عالم مثال از ديدگاه سهروردى (2)
نويسنده: زهرا زواريان
وقتى آدمى از شواغل حسى فارغ شد، آنگاه لوح ضمير وى شفاف مى شود و آماده دريافت نقوش غيبى از عالم مثال مى شود. سهروردى براى اين نقش غيبى صفاتى را برمى شمرد. در اينجا با نگاهى اجمالى اين نقوش غيبى را مرور مى كنيم:
نقش غيبى گاه به سرعت پنهان مى شود و گاه بر حالت ذكر آدمى پرتو مى افكند. در برخى موارد نقش غيبى به عالم خيال رسيده و از آنجا به علت تسلط خيال در لوح حس مشترك به نيكوترين صورت و در غايت حسن و زيبايى ترسيم مى پذيرد.
آنچه از باطن غيب آدمى به حس مشترك وى مى رسد، گاهى در قالب يك صورت زيبا قابل مشاهده بوده و گاهى هنگام نگارش مطلبى به صورت واژگان و زبان خودش را نمايان مى كند.
يكى ديگر از وجوه اين جريان باطنى اين است كه سروش غيبى، صدا و صوتى را به گوش انسان مى رساند كه به هيچ وجه قابل ترديد نمى باشد. انسان در خواب يا بيدارى ممكن است چنين اصواتى را تجربه كند. اگر در خواب باشد نيازمند به تعبير است و اگر به صورت وحى آشكار نيازمند تأويل.
وى در فصلى از كتاب حكمت الاشراق تحت عنوان «آنچه كاملان از عالم غيب دريافت مى كنند» مى گويد: آنچه از جهان غيب براى كاملان و پيامبران و اولياى خداوند مكشوف مى شود، گاهى مكتوب بوده و گاهى به شنيدن صدا و صوت مى باشد. گاهى شخص كامل صورت زيبا و چهره نيكويى را مشاهده كرده و با وى به گفت وگو مى نشيند. گاهى آنچه بر سالك هويدا مى شود، از وراى حجاب و پشت پرده ظاهر مى گردد.
سهرودى بر اين عقيده است كه آنچه انسان در حالت خواب مشاهده مى كند - اعم از اين كه كوه باشد يا دريا يا صحرا - مثل قائم به ذات بوده كه در هيچ مكان يا محلى منطبع نمى باشد. اين فيلسوف متأله درباره بوى خوش و ساير اعراض مانند رنگ ها و مزه ها نيز همين عقيده را دارد.
به اين ترتيب اعراض اگر چه در اين عالم بدون موضوع تحقق پذير نمى باشد، ولى همين اعراض در عالم مثال قائم به ذات بوده و بدون محل و ماده از تحقق برخوردار مى باشد.
دليل اين مدعا اين است كه اگر ماده در عالم مثال تحقق داشته باشد و اعراض در آن منطبع باشند، لازمه آن اين است كه اجسام مادى آن عالم در اين عالم متخير بشمار آيند. اين مسئله نيز مسلم است كه اگر چيزى مادى و متخير باشد بايد هر كسى كه چشم سالمى دارد بتواند آن را مشاهده كند.
صور و اعراض مثالى كه در خواب و بيدارى براى اشخاص جلوه گر مى شوند، جز اشباح محض چيز ديگرى بشمار نمى آيند. آنجا كه انسان در خواب از خوردن و آشاميدن و غذا ها و نوشيدنى ها لذت مى برد و از بوى خوش و نشاط انگيز سرمست مى گردد، هرگز نمى توان ادعا كرد كه اين اعراض در تعدادى از اشباح منطبع مى باشند. بلكه آنچه مى توان در اين باره ادعا كرد اين است كه گفته شود تعدادى از اشباح در تخيل، تمثل پذيرفته است.
به اين ترتيب آنچه را در عالم مثال تحقق مى پذيرد، بايد جوهر بسيط بشمار آورد. زيرا يك موجود مثالى قائم به ذات خود بوده و از ماده و ثقل آن مجرد و مبراست. به همين جهت در عالم مثال تزاحم نبوده و اجتماع موجودات مثالى در محل واحد متمتع بشمار نمى آيد.
سهروردى مى گويد: شخصى كه در عالم رؤيا موجودات مثالى را مشاهده مى كند، به مجرد اين كه از خواب بيدار مى شود بدون هيچ گونه حركت و قطع مسافت از عالم مثال دور شده و آن عالم را در هيچ يك از جهات اطراف خود نمى يابد.
وى در اين باره به مرگ اشاره مى كند و رحلت انسان را به عالم ديگر نوعى انتقال بدون حركت و قطع مسافت بشمار مى آورد. او مى گويد: وقتى انسان مى ميرد، بدون هيچ گونه حركت و قطع مسافتى در جهان ديگر بوده و آنجا را مشاهده مى كند.
سهروردى عالم هورقليا را عالم عجايب و غرايب بشمار آورده است. او بر اين عقيده است كه طبقات عالم مثال اگر چه براى غير مبادى عاليه غيرقابل احصاء مى باشد، ولى در عين حال اين طبقات محدود و متناهى هستند. اشخاصى كه در هر يك از طبقات عالم مثال قرار گرفته اند، انواع غيرمتناهى موجودات جهان را تشكيل مى دهند. سهروردى عالم افلاك مثل معلقه را جهان هورقليا دانسته و براى افلاك اصوات و نغمات موزون و متنوع قائل مى باشد. وى بر اين عقيده است كه اصوات و نغمه هاى افلاك مشروط به شرايط اصوات اين عالم نمى باشد.
اين فيلسوف متأله حقيقت صوت را تموج هوا بشمار نمى آورد. تنها چيزى كه وى درباره تموج هوا ابراز داشته، اين است كه آن را شرط تحقق صوت در اين عالم بشمار آورده است.
به عبارت ديگر مى توان گفت سهروردى اگر چه حقيقت صوت را تموج هوا نمى داند، ولى در عين حال تحقق صوت را در اين عالم بدون تموج هوا امكان پذير نمى داند.
او تأكيد مى كند كه اگر يك شىء ديگر در يك محل و موضوع مخصوص باشد، معنى آن اين نيست كه اين شىء در همه موارد و مواضع ديگر نيز شرط اساسى آن شىء بشمار مى رود. به طور مثال اگر تموج هوا شرط تحقق صوت در اين جهان بشمار مى رود، معنى آن اين نيست كه تموج هوا در عوالم ديگر نيز از شرايط تحقق صوت مى باشد.
آنچه پيامبران و اولياى و اهل كشف در حال مكاشفه مى شنوند، به هيچ وجه نتيجه تموج هوا نمى باشد. صوت و صدايى كه در گوش اولياى طنين افكن مى شود، از صداهاى محسوس بشمار نمى آيد. زيرا هر كس كه داراى گوش سالم بود مى توانست از شنيدن آن بهره مند شود. در حالى كه آنچه براى اهل كشف قابل شنيدن است، براى غيراهل كشف به هيچ وجه قابل شنيدن نيست. در مورد مسأله رويت هم همين طور است. در روايات اسلامى آمده كه پيامبر (ص) در حضور بسيارى از صحابه جبرئيل را به صورت شخص دحيه مشاهده مى نموده است. آنچه مسلم است اين است كه ساير مردم از ديدن آنچه پيامبر (ص) مشاهده مى نموده است، محروم بوده اند.
صورت مثالى در عالم مثال اگر چه مشروط به تموج هوا نمى باشد، ولى در واقع و نفس الامر صوت حقيقى بشمار مى رود. همان گونه كه انسان در عالم مثال انسان است، صوت نيز در عالم مثال جز حقيقت صوت چيز ديگرى نيست.
بنابراين در جهان افلاك مثالى و عالم هور قليايى اصوات و نغمه هايى وجود دارد كه مشروط به تموج هوا نمى باشد. اصوات و نغمه هاى اين عالم به گونه اى است كه هيچ گونه صوت و نغمه اى خوش آهنگ تر از آنها نيست.
سهروردى معتقد است كه سامعه افلاك محتاج گوش نبوده و باصره افلاك نيز مشروط به چشم نمى باشد. وى اين سخن را نيز درباره شامه افلاك صادق مى داند. مى توان گفت كه همه اين حواس بدون احتياج به ابزار و آلات ظاهرى در عالم افلاك و جهان هورقليا موجود مى باشد. اما سخن اين است كه سهروردى از چه راهى سخنان خود را اثبات مى كند.
تقرير برهان به اين صورت است كه گفته مى شود حس باصره و سامعه و شامه براى افلاك ممكن الوجود شمرده مى شوند. زيرا از نظر سهروردى افلاك نيز مانند انسان داراى نفوس ناطقه مى باشند. از سوى ديگر چون حواس عالم افلاك مشروط و محتاج به ابزار و آلات جسمانى نمى باشند، ناچار از حواس ظاهرى انسان اشرفند. اكنون با توجه به اين كه سامعه و باصره و شامه انسان به عنوان موجود اخص موجود مى باشد، به آسانى مى توان گفت آنچه اشرف از اين حواس است، ناچار قبل از آنها موجود خواهد بود.
به عبارتى سهروردى از طريق قاعده امكان اشرف براى عالم افلاك به حواسى قائل گشته كه مشروط و محتاج به آلات جسمانى نمى باشد.
اين فيلسوف متأله بر اين عقيده است كه كاملان و اوليا كه داراى مقام و مرتبه اى هستند كه در آن مقام، بر ايجاد مثل قائم به ذات قادر مى باشند، مى توانند مثل را در مظاهر مختلف و به هر صورتى كه خواسته باشند آشكار نمايند. سهروردى به پيروى از قرآن كريم و با اقتباس از اين كتاب مقدس اين مقام را مقام «كن» ناميده است.
قاعده امكان اشرف از قواعد و اصول مهم اشراقيون است و از قاعده الواحد نتيجه مى شود. قاعده اى كه مى گويد از واحد جز واحد صادر نمى شود.
منبع: روزنامه ایران
نقش غيبى گاه به سرعت پنهان مى شود و گاه بر حالت ذكر آدمى پرتو مى افكند. در برخى موارد نقش غيبى به عالم خيال رسيده و از آنجا به علت تسلط خيال در لوح حس مشترك به نيكوترين صورت و در غايت حسن و زيبايى ترسيم مى پذيرد.
آنچه از باطن غيب آدمى به حس مشترك وى مى رسد، گاهى در قالب يك صورت زيبا قابل مشاهده بوده و گاهى هنگام نگارش مطلبى به صورت واژگان و زبان خودش را نمايان مى كند.
يكى ديگر از وجوه اين جريان باطنى اين است كه سروش غيبى، صدا و صوتى را به گوش انسان مى رساند كه به هيچ وجه قابل ترديد نمى باشد. انسان در خواب يا بيدارى ممكن است چنين اصواتى را تجربه كند. اگر در خواب باشد نيازمند به تعبير است و اگر به صورت وحى آشكار نيازمند تأويل.
وى در فصلى از كتاب حكمت الاشراق تحت عنوان «آنچه كاملان از عالم غيب دريافت مى كنند» مى گويد: آنچه از جهان غيب براى كاملان و پيامبران و اولياى خداوند مكشوف مى شود، گاهى مكتوب بوده و گاهى به شنيدن صدا و صوت مى باشد. گاهى شخص كامل صورت زيبا و چهره نيكويى را مشاهده كرده و با وى به گفت وگو مى نشيند. گاهى آنچه بر سالك هويدا مى شود، از وراى حجاب و پشت پرده ظاهر مى گردد.
سهرودى بر اين عقيده است كه آنچه انسان در حالت خواب مشاهده مى كند - اعم از اين كه كوه باشد يا دريا يا صحرا - مثل قائم به ذات بوده كه در هيچ مكان يا محلى منطبع نمى باشد. اين فيلسوف متأله درباره بوى خوش و ساير اعراض مانند رنگ ها و مزه ها نيز همين عقيده را دارد.
به اين ترتيب اعراض اگر چه در اين عالم بدون موضوع تحقق پذير نمى باشد، ولى همين اعراض در عالم مثال قائم به ذات بوده و بدون محل و ماده از تحقق برخوردار مى باشد.
دليل اين مدعا اين است كه اگر ماده در عالم مثال تحقق داشته باشد و اعراض در آن منطبع باشند، لازمه آن اين است كه اجسام مادى آن عالم در اين عالم متخير بشمار آيند. اين مسئله نيز مسلم است كه اگر چيزى مادى و متخير باشد بايد هر كسى كه چشم سالمى دارد بتواند آن را مشاهده كند.
صور و اعراض مثالى كه در خواب و بيدارى براى اشخاص جلوه گر مى شوند، جز اشباح محض چيز ديگرى بشمار نمى آيند. آنجا كه انسان در خواب از خوردن و آشاميدن و غذا ها و نوشيدنى ها لذت مى برد و از بوى خوش و نشاط انگيز سرمست مى گردد، هرگز نمى توان ادعا كرد كه اين اعراض در تعدادى از اشباح منطبع مى باشند. بلكه آنچه مى توان در اين باره ادعا كرد اين است كه گفته شود تعدادى از اشباح در تخيل، تمثل پذيرفته است.
به اين ترتيب آنچه را در عالم مثال تحقق مى پذيرد، بايد جوهر بسيط بشمار آورد. زيرا يك موجود مثالى قائم به ذات خود بوده و از ماده و ثقل آن مجرد و مبراست. به همين جهت در عالم مثال تزاحم نبوده و اجتماع موجودات مثالى در محل واحد متمتع بشمار نمى آيد.
سهروردى مى گويد: شخصى كه در عالم رؤيا موجودات مثالى را مشاهده مى كند، به مجرد اين كه از خواب بيدار مى شود بدون هيچ گونه حركت و قطع مسافت از عالم مثال دور شده و آن عالم را در هيچ يك از جهات اطراف خود نمى يابد.
وى در اين باره به مرگ اشاره مى كند و رحلت انسان را به عالم ديگر نوعى انتقال بدون حركت و قطع مسافت بشمار مى آورد. او مى گويد: وقتى انسان مى ميرد، بدون هيچ گونه حركت و قطع مسافتى در جهان ديگر بوده و آنجا را مشاهده مى كند.
*عوالم عالم مثال
سهروردى عالم هورقليا را عالم عجايب و غرايب بشمار آورده است. او بر اين عقيده است كه طبقات عالم مثال اگر چه براى غير مبادى عاليه غيرقابل احصاء مى باشد، ولى در عين حال اين طبقات محدود و متناهى هستند. اشخاصى كه در هر يك از طبقات عالم مثال قرار گرفته اند، انواع غيرمتناهى موجودات جهان را تشكيل مى دهند. سهروردى عالم افلاك مثل معلقه را جهان هورقليا دانسته و براى افلاك اصوات و نغمات موزون و متنوع قائل مى باشد. وى بر اين عقيده است كه اصوات و نغمه هاى افلاك مشروط به شرايط اصوات اين عالم نمى باشد.
اين فيلسوف متأله حقيقت صوت را تموج هوا بشمار نمى آورد. تنها چيزى كه وى درباره تموج هوا ابراز داشته، اين است كه آن را شرط تحقق صوت در اين عالم بشمار آورده است.
به عبارت ديگر مى توان گفت سهروردى اگر چه حقيقت صوت را تموج هوا نمى داند، ولى در عين حال تحقق صوت را در اين عالم بدون تموج هوا امكان پذير نمى داند.
او تأكيد مى كند كه اگر يك شىء ديگر در يك محل و موضوع مخصوص باشد، معنى آن اين نيست كه اين شىء در همه موارد و مواضع ديگر نيز شرط اساسى آن شىء بشمار مى رود. به طور مثال اگر تموج هوا شرط تحقق صوت در اين جهان بشمار مى رود، معنى آن اين نيست كه تموج هوا در عوالم ديگر نيز از شرايط تحقق صوت مى باشد.
آنچه پيامبران و اولياى و اهل كشف در حال مكاشفه مى شنوند، به هيچ وجه نتيجه تموج هوا نمى باشد. صوت و صدايى كه در گوش اولياى طنين افكن مى شود، از صداهاى محسوس بشمار نمى آيد. زيرا هر كس كه داراى گوش سالم بود مى توانست از شنيدن آن بهره مند شود. در حالى كه آنچه براى اهل كشف قابل شنيدن است، براى غيراهل كشف به هيچ وجه قابل شنيدن نيست. در مورد مسأله رويت هم همين طور است. در روايات اسلامى آمده كه پيامبر (ص) در حضور بسيارى از صحابه جبرئيل را به صورت شخص دحيه مشاهده مى نموده است. آنچه مسلم است اين است كه ساير مردم از ديدن آنچه پيامبر (ص) مشاهده مى نموده است، محروم بوده اند.
صورت مثالى در عالم مثال اگر چه مشروط به تموج هوا نمى باشد، ولى در واقع و نفس الامر صوت حقيقى بشمار مى رود. همان گونه كه انسان در عالم مثال انسان است، صوت نيز در عالم مثال جز حقيقت صوت چيز ديگرى نيست.
بنابراين در جهان افلاك مثالى و عالم هور قليايى اصوات و نغمه هايى وجود دارد كه مشروط به تموج هوا نمى باشد. اصوات و نغمه هاى اين عالم به گونه اى است كه هيچ گونه صوت و نغمه اى خوش آهنگ تر از آنها نيست.
سهروردى معتقد است كه سامعه افلاك محتاج گوش نبوده و باصره افلاك نيز مشروط به چشم نمى باشد. وى اين سخن را نيز درباره شامه افلاك صادق مى داند. مى توان گفت كه همه اين حواس بدون احتياج به ابزار و آلات ظاهرى در عالم افلاك و جهان هورقليا موجود مى باشد. اما سخن اين است كه سهروردى از چه راهى سخنان خود را اثبات مى كند.
*قاعده امكان اشرف
تقرير برهان به اين صورت است كه گفته مى شود حس باصره و سامعه و شامه براى افلاك ممكن الوجود شمرده مى شوند. زيرا از نظر سهروردى افلاك نيز مانند انسان داراى نفوس ناطقه مى باشند. از سوى ديگر چون حواس عالم افلاك مشروط و محتاج به ابزار و آلات جسمانى نمى باشند، ناچار از حواس ظاهرى انسان اشرفند. اكنون با توجه به اين كه سامعه و باصره و شامه انسان به عنوان موجود اخص موجود مى باشد، به آسانى مى توان گفت آنچه اشرف از اين حواس است، ناچار قبل از آنها موجود خواهد بود.
به عبارتى سهروردى از طريق قاعده امكان اشرف براى عالم افلاك به حواسى قائل گشته كه مشروط و محتاج به آلات جسمانى نمى باشد.
اين فيلسوف متأله بر اين عقيده است كه كاملان و اوليا كه داراى مقام و مرتبه اى هستند كه در آن مقام، بر ايجاد مثل قائم به ذات قادر مى باشند، مى توانند مثل را در مظاهر مختلف و به هر صورتى كه خواسته باشند آشكار نمايند. سهروردى به پيروى از قرآن كريم و با اقتباس از اين كتاب مقدس اين مقام را مقام «كن» ناميده است.
قاعده امكان اشرف از قواعد و اصول مهم اشراقيون است و از قاعده الواحد نتيجه مى شود. قاعده اى كه مى گويد از واحد جز واحد صادر نمى شود.
منبع: روزنامه ایران