معیارهای انتخاب همسر (2)
(ویژگی اساسی و حتمی برای طرفین)
منظور از «اخلاق نیک»، تنها «خنده رویی و خوش خلقی اصطلاحی» نیست؛ زیرا خندیدن و...، در بعضی از مواقع، نه تنها مطابق اخلاق نیست، بلکه ضد اخلاق است. بلکه منظور از اخلاق نیک، «صفات و خلق و خوهای پسندیده در نظر عقل و شرع» می باشد.
«إذا جاءکم من ترضون خلقه و دینه فزوجوه، و إن لاتفعلوا تکن فتنة فی الأرض و فساد کبیر»(1)
با کسی که اخلاق و دینش مورد پسند باشد، ازدواج انجام دهید؛ و اگر چنین نکنید، فتنه و فساد بزرگی در زمین بوجود خواهد آمد!
ملاحظه می فرمایید که پیامبر اسلام، «اخلاق» و «دین» را به عنوان دو ملاک و معیار اصلی در ازدواج و انتخاب همسر بیان فرموده اند. این دو، زیر بنای زندگی سعادتمندانه است و ملاکهای دیگر، اهمیتشان بعد از این دو می باشد.
یکی از مسلمانان، به نام حسین بن بشار باسطی، نامه ای به این مضمون خدمت امام رضا – سلام الله علیه- نوشت و درباره ی خواستگاری که برای دخترش آمده بود کسب تکلیف کرد:
«... فردی از خویشاوندانم به خواستگاری دخترم آمده است که سوء خلق دارد (بداخلاق است)؛ اکنون چه کنم؟ دخترم را به او بدهم یا نه؟ شما چه می فرمایید؟«.
امام، در جواب نامه اش نوشتند:
«لاتزوجه إن کان سیی الخلق»
اگر بداخلاق است، دخترت را به او نده.
می نگرید که حضرت، به خاطر همین صفت ناپسند، به طور صریح و بدون تردید، جواب منفی می دهند. یک عمر با انسان بد اخلاق معاشر بودن، همانند زندگی در زندگی با اعمال شاقه می باشد. سوء خلق یکی از دو همسر، بر دیگری نیز تأثیر می گذارد، و همچنین بر فرزندان آنان.
1- خوش زبانی و بدزبانی
بدزبانی، زبان درازی، نیش زدن با زبان، بی ادبانه و بی پروا سخن گفتن و فحش دادن، از نمودها و نمونه های برجسته ی «بداخلاقی» است. و خوش زبانی، نرم خویی در سخن و مؤدبانه سخن گفتن، از نشانه های بارز «خوش اخلاقی» می باشد.
حقیقت این است که: «زبان»، ترجمان و بیانگر «احوال درون» می باشد. «از کوزه همان برون تراود که در اوست». امکان ندارد که درون انسان، سالم و پاک باشد، اما زبانش کثیف و فحاش و نیش زن و زخم زن! زبان، «دریچه» ایست که محتویات درون را ظاهر می کند. زبان انسان، آینه ی دل اوست.
2- بزرگواری و حسادت
«حسادت» از نشانه های مهم «اخلاق بد» است و «بزرگواری» از نمونه های برجسته ی «اخلاق پسندیده».
3- خوش خلقی و کج خلقی
زندگی با انسان «کج خلقی»، بسیار مشکل است و زندگی با افراد «خوش خلق» و «خوش برخورد»، به انسان نشاط و امید می دهد. خوش خلقی، یکی از نشانه های «ایمان» است و بدخلقی، از نمودهای «ضعف ایمان».
البته همانگونه که در ابتداء این مبحث بیان شد، خوش خلقی و خنده رویی، همیشه و در همه جا نشانه ی «اخلاق نیک» نیست. مثلا: خوش خنده بودن دختر و زن، و همچنین مرد، در مقابل نامحرم، ضد اخلاق است و بسیار ناپسند. و همینطور خندیدن و خنداندن دیگران به وسیله ی غیبت و مسخره کردن و عیبجویی از مردم، حرام و ضدارزشها و اخلاق اسلامی است.
4- حق پذیری و لجاجت
«لجاجت» و «یکدندگی»، لطمه های سنگینی به زندگی خانوادگی وارد می کند.
5- تواضع عاقلانه و تکبر و غرور احمقانه
6- راستگویی و دروغگویی
7- وقار و متانت و سبکی و هرزگی
8- بردباری و کم ظرفیتی و بی تابی
9- حسن ظن و سوءظن
10- با محبت و عاطفه بودن و بی محبتی و بی عاطفگی
11- گذشت و کینه توزی
12- مؤدب بودن و بی ادبی
13- شجاعت و ترس
14- نرمخویی و خشونت
15- وفاداری و بی وفایی
16- سخاوت و بخل
17- قناعت و حرص و طمعکاری
و...
جواب: بحث را دنبال کیند؛ در فصل ششم (گزینش) پاسخ این پرسش را می یابید.
ازدواج با یک فرد، مساوی است با پیوند با یک خانواده و فامیل و نسل!
در مسأله ی «انتخاب همسر»، معقول نیست که انسان بگوید: «من می خواهم با خود این فرد ازدواج کنم و کاری به خانواده و خویشان و فامیلش ندارم...» زیرا:
1-این فرد، جزئی از همان خانواده و فامیل، و شاخه ای از همان درخت است. و این شاخه، از ریشه های همان درخت، تغذیه کرده است. مسلم است که بسیاری از صفات اخلاقی، روحی، عقلی و جسمی آن خانواده و فامیل، از راه وراثت و تربیت و محیط و عادات، به این فرد منتقل شده است.
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در این باره می فرمایند:
«تزوجوا فی الحجر الصالح، فإن العرق دساس»(2)
در دامن و خانواده ی شایسته، ازدواج کنید؛ زیرا عرق (نطفه و ژن ها) تأثیر می گذارد.
ایشان در جای دیگر می فرمایند:
«انظر فی أی شیء تضع ولدک، فإن العرق دساس»(3)
نیک بنگر که فرزندت را در کجا قرار می دهی (چه کسی را برای مادری یا پدری فرزندت انتخاب می کنی) زیرا عرق و خصوصیات ارثی، به صورت پنهانی و بدون اختیار منتقل می شود و تأثیر می گذارد.
2- اگر تو با آنان کار نداشته باشی، آنان با تو کار دارند! هرگز نمی توانی همسرت را از آنان و آنان را از همسرت جدا کنی. خودت هم نمی توانی رابطه ات را با آنان قطع کنی. یک عمر باید با آنها معاشرت و زندگی نمایی.
اگر خانواده و خویشان همسر، ناباب و فاسد باشند، انسان را «زجرکش» می کنند و از دخالتهای آنان در زندگی و از ارتباط با آنان نمی شود بکلی جلوگیری کرد.
3- بدنامی یا خوشنامی آنان، تا آخر عمر همراه انسان است و در زندگی تأثیر می گذارد. تحمل بدنامی آنان، بسیار مشکل خواهد بود.
4- صفات و خصوصیات آنان، در فرزندان آینده، تأثیر دارد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این باره می فرمایند:
«تخیروا لنطفکم، فإن الأبناء تشبه الأخوال».(4)
بنگرید چه کسی را به همسری بر می گزینید، زیرا فرزندان، شبیه و مانند دایی هایشان می شوند.
برادر و خواهرم! در امور مهم، هرگز نباید تحت تأثیر احساسات واقع شد و در آن حال تصمیم گرفت. «انتخاب همسر» اگر از تحت سیطره ی «عقل» خارج شد و در قلمرو «احساس» و «ظاهربینی» و «دل» قرار گرفت، بدبختی و سیه روزی را به دنبال خواهد داشت.
اکنون تو، در آستانه ی یک تحول بزرگ در زندگی ات قرار گرفته ای. خوب دقت کن که چه می کنی؟ اینک می خواهی سرنوشت را با یک خانواده و فامیل، پیوند بزنی. ثمره ی این پیوند، باید رشد و تکامل و سعادت و بهروزی باشد؛ نه سقوط و تنزل و بدبختی و سیه روزی.
با «چشم دل» پیامبر بزرگ اسلام را بنگر که ایستاده و تو را مخاطب قرار داده است و با «گوش جان» بشنو پیام هشدار دهنده اش را:
«قام النبی صلی الله علیه و آله خطیبا، فقال: أیها الناس! إیاکم و خضراء الدمن، قیل: یا رسول الله! و ماخضراء الدمن؟ قال: المرءة الحسناء فی منبت السوء»(5)
پیامبر اکرم، برای سخنرانی و خطابه برخواست و فرمود: ای مردم! برحذر باشید و بپرهیزید از سبزه زاری که بر فراز مزبله و منجلابی چیست؟ فرمود: زن زیبایی که در خانواده ی پلیدی رشد کرده باشد. (پسر و مرد نیز همینطور)
فراوان دیده ایم جوانانی را که فریب ظاهر را خورده اند و خود را در منجلابی انداخته اند که بیرون آمدن از آن برایشان غیرممکن شده است.
جواب: اولا: بله، چنین است؛ اما این موضوع «گاهی» اتفاق می افتد. «استثناء» همیشه بوده و هست. گاهی در «منجلاب»، «گلی» می روید و در «گلستان»، «خاری» نمی شود بر مبنای «استثناها»، قانون کلی بنا نهاد. آنچه ما بیان می کنیم، بر مبنای «اغلب» و «اکثریت» است.
ثانیا: همین «استثناها» نیز، با اصل خودشان ریشه ی مشترک دارند و بدون تردید آثاری از آن ریشه ی مشترک، در وجودشان هست، که ممکن است در مواقع و حالات «عادی» ظاهر نشود، اما در«تلاطمها» و حالات «غیرعادی» ظاهر می شود. خاکسترها عقب می رود و «باطن» آشکار می گردد.
ثالثا: اگر برای کسی یقین حاصل شد که: این «فرع» غیر از آن «اصل» است؛ و همچنین، بتواند این «فرع» را از آن «اصل» جدا کند و نگذارد خانواده اش در زندگی آینده دختر و پسر نقش داشته باشند و دخالت کنند و...، آنگاه می تواند با او ازدواج کند. اما این کار، کار هر کس نیست.
سؤال دیگر: پس، فرزندان خانواده های فاسد و پلید و ناسالم، چه کنند؟ آیا بدون همسر بمانند؟
جواب: در پایان همین فصل (پنجم) جواب این سؤال، بطور مشروح خواهد آمد –ان شاء الله-.
«عقل» همانند «نورافکنی» است که جاده ی زندگی را روشن می کند ونشیب و فرازها را می نمایناند، تا انسان در برابر آنها تصمیمهای مناسبی بگیرد. «عقل» وسیله ای است برای تشخیص خوبیها از بدیها.
زن و شوه، برای اداره ی صحیح زندگی و تربیت فرزندانی شایسته، باید به نیروی عقل و فهم مجهز باشند.
امیر مؤمنان –که درود خدا بر او باد- از ازدواج با انسان احمق (فاقد عقل و شعور) به شدت نهی فرموده اند:
«إیاکم و تزویج الحمقاأ! فإن صحبتها بلاء و ولدها ضیاع»(6)
بپرهیزید از ازدواج با احمق! زیرا مصاحبت و زندگی با او بلا است و فرزندانش نیز تباه می شوند.
در این سخن امام، دو نکته ی مهم بیان شده است: یکی بلا بودن همنشینی و زندگی با همسر احمق است، که جان انسان عاقل را به لب می آورد؛ و دیگری تباه و ضایع شدن فرزندان؛ که هم از راه وراثت و ژن ها بر آنان اثر می گذارد و هم از راه تربیت و اخلاق و رفتار. و هر دو، خسارت بزرگی است.
و همچنین: بعضی از زرنگیها و زدو بندها و حیله گریها را نباید به حساب عقل گذارد و انجام دهنده ی آنها را عاقل نامید.
معنای عقل و عاقل در سخن امام صادق –سلام الله علیه-:
از ایشان سؤال شد: «عقل چیست؟» فرمود:
«ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان»
چیزی است که خداوند رحمان به وسیله آن پرستش و عبادت می شود و بهشت به وسیله آن به دست می آید.
سؤال کننده پرسید: «پس آنچه که معاویه –لعنت خدا بر او باد – داشت چه بود؟» (که او را آنچنان سیاستباز و حیله¬گر و نیرنگباز ساخته بود.)
امام فرمود:
«تلک النکراء، تلک الشیطنة، و هی شبیهة بالعقل و لیست بالعقل»(7)
آنچه او داشت نیرنگ و شیطنت بود، و آن شبیه عقل است نه خود عقل.
به هرحال ازدواج صورت گرفت... مدتی که گذشت و «آبها از آسیاب افتاد!» مشکلات و ناراحتیها شروع شد. زیرا آن امتیاز دختر (زیبایی) که «غلام» را فریفته و جای همه چیز را در نظر او پر کرده بود، دیگر تاب دوام نداشت و نمی توانست جای مسؤولیتهای همسری را بگیرد. آن زن نمی توانست نقش یک همدم و یاور و همسر را برای شوهرش ایفا نماید... زندگی شان هر روز سردتر و سردتر می شد... تا اینکه بچه دار شدند.
بچه که پا به زندگی می گذارد – معمولا – زندگی را شیرینتر و امیدها را بیشتر می کند؛ اما در زندگی اینان نه تنها چنین نشد، بلکه مشکلات و ناملایمات را افزایش داد. زیرا زن، توان بچه داری را نداشت و نمی توانست برای بچه، مادر خوبی باشد.
«غلام» همسرش را نزد روانشناس برد (و حال آنکه قبل از ازدواج بایستی چنین می کرد!) روانشناس تشخیص داد که عقل و هوش زن کم است و به اندازه ی نصف سنش می باشد و قابل دارمان نیست.
روشن است که زندگی اینچنین، قابل دوام نیست.
سرانجام «غلام» همسرش را طلاق داد و آن بچه ی معصوم، بی مادر شد.
شوهر، بازدوبندها و حیله گریها و دلالی های نامشروع و... پول به دست می آورد؛ در حالی که «حمیده» از پولهای حرام و شبهه ناک به شدت نگران و هراسناک بود.
شوهر، از رفتار هرزه و حرام با نامحرمان باکی نداشت؛ در حالی که «حمیده» عفیف و نجیب بود و از کارهای خلاف عفت شوهرش به شدت رنج می برد، اما آبروداری می کردم و دم بر نمی آورد.
چندسالی به اینگونه گذشت و «حمیده» هرچه کوشید نتوانست شوهرش را اصلاح کند، بلکه شوهر هرچه پولدارتر می شد، فاسدتر می گردید و برهرزگی اش می افزود... تا اینکه کاسه ی صبر «حمیده» لبریز شد و دیگر نتوانست بر اخلاق و رفتار بوالهوسانه و غیرعاقلانه ی شوهرش شکیبایی کند... و سرانجام او را به حال خود رها کرد.
اما افسوس! که این «حمیده» دیگر آن «حمیده ی» قبل از ازدواج نبود. نشاط و اعصاب سالم و روحیه ی شادابش، به وسیله آ« «نامردناعاقل»، پژمرده و افسرده و تباه گردیده بود.
«فاعتبروا یا أولی الأبصار»(8)
عبرت بگیرید ای اندیشمندان!
منظور از «اخلاق نیک»، تنها «خنده رویی و خوش خلقی اصطلاحی» نیست؛ زیرا خندیدن و...، در بعضی از مواقع، نه تنها مطابق اخلاق نیست، بلکه ضد اخلاق است. بلکه منظور از اخلاق نیک، «صفات و خلق و خوهای پسندیده در نظر عقل و شرع» می باشد.
جایگاه اخلاق نیک در انتخاب همسر
«إذا جاءکم من ترضون خلقه و دینه فزوجوه، و إن لاتفعلوا تکن فتنة فی الأرض و فساد کبیر»(1)
با کسی که اخلاق و دینش مورد پسند باشد، ازدواج انجام دهید؛ و اگر چنین نکنید، فتنه و فساد بزرگی در زمین بوجود خواهد آمد!
ملاحظه می فرمایید که پیامبر اسلام، «اخلاق» و «دین» را به عنوان دو ملاک و معیار اصلی در ازدواج و انتخاب همسر بیان فرموده اند. این دو، زیر بنای زندگی سعادتمندانه است و ملاکهای دیگر، اهمیتشان بعد از این دو می باشد.
یکی از مسلمانان، به نام حسین بن بشار باسطی، نامه ای به این مضمون خدمت امام رضا – سلام الله علیه- نوشت و درباره ی خواستگاری که برای دخترش آمده بود کسب تکلیف کرد:
«... فردی از خویشاوندانم به خواستگاری دخترم آمده است که سوء خلق دارد (بداخلاق است)؛ اکنون چه کنم؟ دخترم را به او بدهم یا نه؟ شما چه می فرمایید؟«.
امام، در جواب نامه اش نوشتند:
«لاتزوجه إن کان سیی الخلق»
اگر بداخلاق است، دخترت را به او نده.
می نگرید که حضرت، به خاطر همین صفت ناپسند، به طور صریح و بدون تردید، جواب منفی می دهند. یک عمر با انسان بد اخلاق معاشر بودن، همانند زندگی در زندگی با اعمال شاقه می باشد. سوء خلق یکی از دو همسر، بر دیگری نیز تأثیر می گذارد، و همچنین بر فرزندان آنان.
نمونه هایی از اخلاق خوب و بد
1- خوش زبانی و بدزبانی
بدزبانی، زبان درازی، نیش زدن با زبان، بی ادبانه و بی پروا سخن گفتن و فحش دادن، از نمودها و نمونه های برجسته ی «بداخلاقی» است. و خوش زبانی، نرم خویی در سخن و مؤدبانه سخن گفتن، از نشانه های بارز «خوش اخلاقی» می باشد.
حقیقت این است که: «زبان»، ترجمان و بیانگر «احوال درون» می باشد. «از کوزه همان برون تراود که در اوست». امکان ندارد که درون انسان، سالم و پاک باشد، اما زبانش کثیف و فحاش و نیش زن و زخم زن! زبان، «دریچه» ایست که محتویات درون را ظاهر می کند. زبان انسان، آینه ی دل اوست.
2- بزرگواری و حسادت
«حسادت» از نشانه های مهم «اخلاق بد» است و «بزرگواری» از نمونه های برجسته ی «اخلاق پسندیده».
3- خوش خلقی و کج خلقی
زندگی با انسان «کج خلقی»، بسیار مشکل است و زندگی با افراد «خوش خلق» و «خوش برخورد»، به انسان نشاط و امید می دهد. خوش خلقی، یکی از نشانه های «ایمان» است و بدخلقی، از نمودهای «ضعف ایمان».
البته همانگونه که در ابتداء این مبحث بیان شد، خوش خلقی و خنده رویی، همیشه و در همه جا نشانه ی «اخلاق نیک» نیست. مثلا: خوش خنده بودن دختر و زن، و همچنین مرد، در مقابل نامحرم، ضد اخلاق است و بسیار ناپسند. و همینطور خندیدن و خنداندن دیگران به وسیله ی غیبت و مسخره کردن و عیبجویی از مردم، حرام و ضدارزشها و اخلاق اسلامی است.
4- حق پذیری و لجاجت
«لجاجت» و «یکدندگی»، لطمه های سنگینی به زندگی خانوادگی وارد می کند.
5- تواضع عاقلانه و تکبر و غرور احمقانه
6- راستگویی و دروغگویی
7- وقار و متانت و سبکی و هرزگی
8- بردباری و کم ظرفیتی و بی تابی
9- حسن ظن و سوءظن
10- با محبت و عاطفه بودن و بی محبتی و بی عاطفگی
11- گذشت و کینه توزی
12- مؤدب بودن و بی ادبی
13- شجاعت و ترس
14- نرمخویی و خشونت
15- وفاداری و بی وفایی
16- سخاوت و بخل
17- قناعت و حرص و طمعکاری
و...
پاسخ به یک سؤال
جواب: بحث را دنبال کیند؛ در فصل ششم (گزینش) پاسخ این پرسش را می یابید.
سوم – شرافت خانوادگی
(شرط اساسی و حتمی برای طرفین)
ازدواج با یک فرد، مساوی است با پیوند با یک خانواده و فامیل و نسل!
در مسأله ی «انتخاب همسر»، معقول نیست که انسان بگوید: «من می خواهم با خود این فرد ازدواج کنم و کاری به خانواده و خویشان و فامیلش ندارم...» زیرا:
1-این فرد، جزئی از همان خانواده و فامیل، و شاخه ای از همان درخت است. و این شاخه، از ریشه های همان درخت، تغذیه کرده است. مسلم است که بسیاری از صفات اخلاقی، روحی، عقلی و جسمی آن خانواده و فامیل، از راه وراثت و تربیت و محیط و عادات، به این فرد منتقل شده است.
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در این باره می فرمایند:
«تزوجوا فی الحجر الصالح، فإن العرق دساس»(2)
در دامن و خانواده ی شایسته، ازدواج کنید؛ زیرا عرق (نطفه و ژن ها) تأثیر می گذارد.
ایشان در جای دیگر می فرمایند:
«انظر فی أی شیء تضع ولدک، فإن العرق دساس»(3)
نیک بنگر که فرزندت را در کجا قرار می دهی (چه کسی را برای مادری یا پدری فرزندت انتخاب می کنی) زیرا عرق و خصوصیات ارثی، به صورت پنهانی و بدون اختیار منتقل می شود و تأثیر می گذارد.
2- اگر تو با آنان کار نداشته باشی، آنان با تو کار دارند! هرگز نمی توانی همسرت را از آنان و آنان را از همسرت جدا کنی. خودت هم نمی توانی رابطه ات را با آنان قطع کنی. یک عمر باید با آنها معاشرت و زندگی نمایی.
اگر خانواده و خویشان همسر، ناباب و فاسد باشند، انسان را «زجرکش» می کنند و از دخالتهای آنان در زندگی و از ارتباط با آنان نمی شود بکلی جلوگیری کرد.
3- بدنامی یا خوشنامی آنان، تا آخر عمر همراه انسان است و در زندگی تأثیر می گذارد. تحمل بدنامی آنان، بسیار مشکل خواهد بود.
4- صفات و خصوصیات آنان، در فرزندان آینده، تأثیر دارد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این باره می فرمایند:
«تخیروا لنطفکم، فإن الأبناء تشبه الأخوال».(4)
بنگرید چه کسی را به همسری بر می گزینید، زیرا فرزندان، شبیه و مانند دایی هایشان می شوند.
برادر و خواهرم! در امور مهم، هرگز نباید تحت تأثیر احساسات واقع شد و در آن حال تصمیم گرفت. «انتخاب همسر» اگر از تحت سیطره ی «عقل» خارج شد و در قلمرو «احساس» و «ظاهربینی» و «دل» قرار گرفت، بدبختی و سیه روزی را به دنبال خواهد داشت.
اکنون تو، در آستانه ی یک تحول بزرگ در زندگی ات قرار گرفته ای. خوب دقت کن که چه می کنی؟ اینک می خواهی سرنوشت را با یک خانواده و فامیل، پیوند بزنی. ثمره ی این پیوند، باید رشد و تکامل و سعادت و بهروزی باشد؛ نه سقوط و تنزل و بدبختی و سیه روزی.
با «چشم دل» پیامبر بزرگ اسلام را بنگر که ایستاده و تو را مخاطب قرار داده است و با «گوش جان» بشنو پیام هشدار دهنده اش را:
«قام النبی صلی الله علیه و آله خطیبا، فقال: أیها الناس! إیاکم و خضراء الدمن، قیل: یا رسول الله! و ماخضراء الدمن؟ قال: المرءة الحسناء فی منبت السوء»(5)
پیامبر اکرم، برای سخنرانی و خطابه برخواست و فرمود: ای مردم! برحذر باشید و بپرهیزید از سبزه زاری که بر فراز مزبله و منجلابی چیست؟ فرمود: زن زیبایی که در خانواده ی پلیدی رشد کرده باشد. (پسر و مرد نیز همینطور)
فراوان دیده ایم جوانانی را که فریب ظاهر را خورده اند و خود را در منجلابی انداخته اند که بیرون آمدن از آن برایشان غیرممکن شده است.
سؤال و جواب
جواب: اولا: بله، چنین است؛ اما این موضوع «گاهی» اتفاق می افتد. «استثناء» همیشه بوده و هست. گاهی در «منجلاب»، «گلی» می روید و در «گلستان»، «خاری» نمی شود بر مبنای «استثناها»، قانون کلی بنا نهاد. آنچه ما بیان می کنیم، بر مبنای «اغلب» و «اکثریت» است.
ثانیا: همین «استثناها» نیز، با اصل خودشان ریشه ی مشترک دارند و بدون تردید آثاری از آن ریشه ی مشترک، در وجودشان هست، که ممکن است در مواقع و حالات «عادی» ظاهر نشود، اما در«تلاطمها» و حالات «غیرعادی» ظاهر می شود. خاکسترها عقب می رود و «باطن» آشکار می گردد.
ثالثا: اگر برای کسی یقین حاصل شد که: این «فرع» غیر از آن «اصل» است؛ و همچنین، بتواند این «فرع» را از آن «اصل» جدا کند و نگذارد خانواده اش در زندگی آینده دختر و پسر نقش داشته باشند و دخالت کنند و...، آنگاه می تواند با او ازدواج کند. اما این کار، کار هر کس نیست.
سؤال دیگر: پس، فرزندان خانواده های فاسد و پلید و ناسالم، چه کنند؟ آیا بدون همسر بمانند؟
جواب: در پایان همین فصل (پنجم) جواب این سؤال، بطور مشروح خواهد آمد –ان شاء الله-.
چهارم – عقل
(شرط اساسی برای طرفین)
«عقل» همانند «نورافکنی» است که جاده ی زندگی را روشن می کند ونشیب و فرازها را می نمایناند، تا انسان در برابر آنها تصمیمهای مناسبی بگیرد. «عقل» وسیله ای است برای تشخیص خوبیها از بدیها.
زن و شوه، برای اداره ی صحیح زندگی و تربیت فرزندانی شایسته، باید به نیروی عقل و فهم مجهز باشند.
امیر مؤمنان –که درود خدا بر او باد- از ازدواج با انسان احمق (فاقد عقل و شعور) به شدت نهی فرموده اند:
«إیاکم و تزویج الحمقاأ! فإن صحبتها بلاء و ولدها ضیاع»(6)
بپرهیزید از ازدواج با احمق! زیرا مصاحبت و زندگی با او بلا است و فرزندانش نیز تباه می شوند.
در این سخن امام، دو نکته ی مهم بیان شده است: یکی بلا بودن همنشینی و زندگی با همسر احمق است، که جان انسان عاقل را به لب می آورد؛ و دیگری تباه و ضایع شدن فرزندان؛ که هم از راه وراثت و ژن ها بر آنان اثر می گذارد و هم از راه تربیت و اخلاق و رفتار. و هر دو، خسارت بزرگی است.
توجه!
و همچنین: بعضی از زرنگیها و زدو بندها و حیله گریها را نباید به حساب عقل گذارد و انجام دهنده ی آنها را عاقل نامید.
معنای عقل و عاقل در سخن امام صادق –سلام الله علیه-:
از ایشان سؤال شد: «عقل چیست؟» فرمود:
«ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان»
چیزی است که خداوند رحمان به وسیله آن پرستش و عبادت می شود و بهشت به وسیله آن به دست می آید.
سؤال کننده پرسید: «پس آنچه که معاویه –لعنت خدا بر او باد – داشت چه بود؟» (که او را آنچنان سیاستباز و حیله¬گر و نیرنگباز ساخته بود.)
امام فرمود:
«تلک النکراء، تلک الشیطنة، و هی شبیهة بالعقل و لیست بالعقل»(7)
آنچه او داشت نیرنگ و شیطنت بود، و آن شبیه عقل است نه خود عقل.
نمونه ای ناگوار
به هرحال ازدواج صورت گرفت... مدتی که گذشت و «آبها از آسیاب افتاد!» مشکلات و ناراحتیها شروع شد. زیرا آن امتیاز دختر (زیبایی) که «غلام» را فریفته و جای همه چیز را در نظر او پر کرده بود، دیگر تاب دوام نداشت و نمی توانست جای مسؤولیتهای همسری را بگیرد. آن زن نمی توانست نقش یک همدم و یاور و همسر را برای شوهرش ایفا نماید... زندگی شان هر روز سردتر و سردتر می شد... تا اینکه بچه دار شدند.
بچه که پا به زندگی می گذارد – معمولا – زندگی را شیرینتر و امیدها را بیشتر می کند؛ اما در زندگی اینان نه تنها چنین نشد، بلکه مشکلات و ناملایمات را افزایش داد. زیرا زن، توان بچه داری را نداشت و نمی توانست برای بچه، مادر خوبی باشد.
«غلام» همسرش را نزد روانشناس برد (و حال آنکه قبل از ازدواج بایستی چنین می کرد!) روانشناس تشخیص داد که عقل و هوش زن کم است و به اندازه ی نصف سنش می باشد و قابل دارمان نیست.
روشن است که زندگی اینچنین، قابل دوام نیست.
سرانجام «غلام» همسرش را طلاق داد و آن بچه ی معصوم، بی مادر شد.
نمونه ای ناگوارتر
شوهر، بازدوبندها و حیله گریها و دلالی های نامشروع و... پول به دست می آورد؛ در حالی که «حمیده» از پولهای حرام و شبهه ناک به شدت نگران و هراسناک بود.
شوهر، از رفتار هرزه و حرام با نامحرمان باکی نداشت؛ در حالی که «حمیده» عفیف و نجیب بود و از کارهای خلاف عفت شوهرش به شدت رنج می برد، اما آبروداری می کردم و دم بر نمی آورد.
چندسالی به اینگونه گذشت و «حمیده» هرچه کوشید نتوانست شوهرش را اصلاح کند، بلکه شوهر هرچه پولدارتر می شد، فاسدتر می گردید و برهرزگی اش می افزود... تا اینکه کاسه ی صبر «حمیده» لبریز شد و دیگر نتوانست بر اخلاق و رفتار بوالهوسانه و غیرعاقلانه ی شوهرش شکیبایی کند... و سرانجام او را به حال خود رها کرد.
اما افسوس! که این «حمیده» دیگر آن «حمیده ی» قبل از ازدواج نبود. نشاط و اعصاب سالم و روحیه ی شادابش، به وسیله آ« «نامردناعاقل»، پژمرده و افسرده و تباه گردیده بود.
«فاعتبروا یا أولی الأبصار»(8)
عبرت بگیرید ای اندیشمندان!
پی نوشت:
1- وسائل، ج 14، ص51.
2- کتاب مکارم الاخلاق.
3- عرق، یعنی، ژن و خصوصیاتی که به وسیله نطفه و وراثت از پدران و مادران، به فرزندان و نسلهای بعدی منتقل می شود.
4- جواهر، ج29، ص37. («تخیروا لنطفکم یعنی: «محل مناسبی برای نطفه هایتان انتخاب کنیدم»).
5- وسائل، ج14، ص29.
6- وسائل، ج14، ص56.
7- اصول کافی، ج1، کتاب العقل و الجهل، حدیث شماره 3.
8- سوره ی حشر، آیه ی 2.