نویسنده: شهریار زرشناس (1)
جریان شناسی ادبیات معاصر ایران (14)
در میان آثار مکتوب مربوط به دورانِ ادبیاتِ زمینهسازِ مشروطه، «سفرنامهی حاج سیاح» با بیان وضع فلاکتبار و تلخ مردم و اوضاع آشفتهی سیاسی آن دوره، نسخهی رهایی از چالهی انحطاط قاجاری را پناه بردن به چاهِ منجلاب غربزدگی میداند و به پیروی از تجددمآبی و طریق روشنفکران شبهمدرنیستی، مخاطب را به پذیرش سلطهی مدرنیته و استکبار غرب دعوت میکند.
در میان آثار مکتوب مربوط به دوران ادبیات زمینهساز مشروطه، به سفرنامهای برمیخوریم که توسط محمدعلی سیاح نوشته شده است. «سفرنامهی حاج سیاح» یک اثر داستانی نیست، اما به دلیل تأثیرگذاریای که در فضای فرهنگی و سیاسی روزگار خود داشته است، اثری قابل تأمل محسوب میشود. البته کموبیش میتوان در «سفرنامهی حاج سیاح» برخی نکات ادبی و مایههای روایی پیدا کرد، اما همانگونه که از عنوان آن برمیآید، نوشتهی حاج سیاح یک سفرنامه است و نه یک «نوول» و یا رمانواره. محتوا و جهتگیری حاکم بر این اثر، شبهمدرنیستی است. حاج سیاح، در سفرنامهاش به بیان وضع فلاکتبار و تلخ مردم و اوضاع آشفتهی سیاسی آن زمان میپردازد. او حتی نسبت به انعقاد قراردادهای خفتبار استعماری نیز منتقد است، اما در عین حال، راه رهایی از مشکلات ایران را در تجددمآبی و پیروی از آموزههای روشنفکرانه جستوجو میکند. تعجبآور است که محمدعلی سیاح درنمییابد علت اصلیِ پیدایش وضعیت فلاکتباری که وی از آن ناراضی است، هجوم استعمار غرب مدرن و دلالی و خیانت روشنفکران شبهمدرنیست است.
او به نابسامانی کشور واقف و از این وضعیت، ناخشنود است، اما مخاطب را به پیروی از تجددمآبی و طریق روشنفکران شبهمدرنیستی، که در ایجاد و تعمیق آن وضع آشفته و تلخ، نقش مؤثر و چهبسا تعیینکننده داشتهاند، دعوت میکند. گویی سیاح متوجه نیست که هرچه بر قدرت تجددمآبی و نفوذ روشنفکران افزوده شود، استعمار مدرن بر ایران سلطه و سیطرهی بیشتری پیدا میکند و فقر و فلاکت و نگونبختی مردم ایران تعمیق و تشدید میشود و اگر کسی به فکر راه چاره است، باید به دنبال راهی برای رهایی از استبداد قاجاری و تباهی و منجلاب غربزدگی شبهمدرن (بهصورت توأمان) باشد، وگرنه دعوت مردم به اینکه از چالهی انحطاط قاجاری به چاهِ منجلاب غربزدگی شبهمدرن و سلطهی مدرنیته و استکبار غرب مدرن و استبداد روشنفکران بیفتند، تشدید چندبرابر خیانت به آنها و تعمیق فاجعهبار مصائب آنهاست و موجب تباهی بیش از پیش ایران و ایرانی میگردد (همانگونه که در روزگار سلطنت پهلوی و سلطهی روشنفکران بر مقدرات این کشور چنین گردید). به نظر میرسد که حاج سیاح آنچنان دلبستهی تعلقات روشنفکری و متجددمآبانه است که این حقایق را درنیافته است و با تبلیغ و ترویج غربزدگی شبهمدرن، در زمینهسازی برای بر باد دادن استقلال و عزت کشور و مردم و افکندن آنها در دام اسارتِ منجلاب شبهمدرنیته نقشآفرینی و شراکت کرده است.
محمدعلی سیاح روستازادهای است که مدتی در تهران و نجف و کربلا به آموختن دروس حوزوی میپردازد، اما بهزودی علمآموزی را رها و میل به سفر و جهانگردی پیدا میکند و به بسیاری از شهرهای اروپا و هند و عثمانی میرود. او با برخی روشنفکران غربزدهی آن زمان و نیز بعضی شاهزادگان متجددمآب قاجاری و همچنین با شاهزاده سنگدل «ضلالسلطان» مرتبط بوده است.
سیاح از طرف این شاهزادهی قاجاری تحریک و حمایت میشود تا با برادر کوچکتر شاهزاده، یعنی کامران میرزا (ولیعهد)، درافتد. آنگونه که از برخی رفتارها و خصایص اخلاقی سیاح برمیآید، او فردی فرصتطلب و اهل زدوبند و رابطهبازی سیاسی و مالاندوزی بوده است. میرزا رضا کرمانی در بازجوییهای خود پس از ارتکاب به قتل ناصرالدینشاه، سیاح را «فردی مذبوب و خودپرست»، که در فکر جمع کردن «مال و مکنت» است، معرفی مینماید.
محمدعلی سیاح، اگرچه الحاد آشکار و مغرضانهای ندارد، اما در کل و نوعاً به کاست روشنفکری ایران تعلق دارد و همراه و همسو با جریان غربزدگیِ شبهمدرن است. در جایجای سفرنامهی او، نسبت به غرب مدرن و تجدد و ملل اروپایی متجدد، ستایشهایی ابراز میشود. رفتار سیاسی سیاح نشاندهندهی نحوی تمایلات سیاسی لیبرالیستی (از سنخ لیبرالیسم مقلدانه و سطحیِ منورالکفران ایرانی) است. سیاح در اثر خود، به ستایش از برخی چهرههای لیبرال و ناسیونالیستِ اروپایی، نظیر گاریبالدی و نیز نحوهی زندگی و سلوک سیاسی مردم انگلستان میپردازد. او صراحتاً میگوید: «ما باید انسانیت و مالبینی را از این مردم [انگلیسیها] بیاموزیم.»
حاج سیاح در مقام یک منورالفکر متجددمآب، در سفرنامهی خود، به تمجید از برخی منورالفکران زمانهی خود میپردازد. از جمله ضمن اشاره به میرزا ملکمخان ناظمالدوله، با لحنی جانبدارانه و دلسوزانه از او سخن میگوید و میکوشد تا تصویر یک «مصلح»!؟ را از او ارائه دهد. حاج سیاح در این کتاب، ضمن نشان دادن همراهی و همدلیاش با میرزا ملکم، بهگونهای دلسوزانه، او را قربانیِ حسادتها و دشمنیهای اطرافیان و جهّال اعلام میکند.
سیاح نظیر این همدلیها و همراهیها را با روشنفکران شبهمدرنیست دیگری نظیر میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی نیز نشان میدهد.به موازات این همدلیها با منورالفکرانِ غربزدهی شبهمدرنیست، با به کار بردن تعابیری نظیر «ملاها که زمام عوام در دست ایشان است.»به اهانت نسبت به روحانیت میپردازد. حاج سیاح در اواخر سفرنامهاش (کتاب خاطرات) نسبت به آیتالله شهید شیخ فضلالله نوری با لحنی توهینآمیز و آمیخته با کینه و دشمنی سخن میگوید و با واژگونهسازی و تحریف حقایق، قصد تخطئهی سیمای شریف این روحانی بزرگوار را دارد. حاج سیاح با وقاحتی منورالفکرانه، آیتالله شهید شیخ فضلالله نوری را، که قربانیِ قساوتِ روشنفکران شبهمدرنیست ایرانی گردیده است، به «قساوت» و «دستور به فساد» متهم مینماید.
در همهی بخشهای «خاطرات حاج سیاح» (که سفرنامه هم نامیده شده است)، مرعوبیت نسبت به جاذبههای مادی غرب مدرن و همدلی با جریان خیانتپیشهی روشنفکری متجددمآب ایرانی دیده میشود.
محمدعلی سیاح پس از غلبهی روشنفکران ماسونی و خلع محمدعلیشاه از سلطنت، به مقام «لَلِهی احمدشاه» تعیین گردید. حاج محمدعلی سیاح در سال 1304ش، درگذشت.
«خاطرات حاج سیاح»، بهلحاظ ادبی دارای نثر جذابی است و کثرت و تنوع مشاهدات و برخی حوادث و ماجراهای عنوانشده در کتاب (که از متن تجربیات او برخاسته است)، موجب خواندنی شدن این اثر گردیده است. جهتگیری و رویکرد اصلی حاکم بر این کتاب، نوعاً مدرنیستی است و بهعنوان یک اثر مکتوب در خدمت زمینهسازی برای سیطرهی غربزدگی شبهمدرن بر ایران و ترویج تجددمآبی سیر میکند.
ادامه دارد...
در میان آثار مکتوب مربوط به دورانِ ادبیاتِ زمینهسازِ مشروطه، «سفرنامهی حاج سیاح» با بیان وضع فلاکتبار و تلخ مردم و اوضاع آشفتهی سیاسی آن دوره، نسخهی رهایی از چالهی انحطاط قاجاری را پناه بردن به چاهِ منجلاب غربزدگی میداند و به پیروی از تجددمآبی و طریق روشنفکران شبهمدرنیستی، مخاطب را به پذیرش سلطهی مدرنیته و استکبار غرب دعوت میکند.
در میان آثار مکتوب مربوط به دوران ادبیات زمینهساز مشروطه، به سفرنامهای برمیخوریم که توسط محمدعلی سیاح نوشته شده است. «سفرنامهی حاج سیاح» یک اثر داستانی نیست، اما به دلیل تأثیرگذاریای که در فضای فرهنگی و سیاسی روزگار خود داشته است، اثری قابل تأمل محسوب میشود. البته کموبیش میتوان در «سفرنامهی حاج سیاح» برخی نکات ادبی و مایههای روایی پیدا کرد، اما همانگونه که از عنوان آن برمیآید، نوشتهی حاج سیاح یک سفرنامه است و نه یک «نوول» و یا رمانواره. محتوا و جهتگیری حاکم بر این اثر، شبهمدرنیستی است. حاج سیاح، در سفرنامهاش به بیان وضع فلاکتبار و تلخ مردم و اوضاع آشفتهی سیاسی آن زمان میپردازد. او حتی نسبت به انعقاد قراردادهای خفتبار استعماری نیز منتقد است، اما در عین حال، راه رهایی از مشکلات ایران را در تجددمآبی و پیروی از آموزههای روشنفکرانه جستوجو میکند. تعجبآور است که محمدعلی سیاح درنمییابد علت اصلیِ پیدایش وضعیت فلاکتباری که وی از آن ناراضی است، هجوم استعمار غرب مدرن و دلالی و خیانت روشنفکران شبهمدرنیست است.
او به نابسامانی کشور واقف و از این وضعیت، ناخشنود است، اما مخاطب را به پیروی از تجددمآبی و طریق روشنفکران شبهمدرنیستی، که در ایجاد و تعمیق آن وضع آشفته و تلخ، نقش مؤثر و چهبسا تعیینکننده داشتهاند، دعوت میکند. گویی سیاح متوجه نیست که هرچه بر قدرت تجددمآبی و نفوذ روشنفکران افزوده شود، استعمار مدرن بر ایران سلطه و سیطرهی بیشتری پیدا میکند و فقر و فلاکت و نگونبختی مردم ایران تعمیق و تشدید میشود و اگر کسی به فکر راه چاره است، باید به دنبال راهی برای رهایی از استبداد قاجاری و تباهی و منجلاب غربزدگی شبهمدرن (بهصورت توأمان) باشد، وگرنه دعوت مردم به اینکه از چالهی انحطاط قاجاری به چاهِ منجلاب غربزدگی شبهمدرن و سلطهی مدرنیته و استکبار غرب مدرن و استبداد روشنفکران بیفتند، تشدید چندبرابر خیانت به آنها و تعمیق فاجعهبار مصائب آنهاست و موجب تباهی بیش از پیش ایران و ایرانی میگردد (همانگونه که در روزگار سلطنت پهلوی و سلطهی روشنفکران بر مقدرات این کشور چنین گردید). به نظر میرسد که حاج سیاح آنچنان دلبستهی تعلقات روشنفکری و متجددمآبانه است که این حقایق را درنیافته است و با تبلیغ و ترویج غربزدگی شبهمدرن، در زمینهسازی برای بر باد دادن استقلال و عزت کشور و مردم و افکندن آنها در دام اسارتِ منجلاب شبهمدرنیته نقشآفرینی و شراکت کرده است.
محمدعلی سیاح روستازادهای است که مدتی در تهران و نجف و کربلا به آموختن دروس حوزوی میپردازد، اما بهزودی علمآموزی را رها و میل به سفر و جهانگردی پیدا میکند و به بسیاری از شهرهای اروپا و هند و عثمانی میرود. او با برخی روشنفکران غربزدهی آن زمان و نیز بعضی شاهزادگان متجددمآب قاجاری و همچنین با شاهزاده سنگدل «ضلالسلطان» مرتبط بوده است.
سیاح از طرف این شاهزادهی قاجاری تحریک و حمایت میشود تا با برادر کوچکتر شاهزاده، یعنی کامران میرزا (ولیعهد)، درافتد. آنگونه که از برخی رفتارها و خصایص اخلاقی سیاح برمیآید، او فردی فرصتطلب و اهل زدوبند و رابطهبازی سیاسی و مالاندوزی بوده است. میرزا رضا کرمانی در بازجوییهای خود پس از ارتکاب به قتل ناصرالدینشاه، سیاح را «فردی مذبوب و خودپرست»، که در فکر جمع کردن «مال و مکنت» است، معرفی مینماید.
محمدعلی سیاح، اگرچه الحاد آشکار و مغرضانهای ندارد، اما در کل و نوعاً به کاست روشنفکری ایران تعلق دارد و همراه و همسو با جریان غربزدگیِ شبهمدرن است. در جایجای سفرنامهی او، نسبت به غرب مدرن و تجدد و ملل اروپایی متجدد، ستایشهایی ابراز میشود. رفتار سیاسی سیاح نشاندهندهی نحوی تمایلات سیاسی لیبرالیستی (از سنخ لیبرالیسم مقلدانه و سطحیِ منورالکفران ایرانی) است. سیاح در اثر خود، به ستایش از برخی چهرههای لیبرال و ناسیونالیستِ اروپایی، نظیر گاریبالدی و نیز نحوهی زندگی و سلوک سیاسی مردم انگلستان میپردازد. او صراحتاً میگوید: «ما باید انسانیت و مالبینی را از این مردم [انگلیسیها] بیاموزیم.»
حاج سیاح در مقام یک منورالفکر متجددمآب، در سفرنامهی خود، به تمجید از برخی منورالفکران زمانهی خود میپردازد. از جمله ضمن اشاره به میرزا ملکمخان ناظمالدوله، با لحنی جانبدارانه و دلسوزانه از او سخن میگوید و میکوشد تا تصویر یک «مصلح»!؟ را از او ارائه دهد. حاج سیاح در این کتاب، ضمن نشان دادن همراهی و همدلیاش با میرزا ملکم، بهگونهای دلسوزانه، او را قربانیِ حسادتها و دشمنیهای اطرافیان و جهّال اعلام میکند.
سیاح نظیر این همدلیها و همراهیها را با روشنفکران شبهمدرنیست دیگری نظیر میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی نیز نشان میدهد.به موازات این همدلیها با منورالفکرانِ غربزدهی شبهمدرنیست، با به کار بردن تعابیری نظیر «ملاها که زمام عوام در دست ایشان است.»به اهانت نسبت به روحانیت میپردازد. حاج سیاح در اواخر سفرنامهاش (کتاب خاطرات) نسبت به آیتالله شهید شیخ فضلالله نوری با لحنی توهینآمیز و آمیخته با کینه و دشمنی سخن میگوید و با واژگونهسازی و تحریف حقایق، قصد تخطئهی سیمای شریف این روحانی بزرگوار را دارد. حاج سیاح با وقاحتی منورالفکرانه، آیتالله شهید شیخ فضلالله نوری را، که قربانیِ قساوتِ روشنفکران شبهمدرنیست ایرانی گردیده است، به «قساوت» و «دستور به فساد» متهم مینماید.
در همهی بخشهای «خاطرات حاج سیاح» (که سفرنامه هم نامیده شده است)، مرعوبیت نسبت به جاذبههای مادی غرب مدرن و همدلی با جریان خیانتپیشهی روشنفکری متجددمآب ایرانی دیده میشود.
محمدعلی سیاح پس از غلبهی روشنفکران ماسونی و خلع محمدعلیشاه از سلطنت، به مقام «لَلِهی احمدشاه» تعیین گردید. حاج محمدعلی سیاح در سال 1304ش، درگذشت.
«خاطرات حاج سیاح»، بهلحاظ ادبی دارای نثر جذابی است و کثرت و تنوع مشاهدات و برخی حوادث و ماجراهای عنوانشده در کتاب (که از متن تجربیات او برخاسته است)، موجب خواندنی شدن این اثر گردیده است. جهتگیری و رویکرد اصلی حاکم بر این کتاب، نوعاً مدرنیستی است و بهعنوان یک اثر مکتوب در خدمت زمینهسازی برای سیطرهی غربزدگی شبهمدرن بر ایران و ترویج تجددمآبی سیر میکند.
ادامه دارد...
پینوشتها:
1. شهریار زرشناس متولد 1344 است. در خارج از کشور تاریخ،فلسفه و روانشناسی شخصیت خوانده است. موضع رساله او بررسی مفهوم شخصیت در پرتو سوبژکتیوتیه بود .از سال 1371 به تدریس در دانشگاههای مختلف پرداخت.
منبع مقاله : برهان