افلاس مسرف و شكست مغرور

از زمان قدیم تمام حكمای اخلاق و پیران مجرّب ملتفت شده‌اند كه غرور و خودپسندی مفرط از بدترین امراض مهلك اخلاقی است و مبتلای خود را دچار بدبختی فوق العاده می‌كند و تنها چاره‌ی آن یك مغلوبیّت سخت و صریح و شكست فاحشی
شنبه، 25 دی 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
افلاس مسرف و شكست مغرور
افلاس مسرف و شكست مغرور

 



 

سیدحسن تقی‌زاده از جمله رجال سیاسی تاریخ ایران است که فراز و فرودهای زیادی در زندگی شخصی و سیاسی او وجود دارد. تقی‌زاده بر جدایی دین از سیاست تأکید می‌کرد تا حدی که گروهی از علمای نجف از جمله آیت‌الله عبدالله مازندرانی و آخوند خراسانی فتوا به «فساد مسلک سیاسی» وی دادند. تقی‌زاده در سال 1325ه. ق عضو «لژ بیداری ایران» شد. وی پس از مدتی به بالاترین مقام فراماسونری؛ یعنی استاد اعظم می‌رسد. شاید برای شناخت تقی‌زاده هیچ‌چیز بهتر از سرمقاله‌ی خود او در شروع دوره‌ی جدید مجله‌ی کاوه در تاریخ 22ژانویه1920 نباشد. او می‌نویسد: «امروز چیزی که به حدّ اعلا برای ایران لازم است و همه‌ی وطن‌دوستان ایران با تمام قوی باید در آن راه بکوشند و آن را بر هر چیز مقدم دارند سه چیز است که هرچه درباره شدت لزوم آنها مبالغه شود کمتر از حقیقت گفته شده: نخست قبول و ترویج تمدن اروپا بلاشرط و قید و تسلیم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و عادات و رسوم و ترتیب و علوم و صنایع و زندگی و کلّ اوضاع فرنگستان بدون هیچ استثنا... این است عقیده‌ی نگارنده‌ی این سطور در خط خدمت به ایران: ایران باید ظاهراً و باطناً، جسماً و روحاً فرنگی مآب شود و بس». سایت راسخون تصمیم دارد در راستای وظیفه‌ی اطلاع‌رسانی خود، تعداد محدودی از نوشته‌های وی را در موضوعات مختلف که دارای نکات قابل توجهی است و می‌تواند مورد استفاده‌ی محققان قرار بگیرد، منتشر کند. مقاله‌ی ذیل یکی از مقالات این مجموعه است.

از زمان قدیم تمام حكمای اخلاق و پیران مجرّب ملتفت شده‌اند كه غرور و خودپسندی مفرط از بدترین امراض مهلك اخلاقی است و مبتلای خود را دچار بدبختی فوق العاده می‌كند و تنها چاره‌ی آن یك مغلوبیّت سخت و صریح و شكست فاحشی است كه باید برای آن‌گونه جوان‌های بدبخت كه مبتلای این فنّ از جنونند ولی ضمناً كمی عقل و انصاف و مخصوصاً حسّ اصلاح‌جویی و تهذیب در فطرتشان موجود است پیش بیاید.
اگر شما كه حكیم و پخته و خیرخواه هستید با همچو جوان لجوج و مدعی سر و كار دارید و برای او دلسوزی و نیكخواهی هم دارید اغلب صلاح او و تكلیف خیرخواهی شما در این است كه تمنا كنید و حتی كمك هم بنمایید او در راه خطا و عناد خود دچار یك شكست هولناك و ضربت دندان شكن ولی بی‌خطری بشود كه یكباره او را تكان سخت داده و بنیان خیالات او را زیر و رو و تار و مار گرداند و یك انقلابی در سیر زندگی او به عمل آورد كه همانا طلیعه‌ی انتباه و هدایت و مبدأ اصلاح و سعادتش تواند شد. هم‌چنین است حال مُسرِفِ «وِلْ خرج» كه دارایی خود را در جوانی به بی‌مبالاتی به باد می‌دهد كه در این مورد نیز شاید فقط خوشبختی حقیقی او در آن است كه زودتر و در جوانی تا قوت و همّتی در او باقی است سرمایه‌اش به آخر برسد و به اصطلاح میراث پدری ته بكشد كه آن افلاس مطلق اولین روز اقبال و بیداری او تواند شد.
اغلب ایرانیان و مخصوصاً آنها كه كم و بیش اطلاع ناقصی از تاریخ قدیم ایران پیدا كرده‌اند در نظر ما همین حال را دارند و درست مثل شاهزاده‌ی جوان پر افاده‌ای هستند كه پایش را از خطاب «حضرت اقدس والا» پایین‌تر نمی‌گذارد و برای هر كار جزئی «بچه‌ها» را صدا می‌زند كه بیایند و دماغش را پاك كنند، یا كالسكه ببندند در صورتی كه اسب‌های كالسكه به گرو رفته و چرخش شكسته و طلبكار دمِ در هتّاكی می‌كند ولی سركار والا متصل از عهد «مرحوم شاهزاده» صحبت می‌فرمایند.
ایرانیان بدبختی هم كه به واسطه‌ی اغفال كتب و جراید ملت پرست مفرط عهد اخیر مبتلای آفت خودپسندی ملی شده و به اعتماد قول روضه‌خوان‌های سیاسی و ناطق شده و آخوندهای روزنامه نویس و شعرای مؤلف قرن چهاردهم هجری عقیده‌شان این شده كه ما اشرف مخلوقات و ملل بوده و همه‌ی فرنگی‌ها هم تصدیق دارند كه ما صفات عالیه و نجابت فطری و تمدن ارثی و ادبیات بی‌نظیر داریم نیز حكم همان شاهزاده‌ی مغرور، جوان خودپسند لجوج و وارث مسرف را دارند.
یاد دارم كه از اوان طفولیّت می‌شنیدم كه قوانین فرنگی از ترجمه‌ی كتب فقه ما به عمل آمده و هرچه فرنگی‌ها بعد از صدها سال ترقی علم و تمدن با ذره‌بین و دوربین كشف می‌كردند یا اصلاحات اجتماعی بزرگی در زندگی جامعه‌ی انسانی احداث و ترویج می‌كردند آخوند محله‌ی ما بعد از شنیدن آنها چون در كتب عربی «خودمان»‌رجوع می‌كرد تمام آنها را در آن كتب می‌یافت كه از اول بوده ولی التفات به آنها نشده (!) خصوصاً كه تمدن قدیم ایران كه محض آنكه اثر زیادی از آن نمانده بیشتر مجال فرض و قیاس در آن هست و بازار خودستائی را گرم می‌كند برای مدعیان تفوّق ایران بر همه‌ی دنیا و حسودان عقل و علم فرنگی نَجِس سرمایه‌ی خوبی است و در این موارد است كه درست (برعكس قاعده‌ی اصولییّن) عدم وجدان دلیل وجود می‌شود.
دكتر شبلی شمیل یك عالم مصری قبطی بود كه نه تنها اعلم و افضل بلكه با شجاعت‌ترین علمای عربی زبان این عصر بود و خدماتش به ترقی علمی مصر و سوریه از هر كسی بیشتر است و بدبختانه آن قدری كه در خاطرم می‌باشد- در قتل عامّ علما و حكما و فضلا و ادبای عربی زبان كه حكومت عثمانی در زمان جنگ در سوریه كرد و بعضی از افراط‌پرستان عثمانی كه به خویشاوندی چنگیز تفاخر می‌كنند احیای سنت جدّ بزرگوار خودشان را در آن سرزمین تمدن قدیم نمودند شبلی شمیل نیز به گناه وطن‌پرستی خود با جمعی دیگر از علمای درجه‌ی اول آن مملكت به قتل رسانیده شد. شبلی شمیل در مقدمه‌ای كه به ترجمه‌ی كتاب بُوخْنِزْ (1) آلمانی در خصوص مسلك علمی داروین (2) نوشته چند كلمه حرف بسیار بامعنی دارد كه مَثَل خوبی به مبحث ما است. مشارالیه گوید بنی نوع انسان از قدیم الایام خود را اشرف مخلوقات می‌دانست و بر تمام مخلوقات عالم و انواع دیگر حیوانات دعوی برتری داشته و خود را علت غائی موجودات می‌پنداشت. این غرور و نخوت انسان بر دو اساس اعتقادی تكیه داشت: یكی آنكه كره‌ی زمین كه مسكن او است مركز افلاك و عوامل علوی و سفلی است و دیگری آنكه انسان یك نوعِ مستقلّ و مخلوق ممتاز و مخصوصی است كه دارای نفس ناطقه است. وقتی كه كوپِرْنیك (3) اولین بار به واسطه‌ی اثبات حركت زمین و ابطال مركزیّت آن یك تیشه‌ای بر یكی از دو بنیان غرور انسانی زده و آن را منهدم ساخت قدری از خودستایی این جنس مغرور كاست و پایه‌ی عظمت او متزلزل گشت و چون دارْوین به واسطه‌ی اثبات قانون ارتقاء (4) و تسلسل انواع و توضیح آنكه انسان نیز یك حیوانی از حیوانات مختلفه است سنگی بر شیشه‌ی موهومات شرافت بشر زد به كلی شالوده‌ی خودپسندی و دعوی اشرافیّت كه انسان بدان می‌نازید برافتاد.
این فقره مثال خوبی است برای تفاخرات بی‌معنی ما ایرانیان و حمیّت جاهلیّت كه از تعصّبات بی‌معنی و وطن‌پرستی كاذب ناشی می‌شود. تا ایرانی به غفلت و اغفال خیال می‌كند كه یكی از عادات و آداب او یا علم و معرفت او بر ملل متمدّنه‌ی دنیا ترجیح دارد محال است قدم به جاده‌ی بیداری و ترقی بگذارد. یك دسته «وطن‌چی»‌ های فرانسه‌دان یا آنهایی كه به اسلامبول و مصر و بمبئی سفر كرده و برگشته‌اند و دعوی علم و اطلاع دارند یك مشت مطالب موهومی در فضایل ملت خود ساخته باعث غفلت و ضلالت ملت و تولید یك مَلَكه‌ی راسخه‌ی جهالت در این باب شده‌اند. بعضی روزنامه‌های عوام فریب فارسی هم در چهل سال اخیر آب و تابی به این موهومات داده سرمایه‌ی تعصب و كج‌بینی زیادی در قلوب مردم انبار كرده‌اند.
دوای این درد مزمن آن است كه به واسطه‌ی نشر حقایق علمی ایرانی را بر تهیدستی مادی و معنوی خود ملتفت ساخته و به اصطلاح آب پاكی به دستش ریخته شود كه همت كسب كمالات خارجی و عدم قناعت به بضاعت قلیل بلكه حالت افلاس خود در وی به حركت آید. ایرانیان خیال می‌كنند كه آنها در گذشته یك تمدنی عالی و درخشان مانند تمدن یونان داشته‌اند. وقتی كه حقایق علمیّه و تاریخیّه‌ی مثبته در جلو نظر آنها گذارده شود خواهند دید كه ایران به علم و ترقی دنیا كمك خیلی زیادی نكرده و مانند همه‌ی ملل عالم در اغلب آنچه هم كه داشته مدیون تمدن و علم یونان- آن سرزمین معرفت و فیض- بوده است.
رجزخوانان ایران گمان می‌كنند ایران تاریخ شش هزار ساله و بلكه بیشتر دارد و زردشت پیش از موسی و در چندین هزار سال پیش از مسیح شریعت آورده. وقتی كه علم تاریخ تنقیدی و تحقیقی علمای بزرگ به ایشان اثبات كند كه تاریخ ایران به عنوان یك دولت با كوروش اول در قرن ششم پیش از میلاد مسیح شروع می‌كند و زردشت در شش قرن پیش از مسیح حیات داشته و قسمت بزرگ اَوِسْتا بنا به رأی متدقّقین در حدود میلاد مسیح و در قرن قبل و بعد آن و حتی در زمان ساسانیان تألیف شده باز اوقاتشان تلخ می‌شود و بر تحقیقات «مغرضانه‌ی» علمای فرنگ طعن و لعن می‌كنند.
وقتی كه به اهل فضل ایران نشان بدهید كه علوم عهد ساسانیان مانند دوره‌ی اول خلفای عباسی در دست نسطوری‌های یونانی‌دان و سریانی‌نویس بوده و حتی در علم نجوم هم كه رایج‌ترین فنّ ایران بود پس از آنكه ترجمه‌ی زیج شهریار مدتی در عهد منصور و هارون الرشید مدار و مناط عمل بود چون المَجَسْطی از یونانی ترجمه شد زیج شهریار [مانند زیج هندی «سند هند» (سِدّاهِنْتا)] در تحت الشعاع افتاد حمل بر غرض گوینده اگر خارجی باشد و ضعف وطن‌پرستی او اگر ایرانی باشد می‌كنند.
و بالاخره اگر ایرانی بفهمد كه مدتی است عقیده‌ی قدیمی مهاجرت ملل هند و اروپایی (كه اقوام اریایی نیز یك شعبه از آن است) ‌از آسیا به اروپا كه منشأ ادعای تفاخر «مهد خلقت و مدنیّت» بودن ایران است باطل و منسوخ گردیده و حالا علم ثابت كرده كه این نژاد متمدن ابتدا در اروپا نشو و نما كرده و از آنجا به آسیا و هند مهاجرت و انتشار كرده دیگر آخرین تكیه‌گاه افتخار این مدعیان جاهل و خودپسند از میان می‌رود و شاید آن وقت است كه ایرانی به فقر و به جهل خود اقرار كرده به تواضع منصفانه در حوزه‌ی درس تمدن دنیای متمدن حاضر شده و علم و آداب انسانیّت را فرامی‌گیرد و افتخارات قدیمه را دور انداخته به كسب فضایل امروزه می‌كوشد و با شاعر بزرگ عهد قدیم خود (5) هم آواز شده گوید:

 

تا بدان جا رسید دانش من *** كه بدانم همی كه نادانم

یكی از بدترین غلط‌كاری‌ها مخلوط كردن حسّیات و هوس و تعصّب است در علم حقیقی و این فقره بدبختانه در ملل خام و تازه چرخ كه به جاده‌ی ملت‌پرستی می‌افتند زیاد دیده می‌شود و مخصوصاً اغلب وطن‌پرستی خود را می‌خواهند در علم داخل كرده و دلایلی از علم برای مدعیات ملی خود پیدا كنند. ولی همه جا علم را مشوب كرده و آن نور آزاد و انسانی بین الملل و پاكیزه را به تعصّبات مفاخرت اقوام تاریك می‌كنند. بارزترین مثال این فقره در ملت عثمانی و مخصوصاً تركان جوان است كه با علم تاریخ و علم زبان و علم معرفت اقوام به طور دلخواه و بچگانه بازی می‌كنند تا بدین وسیله مَفاخر كم‌مایه‌ی خود را زیاد كنند. این مرض اگرچه در ایران به آن شدت نیست ولی آثار سرایت آن گاهی دیده می‌شود.
بعضی جراید ایران بودای هند و صلاح الدین ایوبی را ایرانی كردند، علوم بابل و یونان را مكتسب از ایران دانستند. مخصوصاً یكی از عجیب‌ترین تجلیّات این مرض در میان فضلای ما آن است كه میزان علم و فضل علمای فرنگ را به نسبت مدح و قدح آنها از ما می‌سنجند. به عقیده‌ی این اشخاص علما و سیّاحین فرنگ كه در باب ایران حالیّه یا قدیم یا تاریخ آن یا ادبا و شعرای آن حرفی می‌زنند مجبورند ما را مدح و ثنا كنند و اگر یكی از آنها در مقام تحقیق عالمانه ایرادی گرفته و تنقیدی از ما یا یكی از گذشتگان ما كرد لابد یا مغرض است و یا جاهل. ادبا و نویسندگان ما هم حتی در علوم و ادبیات كارشان این است كه ایران و ایرانی و قابلیت خارق العاده‌ی (!) او را ستایش و مدح كرده و ملت را خواب كنند.
قسمت زیادی از این غلط كاری ناشی از مرض «سیاسی‌گری» است كه در این زمان در ایران وبائی (6) شده و باعث تولید و رواج آن چیزی گشته كه ما همیشه از آن به «وطن‌پرستی كاذب» یا غلطی تعبیر می‌كنیم. این «وطن‌چی»‌ های جاهل تصور می‌كنند اقرار بر تفوّق علمی و ترقی و تمدن اروپا و افلاس ما در این باب به وطن‌پرستی ما برمی‌خورد و خیانت ملی است. در صورتی كه اغراء ‌به جهل كردن یك ملت جنایت ملی است از اعظم جنایات.
آیا بهتر نیست كه به تهیدستی مطلق خود اقرار كرده مانند همه‌ی اشخاص نادان و بی‌سواد ولی منصف اَبجَد و قَرَشَت خود را كنار گذاشته از الف بای تمدن شروع به كسب علم و آداب بكنیم و این قدر بفهمیم كه

هر كس كه نداند و بداند كه نداند *** هم لاشه خر خویش به منزل برساند
ولی وای بر «آن كس كه نداند و نداند كه نداند» *** كه «در جهل مركب ابدالدّهر بماند»

پی‌نوشت‌ها:

1.Büchner
2.Darwin
3.Copernic
4.Evolution
5. ابوشكور بلخی
6.Epidémique

 

منبع مقاله:
تقی‌زاده، سیدحسن، (1393)، مقالات تقی‌زاده (جلد شانزدهم)، سرمقاله‌های كاوه (1916-1922میلادی)، تهران، انتشارات توس، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.