نویسنده: مهدى اخوان
4. مقایسه و تطبیق
دکارت و غزالی علی رغم فاصله 5 قرن از هم، در مقطعی از حیات فکری خود، دچار مسئلهای به ظاهر مشترک شدهاند، مسئلهای که تا مراحلی از حل آنچنان شباهت دارد که کار تطبیق و مقایسه معنادار و ممکن میسازد، اما در مقایسهی دیدگاههای دو اندیشمند در مسئلهای واحد به معنای تطابق نام و تمام آنها نبوده و باید احتیاطهای لازم را در نظر داشت. مقایسه و پرسش در زمینهی، انگیزهها روشها، اهداف، نحوهی تقریر مسئله و اهداف و غایات آنها میتواند در فهم و درک راه حلها و راهی که هر یک از آنها رفتهاند یاری رساند.شباهتهای این دو خصوصاً در مسئله شک تا حدی است که برخی مدعی بودهاند ترجمهی لاتینی کتاب المنقذ من الضلال به دست دکارت رسیده و مبنای شک او بوده است. فارغ از صحت چنین ادعایی کار هر دو اندیشمند در جای خود اهمیت بالایی دارد. حقیقت طلبی که بسیاری از متفکرین ادعای آن را دارند در زندگی عملی و مشی فکری این دو اندیشمند تحقق تامی دارد و سوای از مسئله شک نیز میتوان میان آنها مقایسهای انجام داد.
مقایسه حیرت غزالی و شک دکارتی در همان عناوین مطرح شده در هر بخش و بررسی شباهتها و تفاوتهای آنها در هر یک از آنها میتواند ارائه شود: زمینههای شک، انگیزه شک، نقطه شروع و انتهای شک، مراحل و دلایل شک، هدف از شک و ...
1-4. زمینهها و انگیزه شک
همان طور که در گزارش اندیشههای غزالی و دکارت آمد جستجوی حقیقت آرمان اولیه این دو متفکر است. مشاهده اینکه بسیاری از اندیشههای درون ذهن آنها ناشی از تقلید یا آموزشهای دوره کودکی و موروثی است و همچنین برخورد با اختلاف بین فرق و مکاتب متعارض که هر یک از خود را حق میدانستند، زمینهی شک و بازاندیشی در افکارشان را در آنها فراهم کرد. هر دو تصریح دارند آنچه آنها را بها این برمیانگیزاند سستی آرا و اندیشههای پیشین آنها و قصد آنها برای دستیابی به معرفتی یقینی و شک ناپذیر است.2-4. نقطه عزیمت
دکارت مهمترین راه برای پروژهی کلان خود را طرح و پرداختن به مسئله «روش» میداند و الگوی خود را روش ریاضیات میشناسد که از آن روش، مؤلفههای مختلفی را گرفته و آن را به عنوان الگو در علوم مختلف ضروری میداند. آنچه میان این دو اندیشمند مشترک است توجه آنها به قانون و اصل بداهت است. غزالی معرفتی یقینی را میجوید که هیچ شکی همراه آن نباشد و دکارت نیز با این قاعده که «هر آنچه با وضوح و تمایز درک شود حقیقت دارد» پیش میرود. ریاضیات برای هر دو نمونه یک علم کامل و یقینی است اما دکارت روش ریاضی را اساس همه علوم میدهد. اما غزالی چنین شأنی برای ریاضیات قائل نیست و در نقد خود از بخشهای مختلف فلسفه، ریاضیات را نیز به عنوان یکی از بخشهای فلسفه سنتی نقد میکند:«کسی که به ریاضی میپردازد بگو دست از آن بردار زیرا از دین به در میشود و لگام تقوی از سرش میافتد» (المنقذ، ص34)
3-4. مراحل و ادّله و شیوه شک
دکارت و غزالی با انگیزه حقیقت طلبی و یافتن معیار بداهت برای علم یقینی، در هر آنچه ادراک آن یقینی به نظر میرسد، شک میکنند. هر دو ابتدا از خطا و فریب محسوسات آغاز به شک میکنند و ادّله شک آنها در محسوسات مشابه است اما تفاوت دکارت آن است که برهان رؤیا را در گام مربوط به محسوسات میآورد ولی غزّالی برهان رؤیا را علیه تمامی ادراکات اعم از معقولات و محسوسات میآورد.شیوه طرح برهان رؤیا در دکارت و غزالی متفاوت است. دکارت معتقد است هیچ معیاری برای تمایز تجربه بیداری و خواب وجود ندارد اما غزّالی به گونه دیگری میگوید ممکن و محتمل است این نشئه و عالم (بیداری) نسبت به نشئه و جهان دیگری خواب باشد به تعبیر امروزی شاید این جهان ممکن نسبت به جهان ممکن دیگری رؤیا باشد] غزالی معتقد است محتمل است وقتی از خواب بیدار شویم همه آنچه در خواب دیدیم بی پایه باشد در حالی که دکارت (لااقل در مرحله اولیه گام دوم) محتوای رؤیا را به نقاشی تشبیه میکند که آنچه در آن است سراسر با واقعیت بی ارتباط نیست بلکه بهرهای از حقیقت بیرون دارد.
یکی از ادّلهای که غزالی برای شک در معقولات میآورد و دکارت اشارهای به آن ندارد احتمال وجود داوری فراتر از عقل (همانند وجود داور عقل فراتر از محسوسات) است که خطای آن را آشکار کند. و در مقابل دکارت در این مرحله برهان شیطان فریبکار (یا خدای فریبکار) و خطای ریاضیدانان را میآورد که غزالی آن را طرح نمیکند. دو تشبیهی که غزالی برای رفع استبعاد شک در معقولات میآورد (شهود عرفانی و مرگ) از دیگر نقاط افتراق غزالی و دکارت است.
غزّالی در نهایت شک خود به شکاکیتی مزاجی مبتلا میشود و مدتی بیمار میشود و به قول خود در دام سفسطه میافتد اما دکارت خود اذعان دارد که شک او برای رسیدن به یقین و بدون شکاکیّت است و تظاهر به شک میکند و آنرا به زندگی عملی خود سرایت نمیدهد.
4-4. رهایی از شک
مهمترین تمایزهای این دو بعد از یقین و نحوه خروج از شک میباشد، هرچند در مسیر یقین هر دو خدا نقشی محوری دارد اما نقطه شروع یقین دکارت قضیه کوجیتو است و پس از آن او با ملاکی کلی که از این قضیه استنباط میکند (قاعده وضوح و تمایز) برای ضمانت این قاعده به مفهوم و وجود خدا متوسل میشود و آن هم به طریقی برهانی، اما غزالی خود معترف است که آنچه او را از بیماری شک نجات بخشید و راه هدایت را به او نشان داد نور خداوند بود که بر قلب او (نه عقل او) تابید. غزالی در انتهای شک خود مطرح میکند که معجزه گر و یا جادوگری نباید از من توقع داشته باشد با معجزهای که میکند (مثلاً تبدیل کردن عصا به اژدها) من به گفتههای او یقین کنم. در اینجا همین نکته اشکالی اساسی بر اوست. چرا که نحوهی خروج او از شک و حالت یقینی که غزالی به دست آورده است، قالبی منطقی و فلسفی ندارد (و به عبارت دیگر شخصی (Subjective) است) که هر انسانی که دچار چنان شکی میشود و با ادلّهی شکاکیت او پیش میرود، از آن سود برد. اگر کسی نخواهد با ریاضت، اشراق الاهی را متوجه خود کند یا نتواند، چگونه باید از شک رهایی یابد. اما در مورد دکارت دست کم در ساحت نظری امکان این که فردی که شک دکارتی را دنبال کرده، طریقهی خروج او را از شک بفهمد و سپس از آن گذر کند، هست. از این جهت به نظر میرسد، شک غزالی فراتر از مسئلهای معرفت شناختی فلسفی است که او به عنوان معضلی برای یافتن مبنای یقینی برای علوم مطرح کند و با اراده از آن خارج شود (چنانکه دکارت این دغدغه را دارد) بلکه او درگیر مسئلهای وجودی و اگزیستانسیل است که بخشی از آن صبغه و رنگی معرفت شناسانه فلسفی مییابد. او دچار حیرتی است که قرار گرفتن در طریقه و مشی جدیدی از زندگی عملی، او را از آن حیرت بیرون میآورد نه شکی صرفاً نظری که بتواند با مداقههای فلسفی از آن رهایی یابد.غزالی به اتکاء بر اولیاتی که با اشراق خداوند به آنها یقین میکند به تتبع و جستجو در مکاتب مختلف میپردازد تا علم یقینی را بیابد و در نهایت با نقد علوم زمانه خود رو به تصوف میآورد و یقین عرفانی و اشراقی را برترین درجه معرفت میداند. اما دکارت پس از یقین به قضیه کوجیتو با روشی ریاضی گونه به استنتاج و تألیف قضایا رو میآورد و جهان خارج، خدا و امور دیگر را با عقل فلسفی، اثبات میکند.
غزالی و دکارت هرچند هر دو به نقد فلسفه و منطق مدرسی و ارسطویی میپردازند اما غزالی از این دو گذر میکند و به هیچ وجه فلسفه را نقطه مطمئنی برای اتکاء نمیداند. او پس از سالها مطالعه آراء فیلسوفان به انتقاد از آنها میپردازد و تهافت الفلاسفه را تألیف میکند. دکارت اما با نقد سنت مدرسی فلسفه، فلسفهای را بر اساس قواعد خاص خود که با الگوبرداری از ریاضیات پیش میرود ایجاد میکند. برای دکارت حاکمی بالاتر از عقل وجود ندارد. اما غزالی مرتبه بالاتر از عقل را شهود و ایمان میداند که میتوان به تجربهی (نه فهم نظری) حقیقت پرداخت.
5. خاتمه و نتیجه گیری
غزالی و دکارت هر دو از مؤثرترین اندیشمندان در دو حوزه تمدنی اسلامی و مغرب زمین میباشند. هدف این دو اندیشمند برای رسیدن به علم یقینی و در پی آن شک با رویکردها و اهداف متفاوتی صورت گرفت. غزالی متفکری اسلامی با مشربی صوفیانه است که قصد احیاء اسلام بر پایهای شهودی اشراقی دارد، اما دکارت فیلسوفی عقلی مشرب است که قصد او احیاء فلسفه و زدودن غبار تعصبها و جزم و جمودهای سنتی و ارائه آن بر پایههای یقینی است تا هر که آن پایهها را به بداهت پذیرفت و دریافت، بقیه درخت معرفت را دنبال کند.غزالی خارج از مسئلهی شک عقل را بیش از یک ابزار معرفتی نمیداند و این گونه تکلیف خود را با عقل مشخص میکند، برخلاف بسیاری از فلاسفه و فقها، غزالی عدم کفایت عقل را در کشف حقیقت پس از تحقیق در عقاید فلاسفه چنین بیان میکند:
و ان العقل لیس مستقلاً بالاحاطة بجمیع المطالب و لا كاشفاً للغطا عن جمیع المعضلات (المنقذ، ص41)
و البته در ادامه این مطلب جایگزینی تقلید از امام معصوم (که عقیده باطنیه است) را هم بجای عقل نمیپذیرد و قدم در طریقه تصوف مینهد.
غزالی حداکثر کارکرد عقل را ابزاری و کشفی اذعان به مقام نبوت و پیروی از آن میداند نه این که بتواند مستقل از وحی و یا شهود حقیقتی را بشناسد.
و بالجمله انبیا طبیبان بیماریهای دلاند، فایده و وظیفه عقل تنها آن است که این حقیقت را تشخیص دهد. به مقام نبوت اعتراف و به ناتوانی خود از درک اموری که جز با چشم نبوت نتوان درک کرد، اقرار و تصدیق کند، دست ما را بگیرد و به مقام نبوت تسلیم نماید، تسلیم کوران به عصاکشان و تسلیم بیماران سرگردان به پزشکان مهربان. خط سیر عقل تا همین جاست و از این بیشتر نتواند رفت. باید آنچه که طبیب دستور داده بفهمد و به کار بندد (المنقذ، ص58)
البته مخالفان و حریفان غزالی نیز در نحوهی بیان و کلام او مؤثر بودند. آنگاه که در مقابل فلسفه عقلگرا قرار میگیرد به نقد عقل میپردازد و آنگاه که در مقابل باطنیان (که بنابر تفسیر غزالی مقلدین امام معصوماند) جبهه میگیرد، از اجتهاد و لزوم تعقل در موارد و مسائل غیر منصوص دفاع میکند و باز آنگاه که به توصیف و تبیین تجربه نبوی و اثبات امکان آن میپردازد از مدارج شناخت آدمی سخن میگوید و فراتر از ادراک عقلی مرحله دیگری را طرح میکند که عقل در آن هیچ کاره است.
هم چنان که نیروی تمییز از درک معقولات و قوت جاسه از ممیزات معزول است و همان گونه که مدرکات عقلانی را چون [به کودک] عرضه دهند آنها را انکار میکند و بعید میشمارد همانطور هم برخی از عقلاء یافتههای پیامبری را دور از عقل میشمارند و این امر عین نادانی است در این انکار تنها را به جز اینکه آن مرحله را در نیافته و به آن مرحله نرسیدهاند و در نتیجه آن را غیر موجود پنداشتهاند، مستندی نیست. کور مادرزاد هم اگر از طریق گفت و شنید و تواتر علم به رنگها و اشکال نیابد و بی مقدمه برای او سخن بگویند به درک آنها اعتراف نخواهد کرد (المنقذ، ص54)
خلاصه آن که نه تنها غزالی عقل را در درک حقایق عالم ناکافی میداند بلکه آن را مرتبه نازلتری نسبت به ذوق میشناسد. اما دکارت عقل را منبع مهم معرفت میداند. عقل چنان اهمیتی در نظر دکارت دارد که تجربهگرایان بعدی نسبت و نسب به عقلگرایی را به دکارت میرسانند.
در نهایت باید به یاد داشت شکاکیّت مسئلهای است که هر انسانی از آن رو که انسان است باید خود را با آن روبرو کند و آنرا به تمام باورهای مختلف خود راجع به جهان، خدا، خود، دیگران سرایت دهد تا آنچه بیمبنا و بیبنیاد در ذهن او جای گرفته، پالایش شود، کاری که غزالی و دکارت تمام مجاهدت و قوای خود را در این راه نهادند و شهامت خالی کردن ذهن از باورهای تقلیدی موروثی را پیدا کردند تا بتوانند بنایی از نو بنا کنند به نظر میرسد دویدن در پی او از حقیقت بدون گذر از کوچهی شک ممکن نیست و در پایان ارج مینهیم مساعی سازمان جهانی یونسکو که سال 2008 میلادی را به یاد و پاس غزالی نامید و بیشترین انگیزه را برای نگارش این جستار را در این بنده ایجاد کرد.
کتابنامه :
- ابراهیم دینانی، غلامحسین، منطق و معرفت از نظر غزالی، انتشارات امیرکبیر، تهران.
- اسپینوزا، باروخ، 1382، شرح اصول فلسفه دکارت و تفکرات مابعدالطبیعی، ترجمهی محسن جهانگیری، سمت تهران.
- تامسون، گرت، 1385، فلسفه دکارت، ترجمه علی بهروزی، طرح نو، تهران.
- دکارت، رنه، 1369، تأملات در فلسفه اولی، ترجمه احمد احمدی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران.
- گفتار دروش راه بردن عقل، 1377، ترجمه محمدعلی فروغی. نشر البرز، تهران.
- اصول فلسفه، ترجمه منوچهر صانعی دره بیدی، 1376، انتشارات بین المللی الهدی، تهران.
- اعتراضات و پاسخها، 1384، ترجمه علی افضلی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران.
- ژیلسون، اتین، 1379، نقد تفکر فلسفی غرب، ترجمه احمد احمدی، حکمت تهران.
- زرینکوب عبدالحسین، سال نشر: فرار از مدرسه (درباره زندگانی و اندیشه ابوحامد غزالی)، انتشارات امیرکبیر، تهران.
- سورِل، تام، 1379، دکارت، ترجمه حسین معصومی همدانی، طرح نو، تهران.
- شمس، منصور، 1382، آشنایی با معرفت شناسی، انجمن معارف ایران، قم.
- کاپلستون. فردریک، 1381، تاریخ فلسفه، جلد4. انتشارات علمی و فرهنگی و سروش، تهران.
- کویره، الکساندر، 1370، گفتاری درباره دکارت، ترجمه امیرحسین جهانبگلو، انتشارات قطره.
- غزالی، محمدبن محمد، 1993م، المنقذ من الضلال، تصحیح الدکتور علی بوملحم دارو، مکتبه الهلال.
- ملکیان، مصطفی، 1371، در سر گفتارهای معرفت شناسی، معاونت پژوهشی دانشگاه امام صادق، تهران.
- مهدوی، یحیی، 1376، شکاکان یونان، انتشارات خوارزمی، تهران.
- واتلینگ، جی، ال، 1378، دکارت، ترجمهی خشایار دیهیمی، انتشارات کوچک، تهران.
- Broughton Janet, 2002, Descartes Method of doubt, Princeton University Press, USA
- Wilson, Catherine, 2003, Descartes"s Meditations, an Introduction, Cambidge University Press.
منبع مقاله :
جلیلی، سید هدایت؛ (1389)، مجموعه مقالات غزالی پژوهی، تهران: خانه کتاب، چاپ اول