نيمه تخصصى استوار است، مقايسه كرد و تاثير هر يك از دو ساختار را بر جريان توليد انديشه مطالعه نمود.
به علاوه بايد براساس نيازمندىهاى نظام اسلامى بخشهايى را به سازمان افزود و يا حذف كرد.
بنابر آنچه گفته شد:
ضعفهاى موجود يا به ضعف افراد باز مىگردد، يا به ضعف سياستها و برنامهها و يا به ضعف ساختارها و روشها.
در برنامهى اصلاحى حوزه به سمت توليد دانش، بايد به سهم هر يك از عوامل به طور دقيق توجه نمود.
منبع: فصل نامه - پيام حوزه - شماره 37
درعين حال برداشتهاى سطحى وبرنامههاى كليشهاى و قلمداد كردن يك تشكيلات ياگروه خاص به عنوان مخاطب اين سخنان ازآفتهاى اين منشور مهم به شمار مىآيد و مىتواند مخاطبان اصلى پيام يعنى جامعهى فرهيختگان حوزه را مايوس سازد، اما عزم و تصميم دانش آموختگان و پيوند آنان با سياستگذاران حوزه اين مسير پرنشيب و صعب را هموار خواهد كرد. با اين پيام توليد انديشه و نهضت نظريهپردازى نقطهى توجه صاحبنظران قرار گرفته است. در اين مجال، عوامل و زمينههاى تحقق توليد انديشه، با نگاهى آسيبشناسانه به وضعيت كنونى حوزه بازبينى مىشود.
عوامل و زمينههاى توليد انديشه
مديريت توليد انگيزه
علت آن بود كه حضور در ميدان جنگ حق عليه باطل، به عنوان متن و نه در حاشيه، زمينه و بسترى در وجود رزمندگان ايجاد كرده بود كه كوچكترين جرقههامىتوانست، استعداد متراكم انسانى و معنوى آنان را به كمال رساند. چنين زمينه و بسترى در جلسات درس و بحث رسمى و دور از هياهوها و حوادث هيچگاه به دست نمىآمد.
اگر مىبينيم در مقاطعى از زمان، گروهى از نخبگان حوزه به قلهى معنويت و فضايل اخلاقى نزديك شدهاند، به دليل مديريت انگيزههاى آنان از سوى مربيان است. هنراستاد اخلاق آن است كه شاگرد خود را در متن مبارزه عينى با شياطين قرار دهد و چنين احساسى را ايجاد نمايد كه در اين جنگ ميان نيستى و حيات طيبه تنها طريق نجات، مبارزه و ميداندارى است.
به همين دليل، اصرار مىورزيم كه توليد دانش در حوزه، نيازمند ايجاد يك «حس مشترك» است. به عبارت ديگر فرهنگ و روحيهى حاكم برحوزه بايد روحيهى علمطلبى و حركت آفرينى فرهنگى باشد.
در گذشتهى حوزههاى علميه، سربازى امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف - آرمان صنفى روحانيت محسوب و ترويج مىشد و آنگاه كه طلبه به اين آرمان اعتقاد مىيافت، حركت آفرين مىشد. مهمترين آثار مكتوب تشيع نيز توسط عالمانى كه خود را در صحنهى نبرد حق و باطل و در كسوت سربازى احساس مىكردند، نگاشته شده است.
حال چگونه مىتوان اين آرمان مقدس را منشا تحرك آفرينى در راستاى توليد دانش و دستيابى به تمدن نوين اسلامى قرار داد؟
به نظرنگارنده طرح برخى موضوعات قابليت اين را دارند كه منشايى براى ايجاد انگيزه و تحرك براى توليد دانش شوند. به عنوان مثال:
- موضوع جهانىسازى اگر به معناى آرايش تماميت كفر در مقابل تماميت ايمان تفسير شود و ابعاد مختلف آن از توليد دانش و مفاهيم در خدمت اهداف نظام سرمايهدارى و سريان يافتن پيش انگارههاى ماترياليستى در علوم انسانى، از جمله اخلاق، هنر، حقوق، جامعهشناسى، سياست و اقتصاد باشد؛
- توزيع مفاهيم مادى به منظور تغيير قدر متيقنها و ايجاد عرفهاى جديد باشد؛
- استفاده از سازمانهاى بينالمللى به مثابه ابزار فشار و سلطه باشد؛
- ايجاد ادبيات جديد متناسب با فرهنگ ليبراليستى براى مفاهمه با جامعه جهانى باشد؛
- طرحهاى خاص نظام استكبارى براى تضعيف روحانيتشيعه و مقابله با اصولگرايى اسلامى باشد؛
- اين همه، آنچنان ملموس ترسيم و تبيين شود، كه حوزه خود را در متن نبردى سهمگين بر سرتمامى هويتخويش احساس كند و چنين حسى در تمامى پيكرهى اين نهاد مقدس خودنمايى كند، زمينهاى فراهم شده است كه با مديريت صحيح مىتوان به راحتى انگيزههاى ايجاد شده را در مسير توليد مفاهيم جديد و ايجاد پايههاى تمدن نوين اسلامى به كار گرفت و حوزه را از پرداختن به منازعات جزئى و امور خرد به موضوعات محورى و كلان معطوف كرد و جهانى انديشيد و حوزه را در جايگاه هدايت تحولات جهانى تعريف كرد.
اصلاح نظام آموزشى و پژوهشى
دو معضل مهم «ضعف پايههاى علمى» و «عدم پيوند با موضوعات پيچيده و نو به نو» كارآمدى حوزه را در عصر جديد با مشكل مواجه كرده است.
تاسيس برخى دانشگاهها و مراكز تخصصى در حوزه كه در اصل به منظور پيوند ميان حوزه و علوم جديد تحقق يافت، نيز به دليل ضعف نگاه كارشناسانه و فقدان نگاهى جامع به علوم جديد، در عمل بيش از آنكه به كارآمدى حوزه بينجامد به تاثيرپذيرى از ادبيات فلسفى غرب و ايجاد جريان روشنفكرى سطحى و بحران هويت در قشرى از فارغالتحصيلان منجر شده است!
تنظيم چرخهى توليد و توزيع انديشه
به نظر مىرسد به دليل آنكه چرخهى علمى تعريف شدهاى براى تقويت، نقد و تكميل احتمالات و نظريات علمى ترسيم نشده است، گاهى نظريات مورد اعتنا واقع نمىشوند، به ثبت نمىرسند و حتى ذهن شخص انديشمند هم - به دليل حس خود كمبينى ناشى از عدم حمايتسازمان - به آن نظريات اهتمام نمىورزد. گاهى هم نظريات بدون طى كردن مسير مورد نياز و طرح در جامعهى علمى حوزه، به فضاى عمومى جامعه راه مىيابند، موافقت و مخالفت گروهى ناآشنا به مبانى و ابزارهاى علمى را برمىانگيزند و حتى مستند دستگاههاى برنامهريزى و قانونگذارى كشور واقع مىشود.
متاسفانه افكار عمومى حوزهى ما آنقدر كه نسبتبه ژورناليستى شدن فقه و ورود يك احتمال بدون پشتوانه به عرصهى افكار عمومى حساس است، به زندانى شدن و جمود برآنچه هست، واكنش نشان نمىدهد.
چه بسا توسعهى فقه ژورناليستى و نظريهپردازى عوامانه نيز گاه ناشى از بسته بودن فضاى بحث و بررسى در حوزه و عدم ترسيم همان چرخهى علمى است. با ترسيم اين چرخهى علمى است كه پس از طى مراحلى، يك نظريه مىتواند ديدگاهى تثبيتشده در جامعهى علمى شود و آنگاه است كه «يكى ازنظريههاى مطرح در حوزههاى علوم دينى» فراتر از يك نظر شخصى اعتبار مىيابد و پس از طى مراحلى مىتواند در موضع عمل، مستند دستگاه برنامهريزى و سياستگذارى قرار گيرد.
البته در اين صورت ميزان اتقان نظريهها در موضع عمل نيز مطلبى ديگر است كه بايد در اين چرخه لحاظ شود.
ضرورت حمايت از توليد انديشه و آفات آن
متاسفانه امروزه چنانكه شايسته است، كار توليدى ارزشمند به شمار نمىآيد.
- وقتى ارزشگذارى و ارزيابى مؤسسات و پژوهشگران براساس تعداد آثار منتشره است نه كيفيت آن؛
- وقتى پژوهشهاى توليدى هم تراز پژوهشهاى تاليفى و تتبعى حمايت مالى و اعتبارى مىشوند؛
- وقتى در مؤسسات علمى كسانى كه تقريركنندهى مباحث اساتيد بزرگاند، جايگاهى مطمئنتر از مستشكلان و نوآوران دارند؛
- در شرايطى كه آثار علمى ارزشمند به خوبى در جامعهى فرهيختگان توزيع نمىشود؛
- در شرايطى كه انديشمندان را دغدغهى معاش به خود مشغول داشته است؛
- و بالاخره در زمانى كه فرهنگ مادى، سطح انتظارات فرهيختگان حوزه را دستخوش تغيير كرده و رسالت صنفى روحانيتبه حاشيه رانده مىشود و پژوهشگر زندگى خود را با ديگران مقايسه و احساس كمبود مىكند، نمىتوان به نوآورى براساس يك سازماندهى علمى اميد بست!
از سوى ديگر گاهى فرهنگ مريدپرورى در مجامع علمى و پژوهشگاهها برفعاليت علمى سايه مىگسترد. در اين صورت پژوهشگران در رتبهى اول، مريد استادند و براساس همين رابطه در جلسهى بحثشركت كردهاند و در نتيجه نمىتوانند ناقدان مؤثر و مفيدى باشند.
حريمسازىها و تقدسهاى بىمورد نيز شخصيتهاى والا را چنان در هالهاى از قدسيت قرار مىدهد كه كمتر كسى جرات نقد جدى آراى چنين اشخاصى را - به ويژه اگر در قيد حيات باشند - دارد.
حمايت از نخبگان نيز گاه كليشهاى و مدركگرايانه است و عناوينى چون عضويت در هيات علمى گاهى اوقات به منظور تامين معاش افرادى است كه يا زمان نشاط علمى را سپرى كردهاند و يا پس از برطرف شدن دغدغهى مالى، فعاليت علمى خود را براى مؤسسات ديگر يا به طور شخصى دنبال مىكنند.
گاهى نيز احساس مىشود كه به نام حمايت از نخبگان چنان سفرهاى گسترده مىشود كه مصداق توسعه در مفهوم «نخبه» است.
در كنار همهى اينها، حمايت از توليد انديشه، نيازمند اصلاحاتى در فرهنگ عمومى حوزه است - كه بيان شد - و هم نيازمند بازنگرى در حمايتها است.
در اينباره علاوه بر آنكه نيازمند مراكزى براى شناسايى استعدادهاى درخشان هستيم، بايد در سطوح مختلف و متناسب با شرايط هر شخص و هر سطح علمى حمايتهارامتنوع كرد.
تاسيس مدارس ويژه، افزايش حمايتها در قالب حمايت از فعاليت علمى (نه حمايت از اشخاص)، اصلاح روشهاى سازمانى به منظور حمايت اعتبارى از استعدادهاى درخشان و سرمايهگذارى بر توزيع انديشه در سطح دانشوران و عموم مردم از راهكارهاى حمايتى است.
نظارت بر عملكرد مؤسسات پژوهشى
سازمان ناظر بايد به منظور يافتن آسيبها و ارائهى پيشنهادات اصلاحى، پيوسته رفتارهاى هر سازمان علمى و آموزشى را مطالعه و نقاط كور و بحرانزا را به منظور اصلاح، شناسايى و نهاد مورد نظر را به سمت جريان توليد دانش هدايت كند.
هدايت كلى جريان توليد دانش
تاكيد بر نيازمندى نظام اسلامى به جريان توليد دانش حكيمانه، اما ناكافى است.
بايد به روشنى سهم هر يك از رشتههاى علمى، ميزان ارزشمندى توليد نظريه در هر يك از عرصهها و حوزهها مشخص و جريان توليد دانش به سمت نقاط حساس و مهم هدايتشود. به طور مثال:
- بايد مشخص كرد كه از ميان وظايف اساسى حوزه در حل مسايل نظام اسلامى؛
- تدوين شاخصههاى رشد اقتصادى و فرهنگى و سياسى براساس موازين اسلامى؛
- تدوين الگوى جامع شخصيت فرد مسلمان در ابعاد اخلاقى و اعتقادى و عملى؛
- پاسخ به پرسشها و شبهات؛
- بالندگى و ترميم فقه، متناسب با تمدنسازى اسلامى؛
- بازنگرى در اصول موضوعه و پيش انگارهاى علوم انسانى و تدوين علوم انسانى جديد؛
- و دهها محور ديگر، كداميك داراى اولويت اساسى و نيازمند اهتمام ويژه است و ميزان تخصيص امكانات به هريك از بخشها، متناسب با اولويتها و اهميتها چقدر است؟
از اين رو، ايجاد مركز مطالعات استراتژيك حوزه كه از يك سو مهمترين نيازهاى عالم بشرى و جامعه اسلامى را تحليل و طبقهبندى و از سوى ديگر به تدوين سياستهاى اصلى حوزه و جهتگيرى توليد اهتمام كند، لازم به نظر مىرسد.
تدوين سياست ارتباطى حوزه
نهادهاى درونگرا عموما با معضل غرور تشكيلاتى و صنفى به يافتههاى خود و تحقير ديگران و همچنين ناكارآمدى و بيگانگى از فرهنگ عمومى و عدم تسلط بر تحليل موضوعات مواجهاند و هميشه در انتظار آن هستند كه ديگران آنان را كشف و توانمندىهاى آنان را درك كنند.
تدوين سياست ارتباطى حوزه با نظام اسلامى، دانشگاهها و مراكز توليد انديشه، رسانهها و مراكز تبليغى، اديان توحيدى و غيرتوحيدى، نظام بينالملل و دهها مورد ديگر و تدوين برنامهى اجرايى در اين موارد مىتواند جريان توليد دانش را بانشاط و جهتمند سازد و جريان تبادل انديشه را پويا نمايد.
از زاويهاى ديگر نيز مىتوان بر اهميت ارتباط سازمان يافته تاكيد كرد. امروزه شكاف ميان نظريه و عمل از معضلات اساسى نظام اسلامى است.
حوزه متصدى پژوهش و ارائهى ديدگاههاى دينى است، امادستگاههايى كه مسئول برنامهريزى و تبليغاند و به ترويج الگوهاى عملى مىپردازند، بدون ارتباطى تعريف شده با جامعهى علمى حوزه، ساز خود را مىنوازند كه نتيجهى آن شكاف ميان روحانيت و فرهنگ عمومى است.
اطلاعرسانى سازمان يافته
بسيارند فضلايى كه با وجود علاقمندى به حل معضلات و پاسخگويى به پرسشها از تحليل صحيح موضوعات عاجزند و اين آسيب، ناشى از عدم حضور حوزويان در متن تحركات اجتماعى و عدم آشنايى با ادبيات مفاهمه با نسل جديد است. از اين رو، اطلاعرسانى مستمر و سازمان يافته كه طلاب را از بدو ورود به حوزه با موضوعات، ضرورتها و تحولات آشنا و روحانيت را براى انجام عمليات فرهنگى پيوسته مهيا نگاه دارد، ضرورى به نظر مىرسد.
پرورش مديران فرهنگى
به همين دليل است كه امروزه مديريت، فعاليتى اجرايى تلقى مىشود و در ارزشگذارى بهايى كمتر از پژوهشگرى دارد، حال آنكه مدير، قواى محركه هر مجموعه است.
پيامد اين نگرش آن است كه بسيارى از مديران مدارس، مؤسسات علمى و نهادهاى حوزوى از نظرعلمى و فرهنگى و يا از نظر تسلط بر فنون مديريت ضعيف و آسيبپذيرند و در چنين شرايطى نمىتوان محصولات پژوهشى توليدى و پرورش فرهيختگان و نخبگان را از اين مراكز انتظار داشت.
حضور افرادى در مناصب مديريتى كه به مقولهى پژوهش نگاهى كميتگرا دارند، سطح محصولات پژوهشى را به شدت تنزل داده است.
اصلاحات سازمانى
از اينجا مىتوان دريافت كه تقويت جريان توليد انديشه در حوزه نيز سازمانى متناسب با خود را مىطلبد. به عنوان مثال: بايد در بازنگرى عميق وضعيتسازمانى مديريتحوزه، وضع موجود را كه مبتنى بر تفكيك مديريت آموزش، پژوهش، فرهنگى و شهرستانها است، با سازمانى كه براساس تفكيك ميان معاونت تحصيلات مقدماتى، معاونتسطوح متوسطه، معاونتسطح عالى و معاونت رشتههاى تخصصى و نيمه تخصصى استوار است، مقايسه كرد و تاثير هر يك از دو ساختار را بر جريان توليد انديشه مطالعه نمود.
به علاوه بايد براساس نيازمندىهاى نظام اسلامى بخشهايى را به سازمان افزود و يا حذف كرد.
بنابر آنچه گفته شد:
ضعفهاى موجود يا به ضعف افراد باز مىگردد، يا به ضعف سياستها و برنامهها و يا به ضعف ساختارها و روشها.
در برنامهى اصلاحى حوزه به سمت توليد دانش، بايد به سهم هر يك از عوامل به طور دقيق توجه نمود.
منبع: فصل نامه - پيام حوزه - شماره 37