كاربردهای تقطّع در قرآن
1. تفرقه دینی
قرآن كریم میفرماید: «إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ * وَ تَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ کُلٌّ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ» (1). مقصود از تقطع، اختلاف دینی مردم و تقسیم آنان به یهودی، نصرانی و بتپرست است. (2) تقطع در اصل تقسیم و تجزیه است كه در این مورد تمثیلی از اختلاف فرق و مذاهب است، (3) به گونهای كه هر كدام از دیگری بیزاری میجستند و یكدیگر را لعن میكردند. (4) كاربرد آن در اختلاف دینی و مذهب به نحو استعاره بالكنایه است و بیانگر سرزنش كردن مردم بر این تفرقه و اختلاف است، (5) چنان كه التفات از خطاب به غیبت و اینكه آنان ارزش خطاب را ندارند، بر این مطلب دلالت دارد. در نتیجه معنای آیه این است كه آنان دین خود را به تفرقه و اختلاف كشاندند و همگی به سوی ما بازمیگردند.به همین سان است كلام دیگر خداوند كه میفرماید: «فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ زُبُراً کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ» (6). كلمه زبر جمع زبور به معنای كتابهاست كه در این صورت معنای آیه چنین است: هر كدام برای خویش كتابی را برگزید و دیگر كتابهای آسمانی را انكار كرد؛ مثل یهود كه معتقد به تورات گشت و انجیل را منكر شد و همانند مسیحیان كه انكار قرآن كردند (7) یا آنكه برای تثبیت مذهب خویش كتابهایی نوشتند. (8) اما این احتمال كه بگوییم زبر برگرفته از «زبر الحدید» به معنای پارهها و قطعههای آهن است، اگرچه معنایی صحیح است، زیرا كنایه از تفرقه و اختلاف دینی است، این معنا بر این اساس است كه قرائت زبر به فتح «با» باشد، مثل آیه 96 سوره كهف كه میفرماید: «آتونی زُبَرَ الحَدیدِ» و این قرائت هم خلاف مشهور است. (9)
2. گسسته شدن «سببهای نجات»
قرآن كریم میفرماید: «إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذَابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ» (10): در آن هنگام رهبران گمراه از پیروان خود بیزاری میجویند و كیفر خدا را مشاهده میكنند و آنچه از سببها كه موجب وحدت آنان بود از هم گسسته میشود. تقطع دور شدن و جدا شدن از موجبات وحدت و اتصال است. آنان دین باطل یا خویشاوندی و پیروان خویش را عاملی در جهت تحكیم اجتماع خود میدانستند؛ در حالی كه روز قیامت رابطه همه اینها با صاحبانشان قطع خواهد شد. (11)خداوند در سوره انعام میفرماید: «... مَا نَرَى مَعَکُمْ شُفَعَاءَکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکَاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَ ضَلَّ عَنْکُمْ مَا کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ» (12): شفیعانی را كه شریك در شفاعت خود میپنداشتید، با شما نمیبینیم. پیوندهای شما بریده شده است و تمام آنچه را تكیهگاه خود تصور میكردید از شما دور و گم شده است. علاوه بر آنچه در معنای تقطع ذكر شد، مفسران ذیل این آیه نیز جهت گسسته شدن را منظور داشتهاند؛ مثل آنكه گفتهاند «تقطع بینكم» یعنی پیوندهای شما بریده شد (13) و «تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الاَسْبابُ» یعنی از آنچه شما را به یكدیگر متصل و متحد میساخت، چیزی باقی نمانده و از هم گسسته است. (14) سبب این انقطاع اسباب، روشن شدن افكار و اندیشههای بتپرستان است كه در طول زندگی دنیا، خود را به آن سرگرم كرده بودند، چنان كه جمله «وَ ضَلَّ عَنْكُم» كه در حكم تعلیل است، بر آن دلالت دارد. (15)
3. كنایه از هلاكت
خداوند در سوره توبه درباره مؤسسان مسجد ضرار می فرماید: «لاَ یَزَالُ بُنْیَانُهُمُ الَّذِی بَنَوْا رِیبَةً فِی قُلُوبِهِمْ إِلاَّ أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ» (16): این بنایی را كه آنان ساختند همواره به صورت شك و نفاق در دلهای آنان باقی خواهد ماند. [زیرا خراب شدن موجب خشم و غیظ بیشتر آنان و ازدیاد كفر آنان گشت]، مگر آنكه دلهای آنان پاره پاره شود [و بمیرند كه با مردن، شك از دلهای آنان رخت بربندد] و خداوند دانا و حكیم است.برخی مفسران در اولین احتمال معنایی «تقطّع قلوب» را به معنای مرگ و پوسیدگی قلب دانستهاند. شیخ طوسی در تفسیر آن مینویسد: شك و نفاق آنان ادامه دارد تا آن هنگام كه دلهای آنان به مرگ و پوسیده شدن متلاشی شود. (17) مرحوم طبرسی نیز نوشته است: مقصود این است كه اینها تا زمان مرگ موفق به توبه نمیشوند و پس از مرگ، حقایق بر آنان روشن میشود. (18) در تفاسیر اهل سنت نیز آمده است ممكن است مقصود معنای حقیقی تقطیع، یعنی متلاشی شدن قلبهای منافقان به واسطه كشته شدن یا قبر و آتش جهنم باشد. (19)
احتمال دیگری كه برای «الا ان تقطع» ذكر شده این است كه تقطع به معنای توبه است كه در این صورت مقصود این است كه بنایی كه منافقان ساختهاند، همواره موجب شك و تردید آنان خواهد بود، مگر آنكه دلهای آنان به جهت پشیمانی و اندوه، پیوند خود را با كفر و نفاق قطع كند. (20) ولی این احتمال برخلاف ظهورات قرآنی است؛ زیرا معمولاً در آیات قرآن آنجا كه سخن از توبه است از كلمهی تاب و مشتقات آن استفاده میشود، همانند «إِلاَّ الَّذِینَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا» (21) و «إِلاَّ الَّذِینَ تَابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَیْهِمْ» (22). شاید به همین جهت است كه مؤلف المیزان تقطع را به معنای متلاشی شدن دانسته و احتمال دیگر را نقل نكرده است. (23)
پینوشتها:
1. انبیاء: 93-92.
2. محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج10، ص112.
3. محمود زمخشری، الكشاف، ج3، ص134.
4. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج4، ص323.
5. همان.
6. مؤمنون: 53.
7. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج7، ص375.
8. محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج10، ص40.
9. همان.
10. بقره: 166.
11. محمود زمخشری، الكشاف، ج1، ص21.
12. انعام: 94.
13. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج4، ص208.
14. محمد ابوحیان، البحر المحیط، ج4، ص 589.
15. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج7، ص287.
16. توبه: 110.
17. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج5، ص304.
18. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج5و6، ص111.
19. محمود زمخشری، الكشاف، ج2، ص313. عبدالله بیضاوی، تفسیر البیضاوی، ج2، ص313.
20. همان.
21. آل عمران: 89. نساء: 146.
22. مائده: 34.
23. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج9، ص391.
كوثری، عباس، (1394)، فرهنگنامه تحلیلی وجوه و نظائر در قرآن (جلد اول)، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول