مترجم: زهرا هدایت منش
منبع:راسخون
منبع:راسخون
اجازه دهید از پخته ترین و دقیق ترین علوم یعنی از ریاضیات، نمونه ای ساده بیاوریم. ریاضیات دربارة اندازة بزرگی اعداد بحث میکند. به منظور انجام بررسی و ممیزی همة اعداد، روش بدیهی، طبقه بندی انها برحسب اندازة بزرگیشان است. در این مورد هر دو عددی بستگی نزدیکی نسبت به هم دارند، چون تفاوت بین آن ها اندک است. اجازه دعید دو عدد را در نظر بگیریم که عملاٌ از لحاظ اندازه مساوی هستند، مثلا یکی از آن ها جذر عدد 2 و دیگری 73265312414ر1 باشد. عدد اول به اندازة چند میلیاردیوم بزرگتر از دومی است و در هر محاسبة عددی در فیزیک یا اخترشناسی، هر دو عدد را می توان کاملاٌ یکسان در نظر گرفت . با این حال، به محض اینکه اعداد رابر حسب مبدا آن ها و نه بر اساس مقدار بزرگیشان طبقه بندی کنیم، تفاوتی بنیادی میان آن دو عدد پدیدار میشود. کسر اعشاری، یک عدد گویاست و می تواند بوسیلة نسبت بین دو عدد صحیح بیان شود، حال آن که ریشة دوم، یک عدد گنگ است و نمیتوان آنرا به آنصورت بیان کرد. حال اگر پرسیده شود آیا این دو عدد بستگی نزدیکی با هم دارند یا نه، هر گونه مشاجره در این باره با این شیوه، همانقدر بی معناست که دو نفر روبهروی هم بایستند و دربارة اینکه کدام طرف راست و کدام طرف چپ است با یکدیگر منازعه داشته باشند.
این مثال ساده را از آن رو برگزیدم که متقاعد شده ام بسیاری از مباحثات علمی و از آن جمله بسیاری از آن ها که با تندی فراوان نیز همراه بوده اند، در نهایت ناشی از این واقعیتاند که دو طرف مقابل، بدون آن که به روشنی این را بیان دارند، اصول طبقه بندی متفاوتی را در استدلال های خود به کار گرفتهاند. هر نوع طبقه بندی ناگزیر تحت تاًثیر برخی عناصر مربوط به سلیقه و بنابراین متاثر از جانب داری است، و از این رو کاستیهایی دارد. گزینش اصل طبقه بندی در علوم طبیعی از اهمیت بسیار بیشتری برخوردار است. به عنوان مثال می توان گیاه شناسی را در نظر گرفت. برخی انواع فهرست نامههای گیاهی جنبة بنیادی دارند و بنابر آن ها کلیة گیاهان باید بر حسب گونه، جنس، خانواده و غیره تقسیم بندی شوند. اما بر حسب اینکه چه اصول طبقهبندی متفاوتی انتخاب شده باشند، نظامهای مختلف(طبقهبندی) به وجود میآید. در تاریخ گیاهشناسی گاه مباحث تندی گاه مباحث تندی بین این نظام ها پدید آمده است، اما هیچ یک از آنها نمیتواند خود را بری از خطا بداند، چون هر یک متاٌثر از گرایش ذهنی خاصی است. اکنون نظام طبیعی گیاهان در کاربرد کلی، گرچه برتر از نظام های مصنوعی پیشین است، ولی در جزئیات نه قطعی است و نه روشن، و بر حسب وجهه نظرهای مختلف محققان در برابر پرسش (انتخاب) مناسبترین اصل طبقهبندی، دست خوشِ افت و خیزهای گوناگونی شده است.
با این حال ضرورت معرفی طبقهبندی معینی همراه با سلیقة وابسته به آن، در مطالعات غیر علمی و بخصوص در رشتة تاریخ موٌثرتر و مهم تر از همه است. خواه تاریخ به طور عمودی یا افقی، طبقهبندی شود، و خواه برحسب اصول سیاسی، قومشناسی، زبانشناسی، اجتماعی یا اقتصادی، در هر حال پیوسته با ضرورت ایجاد تمایز روبروست، تمایزاتی که اگر از نزدیک بنگریم، لغزنده بودن و نارسا بودن آن ها مشاهده میشود، به این دلیل ساده که هرگونه طبقهبندی ناچار موضوعهای هم جنس را از هم جدا میسازد و پیوند نزدیک مواد و موضوعها را از هم میگسلد. بدین ترتیب هر دانش عنصری از سلیقه و هوش، و بنابراین عنصری از ناپایداری را در ساختمان خود دارد، و این نقصی است که برطرف کردن آن امکان ندارد، زیرا ریشة آن در سرشت امر است.
به فیزیک باز میگردیم و مشاهده میکنیم که با وظیفهی طبقه بندی رویدادهای مورد مطالعهی خود به گروه های گوناگون روبرو هستیم. این بیشتر یک ضرورت مقدماتی است. اکنون کلیة تجربیات فیزیکی مبنتی بر ادراکهای حسی ما هستند، و بنابراین، نظام اولیه و بدیهی طبقهبندی، با حواس ما مطابقت داشته است. فیزیک قبلاً به مکانیک، صوت شناسی، نورشناسی و گرما تقسیم شده بود. هریک از این ها چونان موضوعهای متمایزی مورد مطالعه قرار میگرفتند. با این حال، با گذشت زمان مشاهده شد که میان این موضوعهای مختلف رابطة بسیار نزدیکی وجود دارد، و اگر از حواس چشم بپوشیم و توجه را بر رویدادهای بیرون از حواس متمرکز سازیم، برقرار کردن قانونهای فیزیکی دقیق بسیار آسان تر میشود. مثلاً این که موج های صوتی گسیل شده از یک جسم منبع صدا را جدا از گوش، و پرتو گسیل شده از جسم تابان را جدا از چشم مورد بحث قرار دهیم. این امر به طبقه بندی دیگری در فیزیک میانجامد، برخی بخشهای آن آرایش نوینی مییابند, و در عین حال اندام های حسی کنار گذارده میشوند. طبق این اصل، پرتوهای گرمای ناشی ار یک بخاری داغ از مبحث گرما خارج شدند و به مبحث نور شناسی پیوستند و در آنجا کاملاً به عنوان امواج نوری مورد بحث قرار گرفتند. مسلماً این آرایش مجدد و چشمپوشی ازادراکهای حسی، دارای یک عنصر گرایشی و دل خواهانه است. گوته که همواره بر رجحان حواس پای می فشرد، با چنین آرایشی احتمالاً وحشتزده می شد: چون او همیشه به کلیت یک رویداد توجه می کرد بر ارجحیت احساس بلاواسطه اصرار داشت و از این رو احتمالاً هرگز با این تمایز میان اندام بینایی و منبع نور موافقت نمیکرد.
اگر چشم از سرشت خورشید نمیبود، چگونه میتوانستیم نوررا ببینیم؟
منتهی میشود فرض کرد که اگر او یک سده دیر تر میزیست، احتمالاً با وجود نور ملایم یک لامپ برقی روی میزش مخالفتی نمیکرد،گرچه اختراع لامپ درست با همان نظریة فیزیکی خاصی امکانپذیر شده بود که خود شدیداً با آن مخالفت داشت.
نه گوته و نه رقیب بزرگش نیوتن،مادامی که زنده بودند نمی توانستند گمان کنند که این نظریه موفق وقتی به تدریج و استوارانه گسترش یابد ناچار محکوم است که راه را برای نظریة مخالف خویش باز کند. با این حال من میل ندارم به پیشبینی بپردازم و اکنون به توصیف گسترش بیشتر فیزیک باز گردم.
با کنار گذاشته شدن دریافت های خاص حسی به عنوان مفاهیم بنیادی فیزیک از این دانش،گامی منطقی به سوی جایگزین کردن ابزارهای اندازهگیری مناسب به جای اندام های حسی برداشته شد. فیلم عکاسی جای چشم، غشاء ارتعاشی جای گوش و دماسنج جای پوست را گرفت. ابداع دستگاه ثبت کنندة خودکار، منابع ذهنی بیشتری را که منشاً اشتباه بودند از میدان به در کرد. با این حال، ویژگی اساسی این گسترش مبتنی بر ابداع ابزارهای جدید اندازهگیری نبود که پیوسته بر حساسیت و دقت آن ها نیز افزوده میشد؛ نکتة اساسی این بود که فرض اینکه اندازهگیری، آگاهی بی واسطه ای دربارة ماهیت رویداد فیزیکی در اختیار ما میگذارد و بنابراین رویدادها مستقل از ابزارهای اندازهگیری خود هستند ـ حال به بنیاد نظریة فیزیکی تبدیل شد. براساس این فرض و هنگام اندازهگیری فیزیکی، میان شیء و رویداد واقعی، که کاملا مستقل روی میدهد[از یک سو ]، و فرآیند اندازهگیری که خود متاًثر از رویداد است و آن را قابل ادراک می کند[از سوی دیگر] باید تمایزی قائل شد. فیزیک دربارة رویدادهای موجود و واقعی بحث میکند، و هدف آن کشف قانونهای حاکم بر رویدادهاست. این روش با ماهیت پرسشگرانة خود، در گذشته به دلیل غنای نتایجی که توسط فیزیک کلاسیک به دست میآمد توجیه می شد و چون فیزیک کلاسیک از روشهای مبتنی بر این دیدگاه پیروی می کرد و نتایج به کار گرفته شده در زندگی عملی برای کاربرد علم و پیامدهای وابسته به آن، برای همه آشنا و مرئی هستند، بنابراین توصیف جزییات در این جا ضرورتی ندارد .