1328- 1263 م
مقدمه
احمد بن تیمیه را میتوان منشأ تحولی بزرگ در تاریخ تفکر اسلامی و در دورههای بعد در عرصههای عملی سیاست و اجتماع دانست. موقعی که ابن تیمیه در زمان خود، با حرارت و تندی به طرح دیدگاههایش میپرداخت و در فعالیتهای سیاسی اجتماعی لحظهای آرام نمیگرفت، و به دلیل دیدگاههای افراطی و نامأنوسش با مبانی و تفکر اسلامی، از سوی اغلب علمای زمان خود مورد طرد و رد قرار میگرفت، شاید خودش هم باور نمیکرد که قرنها بعد این دیدگاهها توسط محمد بن عبدالوهاب تئوریزه و زنده شوند و در قرن بیست و یکم چنان طرفداران پروپاقرصی پیدا کنند که بخشی از دنیای اسلام را تحت تأثیر قرار دهند. هم اکنون افراطیترین گروههای مسلمان پیرو جریانی هستند که دیدگاههای ابن تیمیه منشأ و موجد آنهاست. اگرچه در این دیدگاهها راه مباحث عقلی، علمی، تحلیلی و جامعهشناختی بسته است ولی تعبد و درست انگاشتن این مباحث بدون جواز هیچگونه بحثی، جای مباحث علمی را گرفته و در عرصههای عملی به خصوص در نسل جوان غیرمتخصص و کم دانش در مباحث اسلامی، به حدی تأثیرگذار است که برای کشتن سایر انسانها و مسلمانانی که آنان مشرکشان میپندارند، به آسانی دستبه عملیات انتحاری میزنند. به هر حال مطالعه شرایط زندگی، شرایط سیاسی اجتماعی و دیدگاههای ابن تیمیه از اهمیت ویژهای برخوردار است. ابن تیمیه در بیان دیدگاههایش به برخی احادیث رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اشاره کردهاند که ما نیز به تناسب و عیناً به نقل از آثار ابن تیمیه آنها را آوردهایم و درصدد تعیین صحت و سقم آنها نبودهایم.
شرح حال
1. زندگی
احمد بن عبدالحلیم عبدالسلام بن عبدالله بن خضر ابن تیمیه (2) در سال 661 ق در شهر حرّان مهد فلسفه و فلاسفه، واقع در منطقه شام دیده به جهان گشود. (3) او در خانوادهای متولد شد که دو تن از فقهای معروف حنبلی، یعنی عموی وی، فخرالدین، و همچنین پدر بزرگ پدر وی، مجدالدین، در مقام عالم دینی از آن برخاسته بودند. (4) چندین بار به خاطر عقاید و فتواهایش زندانی شد. 67 سال زندگی کرد و ازدواج نکرد. (5) در قرن هفتم و هشتم هجری ابن تیمیه به همراه شاگردش ابن قیم در توسعه و گسترش مذهب حنبلی کوشید. (6) مادر ابن تیمیه ست النعم بنت عبدوس الحرانیه نه پسر داشت که همه آنها معروف بودند. (7) ابن تیمیه در خانوادهای حنبلی مذهب متولد شد و مردانش به ترتیب رهبری این مذهب را به عهده داشتند و اولین آنها محمد بن خضر بن تیمیه (662-542 ق) بود. (8) قبیلهای که ابن تیمیه به آن منسوب است در کتابهای تاریخی ذکر نشده است و هیچ یک از معاصرانش به آن اشاره نکردهاند و مرجع قبیله او مبهم است. در خصوص وجه تسمیهی ابن تیمیه، بزرگ این خاندان محمد بن خضر که در سالهای 590 متولد شده است؛ (9) میگوید: پدرم یا جدم وقتی همسرش حامله بود به حج میرود، وی در منطقهی تیماء (10) کنیزک کوچکی را میبیند که از خیمهای خارج میشد؛ هنگامی که به حران بازگشت، همسرش دختری به دنیا آورده بود وقتی دختر را به نزد او بردند، گفت: ابن تیمیه. یعنی شبیه آن کنیزکی است که او را در منطقه تیماء دیده بود. (11) ابن نجار درباره علت انتساب آنها به تیمیه میگوید: جد ابن تیمیه یعنی محمد، مادری داشت که او را تیمیه صدا میزد و نام تیمیه از او گرفته شده است. (12)ابن جبیر یکی از جهانگردانی است که در سال 580 ق از شهر حران یعنی محل تولد ابن تیمیه دیدار کرده است او در وصف آب و هوای این شهر میگوید: سرزمینی است بدون هیچ خوبی، بسیار گرم و نفس کشیدن در آن سخت، سرزمینی در وسط صحرا بدون رونق و تمدن، و خالی از شادابی و سرسبزی. (13) درباره عقاید مردم این سرزمین باید گفت که ارادت و تعصب شدیدی به امویان داشتند و معتقد بودند که نماز جمعه فقط با لعن امام علی (علیه السلام) تمام میشود، تا این که عمر بن عبدالعزیز لعن را ممنوع کرد با این وجود آنها نپذیرفتند و هیاهویی بپا ساختند و گفتند «نماز [نماز] نیست، مگر به همراه لعن ابوتراب [علی بن ابی طالب]». (14) حران پناهگاه مروان حمار آخرین پادشاه امویان بود. (15) ابن تیمیه از کودکی به خواندن و مطالعه علاقه داشت و به حدیث اهمیت میداد. او خط و حساب را فرا گرفت و قرآن را حفظ کرد. زبان عربی را نزد ابن عبدالقوی یاد گرفت. به طور کامل متمایل به تفسیر بود تا جایی که گوی سبقت را از دیگران ربود و اصول فقه را فرا گرفت. (16) ابن تیمیه با مطالعه کتاب سیبویه در نحو مهارت یافت. نوشتهاند از کودکی در مجالس و مدارس حاضر میشد و مناظره میکرد و بزرگان را با علم خود متعجب میساخت و در کمتر از نوزده سالگی به دادن فتوی شروع کرد. او در 21 سالگی پدرش را از دست داد و به جای او در مسجد اموی کلاسهایش را اداره کرد. (17) ابن تیمیه یک متکلم و فقیه حنبلی بود که آثار عمده حنبلیان را از امام احمد تا موفق الدین بن قدامه یا پدر بزرگ پدریش مجد الدین ابوالبرکات مطالعه کرد و اطلاعات مربوط به سایر مذاهب فقهی و فلسفی و تصوف را به اطلاعات خود افزود. (18) از جمله مهمترین کسانی که زندگی ابن تیمیه را به تصویر کشیدهاند عبارتند از: ابن وردی در تاریخ خود، حافظ شمس الدین الذهبی در بسیاری از کتابهای خود، ابن الآلوسی در جلاء العینین، ابن رجب در طبقات خود، صلاح الدین بن شاکر کبتی در فوات الوفیات و ابن عماد حنبلی در شذرات الذهب. (19)
نخستین مداخله ابن تیمیه در سیاست در سال 693 ق در مورد قضیه مردی نصرانی از مردم شویدا به نام عساف بود. او متهم به ناسزاگویی به حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) شده بود. سرسختی ابن تیمیه در این موضوع باعث شد که برای نخستین بار در عذراویه زندانی شود به همین مناسبت نخستین اثر مهم خود را به نام الصارم المسلول علی شاتم الرسول نوشت. (20) ابن تیمیه آخرین بار در سال 726 ق در قلعه دمشق زندانی شد و تمام وقت خود را صرف عبادت و تلاوت و تألیف کرد و در مورد مسائلی که به خاطر آن به زندان افتاده بود چند جلد کتاب نوشت و زمانی که این موضوع لو رفت از نوشتن و مطالعه منع گردید و قلم و دوات و ورق را از او گرفتند و او با ذغال بر روی دیوار زندان مینوشت و میگفت «خارج کردن کتابها از نزد من از بزرگترین نقمتها است». (21) گویند ابن تیمیه از زندانی شدن ناراحت نبود بلکه آن را تقدیر میدانست. این امر نشان میدهد که او جبرگرا بوده است. ابن قیم شاگرد ابن تیمیه از زبان او میگوید: دشمنان با من چه کردند؟ بهشت و بستان من در سینهام است، هر جا بروم با من و همراه من است و از من جدا نمیشود. زندان خلوتکده من است و کشته شدن من شهادت، و تبعید من سیاحت است. او میگفت: زندانی کسی است که قلبش از یاد پروردگار محبوس شده باشد، اسیر کسی است که هوای نفس او را اسیر کرده است. (22) ابن تیمیه از آنجا که فرد بی باکی بود اعتقاد داشت ترسی که در قلب مردم وجود دارد، شرکی است که در قلبهایشان جای گرفته است. (23) به نظر میرسد ابن تیمیه نسبت به زنان نیز نظر خوشی نداشته است، او میگوید اطاعت کردن از زنان، بیشترین عامل فساد حکومتها و کشورها بوده است. (24)
پافشاری ابن تیمیه در برابر حق در نهایت منجر به قضاوت هر چهار مذهب مبنی بر دستگیری و زندانی شدن وی شد. ابن تیمیه در سال 720 ق به خاطر فتوایی دور از مذاهب اسلامی به زندان محکوم کردند. پس از آزادی او در سال 721 ق، سرانجام در سال 728 ق در زندان دمشق چشم از جهان فرو بست (25) و او را در مقبره صوفیه در کنار قبر برادرش شرف الدین عبدالله دفن کردند. ابن مقبره بعدها از بین رفت و بر روی آن ساختمان ریاست دانشگاه دمشق ساخته شد ولی قبر ابن تیمیه و برادرش تا به امروز باقی است. (26)
برای ابن تیمیه بیش از دویست استاد ذکر کردهاند از جمله استادانی که ابن تیمیه از محضر آنان استفاده کرد عبارتند از: 1. احمد بن عبدالدائم المقدسی 2. ابوزکریا سیف الدین یحیی بن عبدالرحمن الحنبلی 3. ابی الیسر التنوخی 4. عبدالله بن محمد بن عطاء الحنفی 5. ابو زکریا کمال الدین یحیی بن ابی منصور بن ابی الفتح حرانی حنبلی 6. عبدالرحمن بن ابی عمر، ابن قدامه مقدسیس حنبلی 7. کمال بن عبد 8. محمد بن عکسر 9. ابوالقاسم بن علان. همچنین او در نزد تعدادی از زنان حدیثگو شاگردی کرد که از جمله آنان: 1. ام العرب، فاطمه بنت ابی القاسم بن القاسم بن علی 2. ام الخیر ست العرب بنت یحیی بن قایماز 3. زینب بنت احمد المقدسی 4. زینب بنت مکی الحرانیه. آخرین استاد ابن تیمیه شرف الدین احمد بن نعمه المقدسی میگوید: من کسی هستم که اجازه فتوی دادن را به ابن تیمیه دادم. (27)
از جمله بارزترین شاگردان ابن تیمیه:
محمد بن ابی بکر زرعی دمشقی معروف به ابن قیم جوزی (فوت 751)، شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان ترکمانی ذهبی دمشقی (فوت 748)، شمس الدین محمد بن احمد بن عبدالهادی بن قدامه مقدسی حنبلی (فوت 744). (28)دروسی که ابن تیمیه ارائه میداد به دو دسته تقسیم میشد: 1. دروس عمومی که در مسجد اموی برای همه مردم میگفت و آنها را به پیروی از حق و سنت دعوت و راهنمایی میکرد. 2. دروس خاصی که برای شاگردانش ارائه میداد که همه دارای مدارج و مدارک عالی بودند و هدف این بود که بعد از او راهش را ادامه دهند و به آن متعهد باشند. بیشتر شاگردان او حنبلی مذهب بودند. (29)
ویژگیهای اخلاقی ابن تیمیه:
از جمله ویژگیهای اخلاقی ابن تیمیه، تندی و زشتی اسلوبش در جدل و بحث است. اگر در بحث و گفتگو سخنی برخلاف نظر او گفته میشد تحمل نمیکرد و خشمگین میشد و بدون رعایت آداب و حرمت یا بزرگی طرف مقابل، او را به دروغگویی متهم میکرد. (30) ابن تیمیه در موردی فتوی داد و شخص دیگری نیز برخلاف او فتوی داد. ابن تیمیه برآشفت و در پاسخ به او گفت: کسی که این سخن را گفته مانند خری است که در خانهاش است. (31) ابن تیمیه در مورد کسی که خلافت ابوبکر عمر و عثمان را انکار میکند، میگوید این فرد گمراهتر از الاغش است. (32) زمانی که نام علامه ابن مطهر برده میشد ابن تیمیه میگفت: ابن منجس. او همچنین دَبیران را دُبیران تلفظ میکرد. (33) از جمله کسانی که ویژگیهای اخلاقی ابن تیمیه را به خوبی وصف میکند ابن مطهر در قالب شعر است که میگوید: اگر تو همه علم انسانی را میدانستی، دوست هر عالمی میشدی، ولی از آنجایی که این علم را نداشتی، گفتی هر کسی که برخلاف نظر من نظر بدهد، عالم نیست. (34) در مقام ارزیابی، خاص بودن دیدگاهها و آراء ابن تیمیه سبب شوریدن افکار عمومی اهل سنت بر او شده است. ابن تیمیه با لجاجت و تعصب به جنگهمه علما و فقها میرود و همین امر سبب شده است تا بارها دستگیر و زندانی شود و دهها کتاب بر رد اندیشههای او به نگارش درآید. (35)
تمایل به یزیدیان:
در زمان ابن تیمیه گروهی بودند که درباره یزید بن معاویه و شیخ عدی بن مسافر بسیار غلو میکردند. این گروه جزء کسانی بودند که مسلمانان بر کافر و خارج بودنشان از اسلام اتفاق نظر داشتند چرا که آنان صفتهای خداوند جل جلاله را به بشر و صفتهایش اضافه کرده بودند، این گروه به «عدویه» معروف بودند ابن تیمیه با این گروه هم دوره بود، او در یکی از نامههای خود به آنان در مقدمه میگوید:«از احمد بن تیمیه به کسی که این نامه به او میرسد، کسی که جزء مسلمانان بوده و منسوب به سنت و جماعت است و منسوب به جماعت شیخ عارف و اسوه، ابوالبرکات عدی بن مسافر اموی میباشد ... خداوند آنها را در پیمودن راهش موفق گرداند». (36)
ابن تیمیه در حالی این نامه را نوشته که میدانست آنان جزء غلوکنندگان بودند و آنان را به سنت و جماعت منسوب میکند و برای آنان ادعا میکند که همگی اینها ناشی از تعصب و جانبداری شدید او از بنی امیه و به خصوص یزید میباشد. این در حالی است که امام احمد بن حنبل گفته کسی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد یزید را دوست ندارد. ابن تیمیه؛ رازی و ابن سینا را جوجههای هند و یونان مینامید و میگفت آنان گمراهتر از یهود و مسیحیت هستند. (37) ابن تیمیه اولین کسی بود که رؤیای دمشقیان را در مورد معاویه با نوشتن کتابی با عنوان فضائل معاویه محقق کرد. (38)
سخنان علما درباره ابن تیمیه:
حافظ بن حجر عسقلانی درباره آرا و عقاید علما در خصوص ابن تیمیه میگوید: مردم درباره او به گروههای مختلفی تقسیم میشوند: گروهی او را منسوب به زندقه دانستهاند به خاطر اینکه درباره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفته بود از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کمک گرفته نمیشود. گروهی او را متهم به نفاق کردهاند و آن به خاطر سخنانش درباره حضرت علی (علیه السلام) است که گفته بود: او بارها خواست که خلافت را به دست بیاورد و نتوانست. او به خاطر ریاست جنگید نه دیانت. او ریاست را میخواست و عثمان مال و ثروت را. علی در کودکی مسلمان شد و اسلامش صحیح نیست. مسلمانان ابن تیمیه را به استناد این سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که فرمود: ای علی فقط منافق است که تو را به خشم میآورد، منافق میدانند. (39) همچنین عسقلانی در دیگر کتاب رجالی خود - لسان المیزان - علت ردیههایش را ندیدن بسیاری از احادیث خوب میداند. در واقع ابن تیمیه با تکیه بر حافظهاش، از بسیاری از احادیث غافل شده است. (40)عسقلانی در کتاب خود الفتاوی الحدیثه میگوید: ابن تیمیه کسی است که خداوند او را مخذول و منکوب، گمراه و کور، و ذلیل و بی مقدار کرده است، علمای بزرگ احوال او را بیان کرده و دروغ گفتار او را مشخص کردهاند. (41) علامه امین از فقهای برجسته شیعه در کتاب الغدیر محتوای کتاب منهاج السنه ابن تیمیه را اکاذیب، گمراهی و انکار مسلمات اسلامی میداند و طی 65 صفحه دیدگاههای او را نقد میکند. (42)
2. شرایط سیاسی اجتماعی
دمشق و حران بعد از امویان زیر سلطه عباسیان بود با این وجود تحت اطاعت کامل آنان درنیامد و همواره مشکلاتی برای آنان به وجود میآورد. شام در زمان عباسیان و بعد از آن دچار تحولات مختلفی شد، دولتهای کوچکی از جمله طولانیان، ایوبیان، ممالیک بحری و غیره بر آن حکومت کردند، مورد هجوم تاتارها و صلیبیها قرار گرفت. مجموع جنگها و فتنهها و نزاع امراء و سلاطین را به دست گرفتن قدرت همه دست به دست هم داد تا شرایط سیاسی اجتماعی اسفباری به وجود بیاید، از جمله نتایج این شرایط وخیم، فقر، بیسوادی، جهل و نادانی است و در این زمان فقر شدید و حوادث طبیعی مانند سیلابها، طغیان رودها، خشکسالی و زلزله، بسیار شد در سال 656 ق، وبا در دمشق شایع گردید، در سال 680 ق دمشق در آب غرق شد در سال 649 ق مصر دچار خشکسالی شد تا جایی که مردم ناچار به خوردن مردهها شدند. در سال 718 ق گرسنگی در شمال شام به وجود آمد. در چنین شرایطی جهل و نادانی که زاده فقر و نداری است شایع شد و سبکهای جدیدی از کسب به وجود آمد، مردم با شعر و خرافات و منکراتی مانند شراب و حشیش و امور باطل کسب روزی میکردند. (43)شام در این زمان از گروهها، اقوام و ملیتهای متفاوت در طبع، عادات، سنتها و شیوههای زندگی مختلف تشکیل شده بود. که در یک سرزمین یعنی شام و مصر با هم زندگی میکردند. این گروهها که بیشتر آنها را ترکها، عراقیها مصریها و شامیها تشکیل میدادند بعد از سقوط بغداد به این منطقه آمده بودند. (44) جامعهای از اقوام و نژادهای مختلف که سه طبقه و دو نیروی بزرگ در آن وجود داشت: طبقه اول امراء؛ که در رأس آنها سلطان قرار داشت و قدرت او برگرفته از حکومت بود. طبقه دوم علما و فقها و مردان دین؛ که نفوذ و قدرت این گروه برگرفته از دین بود. علمای این عصر مانند عز الدین بن عبدالسلام، محیی الدین النووی و ابن تیمیه، نه تنها بر سلطان بلکه بر عموم هر مردم نیز سلطه و نفوذ داشتند. طبقه سوم عامه مردم؛ شامل تاجران، صنعتگران و کشاورزان بود که رنج و سختی جامعه را بر دوش میکشیدند و هیچ یک از آنها تمام نتیجه و ثمره عمل خود را نمیدیدند. ابن تیمیه توجه کاملی به طبقه زحمتکش داشت. او سعی میکرد برای آنها همچون مرشد و راهنما باشد و در ظلم و ستمهایی که بر آنان میرود هوادار آنها باشد. او به طبقه حاکم نیز توجه داشت و تلاش خود را برای دور کردن آنها از ظلم و ستم و راهنماییشان بسوی آنچه خیر میدانست به کار میبرد. (45) در این دوره علما و فقها از سوی دولت دارای مقام و منصبهایی بودند که هدف سلطان از دادن این پستها و حقوقها و پاداشها، متمایل و همراه کردن آنها با سیاستهای خود بود. برخی از علما چندین وظیفه را با هم به عهده داشتند مانند ابن بنت اعز که 17 منصب داشت. (46) ابن تیمیه در دربار سلطان دمشق به مقامی رسید که اگر به عزل قاضی یا خطیبی اشاره میکرد بلافاصله اجراء میشد. (47) ابن تیمیه گاهی نیز مواضع تندی علیه پادشاهان اتخاذ میکرد، مثلاً در نامهای که به سر جواس پادشاه قبرس نوشته میگوید: هدف صاحبان ریاست این است که مانند فرعون شوند که خداوند او را در دریا غرق کرد. (48)
در این دوره علما توجه زیادی به کسب علوم مختلف داشتند تا آنچه را که در زمان حمله مغول از بین رفته بود دوباره تجدید کنند. تصوف و صوفیگری قوت گرفت و شام و مصر به خصوص الازهر از مهمترین مرکز علمی این دوره بودند. (49) در این زمان با هدف جایگزین کردن علوم از دست رفته به سبب جنگ تاتار و صلیبیها، تألیفات رونق گرفت. از جمله این تألیفات، دائرةالمعارفی بود که خواجه نصیرالدین طوسی از سردمداران تألیف آن بود. (50)
از جمله موضعگیریهای سیاسی ابن تیمیه، در جریان حمله تاتار به شام و فرار مردم دمشق بود، اولین حمله تاتارها به شام به فرماندهی غازانخان اتفاق افتاد. در این حمله ابن تیمیه مانند سایر علما به مصر پناه نبرد و به همراه عدهای به دیدن غازانخان رفت. در این دیدار، غازان خان قول داد که اگر مردم اسلحه و ادوات جنگی را به او تحویل دهند آسیبی به شهر و مردم نرساند. ولی بعد از این که وارد شهر شد به وعده خود عمل نکرد. (51) ولی در حمله دوم تاتارها در سال 702 ق، ابن تیمیه مردم را به جهاد فراخواند. (52) در این حمله ابن تیمیه موضع سرسختانهای گرفت. هنگامی که مخالفان در دل مردم ترس و وحشت ایجاد میکردند او به تقویت روحیه مردم میپرداخت و با اشاره به شواهد تاریخی، در زمان امام علی (علیه السلام) و معاویه، به زعم خود مکر آنان را خنثی میکرد. او خطاب به مردم گفت: اگر مرا در صف مقابل دیدید که قرآن بر روی سر گذاشتهام، بکشید. (53) از جمله سخنان ابن تیمیه به حاکم زمان خود جنگ با مغولها این است که اگر شما از شام و حمایت آن روی برگردانید، حاکمی را برای آن انتخاب میکنیم که از آن حمایت کند و در زمان صلح و امنیت از آن استفاده کند.
سپس ادامه میدهد: اگر فرض شود که شما حاکم و سلطان شام نیستید با این وجود زمانی که مردم از شما یاری میخواهند باید آنها را یاری کنید بنابراین زمانی که حاکم و سلطان آن هستید و آنها رعیت شما هستند، شما نسبت به آنها مسئولید. (54) او همچنین در حضور سلطان مصر گفت: اگر از شام و یاری کردن مردم آن و دفاع از آن روی گردانید، خداوند به جای شما کسی را بر آنها حاکم میکند که آنها را یاری میکند و آنها مثل شما نیستند. (55) موضعگیری ابن تیمیه در برابر تاتارها باعث شد که از این زمان به بعد مورد عنایت حکام قرار بگیرد و با او در امور مختلف مشورت کنند، هر چند که جایگاه سیاسی او حالت رسمی نداشت.
بعد از شکست تاتارها، ابن تیمیه به اقدامات جدیدی دست زد. از آن جمله راندن گروهی از شیعههای باطنی نصیری از کوههای اطراف دمشق بود. ابن تیمیه معتقد بود که این گروههای شیعی جاسوسان و حمایت کنندگان تاتار بوده و در منطقه فساد میکردند. (56) ابن تیمیه با گروهی از یارانش به جنگ با این گروههای شیعه رفت و تمام افراد مسلح را کشت و درختهای آن منطقه را قطع کرد. (57) همچنین ابن تیمیه با جایگاهی که به دست آورده بود به اقداماتی دست میزد که در اصل وظیفهی حکومت بود. او در سال 669 ق به همراه تعدادی از یارانش به خانهها میرفتند و تمام ظرفها را شکستند و شرابها را ریختند و صاحبان خانهها را سرزنش - یا دستگیر - کردند. این کار او با استقبال مردم مواجه شد، چرا که تصور میکردند حکم قرآن اجرا شده و زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در حال بازگشت است. (58) همچنین ابن تیمیه همراه با عدهای از یارانش در ماه رجب سال 704 ق صخرهای را که در کنار رود قلوط بود و مردم به آن نذر میکردند قطع کرد. ابن کثیر میگوید در سال 704 ق شیخی را به نزد ابن تیمیه آوردند که دلقی بزرگ و گشاد پوشیده بود و مجاهد ابراهیم قحطان نامیده میشد. ابن تیمیه دستور داد که موها و ناخنهای او و سبیلهای او را که بر روی دهانش آمده بود، کوتاه کنند که این عمل در آن زمان کار بزرگی بود. سپس از او خواست که توبه کند و از خوردن و کشیدن آنچه که عقل را مختل میکند (حشیش) بپرهیزد. (59) از دیگر موضعگیریهای شدید ابن تیمیه، موضع او در مقابل رأی سلطان درباره یک رنگ شدن لباسهای مسلمانان و اهل ذمه بود. اهل ذمه عمامههای رنگی داشتند که علامتهای خاصی داشت و تلاش زیادی کردند و مال زیادی صرف کردند تا عمامههایشان هم رنگ عمامههای مسلمانان شود و چون خود حاکم مایل به این کار بود علما نیز سکوت کردند ولی ابن تیمیه علناً با آن مخالف کرد. (60)
در سال 705 ق، هنگامی که ابن تیمیه به دعوت والی مصر، وارد این منطقه شد، محکوم و زندانی گردید، یک سال بعد هنگامی که حاکم خواست او را آزاد کند با فقهای مالکی، حنفی و شافعی مشورت کنند، ولی چون ابن تیمیه نپذیرفت مدت دیگری در زندان باقی ماند. (61) از جمله فعالیتهای ابن تیمیه در مصر پس از آزادی، موضعگیری شدید او در برابر صوفیه بود، تا جایی که شیوخ صوفیه علیه او مدعی شدند و به خاطر نفوذ این شیوخ در حکومت، او را بین سه راه مخیر کردند: 1. رفتن به دمشق 2. رفتن به اسکندریه 3. زندان. در نهایت خود حکومت تصمیم گرفت که او را زندانی کند. (62) این اولین برخورد ابن تیمیه با صوفیه بود. دومین برخورد ابن تیمیه با صوفیه زمانی بود که سلطان ناصر بن قلاول کنارهگیری کرد و قدرت در سال 708 ق به دست ملک مظفر بیبرس افتاد، (63) حاکم جدید علناً حمایت خود را از صوفیگری اعلام کرد، اما تدبیری اندیشید تا از ابن تیمیه رهایی یابد. بنابراین تصمیم گرفت که او را از قاهره به اسکندریه تبعید کند، چرا که در آنجا یاری نداشت و امکان کشتن وی فراهم بود؛ ولی در این سفر ابن تیمیه موفقیتهایی را به دست آورد و پس از 7 ماه به قاهره بازگشت. (64)
3. آثار
تألیفات و تصنیفات ابن تیمیه را بین سیصد تا پانصد جلد نوشتهاند. ابن تیمیه به ندرت برای کتابهای خود نام انتخاب میکرد بلکه کتابهای خود را با تکیه بر حافظ قوی که داشت به سرعت مینوشت و آن کتابها توسط شاگردانش در سرزمینهای اسلامی منتشر میشد و مردم آن تألیفات را براساس موضوعی که داشت نامگذاری میکردند به این دلیل برای تألیفات او چند اسم وجود دارد. (65) مهمترین کتابهای ابن تیمیه عبارتند از: 1. معراج الوصول در اصول فقه، 2. الرد علی الخنائی، 3. منهاج السنة النبویة، 4. السیاسة الشرعیة فی اصلاح الراعی و الرعیة، 5. العقیدة التذمریة 6. مناسک الحج، 7. الصارم المسلول علی شاتم الرسول، 8. الحمویة الکبری، 9. الفتاوی الیمان، 10. الجمع بین النقل و العقل، 11. الفرقان بین اولیاء الله و اولیا الشیطان، 12. الواسطة بین الحق و الخلق، 13. الرد علی البکری، 14. الرد علی الاخنایی، 15. التوسل و الوسیلة، 16. نقض المنطق، 17. القواعد النورانیة الفقهیه، 18. مجموع رسائل، 19. شرح العقیدة الاصفهانیه، 20. رفع الملام عن الائمه الاعلام. (66)اندیشه سیاسی
مبانی فکری
1. شیوهی علمی
متنهایی که از ابن تیمیه بر جای مانده عموماً دارای ویژگیهای یکسانی هستند این ویژگیها عبارتند از: استناد به قرآن و سنت و سخنان سلف صالح - طبق تفسیر خودش - و انتخاب این متنها به عنوان اصلی برای همه دلایل فقهی دیگر. (67) ابن تیمیه در فتاوای خود ابتدا به قرآن استناد میکرد سپس به رأی اجماع و بعد از آن قیاس میکرد. او زمانی که آیهای از قرآن در مورد موضوعی مییافت براساس آن حکم میکرد و به مخالفت مخالفان هر کسی که باشد توجه نداشت. همچنین درباره اجماع همین نظر را دارد. قیاس درست از نظر ابن تیمیه قیاسی است که دلایل آن با دلایل قرآن مطابقت دارد و متنی از قرآن یافت نمیشود که مخالف قیاس صحیح باشد همانطور که معقول درستی وجود ندارد که با منقول درست مخالف باشد. (68) ابن تیمیه برای قیاس اهمیت فراوانی قائل بود. قیاس از نظر او یعنی این که نخست علت یک حکم از قرآن و سنت استخراج شود سپس این حکم به مورد یا موارد مشابه تعمیم داده شود. (69) به نظر محمد یوسف موسی فرق ابن تیمیه با سایر فقها این است که آنها در مورد آیات قرآنی ابتدا به مرحله اعتقاد میرسیدند بعد استدلال میکردند، اما ابن تیمیه ابتدا استدلال میکرد و در مرحله دوم به آن اعتقاد پیدا میکرد. (70) محمد یوسف موسی معتقد است ابن تیمیه از کسانی نبود که بدون دلیل از نظری پیروی کند یا نسبت به نظری تعصب داشته باشد، بلکه در دایره کتاب و سنت میاندیشید و فقط برای حق - آنگونه که خود تشخیص میداد - تعصب داشت و از کسی تقلید نمیکرد و فقط مقید به قرآن و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و سلف صالح بود. (71)در خصوص اصول تفسیر در نزد ابن تیمیه، او در تفسیر قرآن به ترتیب زیر عمل میکرد:
1. تفسیر قرآن به قرآن؛ که بهترین راه تفسیر است.
2. تفسیر قرآن به کمک سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)؛ زیرا سنت شرح دهنده و آشکارکننده قرآن است.
3. تفسیر قرآن با توجه به سخنان صحابه.
4. تفسیر قرآن با توجه به سخنان تابعین.
در مورد چهارم ابن تیمیه بسیار محتاطانه عمل میکرد و همه آنچه را که از تابعین نقل شده بود، نمیپذیرفت. (72) ابن تیمیه فقط سورههای کوتاه مانند کوثر، اخلاص، فلق و ناس را تفسیر کرد و هیچ یک از سورههای طولانیتر را به طور کامل تفسیر نکرد، بلکه به تفسیر آیاتی از برخی سورهها اکتفا کرد. آیاتی را که ابن تیمیه تفسیر کرده میتوان به دو بخش تقسیم کرد: 1. آیات صفات 2. آیاتی که در رد کردن صوفیه و عقایدشان از آنها استفاده کرده است. (73)
2. دیدگاههای جنجالی و بدون سابقه در اسلام
برخی آرای ابن تیمیه که نظرات شخصی و نوآوریهای او در این دین است و در زمان خود مخالفتهای زیادی از سوی علمای مذاهب مختلف به دنبال داشت عبارتند از:1 .2. حرمت متوسل شدن به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم):
ابن تیمیه معتقد بود متوسل شدن به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مربوط به زمان زندگی ایشان بوده است و بعد از وفات ایشان هیچ یک از گذشتگان (صحابه و تابعین است) به پیامبر متوسل نشده است. (74) ابن تیمیه توسل را به سه صورت معنی کرده است که دو مورد آن مباح و مورد سوم آن حرام است: اول توسل گرفتن با اطاعت کردن از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ایمان به او، که اصل ایمان و اسلام است. دوم متوسل شدن به دعا و شفاعت آن حضرت در زمان زندگی ایشان و در روز قیامت، سوم متوسل شدن به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بعد از فوت ایشان و قسم دادن خداوند به ذات او، که مورد سوم جزء بدعتها است. این در حالی است که خود امام احمد بن حنبل توسل گرفتن به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را جایز میدانست. (75) ابن تیمیه در رسالة الواسطیة در جواب مناظره دو مرد که یکی از آن دو میگفت باید، بین ما و خدا واسطهای باشد زیرا ما نمیتوانیم بدون آن به خدا برسیم، میگوید: اگر منظورش از واسطه این است که باید واسطهای دستور خداوند را به ما برساند، این سخن حق است، و اگر منظورش این است که باید واسطهای باشد تا برای ما سود بیاورد و ضرر ما را دفع کند یا واسطهای در رزق و یاری و هدایت بندگان باشد، این از بزرگترین انواع شرک به خدا است. به نظر ابن تیمیه کسی که ملائکه و پیامبران را واسطه قرار میدهد و به آنها دعا میکند و به آنها توکل میکند و از آنها طلب سود و زیاد میکند مانند طلب بخشش گناهان و هدایت قلب و برطرف شدن مصیبتها، این فرد کافر است. همچنین کسانی که بزرگان علم و دین را واسطه بین خود و خدا قرار میدهند با این اعتقاد که خواستههای آنان به خاطر تقرب این افراد به خدا زودتر برآورده میشود این فرد مشرک است و باید توبه کند و اگر توبه نکرد قتلش واجب است. (76)2 .2. منع زیارت قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) انبیا و صالحان:
ابن تیمیه معتقد است که از خود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایتی مستند دال بر زیارت قبر ایشان و قبور سایر انبیا وجود ندارد و همه روایتهایی که درباره زیارت قبر ایشان نقل شده، ضعیف بوده و گذشتگان درباره آن چیزی ذکر نکردهاند و به حدیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) استناد میکند که فرمود: قبر من را محل عبور و مرور قرار ندهید. (77) ابن تیمیه معتقد است هر کس صرفاً به قصد زیارت قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سفر کند و علت اصلی سفر او رفتن به مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نباشد، چنین شخصی از شریعت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) خارج است و اگر قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یا دیگری را به منظور گرفتن حاجت زیارت کند، او را شریک خدا قرار داده و این مسئله حرام و شرک است. (78) ابن تیمیه در نامهای به ملک ناصر مینویسد: آنچه از احادیث و روایتها در مورد زیارت قبور برای سلطان نوشته، براساس سخن و احادیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، صحابه و تابعین و امامان چهارگانه بوده و کسی نمیتواند خلاف آن را ذکر کند و کسیکه فاقد علم و آگاهی باشد با آن مخالفت میکند. چنین فردی نمیتواند کتابی از کتابهای معتمد امامان مسلمانان را بیاورد که خلاف آنچه را که من میگویم، ثابت کند. (79)
ابن تیمیه معتقد است پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از این که قبرها را به عنوان مسجد گرفته شود نهی کرده و نصاری و یهود را به خاطر این کار لعنت میکند، زیرا قبر انبیاشان را به عنوان مسجد انتخاب کردند و اولین علت شرک که در قوم نوح بود. (80) ابن تیمیه میگوید: تا زمانی که عایشه زنده بود اجازه نمیداد کسی که در کنار قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عملی از اعمال نهی شده انجام دهد. و بعد از وفات عایشه دیواری ساخته شد که قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را احاطه کرد تا کسی نتواند از قبر او مسجد و محل رفت و آمد بسازد. انبیا گذشته زمانی که قبرشان به عنوان مسجد یا بتی گرفته میشد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بعد از او آن کار را نهی میکرد ولی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نبی خاتم بوده و دعا کرده بود، خداوند اجازه نداد که قبر او به مسجد یا بتی تبدیل شود. (81) ابن تیمیه معتقد است هیچ یک از صحابه در زمان ابوبکر عمر و عثمان و علی (علیه السلام) تا پایان انقراض حکومتشان، برای زیارت قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یا فرد صالحی سفر نکردند و کسی برای زیارت قبر خلیل به شام سفر نکرد.
به مسجد الاقصی میرفتند و در آن نماز میخواندند ولی به زیارت قبر نمیرفتند. کسی از صحابه برای زیارت قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه سفر نمیکرد. بلکه به مدینه میرفتند و در مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نماز میخواندند و بر او سلام و صلوات میفرستادند و وارد حجره عایشه که پیامبر در آن دفن بود، نمیشدند. (82) به این دلیل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میان زیارت اهل توحید و زیارت اهل شرک فرق میگذاشت. اهل توحید در زیارت قبرها بر آنها سلام میکنند و برای آنها دعا میکنند مانند نماز بر جنازههایشان. اما زیارت اهل شرک، شبیه کردن مخلوق به خالق و نذر کردن برای آنها و سجده کردن برای آنان و آنان را مانند خالق دوست داشتن است. در نتیجه برای خدا مثل و مانند قرار میدهند. (83) ابن تیمیه سپس به آیه قرآن استناد میکند. (84)
ابن تیمیه معتقد است کسی که به مسجد الحرام و مسجد الاقصی و مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سفر کند و در آن نماز بخواند و در مسجد قبا نماز بخواند و قبرها را زیارت کند همانطور که سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود این عمل او صالح است، و کسی که این نوع سفر را انکار کند کافر است و باید توبه کند و در غیر این صورت کشته شود. اما کسی که فقط به قصد زیارت قبر سفر کند و قصد نماز در مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را نداشته باشد و به مدینه سفر کند و در مسجد نماز نخواند و در نماز بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درود و سلام نفرستد و فقط به زیارت قبر برود و برگردد او فردی بدعت گذار و گمراه است و مخالف سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اجماع امت میباشد. درباره چنین سفری دو نظر است، نظر اول اینکه آن سفر حرام است. دوم اینکه اجر و پاداشی برای فرد ندارد. (85)
ابن تیمیه در کتاب منهاج السنه میگوید: رافضیها، بناهای ساخته شده بر روی قبرها را بزرگ میدارند و در آن اعتکاف میکنند و همانطور که به زیارت خانه خدا میروند به زیارت آن بناها میروند و برخی زیارت این بناها را از حج بزرگتر میدانند، بلکه معتقدند فردی که نمیتواند به زیارت خانه خدا برود، این بناها را زیارت کند. این نوع از دینداری، دینداری مسیحیت و مشرکان است که عبادت کردن بتها را به عبادت کردن خداوند برتری میدادند. (86)
3 .2. حرمت شفیع قرار دادن:
ابن تیمیه معتقد است جامعه اسلامی بر دو پایه پی ریزی شده است: اول اخلاص در دین برای خداوند یکتا، دوم عدالت در معامله، او مهمترین نمود عدالت در معامله را نگرفتن رشوه در حین کار میداند. در خصوص اخلاص در دین برای خدا، ابن تیمیه مسئله واسطه و شفیع قرار دادن را مطرح میکند و میگوید: کسی که معتقد باشد برای به دست آوردن منافع و دفع زیانها و رزق و روزی بندگان، واسطهای نیاز است، برای خداوند شریک قرار داده و باید توبه کند در غیر این صورت کشته شود. زیرا این واسطهها بین حاکم و مردم است و به سه شکل میباشد:1. برای آگاه کردن حاکمان و سلاطین از احوال مردم. این آگاه کردن در مورد خداوند مصداق ندارد، آیا میتوانیم بگوییم خداوند از حال و روز بندگانش خبر ندارد و آگاه نیست و پیامبران و ملائکه باید به او خبر بدهند، حال آنکه خداوند شنوا و بینا است.
2. واسطه بین حاکم و مردم به خاطر آن است که حاکم از تدبیر امور مردماش و دفع دشمنان عاجز است و نیاز به یار و یاور دارد در حالی که تصور چنین صفتی برای خداوند محال است.
3. سلطان فرد بی رحمی است و به مردم رحم نمیکند مگر به واسطه شفاعت یکی از اطرافیانش. در حالی که خداوند ارحم الراحمین است.
به این سه دلیل ابن تیمیه واسطه قرار دادن انبیا، امامان، و صالحان را نفی میکند. (87)
4 .2. تغییر متن احادیث:
گفته میشود شیوه ابن تیمیه درباره احادیث و روایتهایی که برخلاف میل او بوده، این بوده که یا آن روایتها را تکذیب میکرد، یا اینکه آنها را به طور نیمه بیان میکرد. (88) ابن تیمیه در علم حدیث شهرتی فراوان یافت تا جایی که ذهبی میگوید: هر حدیثی که ابن تیمیه آن را نمیداند حدیث نیست. با این وجود ابن تیمیه به متن احادیثی که روایت میکرد، متعهد نبود و در آن دخل و تصرفاتی انجام میداد که نمونههای متعدد آن در منابع مربوطه آمده است. (89)5 .2. حکم به قتل کاهلان نماز و احکام:
همچنین ابن تیمیه معتقد است کسی که همسایه مسجد باشد ولی به خاطر وضعیت شغلی و کسب خویش نمیتواند به نماز جماعت برود به فتوای او چنین شخصی را باید توبه دهند. اگر توبه نکرد قتلش واجب است. (90) از نظر ابن تیمیه کسی که نماز ظهر را تا مغرب و نماز مغرب را تا نیمه شب به تاخیر میاندازد، کافر است و اگر چنین کسی این کار خود را کفر ندانست، باید گردنش را زد. (91) به نظر ابن تیمیه مرد بالغی که یکی از نمازهای پنجگانه را به جا نیاورده ابتدا او را توبه دهند اگر توبه نکرد، باید کشته شود. (92) به اعتقاد ابن تیمیه هر طایفهای که به اسلام منسوب شود و از انجام برخی از شریعتهای آشکار و متواتر آن روی برگرداند، به اتفاق همه مسلمانان جهاد با آنها واجب است. کسی که واجبات را انکار کند به اتفاق، کافر است. (93)6 .2. رد علم شیمی و فلسفه:
ابن تیمیه در مورد علم شیمی میگوید: در شیمی غش وجود دارد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: کسی که غش کند از ما نیست و آن بدتر از ربا است. (94) ابن تیمیه درباره فلاسفه میگوید آنان با علمی که داشتند شبیه عبدالله بن ابی سرح کاتب وحی هستند که مرتد شد و به مشرکان پیوست. (95)3. شیعه
ابن تیمیه به شدت با شیعه مخالف است و دلایلی که سبب این مخالفتهای او شده مبنای علمی، عقلی و واقعی ندارد، یعنی امور و اعتقاداتی را به شیعه نسبت میدهد که اساساً شیعه آنگونه نیست، او همچنین با الفاظ زشت و دون شأن یک عالم، آنها را مورد توهین و تهمت قرار میدهد. به طور مسلم روشن است که اینگونه توهینها و تهمتها برخلاف اصول اخلاقی اسلام است. ابن تیمیه میگوید اهل علم براساس روایات و احادیث و اسناد موجود متفقاند، که رافضیها دروغگوترین طوایف هستند و دروغگویی از گذشته در میان آنان وجود داشته است، شافعی میگفت در میان اهل هوی و هوس گروهی را شاهدتر بر دروغ و تزویر از رافضیها ندیدم. (96) همچنین ابن تیمیه معتقد است که همه مسلمانان رافضه، امامیه، زیدیه به غیر از اهل سنت در آتش هستند و او در مورد این عقیده خود به احادیثی که اهل سنت روایت کردهاند استناد کرده است. (97) گاهی در سخنان ابن تیمیه نوعی تناقض نیز دیده میشود، او در کتاب منهاج السنه میگوید گذشتگان شیعه میگفتند که ابوبکر و عمر و عثمان بر علی (علیه السلام) برتری دارند. (98)ابن تیمیه بعد از واقعه جبل و کسروان، نامهای به ملک ناصر مینویسد و در این نامه بعد از حمد خداوند و تمجید از سلطان میگوید: مارقین دو دستهاند، دستهی اول اهل فجور و طغیان، ظالمان و متجاوزان و کسانی که از شعائر ایشان خارج شدند و خواهان سرکشی و فساد در زمین هستند و راه هدایت و رشد را ترک کردهاند اینان همان مغولها و مانند آنها هستند که از قوانین اسلام خارج شدهاند، هر چند که به شهادتین و برخی از دستورهای اسلام پایبند هستند. گروه دوم مارقین (از دین خارج شدگان) بدعت گذارند. گمراهان منافق و خارج شدگان از سنت و جماعت، جداشدگان از شریعت و اطاعت سلطان مانند اهل جبل، جرد، کسروان که سلطان با آنها جنگید و پیروزی سلطان از نعمتهای خداوند به او بود. اینها و امثال آنها از بزرگترین مفسدان در امور دین و دنیا هستند، آنان معتقدند که ابوبکر، عمر و عثمان، مسلمان بدر و بیعت رضوان و همه مهاجران و انصار و تابعین و پیشوایان اسلام و علماء مذاهب چهارگانه و شیوخ اسلام و پادشاهان مسلمانان و سربازانشان و همه مسلمانان کافر و مرتد هستند، حتی از یهود و مسیحیت بدتر هستند زیرا مرتد بدتر از کافر است به این دلیل اهل فرهنگ و مغولها را بر اهل ایمان و قرآن مقدم میدانند. (99)
ابن تیمیه در نامهی خود ادامه میدهد زمانی که تاتار به سرزمینهای مسلمانان وارد شدند فسادی در سپاه مسلمانان به وجود آوردند که قابل محاسبه نیست پرچم صلیبیها را به دوش کشیدند و بسیاری از سلاحها، اسرا و اسبهای مسلمانان را که تعدادشان را فقط خدا میداند به قبرس فرستادند و در ساحل قبرس بازاری برای مدت 20 روز به پا کردند که در آن مسلمانان، اسبها و سلاحهای آنان را به مردم قبرس فروختند. طرفداران این مذهب ملعون مانند اهل جبل عامل و نواحی آن و جزین با آمدن تاتار خوشحال شدند. هنگامی که سپاهیان اسلام از سرزمین مصر حرکت کردند، ذلت و بیچارگی این گروه برای همه مسلمانان روشن شد. هنگامی که خداوند اسلام را با آمدن سلطان یاری کرد، برای آنان عزایی بود. این گروه باعث شدند که چنگیزخان به سرزمینهای اسلامی حمله کند و هولاکو بر بغداد مسلط شود و تا حلب پیش بیاید. این گروه انواع دشمنی را در حق اسلام و اهل آن مرتکب شدهاند. همه این دشمنیها به این دلیل است که آنها معتقدند هر کس با آنها در گمراهیشان موافق نباشد، کافر و مرتد است. از جمله این معتقدات این است که: کسی که متعه را حرام بداند کافر است،
کسی که ابوبکر، عمر، عثمان را دوست داشته باشد کافر است، کسی که معتقد باشد خدا را در آخرت میبیند کافر است، کسی که بگوید خداوند بر روی آسمانهاست، کافر است، کسی که به قضا و قدر ایمان داشته باشد، کافر است. (100)
هدف از ذکر موارد فوق این بود که دیدگاه ابن تیمیه و پیروان او در مورد شیعه روشن شود و قصد پاسخ به این تصورات را نداریم. برای شیعیان و کسانی که اطلاعات اولیهای از اعتقادات شیعه دارند، روشن است که تمام موارد فوق نادرست است، حمله مغولها به سرزمینهایی اسلامی بلایی بود که ابتدا شیعه گرفتار و قربانی آن شد و بعد هم امکان متوقف کردن آن وجود نداشت، تنها اقدامی که در سالهای بعد علمای شیعه توانستند انجام دهند تلاش برای تخفیف آثار و تبعات جنایتهای مغول، و کنترل و محدود کردن آن تا حد امکان و به لطایف الحیل بود. موارد بعدی را که ابن تیمیه ذکر میکند، باید گفت اساساً شیعه هیچ مسلمانی را کافر نمیداند، و معتقد است هر انسانی به صرف گفتن شهادتین حتی به ظاهر و بدون پایبندی به مناسک اسلام، مسلمان است. شیعیان هیچ وقت اهل سنت را کافر و مرتد ندانسته و نمیدانند. (101)
هدف حکومت و پیوستگی آن با دین
از نظر ابن تیمیه دین و سیاست پیوند ناگسستنی با یکدیگر دارند. اگر قدرت و شوکت حکومت نباشد دین در معرض خطر قرار میگیرد و اگر حکومت از قانون وحی شده تبعیت نکند، دستگاه دولت به صورت یک سازمان ستمگر درمیآید. (102) به نظر ابن تیمیه طبیعی است که هدفهای هر کار یا منصبی با کار یا منصب دیگر فرق کند ولی همه آنها میتوانند یک هدف کلان را دنبال کنند و آن برپایی دین خدا است که صلاح امور دنیا و آخرت به آن وابسته است. هدف اصلی حکومتها اصلاح دین مردم است و اگر به آن توجه نکنند دچار خسران میشوند و آنچه در دنیا از نعمتها بهره مند هستند به آنان سودی نمیرساند. دو چیز از امور دنیا وجود دارد که دین به واسطه آن دو برپا میشود: 1. تقسیم مال و ثروت در میان مستحقان 2. مجازات کسانی که از حدود خود تجاوز کردهاند. به این دلیل عمر میگفت: کارگزارانم را برای این که کتاب پروردگارتان و سنت پیامبرتان را به شما یاد بدهند و دینتان را در میان شما به پای دارند و حقوقتان را بین شما تقسیم کنند بسوی شما فرستادهام. (103) در همه سطوح مدیریت حکومت اسلامی، اصل و هدف اینست که همه دین برای خدا باشد و کلمة الله برترین کلمه و سخن باشد. (104)ابن تیمیه سپس به این روایت اشاره میکند که خداوند دولت عادل را یاری میکند اگرچه کافر باشد و دولت ظالم را یاری نمیکند اگرچه مؤمن باشد. (105)
به باور ابن تیمیه هدف از همه دین و همه حکومتهای اسلامی، امر به معروف و نهی از منکر است. همانطور که خداوند فرمود «مردمان و زنان مومن بعضی از آنها اولیای بعضی دیگرند، امر به معروف و نهی از منکر میکنند». (106) و این بر هر مسلمانی که توانایی آن را دارد، واجب است. زمانی که سخن از توانایی و قدرت میشود، منظور سلطان و والیان ایالتها است، زیرا صاحبان قدرت تواناتر از دیگران هستند و آنچه بر غیر آنها واجب نیست بر آنها واجب است. از میان کسانی که امور را در دست دارند، عدهای به عنوان شاهد مورد اعتماد به شمار میآیند و آنچه از آنها خواسته میشود، صداقت است، مانند شاهدان نزد حاکم و مانند مسئول دیوانی که وظیفهاش نوشتن اموال صرف شده است و مانند ستوان و گروهبانی که وظیفهاش خبر دادن به مسئولان بالاتر از خود است. (107)
هنگامی که هدف از حکومت و مال و ثروت، نزدیک شدن به خدا و انفاق در راه او باشد این صلاح دین و دنیا است، و اگر حکومت و دین، از یکدیگر جدا شوند احوال مردم به فساد کشیده میشود. (108) همانطور که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود «به درستی که خداوند به صورتها و اموال شما نگاه نمیکند، بلکه به قلب و اعمال شما نگاه میکند». (109) به نظر ابن تیمیه هر کسی که مسئولیت یا منصبی به عهده دارد و هدفش اطاعت از خدا و برپا کردن دین خدا (تا آنجا که امکان دارد) و مصلحت مسلمانان و برپا داشتن واجبات (تا آن حد که ممکن است) و دوری از محرمات (تا آنجا که ممکن است) باشد این شخص به خاطر آنچه که از انجام دادن آن ناتوان بوده، مواخذه نمیشود. (110) به نظر ابن تیمیه هدف واجب همه ولایتها و مسئولیتها اعم از سلطان، حاکم، مدیر و ... اصلاح دین مردم است. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «دوست داشتنیترین مردم نزد خداوند پیشوای عادل است و مبغوضترین آنها نزد خدا رهبر ستمکار است». (111)
از نظر ابن تیمیه حاکمیت باید به دو ویژگی آراسته شود: 1. دینداری 2. تقرب به خدا به واسطه حاکمیت. در حالی که خیلیها حاکمیت را برای ریاست و مال و منال میخواهند. زیرا به گفته ترمذی حرص انسان به مال و ریاست، دینش را فاسد میکند. (112) کسی که حاکمیت را به خاطر ریاست میخواهد، هدفش فرعون شدن و کسی که حاکمیت را به خاطر ثروت میخواهد هدفش قارون شدن است. خداوند در قرآن مردم را به چهار دسته تقسیم میکند که نخستین دسته آن کسانی هستند که خواهان برتری جویی بر مردم و فساد کردن در زمیناند، آنان پادشاهان و رؤسای مفسد همچون فرعون میباشند. (113) کسی که ولایت یا حاکمیتی را بخواهد و هدفش اطاعت خداوند و برپایی دین و مصالح مسلمانان به قدر امکان و ترک محرمات باشد به خاطر آنچه که از انجام آن ناتوان بود مؤاخذه نمیشود، سرپرستی و ولایت نیکان برای امت بهتر از ولایت فجار است. (114)
ابن تیمیه در نامهای به سلطان وقت نوشت: صلاح کار سلطان در این است که پیرو کتاب خدا و سنت رسول او باشد و مردم را بر آن وادار کند زیرا خداوند صلاح افراد توانمند را در چهار چیز قرار داده است: 1. برپا کردن نماز 2. پرداختن زکات 3. امر به معروف 4. نهی از منکر. در مورد نماز هنگامی که سلطان به همراه اطرافیان و پیروانش نماز را در زمانهای خود به جماعت برگزار کرد و همه مردم را به آن دستور داد و کسی را که در برپا داشتن آن سستی میکند براساس شرع مجازات کرد، این اصل را انجام داده است. سلطان نیازمند درگاه خداوند است. بنابراین اگر زمانی که در سحرها با پروردگارش مناجات میکند از او کمک بخواهد خداوند توانایی را که تصورش را نمیکند به او میدهد. هر خیر و نفعی که سلطان به مردم میرسد از جنس زکات است. از بزرگترین عبادتها برطرف کردن فقر و یاری مظلوم و کمک به درمانده و امر به معروف است یعنی امر به آنچه که خداوند و رسولش دستور داده از عدالت و نیکی، و امر کردن مسئولان امور به پیروی از حکم خدا و سنت رسول، و پرهیز از آنچه که حرام است و نهی از منکر. (115)
به نظر ابن تیمیه بر محتسب واجب است که عامه مردم را به برپا داشتن نمازهای پنجگانه در زمانهای خود دستور دهد، و فردی را که از خواندن نماز شانه خالی میکند با زدن یا زندانی کردن مجازات کند و ائمه و مؤذنین را ملزم به رعایت حقوق امامت و اذان کند، و امامی که در حقوق امامت کوتاهی میکند و یا مؤذنی که از اذان شرعی تخلف میکند را به رعایت حقوق آن ملزم کند و اگر توان آن را نداشت از فرماندهان سپاه و حاکمان و هر فردی که قدرت دارد یاری بگیرد و آن به خاطر این است که نماز معروفترین عمل در اسلام است و آن ستون دین و بزرگترین شعائر آن است. باید مسئولان امور توجهشان به نماز بیش از توجهشان به سایر اعمال باشد به این دلیل عمر به کارگزاران خود نوشت: مهمترین کار شما در نزد من نماز است. (116)
از نظر ابن تیمیه هر یک از حکام و مردم باید آنچه را انجام آن بر آنها واجب است انجام دهند. سلطان و نمایندگان او باید، به هر صاحب حقی، حق او را بدهند و مالیات گران آنچه را که از اموال مردم، باید به سلطان بدهند به او تقدیم کنند. همچنین رعیت باید آنچه را که از حقوق مال بر آنها واجب است، بپردازند و نمیتوانند از مسئولان اموال آنچه را که سزاوار آن نیستند بخواهند، مگر کسانی که جزء افرادی باشند که خداوند درباره آنها فرموده «و در میان آنها کسانی هستند که در (تقسیم) غنایم به تو خرده میگیرند؛ اگر از آن (غنایم، سهمی) به آنها داده شود، راضی میشوند و اگر داده نشود، خشم میگیرند» (117) خواه حق آنها باشد یا نه. (118) ولی آیا باید رعیت نیز آنچه را بر آنها واجب است به سلطان ظالم بپردازند یا نه؟ ابن تیمیه میگوید: آنها نمیتوانند از آن امتناع کنند زیرا پیامبر هنگامی که ظلم حاکمان را ذکر کرد به اطاعت از آنان امر کرد و فرمود: «آنچه را برای آنان است ادا کنید به درستی که خداوند آنان را مورد سؤال قرار خواهد داد هنگامی که به نزد او بازگردند». (119)
سلطان، حاکم
1. ضرورت و اهمیت رهبری
ابن تیمیه در مورد وجوب حکومت و حاکم میگوید: باید دانست که ولایت امری مردم از بزرگترین واجبات دین است و دین فقط به واسطه آن به پای داشته میشود. زیرا مصلحت انسانها در گرو جمع شدنشان در کنار یکدیگر است و در این اجتماع گریزی از وجود یک سرگروه یا رأس و ریاست نیست تا جایی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: زمانی که سه نفر به سفری میروند باید یکی از آنها فرمانده باشد. این روایت و مانند آن، حاکی از آن است که جامعه و اجتماع نیاز به حاکم و رهبر دارد، چرا که خداوند امر به معروف و نهی از منکر را واجب کرده و اجرای عمل آن فقط به واسطه قدرت و حاکمیت امکان پذیر است، همچنین سایر مواردی که در اسلام واجب شده مانند: جهاد، عدالت و مواردی از این قبیل به این دلیل روایت شده که سلطان سایه خدا بر روی زمین است و گفته شده 60 سال زیر سلطه حاکم ظالم بهتر از یک شب بدون حاکم بودن است. (120) این حدیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای روشن کردن اهمیت رهبری است. زیرا خداوند امر به معروف و نهی از منکر و عدالت و حج و نماز جمعه و عیدها و یاری کردن مظلوم و مواردی از این قبیل را واجب کرده که همه اینها فقط توسط حکومت و قدرت برپا میشوند. به این دلیل رهبری برای امت ضروری است و در دنیا و آخرت به نفع مسلمانان است. حکومت امانتی در دست ولی امر است. (121) ابن تیمیه معتقد است نخبگان و سرپرستان امور دو گروهاند: 1. حاکمان 2. دانشمندان. اگر این دو گروه اصلاح شوند مردم اصلاح میشوند، بنابراین هر یک از این دو گروه باید گفتار و کردارشان به خاطر اطاعت کردن از خداوند و رسولش و پیروی کردن از کتاب خدا باشد. (122)2. ویژگیهای حاکم اسلامی
ابن تیمیه مثل بسیاری از علما معتقد است که از جمله شروط رهبری آن است که قرشی باشد، ولی به این شرط اکتفا نکرده و سه شرط دیگر نیز در نظر گرفته است. اول اینکه رهبری و زمامداری او با مشورت از سوی مسلمانان انجام پذیرد، دوم اینکه با او بیعت شود. سوم اینکه عادل باشد. (123) در خصوص این پرسش که اگر فرد فاسقی بر مسلمانان حکومت کند آیا اطاعت از او واجب است یا نه، مسئله سه حالت پیدا میکند: حالت اول اینکه هیچ یک از اوامرش اجرا نشود، حالت دوم اینکه از او در حق اطاعت شود، حالت سوم اینکه در آنچه اطاعت خداوند است، اطاعت شود و در معصیت او اطاعت نشود. این در صورتی است که رهبر کل کشور باشد ولی اگر حاکم ولایتی از ولایتها باشد اطاعت از او مفروض است. ابن تیمیه از میان این آراء سه گانه، رأی میانه را انتخاب میکند و آن اطاعت کردن در عدالت و نافرمانی در ظلم است. (124)مسئلهای که در اینجا مطرح میشود این که اولاً اگر شروط رهبری مثل قرشی بودن، شوری، و عدالت فراهم نشد آیا باید مردم بدون خلیفه باشند، ثانیاً: آیا مشارکت در فتنهها به منظور تغییر دادن قدرت درست است یا نه؟ ابن تیمیه به زعم خود با توجه به راه و روش گذشتگان و سنت پاسخ میدهد. در پاسخ به سؤال اول ابتدا حکام را به دو دسته تقسیم میکند: 1. حکامی که جانشینان نبوت هستند، 2. حاکمانی که با پیروزی در جنگها و با غلبه شمشیر به قدرت رسیدهاند. گروه اول کسانی هستند که شروط خلافت را دارا میباشند یعنی (قرشی بودن، مشورت، بیعت و عدالت محقق شده است). اما اگر شرطی از شروط را نداشته باشند حکمرانی آنان از نوع پادشاهی خواهد بود. ابن تیمیه به استناد فرموده پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که «خلافت بعد از من 30 سال باقی میماند و بعد از آن، حکومت همچون گوشتی گاز گرفته شده تکه تکه میشود». (125) حکومت بنی امیه و بنی عباس را پادشاهی میداند و معتقد است پیروی از این پادشاهان هر چند که شرایط رهبری را نداشتهاند، درست و واجب است، چرا که ابن تیمیه نیز مانند احمد بن حنبل و شافعی معتقد است اطاعت کردن از هر رهبر پیروز و غالب واجب است تا این که بدون فتنه تغییر کند، زیرا آنان دست کم حدود الهی را اجرا میکنند و به شهرها نظم میدهند و با دشمنان مسلمانان میجنگند (126) و از کشور دفاع میکنند و فاجر بودنشان مانع اطاعت نمیشود. ابن تیمیه در این باره میگوید رأیی که همگی بر آن متفق هستند آن است که هر کس به عدل حکم کند حکمش قابل اجراست و کسی که امر به معروف و نهی از منکر میکند مادامی که باعث مفسده نشود حکماش قابل اجرا است و اگر رهبر نیکوکار وجود داشته باشد حکمرانی فاجر جایز نیست. (127)
همچنین زمانی که فرد عادلی برای امامت نماز جماعت یافت نشود، جایز است پشت سر فاجر نماز خوانده شود. ابن تیمیه با این فتوی قصد داشت برپایی دولت اسلامی را محقق کند، تا احکام دین اجرا گردد، مرزها امن شود، با دشمنان مقابله شود و نظم تثبیت گردد و پایههای حکم محکم شود. اگر با اجرای این امور عدالت اجرا شود، همان دین اسلام است، حتی اگر عدالت برپا نشود ولی پادشاه، فرد نیرومند و با تدبیری باشد، اطاعتش واجب است. ابن تیمیه معتقد است اطاعت از ولی امر در غیر معصیت خداوند واجب است و در تأیید آن به آیه قرآنی (128) و این حدیث در کتاب صحیح اشاره میکند که از ابوذر آورده است: دوستم به من سفارش کرد بشنوم و اطاعت کنم هر چند ولی امر یک بنده حبشی بینی بریده باشد. (129)
3. شورش علیه حاکم ظالم
ابن تیمیه میگوید بسیاری مواقع از سوی حاکمان و مردم ظلمها میشود. حاکمان آنچه که را برای آنان نیست میگیرند و مردم نیز آنچه را که باید پرداخت کنند، نمیکنند. همانطور که گاهی سربازان و کشاورزان به یکدیگر ظلم میکنند. یا حاکمان مال خداوند را جمع میکنند که حلال نیست. همچنین مجازاتهایی در مسائل مالی در نظر گرفته میشود که گاهی آنچه مباح یا واجب است رها میشود و آنچه حلال نیست انجام میشود. مهمترین اصل در اموال آن است که هر کسی که مالی بر عهده دارد باید ادا کند، و در صورتی که توانایی ادای اموال را داشته باشد و از پرداخت آن سرباز زند سزاوار مجازات است تا حق اجرا شود. (130)در مورد اینکه اگر حاکم ظالم باشد آیا باید علیه او قیام کرد؟ ابن تیمیه معتقد است که باید صبر و تحمل کرد، چرا که معتقد است انقلاب و فتنه باعث هرج و مرج و ویرانی میشود و در این هرج و مرج، ظلم و ستم زیادی رخ میدهد. حکومت به هر شکل که باشد از هرج و مرج بهتر است و با هرج و مرج عدالت برپا نمیشود. ابن تیمیه معتقد است همانطور که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «بالاترین جهاد گفتن کلمه حق به سلطان ظالم است»، این سخن بیانگر این است که علما باید با سخنان حق و عمل و ارشاد، با حاکمان ظالم مقابله کنند و این از ضروریترین اعمال علما است ولی نباید فتنه ایجاد کنند یا به فتنه دعوت کنند، او میگوید:
«مذهب مشهور اهل سنت است که نباید علیه حاکمان قیام کرد و با آنان به جنگ پرداخت هر چند که ظالم باشند». (131)
براساس این نظر ابن تیمیه حکومت پادشاهی مادام که مجموعه مسلمانان را گرد هم آورد، واجبالاطاعه است، زیرا مخالفت و قیام علیه سلطان فقط مایه شر است و هیچ خیری در آن نیست هر چند که این قیام کننده حسین بن علی (علیه السلام) سرور جوانان بهشت باشد. (132) البته ابن تیمیه مباحث غیر مستند، غیرعلمی و نسنجیدهی بسیاری در مورد واقعه عاشورا دارد. (133)
ابن تیمیه درباره علل فاصلهای که بین دین و دولت به وجود میآید، میگوید: هنگامی که سردمداران امور فقط به فکر مال و ثروت باشند و از حقیقت دین دور شوند در این هنگام است که مردم به این نتیجه خواهند رسید که امارت و حکومت با دین و ایمان منافات دارد. (134) با این حال ابن تیمیه میگوید پیامبر دستور داده تا از سردمداران امور اطاعت شود با وجود ظلم شان. (135) مادامی که حاکم ظالم به عدالت و حق حکم کند اطاعتش واجب است اما اگر به عدل حکم نکند، اطاعت از او واجب نیست. (136) به نظر ابن تیمیه در صورت بروز حوادث مشکل، اگر امکانشناخت رأی و نظر کتاب و سنت وجود داشته باشد باید به آن نظر و رأی رجوع شود. اما اگر به دلیل ضیق وقت و غیره، این شناخت امکان نداشته باشد، میتوان از کسی که علم و دینداری او مورد قبول است، پیروی کرد. (137)
4. اصلاح و خشنودی مردم
ابن تیمیه میگوید هنگامی که زمامداران امور مردم، به اصلاح دین آنها اهمیت دهند، دین و دنیای هر دو گروه اصلاح میشود. بزرگترین کمک برای ولی امر خصوصاً، و برای مردم عموماً سه چیز است: 1. اخلاق برای خدا و توکل بر او، و اصل آن محافظت بر نمازها با قلب و جسم است. 2. نیکی کردن به مردم با سود رساندن به آنها 3. صبر کردن مردم بر آزار و اذیت و مصیبتها از نمایندگان سلطان. زیرا خداوند نماز و صبر را با هم ذکر کرده است. بنابراین برپا داشتن نماز و زکات و صبر اصلاح کننده حاکم و مردم است. (138) ابن تیمیه پس به دوستی و محبت اشاره میکند و از پیامبر نقل میکند که مهربانی و رفاقت هر چیزی را زینت میدهد و خشونت و عنف هر چیزی را زشت میکند. ولی حاکم باید با مردم به نیکی و احسان رفتار کند و اگر در مواردی از او چیزهایی خواسته شد که برآوردن ان برای طلب کننده صلاح نبود، به جای آن چیز دیگری به او بدهد یا با سخنی نیکو آنها را رد کنند. (139)هنگامی که حاکم علیه شخصی که ممکن است مورد ظلم واقع شده باشد، حکم کند اگر بتواند با سخن و عمل نیک او را خشنود کند، آن عین سیاست است. (140)
5. نصیحت و مشورت حاکمان
ابن تیمیه از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل میکند که: خداوند از شما سه چیز خواسته است: 1. او را بپرسید و چیزی را شریک او قرار ندهید. 2. همگی به ریسمان الهی چنگ زنید و متفرق نشوید 3. یکدیگر را درباره کسی که خداوند او را سرپرست امورتان قرار داده نصیحت کنید. (141) همچنین گوید اهل سنت روایت کردهاند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «دین نصیحت کردن، نصیحت کردن، نصیحت کردن است» سؤال کردند: «ای رسول خدا، نصیحت کردن به خاطر چه کسی؟» فرمود: «به خاطر خدا و کتابش و رسولش و رهبران مسلمانان». (142) به نظر ابن تیمیه ولی امر نیاز به مشاوره و مشورت کردن دارد، چرا که خداوند به پیامبر خود دستور به مشورت میدهد. (143) او از ابوهریره نقل میکند که هیچ یک از صحابه به اندازه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با دیگران مشورت نمیکرد، و گفته شده که این دستور خداوند به رسولش برای مشورت، به خاطر الفت قلبهای صحابه بوده است، مسلمانان باید به او اقتدا کنند و بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، در مواردی که او سکوت کرده با مشورت امور خود را حل کنند. (144)6. ممنوعیت رشوه یا هدیه
نظر ابن تیمیه درباره رشوه و اقسام آن برگرفته از مذهب حنبلی است. او تأکید میکند که جایز نیست حاکمان هدایایی را به خاطر حکومت داری یا دادن حق به صاحبانش یا به خاطر دفع ظلم از مردم قبول کنند و اگر حاکمی بخواهد در ازای دریافت مال و ثروت حق را به صاحبانش بدهد این ظلم دو برابر است، یک بار به خاطر انجام ندادن حق، و یک بار به خاطر قبول مال برای انجام آن، که در نتیجهی این ظلم، خداوند سختی آنها را در دنیا و آخرت چند برابر میکند، چرا که ظلم کردهاند و به ناحق مالی گرفتهاند. این حکم مربوط به والیان و حکام مناطق و کسانی است که امور به دست آنها میباشد و رشوه مطلقاً جایز نیست. ولی آیا کسانی که به عنوان واسطه عمل میکنند و حاکمان را میشناسند و منزلتی در نزد آنها دارند، میتوانند در ازای رساندن حق به صاحبان آن، پولی دریافت کنند. رأی اجماع بنابر منع آن است، چرا که در نهایت رشوه منجر به خرید و فروش وظایف و رواج فساد میشود. (145) پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: خداوند رشوهدهنده و رشوهگیرنده را لعنت کند. (146) امام احمد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده که فرمود: کسی که برای برادرش توصیه و شفاعتی بکند و به خاطر آن شفاعت هدیهای به او بدهد و آن را قبول کند، ربا کرده است. (147)ابن تیمیه توجه خاصی به اموالی دارد که مسئول اموال، از مسلمانان به ناحق میگیرد و در این باره میگوید: بر ولی امر واجب است که آن را از بین سایر اموال بیرون بکشد. او هدایایی را که والیان و کارگزاران به خاطر کار گرفتهاند جزء این دسته از اموال میداند و به نقل از ابوسعید قدری میگوید: هدایای کارگزاران غل و زنجیر است. (148) همچنین حدیث ابن اللتیبه را نقل میکند که عامل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر صدقات بود، هنگامی که به نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد، گفت: این برای شما و این به من هدیه داده شده است رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «هنگامی که فردی را به عنوان کارگزار به کار میگماریم برای او هدیه میآورند، پس اگر او در خانهی پدرش و مادرش بنشیند آیا باز هم برای او هدیه میآورند؟ (149)
انتخاب حاکمان و والیان
یکی از مهمترین موضوعاتی که ابن تیمیه مورد بحث قرار میدهد مسئله امانتها است. او امانتها را به دو دسته تقسیم میکند و ولایت و حکومت یا حاکمیت را مهمترین آن میداند و در جهت ادای این امانت و سپردن آن به افراد دارای صلاحیت به طرح مباحث مبسوطی میپردازد که به برخی از آنها اشاره میکنیم. (150)1. انتخاب برترینها
ابن تیمیه توضیح میدهد که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) زمانی که مکه را فتح کرد فرمود: ولی امر مسلمانان برای هر کاری باید شخص اصلح را انتخاب کند و همچنین فرمود: کسی که امری از امور مسلمانان را به عهده داشته باشد و فردی را به کاری منصوب کند که بهتر و اصلح از او وجود داشته باشد، به خدا و رسولش خیانت کرده است. (151) ابن تیمیه به نقل از عمربن خطاب میگوید: کسی که امور مسلمانان را به عهده داشته باشد و فردی را به خاطر دوستی یا خویشاوندی به کاری منصوب کند به خدا و رسولش و مسلمانان خیانت کرده است. ولی امر نمیتواند فردی را که تقاضای حکومت کرده یا کسی را که زودتر از دیگران تقاضا کرده، بر سایرین مقدم کند. بلکه بهتر است این طلب او برای حکومت یا منصب، عاملی باشد برای منع او از خواستهاش. سپس نقل میکند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به عبدالرحمن بن سمره فرمود: خواهان فرمانروایی نباش، زیرا اگر بدون تقاضای قبلی به تو داده شود بر آن یاری میشوی و اگر آن را بعد از طلب و تقاضا به دست بیاوری تو موکل آن هستی. (152)ابن تیمیه میگوید گاهی ولی امر عدالت را رعایت کرده و از خدا و پیامبرش پیروی میکند و ولایت و حاکمیت هر منطقهای را به فرد اصلح میسپارد، ولی گاهی به خاطر کینهای که در دل دارد یا به خاطر نزدیکانش یا رابطه دوستی با کسی یا به خاطر رشوهای که گرفته و یا بهر هر دلیل دیگری، فرد غیراصلح را انتخاب میکند، این ولی امر امانتی را که در اختیار دارد تباه کرده و به خدا و رسولش و مؤمنان خیانت کرده است و او جزء کسانی است که خداوند درباره آنها میفرماید: (153) «ای کسانی که ایمان آوردهاید، در امانتها خیانت نکنید در حالی که میدانید». (154) ابن تیمیه مجدداً با نقل این سخن عمر که: «کسی که امری از امور مسلمانان را به عهده داشته باشد و فردی را به خاطر دوستی یا خویشاوندی در منصبی قرار دهد، به خدا و رسولش و مسلمانان خیانت کرده است»، تأکید میکند که بر ولی امر مسلمانان واجب است برای هر کاری و منصبی، کسی را که شایستهتر است انتخاب کند، از نمایندگانش گرفته تا امام جماعتها و مؤذنها و ... هر یک از این افراد در منصبی که هستند باید شایستهترین باشند و صاحبان امر، برای هر کاری باید اصلحترین فرد را انتخاب کنند. (155)
ابن تیمیه نقل میکند که گروهی به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفته و از او خواستند که حاکمیت منطقهای را به آنها بدهد: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در جواب آنها فرمود: ما اینگونه امورمان را به هر کس خواهان آن باشد، نمیسپاریم. (156) بنابراین اگر به جای انتخاب فرد اصلح و شایستهتر، فرد دیگری به خاطر خویشاوندی، دوستی، مذهب، جنسیت، عرب، عجم، یا رشوه یا منفعتی انتخاب شود، به خدا و رسولش و مؤمنان خیانت کرده است. زیرا انسان به خاطر علاقهاش به فرزند یا خاندان، آنها را در بعضی از حاکمیتها ترجیح میدهد یا این که چیزی را که شایستگی آن را ندارد به آنها میدهد که در نتیجه در امانت خیانت کرده است. اگر فرد امانت را در مخالفت با هوای نفس خود درست ادا کند یعنی به صاحبان حقیقیاش بسپارد، خداوند او را حفظ میکند و کسی که پیرو هوای نفس باشد خداوند او را مجازات میکند که این مجازات ممکن است با خوار و تحقیر کردن اهل او یا از بین بردن مال او یا نقض قصد و هدفش باشد. (157)
ابن تیمیه تصریح میکند سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حاکی از آن است که حکومت و حاکمیت امانت است. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به ابوذر درباره امارت فرمود: آن امانتی است که در روز قیامت مایه خواری و پشیمانی است مگر برای کسی که آن را به حق گرفته باشد و آنچه را نسبت به آن به عهده اوست انجام داده باشد. ابوهریره از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده که فرمود: زمانی که امانت را تباه کردی منتظر روز قیامت باش. سؤال شد: تباه کردنش چیست؟ فرمود: زمانی که کاری را به غیر اهل آن سپردی. (158) به نظر ابن تیمیه حکومت و همه ولایتهای وابسته به آن امانتی در دست ولی امر هستند، و اضافه میکند در این مورد سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دال بر این است که حکومت امانتی است که ادای آن واجب است. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به ابوذر فرمود: حکومت امانتی است، و آن در روز قیامت ذلت و پشیمانی است مگر برای کسی که آن را به حق گرفته باشد و آنچه را که در آن بر او واجب است را انجام داده باشد. (159)
ابن تیمیه نقل میکند که ابومسلم خولانی به نزد معاویه آمد و گفت: السلام علیک یا ایها الأجیر، به او گفته شد بگو امیر. گفت أجیر و چند بار تکرار کرد. تا این که معاویه گفت او را رها کنید تا هر چه میخواهد بگوید زیرا او نسبت به آن داناتر است. پس گفت: تو اجیری هستی که خداوند تو را برای سرپرستی این زیردستان اجاره کرده است. بنابراین اگر تو درد آنها دوا کردی خداوند اجر آن را به تو میدهد و اگر چنین نکردی خداوند تو را مجازات میکند. ابن تیمیه میگوید: مردم بندگان خدا، و حاکمان نمایندگان خداوند بر بندگان هستند و آنان وکیلان بندگان بر جانشان میباشند. (160)
2. انتخاب برتر در صورت نبود ایدئال
ابن تیمیه گوید شرط اول این بود که برای هر کاری باید از برترین فرد و اصلح استفاده شود، ولی گاهی فرد ایدئال و عالی که صلاحیت آن ولایت را داشته باشد وجود ندارد که در این حالت، فرد برتر و بهتر موجود برای آن ولایت انتخاب میشود و زمانی که این انتخاب با اجتهاد کامل و در نظر گرفتن حق ولایت انجام شود، امانت ادا و تکلیف انجام شده است و در این زمینه جزء عادلان و منصفان در نزد خدا به شمار میآید، و اگر برخی از امور به خاطر غیر او مختل شود غیر او مسئول است، چرا که خداوند میگوید: به اندازه کوتاهی در تواناییتان از خدا بترسید. بنابراین کسی که تکلیف مقدر شده بر او را انجام دهد به راه راست هدایت شده است. (161) همچنین رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: زمانی که به شما دستور دادم کاری را انجام دهید، به اندازه توانتان انجام دهید. ابن تیمیه میگوید ولایت و حکومت دو رکن دارد: 1. قدرت 2. امانت. او به این آیه اشاره میکند که: فرد قوی و امین (162) بهترین کسی است که به کار بسته میشود، (163) همانطور که عزیز مصر به یوسف (علیه السلام) گفت: تو امروز در نزد ما صاحب قدرت و امین هستی. (164) و همانگونه که خداوند در وصف جبرئیل میگوید: آن سخن فرستادهای کریم با قدرت و امین است. (165) با توجه به اینکه هر کاری قدرت و توان خاص خود را میخواهد ابن تیمیه توضیح میدهد که قدرت در هر کاری براساس آن کار تعریف میشود، مثلاً قدرت در فرماندهی جنگ به شجاعت و مهارت در جنگ و دانستن خدعههای جنگی است. قدرت در حکومت و حکمرانی، به آگاهی از عدالت براساس قرآن و سنت، و قدرت اجرای احکام و قوانین بر میگردد، و امانت داری، از ترسیدن از خدا و نترسیدن از غیر او، و آیات خداوند را به ناچیز نفروختن ناشی میشود که همه این ویژگیها را خداوند در این آیه جمع کرده است: (166)«از مردمان نترسید و از من بترسید و آیات مرا به بهای ناچیز نفروشید؛ و کسانی که بر وفق آنچه خداوند نازل کرده است، حکم نکنند، کافرند». (167)
ابن تیمیه با تعمیم واژهی قاضی به حاکمان و والیان، به این سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اشاره میکند که فرمود: قاضیان سه گروهاند، دو گروه از آنها در آتشاند و یک گروه در بهشت. فردی که حق را دانست و برخلاف آن حکم کرد و فردی که در میان مردم براساس جهل و نادانی قضاوت کرد، جایگاه هر دوی آنها جهنم است و فردی که حق را دانست و براساس آن قضاوت کرد، بهشت جایگاه اوست. (168) سپس توضیح میدهد که کلمه «قاضی» بر هر کسی که بین دو نفر قضاوت میکند اطلاق میشود. خواه خلیفه باشد خواه سلطان یا نماینده والی. یا برای قضاوت به طور مشروع منصوب شده باشد یا جانشین آن باشد. حتی شامل کسی میشود که میان کودکان درباره خطهایی که رسم کردهاند، حکم میکند. (169)
3. ترجیح فاسق قوی بر صالح ضعیف
از ابن تیمیه سؤال شد که دو رهبر وجود دارد یکی مؤمنِ ضعیف و دیگری فاسق قوی، با کدام یک از این دو مسلمانان به جنگ بروند؟ جواب داد با قوی، زیرا او با قدرتش مسلمانان را برای جنگ تشویق میکند و فسق او بر عهده خود اوست ولی مؤمن ضعیف، ضعفاش را به مؤمنان منتقل میکند و ایمانش برای خود اوست. (170) ابن تیمیه توضیح میدهد که کمتر اتفاق میافتد قدرت و امانت با هم در وجود یک نفر جمع شود. همانطور که گفته شد برای هر منصبی باید فرد اصلح را انتخاب کرد و زمانی که دو نفر باشند یکی امانتدار و دیگری قوی، هر یک باید برای منصبی که سودمندتر و کم ضررتر است انتخاب شود و مقدمتر است. بنابراین در فرماندهی جنگ فردی قوی و شجاع نسبت به مرد ضعیف امانتدار اولویت دارد، هر چند که فرماندهی جنگ فرد قوی و شجاع نسبت به مرد ضعیف امانتدار اولویت دارد، هر چند که لغزشهایی داشته باشد. همانطور که از امام احمد بن حنبل درباره دو فرد که میخواستند در جنگ فرماندهی کنند سؤال شد یکی از آنها قوی زناکار و دیگری ضعیف نیکوکار، که با کدام یک از آن دو به جنگ بروند، در جواب گفت: با زناکار قوی؛ زیرا قدرت و نیروی او برای مسلمانان است و زشتی و گناهانش بر عهده خود اوست و ضعف و ناتوانیاش برای مسلمانان. بنابراین به همراه قوی زشت کار میجنگند. (171) ابن تیمیه سپس به حدیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اشاره میکند که: خداوند این دین را با مرد زشت کار و به روایتی با اقوامی که اخلاق ندارند قوی میگرداند. (172)ابن تیمیه اضافه میکند به خاطر همین است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خالد بن ولید را از زمانی که مسلمان شد در جنگ به کار گرفت و گفت: خالد شمشیری است که خداوند آن را علیه مشرکان از نیام برکشیده است. (173) هر چند که خالد گاهی کارهایی انجام میداد که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را تأیید نمیکرد. این در حالی بود که ابوذر (رضی الله عنه) صالحتر و امانتدار و صادقتر از او بود. با این وجود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمود: ای ابوذر! من تو را ضعیف میبینم و برای تو آن چیزی را دوست میدارم که برای خودم دوست دارم، در میان دو نفر فرمانروایی نکن و مال یتیم را به عهده نگیر. (174) ابن تیمیه برای توجیه دیدگاه خودش توضیح میدهد که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یک بار عمرو بن عاص را در جنگ ذات السلاسل به فرماندهی منصوب کرد. بنابراین افراد را براساس مصلحت موجود با وجود فردی برتر از او به کار میگرفت. این سخن ابن تیمیه با دیدگاه دیگرش مبنی بر ضرورت انتخاب اصلح چندان همخوانی ندارد، مگر اینکه توجیه قابل قبولی برایش پیدا کند. ابن تیمیه ادامه میدهد ابوبکر خالد، را در جنگ اهل رده و در فتوحات عراق و شام به کار بست هر چند که لغزشهایی از او ظاهر شده بود. (175) ابن تیمیه معتقد است کس دیگری نمیتوانست جایگزین خالد شود چرا که اخلاق او تند و مایل به خشونت بود، در حالی که اخلاق ابوبکر متمایل به نرمی بود و این دو در کنار یکدیگر اعتدال به وجود میآوردند و اگر در کار ولایت نیاز بیشتر به فرد امانتدار باشد، امانتدار مقدمتر است مانند امین برای حفظ اموال و مانند آن. هرگاه در اموری مصلحت با یک فرد به انجام نرسد از چند نفر استفاده میشود. بنابراین چارهای از ترجیح دادن اصلح یا تعداد مسئولان زمانی که یک فرد کفایت نداشته باشد، نیست. (176)
به نظر ابن تیمیه اگر در منصبی، به فرد امین نیاز باشد فرد صالح امین مقدم میشود هر چند که ضعیف باشد. خداوند ویژگیهای حاکم بر مردم را در این آیه جمع کرده است «آیات مرا به بهای ناچیز نفروشید؛ و کسانی که بر وفق آنچه خداوند نازل کرده است، حکم نکنند، کافرند» (177) از جمله مواردی که فرد امین در آن مقدم میشود سرپرستی حفظ اموال است. از آنجایی که خارج کردن اموال بیت المال از اموال کسانی که حقی در مال و ثروتشان است و حفظ و نگهداری آن، تا در مصالح امت صرف شود نیاز به امانت و قدرت دارد، دو فرد بر آن منصوب میشوند: یک فرد قوی که آن اموال را با قدرتش از دست مردم بیرون بکشد و در مرحله دوم کاتب امینی که با دانش و امانتش آن را حفظ کند. (178) در سایر امور نیز به همین شکل رفتار میشود هنگامی که مصلحت با یک فرد انجام نپذیرد، تعدادی با یکدیگر جمع میشوند و باید در انتخاب هر فرد، اصلح ترجیح داده شود. (179)
4.شناخت اصلح
در خصوص این که چگونه ولی امر تشخیص میدهد که این فرد همان فرد اصلح برای حاکمیت است؟ ابن تیمیه پاسخ این سؤال را به کمک قرآن و سنت اینگونه میدهد که ولی امر فقط باید تلاش خود را برای انتخاب فرد مناسب به کار بگیرد زیرا خداوند میفرماید: «تا آنجا که بتوانید از خداوند پروا کنید». (180) همانطور که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: زمانی که شما را به کاری فرمان دادم به اندازه توانتان آن را انجام دهید. (181) به نظر ابن تیمیه از جمله اموری که شناخت فرد اصلح را برای ولی امر آسان میکند،شناختن هدفی است که آن کار یا منصب به خاطر آن ایجاد شده است. بنابراین امام یا ولی امر باید آن هدفها را بشناسد تا وسایل برآوردن شدن آنها را بداند و بعد از آن برای هر کاری یا منصبی فرد شایستهی آن را انتخاب کند. (182) قاضی مطلق فردی است که عالم، عادل و توانا باشد و این ویژگیهای ولی امر مسلمانان است، بنابراین اگر صفتی از این صفتها کم شود خللی به وجود میآید. شایستگی و لیاقت یا با غلبه کردن و ترساندن، و یا با نیکی کردن و راغب و متمایل کردن حاصل میشود. در صورت نیاز میتوان از افراد غیرصالح نیز استفاده کرد که در این صورتباید برای اصلاح امور تلاش بیشتری شود. (183) اگر دو فرد از نظر شایستگی در یک سطح باشند و یا اصلح بین آن دو تشخیص داده نشود بین آن دو قرعه میاندازند همان طور که سعد بن ابی وقاص در روز قادسیه قرعه انداخت. (184)
بنابراین به اعتقاد ابن تیمیه شناخت فرد اصلح به شناخت هدف حکومت و مسیری که میتوان به آن هدف رسید بستگی دارد. هنگامی که اهداف و راههای رسیدن به آن شناخته شوند بخش مهمی از کار انجام شده است. به این دلیل هنگامی که پادشاهان مقاصد دنیوی را بر دین مقدم میکنند، کسانی را به امور منصوب میکنند که آنها را برای رسیدن به آن هدفها یاری کنند. (185) کسی که خواهان ریاست باشد، کسانی را انتخاب میکند که ریاستش را میپذیرند و ارتقا میدهند. در سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، کسانی که به عنوان امام جمعه یا جماعت یا خطیب مسلمانان انتخاب میشدند همانها فرماندهان جنگ و نمایندگان سلطان بر سربازان بودند زیرا هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ابوبکر را برای نماز مقدم کرد مسلمانان او را در فرماندهی جنگ مقدم کردند و دلیلش این است که مهمترین مسائل دین، نماز و جهاد است. به این دلیل بیشتر احادیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره نماز و جهاد میباشد. (186) و هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) معاذ را به یمن فرستاد و به او گفت: ای معاذ، مهمترین کارهای تو در نزد من نماز است، و نماز ستون دین است. بنابراین هدفی که حکومتها و حاکمان اسلامی به آن مکلف شدهاند عبارت است از: 1. اصلاح کردن دین مردم، که اگر در آن کوتاهی کنند دچار زیان آشکار میشوند و از آنچه که از نعمتهای دنیوی دارند بهرهمند نخواهند شد. 2. اصلاح کردن آنچه که دین به واسطه آن برپا میشود که آن از جمله امور دنیوی است و به دو دسته تقسیم میشود: نخست تقسیم کردن مال و ثروت در میان مستحقان آن، و دوم مجازات کردن متجاوزان. کسی که از حدود خود تجاوز نکند، دین و دنیای او در عین صلاح است. بنابراین زمانی که زمامدار امور، در اصلاح دین و دنیای مردم و رعیتش براساس آنچه که امکان دارد تلاش کند از جمله بهترین مردم زمان خود بوده و از جمله بهترین مجاهدان در راه خدا به شمار میآید زیرا روایت شده «یک روز رهبر عادل بهتر از 60 سال عبادت است». همچنین امام احمد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده است: «محبوبترین مردم در نزد خداوند رهبر عادل، و مبغوضترین مردم در نزد او امام و رهبر ظالم است». (187)
سپس ابن تیمیه به روایت ابوهریره از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) استناد میکند که: «هفت نفر در زیر سایه خداوند هستند در روزی که جز سایه او سایهای نیست و اولین آنها امام عادل است». (188) همچنین از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل میکند که: اهل بهشت سه گروهند و اولین آنها حاکمان عادل (189) هستند. ابن تیمیه از آیه شریفه «و آهن را پدید آوردیم که در آن [مایه] ستیز و صلابت است و نیز سودهایی برای مردم، تا سرانجام خداوند معلوم بدارد که چه کسی در نهان [دین] او و پیامبرانش را یاری میدهد؛ بی گمان خداوند نیرومند پیروزمند است» (190) این گونه نتیجه میگیرد که قوام دین وابسته به کتاب و شمشیر است. (191)
اموال و امور اقتصادی
1. اموال در اختیار سلطان
در بحث اموال، ابن تیمیه مباحث مفصل و مبسوطی مطرح میکند که یکی از آنها اموال سلطان است. به نظر ابن تیمیه اموال سلطان و حاکم براساس آنچه در کتاب و سنت آمده به سه دسته تقسیم میشود: غنیمت، صدقه، فیء. (192) آنچه مسئولان مالیاتی به ناحاق از مردم میگیرند، ولی امر عادل میتواند آن اموال را از آنها به عنوان هدیههایی که به خاطر او میگرفتند، محاسبه و تأمین کند. (193) همچنین به نفع حاکمان عمل کردن در معاملات از خرید و فروش و اجاره، مضاربه، کشاورزی، آبیاری و مانند آن، از نوع هدیه به شمار میآیند، به همین دلیل عمر با آن دسته از کارگزاران که دارای دریافت اضافی بودند در آنچه به خاطر ولایت به او اختصاص میدادند، شریک میشد. (194) به نظر میرسد ابن تیمیه در این جا به دنبال یک راه شرعی است تا اموال به زور گرفته شده توسط کارگزاران را حلال نماید و آن قلمداد کردن آن اموال به عنوان هدیه است.ابن تیمیه هنگامی که ولی امر آنچه را که میخواهد به خود و طرفدارانش اختصاص دهد، از کارگزارانش تأمین کند، کمک کردن به هیچ یک از دو طرف (حاکم و کارگزار) شایسته نیست، چرا که هر دوی آنها ظالم هستند و کارشان مانند دزدی کردن دزد از دزد است. (195) زیرا همکاری و تعاون دو نوع است: 1. کمک و همکاری در کار نیک و تقوی از قبیل جهاد، برپا کردن حدود، و ... 2. کمک و یاری در گناه و دشمنی مانند کمک کردن علیه خون معصوم یا زدن کسی که مستحق آن نیست. ابن تیمیه معتقد است زمانی که اموال و ثروت حاکم و حکومت از راه ناحق به دست آمده باشد و نتوان آن را به صاحبانش برگرداند مانند بسیاری از اموال حاکم، در این حالت کمک کردن برای صرف این اموال در مصالح مسلمانان همچون حفظ امنیت مرزها و هزینه جنگجویان و مانند آن، جزء کارهای نیک و تقوی به شمار میآید. چرا که اگر صاحبان این اموال مشخص نباشد و در صورتی که سلطان در جمعآوری آنها ظلم کرده باشد، بر سلطان واجب است توبه کند و آن اموال را در مصالح مسلمانان صرف نماید. (196) وظیفه و تکلیف اصلی (سلطان) مشخص کردن مصالح و تکمیل کردن آنها و از بین بردن مفاسد و کم کردن آنها است. (197)
2. صرف اموال
در خصوص توزیع اموال، ابن تیمیه معتقد است مسئولان اموال نمیتوانند اموال را براساس هوی و هوس خود تقسیم کنند، بلکه آنان امانتدار و نمایندگان و وکلای مردم هستند و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «به خدا من به کسی مالی نمیدهم و مالی را از کسی بازنمیدارم بلکه من فقط تقسیم کننده م آنگونه که امر شدهام». (198) خلفای راشدین هم این شیوه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را ادامه دادند. مردی به عمر گفت: ای امیرالمؤمنین: چه میشود اگر از مال خداوند بلندمرتبه بر خودت بیشتر ببخشی؟ عمر در جواب گفت: آیا میدانی مثل من و مثل آنان مثل چیست؟ آن قومی است که به سفری رفتهاند و مال را جمع کردهاند و به یکی سپردهاند تا آن را بر آنها انفاق کند. بنابراین آیا حلال است که این مرد از اموال آنها چیزی برای خود بر دارد. (199) به نظر ابن تیمیه اولین بخشی که این اموال باید در آن صرف شود، مصالح عمومی مسلمانان است، مانند صرف این اموال به کسانی که به عموم مسلمانان نفع میرسانند مثل رزمندگان. (200) همچنین از جمله کسانی که در این اموال حقی دارند عبارتند از: حکام، والیان، قاضیان، علما، و افرادی که در جمعآوری و حفظ و تقسیم بندی مال و مانند آن فعالیت میکنند حتی امام جماعت و مؤمنان. (201) از جمله دیگر موارد صرف اموال، مواردی است که باعث نفع عمومی میشود مانند تأمین امنیت مرزها، آباد کردن و تعمیر کردن آنچه نیاز به تعمیر دارد مثل راهها و پلها و مواردی از این قبیل. (202)ابن تیمیه میگوید زمانی که سلطان دزدان محارب را دستگیر کرد باید اموال مردم را از آنها بگیرد و به صاحبانشان برگرداند و حدود را بر دزدان جاری کند. این مطلب در مورد سارق غیرمحارب نیز به همین شکل است. اگر از آوردن مال دزدی شده بعد از ثابت شدن امتناع کنند باید با زندانی شدن و زدن مجازات شوند تا آن مال را بیاورند یا کسی را وکیل کنند تا آن را بیاورد یا مکان آن را بگویند. و اگر صاحب مال از مال خود بگذرد و ببخشد، مختار است ولی حدود باید اجرا شود و قابل بخشش و گذشت نیست. (203) همچنین ابن تیمیه معتقد است برای سلطان حلال نیست که به خاطر گرفتن دزدان یا اجرای حدود یا بازگرداندن مال مردم، از صاحبان اموال نه برای خودش و نه برای دیگران از قبیل سربازهایی که دزدان را اسیر کردهاند چیزی بخواهد. اما میتواند از اموال فیء و زکات به برخی از سران دزدان محارب از باب «مؤلفة قلوبهم» بدهد تا شاید کار زشت خود را ترک کنند و یا سایر اموالی را که دزدیدهاند، بیاورند. (204)
یکی دیگر از موارد صرف اموال کمک به فقرا و نیازمندان است. ابن تیمیه گوید ابن هاله از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده که فرمود:
«نیاز و حاجت نیازمند را به من برسانید زیرا هر کسی که نیاز نیازمند را که خود نمیتواند برآورده سازد، به حاکم برساند، خداوند گامهای او را بر پل صراط محکم میگرداند». (205)
حدود، حقوق و امنیت
ابن تیمیه بعد از این که سخن خود را درباره امانتها به پایان میرساند، به بیان حدود و حقوق الهی میپردازد و میگوید: حکم کردن در بین مردم [که در قرآن به آن اشاره شده] در مورد حدود و حقوق مصداق دارد. این حدود و حقوق به دو دسته تقسیم میشوند، دسته اول: حدود و حقوقی که برای گروه یا قوم معینی نیست بلکه منفعت آن برای همه مسلمانان یا گروهی از آنها است و آن حدود و حقوق خداوند نامیده میشود، دسته دوم: حدود و حقوقی است که برای فرد معینی میباشد. (206) حد راهزنان، دزدان، زناکاران و مانند آن جزء دسته اول میباشد همچنین حکم در اموال عمومی یا سلطانی و وقفها و وصیتهایی که برای شخص معینی نیست. این امور از مهمترین حقوق بر ذمهی حاکمان است. به این دلیل علی بن ابی طالب (علیه السلام) میفرماید:«مردم ناگزیر از داشتن حکومت هستند چه نیکوکار باشد چه فاجر، گفته شد یا امیرالمؤمنین نیکوکار را میدانیم ولی چرا فاجر، فرمود تا حدود اقامه شود و راهها به وسیله آن امن گردد و با دشمن جنگیده شود و اموال تقسیم گرداند». (207)
به نظر ابن تیمیه، سهلانگاری و ظلم در ادای حقوق، هر دو مستحق عذاب است، ثروتمند سهلانگار با زندانی شدن مجازات میشود و اگر اصرار کند با زدن، تا اینکه واجب را اداء کند. (208) ابن تیمیه به موجب آموزههای اسلام تأکید میکند واجب است حدود بدون فرق گذاشتن بین شریف و غیرشریف و قوی و ضعیف در بین عامه مردم اجرا شود، و شفاعت در آن جایز نیست، و عدم اجرای آن به خاطر شفاعت و واسطه شدن کسی یا مانند حرام است زیرا خطرهای بسیاری، آن برای همه جامعه دارد و کسی که توانایی اجرای حدود را داشته باشد و آن را اجرا نکند سزاوار لعنت خدا و ملائکه و مردم است و او از کسانی است که درباره آنها گفته شده «آیات خدا را به بهای ناچیزی میفروشد...» (209) ابن تیمیه از عایشه نقل میکند که: مسئله مخزومیه، که دزدی کرده بود و از اشراف بود، برای قریش بسیار اهمیت داشت با خود گفتند چه کسی با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره عدم اجرای حد آن صحبت کند؟ گفتند اسامة بن زید. هنگامی که اسامة به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد رسول خدا به او فرمود: ای اسامة آیا در حدی از حدود خداوند شفاعت میخواهی؟ مسلماً بنی اسرائیل هلاک شدند فقط به خاطر این که زمانی که فرد شریفی از آنها دزدی میکرد او را رها میکردند و اگر فرد ضعیفی دزدی میکرد حد را بر او جاری میکردند، قسم به کسی که جان محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در دست اوست اگر فاطمه دختر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) دزدی کند، دستش را قطع میکنم.
همچنین ابن تیمیه گوید جایز نیست که از زناکار، شارب خمر، سارق و راهزن مالی گرفته و در عوض حدود اجرا نشود هر چند که این مال برای بیت المال باشد. (210) به نظر ابن تیمیه هنگامی که ولی امر مسلمانان برپا داشتن حدود و انکار منکرات را به خاطر گرفتن مال و ثروتی ترک کنند جزء سردمداران دزدان و حرامیان است. (211) زیرا ولی امر منصوب شده تا امر به معروف و نهی از منکر کند که این هدف حکومت است. (212) باید حاکم یا ولی امر مسلمانان امر به نمازهای واجب کند و تارک آن را با رأی اجماع مسلمانان مجازات کند و اگر تارکان نماز، یک گروه یا مجموعهای باشند که از برپایی نماز سرباز میزنند، با رأی اجماع مسلمانان با آنها بجنگند، و در زمینه ترک زکات و روزه نیز به همین شکل عمل شود. (213) در مورد مجازات محاربان و راهزنان، ابن تیمیه ابتدا به این آیه استناد میکند که: «کسانی که با خدا و رسولش میجنگند و در زمین فساد میکنند، سزای آنان این است که کشته شوند یا به صلیب کشیده شوند یا دست و پاهایشان برخلاف هم قطع شود یا از آن سرزمین تبعید شوند». (214) سپس بحث مبسوطی در خصوص راهزنان و ضرورت برخورد با آنان مطرح میکند. (215)
به نظر ابن تیمیه در صورتی که ولی امر از محاربان و راهزنان بخواهد که بدون دشمنی حدود الهی در مورد آنها اجرا شود و آنها امتناع کنند. در این حالت بر مسلمانان واجب است که با آنان بجنگند تا بر آنها غلبه کنند. و در جنگ به هر شکل امکان داشته باشد کشته میشوند. در جنگ با حرامیان باید ولی امر از سربازان قوی و امین استفاده کند. (216) اگر نمایندگان سلطان یا رؤسای روستاها با راهزنان سری داشته باشند، خود آنان از جمله سردمداران حرامیان هستند و حکم راهزنان که قبلاً اشاره شد، درباره آنان نیز اجرا میشود. (217) به نظر ابن تیمیه کسی که محارب یا سارق یا قاتل و مانند آنها را که اجرای حدود الهی بر آنها واجب است، پناه دهد شریک در جرم آنهاست. (218) ابن تیمیه میگوید اگر فردی مکان مال، یا مکان فردی را که به حق از طرف حاکم مورد تعقیب است بداند، باید آن را اعلام کند و اگر فردی یا مالی به ناحق تحت تعقیب باشد، نباید مکان آن را اعلام کند چرا که اعلام مکان آنها در حقیقت همکاری در گناه و تجاوز است، زیرا یاری مظلوم واجب است. (219) او از انس بن مالک نقل میکند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
«برادرت را چه ظالم باشد و چه مظلوم یاری کن، گفتم یا رسول الله، اینکه او را اگر مظلوم است یاری کنم روشن است، پس چگونه یاری کنم هنگامی که ظالم است، فرمود او را از ظلم منع کن و از ظلم او جلوگیری نما، پس این یاری تو بر اوست». (220)
ابن تیمیه تصریح میکند که حاکم نباید در اجرای حدود الهی دچار رأفت و دلسوزی شود و در نتیجه از اجرای آن منصرف گردد، (221) به نظر ابن تیمیه باید هدف حاکم از اجرای حدود، رساندن رحمت به مردم و بازداشتن آنها از منکرات باشد، نه درمان خشم و خودبرتربینی. و باید رابطه او با مردم همچون رابطه پدر با فرزندش یا طبیب با بیمار باشد که داروی تلخ به او میدهد یا رگی از رگهای او را میزند یا عضوی را قطع میکند تا بیمار به سلامتی و آسایش دست یابد. (222) زمانی که هدف او اصلاح مردم و نهی از منکر با سود رساندن به آنها و دفع ضرر از آنها باشد، و به واسطه آن خواهان رضایت خداوند و اطاعت از او باشد، خداوند قلبها را برای او نرم میکند و اسباب خیر را برای او میسر میسازد و او را از مجازاتهای بشری حفظ میکند، و کسی که حد بر او جاری شده از او راضی خواهد بود. (223) به نظر ابن تیمیه درباره گناهانی که حد و کفاره مشخصی ندارند، خود ولی امر براساس رأی و نظر خود میزان عقوبت را تعیین میکند. (224)
ابن تیمیه میگوید مجازات کسانی که نافرمانی خدا و رسولش را میکنند به دو دسته تقسیم میشود: 1. مجازاتهایی که میتوان آن را بر مجرم اجرا کرد از یک نفر یا چند نفر. 2. مجازات گروه یا طایفهای که امتناع کردهاند و نمیتوان حدود را درباره آنان اجرا کرد مگر با جنگیدن، که این همان جهاد با کفار و دشمنان خدا میباشد. (225)
بحث مهم دیگری که ابن تیمیه مطرح میکند این است که هرگاه مسئلهای به حاکم یا قاضی برسد، اگر فرد شاکی (مظلوم یا آن فردی که جنایت در حق او انجام شده) از حق خود بگذرد با این وجود باید حد اجرا شود و گذشت او مانع اجرای حدود نمیشود. ابن تیمیه در این باره داستانی روایت میکند. که صفوان بن امیه با ردای خود در مسجد پیامبر خوابیده بود، دزدی ردای او را دزدید، صفوان او را گرفت و به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آورد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور داد تا دست او را قطع کنند. صفوان گفت: آیا به خاطر ردای من دست او را قطع میکنی؟ من آن را به او بخشیدم. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: آیا نمیتوانستی قبل از این که او را به نزد من بیاوری این کار را انجام دهی. یعنی اگر قبل از این که او را به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بیاورد، میبخشید، ایرادی نداشت اما بعد این که او را به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برد عدم اجرای حکم جایز نیست، نه با عفو و بخشش و نه با شفاعت اجرای حدود حقی است که به وسیله آن جامعه از شرور حفظ میشود. (226) بنابراین از نظر ابن تیمیه و به استناد فرمایش پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اشکالی ندارد قبل از این که مسئله به سلطان یا قاضی برسد مورد شفاعت و مصالح قرار بگیرد و حل شود اما بعد از این که آن مسئله به قاضی یا حاکم رسید، شفاعت حرام بوده و گناه بزرگی است. (227)
ابن تیمیه میگوید: ولی امر و سلطان مسلمانان سزاوارترین مردم به یاری کردن دین اسلام و آنچه که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آورده است، میباشد و از جمله مصادیق این یاری، مجازات کردن کسی است که با آن مخالفت میکند یا ندانسته در مورد آن سخن میگوید، و مجازات کردن کسانی است که امر به آن چیزی میکنند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از آن نهی کرده یا سعی در خاموش کردن نور دین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را دارند. (228) زمانی که شخصی مرتکب جنایتی شود جایز نیست به غیر مجازات شرعی مجازات دیگری شود، و هیچ یک از شاگردان یا استادان نمیتوانند آن فرد را به میل خود مجازات کنند و کسی نمیتواند با آن کار موافقت کند یا در انجام آن یاری کند. امر به معروف و نهی از منکر نیز فقط با مجازاتهای شرعی برپا میشود. (229)
زمانی که ولی امر انکار منکرات و اجرای حدود الهی را به خاطر مال و ثروتی که گرفته ترک کند، از جمله سردمداران دزدان است و مانند کسی است که مالی را میگیرد تا دو فرد را برای کاری حرام با هم جمع کند، حال و روز او شبیه زن بدکاره لواط است که لواط کاران را به نزد میهمانان میبرد. ابوبکر از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل میکند که فرمود: به تحقیق اگر مردم منکری را ببینند و آن را تغییر ندهند نزدیک است که خداوند عذابی از نزد خود بفرستد تا آنها را در برگیرد. (230)
ابن تیمیه میگوید کسی که محارب یا دزد یا قاتل و مانند آنها را که حدی از حدود خدا یا حقی بر گردن آنها است پناه دهد، این فرد در جرم انجام شده شریک است و خدا و رسولش او را لعنت کردهاند. علی بن ابی طالب (علیه السلام) از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل میکند که فرمودند: «لعن الله من احدث حدثا او آوی محدثا». زمانی که فرد پناه دهنده دستگیر شود باید با زندانی شدن و زدن مجازات شود و آن ادامه یابد تا محل مخفی شدن جنایتکار یا جنایتکاران را بگوید. ابن تیمیه هم به امنیت روانی و اجتماعی اهمیت میداد و هم به امنیت فیزیکی. از او در مورد این سخن که «یک شب پاسداری کردن در ساحل دریا برتر از هزار سال کار مرد است در میان اهل خود» سؤال شد، او جواب داد: مستقر شدن در مرزهای مسلمانان مانند مرزهای شام و مصر بهتر از مجاورت مساجد سه گانه (مسجد پیامبر، مسجد الحرام، مسجد الاقصی) است و در مورد آن هیچ اختلافی در بین علما وجود ندارد. (231) ابن تیمیه میگوید از ویژگیهای سرباز این است که دیندار و شجاع باشد. سپس گفت: مردم به چهار دسته تقسیم میشوند: برترین آنها دیندار شجاع است، سپس دیندار ترسو، سپس بی دین شجاع، سپس کسی که نه دین دارد و نه شجاعت. (232)
عدالت
ابن تیمیه گوید فقها در تعریف عدالت گفتهاند: عدالت عبارت است از نیکویی در دین، بلندهمتی در استفاده از آنچه انسان را زیبا میکند، و دوری کردن از آنچه او را زشت و آلوده میکند. (233) عدالت در مسائل مانند: مبایعات، اجاره، وکالت و غیره آن چیزی است که فرد با عقل خود تشخیص میدهد. (234) و بخشی از آن ظاهر و آشکار نیست. ابن تیمیه معتقد است انچه از کسانی که امور را در دست دارند و مورد اطاعت هستند خواسته میشود عدالت است از جمله این افراد: امیر، حاکم، و محتسب هستند. ابن تیمیه صداقت و عدالت را به هم پیوند میدهد و معتقد است، عدالت در گفتار و کردار، همه امور را اصلاح میکند و آن دو همراه یکدیگر هستند و خداوند فرموده «و سخن پروردگار تو با صدق و عدل انجام یافت». (235)ابن تیمیه میگوید: در صحیحین از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده که فرمود:
«بر شما باد به صدق که آن به نیکی هدایت میکند و نیکی به بهشت. به محض اینکه کسی صادق باشد به عنوان دوست خدا نوشته میشود و بپرهیز از دروغ به درستی که آن به گناه رهنمون میشود و گناه به آتش، و به محض اینکه که کسی صادق باشد به عنوان دوست خدا نوشته میشود و بپرهیز از دروغ به درستی که آن به گناه رهنمون میشود و گناه به آتش، و به محض اینکه کسی دروغ بگوید به عنوان دروغگو نوشته میشود.»
به این دلیل بر ولی امر واجب است که از اهل صداقت و عدالت کمک بگیرد و زمانی که یافتن چنین شخصی مشکل باشد آن فردی را که نزدیکتر به این شرایط است انتخاب کند هر چند که گاهی آن فرد دروغ بگوید یا ظلم کند. (236)
به اعتقاد ابن تیمیه تمامی مناصبها و پستها در حکومت اسلامی، جزء مسئولیتهای شرعی است و هر کس در منصبی از منصبها، عدالت را به پای دارد و در آن با علم و عدالت و اطاعت از خدا و رسولش به اندازه امکان عمل کند، از جمله صالحان است. (237) پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود «اهل بهشت سه گروهند که نخستین آنها حاکمان عادل هستند» (238) از نظر ابن تیمیه امور مردم با عدالتی که در آن نوعی از گناه وجود داشته باشد بیشتر اصلاح میشود نسبت به ظلمی که در آن گناهی نباشد به این دلیل گفته شده: خداوند حکومت عادل را با وجود کفرش حفظ میکند و حکومت ظالم را با وجود مسلمان بودنش از بین میبرد. همچنین گفته شده: دنیا با عدالت و کفر ادامه مییابد و با ظلم و اسلام ادامه نمییابد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «گناهی نیست که عذاب آن زودتر از ظلم و قطع صله رحم نازل شود»؛ به عبارت دیگر عذاب ظلم و قطع صله رحم از عذاب هر گناهی زودتر نازل میشود. (239) پیامبر هنگامی که ظالمان را نام برد، گفت:
«کسی که دروغ آنان را صادق جلوه دهد و آنان را در ظلم، یاری کند، از من نیست و من نیز از او نیستم و در حوض نیز به من نمیپیوندد». (240)
اگر بتوان جانبداری به حق را جزئی از عدالت به حساب آورد میتوان این بحث ابن تیمیه را نیز در اینجا مطرح کرد که معتقد است معلمان یعنی کسانی که در امر آموزش هستند اعم از استادان و مربیان و مانند آنها نباید از حزب و گروه خاصی طرفداری کنند و باید از انجام آنچه باعث ایجاد دشمنی در میان مردم میشود، بپرهیزند. زمانی که بین دو معلم با یکدیگر یا دو شاگرد یا معلم و شاگرد، دشمنی و مشاجرهای درگیرد، جایز نیست کسی، یکی از دو طرف را یاری کند تا این که حق مشخص شود. یعنی هیچ کس نباید یکی از دو طرف را از روی جهل و نادانی یاری کند، بلکه در مورد مسئله بیندیشد و زمانی که حق برای او آشکار شد او را علیه باطل یاری کند. (241)
ابن تیمیه میگوید بر مسلمانان واجب است که بعد از دوستی خداوند و رسولش، مؤمنینی را که براساس قرآن سخن میگویند یاری کنند به خصوص علما را، که آنها وارثان انبیا هستند. (242) ابن تیمیه میگوید کسی که با فردی هم پیمان شود تا هر کس که او را یاری میکند را یاری کند، و با کسی که با او دشمن است، دشمنی کند این فرد جزء مغولها و مجاهدان در راه شیطان است. (243) مقصود ابن تیمیه این است که باید با توجه به حقانیت و درستی مصداق و موضوع به یاری کسی شتافت.
جمعبندی
شاید روشن باشد که نوع تفکرات و دیدگاههای هر کسی، با خلقیات فردی و شخصیت ذاتی او پیوند وثیق دارد. حتی تفسیرهای مختلف و متفاوت از قرآن و سنت، با شخصیت و خلقیات افراد ارتباط دارد. در میان افراد مختلف، برخی تندخو و افراطی هستند این ویژگی شخصی آنها باعث شده که حتی تفسیر آنها از قرآن و سنت و خوانشی که از اسلام ارائه میدهند به همان نسبت تند و افراطی باشد. شاید بتوان ابن تیمیه را از جمله این افراد به حساب آورد، به همین دلیل به آسانی حکم تکفیر و قتل صادر میکرد که نمونههای مکرر آن را در این مقاله اشاره کردیم. آنچه از مجموع دیدگاههای سیاسی ابن تیمیه در عرصهی سیاست عملی ظهور پیدا میکند حکومتی مثل طالبان است که چند سال در افغانستان حکومت کرد، و در شاخههای افراطیتر گروههایی مثل القاعده بروز و ظهور مییابند. ابن تیمیه در ارائه دیدگاههای خود به قرآن و سنت استناد کرده است، اما یک پرسش مهم مطرح میشود، و آن اینکه قرآن و سنتی که ابن تیمیه در قرن هفتم با استناد به آنها به ارائه دیدگاههای خود میپردازد قبل از او نیز در دسترس هزاران نفر از عالمان و دانشمندان قرار داشته است، ولی چرا هیچ کدام چنین استنباطهای تند وافراطی نداشتهاند و رفتارهایی مشابه ابن تیمیه از آنها سر نزده است. شاید دلیل آن به ویژگی دوم ابن تیمیه بازگردد که تک بعدی دیدن اسلام است، یعنی فقط بخشهای خاصی از اسلام در دیدگاه ابن تیمیه برجسته شدهاند و اهمیت یافتهاند، ویژگی سوم ابن تیمیه، مجرد دیدن اسلام و احکام اسلامی است. بدین معنی که متناسب با انسان و جامعه و اهدافی که احکام اسلام در رابطهی خودشان با این دو پی میگیرد مورد توجه ابن تیمیه قرار نگرفته است. ویژگی چهارم ابن تیمیه سطحی دیدن اسلام است، او پوسته، قالب و مناسک اسلام را به شدت مورد توجه قرار داده و از اهداف و مقاصدی که این مناسک به خاطر آنها توصیه شدهاند، غافل مانده است. ویژگی پنجم ابن تیمیه ساده و تک بعدی دیدن مسائل سیاسی اجتماعی و جوامع انسانی است، دیدگاهها و عملکرد ابن تیمیه در عرصهی سیاست و اجتماع، نشان میدهد که او پیچیدگیهای این عرصه را مدنظر نداشته است. به همین دلیل طرح این دیدگاهها در دنیای امروز میتواند آثار و تبعات منفی داشته باشد، اگرچه امروزه این دیدگاهها هم مطرح شده و هم جنبهی سیاسی پیدا کرده است.
پینوشتها:
1. دانشیار دانشگاه تهران.
2. صائب عبدالحمید، ابن تیمیه فی صورته الحقیقیه، بیروت: الغدیر للدراسات و النشر: 1415 ق/ 1995 م، ص 18.
3. ابن کثیر، البدایة و النهایة، بیروت: دارالفکر، 1407 ق، ج 13، ص 241؛ ابوزهره، ابن تیمیه حیاتة و عصره، آراؤه و فقهه، قاهره: دارالفکر العربی، 1991 م، ص 17.
4. زهرا مسجد جامعی، نظری بر تاریخ وهابیت، تهران: صریر دانش، 1380، ص 10.
5. همان، ص 8.
6. محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، با مقدمه: کاظم مدیر شاخه چی، مشهد: آستان مقدس رضوی، 1368، ص 169؛ علی اصغر فقیهی، وهابیان، تهران: صبا، چاپ سوم، 1366، ص 27.
7. صائب عبدالحمید، پیشین، ص 18.
8. همان، ص 17.
9. ابن کثیر، پیشین، ج 13، ص 185.
10. تیماء سرزمین کوچکی در اطراف شام بر سر راه حاجیان بوده است.
11. ابن کثیر، پیشین، ج 13، ص 19.
12. ابن تیمیه، مختصر الفتاوی المصریه، الشیخ بدرالدین ابی عبدالله محمد بن علی حنبلی بعلی، بیروت: دار ابن رجب للنشر و التوزیع، الطبعه الثالثه، 1421 ق، المجلد الاول، ص 7.
13. صائب عبدالحمید، پیشین، ص 25.
14. لا صلاة الا بلعن ابی تراب.
15. همان.
16. ابن تیمیه، مختصر الفتاوی المصریه، پیشین، ج 1، ص 9.
17. فاطمه محجوب، الموسوعه الذهبیه للعلوم الاسلامیه، القاهره: دار الغد العربی، بی تا، المجلد الحادی عشر، ص 205.
18. احسان یار شاطر، دانشنامه ایران و اسلام، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 2535، ج 3، ص 467.
19. محمد یوسف موسی، اعلام العرب، ابن تیمیه، مصر: وزاره الثقافه و الارشاد القومی، الموسسه المصریه العامه للتالیف و الترجمه و الطباعه و النشر، بی تا، ص 73.
20. همایون همتی، نقد و بررسی آئین وهابیت، تهران: نشر ضحی، 1367، ص 37؛ ابن کثیر، پیشین، ج 13، ص 335؛ شمس الدین محمد بن احمد الذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق: عمر عبدالاسلام تدمری، بیروت: دارالکتاب العربی، 1413/1993، ج 52، ص 33؛ محمد ابوزهره، پیشین، صص 33-32.
21. إن اخراج الکتب من عندی من اعظم النقم. فاطمه محجوب، پیشین، ج 11، ص 208.
22. محمد یوسف موسی، پیشین، صص 112-111.
23. ابن تیمیه، مجموع فتاوی شیخ الاسلام احمد بن تیمیه، جمع و ترتیب: عبدالرحمن بن محمد بن قاسم، ساعده ابنه محمد، المجلد الثامن و عشرون، السعودیه: وزاره الشئون الاسلامیه و الاوقاف و الدعوه و الارشاد بالمملکه العربیه السعودیه، عام 1416 ق/ 1995 م، ص 35.
24. ابن تیمیه، اقتضاء الصراط المستقیم مخالفة اصحاب الجحیم، مکتبة الریاض الحدیثه، بی تا، ص 224.
25. صائب عبدالحمید، پیشین، ص 18؛ ابن کثیر، پیشین، ج 14، ص 135؛ اکبر اسد علی زاده، چالشهای فکری و سیاسی وهابیت، تهران: مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، 1384، صص 14-13.
26. هیئه الموسوعه العربیه، الموسوعه العربیه، الجمهوریة العربیه السوریه: رئاسة الجمهوریه، بی تا، ج 7، ص 265.
27. صائب عبدالحمید، پیشین صص 56-55، به نقل از: عقد الجمان، ج 3، ص 285.
28. الموسوعه العربیة، همان، ج 7، ص 265؛ در رابطه با ابن قیم جوزی ر.ک.، ابن کثیر، پیشین، ج 14، ص 235.
29. همان، ص 267.
30. برای نمونه ر.ک.، صائب عبدالحمید، پیشین، ص 39، به نقل از: العقود الدریه فی مناقب ابن تیمیه، ص 235.
31. برای نمونه ر.ک.، همان، ص 42، به نقل از: الفقیه المعذب ابن تیمیه، ص 152.
32. صائب عبدالحمید، پیشین، به نقل از: العقیده الواسطیه، ص 146.
33. صائب عبدالحمید، پیشین، ص 42، به نقل از: الوافی بالوفیات للصفدی، ج 19، صص 18- 7.
34. لو کنت تعلم کل ما علم الوری *** طرا لصرت صدیق کل العالم
لکن جهلت فقلت إن جمیع من *** یهوی خلاف هواک لیس بعالم
همان، 176 به نقل از: الدرر الکامنه، ج 2، ص 71.
35. اکبر اسد علی زاده، پیشین، ص 17؛ از جمله افرادی که بر ابن تیمیه ردیه نوشتهاند: 1. شیخ محمد بحیت مطیعی حنفی در کتاب تطهیر الفواد من دنس الاعتقاد 2. امام یافعی در کتاب مرآةالجنان 3. شیخ ابن حجر هیتمی در کتاب التحفة 4. شیخ یوسف بنهانی در کتاب شواهد الحق 5. ملا علی قاری حنفی در شرح خود بر کتاب الشفاء 6. عبدالرئوف مناوی شافعی در کتاب شرح الشمائل 7. حامد حنفی داود در کتاب نظرات فی الکتب الخالده و ... برای مطالعه تفصیلی دیدگاه این اندیشمندان و دیگران ر.ک.، محمدباقر خالصی، وهابیت از دیدگاه مذاهب اهل سنت، قم: دارالفکر، 1370، صص 57-43؛ علی اصغر رضوانی، وهابیت از دیدگاه اهل سنت، قم: دلیلها، 1387، صص 126- 9؛ علی دوانی، فرقه وهابی و پاسخ به شبهات آنها، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1366، صص 21-16؛ علی اصغر فقیهی، پیشین، صص 29-27.
36. ابن تیمیه، الوصیه الکبری، پیشین، ص 5.
37. صائب عبدالحمید، پیشین، صص 44-43.
38. همان، ص 232.
39. ابن حجر عسقلانی، الدرر الکامنة، بیروت: چاپ دارالحبل، 1414 ق، ج 1، ص 144 به نقل از: علی اصغر رضوانی، پیشین؛ صائب عبدالمجید، پیشین، صص 48- 47.
40. حافظ بن حجر العسقلانی، لسان المیزان، بیروت: الأعلمی للمطبوعات، الجزء السادس، الطبعة الثالثه، 1406 ق / 1986 م، ج 6، ص 319.
41. همایون همتی، پیشین.
42. عبدالحسین احمد الامینی النجفی، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، بیروت: دارالکتاب العربی، 1403 ق، ج 3، صص 217- 148.
43. صائب عبدالحمید، پیشین، صص 44-34.
44. محمد یوسف موسی، پیشین، صص 30-25.
45. همان، ص 31.
46. همان، ص 32.
47. صائب عبدالحمید، پیشین، ص 81.
48. ابن تیمیه، الرساله القبصیه، خطاب من شیخ الاسلام ابن تیمیه الی سر جواس ملک قبرص، عنی بها و علق علیها: علاء دمج، بیروت: دار ابن حزم للطباعه و النشر و التوزیع، الطبعه الثالثه، 1418 ق / 1997 م.
49. محمد یوسف موسی، پیشین، صص 46-45.
50. صائب عبدالحمید، پیشین، ص 46.
51. محمد ابوزهره، پیشین، ص 34؛ در رابطه با ملاقات ابن تیمیه با غازان خان مغول ر.ک.، علی اصغر فقیهی، پیشین، صص 31-30.
52. محمد ابوزهره، همان، ص 35.
53. همان، ص 38.
54. محمد یوسف موسی، پیشین، ص 82.
55. همان، ص 83.
56. محمد ابوزهره، پیشین، ص 40.
57. همان، ص 41.
58. همان، ص 37؛ محمد موسی، پیشین، ص 89.
59. ابن کثیر، پیشین، ج 14، ص 33؛ محمد یوسف موسی، همان، ص 90.
60. محمد ابوزهره، پیشین، ص 40.
61. همان، ص 50.
62. همان، صص 58-57.
63. ابن خلدون، العبر (تاریخ ابن خلدون)، عبدالمحمد آیتی، تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ج اول، 1363 ش، ج 4، ص 635.
64. همان، ص 60.
65. ابن تیمیه، المنتقی من منهاج الاعتدال فی نقض الکلام الرفض و الاعتزال و هو مختصر منهاج السنه، اختصره: الحافظ ابو عبدالله محمد بن عثمان الذهبی، حققه و علق حواشیه: محب الدین الخطیب، بی تا، ص م 2.
66. زهرا مسجد جامعی، پیشین، ص 11.
67. ابن تیمیه، مختصر الفتاوی المصریه، پیشین، ج 1، ص 16.
68. همان، ص 18.
69. احسان یارشاطر، پیشین، ج 3، ص 467.
70. محمد یوسف موسی، پیشین، ص 131.
71. همان، ص 135.
72. همان، ص 14.
73. صائب عبدالحمید، پیشین، ص 232.
74. همان، ص 10.
75. همان، ص 175.
76. السید محسن الامین العاملی، کشف الارتیاب فی أتباع محمد بن عبدالوهاب، الطبعه الخامسه، بی جا، بی نا، بی تا، صص 216-215.
77. لا تتخذوا قبری عیدا و صلوا علیّ حیثما کنتم فان صلاتکم تبلغنی؛ صائب عبدالحمید، پیشین، صص 11-10.
78. همایون همتی، پیشین، ص 49.
79. ابن تیمیه، الجواب الباهر فی زوار المقابر، صحح اصله و حققه: الشیخ سلیمان بن عبدالرحمن الصنیع، المطبعه السلفیه و مکتبتها، بی تا، ص 4.
80. همان، ص 13.
81. همان، صص 14-13.
82. همان، ص 18.
83. همان، ص 21.
84. مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتَابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِبَاداً لِی مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِمَا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَ بِمَا کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ * وَ لاَ یَأْمُرَکُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلاَئِکَةَ وَ النَّبِیِّینَ أَرْبَاباً أَ یَأْمُرُکُمْ بِالْکُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ آل عمران (3): 80-79.
85. ابن تیمیه، الجواب الباهر فی زوار المقابر، پیشین، ص 22.
86. السید محسن الامین العاملی، پیشین، ص 232.
87. محمد یوسف موسی، پیشین، صص 285-284.
88. صائب عبدالحمید، پیشین، ص 13.
89. همان، صص 72-67.
90. علی اصغر فقیهی، پیشین، ص 51.
91. همایون همتی، پیشین، ص 51.
92. همان.
93. ابن تیمیه، مجموع فتاوی شیخ الاسلام احمد بن تیمیه، پیشین، ص 391.
94. من غشنا فلیس منا و هی اشد من الربا، ابن تیمیه، مختصر الفتاوی المصریه، پیشین، ص 20.
95. صائب عبدالحمید، پیشین، ص 268، به نقل از: نقض المنطق، ص 46.
96. صائب عبدالحمید، همان، ص 247.
97. همان، ص 254.
98. همان، ص 264، به نقل: منهاج السنه، ج 4، ص 99.
99. ابن تیمیه، مجموع فتاوی شیخ الاسلام احمد بن تیمیه، پیشین، ص 400.
100. همان، ص 401.
101. در اینجا قصد و مجال پاسخگویی به شبهات ابن تیمیه نیست. ر.ک.، طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، بیروت: منشورات موسسه اعلمی للمطبوعات، 1401 ق؛ سلطان الواعظین شیرازی، شبهای پیشاور، تهران: دارالکتب الاسلامی، 1368؛ سیدرضا حسینی نسب، شیعه پاسخ میدهد، تهران: نشر مشعر، 1384.
102. احسان یار شاطر، پیشین، ص 468.
103. محمد یوسف موسی، پیشین، ص 297، به نقل از: السیاسه الشرعیه، ص 22.
104. ابن تیمیه، مجموع فتاوی شیخ الاسلام احمد بن تیمیه، پیشین، ص 61.
105. الله ینصر الدوله العادله و إن کانت کافره و لا ینصر الدوله الظالمه و إن کانت مومنه، همان، ص 63.
106. وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ. التوبه (9): 71.
107. ابن تیمیه، مجموع فتاوی شیخ الاسلام احمد بن تیمیه، پیشین، ص 66.
108. ابن تیمیه، السیاسة الشرعیة فی اصلاح الراعی و الرعیة، راجعه و علق علیه: محمد عبدالله السبحان، مدینه المنوره: المکتبه العلمیه، 1379 ق / 1960 م، ص 168.
109. ان الله لا ینظر الی صورکم و لا الی اموالکم و انما ینظر الی قلوبکم و اعمالکم؛ ابن تیمیه، مجموع فتاوی شیخ الاسلام احمد بن تیمیه، پیشین، ص 394؛ این روایت در منابع دیگر ذکر شده است ر.ک.، محدث نوری، مستدرک الوسائل، قم: آل البیت، 1408 ق، ج 11، ص 264؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت: موسسه الوفاء، ج 74، ص 90؛ شیخ طوسی، الأمالی، قم: دارالثقافه، 1414 ق، ص 535.
110. ابن تیمیه، مجموع فتاوری شیخ الاسلام احمد بن تیمیه، پیشین، ص 396.
111. احب الخلق الی الله امام عادل و ابغضهم الیه امام جائر، همان، ص 262.
112. ابن تیمیه، السیاسة الشرعیة فی اصلاح الراعی و الرعیة، پیشین، ص 167.
113. همان، ص 168.
114. همان، ص 172.
115. ابن تیمیه، مجموع فتاوی شیخ الاسلام احمد بن تیمیه، پیشین، ص 243.
116. همان، ص 71.
117. وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ یَسْخَطُونَ. توبه (9): 58.
118. محمد یوسف موسی، پیشین، ص 298.
119. ادوا الیهم الذی لهم. فان الله سائلهم عما استرعاهم.
120. ابن تیمیه، السیاسه الشرعیة فی اصلاح الراعی و الرعیه، پیشین، ص 166.
121. محمد یوسف موسی، پیشین، ص 291.
122. ابن تیمیه، السیاسة الشرعیة فی اصلاح الراعی و الرعیه، پیشین، ص 163.
123. محمد ابوزهره، پیشین، ص 290.
124. همان.
125. همان، ص 291.
126. همان.
127. همان، ص 292.
128. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ. نساء (4): 59.
129. محمد ابوزهره، پیشین، ص 292.
130. ابن تیمیه، السیاسة الشرعیة فی اصلاح الراعی و الرعیه، ص 42.
131. محمد ابوزهره، پیشین، ص 294.
132. صائب عبدالحمید، پیشین، ص 79، به نقل از: منهاج السنه، ج 2، ص 241.
133. ر.ک.، ابن تیمیه، رأس الحسین، تحقیق: محمد حامد الفقی، بی جا، مطبعه السنه امحدیة، 1368 ق/ 1949 م، ص 19.
134. صائب عبدالحمید، پیشین، ص 77.
135. ابن تیمیه، مختصر الفتاوی المصریه، پیشین، ص 100.
136. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: علی المسلم السمع و الطاعه فی عسره و یسره و منشطه و مکرهه و اثره علیه ما لم یومر بمعصیه؛ همان، ص 101.
137. ابن تیمیه، السیاسة الشرعیة فی اصلاح الراعی و الرعیه، پیشین، ص 163.
138. همان، ص 132.
139. همان، 135.
140. همان، ص 137.
141. إن الله یرضی لکم ثلاثا ان تعبدوه و لا تشرکوا به شیئا و ان تعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا و ان تناصحوا من ولاه الله امرکم. همان.
142. همان، ص 167.
143. همان، ص 162.
144. همان، ابن تیمیه، مجموع فتاوی شیخ الاسلام احمد بن تیمیه، پیشین، ص 361.
145. محمد ابوزهره، پیشین، ص 313.
146. همان، ص 315.
147. ابن تیمیه، السیاسة الشرعیة فی اصلاح الراعی و الرعیه، پیشین، ص 45.
148. قال رسول الله: هدایا الامراء غلول؛ این روایت در منابع دیگر ذکر شده است نک: شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، 29 جلد، قم: آل البیت، 1409 ق، ج27، ص 323؛ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 101، ص 273؛ شیخ طوسی، پیشین، ص 262.
149. ما بال الرجل نستعمله علی العمل مما ولانا الله فیقول هذا لکم و هذا اهدی الی. فهلا جلس فی بیت ابیه او بیت امه فینظر ایهدی الیه ام لا. محمد یوسف موسی، پیشین، ص 300.
150. ابن تیمیه، السیاسة الشرعیة فی اصلاح الراعی و الرعیه، پیشین، ص 10.
151. من ولی من امر المسلمین شیئا فولی رجلا و هو یجد من هو اصلح منه فقد خان الله و رسوله؛ همان.
152. فانک إن اعطیتها من غیر مسأله اعنت علیها و إن اعطیتها عن مساله و کلت الیها، محمد یوسف موسی، پیشین، ص 293، این حدیث با اندکی تغییر در دیگر منابع ذکر شده است: محمدباقر مجلسی، پیشین، ج42، ص 176؛ عبدالحمید ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی، 1404 ق، ج 15، ص 99.
153. محمدیوسف موسی، پیشین، ص 293.
154. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَمَانَاتِکُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ. الأنفال (8): 28.
155. ابن تیمیه، السیاسة الشرعیة فی اصلاح الراعی و الرعیه، پیشین، ص 11.
156. انا لا نولی امرنا هذا من طلبه. همان، ص 12.
157. همان.
158. اذا ضیعت الامانة فانتظر الساعة قال کیف إمناعتها یا رسول الله قال إذا أسند الأمر إمر إلی غیر اهله. همان، ص 14، این روایت در این کتاب ذکر شده است: یحیی بن حسن حلی ابن بطریق، العمده، قم: جامعه مدرسین، 1407 ق، ص 423.
159. انها امانه، و انها یوم القیامه خزی و ندامه الا من اخذها بحقها و ادی الذی علی فیها. محمد یوسف موسی، پیشین، ص 294.
160. ابن تیمیه، السیاسة الشرعیة فی اصلاح الراعی و الرعیه، پیشین، ص 15.
161. همان، ص 16.
162. إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ، قصص (28): 26.
163. ابن تیمیه، السیاسة الشرعیة فی اصلاح الراعی و الرعیه، پیشین، ص 16.
164. إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنَا مَکِینٌ أَمِینٌ، یوسف (12): 54.
165. إنهُ لقول رسول کریم (19) ذی قوة عند ذی العرش مکین (20) مطاع ثمّ امین (21). التکویر (81): 21- 19؛ این روایت در بحارالانوار نیز ذکر شده است: محمد باقر مجلسی، پیشین، ج 12، ص 234.
166. ابن تیمیه، السیاسة الشرعیة فی اصلاح الراعی و الرعیه، پیشین، ص 17.
167. فَلاَ تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لاَ تَشْتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ. المائده (5): 44.
168. ابن تیمیه، السیاسة الشرعیة فی اصلاح الراعی و الرعیه، پیشین، ص 18.
169. همان.
170. محمد ابوزهره، پیشین، ص 119.
171. ابن تیمیه، السیاسة الشرعیة فی اصلاح الراعی و الرعیه، پیشین، ص 18.
172. ان الله یؤید هذا الدین بالرجل الفاجر، همان؛ این روایت در این منابع روایت شده است: ابن ابی الحدید معتزلی، ج 2، ص 309؛ علی بن یونس نباطی بیاضی، الصراط مستقیم، نجف: کتابخانه حیدریه، 1384 ق، ج 3، ص 91؛ شهید ثانی، منیه المرید، قم: دفتر تبلیغات، 1409 ق، ص 144.
173. ابن تیمیه، السیاسة الشرعیة فی اصلاح الراعی و الرعیه، پیشین، ص 19.
174. همان، ص 29.
175. همان، ص 30.
176. همان، ص 21.
177. فَلاَ تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لاَ تَشْتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ، مائده (5): 44.
178. محمدیوسف موسی، پیشین، ص 297.
179. ابن تیمیه، السیاسة الشرعیة فی اصلاح الراعی و الرعیه، پیشین، ص 21.
180. فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ. التغابن (64): 16.
181. اذا امرتکم بامر فاتوا منه ما استطعتم. محمد یوسف موسی، پیشین، ص 294؛ این روایت در این منبع نقل شده است: محمد باقر مجلسی، پیشین، ج 22، ص 31.
182. ابن تیمیه، السیاسة الشرعیة فی اصلاح الراعی و الرعیه، پیشین، ص 21.
183. همان، ص 22.
184. همان، ص 27.
185. همان، ص 23.
186. همان، ص 14.
187. همان، ص 25.
188. همان.
189. همان، ص 26.
190. وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ. الحدید (57): 25.
191. ابن تیمیه، السیاسة الشرعیة فی اصلاح الراعی و الرعیه، پیشین، ص 27.
192. همان، ص 32.
193. همان، ص 43.
194. همان، ص 44.
195. همان، ص 46.
196. همان.
197. همان، ص 47.
198. إنی والله لا اعطی احدا و لا امنع احدا و انما انا قاسم اضع حیث امرت.
199. محمد یوسف موسی، پیشین، ص 299.
200. ابن تیمیه، السیاسة الشرعیة فی اصلاح الراعی و الرعیه، پیشین، ص 48.
201. همان، ص 49.
202. همان.
203. ابن تیمیه، مجموع فتاوی شیخ الاسلام احمد بن تیمیه، پیشین، ص 320.
204. همان.
205. ابن تیمیه، السیاسة الشرعیة فی اصلاح الراعی و الرعیه، پیشین، ص 45.
206. محمد یوسف موسی، پیشین، ص 305.
207. لا بد للناس من اماره، بره کانت او فاجره، فقیل یا امیرالمؤمنین، هذه البره قد عرفناها فما بال الفاجره؟ فقال: یقام بها الحدود، و تامن بها السبل، و یجاهد بها العدو، و یقسم بها الفیء؛ این روایت در این منابع با اندکی تغییر نقل شده است: ابن ابی الحدید معتزلی، پیشین، ج 2، ص 307؛ محمد باقر مجلسی، پیشین، ج 72، ص 357/ ج 71، ص 236.
208. ابن تیمیه، السیاسة الشرعیة فی اصلاح الراعی و الرعیة، پیشین، ص 42.
209. اشْتَرَوْا بِآیَاتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِیلاً. التوبة (9): 9.
210. ابن تیمیه، السیاسة الشرعیة فی اصلاح الراعی و الرعیه، پیشین، ص 65.
211. همان.
212. همان، ص 69.
213. همان، ص 71.
214. ِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَاداً أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلاَفٍ أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ. المائده (5): 33.
215. ابن تیمیه، السیاسة الشرعیة فی اصلاح الراعی و الرعیه، پیشین، ص 74.
216. همان، ص 87؛ ابن تیمیه، مجموع فتاوی شیخ الاسلام احمد بن تیمیه، پیشین، ص 322.
217. ابن تیمیه، السیاسة الشرعیة فی اصلاح الراعی و الرعیه، همان، صص 88- 87.
218. همان، ص 88.
219. همان، ص 89؛ ابن تیمیه، مجموع فتاوی شیخ الاسلام احمد ابن تیمیه، پیشین، صص 324- 323.
220. انصر اخاک ظالما و مظلوما قلت: یا رسوله الله انصره مظلوما. فکیف انصره ظالما؟ قال: تمنعه من الظلم فذلک نصرک ایاه. ابن تیمیه، مجموع فتاوی شیخ الاسلام احمد ابن تیمیه، همان، صص 324- 323؛ این روایت در این منبع با اندکی تغییر ذکر شده است: محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 71، ص 236.
221. ابن تیمیه، السیاسة الشرعیة فی اصلاح الراعی و الرعیه، پیشین، ص 96.
222. همان، ص 97.
223. ابن تیمیه، مجموع فتاوی شیخ الاسلام احمد بن تیمیه، پیشین، صص 330- 329.
224. ابن تیمیه، السیاسة الشرعیة فی اصلاح الراعی و الرعیه، پیشین، ص 112؛ ابن تیمیه، فتاوی شیخ الاسلام احمد بن تیمیه، همان، ص 343.
225. ابن تیمیه، السیاسة الشرعیة فی اصلاح الراعی و الرعیه، همان، ص 119.
226.همان، ص 63؛ محمد یوسف موسی، پیشین، ص 309.
227. ابن تیمیه، السیاسة الشرعیة فی اصلاح الرعی و الرعیة، همان، صص 64- 62.
228. ابن تیمیه، الجواب الباهر فی زوار المقابر، پیشین، ص 5.
229. ابن تیمیه، مجموع فتاوی شیخ الاسلام احمد بن تیمیه، پیشین، ص 15.
230. إن الناس اذا راوا المنکر فلم یغیروه، اوشک ان یعمهم الله بعقاب من عنده؛ همان، ص 306.
231. همان، ص 5.
232. همان، ص 26.
233. ابن تیمیه، السیاسة الشرعیة فی اصلاح الراعی و الرعیه، پیشین، ص 139.
234. همان، ص 160.
235. إوَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً، انعام (6): 115.
236. علیکم بالصدق یهدی الی البر و ان البر یهدی الی الجنه و لایزال الرجل یصدق و یتحری الصدق حتی یکتب عندالله صدیقا و اباکم و الکذب فان الکذب یهدی الی الفجور و ان الفجور یهدی الی النار و لا یزال الرجل یکذب و یتحری الکذب حتی یکتب عبدالله کذابا. ابن تیمیه، مجموع فتاوی شیخ الاسلام احمد بن تیمیه، پیشین، ص 67.
237. همان، ص 68.
238. اهل الجنه ثلاثه: ذو سلطان مقسط، و رجل رقیق القلب بکل ذی قربی و مسلم، و رجل غنی عفیف متصدق، همان، صص 263- 262.
239. لیس ذنب اسرع عقوبه من البغی و قطیعه الرحم، همان، ص 146.
240. من صدقهم یکذبهم و اعانهم علی ظلمهم فلیس منی و لست منه و لا یرد علی الحوض، همان، ص 67؛ این روایت در این منبع نقل شده است: ورام ابن ابی فراس، مجموعة ورام، قم: مکتبة الفقیه، بی تا، ج 2، ص 228.
241. ابن تیمیه، مجموع فتاوی شیخ الاسلام احمد بن تیمیه، همان، ص 16.
242. ابن تیمیه، رفع الملام عن ائمه الاعلام، حققه: مرشد محمد، بغداد: مکتبه القدس، بی تا، ص 13.
243. ابن تیمیه، مجموع فتاوی شیخ الاسلام احمد بن تیمیه، همان، ص 20.
ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی، 1404 ق.
ابن ابی فراس، ورام، مجموعة ورام، قم: مکتبة الفقیه، بی تا.
ابن بطریق، یحیی بن حسن حلی، العمده، قم: جامعه مدرسین، 1407 ق.
ابن تیمیه، اقتضاء الصراط المستقیم مخالفة اصحاب الجحیم، مکتبة الریاض الحدیثه، بی تا.
ابن تیمیه، الجواب الباهر فی زوار المقابر، صحح اصله و حققه: الشیخ سلیمان بن عبدالرحمن الصنیع، المطبعه السلفیه و مکتبتها، بی تا.
ابن تیمیه، الرساله القبصیه، خطاب من شیخ الاسلام ابن تیمیه الی سر جواس ملک قبرص، عنی بها و علق علیها: علاء دمج، بیروت: دار ابن حزم للطباعه و النشر و التوزیع، لطبعه الثالثه، 1418 ق / 1997 م.
ابن تیمیه، السیاسة الشرعیة فی اصلاح الراعی و الرعیة، راجعه و علق علیه: محمد عبدالله السبحان، مدینه المنوره: المکتبه العلمیه، 1379 ق/ 1960 م.
ابن تیمیه، المنتفی من منهاج الاعتدال فی نقض کلام الرفض والاعتزال و هو مختصر منهاج السنه، اختصره: الحافظ ابوعبدالله محمد بن عثمان الذهبی، حققه و علق حواشیه: محب الدین الخطیب، بی تا.
ابن تیمیه، رأس الحسین، تحقیق: محمد حامد الفقی، بی جا، مطبعه السنه امحدیة، 1368 ق/ 1949 م.
ابن تیمیه، رفع الملام عن ائمه الاعلام، حققه: مرشد محمد، بغداد: مکتبه القدس، بی تا.
ابن تیمیه، مجمومع فتاوی شیخ الاسلام احمد بن تیمیه، جمع و ترتیب: عبدالرحمن بن محمد بن قاسم، ساعده ابنه محمد، المجلد الثامن و عشرون، السعودیه: وزاره الشئون الاسلامیه و الاوقاف و الدعوه و الارشاد بالمملکه العربیه السعودیه، عام 1416 ق / 1995 م.
ابن تیمیه، مختصر الفتاوی المصریه، الشیخ بدر الدین ابی عبدالله محمد بن علی حنبلی بعلی، بیروت: دار ابن رجب للنشر و التوزیع، المجلد الاول، طبعه الثالثه، 1421 ق.
ابن تیمیه، وصیة لکبری.
ابن حجر العسقلانی، حافظ، الدر الکامنة، بیروت: چاپ دارالعبل، 1414 ق.
ابن حجر العسقلانی، حافظ، لسان المیزان، بیروت: الأعلی للمطبوعات، الجزء السادس، الطبعة الثالثه، 1406 ق /1986 م.
ابن خلدون، العبر (تاریخ ابن الخلدون)، عبدالمحمد آیتی، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چ اول، 1363 ش.
ابن کثیر، البدایة و النهایة، بیروت: دارالفکر، 1407.
ابو زهره، محمد، ابن تیمیه حیاته و عصره، آراؤه و فقهه، قاهره: دارالفکر العربی، 1991 م.
اسدعلی زاده، اکبر، چالشهای فکری و سیاسی وهابیت، تهران: مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، 1384.
الامینی النجفی، عبدالحسین احمد، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، بیروت: دارالکتاب العربی، 1403 ق.
حسینی نسب، سیدرضا، شیعه پاسخ میدهد، تهران: نشر مشعر، 1384.
حسینی نسب، سیدرضا، شیعه پاسخ میدهد، تهران: نشر مشعر، 1384.
خالصی، محمدباقر، وهابیت از دیدگاه مذاهب اهل سنت، قم: دارالفکر، 1370.
دوانی، علی، فرقه وهابی و پاسخ به شبهات آنها، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1366.
الذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، بیروت: دارالکتاب العربی، 1413 ق / 1993 م.
رضوانی، علی اصغر، وهابیت از دیدگاه اهل سنت، قم: دلیل ما، 1387.
السید محسن الامین العاملی، کشف الارتباب فی أتباع محمد بن عبدالوهاب، الطبعه الخامسه، بی جا، بی نا، بی تا.
شهید ثانی، منیة المرید، قم: دفتر تبلیغات، 1409 ق.
شیخ طوسی، الأمالی، قم: دارالثقافه، 1414 ق.
شیرازی، سلطان الواعظین، شبهای پیشاور، تهران: دارالکتب الاسلامی، 1368.
طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، بیروت: منشورات مؤسسة اعلمی للمطبوعات، 1401 ق.
عاملی، شیخ حر، وسائل الشیعه، قم: آل البیت، 1409 ق.
عبدالحمید، صائب، ابن تیمیه فی صورته الحقیقیه، بیروت: الغدیر للدراسات و النشر، 1415 ق/ 1995 م.
فقیهی، علی اصغر، وهابیان، تهران: صبا، چاپ سوم، 1366.
مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، بیروت: موسسهی الوفاء، 1404 ق.
محجوب، فاطمه، الموسوعه الذهبیه للعلوم الاسلامیه، القاهره: دارالغد العربی، بی تا، المجلد الحادی عشر.
مسجد جامعی، زهرا، نظری بر تاریخ وهابیت، تهران: صریر دانش، 1380.
مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، با مقدمه: کاظم مدیر شانه چی، مشهد: آستان مقدس رضوی، 1368.
موسی، محمد یوسف، اعلام العرب، ابن تیمیه، مصر: وزاره الثقافه و الارشاد القومی، الموسسه المصریه العامه للتالیف و الترجمه و الطباعه و النشر، بی تا.
نباطی بیاضی، علی بن یونس، الصراط المستقیم، نجف: کتابخانه حیدریه، 1384 ق.
نوری: محدث، مستدرک الوسائل، قم: آل البیت، 1408 ق.
همتی، همایون، نقد و بررسی آئین وهابیت، تهران: نشر ضحی، 1367.
هیئه الموسوعه العربیه، الموسوعه العربیه، الجمهوریة العربیه السوریه: رئاسة الجمهوریه، بی تا، ج 7.
یار شاطر، احسان، دانشنامه ایران و اسلام، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 2535، ج 3.
منبع مقاله :
جمعی از نویسندگان؛ (1393)، نشریّهی ادبیّات پایداری شمارهی 10، کرمان: مرکز منطقهای اطلاع رسانی علوم و فناوری (RICeST) پاسگاه استنادی علوم جهان اسلام (ISC).