شاعر: سید محمدامین جعفری حسینی
به دستهایمان نگاه نکن
که خالیتر از خیال کودکانی ست
که زبان باز نکردهاند
این دستها
امتداد دائم دستهایی ست
که سالها قبل
نجابت بوریا را
به کابوس بلند کاخهای شام
نشانه رفتهاند
مادر!
ما را از پشت اشک بی شکایت
و کتیبههای بیتاب استغاثههات
آزاد کن
بگذار تمام فصلها
و فاصلههای تاریخ
خطی از سهم تو بگیرند
و هیأت تمام پیامبران
و پیام آوران جهان
خلاصۀ همین توفان و مهربانی باشند
که در میدانگاه نگاهت
تعزیه میخوانند و
تازیانه میخورند
این دستها
داستان سادهای هم که نباشد
میتوانند گاه نگاه خورشید را
به میدانی بکشانند
که دو بیت از عاشقانههای تو را
به سرودن گرفته است
بگذرا آن قدمهای عاشق
یک بار هم بهشت را
به آغوش شاد ما بیاورد
بگذار داستانمان
کوتاه باشد
اما
شاعران جهان
گاهی به جای ایستادگیها
و خستگیهات
تو را
با لبخندهای رضایت و
التماسهای ساده ما
به حماسهها بکشانند
و برای هزارمین بار
در شعرشان شهیدت کنند