چکیده
اسلام دین صلح و پیامآور آن پیامبر رحمت است. اصل اولی در اسلام، رعایت اصول انسانی و فطری و تأکید بر صلح و دوستی میان مؤمنان و همه افراد جامعه است. با بررسی آیات قرآن و سیره نبوی، تأکید بر سفارش و رحمت اسلامی را به روشنی میبینیم و در مییابیم که هدف آنان برقراری صلح و سازش و بخشش مخالف بوده است. در اسلام همه مصالحه و آشتی در زندگی فردی و اجتماعی و هم به صلحپذیری با دشمنان و مشرکان و مخالفان تاکید شده است.رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در تعامل با دشمنان، جنگ را آخرین گزینه و راه حل میدانست و زمانی به جهاد اقدام میشد که همه راههای صلحآمیز غیر ممکن بود. صلحهای فراوان در تاریخ اسلام به وسیله رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و رأفت با دشمنان و مخالفان و مشرکان، قبل یا بعد از جنگ، دلالت بر عطوفت اسلامی ایشان دارد. این نوشته با تحلیل آیاتی از قرآن و نمونههای تاریخی به بررسی سیره رحیمانه نبوی در تعامل با مخالفان، به ویژه رفتار ایشان در جنگها، میپردازد.
مقدمه
بدون تردید صلح یکی از مصادیق رحمت است. در میان ادیان توحیدی، اسلام به طور ویژه به این موضوع توجه کرده است و آخرین پیامبر خدا پیامبر رحمت نام گرفته است. در جهانی که علیه اسلام تبلیغات میشود و اسلام را متهم به خشونت و جنگطلبی میکنند، پرداختن به این مطلب و روشنگری دربارهی رفتار رحیمانه پیشوایان دین به ویژه رسول خدا اهمیت دو چندان مییابد. اسلام همیشه در پی صلحجویی بوده و هست و بیشتر از همه ادیان الهی بر این موضوع تأکید دارد. علامه جوادی آملی صلح را بنمایه مشترک همه ادیان میداند و میفرماید: «صلح و عدل و عقل، پیام همه انبیای الهی است و تکمیل آن به وسیله دین اسلام صورت گرفته است؛ سخن ابراهیم و موسی و عیسی (علیه السلام) به وسیلهی اسلام تکمیل و اجرا شد.» (2)در این نوشتار به این مهم، در سیره رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میپردازیم و چون بررسی تفصیلی مطلب در این مقال امکانپذیر نیست به صورت گذرا به بیان شواهدی از تاریخ دربارهی سیره رسول خدا با مخالفان به ویژه در جنگها، میپردازیم.
معنای واژگان
پیش از ورود به بحث، واژه رحمت و رأفت و سیره را معنا میکنیم.ابنمنظور میگوید: رحمت به معنای رقت و مهربانی کردن است و مرحمت نیز به همین معناست. اگر برای انسانها به کار رود، به معنای رقت و مهربانی قلب و اگر دربارهی خداوند به کار رود، به معنای مهربانی، احسان و رزقدادن است. (3) علامه جوادی آملی همه معانی فرهنگهای لغت برای رحمت را مانند: رقت، رأفت، لطف، رفق، عطوفت، حب، شفقت و دلسوزی مربوط به مراحل پیشین رحمت میداند، نه خود آن، از این رو معنای جامع رحمت را اعطا و افاضه برای رفع حاجت نیازمندان میداند و این معنا به خدای سبحان نیز اسناد داده میشود. (4) همچنین در معنای رأفت مینویسد: الرأفة: الرحمة و قیل: أَشد الرحمة. (5) سیره بر وزن فعله به معنای سنت و طریقه است. (6)
اسلام دین رحمت
خداوند در قرآن کریم میفرماید از رسول اطاعت کنید: (أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ) (7) و اطاعت او اطاعت خداست (مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ) (8) و (قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی) (9) و ایمان به او واجب (فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ). (10) آن حضرت سخنی جز سخن خدای متعال ندارد و از پیش خود سخنی نمیگوید (إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحَى) (11) در ابلاغ نیز خطایی نمیکند و عمل به سیره ایشان تحقق اراده الاهی است.یکی از مصادیق رحمت اسلام این است که هر کافری به آسانی میتواند به اسلام بگرود. وقتی کسی شهادتین را به زبان جاری کند بلافاصله خونش محترم است و بدون هیچ آداب خاصی این فرد همانند یکی از مسلمانان میشود و از همه حقوق ایشان برخوردار میگردد. (لاَ تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِناً)؛ (12) ای کسانی که ایمان آوردهاید، به کسی که اظهار صلح و اسلام میکند، نگویید مسلمان نیست.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کسی را مجبور به پذیرش اسلام نمیکرد. در شأن نزول آیه (لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ) (13) نوشتهاند که برخی از فرزندان مسیحیان تازه مسلمان، به اسلام ایمان نمیآوردند و پدران آنها که مسلمان شده بودند، پس از ناامیدی از ایمان آوردن آنها، خدمت پیامبر رسیدند تا آنان را اجبار به پذیرش اسلام کند و این آیه در نهی از این اقدام نازل شد. (14) برخی مفسران شأن نزولها دیگری نیز برای این آیه نوشتهاند. (15)
پیامبر رحمت و مخالفان
خداوند در قرآن، پیامبر را رحمت معرفی میکند. (وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ)؛ (16) ما تو را نفرستادیم مگر به عنوان رحمت برای جهانیان. چون «العالمین» به صورت جمع و با الف و لام است، (17) پس رحمت وجودی و همیشگی پیامبر، شامل همه مؤمنان و کافران و اهل کتاب میشود. نیز میفرماید (إِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ). (18) جنبه بشارتدهی رسول، مقدم بر انذار است (بَشِیراً وَ نَذِیراً) (19) و (مُبَشِّراً وَ نَذِیراً). (20)راههای پیامبر برای اصلاح جامعه
علامه طباطبایی دربارهی دعوت پیامبر به نقل از مرحوم کاشف الغطا از کتاب المثل العلیا فی الاسلام لا فی بحمدون میفرماید راههایی که برای اصلاح جامعه وجود دارد منحصر در سه نوع است. در این بیان میبینیم که آخرین روش، قیام مسلحانه است.اول:
بیان خطبهها و مواعظ و نوشتن مقالات و تألیفات و... (ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ...)؛ (21) و فرمود: (ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ...). (22) اسلام این شیوه را در اول بعثت به کار گرفته است.دوم:
مقاومت مسالمتآمیز و سلبی (وَ لاَ تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا...). (23)سوم:
قیام مسلحانه و جنگ که اسلام این روش را نیز در مواردی پیشنهاد کرده و دستور داده است. (24)روش هدایت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
رسول خدا با یک نگاه به مخالفان نمینگریست، بلکه میان محارب و معاهد و اهل ذمه تفاوت میگذاشت. ابنقیم دربارهی مراحل دعوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با اشاره به صبر و گذشت و دعوت بدون نبرد مینویسد:رسول خدا ابتدا امر به خواندن (علق، آیه 1) و بعد امر به انذار میشود (مدثر، آیه 2). سپس خویشان نزدیک، سپس قوم خودش و بعد از آن اعراب اطراف خود و سپس همه اعراب و در آخر، همه جهانیان را دعوت میکند. چندین سال بدون نبرد و بدون جزیه دعوت به اسلام داشت و مأمور به نهی و صبر و گذشت بود. پس از آن، به هجرت و بعد از آن به مبارزه و جنگ اجازه داده شد. ابتدا با کسانی که با او قتال میکردند، مقاتله میکرد. سپس مأمور به مبارزه با مشرکان شد و پس از امر به جهاد، کفار سه دسته بودند: اهل صلح و سازش، اهل جنگ و اهل ذمه. با گروه اول بر اساس عهد و صلح رفتار میکرد و عهدشان را نگه میداشت تا زمانی که عهد را بشکنند و صرفاً با عهدشکنان میجنگید. با گروه دوم، یعنی با کفار جنگجو، با شمشیر و با منافقان، با حجت و برهان میجنگید و با گروه سوم در صورت پرداخت جزیه صلح برقرار میشد. (25)
رسول خدا تابع فرمان خداوند بود. خداوند حتی احسان به کفار را مظهر عدالت میداند و بدان سفارش میکند. (لاَ یَنْهَاکُمُ اللَّهُ ... أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ...)؛ (26) خداوند نخواسته است شما را از احسان و عدالتورزی با کسانی که با شما در دین قتال نکرده (یعنی کفار نقاط دیگر و غیر مکّه) نهی کرده باشد، چون احسان به این کفار، عدالتی است از سوی شما و خداوند عادلان را دوست میدارد. (27)
آرامش و صلح در سیاست خارجی
اصول اولیه اسلام و شرایط زمانی گاهی اقتضا میکرد حاکمان اسلامی با تسامح با همه مذاهب برخورد کنند، به همین دلیل رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) با مسیحیان مانند مسیحیان نجران، یهودیان، صابئین و مجوس صلح کردند. ایشان در امور اقتصادی میان ذمی و مسلمان تفاوتی قائل نمیشدند و به همه عهدهای خود پایبند بودند.بنای رسول خدا بر ایجاد روابط صلحآمیز با دیگر دولتها بود. آن حضرت در رابطه با رهبران ادیان دیگر و پادشاهان آن عصر شیوه ملایم رأفت و رحمت برگزیدند و این مطلب در نامههایی که به پادشاهان نوشته است، آشکار است. حضرت رسول در نامهای که به هرقل، پادشاه روم، خسرو پرویز، پادشاه ایران و مقوقس، پادشاه مصر و دیگر شاهان مینویسد علاوه بر آغاز نامه با نام خداوند «رحمن» و «رحیم»، که نشان رحمت واسعهی خداوند است، از جملهی «والسلام علی من اتبع الهدی»، یعنی درود بر پیروان هدایت، نیز استفاده میکند.
با توجه به کثرت موارد و جلوگیری از طولانیترین بحث در اینجا به دو نامه آن حضرت اشاره میشود. ایشان در نامه به قیصر چنین مینویسند:
«بسمالله الرحمن الرحیم من محمد بن عبدالله الی هرقل عظیم الروم، سلام علی من اتبع الهدی، اما بعد؛ فانی ادعوک بدعایة الاسلام... «یا اهل الکتاب تعالوا إلی کلمة سواء بیننا و بینکم، الا نعبدالاالله»...» (28)
در برخی نامهها مانند نامه به یحنهبن رؤبه و سراوات اهل ایله مینویسد: «سلم انتم؛ فانی احمد الیکم الله فانی لم الکن لاقاتلکم حتی اکتب الیکم، فاسلم او اعط الجزیه.» (29) مرحوم میانجی مینویسد عبارت «سلم انتم» به فتح یا به کسر سین دو واژهای هستند که دربارهی صلح به کار میروند و ایشان در بیشتر نامههایشان از این عبارت استفاده میکرد. «احمد الیکم» نیز برای ایجاد الفت است. عبارت بعدی نیز تأکید بر سنت اسلامی است که انسان را از اقدام به جنگ، قبل از دعوت به اسلام، نهی میکند. هم چنین دربارهی ایشان ضمیر مفرد را به کار میبرد (اعط) تا به جایگاه او اهمیت دهد، زیرا اگر وی امری را انجام میداد، ملّتش نیز تبعیت میکردند. (30)
پاسخ به یک سوال
ممکن است سؤال شود چرا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و مسلمانان اقدام به غارت و راهزنی کاروانهای تجاری قریش کردند؟ (31) پاسخ: این حملات و تعقیبها برای آگاه ساختن از قدرت نظامی و نیرومندی مسلمانان بود و این که به آنان بفهماند که شاهراه بازرگانی آنها تحت تسلط مسلمانان است. از این رو هدف مسلمانان غارت اموال نبود وگرنه چرا تنها به قریش حمله کرد؟ (32) علاوه بر این قریش، در زمانی که مسلمانان اجازه جنگ نداشتند، آنها را بسیار آزار میدادند و اموالشان را غارت کرده بودند و این فرصتی بود تا جواب قریش را بدهند.در این قسمت به مواردی کلی درباره سیره انسانی رسول خدا در برخورد با مخالفان اشاره میشود:
صلح حدیبیه
نمونه مهم و روشن صلح طلبی اسلام، اقدام رسول خدا به پذیرش صلح حدیبیه است که پس از اعلام رسالتش و پس از هجرت به مدینه و بروز جنگهایی است که شش سال طول کشید. این صلحنامه در سال ششم هجری میان مسلمانان و مشرکان قریش به اجرا درآمد و نشان برخورد رحیمانه و صلحآمیز با یهودیان و مسیحیان است. (33) اسلام در زمان صلح و آرامش گسترش یافت و بسیاری از مشرکان مسلمان شدند. مهمترین نکته صلحنامه د رماده دوم است که موجب خشم عدهای از یاران پیامبر شد. ماده دوم چنین بود:اگر یکی از افراد قریش بدون اذن بزرگتر خود، از مکه فرار کند واسلام آورد و به مسلمانان بپیوندد محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) باید او را به سوی قریش بازگرداند، ولی اگر فردی از مسلمانان به سوی قریش بگریزد، قریش موظف نیست آن را به مسلمانان تحویل دهد. این نوع تفکر نشان احترام وصفناپذیر رهبر اسلامی به اصول آزادی است. وقتی که عدهای از یاران رسول خدا به این ماده اعتراض کردند، آن حضرت پاسخ دادند: مسلمانی که از زیر پرچم اسلام به سوی شرک فرار کند و محیط بتپرستی را بر محیط اسلام و آیین خداپرستی ترجیح دهد، نشان این است که اسلام را از عمق دل نپذیرفته است و این مسلمان به درد ما نمیخورد و اگر ما پناهندگان قریش را تحویل میدهیم، چون یقین داریم که خداوند وسیله نجاتشان را فراهم میکند. حال اگر پیامبر به جای صلح، با مشرکان میجنگید و پیروز میشد، همه آنها فرا کرده و پیامبر یاوری پیدا نمیکرد. (34)
(وَ لَوْ قَاتَلَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوَلَّوُا الْأَدْبَارَ ثُمَّ لاَ یَجِدُونَ وَلِیّاً وَ لاَ نَصِیراً.) (35)
آنچه را که رسول خدا درباره گسترش اسلام پیشبینی و اعلام کرده بود، محقق میشود و چهره مهربان آن حضرت حتی برای دشمنانش روشن میگردد، زیرا پس از پیروزی بزرگ فتح مکه در اثر صلح حدیبیه، آن حضرت همه جنایات قریش را نادیده میگیرد و فرمان عفو عمومی میدهد (36) و میفرماید: (لاَ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ) (37)
به جز صلح حدیبیه، سازش و مصالحههای دیگری نیز اتفاق افتاد که نشان میدهد همت رسول خدا بر این بود با آنها سازش شود. این صلحها عبارتند از:
1. صلح در غزوه خیبر؛ (38) 2. صلح با یهود فدک که پیامبر درخواست آنان برای کشت وکار را پذیرفتند؛ 3. معاهده با یهودیان وادی القری؛ (39) این نوع مصالحه، صلح سیاسی نبود، ولی مصالحهای بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پذیرفتند و نخلستانهای یهودیان را به دست آنان سپردند؛ 4. صلح بر اساس جزیه که نوعی مالیات سالانه بود و اهل کتاب ملزم به پرداخت آن بودند و در صلح و امنیت زندگی میکردند: مانند صلح در غزوه تبوک، صلح با مسیحیان نجران و صلح با زرتشتیان بحرین و هجر (40) و 5. معاهده یا موادعه با یهود. (41)
ایشان هم چنین با اهالی ایله اذرح جرباء (42) مقنا و منا (43) با دریافت مبالغی صلح کردند و نامهای دربارهی عفو و امان آنان ارسال داشت. در الدرالمنثور آمده است مسیحیان نجران، نخستین کسانی بودند که با دادن جزیه صلح کردند. (44)
پیمان مدینه
این پیمان بین یهودیان بنیقریظه و بنینضیر و بنی قینقاع و رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) بسته شد که یهود میخواستند در امنیت زندگی کنند. در این پیمان نوشته شده بود که یهودیان نباید به هیچ روشی و در هیچ زمانی علیه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اقدامی کنند، در غیر این صورت، پیامبر حق دارد خون آنان را بریزد. (45)حتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) از یهود که دشمن پیامبر بودند، عیادت میکردند (46) و ورود بیاجازه به خانههای آنان (47) و ستم بر ایشان را حرام کرده بودند و میفرمودند: هر که بر اهل ذمه ستم کند من دشمن اویم (48) و نتیجه خیانت به اهل ذمه و فریب دادن آنها را تسلط دشمن بر مسلمانان میدانند، (49) ولی در عین حال از این که آنها را دوست خود بگیریم، نهی شدهایم. (50)
امنیت مشرکین
خداوند به پیامبر میفرماید: به مشرکان هم امنیت بده: (وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلاَمَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ...)؛ (51) اگر یکی از مشرکان از تو امن خواهد، وی را ایمنی ده تا کلام خدا را بشنود، پس او را به جای امنش برسان. میبینیم تا چه اندازه اسلام به تحمل، بردباری و آرامش سفارش میکند. اسلام آیین رحمت و مهربانی است و همه موظف هستند حتی با مشرکان تا زمانی که خطری برای جامعه و رفاه عمومی ندارند، مهربان باشند.رفتار ملایم با مخالفان و منافقان
خداوند میفرماید: اگر یهود خواستند تو را فریب دهند عکسالعمل نظامی نشان نده و با آنان قتال مکن؛ بلکه خداوند تو را یاری کرده و تو را کفایت میکند. (وَ إِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّهُ...)؛ (52) این آیه ملایمت و نرمی رسول با کفار یهود، یعنی بنیقینقاع، بنیالنضیر و بنیقریظه را خواستار است، با این که عهدشان را شکستند. البته اسلام بر آن نیست که مسلمانان در موضع ضعف و انفعال باشند.هم چنین در قرآن میخوانیم: (وَ مِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ)؛ (53) این آیه دربارهی نبتلبنحارث است. او از کسانی است که درباره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: پیامبر، اذن یعنی گوشی است. پیامبر درباره او فرمود هر کس میخواهد چهره شیطان را ببیند، به او نگاه کند. او مردی جسیم با چشمانی قرمز بود. با این حال درباره او از طرف پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) برخوردی نشد. (54)
خداوند به رسولش میفرماید: به منافقانی که او را آزار میدادند بگو که پیامبر گوش خوبی برای شماست. آن حضرت مهربانانه صحبتهای آنان را میشنود. «اذن خیر» چنان که علامه میفرماید: به معنای بسیار شنوا است و آنچه که خیر شما است، میشنود یا این که برای شما خیر است، چون فقط چیزی را از شما میشنود، که خیر است. (55)
رحمت و رأفت رسول خدا در جنگها
رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) قبل و بعد از جنگ دستورالعملهایی داشتند که علاوه بر عمل به آن، دستور میدادند مسلمانان نیز اجرا کنند.رفتار پیامبر رحمت در جنگها که همیشه نمایشگاه همه خشونتهاست، چگونه بوده است؟ پیامبر بر اساس سیاست اسلامی عمل میکند و زمانی که اذن جنگ از طرف خداوند اعلام میشود و مجبور به جنگ میشوند طبق آیه (وَ قَاتِلُوا...وَ لاَ تَعْتَدُوا) (56) عمل میکنند؛ یعنی جنگ آری، ولی تجاوز هرگز.
ایشان تا میتوانستند تلاش میکردند تا هیچگاه جنگی رخ ندهد و مواقعی که معمولاً افراد عادی اقدام به پیکار میکنند آن حضرت با مهربانی و تدبیر در صدد حل مشکل از طریق غیر جنگ بر میآید. سعی ایشان تا حد امکان بر جلوگیری از کشته شدن انسانها، حتی دشمنان بود، چنان که در فتح مکه رخ داد. به اصحاب خود برای رعایت اصول اخلاقی کریمانه سفارش میکرد و از انتقامجویی نهی میکرد و تأکید میکرد که با اسیران خوشرفتار باشید.
انواع جنگ و جهاد در اسلام
در آیین اسلام، قلم و گفت وگو که مصداقی از جهاد کبیر است، بر سلاح و تهدید مقدم است. علامه جوادی آملی با توجه به آیه (وَ جَاهِدْهُمْ بِهِ جِهَاداً کَبِیراً) (57) جهاد را بر سه نوع میدانند: جهاد صغیر، جهاد کبیر و جهاد اکبر؛ جهاد اکبر جهاد با نفس است و جهاد صغیر، نبرد نظامی و جهاد کبیر، جهاد فرهنگی است که در آن استدلال و برهان و مقدمات مناظره لازم و از جهاد نظامی بالاتر است. (58) از این رو خداوند، پیامبر را امر میکند که با کافران بحث و استدلال کنند و به بیان دیگر آنان را از انحراف نجات دهند.جهاد نظامی بر اساس هدف چهار نوع است:
جنگهای هجومی اولیه، نبردهای دفاعی در مقابل حملات دشمن، جنگهای پیشگیرانه و جنگهای آزادیبخش. پیامبر در میان این انواع هرگز در نوع جنگهای هجومی اولیه شرکت نمیکرد. جنگ آزادیبخش نیز فقط به وسیلهی معصوم (علیه السلام) باید انجام شود که در بحث جهاد ابتدایی بیان گردید.
در یک تقسیمبندی دیگر میتوان جنگها را بر هشت نوع دانست: (59)
1. جنگ با مشرکان (وَ قَاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ...)؛ (60)
2. جنگ با کفّار (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ...)؛ (61)
3. جنگ با اهل کتاب (قَاتِلُوا الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ... دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ...)؛ (62)
4. جنگ با منافقان (یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِینَ...)؛ (63)
5. جنگ با اهل بغی (فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ...)؛ (64)
6. جهاد رهایی بخش (وَ مَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ)؛ (65)
7 و 8. دفاع و مقابله به مثل (أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا...) (66)
مسلمانان مدتها، با دشمنان اسلام مقابله و پیکار نکردند. آنان در مدت سیزدهسال سختی، همه آزارهای دشمن را تحمل کرده، ولی دست به شمشیر نبردند، تا شاید دشمن هدایت شود و نتیجه آن نیز هجرت مسلمانان بود و حتی بعد از هجرت نیز، فشار علیه مسلمانان ادامه داشت.
این امر کاملاًَ انسانی است و نشان میدهد که حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) حتی به زندگی دشمنان و مخالفان خود چقدر اهمیت میداد.
در قرآن به پیامبر و مؤمنان امر شده است که پیشنهاد صلح دشمن را بپذیرند: (وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا...)؛ (67) و اگر کفار تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح درآی: (فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقَاتِلُوکُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلاً)؛ (68) یعنی گروهی که از جنگ دلتنگ شدهاند و از شما کناره گرفتند و با شما نجنگیدند و از در صلح وارد شدند در این صورت خدا برای شما راهی بر ضد، آنان قرار نداده است؛ یعنی نباید با ایشان جنگ کنی.
اما چنانچه کار به جایی میرسید که چارهای جز جنگ نبود، قبل از جنگ، اصول و رفتارهای انسانی مورد توجه پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) بود. در این بخش به اختصار به سفارشهای ایشان، پیش از آغاز جنگ و در هنگام جنگ اشاره میکنیم و در آخر به رفتارشان با دشمنان پس از جنگ و اسیران جنگی میپردازیم:
سفارشهای پیامبر قبل از جنگ
جهاد برای خدا
مسلمان باید همه کارهایش را برای خداوند خالص گرداند، از این رو وقتی رسول خدا سپاهش را برای جنگ روانه میکرد سفارش میکرد که با نام خدا خارج شوید و در راه خدا مقاتله کنید، خیانت نکنید و کودکان و اهالی عبادتگاه (که به یهودیان اختصاص داشت) را نکشید. (69)در روایتی دیگر تأکید و ترجیح آن حضرت بر عدم مقابله با دشمن، مشهود است. ایشان در برخی از روزهایی که با دشمن رو به رو میشد منتظر میماند تا بعدازظهر شود و سپس به مردم میفرمود: ای مردم آرزو نکنید که دشمن را ملاقات کنید و از خداوند طلب عافیت کنید. وقتی با دشمن رو به رو شدید، صبر کنید و بدانید که بهشت زیر سایه شمشیرهاست و سپس دعا میکرد: «اللهم منزل الکتاب و مجری السحاب و هازم الأحزاب اهزمهم و انصرنا علیهم»؛ (70) میبینیم در ابتدا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمایند که انتظار نداشته باشید که با دشمن رو به رو شوید؛ یعنی هر چه کشتار و رنج کمتر باشد و صلح در جامعه باشد بهتر است؛ ولی وقتی که چارهای نبود، با دشمن بجنگید.
دعوت قبل از جنگ
در کتب روایی شیعه و اهل سنت مانند: وسایل الشیعه و سنن ترمذی، بابی وجود دارد که دعوت قبل از قتال را واجب میداند. (71) قبل از شروع جنگ، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دعا میخواندند و میفرمودند:با مردم مدارا کنید و به آنان فرصت دهید و هرگز پیش قبل از دعوت برایشان متازید... که اگر مردم مسلمان شوند و نزد من آورید خوشتر دارم تا این که زنها و فرزندانشان به صورت اسیر نزد من آورده و مردانشان را بکشید. (72)
رسول خدا میفرماید:
با نام خدا بجنگید و کودکان را نکشید. وقتی که به دشمن رسیدی او را به سه چیز فراخوان. هر کدام را که انتخاب کرد از او بپذیر و رهایش کن، او را به اسلام دعوت کن، اگر پاسخ مثبت داد، قبول کن و رهایش کن. سپس او را دعوت کن تا از سرزمین خود به دیار مهاجرین رود و هر چه برای آنان از سود و زیان است، برای او هم مقرر است. در غیر این صورت به او اعلام کن که همانند دیگران مسلمانان عرب است و حکم خدا بر او اجرا میشود و غنایم سپاه اسلام به او تعلق نمیگیرد. اگر قبول کرد رهایش کن و گرنه با او دربارهی جزیه مقاتله کن، اگر پذیرفت که جزیه بدهد، او را رها کن، در غیر این صورت از خداوند استعانت بجوی و با او بجنگ. (73)
هم چنین میفرماید در جنگ، شیوخ مشرکان (غیر از شیوخ ناتوان از جنگ) را بکشید و نوجوانان ایشان را زنده نگه دارید و زنها و اجیران را نکشید. (74)
از ابن عباس روایت شده است که رسول خدا هرگز با گروهی نمیجنگیدند، مگر آن که ابتدا آنها را به اسلام دعوت میکردند. (75) در روایتی دیگر آمده است که ایشان حضرت علی (علیه السلام) را برای جنگ به گروهی فرستاد و به ایشان امر کرد که با آنها نجنگد، مگر آن که قبل از جنگ آنها را دعوت کند. (76)
نهی از دعوت به جنگ و آغاز آن
مسلمان در برابر مخالفان و دشمنان، نباید آغازگر جنگ باشد. علی (علیه السلام) که تربیت یافته رسول خدا و سیره ایشان، همان سیره حضرت است، به فرزندش امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمود:لا تدعون الی مبارزه و ان دعیت الیها فاجب فان الداعی باغ و الباغی مصروع؛ کسی را به پیکار دعوت نکن، اما اگر تو را به نبرد خواندند، بپذیر، زیرا آغازگر پیکار تجاوزکار و تجاوزکار شکست خورده است. (77)
حضرت دعوت به جنگ و آغازگر جنگ را، دلیل عدم حقانیت میدانند، به همین دلیل سفارش میکنند که آغازگر جنگ نباشید. این سیره رهبر اسلامی و جان پیامبر است که نمونه کامل عدالت وصلح است. ایشان قبل از رویارویی با دشمن در صفین میفرماید: (لا تَقَاتِلُوهُم حَتَّی یبدَءُکُم فَإنَّکُم بِحَمدِاللهِ عَلَی حُجَّةٍ وَ تَرکُکُم إیاهُم حَتَّی یبدءُوکُم حُجَّةُ أُخرَی)؛ شما حمله نکنید و آغازگر جنگ نباشید، تا این که آنان حمله کنند، زیرا شما بحمدالله دارای حجت و دلیل هستید و آغاز به جنگ نکردن شما، دلیل دیگری بر حقانیت شماست. (78)
قرآن پیشرفت دین اسلام را نتیجه همین نوع رفتار رسول میداند: (فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ...)؛ (79) پس به برکت رحمتالهی با آنان نرم خو شدی و اگر تند و سختدل بودی، قطعاً از پیرامون تو پراکنده میشدند، پس از آنان درگذر... در این آیه فرمان عفو عمومی به پیامبر داده میشود که پس از جنگ احد رخ میدهد. ایشان عذر کسانی که از جنگ فرار کرده و پشیمان بودند، را پذیرفت و قطعاً نتیجه آن، پیشرفت اسلام در سایه صلح و آرامش بود.
علامه جوادی آملی دربارهی این آیه میفرماید:
این فرمان مربوط به مراحل اولیه رسالت تبلیغی است تا ... حجت الهی تمام و راه هرگونه عذری مسدود شود، و گرنه در مراحل بعدی نسبت به طاغیان عنود و ... نوبت به شدیدترین برخوردها مانند جنگ هم میرسد و از تندترین الفاظ مانند لعنت هم استفاده میشود؛ (أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ). (80)
در ادامه اضافه میکند: اصل اوّلی در برخوردهای دینی همان رحمت و نرمش است و برخوردهای خشن در پایان مرحله اصلاح و آخرین داروی درمان خواهد بود. (81)
نهی از کشتن کسانی که با اکراه به جنگ آمدهاند
جنگ بدر کبری اولین جنگی بود که به زدو خورد کشیده شد. از این رو حضرت رسول (صلی الله علیه و آله وسلم) قبل از جنگ وقتی که عدهای از سپاه دشمن برای نوشیدن آب به سمت حوضهایی که مسلمانان ساخته بودند، آمدند رسول خدا فرمود: آنان را واگذارید؛ (82) هم چنین از ابنعباس روایت شده است که ایشان به اصحابش فرمود: مردانی از بنیهاشم و دیگران را میشناسم که میلی برای جنگ با ما ندارند و به اجبار به جنگ آورده شدهاند، هنگام مواجهه، آنها را نکشید. (83)البته نباید فراموش کرد که با همه این لطفها، سپاه اسلام مراقبتها و هوشیاریهای لازم را برای جلوگیری از شکست در نظر داشتند و این امر لازمه جنگیدن و پیروز شدن است.
نهی از خیانت
در سوره انفال میخوانیم: (وَ إِمَّا تَخَافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیَانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلَى سَوَاءٍ إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ الْخَائِنِینَ). (84)خداوند پس از ذکر یهودیانی که عهدشان را با پیامبر شکسته و باز عهد بستند، به پیامبر میفرماید: اگر خوف داری که در عهد خیانت کنند تو نیز عهد آنان را نزدشان بینداز و لغو کن و لغویت آن را به آنها اعلام کن تا شما و آنها در عهد شکستن با هم برابر شوید و یا برای این که در عدالت استوار گردی، زیرا جنگ کردن بدون این که عهد قبلی لغو و به دشمن اعلام شود، موجب میشود که بگویند تو خیانت کردی و خداوند خیانتکاران را دوست ندارد، پس در مقابل کسانی که عهد را نگه داشتهاند باید عهدشان را نگه داشت؛ (أَوْفُوا بِالْعُقُودِ) (85) و (فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ) (86) (87) در این آیه قرآن برخورد انسانی و ملایم با کفار عهد شکن و جنگ عادلانه را توصیه میکند.
پیروزی بدون جنگ
زمانی که یهودیان بنیقینقاع پیمان خود را نقض کردند، رسول خدا به آنان فرمود: از آنچه بر سر قریش آمد، بترسید و اسلام آورید، بزرگان طایفه در جواب گفتند: ای محمد! گمان میبری که ما همچون قریش خواهیم بود، به خدا قسم، اگر ما با تو جنگ کردیم، خواهی فهمید که مرد میدان ماییم، نه دیگران. رسول خدا بعد از این پاسخ از سران یهود، ابولبابه را در مدینه جانشین خود کرد و با کمک سپاه اسلام، آنان را به مدت پانزده شب محاصره کردند خداوند در دل آنان ترس افکند تا این که به تنگ آمدند و تسلیم شدند، ولی با آنها نجنگید. (88)سفارشها به هنگام جنگ
علامه طباطبایی میگوید که عقیده و ایمان را نمیتوان با زور و شمشیر در دلها جای داد... اگر اسلام را به حال خود گذاشته بودند، هرگز فرمان جنگی را صادر نمیکرد و همه جنگهایی که در اسلام رخ داد، تحمیل به اسلام شده بود. (89)اسلام در هنگام جنگ نیز اجازه نمیدهد، رفتار غیر انسانی با دشمن داشته باشیم.
اگر اسلام بر صلح و آرامش تأکید دارد، پس جهاد ابتدایی برای چیست؟ پاسخ: جهاد ابتدایی برای این نبوده است که ملتها را به اسلام آوردن مجبور کنند.
در اسلام دو اصل مهم مطرح است که اسلام از آن چشم نمیپوشد: 1. آزاد ساختن بشر از پرستش هر نوع معبود جز خداوند؛ 2. حاکمیت حکم الهی و اراده و قوانین و شرایع او. در پرتو این دو اصل است که کفار را از پرستش معبودهای باطل باز میدارد و از بندگی غیر خدا نجات میدهد و عدالت را به جای ظلم آیینهای باطل قرار میدهد و آنان را به اعتقاد به روز رستاخیز دعوت میکند. فواید این برنامه را کسی انکار نمیتواند بکند و بیشتر مردم نمیتوانند سود و زیان خویش را تشخیص دهند، از این رو برای تبلیغ باید فضایی آزاد برای تصمیمگیری فراهم باشد تا آزادانه مردم راه سعادت خویش را انتخاب کنند. بنابراین جهاد به این نحو، کار خردمندانه است و برای این نبوده است که مردم با اجبار اسلام را بپذیرند، زیرا ایمان از امور قلبی و روانی است و بدون میل باطنی، محقق نمیشود (90) و این جهاد برای «دفاع از حقوق انسانیت و حظوظ فطرت ناب است، نه از باب تحمیل عقیده». (91)
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سفارشهای خاصی برای پیکارکنندگان با دشمن دارد، که به برخی از این موارد اشاره میشود:
نهی از کشتار جمعی
اسلام حتی در جنگها دستور به رأفت و رحمت میدهد و اجازه نمیدهد چون در جنگ هستند، برای رسیدن به پیروزی به هر خشونتی دست بزنند و مرتکب اعمال ضد انسانی شوند، چه رسد به این که از سلاحهای کشتار جمعی یا شیمیایی استفاده کنند. برای نمونه به سپاه اسلام سفارش شده است که باید با دشمنی که افتاده و مجروح است و قدرت جنگ ندارد و با پیرمردان و کسانی که در جنگ شرکت نکردند، کاری نداشته باشند. دربارهی حکم «المحاربة بالقاءالسم» آمده است که علی (علیه السلام) میفرماید: «نهی رسولالله أن یلقی السم فی بلادالمشرکین»؛ یعنی از ریختن سم در سرزمین مشرکان نهی فرمودند. از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که رسول خدا از کشتن زنان و فرزندان در جنگ نقل شده است که رسول خدا از کشتن زنان و فرزندان در جنگ نهی کرده است، مگر آن که آنها بجنگند و در این صورت نیز تا جایی که ممکن است باید آنها را نکشت... هم چنین از کشتن افراد زمینگیر از اهل ذمه، نابینا، پیرمرد، زن و فرزندان در سرزمین جنگ نهی فرمود. (92)نهی از کشتن افراد غیر نظامی
رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) میفرماید: در جنگ فقط کسانی را بکشید که در میدان کارزار آمدهاند؛ (93) یعنی به افراد بیدفاع که با جنگ کاری ندارند، تعرض نکنید.نهی از هجوم شبانه و کشتن افراد ضعیف و زنان
رسول خدا هجوم شبانه بر دشمن را جایز نمیدانست: «ما بیت رسولالله عدوا قط لیلا» (94) و کشتن پیرمردان، عاجزان، زنان و کودکان و کسانی را که آغازگر جنگ نبودند، تحریم کرده و میفرماید: «... لاتغلوا و لاتمثلو و لاتغدروا و لا تقتلوا شیخا فانیا و لاصبیا و لاامرأه...» (95) است. از امام صادق (علیه السلام) دربارهی کشتن زنان سوال شد، فرمودند: «ان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) نهی عن قتل النساء و الولدان فی دارالحرب إلا أن یقاتلن، فان قاتلت أیضا فأمسک عنها ما أمکنک.» (96)روایت شده است که روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از زنی که خالدبن ولید او را به قتل رسانده بود، گذر کردند، در حالی که مردم در اطراف او جمع شده بودند. حضرت به اصحابش فرمود: خالد را پیدا کنید و به او بگویید که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تو را از کشتن کودک و زن و اجیر نهی میکند. (97) در یکی از جنگها نیز جسد زن مقتولی را دیده و خشمگین شدند و فرمودند مگر شما را از کشتن زنان نهی نکرده بودم.
رسول خدا در حین جنگ، دشمن خود را بخشیدند و از کشتنش صرفنظر کردند. در این جا به دو مورد اشاره میشود:
بخشش ابنقبظی
ابن قیظی فردی نابینا بود و در جنگ احد مشتی خاک برداشت و خطاب به رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) گفت: به خدا قسم اگر بدانم که به کسی جز تو نمیخورد، آنها را به سویت پرتاب میکردم. اصحاب خواستند تا او را بکشند، ولی رسول خدا فرمود: او را واگذارید که نابینای چشم و دل است. برادر او نیز به نام اوسبنقیظی از منافقان بود که در جنگ احد به بهانه فرار از جنگ به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت «ان یبوتنا عوره» و آیه 13 سوره احزاب (98) نازل شد که قصد آنها را که فرار بود، برملا ساخت. (99)بخشیدن غورث بنالحارث
غورث بن حارث (یا دعثور بن حارث) در جنگ ذاتالرقاع آهسته بالای سر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) که زیر درختی نشسته بود، آمد و شمشیر کشید و گفت: یا محمد بن یعصمک منی الآن؟ حضرت فرمود: خداوند. در این هنگام ناگهان از اسبش با صورت بر زمین افتاد و پیامبر بر او مسلط شد و به او فرمود: کیست که مانع من شود؟ گفت: هیچ کس و با این که ایمان نیارود، پیامبر او را آزاد کرد و غورث گفت: «والله لانت خیر منی.» (100)رفتار پیامبر پس از جنگ
امان دادن به ابوسفیان، دشمن درجه یک اسلام
یکی از این موارد، رفتار ایشان با ابوسفیان است. با این که ابوسفیان به اسلام ضربهها زد، ولی رسول خدا برای مصالحی به ایشان مقام داد. وقتی که پیامبر به او فرمود: «آیات وقت آن نرسیده است که بدانی لا اله الا الله»؟ ابوسفیان در پاسخ گفت: «پدر و مادرم فدای تو باد! چقدر بردبار و کریم و با بستگان مهربان هستی!» و در آخر پس از آن که اسلام آورد، پیامبر فرمود: «... من دخل دار أبی سفیان فهو آمن و من أغلق داره فهو آمن.» (101)البته رحمت اسلامی در سیره رسول خدا به این معنا نیست که در هر جایی آن حضرت هر کسی را ببخشند، بلکه در جایی که لازم بود، خشونت نشان داده شود و عطوفت، خلافت عقلانیت بود، اقدام کرده و برای جلوگیری از فساد جامعه، ریشه فتنه را خاموش میکردند و این عمل ایشان، رحمتی برای مؤمنان شمرده میشود. برای نمونه میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
ابوعزه (ابوغره) که شاعری زبانآور و توانا بود، رسول خدا در بدر بدون هیچگونه فدیهای آزادش کرده بود به تحریک صفوان بن امیه به راه افتاد و با اشعار خود قبایل بنیکنانه را به جنگ با مسلمانان دعوت میکرد. (102) وقتی در جنگ احد دوباره اسیر شد از رسول خدا تقاضای عفو کرد. او تنها اسیر جنگ احد بود و به رسول خدا گفت که من با اکراه وارد این جنگ شدم. آن حضرت نپذیرفت و فرمود: «إنّ المُؤمِنَ لَا یلدَغُ مِن جُحرٍ مرّتَینِ» و به وسیلهی عاصمبن صامت گردن زده شد. (103)
سفیان بن خالد به دلیل توطئههای زیاد و ایجاد خطر برای مسلمانان به وسیلهی عبدالله ابن انیس کشته شد. او کسی است که وقتی عبدالله از پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) خواست او را توصیف کند، فرمود: هنگامی که او را دیدی از هیبت او میترسی و به یاد شیطان میافتی! (104)
زبیر بن باطا یکی از یهودیان بنیقریظه بود که ثابت بن قیس را نکشت و بر او منت گذاشت و آزادش کرد. ثابت هم در داستان بنیقریظه برای جبران این کار، نزد رسول خدا رفت و از آن حضرت خواست تا او را نکشد و رسول خدا نیز پذیرفت و او را بخشید. وقتی که ثابت این خبر را به زبیر داد، او گفت: پیرمردی فرتوت که زن و فرزند نداشته باشد، زندگی را برای چه میخواهد؟ دوباره ثابت نزد رسول خدا رفت و درخواست کرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درخواستش را قبول کرد و ثابت نزد زبیر رفت و گفت: زن و فرزندانت را رسول خدا به من بخشید. زبیر باز از نداشتن مال شکایت کرد و باز همین حکایت تکرار شد و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پاسخ مثبت داد و ثابت به زبیر گفت: رسول خدا مال تو را هم به من بخشید. زبیر گفت: ای ثابت کار کعب بن اسد و حیی بن اخطب به کجا رسید؟ ثابت گفت: کشته شدند و چند نفر دیگر را هم نام برد و همین پاسخ را شنید. بعد به ثابت گفت: ای ثابت، من بر تو حقی دارم و از تو میخواهم که مرا به آنها ملحق کنی، به خدا قسم که پس از آنها خیری در زندگی نیست. ثابت گردن او را زد تا در دوزخ به دوستان خود ملحق شود و این نشان بدبختی زبیر بود. (105)
مبنای رفتاری رسول خدا این بود که با کسانی که خیانت میکردند یا مشرکانی که با تحریک دیگران اقدام به جنگ با ایشان میکردند و امان میخواستند، برخورد مهربانانه داشت و آنها را میبخشید. در تاریخ مواردی نقل شده است که به برخی اشاره میشود:
بخشش وحشی قاتل حمزه
آن حضرت از وحشی قاتل حمزه عمومی خویش میگذرد و فقط به او میفرماید: «ویحک غیب عنی وجهک فلا أراک؛ از من دور شو که تو را نبینم.» (106) با این که از این حادثه بسیار ناراحت بودند، او را میبخشند.بخشش عبدالله ابنابی
او از منافقان مدینه بود و با وجود خیانتهایش، پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) ایشان را آزاد گذاشت؛ تا جایی که اصحاب خواستند با او برخورد شدید کنند و حتی فرزندش که او نیز عبدالله نام داشت، به رسول خدا پیشنهاد داد، اگر قصد کشتن او را دارد خود، پدرش را به قتل برساند و از این میترسید اگر کسی دیگر، پدرش را بکشد، او نتواند صبر کند و قاتل پدرش را که یک مومن است، بکشد، ولی رسول خدا در پاسخ به او فرمودند: نه، برو و هم چنان با پدرت مدارا کن، و مادام که با ماست، با او نیکو معامله کن؛ «بل نترفق به و نحسن صحبته ما بقی معنا.» (107)امان دادن به عکرمة بن ابی جهل
عکرمة بن ابیجهل که همسرش ام حکیم بود و مسلمان شده بود، برای شوهرش از رسول خدا امان گرفت و ایشان هم به او امان داد. او به یمن فرار کرده بود و وقتی نزد رسول خدا آمد، اسلام آورد. وی کسی بود که پس از واقعه بدر، همراه عبدالله بن ابی ربیعه و صفوان بنامیه با مردانی از قریش که پدران و پسران و برادرانشان در بدر کشته شده بودند، با ابوسفیان و دیگران وارد صحبت شده و قریش را تحریک کردند که اکنون وقت آن رسیده که به انتقام خون کشتگانمان، لشکری را به جنگ محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) گسیل داریم. هم چنین در جنگ احد، فرماندهی سپاه میسره دشمن علیه سپاهیان اسلام را بر عهده داشت. با این حال، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را بخشیدند. (108)نادیده گرفتن عمل شائس بنقیس
او یک یهودی بود و زمانی که از کنار چند نفر از قبیله اوس و خزرج گذر میکرد، دید این دو قبیله که سالها با هم جنگ داشتند، با یکدیگر دوستانه صحبت میکنند، ناراحت شد و به جوانی که همراهش بود گفت: برو میان این دو طایفه را به هم بزن و در کنارشان بنشین و کشتگانی را که آنها در جنگ از دست دادند، به یادشان بیاور. آن جوان چنین کرد و همانگونه که تصور میکرد، این دو طایفه به جان هم افتادند. دربارهی شائس آیه 100 آل عمران نازل شد. (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقاً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إِیمَانِکُمْ کَافِرِینَ)، رسول خدا با این که منشأ اصلی فتنه را میدانست، برخوردی نکرد. (109)بخشیدن عبدالله بن سعد بن أبی سرح
عبدالله بن سعد بن ابی سرح قبلاً اسلام آورده بود وسپس مرتد و مشرک شد و پنهانی زندگی میکرد. از رسول خدا امان خواست و بعد اسلام آورد. حتی کاتب وحی بود و در خلافت عمر و عثمان به کار گماشته شد. (110) او به هنگام کتابت وحی، آخر آیات را تحریف میکرد و بعد از اختلاف با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دربارهی کلمات وحی و اصرار بر نظر خودش، مرتد و سپس مهدورالدم شد. (111) پس از فرار و پناه بردن به عثمان، برادر رضاعیش در فتح مکه، عثمان واسطه شد و حضرت او را بخشیدند.نادیده گرفتن رفتار ودیعه بن ثابت
او برادر عمرو بن عوف از منافقان مدینه و جزء بنیانگذاران مسجد ضرار بود که علیه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سخنان بسیاری بر زبان میراند، ولی پیامبر اقدامی علیه ایشان نکرد. در جنگ تبوک با چند تن دیگر از منافقان همراه حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند. (112)بخشیدن هبار بن اسود
هبار بن اسود یکی از مشرکان بود که، زینب، دختر رسول خدا را، تعقیب و نیزهای در کجاوه ایشان فرو کرد زینب بر اثر ترس، فرزندش را سقط نمود. به همین دلیل، پیامبر خون او را هدر اعلام کرده بود، ولی هنگامی که نزد رسول خدا آمد و عذرخواهی کرد و شهادتین بر زبان جاری کرد، رسول خدا او را بخشید و فرمود: تو را بخشیدم و اسلام، گذشته را از میان میبرد. (113)امان دادن به انس بن زنیم
او با این که بر ضد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اشعاری توهینآمیز میخواند و پیامبر او را مهدورالدم اعلام کرد، با درخواست نوفل بن معاویه بخشیده شد. وقتی خبردار شد که پیامبر او را بخشیده است، در مدح پیامبر چنین سرود: (114)
و نبوا رسولالله إنی هجوته *** فلا رفعت سوطی إلی إذن یدی
به رسول خدا خبر دادهاند که من او را هجو گفتهام، اگر چنین است، دست من شل باشد که نتواند تازیانهام را برگیرد.
بخشیدن ابیسفیان بنالحارث
او که عموزاده رسول خدا بود با این که احترام پیامبر را رعایت نمیکرد و با او ایمان نداشت، با وساطت ام سلمه، پیامبر او را پذیرفت و اسلام آورد. (115)بخشش حاطب بن ابی بلتعه
حاطب بن ابیبلتعه پس از یقین به نیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای حرکت به سوی مکه، نامهای محرمانه به سه نفر از قریش به نامهای صفوان بن امیه، سهیل بن عمرو و عکرمة بن ابی جهل نوشت و آن را به وسیله زنی به نام ساره فرستاد و تصمیم رسول خدا را به آنان گزارش داد. جبرئیل، رسول خدا را در جریان نامه و نامهرسان قرار داد. پس از دستگیری و گرفتن نامه از او، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حاطب را خواست و از علت آن پرسید. پس از جواب حاطب، یکی از صحابه گفت: بگذار گردن این منافق را بزنم، ولی رسول خدا او را به سکوت امر فرمود. (116)پذیرفتن عمیر بن وهب جمحی
پیامبر از کسانی که توطئه قتل ایشان را در سر میپروراندند، با این که از نیت آنان آگاهی داشت، گذشت میکرد.یکی از این افراد عمیر بن وهب است. ابناسحاق میگوید: پس از واقعه بدر با صفوان بن امیه در حجر نشسته بود و از مصیبتهای بدر صحبت میکرد. عمیر از شیاطین قریش بود و پیامبر را اذیت میکرد. عمیر میگوید: به خدا اگر قرض نداشتم محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را میکشتم. صفوان گفت: من همه اینها را به عهده میگیرم و خانوادهات را همراهی میکنم. عمیر تصمیم به قتل پیامبر گرفت و با شمشیر زهرآگین نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رفت. رسول خدا از او پرسید. برای چه آمدهای؟ گفت برای اسیری که نزد شماست آمدهام، تا به او احسان کنید. پرسید: چرا شمشیر را بر گردن نهادهای؟ او هم جواب داد، ولی پیامبر به او فرمود: این طور نیست، بلکه برای کشتن من آمدی، ولی خداوند به تو فرصت نمیدهد عمیر با شنیدن این خبر غیبی به پیامبری ایشان شهادت داد و مسلمان شد. (117)
امان دادن به صفوان بن امیه
صفوان از کسانی بود که افراد را علیه سپاه اسلام فراهم میآورد تا با آنان بجنگند و به وسیلهی رسول خدا او مهدورالدم شده بود. از عروه بن زبیر نقل شده است: وقتی که صفوان در تنگنا قرار گرفت، راه کوهستانی را پیش گرفته، به سوی یمن میرود. عمیربنوهب نزد رسول خدا آمد و گفت یا رسولالله، صفوان بزرگ قومش است و از ترس فرار کرده و قصد دارد خود را در دریا بیاندازد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) او را امان داد و صفوان برای این بخشش از او نشانهای خواست. رسول خدا عمامهاش را که با آن وارد مکه شده بود، به وی داد. زبیر خود را به صفوان رساند و مانع هلاک او شد و گفت رسول خدا به تو امان داده است واین نشان امان اوست که برای تو آوردم. او باور نمیکرد، تا این که به حضور رسول خدا رسید و وقتی مطمئن شد، از حضرت دو ماه مهلت خواست، ایشان چهار ماه به او فرصت دادند و سپس وی مسلمان شد. (118)مهربانی با اسیران جنگی
دربارهی رفتار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با اسیران از زهری نقل شده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: شما را به رفتار نیکو با اسیران سفارش میکنم. (119) در سال نهم هجرت هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از اسیران جنگی دیدن میکرد، زنی به نام «سفانه» دختر حاتم طایی- که به اسارت درآمده بود و برادرش عدی بن حاتم فرار کرده بود - با دیدن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به ایشان گفت: «ای محمد! پدرم از دنیا رفته و سرپرستم عدی فرار کرده است، اگر صلاح بدانید، مرا آزاد کنید. پدرم، بردگان را آزاد میکرد، به مردم غذا میرساند و آشکارا سلام میکرد...» پیامبر فرمود: «ای دختر! این، ویژگیهای مؤمنان راستین است. اگر پدرت مسلمان بود، او را مورد لطف و مرحمت قرار میدادیم.» سپس فرمود: «این دختر را به پاس احترام پدرش به اررزشهای اخلاقی، آزاد کنید.» (120)گاهی آن حضرت حتی برای ایجاد صلح، جان خود را به خطر میانداختند. یکی از پاسخهایی که مورخان در پرسش از چرایی تعدد همسران پیامبر میدهند این است که برخی از ازدواجهای ایشان برای ایجاد صلح و جلوگیری از وقوع جنگ در جامعه بوده است. از جمله ازدواج ایشان با «صفیه» دختر حی بن اخطب از بزرگان یهود بنینضیر و همسر کنانة بن ربیع است و آن مربوط به زمانی بود که پدر این دختر در جنگ کشته و دخترش اسیر گردید؛ پیامبر ایشان را آزاد و با او ازدواج کردند، (121) تا یهود دست از توطئه بر ضد ایشان بردارند.
ایشان با جویریه، دختر حارث، بزرگ یهودیان بینالمصطلق ازدواج کرد تا با دویست خانوار یهودی که به اسارت مسلمانان در آمده بودند، خویشاوند شود و به همین دلیل مسلمانان آنها را آزاد کنند. پس از آزادی به دلیل این رفتار انسانی پیامبر، همه آنها مسلمان شدند. (122)
نمونه دیگر رفتار انسانی با اسیران، نحوه برخورد ایشان با شیماء، دختر حارث بنعبدالعزی، خواهر شیری ایشان است. این زن وقتی که به اسارت درآمد، هر چه به مسلمانان میگفت من خواهر پیامبرم، مسلمانان باور نمیکردند. وقتی نزد رسول خدا آمد و مشخص شد که راست میگوید، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عبای خود را برای او پهن کرد و او را روی آن نشاند. در آخر نیز هنگامی که آن زن میخواست به سوی قومش باز گردد یک غلام و یک کنیز به او بخشید و این دو با هم ازدواج کردند و به عنوان خدمتکار در خانه شیماء زندگی کردند. (123)
مقداد بن عمر میگوید در سریه نخله، حکم بن کیسان را اسیر کردم و نزد پیامبر آوردم. پیامبر او را به اسلام دعوت کرد و با او صحبت طولانی کرد. عمر گفت: او ایمان نمیآورد، اجازه بدهید وی را بکشیم. حضرت نپذیرفت، تا این که مسلمان شد و از کسانی بود که در جنگ بئرمعونه به شهادت رسید. (124)
نتیجه
1. دین اسلام دین رحمت و پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز برای همگان رحمت است.2. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با مخالفان خود مهربانانه برخورد میکردند و هدف ایشان هم ایجاد صلح و آرامش بود و هم جلوگیری از وقوع جنگ. ایشان با تدبیرشان از وقوع جنگ جلوگیری میکردند.
3. استفاده از سلاحهای کشتار جمعی در اسلام حرام است.
4. ایشان با سران کشورهای کفر و پادشاهان آن زمان، به نرمی و با اخلاق انسانی برخورد کردند و آنان را به اسلام دعوت کردند.
5. سیره رحیمانه پیامبر سبب نمیشد که مسلمانان در موضع ضعف و انفعال قرار بگیرند.
6. رفتار پیامبر در برابر دشمنان و کافران و مخالفان، نشان میدهد که دین اسلام، هرگز خشن و غیر انسانی نیست.
7. پیامبر اسلام در صورت وقوع جنگ، سپاه خود را به پایبندی به رفتار انسانی با مخالفان و اسیران جنگی سفارش میکردند.
8. پیروان دیگر ادیان در جامعه اسلامی از امنیت و حقوق انسانی خویش برخوردار بودند.
پینوشتها:
1. کارشناسی ارشد دینشناسی مؤسسه امام خمینی (رحمهالله).
2. از بیانات علامه جوادی آملی در دیدار اعضای کاروان زائران صلح سوریه با ایشان، بنیاد بینالمللی علوم وحیانی اسرا، 18 فروردین 1393، http://portal.esra.ir
3. ابنمنظور، لسان العرب، ج12، ص 231، ماده رحم.
4. جوادی آملی، تسنیم، ج1، ص 280.
5. ابنمنظور، همان، ج9، ص 112، ماده رأف.
6. همان، ج4، ص 390، ماده سیر.
7. نساء، آیه 59.
8. نساء، آیه 80.
9. آل عمران، آیه 31.
10. اعراف، آیه 158.
11. نجم، آیه 4.
12. نساء، آیه 94.
13. بقره، آیه 256.
14. الطبرسی، مجمع البیان، ج1، ص 630.
15. در تفسیر الدر المنثور آمده است که این آیه دربارهی یکی از مسیحیان بنیسالم بن عوف به نام حصین نازل شد که دو پسر مسیحی داشت و خودش مسلمان بود و به پیامبر عرض کرد: آنها را به اسلام مجبور کردم، ولی ابا میکنند، که این آیه نازل شد. (السیوطی، الدرالمنثور، ج1، ص 329- 330).
16. انبیاء، آیه 107.
17. طباطبایی، المیزان، ج14، ص 467.
18. قلم، آیه 4.
19. سبا، آیه 28.
20. احزاب، آیه 45.
21. نحل، آیه 125.
22. مؤمنون، آیه 96.
23. هود، آیه 113.
24. همان، ج4، ص259-261.
25. ابنالقیم، زادالمعاد فی هدی خیر العباد، ج3، ص 158.
26. ممتحنه، آیه 8.
27. طباطبایی، المیزان، ج19، ص 399.
28. النسائی، سنن النسائی الکبری، ج6، 309.
29. الزهری، الطبقات الکبری، ج1، ص 277.
30. احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج2، ص478.
31. ابنکثیر، السیرة النبویة لابن کثیر، ج2، ص 368.
32. جهت مطالعه بیشتر ر. ک. طباطبایی، المیزان، ج14، ص 543 و جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ج2، ص 476- 480.
33. ابنکثیر، السیرة النبویة لابنکثیر، ج3، ص 321.
34. برای مطالعه بیشتر ر. ک: سبحانی، فروغ ابدیت، ج2، ص 197.
35. فتح، آیه 22.
36. ابنکثیر، همان، ص 565؛ ابنأثیر، الکامل فی التاریخ، ج2، ص 243.
37. یوسف، آیه 92.
38. محمد، واقدی، المغازی، ج2، ص 669.
39. ابنکثیر، همان، ج3، ص 413.
40. بلاذری، فتوح البلدان، ج1، ص 86.
41. ابنهشام، السیرةالنبویه، ج2، ص 348.
42. ابنکثیر، همان، ج4، ص 30.
43. بلاذری، همان، ج1، ص 72.
44. السیوطی، الدرالمنثور، ج3، ص 228.
45. ابنکثیر، همان، ج3، ص 217.
46. ابناشعث کوفی، الجعفریات، باب من ظلم ذمیا و أخذ شیئا من أموالهم، ص 82.
47. سیوطی، الجامع الصغیر، ج1، ص 468.
48. ابنشعبة الحرانی، تحف العقول، ص 272.
49. الدیلمی، ارشاد القلوب، ص 39.
50. ممتحنه، آیه 1 و مائده، آیه 51.
51. توبه، آیه 6.
52. انفال، آیه 62.
53. توبه، آیه 61.
54. ابنهشام، السیرةالنبویه، ج2، ص 364.
55. طباطبایی، المیزان، ج9، ص 422.
56. بقره، آیه 190.
57. فرقان، آیه 52.
58. پایگاه خبری روات حدیث به آدرس: http://rovatehadis.com/25453.
59. مصباح یزدی، جنگ و جهاد در قرآن، ص 125 تا 135.
60. توبه، آیه 36.
61. توبه، آیه 123.
62. توبه، آیه 9.
63. توبه، آیه 73.
64. حجرات، آیه 9.
65. نساء، آیه 75.
66. حج، آیه 39.
67. انفال، آیه 61.
68. نساء، آیه 90.
69. اخرجوا بسمالله تقاتلون فی سبیلالله من کفر بالله لا تغدروا و لا تغلوا و لا تمثلو و لاتقتلوا الولدان ولا أصحاب الصوامع؛ ابن حنبل، مسند احمد، ج1، ص 300.
70. البخاری، صحیح البخاری، ج4، ص 24.
71. ر. ک: حرّ عاملی، وسایل الشیعه، ج15، حدیث 19951 تا 19954 و هم چنین: ترمذی، سننالترمذی، ج3، ص 53.
72. الصالحی الشامی، سبلالهدی و الرشاد، ج6، ص 7.
73. احمد، النسائی، سنن النسائی الکبری، ج5، ص 233.
74. سجستانی، سننأبیداود، ج1، ص 603.
75. السیواسی، شرح فتح القدیر، ج5، ص 445.
76. کلینی، الکافی، ج5، ص 28 و ابنشعث کوفی، الجعفریات، ص 77.
77. نهجالبلاغه، حکمت 233.
78. نهجالبلاغه، نامه 14.
79. آل عمران، آیه 159.
80. بقره، آیه 159.
81. جوادی آملی، تسنیم، ج5، ص 386.
82. ابنهشام، السیرة النبویه، ج2، ص 453 و ابنأثیر، الکامل فی التاریخ، ج2، ص 129.
83. ابنأثیر، الکامل فی التاریخ، ج2، ص 123 و ابنکثیر، السیرةالنبویة لابنکثیر، ج2، ص 436.
84. انفال، آیه 58.
85. مائده، آیه 1.
86. توبه، آیه 4.
87. طباطبایی، المیزان، ج9، ص 151.
88. الحلبی، السیرة الحلبیة فی سیرة الأمین المأمون، ج2، ص 476.
89. طباطبایی، همان، ج4، ص 259-261.
90. حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 15، ص 58.
91. جوادی آملی، تسنیم، ج2، ص 174.
92. حر عاملی، همان، ص 58 تا 66، حدیث 19989 تا 19993؛ در فتاوای علما نیز بر این مسئله تأکید شده است. چنان که در جواهرالکلام این گونه آمده است: «ویکره الإغارة علیهم لیلا کما فی الإرشاد و هو المرد من التبییت المصرح بکراهته فی النهایة و النافع و القواعد والتحریر والتذکرة و المنتهی والدروس و الروضة و غیرها» (نجفی، جواهر الکلام، ج21، ص 82).
93. لاتقتلوا فی الحرب إلا من جرت علیه المواسی؛ ابناشعث کوفی، الجعفریات، ص 82.
94. حر عاملی، همان، ج15، ص 58.
95. سجستانی، سنن أبی داود، ج1، ص 589 و حر عاملی، همان.
96. حر عاملی، همان، ص 64.
97. ابنکثیر، السیرة النبویة لابنکثیر، ج3، ص 638.
98. (إِنَّ بُیُوتَنَا عَوْرَةٌ وَ مَا هِیَ بِعَوْرَةٍ إِنْ یُرِیدُونَ إِلاَّ فِرَاراً ).
99. ابنکثیر، همان، ج2، ص 347.
100. مجلسی، بحارالانوار، ج20، ص 175؛ شبیه این روایت در سیره ابنکثیر آمده است که بیان میدارد غورث مسلمان شد. (ابنکثیر، همان، ج3، ص 163.
101. ابنکثیر، همان، ص 548.
102. الواقدی، المغازی، ج1، ص 111.
103. ابنکثیر، همان، ج2، ص 486.
104. همان، ج3، ص 267.
105. همان، ص 240؛ ابنهشام، السیرةالنبویه، ج3، ص 618.
106. الحلبی، السیرة الحلبیة فی سیرة الأمین المأمون، ج2، ص 538.
107. ابنکثیر، همان، ص 301.
108. همان، ج3، ص 365.
109. الحلبی، همان، ص 319 و سیوطی، الدر المنثور، ج2، ص 5. آل عمران، 100.
110. ابنکثیر، همان، ص 563.
111. مجلسی، بحارالانوار، ج89، ص 36.
112. ابنهشام، السیرةالنبویه، ج4، ص 952.
113. ابنکثیر، همان، ج2، ص 517.
114. همان، ج3، ص 589.
115. همان، ج3، ص 543.
116. همان، ج3، ص 536.
117. ابنهشام، همان، ج2، ص 485 و ابنکثیر، همان، ج2، ص 486.
118. ابنکثیر، همان، ج3، ص 584.
119. الواقدی، المغازی، ج1، ص 119.
120. ابنکثیر، ج1، ص 107؛ الحلبی، السیرة الحلبیة فی سیرة الأمین المأمون، ج3، ص 223 و ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج36، ص 446.
121. ابنکثیر، همان، ج3، ص 374.
122. همان، ج3، ص 302.
123. همان، ج3، ص 689.
124. واقدی، همان، ص 15.
1. قرآن کریم
2. نهج البلاغه
1. ابنأثیر، ابوالحسن عزالدین، الکامل فیالتاریخ، دار صادر، بیروت 1966م.
2. ابن اشعث کوفی، محمد بن محمد، الجعفریات، مکتبه نینوی الحدیثه، تهران [بیتا].
3. ابنالقیم اجوزیة، محمد، زادالمعاد فی هدی خیرالعباد، موسسه الرساله، بیروت 1415.
4. ابنحنبل، احمد، بیتا، مسند احمد، دار صادر، بیروت 1415.
5. ابنشعبة الحرانی، حسن بن علی، تحف العقول، تصحیح علی اکبر غفاری، چ2، موسسه انتشارات اسلامی، 1404.
6. ابنعساکر، تاریخ مدینه دمشق، تحقیق علی شیری، دار الفکر للطباعة والنشر و التواریخ، بیروت 1415.
7. ابنکثیر، ابوالفدا اسماعیل، السیرة النبویة لابن کثیر، تحقیق مصطفی عبدالواحد، دارالرائد العربی، بیروت [بیتا].
8. ابنمنظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، نشر ادب حوزهی قم 1405.
9. ابنهشام، عبدالملک، ال سیره النبویه، تحقیق و ضبط و تعلیق محمد محیی الدین عبدالحمید، ج2 و ج3، مکتبة محمد علی صبیح، قاهره 1963م.
10. احمدی میانجی، علی، مکاتیب الرسول، دارالحدیث، تهران 1419.
11. بخاری، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، دارالفکر للطباعة و النشر والتوزیع، بیروت 1401.
12. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، فتوح البلادان، مکتبة النهضة المصریة، قاهرة 1956 م.
13. ترمذی، ابوعیسی محمد بن عیسی بن سورة، سنن الترمذی، تحقیق و تصحیح: عبدالرحمن محمد عثمان، دارالفکر، بیروت 1403.
14. جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، تنظیم و ویراش علی اسلامی، مرکز نشر اسرا، قم 1378.
15. حر عاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، چ2، مؤسسة آل البیت، قم 1414.
16. الحلبی، علی بن برهانالدین، السیرة الحلبیة فی سیرة الأمین المأمون، دارالمعرفة، بیروت 1400.
17. دیلمی، حسن بن علی بن محمد، ارشاد القلوب، چ1، شریف رضی، قم 1412.
18. زهری، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، دارصادر، بیروت [بیتا].
19. سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، نشر دانش اسلامی، قم 1370.
20. سجستانی، ابوداود سلیمان ابنالأشعث، سنن أبی داود، تحقیق و تعلیق سعید محمداللحام، چ1، دارالفکر للطباعة و النشر و التواریخ، بیروت 1410.
21. السیواسی، کمالالدین محمد بن عبدالواحد، شرح فتح القدیر، دارالفکر، بیروت (بیتا).
22. سیوطی، جلالالدین، الجامع الصغیر، دارالفکرللطباعة و النشر و التوزیع، بیروت 1981 م.
23. سیوطی، عبدالرحمن بن أبی بکر، الدر المنثور فی التأویل بالمأثور، دارالمعرفة للطباعة والنشر، بیروت [بیتا].
24. الصالحی الشامی، سبل الهدی و الرشاد، تحقیق شیخ عادل أحمد عبدالموجود و شیخ علی محمد معوض، چاپ اول، 1414.
25. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، سیدمحمدباقر موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی، قم 1363.
26. الطبرسی، ابوعلی الفضل بن الحسن، مجمع البیان، تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی و سید فضلالله یزدی، دارالمعرفه، بیروت [بیتا].
27. فراهیدی، خلیل بن أحمد، العین، مؤسسة دارالهجرة، 1409.
28. کلینی، ابی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، تحقیق علی أکبر غفاری، چ3، دارالکتب الإسلامیة، تهران 1367 ش.
29. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، مؤسسة الوفاء، بیروت 1403.
30. مصباح یزدی، محمد تقی، جنگ و جهاد در قرآن، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمه الله)، قم 1383.
31. نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، تحقیق و تعلیق: شیخ عباس القوچانی و شیخ محمد آخوندی، دارالکتب الإسلامیة، تهران 1362.
32. نسائی، أحمد بن شعیب أبوعبدالرحمن، سنن النسائی الکبری، تحقیق د. عبد الغفار سلیمان البنداری و سید کسروی حسن، دار الکتب العلمیة، بیروت 1411.
33. واقدی، أبوعبدالله محمد بن عمر بن واقد، المغازی، تحقیق مارسدن جونس، عالم الکتب، بیروت 1409.
34. http://portal.esral.ir
35. http://rovatehadis.com/25453.
منبع مقاله:
گروهی از نویسندگان، (1393)، مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریانهای افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام» جلد ششم، قم: انتشارات دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (ع)، چاپ اول.