خشونت به نام دین در میان حنبلیان نخستین

حنابله از مهم‌ترین مذاهب فعال در سده چهارم و پنجم قمری در بغداد پایتخت ممالک اسلامی بودند. آن‌ها با قدرت یافتن معتزله و آل بویه خطر بزرگی را احساس کردند و در پی جلوگیری از نفوذ آنان برآمدند. اغتشاش، ورود...
چهارشنبه، 20 بهمن 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
خشونت به نام دین در میان حنبلیان نخستین
خشونت به نام دین در میان حنبلیان نخستین

 

نویسنده: حسن اسکندری (1)

 

چکیده

حنابله از مهم‌ترین مذاهب فعال در سده چهارم و پنجم قمری در بغداد پایتخت ممالک اسلامی بودند. آن‌ها با قدرت یافتن معتزله و آل بویه خطر بزرگی را احساس کردند و در پی جلوگیری از نفوذ آنان برآمدند. اغتشاش، ورود به منازل، درگیری و قتل، از جمله اقدامات ایشان در مبارزه با نفوذ معتزله و شیعه است. در برخی موارد اندیشمندان اهل سنت را به دلیل رغبت به تشیع، مورد ضرب و شتم قرار می‌دانند. مباحث توحید صفاتی و عبادی، سب صحابه، تحریف قرآن و امامت، مهم‌ترین موضوع مورد درگیری حنابله با دیگر مذاهب اسلامی به ویژه شیعه بود.

مقدمه

پس از روی کار آمدن عباسیان و آغاز نهضت ترجمه، جریان عقل‌گرایی، در سرزمین‌های اسلامی، به صورت گسترده‌ای رواج یافت. پشتیبانی حکومت از این جریان، تأثیر بسیاری بر گسترش عقل‌گرایی و دخالت رای در استنباط از دین داشت. برخی محدثان و عالمان مسلمان، در برابر این حرکت موضع‌گیری کردند. این گروه از مسلمانان، با عنوان «اهل حدیث» شناخته شده‌اند. اهل حدیث نیز، گرایش‌های متفاوتی داشتند. برخی دخالت عقل را می‌پذیرفتند، اما محدوده‌ی آن را زیاد نمی‌دانستند. عده‌ای دیگر برای عقل هیچ اثری در نظر نگرفتند و به تعبیری، برای عقل، در تأویل و تفسیر قرآن و استنباط از آن، هیچ اختیاری قائل نشدند و عقل را فقط شاهد می‌دانستند، نه حاکم و تأیید کننده. (2)
در دوره‌ی دوم خلافت عباسی، بغداد آکنده از رویدادهای گوناگون، و خلافت عباسی گاه در دست سپهسالار و وزیران، و زمانی، دستخوش هوس‌بازی‌های اهل حرم، در وضعیت بحرانی بود. در این دوره، اقتدار و یکپارچگی خلافت متزلزل شده بود و شورش‌های سیاسی و بحران‌های شدید اقتصادی و از سوی دیگر، جریان‌های فکری جدید بروز می‌کرد. (3) سال‌ها پیش در برابر اهل رای و عقل‌گرایی، افرادی مانند: مالک بن انس حمیری، رهبر مالکیان، محمد بن ادریس شافعی هاشمی قرشی (150-204ق)، رهبر شافعیان و شاگرد مالک، و پیروان آنان قرار داشتند. این دو، تأکید بسیار بر عقل را در فهم از دین نمی‌پسندیدند؛ با این حال، همانند ابوحنیفه به قیاس، اجتهاد و اصول فقه باور داشتند.

1. شناسه‌ی حنابله

ابو عبدالله احمد بن محمد بن حنبل شیبانی مروزی (164 -241ق) از رهبران چهارگانه‌ی اهل سنت و جماعت بود که حنابله پیرو او بودند. نسب او به قبیله‌ی شیبان بن ذهل می‌رسید. برخی از این خاندان در خراسان ساکن شدند. جد احمد، والیِ سرخس بود و در قیام عباسیان نیز حضور داشت. (4) آنان به تدریج، به بغداد آمدند و تولد و مرگ احمد، در بغداد اتفاق افتاد. او در بغداد، نزد قاضی ابویوسف، شاگرد ابوحنیفه تحصیل و برای تحصیلات بالاتر، به مکان‌هایی مانند کوفه، مکه، شام، بلاد جزیره، واسط و بصره سفر کرد. (5)
پس از زمانی اندک، او به جایگاه علمی بلندی دست یافت و فتوا دادن را آغاز کرد. نکته‌ی مهم این که وی از برخی استادان و معاصران خود متأثر نشد و روش عقل‌گریزی را پیش گرفت. به ویژه، حوادث مرتبط با دوره‌ی محنت، نقطه‌ی عطفی در زندگی او پدید آورد و می‌توان آن را سرآغازی برای زندگی جدید وی دانست، زیرا او در برابر جریان حاکم مقاومت بسیار کرد و به خلق قرآن باور نداشت. (6) ابن حنبل شاگرد برجسته‌ی شافعی بود و پس از جدایی از مذهب شافعی، مذهب جدیدی، بر اساس کتاب خدا (قرآن)، سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و فتواهای صحابه وضع کرد؛ یکی از امور مهم دینی برای حنابله، امر به معروف و نهی از منکر است. (7)
احمد بن حنبل، داود ظاهر (201-270ق) و ابن‌جریر طبری از پیروان مکتب شافعی بودند که هر کدام روش و مذهبی جداگانه داشتند و بر اساس آن، با جریان ضد حدیثی مخالفت می‌کردند. مخالفت احمد با اعتزال و عقل‌گرایی، بسیار شدیدتر از دیگران بود، از این رو، مذهب او یکی از گروه‌هایی بود که در برابر عقل‌گرایی و اعتزال ایستادگی کرد. جد احمد بن محمد بن حنبل شیبانی، حنبل بن هلال، از ابنا دعوت عباسی به شمار می‌آمد. (8) وی فرزندان بسیاری داشت که عبدالله مهم‌ترین آنان بود و نام برخی فرزندان او زینب، حسن و حسین بود. (9)

پیدایی حنابله

در دوره‌ی ابن حنبل، معتزله بر امور بسیاری مسلط بودند و با تعصب تمام، بر اندیشه‌های خود اصرار داشتند. این وضعیت سبب شد برخی اندیشمندان مسلمان، با آنان مخالفت و برای جلوگیری از تحریف سنت، اقدام کنند.
در این میان، حنابله به طور جدی مخالف معتزله بودند. احمد در برابر سلطه و نفوذ معتزله، در عصر مأمون ساکت نبود و بر پیروی از سلف صالح تأکید داشت. (10) حنابله با دخالت رأی و عقل در امور دینی و نیز، با نظریه‌ی حدوث قرآن که حنفی‌ها و معتزلی‌ها بر آن تأکید داشتند، مخالفت می‌کردند، احمد در برابر اسحاق بن ابراهیم، رئیس نیروی انتظامات بغداد، در آخرین روزهای زندگانی مأمون، به مخلوق بودن قرآن گواهی نداد و جز به کلام‌الله بودن قرآن سخنی نگفت و به همین دلیل، در زمان معتصم به زندان افتاد. (11)
غیر از احمد، برخی دیگر، مانند یوسف بن یحیی بویطی، نعیم بن حماد و احمد بن نصر خزاعی، با این مسئله مخالفت کردند و آزار دیدند و یا زندانی شدند. (12) با این که جریان جاری جامعه، با پشتیبانی خلافت، بر ضد اهل حدیث بود، این وضعیت نقطه‌ی عطفی در زندگی احمد به شمار می‌رود، زیرا باعث شد او در میان مردم قهرمانی اجتماعی و دینی قلمداد شود که زندگی خود را برای حفظ اسلام از تحریفات، فدا کرد. برخی گزارش‌ها نشان دهنده‌ی آن است که احمد زندگی زاهدانه‌ای داشت (13) و زهد در زندگی، در بالا رفتن جایگاه اجتماعی او مؤثر بود.
خلفا و بزرگان حکومتی، به احمد سخت‌گیری بسیار می‌کردند و او را از تدریس، حضور در جمعه در جماعات و خروج از خانه ممنوع کردند؛ (14)
اما احمد، با اعلام وفاداری به خلافت، به مقام و ثروت دنیا توجهی نداشت و حتی پس از تغییر وضعیت و توجه خلفا به او، هیچ اعتنایی به اکرام خلیفه و کمک‌های آنان نکرد، (15) یاران وی نیز چنین بودند. ابن‌عقیل حنبلی می‌گوید: «اصحاب ابوحنیفه و شافعی مناصب را می‌گرفتند و به وسیله‌ی آن، در علم شهرت می‌یافتند، اما بسیار نادر بود که یاران احمد به سوی منصب بروند.» (16)
در زمان متوکل، به دلیل تغییر نگرش حاکمان، معتزله در بن بست قرار گرفتند و اهل حدیث، در حاکمیت بسیار نفوذ کردند، در نتیجه، احمد و همفکران او، نزد متوکل، جایگاه بلندی یافتند. متوکل از اهل حدیث پشتیبانی بسیار حیاتی کرد و به همین دلیل، او را «محیی السنة» (احیاگر سنت) لقب دادند. (17) احمد در آغاز، پیرو و شاگرد شافعی بود و سپس از وی جدا شد و مذهب جدیدی برگزید. با این کار، گروهی دیگر از اهل حدیث، با عنوان «حنابله» شکل گرفتند که تندروتر از گروه‌های موجود بودند. دلیل این تندی، به رهبر آنان، احمد، باز می‌گشت، زیرا وی با ایستادگی در برابر هر بحث و نظر نو، فقط به کتاب، سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) و گفته‌ی یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اعتنا داشت.
تندروی پیروان عامی حنابله در برخی باورها سبب شد، تعارض حنابله با برخی عالمان، به ویژه دولتی‌ها تشدید شود. اختلاف با اندیشمندان، محدثان و فیلسوفان به همین سبب است. مسئله این بود که کسب معرفت دینی و تطبیق آن با اصول و نص دین چگونه باید باشد؟ امام محمد بن اسماعیل بخاری (256ق)، از محدثان، بر گرد‌آوری احادیث تأکید بسیاری داشت، اما مانند حنابله، بر ظاهر نصوص دینی اصرار نداشت و تلاوت را مخلوق و آنچه را تلاوت می‌شود، غیر مخلوق می‌دانست. پیروان تندرو حنبلی با او مخالفت می‌کردند و بر او خرده می‌گرفتند، زیرا به باور احمد، هر کس بگوید لفظ خواننده‌ی قرآن مخلوق است، پیرو جهمیه و در نتیجه، از بدعت‌گذاران است. (18) با توجه به این رویکرد می‌توان گفت مردم عوام حنبلی، همان غالیانی بودند که به دلیل تندروی آنان، عالمان حنبلی، حتی در میان اهل حدیث، به تدریج جایگاه خود را از دست دادند و بعدها، تنها با پشتیبانی حکومت، در بغداد موقعیتی یافتند، زیرا حکومت برای حذف رقیب از وجود آنان بهره گرفت.
نمونه‌ی دیگر تندروی حنابله، برخورد آنان با ابوالحسن اشعری است. ابوالحسن اشعری از معتزله روی گردانده بود و می‌توانست برای حنابله نیروی بسیار خوبی در مقابل عقل‌گرایان باشد، اما پیروان احمد، به دنبال باور وی به درست بودن تأویل محدود روایات، او را نپذیرفته، خونش را مباح دانستند و حتی به نبش قبر وی اقدام کردند. (19) نه تنها پیروان احمد، او را نپذیرفتند، بلکه بر بهاری، یکی از بزرگان حنبلی نیز، نامهربانانه با وی برخورد کرد و شاید به دلیل همین رفتارها، اشعری روش جدیدی برگزید و بعداً، پیروان او فرقه‌ی اشاعره را تشکیل دادند.
بر اساس گزارش‌های رسیده درباره‌ی جایگاه علمی احمد، او در علم حدیث، رجال و قرائت مهارت داشت. (20) وی برای فراگیری دانش، به کوفه، بصر، مکه، مدینه، یمن، شام، مغرب، الجزایر و عراق مسافرت کرد. این سفرها از نکته‌های برجسته‌ی زندگی اوست؛ زیرا مسافرت‌های وی به مناطق گوناگون و آشنایی و دیدار با عالمان مسلمان سبب شد در آثار او، روایات افزایش یابد. احمد به نگارش خوشبین نبود و یارانش را از این کار باز می‌داشت و فقط، بر حفظ احادیث تأکید می‌ورزید.
ابن حنبل محدثی بود که با تأویل آیات و روایات، به هر صورتی مخالف بود (حتی اگر روایت و نصی صریحاً با عقل مخالفت داشت) و بر سنت‌گرایی تأکید بسیار داشت. از دیگر افکار او مخالفت شدید با دانش کلام و فرقه‌های جهمیه، قدریه، رافضه (شیعه) و معتزله، روایت فضیلت‌های خلفا و صحابه، جایز نبودن خروج بر ضد حاکم (حتی فاجر) و منع جدل در مباحث دینی بود. (21) به دلیل این اعتقاد و استنباط ظاهری از روایات، اتهام تشبیه به او زده شد، گرچه می‌کوشید افکارش رنگ تشبیه نداشته باشد. او می‌گفت بر اساس آیات و سنت، خداوند صورت دارد، اما نه مانند صورت مخلوقات، خداوند دو دست دارد که در ذات اوست، نه مثل اعضای بدن انسان؛ پس خدا مرکب، جسم و محدود نیست که بازو، ساعد و غیره داشته باشد. (22) دلالت ظاهری برخی آیات و روایات و تفاسیر او در این زمینه و مخالفت با تفسیر دیگران که با تشبیه موافق نبودند، زمینه‌ساز ورود اتهام تشبیه به حنابله شد. این نوع برداشت از دین، تعصب شدید و قائل نبودن به تساهل او و پیروانش را می‌رساند.
برخی ابن حنبل را فقیه نمی‌دانستند، مثلاً ابن‌جریر طبری، به دلیل فقیه نشمردن ابن‌حنبل، مورد خشم شدید حنابله قرار گرفت و آزارهای بسیاری دید. (23) ابن‌ندیم نیز، نام احمد را در زمره‌ی اصحاب حدیث قرار داد و با این که برای فرقه‌هایی مانند: مالکیان، شافعیان، حنفیان و شیعیان باب مستقلی در نظر گرفته بود، برای حنبلیان جایگاهی در نظر نگرفت. (24)
از مهم‌ترین شاگردان و راویان ابن‌حنبل، ابو داود سجستانی، ابن‌ابی دنیا، ابوزرعه رازی، ابو حاتم رازی، مسلم بن حجاج و دو پسرش، عبدالله و صالح بودند. (25) ابوبکر مروزی (275ق)، نزدیک‌ترین شاگرد و دوست احمد بن حنبل بود (26) که شاگردان بسیاری تربیت کرد؛ مثلاً بربهاری، پس از احمد، فرزندش، صالح، و سپس بربهاری، ابوالقاسم خرقی، ابوبکر نجاد، ابوعلی نجاد، ابن‌بطه‌ی عکبری، قاضی ابوعلی هاشمی، ابن‌شهاب عکبری، ابن‌الغباری و ابواسحاق برمی، راه او را ادامه دادند. (27)
حنبلیان و سلفیان، با این اندیشه‌ها، در قرن چهارم ظهور کردند و با پیروان بسیار در بغداد و نفوذ در دربار توانستند در امور سیاسی، فکری، اجتماعی و فرهنگی بسیار مؤثر باشند. آنها در برابر جریان‌های مخالف سلفی‌گری، ایستادگی بسیار کردند. در حقیقت، در برابر جریان عقل‌گرایی، سه گروه باز دارنده، از میان اهل سنت برخاستند که بعدها، به شکل یک فرقه‌ی اصلی، در میان مسلمانان، باقی ماندند. نخستین این فرقه‌ها، مالکی‌ها، دوم شافعی‌ها و سوم حنبلی‌ها بودند. حرکت ابن‌حنبل که دست پرورده‌ی شافعی بود، بسیار تندتر از حرکت‌های پیشین بود. (28)
این حرکت، در همان عصر، به رهبری داود بن علی اصفهانی که معاصر احمد بود، با عنوان «ظاهریه» آغاز شد. (29) سپس در قرن‌های هفتم و هشتم به بعد، عالمانی مانند ابن‌تیمیه و ابن‌قیم جوزی (751ق) برای گسترش مذهب حنبلی اقدامات فراوانی کردند. (30)

شخصیت‌های حنبلی

برخی از شخصیت‌های مهم حنبلی عبارتند از:
1. ابن ابی‌یعلی (380 هـ 458هـ )، ابوالحسین محمد بن محمد بن حسین بن محمد بن خلف بن فراء، محدث، اصولی، مورخ، قاضی و فقیه حنبلی بغدادی بود که در بغداد متولد شد. (31) و برخی علوم را در نوجوانی، از پدرش آموخت. او در فقه و مناظره چیره‌دست بود و طبق مذهب احمد بن حنبل فتوا می‌داد. (32) وی به مذاهب خود تعصب داشت و با اشاعره سخت مخالف بود و بر ضد آنان مجادله می‌کرد و آن‌ها را حقیر می‌شمرد. (33)
ابن ابی‌یعلی آثار ارزشمندی در مذهب حنبلی داشت. کتاب مهم و معروف وی طبقات الحنبلیه (طبقات الاصحاب) است که نخستین کتاب در این زمینه است. المسائل التی حلف علیها الامام احمد بن حنبل الشیبانی و الاعتقاد از دیگر کتاب‌های اوست. (34) ابن ابی یعلی جایگاه سیاسی و اجتماعی خوبی داشت؛ مثلاً قاضی القضات بغداد بود؛ در حالی که پیش از او، ماوردی شافعی بصری این منصب را داشت. (35)
2. ابوعبدالله بن بطه عکبری (304 هـ - 387هـ ) از بزرگان حنبلی است. (36) که کتاب‌هایش در زمینه‌ی آشنایی با دیدگاه حنابله، در خور توجه است.
3. ابوبکر نجاد احمد بن سلیمان بغدادی، بزرگ حنابله، در عراق از دنیا رفت. او تألیفات بسیاری داشت و شاگرد ابو داود سجستانی، ابراهیم حربی و عبدالله، پسر ابن‌‌حنبل، بود و در جامع‌المنصور، دو کرسی تدریس داشت. (37)
4. ابو الخطاب علی بن احمد مقری صوفی بغدادی (392-466) از قاریان بزرگ و مشهور بغداد، فقیه حنبلی بود. وی در آغاز شافعی بود و پس از گفت وگو با برخی بزرگان حنابله، حنبلی شد. (38)
5. شریف ابوجعفر حنبلی عبدالخالق بن عیسی هاشمی عباسی، از فقهای زاهد و آمرین به معروف و ناهین از منکر بود. او که متولد 411 ق بود، القائم را پس از مرگش غسل داد. وی در زمان فتنه‌ی اشاعره و حنابله به سبب ابن‌قشیری، در دارالخلافه ماند و فقها و دیگران بر او وارد می‌شدند و دست و سر او را می‌بوسیدند. او پس از مرگ، در کنار ابن‌حنبل دفن شد. (39)

توجیه عملی خشونت در میان حنابله

در میان مذاهب اسلامی، حنابله به دلیل ظاهر‌گرایی، تعصب و جمود ویژه‌ای را دارا می‌باشند. آن‌ها تنها قرائت خویش از اسلام را موجب رستگاری دانسته و حملات بسیاری در طول تاریخ به دیگر مذاهب کرده‌اند. در این میان نقش برخی از تندروها حنابله در ایجاد هرج و مرج و درگیری فراگیر در بغداد برجسته‌تر است. در این دوره شاهد اقتدار تشیع به دلیل ظهور دولت شیعی آل‌بویه هستیم و عالمان و اندیشمندان شیعه در نزد دولت و حکومت جایگاه رفیعی دارند. در این بخش به برخی از تندروی‌های حنابله اشاره کرده و عوامل آن را بررسی می‌کنیم. ذهبی معتقد است که در طول تاریخ اسلام، غالیان هر گروه از مذاهب اسلامی مانند: حنابله، معتزله، شیعه، اشاعره، جهمیه، کرامیه، و مرجئه جهان اسلام را به بحران کشیده‌اند، تعداد آنان زیاد است و در میان این افراد، دانشمندان و عابدان نیز وجود دارند. بنابراین از خداوند برای اهل توحید درخواست بخشش داریم و از هوس‌ها و بدعت‌ها به خدا پناه برد و سنت و پیروان آن را دوست داریم نه بدعت و تأویل‌ها را. (40)

الف - نخبگان :

برخی برخوردهای پیروان یک فرقه که بر اساس تصمیم‌گیری‌های احساسی و زود هنگام است، پیامدهای ناگوار و دراز مدتی برای آن فرقه دارد، از موارد عالمان خشونت‌گرا می‌توان ابو محمد بربهاری را نام برد. وی بر آن بود تا با ایجاد جنبشی مذهبی بر پایه‌ی اندیشه‌های حنبلی، اوضاع را برای اقتدار و تسلط حنابله و گسترش تفکر آنان آماده کند، از این رو، هم با اهل رأی، متعزله، شیعیان و قرامطه و هم با سیاست تساهل دینی خلافت عباسی به مبارزه برخاست. از دید بربهاری، گفت و گو درباره‌ی مسائل جدید کوچک روا نیست، زیرا بدعت‌های کوچک سرآغازی برای بدعت‌های بزرگ است، به همین دلیل، نباید هیچ تسامحی در امور دین، حتی درباره‌ی کوچک‌ترین بدعت‌ها نشان داد و گرنه این بدعت‌ها تقویت و به سنت تبدیل می‌شود (41) و در فرآیندی دراز مدت، ماهیت دین تحول اساسی خواهد کرد و بازشناسی حقیقت دین از بدعت‌ها بسیار مشکل می‌شود.
ابومحمد بربهاری در 312 ق، هنگامی بروز بحران‌های قرامطه که به کاروان حاجیان حمله می‌بردند، برای کمک مالی به حاجیان پیشگام شد و اظهار کرد که در صورت خواست مقتدر، خلیفه‌ی عباسی، او می‌تواند مردم بغداد را به پرداخت کمک‌های مالی هنگفت تشویق کند. (42) این گزارش نفوذ و اقتدار اجتماعی چشم‌گیر بربهاری را نشان می‌دهد. (43) از سوی دیگر او به دلیل دشمنی با اهل بیت (علیهم السلام)، (44) با برگزاری عزاداری برای امام حسین (علیه السلام) مخالف بود و به شدت با آن برخورد می‌کرد. شیعیان از بیم آزار حنابله، یا در خانه‌ی بزرگان خود یا به صورت پنهانی، سوگواری می‌کردند. نمونه‌ی برخورد حنابله این بود که بربهاری فتوای کشتن زن خوش آوازی را صادر کرد که گاهی، برای مصایب واقعه‌ی کربلا مرثیه‌سرایی می‌کرد. (45) این واقعه تقابل شدید حنابله با شیعیان و به ویژه امامیه را در این دوره نشان می‌دهد.
نقش داشتن پنهان و آشکار بربهاری و یارانش، در شورش‌های حنبلیان، در بغداد بدیهی است، مثلاً در سال 317 ق میان حنابله، به ویژه یاران ابوبکر مروزی با گروهی از مخالفانشان، بر سر تفسیر آیه‌ی (وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَکَ عَسَى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَاماً مَحْمُوداً)، (46)
فتنه‌ی خونینی روی داد که منجر به کشته شدن برخی شد و با ورود نیروهای نظامی، شدّت آن افزایش پیدا کرد. ریشه‌ی اختلاف این بود که بر اساس تفسیر حنابله، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در عرش، در کنار خداوند هم‌نشین اوست؛ (47) اما مخالفان آنان این تفسیر را نپذیرفته و آن را مبتنی بر تجسیم دانستند و بر آن بودند که مرادِ آیه این است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شفاعت می‌کند. (48) بربهاری همچنین، در ماجرای تخریب مسجد براثای شیعیان دست داشت و با کوشش او، مقتدر، خلیفه عباسی، دستور تخریب مسجد را صادر کرد و حتی به فتوای بربهاری، زمین آن به گورستان تبدیل شد. (49) این مسجد، در سال 328ق، به دستور بجکم، در زمان الراضی، خلیفه عباسی بازسازی شد و حتی گفته شده پنج هزار دینار برای این کار پرداخت کرد و در دوره‌ی خلافت المتقی، برای آن منبر آوردند. در نتیجه‌ی این اقدامات، موقعیت شیعه تقویت و این مسجد پایگاهی برای آنان و نماز جمعه نیز، در آن برگزار شد. (50)
بربهاری به بدعت در دین بسیار حساس بود و به همین دلیل، هرگونه تفسیر و تأویل جدید را ناروا می‌دانست و بر برخورد با بدعت‌ها، از طریق امر به معروف و نهی از منکر تأکید داشت، به همین دلیل، اختلاف و آشوب بسیاری در بغداد رخ داد. وزیر خلیفه، علی بن بلیق تصمیم گرفت سب معاویه و یزید را رسمی کند و دستور داد بر منبرها، آنان را لعن کنند. (51) با این کار، عراق بیشتر به آشوب دچار شد و گروه‌های گوناگون بغداد، با یکدیگر درگیر شدند. برای سامان‌دهی اوضاع آشفته، دستور دست‌گیری و تعقیب بربهاری و پیروان او صادر شد. در پی این دستور، بربهاری و برخی یارانش به بصره رفتند و به اجبار، زندگی پنهانی اختیار کردند. (52)
بربهاری و مریدانش، به بهانه‌ی نهی از منکر، بلوای بزرگی، در بغداد به راه انداختند و کارهایی از قبیل: یورش به خانه‌ها، ریختن نبیذ مردم، زدن زنان آوازه‌خوان و شکستن ساز‌ آن‌ها، دخالت در خرید و فروش مردم، بازخواست مردانی که با زنی یا پسر بچه‌ای راه می‌رفتند و دست‌گیری و گواه بر ضد آن‌ها در صورتی که با آن فرد خویشاوند نبودند، کردند. این حرکت به گونه‌ای پیش رفت که بغداد را به هرج ومرج بسیاری کشاند، از این رو، بدر خرشنی، رئیس شرطه‌ی بغداد، اجتماع یاران بربهاری و گفت وگو درباره‌ی افکارشان را ممنوع و اعلام کرد که هیچ پیش نمازی از یاران بر بهاری حق ندارد با مردم نماز گزارد، مگر آن که در نماز صبح و مغرب و عشا «بسم‌الله» را با صدای بلند بخواند. این فرمان‌ها، روحیه‌ی اجتماعی آنان را بهتر نکرد و خشونت شدیدتری نشان دادند و عده‌ای را تحریک کردند که اگر یک شافعی مذهب، وارد مسجد شد، او را به شدت بزنند و آنان نیز، شافعی را تا حد مرگ می‌زدند. (53)
در نهایت، خلیفه الراضی، پس از توجه نکردن بربهاری و یارانش به این حکم، اعلامیه‌ی تندی بر ضد آنان صادر کرد. خلیفه کارهای آنان را زشت خواند و به شدت، از باورهای تشبیه گرایانه‌ی ایشان و تکفیر شیعیان و منع زیارت قبور امامان شیعه انتقاد و آنان را تهدید کرد. وی به آنان گفت: «شما زیارت کنندگان راگمراه می‌دانید، اما خودتان به زیارت قبر کسی که شرف و نسب بالایی ندارد، (54) می‌روید و در بارگاه او و برای تبرک و زیارت جمع می‌شوید، در حالی که نسب او به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نمی‌رسد، شما به مردم می‌گویید قبر او را زیارت کنند و درباره معجزات و کرامات پیامبران را باور دارید! خداوند شیطان را لعنت کند که این کارهای زشت را در نظر شما جلوه و فریبتان داده و گمراه شده‌اید! خلیفه الراضی سوگند یاد می‌کند و به سوگند خود عمل خواهد کرد که اگر از مذهب زشت و راه کج برنگردید، شما را تبعید خواهد کرد و بالاخره خواهد کشت و پراکنده و نابود خواهد کرد و با شمشیر، گردن شما را خواهد زد و خانه‌ی شما را با آتش خواهد سوخت.» (55) و موضوع قبرهای امامان شیعه و خواندن بسم‌الله، با صدای بلند، نشان دهنده‌ی نفوذ بسیار شیعیان در دربار عباسی و مخالفت فکری خلیفه و برخی اطرافیان او با حنابله است. ناراحتی و خشم حنابله نیز، به همین جهت بود که، به اقدامات خشونت‌بار آنان بر ضد شیعه، انجامید.
بر اساس برخی گزارش‌ها، در سال 323 ق بربهاری و یارانش، در اعتراض به دستگیری برخی حنابله، دکان‌ها را غارت کردند و آتش زدند، (56) به همین جهت، دربار، وی و یارانش را تعقیب کرد. بربهاری گریخت، اما یاران او دستگیر و اذیت شدند. (57)
حنابله در عصر الراضی، دوباره آشکار شدند و با وجود منع پیشین، به نشر اندیشه‌های خود پرداختند و اقتدار پیشین را به دست آوردند، (58) به گونه‌ای که در سال 323ق، پس از مرگ نفطویه نحوی، یکی از عالمان آنان، بربهاری بر او نماز گزارد. (59) قدرت حنابله در این دوره، چنان افزایش یافت که آنان گاهی، برای امر به معروف، به خانه‌ی امیران و بزرگان درباری و لشکری هجوم می‌بردند، اگر نبیذ و ابزار لهو می‌دیدند، برخورد شدیدی می‌کردند. (60)
هنگامی که بربهاری با یارانش، به سمت غرب بغداد می‌رفتند، یاران او شعارها و سخنان ارادتمندانه‌ای درباره‌ی وی گفتند. خلیفه از این حرکت آنان و نفوذ و اقتدار بربهاری وحشت کرد و زمینه‌ی برخورد با آنان فراهم شد. (61) خلافت در زمان الراضی ضعیف شده بود و به همین دلیل حنابله قدرت گرفتند، اما خلیفه، در نهایت مجبور شد بر آنان سخت‌گیری کند.
این گزارش‌ها نشان می‌دهد که در این دوره، برخی گروه‌ها به دربار و خلیفه، تعرض‌های گوناگون می‌کردند، از این رو، خلیفه احساس خطر کرد و به رئیس نیروهای امنیتی شهر (صاحب شرطه) دستور داد اجتماع دو نفر از یاران بربهاری را ممنوع اعلام کند. به این ترتیب، بربهاری دوباره، به مخفی‌گاه خود بازگشت. (62) برخی گفته‌اند بربهاری به دلیل مشکلات سیاسی و اجتماعی، تا آخر عمر، یعنی سال 329ق، زندگی پنهانی داشت، (63) اما طبق گزارش دیگری، صولی در 326 ق وی را دیده و با او گفتگو کرده است. گزارش دیگری نیز نشان می‌دهد وی در همین زمان (326-327) آشکارا فعالیت داشت. (64) این گزارش‌ها فعالیت بربهاری را نشان می‌دهد که گاه پنهانی و گاه، آشکارا بود.
در برخی گزارش‌های طرفداران حنابله آمده است ابوالحسن الشعری، پس از ورود به بغداد، نزد بربهاری رفت و از ردیه‌هایش بر معتزله، یهود، نصارا و مجوس سخن گفت؛ ولی بربهاری اندیشه‌های او را نپذیرفت و گفت حنابله فقط اندیشه‌های احمد بن حنبل را شناخته و از آن‌ها پیروی می‌کنند. پس از آن، اشعری کتاب الابانة عن اصول الدیانه را نوشت، (65) اما باز، بربهاری کتاب و افکار او را نپذیرفت، به همین دلیل، اشعری بغداد را ترک کرد و دیگر در آن جا دیده نشد. (66) ابن‌عساکر که طرفدار اشعری بود، این گزارش را ساختگی دانست. (67) از سوی دیگر، ابراز خرسندی صولی از مرگ بربهاری، (68) وضعیت بسیار نابسامان بغداد را بر اثر درگیری‌های مذهبی و سیاسی - اجتماعی نشان می‌دهد. ظاهراً شادمانی او از این جهت بود که مرگ بربهاری سبب شد فتنه‌ها در بغداد فرو نشیند. این ابراز شادمانی این نکته را نیز در بر دارد که بربهاری در درگیری‌های بین فرقه‌ای نقش کلیدی داشت؛ زیرا وی بر باورهای خود بسیار تعصب داشت و با مخالفان خود برخورد می‌کرد، هم چنین می‌توان به گرایش مخالفت‌آمیز صولی با اندیشه‌ها و اقدامات بربهاری پی برد.
در این دوره یکی از زمینه‌های خشونت‌گرایی در میان حنابله را برخاسته از تصمیم‌های معزالدوله بویهی است که بر سوگواری و جشن همراه با شعارهای بر اساس باورهای منتسب به شیعه تأکید می‌کرد.
در سال 351ق، شیعیان به دستور معزالدوله، بر دیوارهای مساجد بغداد، شعارهایی نوشتند که خلاصه‌ی آن‌ها چنین بود: «لعن خدا بر معاویه، غاصب فدک فاطمه (علیهاالسلام)، منع کنندگان دفن حسن (علیه السلام) در کنار قبر جدش، تبعید کننده‌ی ابوذر و خارج کننده‌ی عباس از شورا» خلیفه قدرت نداشت از این کارها جلوگیری کند، از این رو، برخی مردم نیمه شب، نوشته‌ها را از دیوار پاک کردند. معزالدوله برای مقابله با این افراد تصمیم گرفت دوباره آن شعارها را بنویسد، اما وزیر، ابومحمد مهبلی، او را به نوشتن «لعن خدا بر معاویه و ظالمان به خاندان رسول خدا» تشویق کرد و به این که نام کسی جز معاویه را ذکر نکند. (69) معزالدوله دستور داد مردم در هجدهم ذی‌الحجه، با چراغانی و نورپردازی مغازه‌ها، کوچه‌ها و خیابان‌های بغداد شادمانی کنند. (70)
معزالدوله هم چنین، در عاشورای سال بعد، به مردم دستور داد مغازه‌ها را بسته، خرید و فروش نکنند، لباس عزا پوشیده، نوحه‌خوانی کنند و زنان موها را پریشان کنند و صورت‌هایی سیاه پوشیده و لباس‌هایی پاره و چهره‌هایی آسیب دیده، همراه ناراحتی و اندوه بر حسین (علیه السلام) از خانه‌ها خارج شوند. مردم نیز چنین کردند؛ در حالی که اهل سنت نمی‌توانستند از این کارها جلوگیری کنند؛ زیرا سلطان، شیعه بود و موافق این کارها بود. در سال 353 ق، نیز این کارها تکرار شد و بین شیعه و اهل سنت درگیری صورت گرفت و در این درگیری‌ها، اموال مردم بسیار آسیب دید. (71) در نتیجه می‌توان گفت اهل سنت و به ویژه حنابله، برای مقابله با تشیع، به خشونت متوسل شدند.
طبق گزارشی، یک سال پس از این ماجرا، معزالدوله به بیماری سختی گرفتار شد و از سب دو خلیفه اول توبه کرد و دستور داد اموال بسیاری را صدقه دادند و بسیاری از بردگانش را آزاد کرد. برخی دلیل آن را چنین گفتند که روزی، عالمان در جلسه‌ای با حضور او مطرح کردند که ازدواج عمر با ام‌کلثوم، رضایت علی (علیه السلام) را از خلفای پیش از خود نشان می‌دهد. این سخن برای معزالدوله بسیار گران آمد و با تعجب گفت: «به خدا قسم، تاکنون این سخن را نشنیده بودم.» پس از آن، وی از مذهب تشیع دست کشید و با اهل سنت و مردم هماهنگ شد. (72) او یک سال پس از این کسالت، از دنیا رفت. (73)
البته در درستی این گزارش تردیدهای بسیار وجود دارد؛ این مطلب در منابع اختصاصی دوره‌ی آل‌بویه نیامده است و اگر چنین حادثه‌ای رخ داده بود، حتماً در بغداد بسیار تأثیر می‌گذاشت و پیامدهای سختی برای شیعیان داشت، در حالی که هیچ گزارشی نشان نمی‌دهد چنین حوادثی پیش آمده باشد. هم چنین شواهدی بسیار بر شیعه بودن یا طرفدار شیعه بودن او تا آخر عمر، وجود دارد. دستورهای او در پشتیبانی از شیعیان و عالمان ایشان، گویای این نکته است.
درباره‌ی معزالدوله سخن دیگری نیز وجود دارد: معزالدوله پس از ابتلا به بیماری سخت و ممکن نبودن شفایش، بیشتر اموال خود را به مردم صدقه داد و بردگانش را آزاد و رد مظالم بسیاری پرداخت کرد و پس از توبه به دست ابوعبدالله بصری، در سال 356 ق از دنیا رفت؛ (74) بنابراین، توبه او به اقدامات دوران حاکمیتش مربوط بود که به مردم ستم کرده بود و به اعتقادات او ربطی نداشت. در نهایت، با گزارش دو منبع نمی‌توان بسیاری از مطالب مهم و ثابت شده را رد کرد.
در سال 393 ق استاد هرمز (عمید الجیوش) به دلیل وقوع فتنه‌ای بزرگ در بغداد و فعالیت بسیار عیاران و اختلاف شیعه و سنی، برگزاری مراسم مذهبی شیعیان و سنیان را ممنوع کرد؛ از جمله: مراسم عزای شیعیان را در عاشورا، و مراسم عزای جاهلان سنی باب بصره و باب شعیر را برای مصعب بن زبیر در روز هشتم پس از عاشورا. او، شیخ مفید، فقیه بزرگ امامیه، را نیز تبعید کرد. با این اقدامات، اوضاع بغداد تا حدودی آرام شد. (75)
در عاشورای 458ق مردم محله کرخ مغازه‌های خود را بستند و زنان را حاضر کرده، بر اساس سنت، به نوحه‌خوانی برای امام حسین (علیه السلام) پرداختند. اهل سنت با این کارها مخالفت کرده، خلیفه، ابوغنائم را خواست و دلیل آن را پرسید. وی ضمن عذرخواهی، بیان کرد که نمی‌دانسته و پس از آگاهی، با آن کارها برخورد کرده است. پس از این ماجرا، مردم محله کرخ به دیوان رفته و عذرخواهی کردند. سپس خلیفه، توقیعی در کفر کسانی صادر کرد که صحابه را سب و بدعت را آشکار می‌کنند. (76) در این مورد کاملاً آشکار است که امامیه از روی احساسی برخاسته از باور، رسم پیشین خود را تکرار کردند، اما سرانجام عذرخواهی کردند.

ب- عوام تندرو:

پیروان فرقه‌های مختلف برخی باورها را اصولی مسلم می‌شمرند و بر انجام آن‌ها بسیار اصرار دارند و همین موضوع چالش‌هایی را در بین مذاهب ایجاد می‌کرد. سوگواری امامیه در روز عاشورا را برای امام حسین (علیه السلام) واکنش حنابله را برانگیخت و برای قتل مصعب بن زبیر، قاتل مختار، و یکی از نمایندگان تفکر عثمانی، جلسه عزاداری در 18 محرم برپا می‌کردند. (77) برگزاری جشن امامیه در روز غدیر برای انتخاب امام علی (علیه السلام) و جشن حنابله در روز هشتم پس از غدیر به مناسبت پناه بردن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ابوبکر به غار، شواهد مناسبی در زمینه‌ی تقابل برخاسته از رفتارهای گروهی این دو فرقه است.
امامیه صحابه را لعن و سب، و حنابله از زیارت قبور منع می‌کردند. این کارها، از دیگر عوامل مهم در ایجاد تقابل میان این دو گروه بود. این امور عده‌ای را به برخوردهای فیزیکی با رقیب و برخی را به هجرت از بغداد وادار کرد، مثلاً ابوبکر محمد بن محمد مقری بغدادی طرازی (385ق)، لغت‌شناس و مشهور به ابن‌درید، بود. درباره‌ی دلیل هجرت او از وطن گفته شده که ان حنبلی بسیاری در بغداد می‌زیستند و وی برای فرار از اذیت آنان، غربت اختیار کرد و در سن 85 سالگی از دنیا رفت. (78) نمونه‌ی دیگر از میان حنابله است. ابوبکر عبدالعزیز، مشهور به غلام الخلال، از بزرگن حنبلی بود که به دلیل سب صحابه مهاجرت کرد. عالمان حنبلی این اقدام او را نشانی از باور محکمش به مذهب دانستند. (79)
شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد رفتار برخی حنبلی‌ها و امامی‌ها، در قبال یکدیگر، بسیار خشن و انه بود و به تدریج، به واگرایی بیشتر گروه‌های مسلمان در بغداد انجامید. این شواهد به بغداد منحصر نیست. رفتار ابن‌شهاب عکبری، بزرگ حنبلی و بر ضد رافضیان، بسیار تند بود. بیست سال سخن نگفتن او با برادرش، ابوالخطاب، به دلیل انتساب برادرش به اندیشه‌های رافضی، (80) نمونه‌ای از این رفتار است.
درگیری مردم بصره در سال 351 ق، باز هم به دلیل سب صحابه، (81) از دیگر شواهد برخوردهای خشن امامیه و حنابله بر ضد یکدیگر است. چنان که گفته شد، در سال 351 ق شیعیان، به دستور معزالدوله، بر دیوارهای مسجدهای بغداد شعارهایی نوشتند که خلیفه قدرت نداشت با این کار مخالفت و از آن جلوگیری کند. (82) هم چنین معزالدوله دستور داد مردم در هجدهم ذی‌الحجه، با نور‌پردازی مغازه‌ها، کوچه‌ها و خیابان‌های بغداد شادمانی کنند، هم چنین در روز عاشورا، مردم مغازه‌ها را بسته و نوحه‌خوانی و عزاداری کنند که در پی آن، اهل سنت با آن‌ها درگیر شده و اموال بسیاری از مردم آسیب دید. (83)
جدول شماره 1 حاوی استنادات و شواهد درگیری‌ها و تقابل امامیه و حنابله است، البته استقصای کامل صورت نگرفته و فقط نمونه‌هایی ذکر شده است.

جدول1: روابط شیعه و سنی در بغداد

ردیف

حادثه

سال

علت حادثه

منبع

1

درگیری و فتنه، و غارت کرخ

338

-

ابن کثیر 22/11/؛
ابن جوزی 75/14

2

درگیری

340

تعصب مذهبی

ابن کثیر 224/11/؛
ابن جوزی 84/14/

3

درگیری و قتل

346

سبب صحابه

ابن کثیر 232/11/

4

درگیری و تعطیلی نماز جماعت

347

تعصب مذهبی

ابن جوزی 126/14/

5

درگیری و فتنه

348

-

ابن کثیر234/11/

6

درگیر و قتل

349

-

ابن کثیر236/11/

7

درگیری

350

عیاران

تنوخی 48/1/

8

درگیری و قتل

351

سب صحابه

ابن کثیر241/11/

9

درگیری

353

عاشورا

ابن کثیر 253/11/؛
ابن جوزی 155/11/

10

درگیری

354

عاشورا

ابن کثیر 254/11/

11

ظهور دعوت قائم (عباسی نزد اهل سنت، علوی نزد شیعه)

357

-

ابن مسکویه 286/6/

12

فتنه

359

عاشورا و غدیر

ابن‌جوزی 196/14/

13

درگیری

360

تعصب سبکتکین بر ضد شیعه

ابن مسکویه 348/6/

14

آتش سوزی

360

تعصب سنیان

ابن مسکویه 351/6/

15

درگیری و غارت کرخ

361

عاشورا

ابن کثیر 273/11

16

درگیری و غارت کرخ

362

قتل یک سنی

ابن مسکویه 273/11/

17

درگیری

363

تعصب سنی و شیعه

ابن مسکویه 374/6

18

درگیری و غارت کرخ

363

عاشورا

ابن کثیر 275/11/

19

درگیری، آتش، قتل، و غارت کرخ

364

-

ابن مسکویه 400/6/

20

درگیری، قتل و تخریب

379

عیاران

ذهبی 10/3/

21

درگیری و آتش سوزی در محله کرخ، تخریب

380

تعصب

ابن‌جوزی  344/14/

22

درگیری و فتنه

381

مراسم غدیر خم

ابن کثیر 310/11/

23

منبع برگزاری رسوم شیعی و سنی

382

عاشورا

ابن ثیر 311/11/،
ابن جوزی 369/14/

24

درگیری

384

عیاران

ابن جوزی 369/14

25

تقابل و رقابت

390

عاشورا و غدیر

ابن مسکویه 401/7/

26

درگیری

391

تعصب

ابن مسکویه/(صلی الله علیه و آله و سلم) 452/

27

درگیری و فتنه

392

عیاران

ابن کثیر 330/11/؛
ابن جوزی 59/15/

28

منبع برگزاری رسوم شیعی و سنی

393

عاشورا

ابن مسکویه/527/7

29

نپذیرفتن انتصاب موسوی از سوی خلیفه

394

اقتدار خلیفه

ابن اثیر30/8/

30.

درگیری و آتش و قتل در محله‌ی کرخ، تبعید شیخ مفید

398

قرآن بن مسعود، سب صحابه و تعرض به شیخ مفید

ابن کثیر/338/11؛
ابن جوزی/59/15

31

رسمی شدن مراسم عاشورا

402

وزیر طرفدار شیعه

ابن جوزی/82/15

32

درگیری

403

-

ابن جوزی/91/15

33

درگیری و فتنه

406

عاشورا تندروی برخی شیعه

ابن کثیر/2/12؛
ابن جوزی /111/15

34

آتش سوزی بارگاه امام حسین (علیه السلام)

407

  •  

ابن جوزی / 167/15

35

درگیری، فتنه و اعلامیه القادر

408

  •  

ابن کثیر/6/12؛
ابن جوزی 125/15

36

درگیری و تبعید شیخ مفید

415

برخورد با عامل خلیفه

ابن جوزی 167/15

37

درگیری و سوزاندن خانه سید مرتضی

416

عیاران

ابن جوزی/171/15

38

آتش‌سوزی کرخ و تعرض به سید مرتضی

417

محرم

ابن کثیر/26/12؛
ابن جوزی 175/15

39

درگیری و اعلامیه خلیفه بر ضد شیعه و تشیع

420

عزل خطبای شیعه مسجد براثا

ابن کثیر/26/12؛ 199/15

40

درگیری و قتل (دوبار)

421

عاشورا

ابن کثیر/28/12؛
ابن جوزی/204/15/

41

درگیری، غارت کرخ (دوبار)

422

تعصب به صحابه و خلفا وغدیر

ابن کثیر/31/12؛
ابن جوزی/219-214/15

42

درگیری

423

عاشورا

ابن جوزی/222/15

43

درگیری ومحدودیت برای شیعه درکرخ

424

-

ابن جوزی/236/15

44

درگیری و منع آب برای کرخ

425

-

ابن کثیر/36/12؛
ابن جوزی 240/15

45

فتنه

426

-

ابن کثیر/38/12

46

درگیری

429

تعصب نسبت به واژه «شاهنشاه»

ابن کثیر/43/12؛
ابن جوزی 264/15

47

درگیری و حمله غزنویان به ری

432

تعصب

ابن کثیر/49/12؛
ابن جوزی /227/15

48

اعلامیه خلیفه (مثل اعلامیه 408)

433

- تعصب نسبت به شیعه

ابن جوزی/ 279/15

49

درگیری و حمله‌ی عامه به یهود

437

-

ابن جوزی/302/15

50

درگیری، قتل و نرفتن حج عراقی‌ها

439

-

ابن کثیر/56/12؛
ابن جوزی/308/15

51

درگیری

440

-

ابن جوزی/313/15

52

منبع برگزاری عزاداری عاشورا و پذیرش شیعه، دیوارکشی بین کرخ و دیگر محله‌ها، شکستن وعده به وسیله شیعه و قتل و درگیری (چند بار)

441

عاشورا

ابن کثیر/59/12؛
ابن جوزی/325/15

53

صلح شیعه و سنی، ترحم شیعه بر صحابه و زیارت قبور امامان (علیهم السلام) به وسیله اهل سنت

442

اتحاد (ترحم و صحابه وزیارت قبور امامان)

ابن کثیر/62/12؛
ابن جوزی/329/15

54

درگیری

443

شعارها و سب صحابه و زیارت

ابن کثیر329/62،15/12

55

درگیری

444

سب صحابه

ابن جوزی/235/15

56

درگیری و فتنه

445

سب صحابه

ابن کثیر/64/12؛
ابن جوزی/340/15

57

درگیری و قتل شیعه و سنی، درگیری اشاعره و حنابله

447

شعارها

ابن کثیر/66/12؛
ابن جوزی/347/15

58

منع شیعه از برگزاری مراسم و دادن شعار

448

غلبه‌ی سلجوقیان

ابن کثیر/68/12؛
ابن جوزی/7/16

ابن کثیر در حوادث سال 363ق، دو فرقه‌ی شیعه و سنی را کم عقل خوانده که به این دلایل درگیر شدند. به نظر می‌رسد فتنه‌های این دوره‌ی بغداد، در اقدامات تند و انه‌ی گروه‌های فشار هر دو فرقه ریشه داشته که با رفتارهای ضد مصلحتی و افراطی، زمینه‌ی فتنه و آشوب را در بغداد فراهم می‌کردند و در نهایت، به ضرر هر دو گروه امامیه و حنابله به پایان رسید.
برای تبیین بیشتر تندروی حنابله به مخالفان خود، بررسی اجمالی برخورد آنان با ابن‌جریر طبری مناسب است، ابن جریر که اهل طبرستان بود، در بغداد از دنیا رفت. او مجتهد بود و از کسی تقلید نمی‌کرد و حنابله به او ظلم کردند. وی آثار بسیار و در قرائت، تفسیر، حدیث، فقه، تاریخ، و دیگر دانش‌ها مهارت داشت. (84)
او به درخواست خلیفه، کتابی در بردارنده‌ی نظرهای عالمان دین و به تقاضای وزیر، کتابی در زمینه‌ی فقه نوشت، اما از پذیرفتن هدایای خلیفه و وزیر خودداری کرد. (85) به طور کلی، طبری عطایای حکومتی را نمی‌پذیرفت و حتی اموال و هدایای بسیاری را که عبدالله بن یحیی بن خاقان برای او فرستاده بود، برگرداند. او همچنین، از پذیرش منصب قضاوت و ریاست دیوان مظالم خودداری کرد. (86)
حنابله با طبری مخالفت شدیدی داشتند و اتهامات بسیاری به او زدند که اتهام شیعه‌گری بارزترین آنهاست. ابن اثیر اتهام رفض و الحاد را درباره‌ی ابن جریر گزارش کرده، اما به نقل از مسکویه گفته است آنچه درباره‌ی تعصب عامه در این زمینه بیان شده، درست نیست، بلکه مخالفت حنابله با ابن جریر به این دلیل بود که طبری، در اختلاف الفقهاء، احمد بن حنبل را جزء فقها نشمرده است، زیرا او را محدث می‌دانست، نه فقیه. حنابله از این کار ابن‌جریر، خشمگین شدند و آن را برخاسته از حسادت طبری دانستند. (87)
پس از آن، حنابله در جمعه‌ای، با ابن‌جریر بحث کردند، اما طبری قانع نشد و در نتیجه، حنابله او را لگدمال و خانه‌اش را سنگباران کردند. (88) به نظر می‌رسد در آن دوره، در میان برخی، چنین مشهور بود که عده‌ای از اهل سنت، به دلیل موضع‌گیری ابن‌جریر به نفع شیعه، انه با او برخورد کردند. ابن‌اثیر می‌خواست این برداشت را رد کند.
در سال 309 ق ابن‌جریر طبری، برای مناظره با حنابله درباره‌ی ایرادهایی که بر او می‌گرفتند، به خانه‌ی وزیر عیسی بن علی فراخوانده شد، اما حتی یک حنبلی در این مناظره حاضر نشد. (89) حنابله از ورود افراد به نزد ابن جریر جلوگیری می‌کردند و به همین جهت، برخی جویندگان حدیث از شنیدن روایات او محروم شدند. (90) ابن‌جریر را پس از مرگ، به دلیل ممانعت حنابله، در خانه‌اش شبانه به خاک سپردند، زیرا او را رافضی و برخی وی را ملحد می‌دانستند. (91)
طبری هنگامی که شنید که ابوبکر بن ابی داود سجستانی (316ق) درباره‌ی حدیث غدیر سخنانی گفته است، به نوشتن کتابی در زمینه‌ی فضائل خلفای چهارگانه اقدام و درباره‌ی درست بودن حدیث و حادثه‌ی غدیر دلایلی ذکر کرد، اما این کتاب را به پایان نرساند. (92) طبری در تدوین طریقه‌ای حدیث غدیر مهارت داشت و گستردگی اطلاعاتش را در زمینه‌ی روایات نشان داد. رابطه‌ی ابوبکر به ابی داود و ابن جریر خوب نبود. حنابله از ابوبکر بن ابی داود سجستانی پشتیبانی می‌کردند، از این رو، درباره‌ی طبری سخنان تندی می‌گفتند واو را به تشیع و مسح دو پا در وضو متهم کردند. حنابله با این کار، به طبری آزار بسیاری رساندند. (93) به نظر می‌رسد رویکرد ابن‌جریر در این گونه موارد که به سود شیعه تمام شد، سبب شد حنابله بر ضد وی موضع بگیرند، مثلاً نوشتن کتاب درباره‌ی غدیر، حدیث طیر و گفته‌ی او درباره‌ی جواز مسح برپا و لازم نبودن شستن پا، (94) از مواردی است که مردم عامی حنبلی را بر ضد وی شوراند و نشمردن احمد در زمره‌ی فقیهان، بهانه‌ای بود.
از موارد دیگر زمینه‌ساز برای برخورد شیعه‌ی امامی و حنابله می‌توان به موضع‌گیری‌های برخی درباریان به نفع شیعه اشاره کرد، برای مثال هنگامی که حاجب تصمیم گرفت لعن و سب معاویه را رسمی کند، قدرت خلیفه القاهر بسیار کم بود و حتی برخی سران دربار قصد داشتند قاهر را برکنار کنند، اما خلیفه متوجه شد و با یاری برخی، وزیر را عوض و ابو جعفر محمد بن قاسم بن عبیدالله را جانشین وی کرد و دستور داد خانه‌ی ابن‌مقله را آتش زنند و به این ترتیب، آشوب در بغداد گسترش یافت. (95)
در سال 309 ق نیز، به دلیل قتل یک زندیق، آتش‌سوزی گسترده‌ای در بغداد رخ داد که به درگیری و کشته شدن افراد بسیاری انجامید. (96)
در سال 323ق، عبیدیان (فاطمیان) رافضی مذهب توانستند با نیروی نظامی، بر شهر جنوه و سردانیه تسلط یابند و بر مردم شهرها ستم بسیاری شد. (97) این امر نشانه ضعف و سستی لشکریان خلیفه در مرزهاست. در همین سال، فتنه‌ی بربهاری، شورش لشکریان به دلیل نپرداختن حقوق آنان و مشکلات مربوط به وزیران بی‌کفایت یا تک‌رو رخ داد و وضعیت بغداد و خلافت، از لحاظ سیاسی، نظامی، اجتماعی و مذهبی بسیار بحرانی شد.
اکنون روشن شد که جریان فکری سلفی، با نام حنابله در بغداد پیش از دوره‌ی آل بویه، اقتدار نسبی داشتند. این نهضت به رهبری ابن‌حنبل آغاز شد و با رهبری افرادی، مانند: بربهاری ادامه یافت. حنابله در برابر هر فرد و گروهی که به عقل‌گرایی و دخالت عقل در تفسیر و تبیین و تحلیل دین در کنار سنت باور داشتند، به شدت ایستادگی می‌کردند و بر اساس امر به معروف و نهی از منکر درصدد بودند از تحریف دین و پیدایی بدعت‌ها جلوگیری کنند؛ برای نمونه رفتار آنان در برابر قائلان به مخلوق بودن قرآن، افراطی بود، به گونه‌ای که کسی در این باره، مقابل آنان نمی‌توانست تردید نشان دهد، بلکه همه می‌بایست بدون تأمل، مخلوق نبودن قرآن را باور می‌داشتند. (98) بروکلمان، حنابله را چنین وصف می‌کند: «آنان قانون، صلح، آرامش و نظام را در بغداد، با خطر جدی مواجه کردند.» (99) زهدی جار الله حرکت حنابله را رو به عقب دانسته است (100) زیرا ایشان با اندیشه‌ها و رفتارهای تند، از رشد علم و توسعه‌ی تمدن اسلامی جلوگیری کردند.
حنبلیان پس از مرگ ابن‌حنبل، با یکدیگر اختلاف پیدا کردند. برخی بر مسیر او تأکید داشتند و عده‌ای درباره‌ی وی به غلو کشیده شدند، به ویژه مردم عامی که تعصب شدیدی داشتند. معمولاً مردم عوام هر گروه و مذهبی، به دلیل شناخت اندک و ناقص از باوری که آن را پیروی می‌کنند، تندروی دارند. در هر صورت، تمامی حنابله با گروه‌های مخالف خود، با تندی برخورد می‌کردند و گروه‌های مخالف نیز، با حنابله سازش نداشتند. در میان مخالفان حنابله، شیعه و معتزله برجسته‌تر بودند، اما به دلیل فزونی جمعیت حنابله، قدرتی برای بیان مخالفتشان نداشتند؛ گرچه طبری در مقابل حنبلیان مقاومت و فشار بسیاری نیز تحمل کرد. این روند تا پیش از تسلط آل بویه بر بغداد ادامه یافت، اما پس از آن، با پشتیبانی آل بویه از شیعه، توان شیعیان فزونی یافت و آنان در برابر حنابله ایستادگی کردند. (101)

نتیجه‌گیری

اموری در میان حنابله زمینه‌ساز آشوب و خشونت است که مهم‌ترین آن‌ها مسائل مرتبط با توحید، از جمله: زیارت قبور، توسل و کمک خواستن از مردگان و تبرک به قبور است. از دیگر موارد برگزاری مراسم عاشورا و مساله امامت و سب صحابه است. این اختلاف سبب شد آشوب‌های بسیاری، در بغداد و برخی سرزمین‌های اسلامی پدید آید. با وجود مخالفت حنابله در مواردی، بزرگان آنان برخلاف آن رفتار کرده‌اند، مثلاً درباره‌ی زیارت قبر ابن‌حنبل چنین آمده که او مقامی بس بزرگ دارد و خداوند کسی را برای زیارت او مؤاخذه نمی‌کند. به نظر می‌رسد زیربنای همه اختلافات و درگیری‌های حنبلی‌ها نوعی از ظاهرگرایی همراه با جمود است که زمینه خشونت را در بغداد ایجاد می‌کرد.

پی‌نوشت‌ها:

1. پژوهشگر مؤسسه تحقیقاتی دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیهم السلام)
2. ابوزهره، تاریخ مذاهب اسلامی، ص 314.
3. کبیسی، عصر الخلیفة المقتدر بالله، ص 574 و 575.
4. ابن‌جوزی، مناقب الامام احمد بن حنبل، ص 16-20.
5. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج11، ص 186و 306.
6. ابن جوزی، همان، ص 256 به بعد.
7. مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص 169.
8. محمود، الحنابله فی بغداد، ص 39.
9. همان، ص 47.
10. همان، ص 53.
11. طبری، تاریخ طبری، ج8، ص 637-645 و ابن جوزی، مناقب الامام احمد بن حنبل، ص 419، 426.
12. ابوزهره، تاریخ مذاهب اسلامی، ص 256.
13. ابن جوزی، همان، ص 682.
14. ابونعیم، حلیة‌الاولیاء و طبقات الاصفیاء، ج9، ص 200.
15. همان، ص 210.
16. محمود، الحنابله، فی‌بغداد، ص 151.
17. عمر جی احمد شوقی، المعتزله فی بغداد و اثر هم فی الحیاة الفکریة و السیاسیه، ص 81.
18. محمود، همان، ص 172.
19. همان، ص 183 و 185.
20. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج4، ص 419 و ابن جزری، غایة النهایه، ج1، ص 112.
21. ابن جوزی، مناقب الامام احمد بن حنبل، ص 210-22 و ابن‌ابی یعلی، الاحکام السلطانیه، ج1، ص 341 و 242.
23. ابن ابی یعلی، ذیل طبقات الحنابله، ج1، ص 294.
24. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج8، ص 134.
25 . ابن‌ندیم، الفهرست، ص 285.
26. ابن جوزی، مناقب الامام احمد بن جنبل، ص 107-142.
27. ابن‌ابی یعلی، طبقات الحنابله، ج1، ص 56.
28. ابواسحاق شیرازی، طبقات الفقهاء، ص 159-162.
29. جعفری لنگرودی، تاریخ معتزله، ص 28.
30. همان، ص 30.
31. ابوزهره، تاریخ مذاهب اسلامی، ج1، ص 225 و العاملی، الانتصار، ج2، ص 358.
32. ابن جوزی، همان، ص 529.
33. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج19، ص 602.
34. همان.
35. زرکلی، الاعلام، ج7، ص 23.
36. جعفری لنگرودی، تاریخ معتزله، ص 21.
37. ذهبی، العلو العلی الغفار فی ایضاح صحیح الاخبار و سقیمها، ج1، ص 233.
38. ابن عماد، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، ج2، ص 376.
39. ابن کثیر، البدایه والنهایه، ج12، ص 119.
40. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج20، ص 44 و 45.
41. ابن ابی یعلی، طبقات الحنابله، ج2، ص 18 و ذهبی، همان، ج15، ص 90.
42. همان، ص 91 و ابن ابی یعلی، همان، ج2، ص 43.
43. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج12، ص 67.
44. ابن‌ابی یعلی، همان، ج2، ص 40.
45. تنوخی، نشوار المحاضره، ج2، ص 233و 295.
46. اسراء، آیه 79.
47. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج7، ص 57 و ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج23، ص 384.
48. ابن‌کثیر، البدایة والنهایه، ج11، ص 174، ابن ابی یعلی، همان، ج2، ص 43.
49. ص.لی، اخبار الراضی بالله، ص 136 و خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج1، ص 109.
50. ابن مسکویه، تجارب الامم، ج6، ص 38.
51. ذهبی، همان، ج15، ص 99 و ابن‌اثیر، همان، ص 92.
52. صفدی، الوافی بالوفیات، ج12؛ ص 90؛ ذهبی، سیر اعلام النبلا، 24، ص 6.
53. ابن اثیر، همان، ج7، ص 113.
54. منظور ابن‌حنبل است که جد او، ذوالثدیه، از خوارج نهروان بود.
55. ابن اثیر، همان، ج7، ص 114؛ ابن مسکویه، تجارب الامم، ج1، ص 323 و ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ج24، ص 31.
56. صولی، اخبار الراضی بالله، ص 65، همدانی، تکملة تاریخ الطبری، ج1، ص 92.
57. ذهبی، همان، ص 6 و 30.
58. صفدی، الوافی بالوفیات، ج12، ص 90.
59. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج6، ص 162؛ ابن ابی یعلی، طبقات الحنابله، ج2، ص 44.
60. ابن‌تغردی بردی، مورد اللطافة فی من ولی السلطنة و الخلافه، ج1، ص 193.
61. همدانی، همان، ج1، ص 91؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج15، ص 92.
62. ذهبی، العبر فی خبر من غبر، ج2، ص 202.
63. صفدی، همان، ج12، ص 90 و 146.
64. صولی، اخبار الراضی‌بالله، ص 135-136.
65. صدفی، همان، ص 90؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج15، ص 90.
66. ابن ابی یعلی، طبقات الحنابله، ج2، ص 18.
67. ابن عساکر، تبیین کذب المفتری فیما نسب الی الامام الاشعری، ج1، ص 393.
68. صولی، اخبار الراضی بالله، ص 212.
69. ابن خلدون، العبر، ج3، ص 527؛ همان، ج4، ص 585؛ ابن اثیر الکامل فی التاریخ، ج7، ص 275 و شافعی عاصمی، سمط النجوم العوالی فی ابناء الاوائل التوالی، ج1، ص 534.
70. ابن‌خلدون، العبر، همان.
71. همان.
72. شافعی عاصمی، همان.
73. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج11، ص 260.
74. همدانی، تکملة تاریخ الطبری، ج1، ص 192 و 193.
75. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج11، ص 332.
76. ابن کثیر، همان، ج12، ص 93.
77. همان، ص 10.
78. آقا بزرگ تهرانی، طبقات اعلام الشیعه، ج1 و نوابغ‌الرواة فی رابعه المئات، ص 301.
79. ابن ابی یعلی، طبقات الحنابله، ج2، ص 126.
80. ابن‌ابی یعلی، همان، ص 186 و 187.
81. ر. ک: همان، ص 241.
82. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج7، ص 275.
83. ابن خلدون العبر، ج3، ص 527.
84. سبکی، طبقات الشافعیة الکبری، ج3، ص 124 و یافعی، مرآة الجنان و عبرة الیقظان، ج2، ص 261.
85. سبکی، همان و ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج14، ص 272.
86. ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج52، ص 193.
87. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج7، ص 9.
88. جعفریان، جغرافیای تاریخ و انسانی شیعه در جهان اسلام، ص 126.
89. سبکی، طبقات الشافعیة الکبری، ج3، ص 125.
90. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج11، ص 146.
91. همان.
92. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج52، ص 198؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج14، ص 273 و همو، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ج23، ص 283.
93. ذهبی، سیر اعلام النبلا، ج14، ص 277.
94. محمود، الحنابله فی بغداد، ص 178.
95. ابن کثیر، همان، ص 172.
96. همان، ص 132.
97. ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ج24، ص 30 و همو، العبر فی خبر من غبر، ج2، ص 202.
98. محمود، همان، ص 148.
99. بروکلمان، تاریخ ملل و دول اسلامی، ص 175.
100. محمود، همان، ص 150.
101. جعفریان، جغرافیای تاریخی و انسانی شیعه در جهان اسلام، ص 123.

منابع تحقیق:
قرآن کریم.
1. آقا بزرگ تهرانی، محمد حسن، طبقات اعلام الشیعه، نوابغ الرواة فی رابعة المئات، دارالکتاب العربی، بیروت 1390 ق.
2. ابن ابی، یعلی، ابن فراء حنبلی، محمد بن حسین بن محمد، الاحکام السلطانیة، دارالفکر، بیروت 1420 ق.
3. ابن ابی یعلی، ابن فراء حنبلی، محمد بن حسین بن محمد، طبقات حنابله، تحقیق محمد حامد الفقی، دارالمعرفه، بیروت (بی‌تا).
4. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، تحقیق عبدالله قاضی، دار الکتب العلمیه، بیروت 1415 ق.
5. ابن جزری، محمد بن محمد، غایة النهایة، به کوشش گ. برگشتر سر، [بی‌نا]، قاهره 1351 ق.
6. ابن‌جوزی، عبدالرحمن بن علی، مناقب الامام احمد بن حنبل، به کوشش عبدالمحسن الترکی، انتشارات هجر للطباعة و النشر، (بی‌جا)، 1401ق.
7. ابن خلدون، عبدالرحمن محمد، العبر، دارالقلم، بیروت 1984م.
8. ابن عساکر، ابوالقاسم علی بن حسین، تاریخ مدینة دمشق، تحقیق محب الدین العمری، دار الفکر، بیروت 1995 م.
9.ــــ ، تبیین کذب المفتری فیما نسب الی الامام الاشعری، دار الکتاب العربی، بیروت 1404 ق.
10. ابن عماد، عبدالحی بن احمد، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، تحقیق الارناؤوط، دار ابن کثیر، بیروت 1406ق.
11. ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایه، تحقیق علی شیری، دار احیاء التراث العربی، بیروت 1408 ق.
12. ابن مسکویه، احمد بن محمد، تجارب الامم، به کوشش آمدروز، [بی‌تا: بی‌نا]، 1332 ق.
13. ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، تحقیق رضا تجدد، [بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا].
14. ابواسحاق شیرازی، ابراهیم بن علی، طبقات الفقهاء، تحقیق علی محمد عمر، مکتبة الثقافة الدینیه، ریاض 1418ق.
15. ابوزهره، محمد، تاریخ مذاهب اسلامی، ترجمه‌ی علیرضا ایمانی، انتشارات مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب قم 1384 ق.
16. ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء، دار الکتاب العربی، بیروت 1405 ق.
17. بروکلمان، کارل، تاریخ ملل و دول اسلامی، ترجمه‌ی هادی جزایری، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران 1346 ش.
18. تمیمی، عبدالله بن عبدالعزیز، اعتقاد الامام احمد بن حنبل، دارالمعرفه، بیروت [بی‌تا].
19. تنوخی، محسن بن علی، نشوار المحاضرة و اخبار المذاکره، تحقیق عبود الشالجی، [بی‌نا]، بیروت 1392 ق.
20. جعفری لنگرودی، محمد جعفر، تاریخ معتزله، انتشارات گنج دانش، تهران 1368 ش.
21. جعفریان، رسول، جغرافیای تاریخی و انسانی شیعه در جهان اسلام، انتشارات انصاریان، قم 1371 ش.
22. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، دار الکتب العلمیه، بیروت [بی‌تا].
23. ذهبی، محمد بن احمد، العبر فی خبر من غبر، تحقیق صلاح الدین المنجد، دار النشر، کویت 1984 م.
24.ـــــ ، العلو للعلی الغفار فی ایضاح صحیح الاخبار و سقیمها، تحقیق ابومحمد اشرف، مکتبة اضواء السلف، ریاض 1416 ق.
25. ، تاریخ الاسلام وفیات المشاهیر و الاعلام، تحقیق عبدالسلام تدمری، دارالنشر، بیروت 1407 ق.
26. ، سیر اعلام النبلاء، تحقیق شعیب الارنؤوط، مؤسسة الرساله، بیروت 1413 ق.
27. زرکلی، خیرالدین، الاعلام، دار العلم للملایین، بیروت 1989 م.
28. سبکی، عبدالوهاب بن علی، طبقات الشافعیة الکبری، تحقیق دکتر محمود الطناحی و دکتر عبدالفتاح محمد الحلو، هجر للطباعه، قاهره 1413 ق.
29. شافعی عاصمی، عبدالملک، سمط النجوم العوالی فی ابناء الاوائل و التوالی، تحقیق عادل احمد و علی محمد، دار الکتب العلمیه، بیروت 1419 ق.
30. صفدی، خلیل بن ابیک، الوافی بالوفیات، تحقیق احمد الارنؤوط و مصطفی ترکی، دار احیاء التراث العربی، بیروت 1420 ق.
31. صولی، محمد بن یحیی، اخبار الراضی بالله، به کوشش هیورث دن، قاهره 1355 ق.
32. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الامم و الملوک، دار الکتب العلمیه، بیروت [بی‌تا].
33. العاملی، الانتصار، دارالسیره، بیروت 1422 ق.
34. عمرجی، احمد شوقی ابراهیم، المعتزله فی بغداد و اثرهم فی الحیاة الفکریة و السیاسیه، مکتبة المدبولی، قاهره 2000 م.
35. کبیسی، حمدان عبدالحمید، عصر الخلیفة المقتدر بالله، نجف: 1394 ق.
36. محمود، محمد احمدعلی، الحنابلة فی بغداد، المکتب الاسلامی، بیروت 1406 ق.
37. مشکور، محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، با توضیحات کاظم مدیر شانه‌چی، انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد 1384ش.
38. همدانی، محمد بن عبدالملک، تکملة تاریخ الطبری، تحقیق البرت یوسف کنعان، المطبعة الکاثولیکیه، بیروت 1958م.
39. یافعی، عبدالله بن ایعد، مرآةالجنان و عبرةالیقظان، دار الکتاب الاسلامی، قاهره 1413 ق.

منبع مقاله:
گروهی از نویسندگان، (1393)، مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریان‌های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام» جلد ششم، قم: انتشارات دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیهم السلام)، چاپ اول.

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط