عقل و عقل‌گرایی در شیعه

علامه طباطبایی اسلام را درختی عقلانی معرفی می‌کند که یکی از شاخه‌های آن که به اثبات حقانیت معارف اسلامی براساس ادله عقلی می‌پردازد علم کلام است امّا متأسفانه اهل سنت در مورد اصول اعتقادات، اجماع را «حجّت»،...
پنجشنبه، 30 دی 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
عقل و عقل‌گرایی در شیعه
 عقل و عقل‌گرایی در شیعه

 

نویسنده: مریم صانع‌پور

 

علامه طباطبایی اسلام را درختی عقلانی معرفی می‌کند که یکی از شاخه‌های آن که به اثبات حقانیت معارف اسلامی براساس ادله عقلی می‌پردازد علم کلام است امّا متأسفانه اهل سنت در مورد اصول اعتقادات، اجماع را «حجّت»، و در ردیف کتاب و سنت قرار دادند و در نتیجه حجیت عقل (اگر چه بدیهی بود) استقلال خود را از دست داد به همین جهت در کتب کلامی برخی اقوال مشاهده می‌شود که با عقل سلیم منافات دارد. نتیجه ناگواری که این رویّه‌ی علمی به بار آورده اینست که اهل هر مذهب، اجماعات و مسلمات مذهب خود را ضروری فرض می‌کنند و منکران آن را اهل بدعت قلمداد می‌نمایند (1) در حالی که قرآن صریحاً به عقل حجیت داده است زیرا این کتاب آسمانی پیام عقلانی پیامبر آخر زمان است از این‌رو میان عقل و قرآن اختلافی نیست و برهان عقلی نیز در مورد حقانیت قرآن و واقع‌بینی عقل صریح همین نتیجه را می‌دهد زیرا فرض دو امر واقعی متناقض متصور نیست. شیعه طبق تعالیم اهل بیت که شارحان قرآن هستند جز حجت‌های سه‌گانه: «کتاب، سنت قطعیه، عقل صریح» به چیزی اعتماد نمی‌کند و مرجع اعتماد به هر سه را همان اعتقاد به وحی آسمانی می‌داند حتی روش مطالعه‌ی تاریخی شیعه روش تحلیلی و روش تفسیری شیعه، تفسیر قرآن به وسیله‌ی قرآن است.
عقل محوری شیعیان امامیه به پیروی از امامان دوازده‌گانه‌شان تا حدّی است که در استفاده از نظریات فلسفی و کلامی به شخصیت صاحب نظریه (هر که می‌خواهد باشد) وقعی نمی‌گذارند (2) بلکه با استمداد از قضایای بدیهی یا نظری که مولود بدیهیات با منطق فطری هستند در مورد کلیات جهان هستی بحث کرده و به مبدأ آفرینش جهان، کیفیت آن و آغاز و انجام آن پی‌ می‌برند؛ این گونه بحثها در کتاب و احادیث امامیه به وفور یافت می‌شود. امام علی نخستین کسی است که در اسلام این راه را باز کرده و در کلام پیشوای ششم، هفتم و هشتم شیعه نیز همین رویکرد عقلانی آمده است؛ کتاب و سنت امامان هم‌چنین به علوم عقلی ترغیب کرده‌اند. نظر به اینکه مباحث و معارف شیعه امامیه در فلسفه با روش تحلیل، انتقاد و کنجکاوی عقل آزاد انجام می‌شد و بحثهای عمیق فلسفی در کلام پیشوایان امامیه به وفور وجود داشت شیعه امامیه نسبت به بقیه گرایش‌های اسلامی آمادگی و انگیزه‌ی بیشتری نسبت به فراگرفتن فلسفه داشتند، از این‌رو هنگامی که کتب فلسفی یونان و غیر آن به عربی ترجمه شد این آثار در میان شیعیان تأثیر عمیق‌تری گذاشت. علامه طباطبایی همچنین می‌نویسد در آغاز حکما و فلاسفه اسلامی به مکتب عقل‌گرای مشائی اقبال نمودند. ولی دیری نگذشت که به نزدیکی رابطه فلسفه و دین پی‌برده درصدد هماهنگی میان فلسفه و دین برآمدند که این تلاش در تألیفات فارابی و ابن‌سینا مشاهده می‌شود این دو فیلسوف پی برده بودند که با هر یک از سه راه دین و ظواهر بیانات انبیا، فلسفه و برهان، و کشف و شهود می‌توان به حقایق آفرینش راه یافت؛ در میان این سه راه، راه دین مبتنی بر وحی آسمانی است که به منظور هدایت عموم مردم با ساده‌ترین بیان ذکر شده است امّا مطالب فلسفی در انحصار جمعی است که با «رضایت‌های عقلی» ورزیده‌ شده‌اند و کشف و شهود مخصوص کسانی است که با تعلیمات دینی و ریاضت‌های شرعی، حقایق را مشاهده می‌نمایند. در همین طریق فارابی و ابن‌سینا قدمهای نخستین را برداشتند و پس از آنها در قرن ششم سهروردی میان ذوق و برهان جمع کرده فلسفه‌ی اشراق را تجدید نمود. در قرن هفتم خواجه نصیر نظریه‌های مبنی بر هماهنگی میان شرع و عقل را ارائه کرد. در قرن هشتم شمس‌الدین محمد ترکه همین مسلک را به صورتی عمیق‌تر پی‌ریزی نمود. در قرن یازدهم میرمحمدباقر داماد، مسلکی قریب به مسلک اشراقیین پیمود، پس از آن ملاصدرا به تجدید فلسفه‌ی اسلامی همت گماشت و حقایق آفرینش را از هر سه راه (ظواهر دینی، برهان، کشف) مورد بحث قرار داد. قاضی سعید قمی، آخوندملاعلی نوری، و آقاعلی زنوزی از پیروان مشهور ملاصدرا هستند. آقامحمد بیدآبادی و آقامحمدرضا قمشه‌ای از راه هماهنگی میان عقل و ذوق وارد شدند و دسته‌ای دیگر مانند فیض کاشانی و هادی سبزواری به هر سه قسمت پرداختند. به این ترتیب کلید رمزهایی به دست این فلاسفه شیعه امامیه افتاده است که هرگز از فلسفه‌های کهن مصر، یونان و اسکندریه به دست نمی‌آید و در نتیجه:
اوّلاً) مسائل فلسفی که تقریباً دویست مسئله بود در مکتب فلسفی شیعه دوازده امامی تقریباً به هفتصد مسئله رسید.
ثانیاً) مسائل فلسفی خصوصاً در مکتب مشائیان یونانی به طور غیرمنظم توجیه شده بود اما فلاسفه شیعه طبق قواعد ریاضی آنها را با یکدیگر مرتبط کردند به طوری که با حل دو سه مسئله اول همه‌ی مسائل فلسفی را می‌توان حل و توجیه نمود، به همین جهت به آسانی می‌توان رابطه‌ی فلسفه را از طبیعیات و هیئت قدیم قطع کرد در نتیجه هیچ منافاتی میان دیدگاههای فلسفی شیعه و علم امروز وجود ندارد.
ثالثاً: فلسفه‌ی (تقریباً) جامد و کهنه، به واسطه‌ی روش فیلسوفان دوازده امامی کاملاً تغییر کرد و مقبول ذوق، عقل و شرع گردید و مسائلی را که علم جدید، کشف کرده در فلسفه‌ی شیعی به صورت راه‌حل‌هایی عمومی و کلی مطرح شده‌اند چنانکه به واسطه‌ی حل مسئله‌ی حرکت جوهری در سیصد ‌سال پیش، مسئله‌ی بُعد چهارم در اجسام به دست آمد و نظریه‌ی نسبیت فیزیکی نیز روشن گردید هم چنین مسائل دیگری که هنوز از راه علم مورد بحث قرار نگرفته در این روش فلسفی پیش‌بینی شده‌اند. (3)
علامه طباطبایی خطاب به هانری کربن گفت غفلت پژوهشگران اروپایی از تحولات فلسفه اسلامی و نشو و نمای حیرت‌آور هفتصد ساله‌ی آن به دست فیلسوفان شیعه مانند خواجه‌نصیر، شیخ اشراق، میرداماد و صدرالمتألهین یک خسارت علمی برای غربیها است البته عامل ظاهری غفلت مزبور این بود که از نخست اروپاییها (به واسطه‌ی نزدیکی جغرافیایی) به مکاتب علمی اندلس روی آورده و کتب فلسفی یونانی را که به عربی ترجمه شده بودند و هم‌چنین کتب فلاسفه اسلامی را که در آنجا شهرت داشتند از جمله کتب «ابن‌رشد» را ترجمه کردند امّا حتی فلسفه‌ی «شیخ اشراق» که با وجود تقدم زمانی در آن منطقه شهرت نداشت مغفول واقع شد. در دوره‌های بعدی نیز اروپاییها عموماً با اهل تسنن تماس داشتند که پس از ابن‌رشد فلسفه در میان ایشان رشد قابل توجهی نداشت از این رو اروپاییان تفکر فلسفی را در عالم اسلامی پایان یافته تلقی کردند در حالی که می‌توان گفت فلسفه در میان شیعه‌ی امامیه پس از ابن رشد پیشرفت زیادی کرده است زیرا حجم قابل توجهی از بیانات امامان در جوامع حدیثی شیعه موجود است که به روش عقل آزاد در مورد آغاز و انجام جهان و کلیات عالم وجود بحث می‌کند و فقط شیعه دارای این ذخایر گرانبها است و شیعیان ایران که کمتر دچار افکار کلامی مخالف فلسفه بودند بیشتر از سایر شیعیان به مباحث فلسفی پرداخته‌اند. (4)
پیامبر اسلام با خلوت‌های خود در غار حراء قبل از بعثت و پس از آن، مروج تفکر و تعمق بود همچنین فراوانی آیه‌های قرآن درباره‌ی تفکر و تعمق در خلقت انسان، جهان، آسمانها، زمین و نیز نگریستن به پدیده‌های وجودی در فضایی کاوشگرانه و کسب فهم نقادانه، مسلمانان را به کسب حکمت ترغیب و تشویق کرده است. قرآن کریم همواره پیروی کورکورانه را تقبیح نموده و خوانندگان خود را به عمل در راههایی دعوت می‌کند که براساس استدلال عقلانی به آن راهها معتقد شده‌اند چنانکه در جریان موسی و خضر در سوره‌ی کهف نیز موسی به آنچه اعتقاد نداشت عمل نکرد هر چند درخواست کرده بود تا خدا هدایتگری در سر راهش قرار دهد امّا در آیات مزبور خضر هرگز از موسی نخواست تا در عمل با او همراه شود زیرا موسی در پذیرش ضرورت عمل با او همراه نبود بنابراین تأکید اسلام همواره بر تعقل ماقبل اعتقاد، ایمان و عمل است از این‌رو برای عمل و ایمان بدون مقدمه‌ی عقلانی ارزشی قائل نیست چنانکه پیامبر فرمود خیری در ایمان و عمل فردی که معتقداتش براساس عقلانیت نباشد وجود ندارد.
تاریخ اسلام نشان می‌دهد از آغازِ تنازع عقلی و فقهی میان گروههای مختلف اسلامی، شیعیان در کنار علی (علیه‌السلام) قرار گرفتند و پس از شهادت وی با امامانی که خدا از میان فرزندانش برگزیده بود همراه شدند. جنبه‌های عقلانی و عرفانی شخصیت امام علی بیشترین تأثیر را بر شکل‌گیری تفکر عقلانی – فلسفی شیعه گذارد، بحث‌ها و مجادله‌های عقلانی با مخالفان بهترین شاهد آزاداندیشی امام است که این امر به خوبی در مجموعه خطابه‌ها، نامه‌ها و جملات قصار ایشان که توسط شریف رضی (ف. 406) به نام نهج‌البلاغه جمع‌آوری شده مشهود است بنابراین مستشرقانی که روشهای فلسفی، گفتگوهای استدلالی و فرایندهای تعقلی را در انحصار یونانیان باستان می‌دانند و یا مبانی عقلانی کلام شیعه را به معتزله منسوب می‌سازند در صورت مراجعه به مجموعه گفتارهای علی (علیه‌السلام) در می‌یابند که شیعیان بیش از آنکه از هر فرهنگ، گروه یا اندیشمندی تأثیر پذیرفته باشند تحت تأثیر راهکارهای آزاداندیشانه، خردورزانه و مبتنی بر عقلانیت و استدلال قرآن، پیامبر اسلام و علی (علیه‌السلام) قرار داشته‌اند.
شیعه امامیه بر بهره‌گیری از تجربیات فکری و علمی انسانها اعم از مسلمان و غیرمسلمان تأکید دارد و به علت مبتنی بودن اصول اعتقاداتش (توحید، نبوت، معاد، عدل، امامت) بر عقلانیت، بیشترین بها را به عقل انسان می‌دهد زیرا در تعالیم شیعی اصول اعتقادات را نمی‌توان به تقلید از آباء و اجداد یا حتی علمای زمان پذیرفت بلکه هر فرد شیعه مکلف است پس از تعقل و تحقق این اصول را بپذیرد زیرا راه بارور شدن عقلانیت، تحقیق و تفحص در آثار همه‌ی عاقلان تاریخ بشریت است.
شایان ذکر است که بخش قابل توجهی از احادیث امام جعفر صادق (علیه‌السلام) در اصول کافی به باب عقل و جهل اختصاص داده شده و احتیاجات عقلانی ائمه اطهار بیانگر علو جایگاه تعقل و استدلال در اسلام خصوصاً در رویکرد شیعی است زیرا وجه بارز انسانیّت قوّه‌ی تعقل اوست و تعطیل کردن عقلانیت به منزله‌ی تعطیل کردن انسانیت و متقابلاً حاصلخیزی تعقل در بینش، روش، و منش امامان نشانه‌ی نگرش انسانگرایانه ایشان و پیروان راستینشان می‌باشد. بهترین شاهد بر مدعای عقلانی، استدلالی و برهانی بودن شیعه دوازده امامی، وجود بیشترین تعداد فلاسفه و حکما در میان شیعیان است؛ فلاسفه و حکمایی از قبیل میرداماد، فیض کاشانی، عبدالرزاق لاهیجی، قاضی سعید قمی، خواجه نصیرالدین طوسی، میرفندرسکی، ملاصدرا، سهروردی، جلدکی، صدرالدین دشتکی، ملاهادی سبزواری، کندی، فارابی، ابن مسکویه، ابن‌سینا، میرسیدشریف جرجانی، شیخ مفید، ابن سهل نوبختی، اسماعیل‌بن اسحاق نوبختی، ابوموسی نوبختی، فضل بن ابی سهل نوبختی، جابربن حیان، سیدمرتضی، جلال‌الدین دوانی، ابوریحان بیرونی، زکریای رازی، ابوالفتح کراجکی، ابوجعفر مؤمن الطاق، ابن‌قبه، بابویه قمی، ابن‌میثم بحرانی، هشام‌بن حکم، حکیم بیدآبادی، علامه طباطبایی، سیدحسین نصر، مرتضی مطهری، امام‌خمینی، محمدباقر صدر، جوادی آملی، ابراهیمی دینانی و ...
هانری کربن شرق‌شناس مشهور فرانسوی می‌نویسد خواجه نصیرالدین طوسی ریاضیدان و منجمی بود که تفاسیری درباره‌ی عناصر اقلیدسی نوشت و از ابن‌سینا در مقابل فخرالدین رازی دفاع کرد، اگر ابن‌سینا‌گرایی ایرانی برخلاف ابن‌سینا گرایی لاتینی تا امروز ادامه پیدا کرده این امر مدیون خواجه نصیرالدین طوسی است.
در آثار مهم خواجه نصیر مانند تجریدالاعتقاد و قواعدالعقاید موضوعات مهم تفکر شیعی در دو قرن اولیه هجری هم‌چنین امامت و امام دوازدهم مورد بحث، استدلال و تبیین قرار گرفته است. از زمانهای قدیم شیعه در ایران به گونه‌ای فلسفی و عقلانی مطرح بوده است و در حالی که فلسفه در دارالاسلام (مدینه و مکه) به تدریج رو به خاموشی گذارد امّا در مدارس ایرانی باقی ماند؛ نقش خواجه نصیر در این امر بسیار پررنگ بود.
کمال‌الدین میثم بَحرانی (1279/678) از نزدیکترین پیروان خواجه نصیر بود هر چند او در فلسفه شاگرد خواجه نصیر بود امّا خواجه در فقه از او بهره می‌برد علامه‌ی حلی نیز از شاگردان وی بود میثم بحرانی در بیش از بیست جلد، خطبه‌ها، نامه‌ها و کلمات قصار امام علی (علیه‌السلام) را تحت عنوان نهج‌البلاغه جمع‌آوری کرد او همچنین در نوشته‌هایش ترکیبی از کلام، فلسفه و عرفان را ارائه داد. سیدحیدرآملی، میثم بحرانی را از وارثان پیامبران معرفی کرد زیرا وی به ایمان عامیانه اکتفا نکرد.
مهم‌ترین شاگرد خواجه نصیر، جمال‌الدین ابومنصور حسن‌بن یوسف بن مطهر حلی معروف به علامه حلی بود (726 – 648) او هم‌چنین نزد کاتب قزوینی و میثم بحرانی تلمذ می‌کرد طبق تأیید مورخان علامه حلی نیز مانند خواجه نصیر با گفتگوی کلامی و عقلی بر الجایتو تأثیر گذارد، علامه حلی رهبران عقاید دینی مختلف را به هماوردی طلبید حجیت پاسخ‌های او چنان بود که از آن زمان شیعه به عنوان مذهب رسمی ایران اعلام شد؛ یکی از آثار علامه حلی در مورد مفهوم امامت با نام «منهج الکرامه» به وسیله‌ی ابن‌تیمیه مورد هجوم قرار گرفت وی تفسیر نظام‌مندی از علم حدیثِ مبتنی بر اصول، از خود بر جای گذاشت. علامه حلی به تبع استادش میثم بحرانی، تفسیری از نهج‌البلاغه نوشت که در آن از روشهای کلامی و فلسفی استفاده کرده بود او برای حل مشکلات تلویحات سهروردی رساله‌ای نوشت و در مورد قاعده‌ی صدور واحد از واحد نیز تردید داشت علامه مانند استادش خواجه نصیر و نیز متأثر از سهروردی، وجود یک محرک جوهری را مطرح کرد که بعدها در نظریه‌ی ملاصدرا ارزش مبنایی یافت علامه حلی و کتابهایش نقشی قطعی در فلسفه شیعی داشتند و فقهای شیعه را قادر به دفاع در مقابل مجتهدان فقه عامه می‌ساختند.
یکی دیگر از مشاهیر شیعه، شهید اوّل یعنی شیخ‌ شمس‌الدین محمد شاگرد فخرالمحققین پسر علامه حلی بود که حدود بیست اثر نوشت و سرانجام در دمشق اعدام شد (796).
شهید ثانی شیخ زین‌الدین‌ بن علی از شاگردان نسل ششم علامه حلی بود که حدود هشتاد اثر از خود به جا گذاشت و در استانبول (966) به دستور سلطان سلیم دوم اعدام شد.
قاضی‌نورالله شوشتری فیلسوف، متکلم، ریاضیدان و شاعر بود که حدود هفتاد اثر از جمله مجالس المؤمنین را تدوین کرد. فضل‌الله بن روزبهان اصفهانی که از اشاعره‌ی اهل سنت بود در اثرش با عنوان «ابطال الباطل» نسبت به یکی از رسالات علامه حلی به نام «نهج‌الحق و کشف‌الصدق» حمله‌ی سختی کرد و در پاسخ کتاب «ابطال الباطل» نورالله شوشتری کتاب «احقاق الحق» را نوشت، سرانجام نورالله شوشتری به عنوان شهید سوم در 1019 به شهادت رسید. همواره رویکرد فلسفی متفکران شیعه (مانند علامه حلی، شاگردان علامه حلی و نیز نورالله شوشتری) افرادی چون ابن‌تیمیه را وادار به مقابله می‌کرد.
ابن‌یونس نیز یکی دیگر از فلاسفه‌ی شیعه است که بواسطه‌ی کتاب‌هایی در مورد اهانت (کتاب صراط مستقیم) و نیز درباره‌ی آنچه به نفس و روح مربوط است مشهور شده است وی رساله‌های دیگری نیز در مورد منطق، کلام، امامت و اسماءالله دارد.
فیلسوف دیگر شیعه افضل‌الدین کاشانی است که با آثار خواجه نصیر در ارتباط بود او در زمان هلاکوخان می‌زیست و در ارتباط با مغول نقش خواجه نصیر را بازی کرد وی به بابا افضل معروف است و مشربی باطنی دارد خواجه نصیر معتقد است بابا افضل به عنوان یک استاد، در باطنی بودنش نقش اساسی بازی کرده است آثار او به فارسی نوشته شده که شامل دوازده رساله است، رساله‌ی «مدارج‌الکمال» او اثری برجسته در انسان‌شناسی فلسفی است، «جاودان‌نامه‌ی باباافضل» شاید مبنایی‌ترین آثار وی است که از معرفت انسان به خویشتن به عنوان ریشه، مقدمه، پایان اشیاء و یک مؤخّره در بهشت نام می‌برد او هم چنین رساله‌ای با عنوان «ینبوع حیات» چاپ کرد که قرابتی با آثار سهروردی یعنی شیخ اشراق دارد. حیدر آملی در اثر مهمش «جامع‌الاسرار» که تاریخ نقادانه‌ی فلاسفه است از افضل‌الدین به عنوان متفکری که در فلسفه و علوم رسمی ظاهری تعمق کرده یاد می‌کند. (5)
شیخ اشراق (ف. 517/1191) با کتاب حکمت‌الاشراق حکمت خردمندان ایران باستان را احیا کرد، این حکمت در قرن‌های بعدی در طراحی فلسفه‌ی اسلامی مشارکت نمود.
ابن‌کمونه سعدبن منصور (ف. 683) یک فیلسوف دوازده امامی و از فلاسفه‌ی مهم این دوره بود که از طریق پدر بزرگش نسب یهودی داشت او یکی از جدی‌ترین و مبنایی‌ترین تفسیرها را در سال 1268/667 بر کتاب سه بخشی تلویحات (منطق، فلسفه، متافیزیک) نوشت. مفسران مهم حکمت‌الاشراق عبارتند از قطب‌الدین شیرازی، جلال‌الدین دوانی، امیرحسین میبدی ابهری – ولید تبریزی – نجم‌الدین محمد تبریزی – محمد شریف بن‌هروی.
قطب‌الدین شیرازی فلسفه اشراقی مهمی داشت که شاه اکبر سلطان هند از اندیشه‌ی وی در «پروژه‌ی دین جهانی» استفاده کرد [به نظر می‌رسد سهروردی نقش مهمی در گفتگوی ادیان داشت]. ملاصدرا نیز تحشیه‌ی استادانه‌ای در مورد کتاب حکمت‌الاشراق نوشت و پس از آن نیز فلسفه‌ی اشراقی توسط برخی متفکران ایرانی گسترش یافت. به عنوان مثال عبدالرزاق کاشانی مفسر فصوص ابن‌عربی وجوه اشتراکی میان جریان اشراقی و جریان فکری ابن‌عربی با موضوعات مهم حکمت شیعی دریافت و شکل نهائی آن را در فلسفه‌ی ایرانی – اسلامی نشان داد؛ وجوه اشتراکی که در آثار ابن ابی‌جمهور نیز مشاهده می‌شود. (6)
هانری کربن در مقاله‌ی ارزشمندش به برخی مکاتب فلسفی شیعه امامی اشاره می‌کند:

صدرالدین دشتکی و مدرسه شیراز

منصور پدر صدرالدین محمد دشتکی شیرازی (1425/828 – 1424) بود که به دست ترکمن‌ها به قتل رسید. مهم‌ترین اثر منصور دشتکی تفسیر کتاب هیاکل‌النور سهروردی است در این کتاب دیدگاههای جلال‌الدین دوانی نقد شده است مهم‌ترین شاگرد صدرالدین دشتکی، شمس‌الدین محمد خفری (1528/935) بود که تفسیری در مورد آیةالکرسی و نیز مروری بر متافیزیک شفای ابن سینا دارد.
یکی دیگر از حکمای مدرسه شیراز خواجه محمدبن محمود دیدار است که در حافظیه شیراز به خاک سپرده شده (1605/1013 – 1604) رجب برسی او را نماینده‌ی عالی حکمت عرفانی شیعه می‌داند. (7)

میرداماد و مدرسه اصفهان

با حاکمیت شاه عباس اول (1629 – 1587) اصفهان پایتخت علم و هنر اسلامی و مرکز فرهنگ روحانی در ایران شد (مدرسه اصفهان) و آثار زیادی در میان شیعیان ظهور کرد مانند آثار ملاصدرا، قاضی سعید قمی، و ... که به مسائلی مانند عالم برزخ و عالم مثال پرداختند. در آثار ملاصدرا خیال فعال، مفهوم حرکت جوهری و نیز تاریخ فلسفی مبتنی بر بُعد دوگانه‌ی کلمه‌ی محوری، نور ماوراءالطبیعی محمدی یعنی جنبه‌ی ظاهری پیامبری، و جنبه‌ی باطنی امام‌شناسی مطرح شد.
ایرانیان دارای دو طرز تلقی فلسفی یعنی مشائی و اشراقی هستند یکی از مشائیون مهم، میرداماد یعنی محمدباقر استرآبادی (ف 1631/1040) معلم چند نسل فلاسفه‌ی شیعه و مهم‌ترین نام در مدرسه اصفهان است وی در حالی که از مشائیون است امّا به تأثیرپذیری از جاذبه‌ی انعکاسات نوری سهروردی اعتراف کرده است ملاصدرا شاگرد میرداماد بود. کتاب قبسات میرداماد خلاصه‌ای از تحقیقات وی در مورد ابن‌سیناست میرداماد هم‌چنین کتابی در مورد وجود ازلی، ربط موجودات حادث به قدیم و نیز نظریه حدوث دهری (زمان مثالی) دارد. سیداحمدبن زین‌العابدین علوی (ف. بین 1060 – 1054) که در کتاب «کلید برای شفا»ی ابن سینا به حکمت مشرقی ابن‌سینا ارجاع می‌دهد نیز از شاگردان میرداماد است.
شاگرد دیگر میرداماد که قبسات را تفسیر کرد محمدبن علی‌رضا ابن آقاجانی (1661/1071) است و شاگرد دیگر میرداماد قطب‌الدین محمد اشکوری (شریف لاهیجانی) ف 1664/1075 بود که اشعاری به فارسی و عربی نوشت وی احادیث، نقل قول‌ها و تفاسیر مرتبط به خردمندان باستانی قبل از اسلام، فلاسفه و اساتید روحانی اسلام سنی و نیز امامان و چهره‌های مهم متفکران و اساتید شیعه را ذکر کرده است. شاگرد دیگر میرداماد ملاشمس گیلانی است که نظریه میرداماد را در کتابهایش گسترش داد گیلانی برخلاف ملاصدرا معتقد به اصالت ماهیت بود. (8)
میرفندرسکی و شاگردانش (1640/1050) نیز از فلاسفه‌ی مدرسه‌ی اصفهان هستند او متون سانسکریت را به فارسی ترجمه کرد. این فیلسوف ایرانی کاری مشائی انجام داد و مقاله‌ای درباره‌ی حرکتی ضد افلاطونی نوشت. با وجود اینکه ملاصدرا از شاگردان میرفندرسکی بود امّا هرگز سخنی از این موضوع نگفت یکی دیگر از شاگردان میرفندرسکی حسین خوانساری (8/1076 – 1607) بود که در ریاضی، نجوم، هندسه و علوم دینی (فقه، تفسیر، کلام و حدیث) به او لقب «علامه» داده شده بود او در حدود پانزده اثر عمده نوشت که مقاله‌ای درباره‌ی اراده‌ی منفعل و اراده‌ی آزاد در میان آنها یافت می‌شود وی هم‌چنین مطالعاتی درباره‌ی ابن‌سینای شیعه و اشارات او داشت و شروحی در مورد تجرید نصیرالدین طوسی و رساله‌ی علی قوشجی در مورد نجوم و نیز تفسیری در مورد دروس شهید اوّل در میان آثارش مشاهده می‌شود.
ملاصدرا و شاگردانش از مهم‌ترین فلاسفه و حکمای مدرسه اصفهان بودند. تأثیر اساس تفکر ملاصدرا بر آگاهی فلسفی شیعه تا زمان حاضر باقی است. از او بیش از پنجاه و پنج عنوان اثرباقی مانده که مهم‌ترین آنها اسفار اربعه است. مهم‌ترین اثر تفسیری ملاصدرا شرح اصول کافی کلینی بود که از آثار مبنایی شیعه است امّا متأسفانه این اثر به پایان نرسید هانری کربن معتقد است در شرح اصول کافیِ ملاصدرا، درخشان‌ترین ساختارهای افلاطونیان ایرانی به صورت یک حکمت نبوی مشاهده می‌شود. او می‌نویسد صدرالمتالهین نشان داد که فلسفه قادر است آموزه‌های اسلام شیعی را حمایت و تجدید کنند در حالی که در بقیه‌ی دارالاسلام فلسفه ساکت بود؛ انسان‌شناسی ملاصدرا متناسب با فرجام شناسی شیعه در انتظار ظهور امام دوازدهم یعنی ظهور انسان کامل است این انسان‌شناسی، مرتبط با یک کیها‌ن‌شناسی و روانشناسی متعالی است که در این رویکرد پس از هبوط روح به اسفل‌السافلینِ جهان مادی، صعود روح از سطحی به سطح دیگر و ارتقاء تدریجی آن در قالب انسان کامل مطرح می‌گردد چنانکه در نظریه‌ی حرکت جوهری ملاصدرا حرکت انسان از جسمانیت به طرف روحانیت ترسیم می‌شود و کشش وجود شناسانه‌ی انسان به طرف متافیزیک رستاخیز مطرح است در این دیدگاه، مفهوم ماده، نه مادی‌گرایی و نه روح‌گرایانه است بلکه ماده از طریق شئون نامحدودِ وجود، حرکتی دائمی دارد؛ براین اساس ماده‌ی لطیف روحانی و حتی ماده الهی مطرح می‌شود. هانری کربن معتقد است ملاصدرا در مطابقت عمیق با افلاطونیان کمبریج قرار دارد زیرا از نظر او همه‌ی وجودها و همه‌ی ابژه‌ها یکی از حالات سه‌گانه‌ی وجود را دارند:
الف) یا از سطح عالم محسوس هستند.
ب) یا از سطح عالم مثال هستند.
ج) یا از سطح عالم عقول محض هستند.
ملاصدرا همچنین به خلاقیت نفس معتقد است و هر نفسی را خالق بهشت یا جهنم خودش می‌داند. از نظر او همه‌ی سطوح حالات وجود و کمال، محکوم قانون وحدت هستند؛ در سطح عالم معقول وحدتِ عقل، عاملِ وحدت سوژه‌ی عقلانی کننده و صورت عقلانی شده یعنی وحدت عشق و عاشق و معشوق است.
ملافیض کاشانی (ف. 1091) شاگرد و داماد ملاصدرا فیلسوف و حکیم شیعه بود.
ملاعبدالرزاق لاهیجی (ف. 1072) داماد دیگر ملاصدرا یک فیلسوف مشائی بود وی تجرید خواجه نصیر را تفسیر کرد، او حاشیه‌ای در مورد طبیعیات بر تفسیر طوسی بر اشارات نوشت امّا این اثر هنوز ویرایش نشده است. یکی از پسران ملاعبدالرزاق یعنی میرزا حسن لاهیجی دوازده اثر کاملاً مرتبط با فلسفه‌ی امامت شیعه تدوین نمود. حسین تنکابنی شاگرد دیگر ملاصدرا در مورد به دنیا آمدن انسان، وحدت متعالی وجود، شفای ابن‌سینا و تجرید طوسی آثار دارد او یک فیلسوف اشراقی و مفسر ملاصدرا بود.
رجب‌علی تبریزی (ف 1080) شخصیتی متفاوت از ملاصدرا داشت رجب‌علی نظریه‌ی نفی اصالت وجود، نفی حرکت متعالی و قلب ماهیت وجود ذهنی به عنوان وجود را ارائه داده است تا مشکل "خود خدا انگاری عرفانی" پیش نیاید. رجب علی اولین فیلسوفی بود که چنین متافیزیکی برای وجود معرفی کرد او به نظریه عرفای اسماعیلی پاسخ دفاعی داده است. مهم‌ترین شاگردان رجب‌علی: قاضی سعید قمی، محمد رفیع‌ پیرزاده صاحب المعارف الالهیه و عباس مولوی (ف. 1101) بودند.
قاضی سعید قمی (1043 – 1103) نماینده حکمت عرفانی و نیز فیلسوف اشراقی شیعه دوازده امامی بود کتاب وی «کلید بهشت» نام دارد. او توحید شیخ صدوق را تفسیر کرد؛ کربن می‌نویسد در نظریه‌ی وی فلسفه به یکباره تبدیل به فلسفه‌ی روایی (9) می‌شود – همان گونه که شیلینگ معتقد بود – قاضی سعید مفهوم زمان را به گونه‌ای توسعه می‌دهد که با وجودشناسی خیالی و وجودشناسی ماده‌ی لطیف متحد می‌شود. (10)

از مدرسه اصفهان تا مدرسه‌ی تهران

فتح اصفهان به وسیله‌ی افغان‌ها در 1135 یعنی دوره‌ی حکومت شاه سلطان حسین موجب شد در زمان سلطنت فتحعلی‌شاه قاجار (1834 – 1797) مرکز حیات عقلانی و فرهنگی ایران از اصفهان به تهران منتقل شود. این دوره شاهد تأثیر رشد یابنده‌ی تفکر ملاصدرا بود می‌توان پیروان ملاصدرا در این دوره را به چهار گروه تقسیم کرد:
گروه اوّل: با میرزا محمد صادق اردستانی آغاز شد او در 1134 یعنی در سال محاصره اصفهان از دنیا رفت. وی به پیروی از ملاصدرا و در حمایت از تجرد خیال فعال موضع صریحی علیه ابن‌سینا اتخاذ کرد و کوشید انضمام نفس کلی را به بدن مورد توجه قرار دهد براین اساس هر نفسِ متفکرِ فردی یک پرتو و تشعشع از نفس کلی است.
ملاحمزه گیلانی (ف.1138) هم‌چنین در طول محاصره اصفهان طبق تعالیم محمدعلی بن محمد رازی یک مقدمه‌ی طولانی بر حکمت صادقیه نوشت.
عنایت الله گیلانی معاصر صادق اردستانی در آثار ابن سینا تعمق کرد، فاضل هندی اصفهانی (ف. 1135)، میرزامحمد تقی الماسی (ف.1159) نوه‌ی محمد تقی مجلسی، کاتب‌الدین محمد نیریزی شیرازی 1173 و اسماعیل خواجویی (ف.1171) منطق و متافیزیک نوشتند.
گروه دوم: آقامحمد بیدآبادی (1198) و شاگردانش بودند او مانند میرفندرسکی در مکتب اصفهان تعمق کرد. میرزا محمدرضا پسر رجب‌علی شاگردانی مانند ملامحراب گیلانی (1217) و ابوالقاسم خاتون‌آبادی (1203) داشت. مهدی نراقی (1209) شاگرد اسماعیل خواجویی بود که در فلسفه، اخلاق، ریاضی و علوم فقهی متبحر بود وی از اصولیون حمایت می‌کرد و مخالف اخباریون بود مهدی نراقی نویسنده کتاب اخلاقی جامع‌السادات است هم‌چنین میرزا احمد اردکانی شیرازی از این گروه بود که تفسیر مهمی درباره‌ی «المشاعر» ملاصدرا نوشت.
گروه سوم: ملاعلی بن جمشید نوری (1246) که درباره‌ی کتاب الفوائد شیخ احمد احسایی سخنرانی کرد و تفسیری طولانی در مورد سوره‌ی توحید نوشت و به مباحث مبلغان مسیحی پاسخ داد. ملااسماعیل اصفهانی (1277) سخنرانیهای مهمی درباره‌ی ملاصدرا و ملاآقای قزوینی برجا گذاشت. ملاجعفر لنگرودی نیز از این گروه بود که تفسیر گسترده‌ای درباره‌ی مشاعر و حکمت عرشیه‌ی ملاصدرا و نیز تفسیری در مورد تجرید خواجه نصیر نوشت. مهم‌ترین شاگردان ملاعلی نوری، عبدالله زنوزی و حاجی سبزواری بودند.
گروه چهارم: مربوط به مدرسه‌ی تهران هستند. در طول سلطنت فتحعلی شاه قاجار، مدرسه خان‌مروی پایه‌گذاری شد و ملاعلی نوری برای آموزش به آنجا دعوت شد امّا این سمت را به شاگرد برجسته‌اش ملاعبدالله زنوزی واگذار کرد (1257) این دعوت علامتی برای انتقال مرکز علوم اسلامی از اصفهان به تهران بود زنوزی اولین و مهم‌ترین فیلسوف این جریان بود که در کربلا و سپس قم و اصفهان درس خوانده بود. ملاعبداله زنوزی فلسفه را نزد ملاعلی نوری خواند و مطالب زیادی نوشت که در همه‌ی آنها روح سهروردی و ملاصدرا مشاهده می‌شود. پسر وی حسین زنوزی در ریاضیات و نجوم متبحر بود. پسر دیگرش آقا علی زنوزی که همان مدرس زنوزی است (ف 1307) کتابی به فارسی به نام «بدایع الحکم» دارد که در آن به هفت سئوال شاهزاده عمادالدوله بدیع‌الملک میرزا پاسخ داده است. محمدرضا قمشه‌ای (1306) طرفدار ملاصدرا بود. او در اصفهان شاگرد ملاعلی نوری و محمدجعفر لنگرودی بود و سپس در تهران و مدرسه صدر، اسفار ملاصدرا و فصوص ابن‌عربی را خواند. سیدابوالحسن جلوه (1315) نیز در این سنت استاد است وی چهارسال در مدرسه دارالشفای تهران تدریس کرد، وی مقاله‌ای در مورد حرکت جوهری نوشت و سخنرانیهایی درباره‌ی اسفار صدرا و شفای ابن‌سینا ارائه داد. شاگردان جلوه بسیار زیاد بودند که برخی عبارتند از میرزا طاهر تنکابنی، میرزامهدی آشتیانی، میرزا محمدعلی شاه‌آبادی، سیدحسین بادکوبه‌ای، سیدکاظم عصار استاد کلام در تهران، علامه محمدحسین طباطبایی استاد حوزه‌ی کلام قم که مفسر اسفار صدرا و تفسیر فلسفی قرآن بود. (11)

مکتب خراسان:

ملاهادی سبزواری حکیمی عارف از پیروان ملاصدرا و مفسر آثار او متولد 1212 بود که به منظور حمایت از فلسفه به اصفهان رفت استادانش ملااسماعیل اصفهانی و ملاعلی ابن جمشید نوری بودند او در 1289 درگذشت اکثر آثارش مبتنی بر آثار ملاصدرا، حکمت اشراق سهروردی، آثار ابن عربی و حدیث امامان شیعه بود و بر همین مبنای در مدرسه‌ی سبزوار تعالیم ملاصدرا را توسعه داد.
اثر ملاهادی «شرح منظومه» به طور مبنایی مرتبط با منطق و فلسفه است. شاگردانش آخوند هیدجی، شیخ محمدتقی آملی، آقامیرزا احمد آشتیانی (ف. 1372) بودند او اسفار، شواهد الربوبیه، کتاب مبدأ و معاد و مفاتیح‌الغیب ملاصدرا را شرح کرد ملاهادی هم‌چنین تفسیری در مورد مثنوی جلال‌الدین رومی نوشت و کوشش کرد تا تمثیل‌های عرفانی وی را عقلانی کند ملاهادی در واقع یک متافیزیک اشراقی عرضه کرد که هم فیلسوفان عقل‌گرا را پاس می‌داشت و هم متافیزیک صوفیه را برای متکلمان عقل‌گرای کلامی توضیح می‌داد. اثر دیگر ملاهادی «اسرارالحکم» بود که به سئوالات مرتبط با مبانی وجود و معاد اختصاص داده شده است. عبدالکریم قوچانی شرح منظومه را نوشت. علی فاضل تبتی، میرزا عباس حکیم دارابی شیرازی (ف. 1300)، ملاکاظم خراسانی (ف. 1329). آقا میرزا محمد یزدی، میرزا سید ابوطالب زنجانی، ملااسماعیل عارف بجنوردی، میرزا حسین سبزواری، میرزا ابراهیم زنجانی، آخوند هیدجی و میرزاعلی یزدی نیز از فلاسفه‌ی معروف مدرسه‌ی سبزوار بودند.
آقا میرزا محمد سروقدی و ملاغلامحسین (ف. 1318)، حاجی فضل خراسانی (ف. 1342) و آقا بزرگ حکیم (ف. 1355) از مشاهیر مدرسه‌ی مشهد بودند امّا انتقادات ظاهرگرایان در این دوران شیعه را به سکوت واداشت و آقابزرگ مجبور شد تا از تعالیمش تبری جوید، مرگ وی موجب خلأیی در فلسفه‌ی خراسان شد، حاجی فضل خراسانی و آقابزرگ حکیم، شاگردانی مانند آقامیرزاحسن بجنوردی به جا گذاشتند که علوم شرعی و فلسفی را با یکدیگر می‌آموختند. در زمان محمدرضا شاه، سید جلال‌الدین آشتیانی فیلسوف و حکیمی بود که می‌توان از او به عنوان ملاصدرای زمانه یاد کرد وی شرح فصوص قیصری را بر فصوص ابن‌عربی نوشت، مشاعر و شواهد نیز از آثار اوست. (12)

پی‌نوشت‌ها

1.طباطبایی، محمدحسین (1368)، شیعه، مجموعه مذاکرات با پروفسور هانری کربن، توضیحات علی احمدی – سیدهادی خسروشاهی، انتشارات رسالت قم، صص 42 – 44.
2.چنانکه در حدیث آمده است «انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال.».
3.طباطبایی، محمدحسین (1368)، صص 56 – 64.
4.همان، 78، 89
5.Corbin, Henry, “Shiite thought”, cited by Luft & Turner (eds) 2008, shi’ism, Routledge, II, pp. 115-118.
6.Ibid, 121- 123.
7.Ibid, 129.
8.Ibid, 129-131.
9.Narrative Philosphy
10.Corbin,…. pp. 131-137.
11.Ibid, 138-140.
12.Ibid, 148-150.

منبع مقاله :
صانع‌پور، مریم؛ (1393)، شیعه‌شناسان غربی و اصول اعتقادات شیعه دوازده امامی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اوّل

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط