كاربردهای تولی در قرآن
1. ولی قراردادن در پیروی
راغب اصفهانی مینویسد: كلمه تولی اگر متعدی به كار رود در بردارنده معنای ولایت و قرار گرفتن در نزدیكترین مكان و موضع نسبت به شیء است، همانند آیه 51 و 56 سوره مائده: «... وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ ...» و «وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ...» و اگر با «عن» متعدی شود، به معنای اعراض و رویگردانی و ترك قرب است، چه كلمه «عن» در لفظ باشد و چه در تقدیر (4)، همانند «فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قَالَ یَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسَالَةَ رَبِّی» (5)، چنان كه در صورت تعدیه با «الی» به معنای قصد و روآوردن است؛ براساس همین معناست كه میتوان در آیات ذیل، تولی را به معنای قبول ولایت و پیروی دانست. خداوند در سوره حج میفرماید: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَرِیدٍ * کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یَهْدِیهِ إِلَى عَذَابِ السَّعِیرِ» (6). مقصود از تولاه این است كه شیطان را ولی خود برای پیروی قرار دهد. مرجع ضمیر در «علیه» و «فانّه» شیطان است و كتابت بر شیطان به معنای قضای الهی در حق شیطان است، مبنی بر اینكه پیروی كنندگان از وی در گمراهی خواهند بود و سرنوشتشان دوزخ الهی است، چنان كه خداوند این قضا و حكم را در آیه دیگر چنین بیان كرده است: «إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ * وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ» (7): به یقین بر بندگانم تسلط نخواهی یافت، مگر گمراهانی كه از تو پیروی میكنند و دوزخ میعادگاه همه آنان است. در آیه پیشین نیز به قرینه جمله «یَتَّبِعُ كُلَّ شَیْطانٍ مَریدٍ»، «تولاه» قبول ولایتی است كه همراه آن متابعت و پیروی است؛ در نتیجه معنای آیه این است كه بر شیطان نوشته و قضای الهی مقرر شده كه هر كس او را ولی و مورد اتباع قرار دهد، به طور مسلم گمراهش میسازد و او را به آتش سوزان رهنمون میشود. (8)برخی احتمال دادهاند كه مرجع ضمیر در جمله «كتب علیه» مجادله كننده درباره خداست كه در آیه پیشین با تعبیر «من یجادل» آمده است؛ ولی به قرینه اینكه ضمیر نزدیك به آن یعنی «من تولاه» به شیطان بازمیگردد و نیز به دلیل آیه پیشین كه بیانگر قضای الهی بر شیطان بود، میتوان گفت ظاهر كلام این است كه مرجع ضمیر «علیه» شیطان است. از سوی دیگر چون گمراهی پیروان شیطان نتیجه عملكرد بد آنان و در پیش گرفتن راه طغیان و سركشی است، هیچگونه جبری لازم نمیآید، چنان كه در آیه به روشنی آمده است كه این گمراهی برای كسانی است كه شیطان را ولی خود قرار دادهاند و به سان همین آیه است، كلام الهی كه میفرماید: «إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ» (9). مفسران «یتولّونه» را ولی قرار دادن شیطان در اطاعت دانستهاند. (10)
2. دوستی با كافران و طلب یاری از آنان
در برخی آیات تولی به معنای طرح دوستی و درخواست یاری آمده است. خدای متعال در قرآن از ایجاد چنین رابطهای با كافران نهی كرده است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ کَفَرُوا بِمَا جَاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ... تُسِرُّونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ» (11): ای كسانی كه ایمان آوردهاید، دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید. شما نسبت به آنان اظهار محبت میكنید؛ در حالی كه آنان به آنچه از حق برای شما آمده كافر شدهاند... شما مخفیانه با آنان رابطه دوستی برقرار میكنید؛ در حالی كه من به آنچه پنهان یا آشكار میسازید از همه داناترم. خداوند در ادامه در آیه نهم همین سوره میفرماید: «... وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ فاُولئِكَ هُمُ الظّالِمونَ». میتوان گفت جملات پیشین و كاربرد كلمه مودت شاهدی است بر كاربرد «یتولّهم» در برقراری رابطه دوستی.همچنین در قرآن كریم آمده است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصَارَى أَوْلِیَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ» (12). كلمه «یتولّهم» به معنای طرح دوستی و درخواست یاری از یهود و نصاری است؛ زیرا آیهی بعد از آن دلالت میكند كه منافقان و بیماردلان از ترس اینكه حادثهای برایشان اتفاق بیفتد، سعی میكردند با یهودیان و مسیحیان هم پیمان شوند و با آنان اعلام دوستی كنند، چنان كه خدای متعال میفرماید: «كسانی را كه در دلهایشان بیماری است، میبینی كه در برقراری رابطه با آنان بر یكدیگر پیشی میگیرند و میگویند: «میترسیم حادثهای برای ما اتفاق بیفتد.» شأن نزول نیز همین معنا را تأیید میكند.
افزون بر آنچه گذشت مفسران نیز همین معنا را برای جمله «یتولّهم منكم» ذكر كردهاند. (13) برخی بر این اعتقادند كه آیه مربوط به هم پیمان شدن و سوگند خوردن بر حمایت دو جانبه است و دلیل آن را شأن نزول آیات دانستهاند. علامه طباطبایی در پاسخ مینویسند: اولاً شأن نزولها در یك واقعه اتفاق ندارند و بین آنها معارضه است. در برخی از نقلها آمده است، پس از جنگ بدر عبادة بن صامت به محضر پیامبر رسید و گفت: ای رسول خدا من دوستان قدرتمند بسیاری از یهودیان دارم كه از ولایت آنان بیزاری میجویم. عبدالله بن ابی كه در آنجا حضور داشت گفت: ولی من از یهود اعلام برائت نمیكنم؛ زیرا میترسم حادثهای ناگوار اتفاق بیفتد و به كمك آنان محتاج گردم. پس از آن آیه بالا نازل شد و مسلمانان را از ولی قرار دادن یهود و نصاری در جهت یاری طلبی از آنان برحذر داشت. (14) بعضی دیگر شأن نزولها، آیه را مربوط به گفتار برخی از مسلمانان پس از جنگ احد دانسته است، پس از آنكه یكی از آنان تصمیم گرفت نزد دوست یهودی خود ودیگری نزد فردی مسیحی به شام برود و اماننامه دریافت دارند، چنان كه روایتی دیگر نزول آیه را به داستان ابی لبابه پیوند داده است، آن هنگام كه به عنوان نماینده رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به سوی قبیله بنی قریظه رفت و به یهودیان بنی قریظه اعلام كرد كه در صورت پذیرفتن حكم سعد معاذ همه آنان كشته خواهند شد. (15) ثانیاً شأن نزول یك آیه نمیتواند آن را منحصر به همان مورد خاص كند. (16)
3. اعراض و رویگردانی
خداوند متعال فرموده است: «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً» (17). سیاق آیه به قرینه مقابله «تولّی» با «من یطع» به روشنی دلالت میكند كه كلمه «تولی» به معنای اعراض و رویگردانی از اطاعت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است و معنای آیه چنین است: كسی كه از پیامبر اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده و كسی كه از آن اعراض كند، تو را نگهبان او نفرستادیم. تفسیر كشاف (18) و تبیان (19) نیز به همین معنا تصریح كردهاند. به همین سان است كلام دیگر الهی در نقل كلام نوح كه خطاب به قوم خویش فرمود: «فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَمَا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ» (20). برخی از مفسران نوشتهاند: منظور از جمله «تولیتم» اعراض از مواعظ و تذكرات (21) و رویگردانی از قبول دعوت است. (22) مقصود حضرت نوح این است كه اگر از دعوت و تذكرات من سر باز میزنید، بدانید كه من دچار ضرر و زیان نخواهم شد؛ زیرا توقع مزدی از شما نداشتهام كه با اعراض شما متضرر گردم. پاداش من فقط بر خداست.قرآن كریم در یكی دیگر از آیات خطاب به پیامبر میفرماید: «فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَمَا أَنْتَ بِمَلُومٍ» (23). مرجع ضمیر در «عنهم» كلمه «طاغون» در آیه قبل است و تفسیرش این است كه از این طغیانگران روی بگردان و اعراض نما؛ زیرا آنچه از تبلیغ و انذار لازم بوده است. انجام دادهای. تو در خور ملامت نیستی. (24) برخی ممكن است از روایات ذیل آیه استفاده كنند كه مرجع ضمیر «عنهم» عموم مردم است؛ بر این اساس كه مفسران نوشتهاند وقتی این آیه نازل شد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و مؤمنان محزون شدند و تصور كردند وحی قطع شده و زمان عذاب الهی فرا رسیده است. (25) مجاهد روایت كرده است كه روزی علی بن ابی طالب (علیه السلام) با عمامه بیرون آمد؛ در حالی كه پیراهنش را به خود پیچیده بود، فرمود: وقتی جمله «فتولّ عنهم» نازل شد، هیچ یك از ما نماند مگر آنكه یقین به نابودی و هلاكت كرد؛ زیرا در آیه پیامبر مأموریت یافت كه از ما روی بگرداند؛ اما آنگاه كه آیهی بعد از آن نازل شد و فرمود: «وَ ذَكِّرْ فَإنَّ الذَّكْری تَنْفَعُ المُؤْمِنینَ»، دلهایمان آرام گرفت. (26) این روایت با سندی دیگر از امیرالمؤمنین بدین سان نقل شده كه فرمود: آیهای سختتر و بزرگتر بر ما از آیه «تول عنهم» نبود. پس گفتیم كه این به دلیل خشم و ناخشنودی الهی بر ما است تا آنكه آیه «وَ ذَكِّرْ فَإنَّ الذَّكْری تَنْفَعُ المُؤْمِنینَ» نازل شد. (27) استناد این روایت به امام علی (علیه السلام) ثابت نیست و و در مجامع روایی شیعه نیز نقل نشده است؛ علاوه بر اینكه خلاف سیاق آیات است؛ زیرا پس از آنكه در آیه پیشین میفرماید «أ تَواصَوا بهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طاغوُنَ» فرموده است «فتول عنهم» كه بیانگر این است كه مقصود از «عنهم» همان طغیانگران است؛ در حالی كه از روایت اینگونه استفاده میشود كه مسلمانان از آیه، عموم اعراض را حتی نسبت به مؤمنان فهمیدهاند. روایت نیز بر فرض صدور دلالت میكند كه مقصود از رویگردانی، در جمله «فتولّ عنهم» فقط طغیانگران است؛ زیرا در روایت آمده است كه مؤمنان بعد از نزول «و ذكّر» خوشحال شدند و این مسرت بدین جهت بود كه برای آنان روشن شد مقصود از «تول عنهم» از همان آغاز مؤمنان نبودهاند؛ زیرا براساس «و ذكّر» مؤمنان همچنان مخاطب پیامبر در تذكر دادهاند؛ به این دلیل كه از پند و اندرزهای پیامبر پند و اندرز میگیرند. پیش از این گفته شد اگر «تولی» به كلمه «عن» متعدی شود، به معنای اعراض است؛ بدین جهت در آیه 79 و 93 سوره اعراف و 84 سوره یوسف به معنای اعراض است.
4. بازگشتن
قرآن كریم در وصف مشتاقان جهاد و صحنه نبرد حق علیه باطل میفرماید: «وَ لاَ عَلَى الَّذِینَ إِذَا مَا أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَ أَجِدُ مَا أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوْا وَ أَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ یَجِدُوا مَا یُنْفِقُونَ» (28). كلمه «تولوا» به معنای بازگشت است و دلیل بر این معنا سیاق آیه است؛ زیرا جمله «اذا ما اتوك لتحملهم» دلالت میكند كه آنان نزد پیامبر آمدند و درخواست كردند آنان را با خود به جهاد ببرد. از پیامبر شنیدند كه فرمود: من مركبی كه شما را بر آن سوار كنم ندارم. مقابله كلمه «تولّوا» با كلمه «اتوك» دلالت دارد كه «تولوا» به معنای بازگشت است و از آنجا كه آنان شوق فراوانی به جهاد داشتند، پاسخ پیامبر موجب شد، با اندوه و چشمان پر از اشك برگردند؛ زیرا مركبی نداشتند كه برای جهاد انفاق كنند. بر همین اساس است كه مفسران همانند طبرسی (29)، واحدی (30) و ابن عاشور (31) ان را به معنای بازگشت دانستهاند.یكی دیگر از آیاتی كه تولی در آن به معنای بازگشت آمده است، این آیه است: «فَسَقَى لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ» (32): موسی برای آن دو (دختران شعیب) آب كشید. سپس به سایه بازگشت و عرض كرد: پروردگارا هر خیر و نیكی بر من فرستی به آن نیازمندم. تولی به معنای بازگشتن به راه خود است؛ بر همین اساس برخی از مفسران از این كلمه استفاده كردهاند كه موسی (علیه السلام) پیش از این در سایه بوده است؛ زیرا قرآن از تعبیر «تولّی» استفاده كرده و معنایش این است كه موسی (علیه السلام) پس از سیراب كردن گوسفندان شعیب (علیه السلام) دوباره به سایه بازگشت. (33) برخی از مفسران نیز این معنا را با تعبیر «انصراف» آوردهاند كه همان معنای بازگشتن را افاده میكند. (34)
5. در فاصله نزدیك قرارگرفتن
هدهد پس از آنكه برای حضرت سلیمان از ملكه سبأ خبر آورد، مأموریت یافت تا نامه حضرت را به وی برساند. قرآن در نقل كلام سلیمان میفرماید: «اذْهَبْ بِکِتَابِی هذَا فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ مَا ذَا یَرْجِعُونَ» (35): این نامه مرا ببر و بر آنان بیفكن. سپس از آنان فاصله بگیر. ببین چه سخنی بین آنان رد و بدل میشود. قبلاً گفته شد اگر كلمه «تولی» با «عن» متعدی شود، به معنای اعراض است؛ ولی در این مورد به دلیل وجود قرینه، به معنای فاصله گرفتن و در نزدیك آنان توقف كردن است؛ زیرا اگر «تولّ» به معنای رویگردانی یا بازگشت باشد، با نگاه كردن و گوش دادن به سخنان انان كه در جمله «فَانْظُرْ مَا ذَا یَرْجِعُونَ» آمده است، سازگار نیست (36)؛ مگر آنكه بگوییم در كلام تقدیم و تأخیر است؛ بدین معنا كه اول دستور یافته است كه سخنان آنان را گوش دهد و پس از آن بازگردد كه احتمال صحیحی نیست؛ زیرا اولاً كلمه فاء در «فانظر» نشانه تفریع «فانظر» بر «تولّ» است نه بالعكس؛ ثانیاً وقتی معنا صحیح است، نیازی به تقدیم و تأخیر جمله نیست.6. عهدهدار شدن
خداوند در سوره نور درباره داستان افك میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ جَاءُوا بِالْإِفْکِ عُصْبَةٌ مِنْکُمْ لاَ تَحْسَبُوهُ شَرّاً لَکُمْ بَلْ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اکْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَ الَّذِی تَوَلَّى کِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِیمٌ» (37). كلمه تولی در این آیه به معنای معاشرت و به عهده گرفتن پخش شایعه علیه همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) (38) و به دوش كشیدن بار مسئولیت آن است (39) و «كبره» به معنای بخش معظم و مهم آن است و معنایش این است كه برای آن فرد كه عهدهدار بخش مهم این شایعه شد، عذاب بزرگی است. منظور از این فرد عبدالله بن اُبی منافق (40) و بنابر احتمالی مسطح بن اثاثه یا حسّان بن ثابت است. (41)پینوشتها:
1. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغة؛ ج6، ص141. نیز رك: اسماعیل جوهری، الصحاح؛ ج6، ص2528.
2. همان.
3. حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص885.
4. همان.
5. اعراف: 79.
6. حج: 3-4.
7. حجر: 42-43.
8. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج14، ص343. رك: محمود زمخشری، الكشاف، ج3، ص 143. ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج17، ص141.
9. نحل: 100.
10. عبدالله بیضاوی، تفسیر البیضاوی، ج2، ص432. محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج8، ص227-228. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج5و6، ص593.
11. ممتحنه: 1.
12. مائده: 51.
13. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج3، ص551. وهبه زحیلی، التفسیر المنیر، ج6، ص225. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج5، ص369.
14. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج3و4، ص318.
15. همان.
16. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج5، ص370.
17. نساء: 80.
18. محمود زمخشری، الكشاف، ج1، ص539. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج3، ص267.
19. عبدالله بیضاوی، تفسیر البیضاوی، ج3، ص241.
20. یونس: 72.
21. عبدالله بیضاوی، تفسیر البیضاوی، ج2، ص241.
22. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج10، ص103.
23. ذاریات: 54.
24. محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج13، ص15. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج9و10، ص243.
25. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج9و10، ص243.
26. جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، ج7، ص624. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج9و10، ص243.
27. جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، ج7، ص624.
28. توبه: 92.
29. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج5و6، ص92.
30. علی بن احمد واحدی؛ الوسیط فی تفسیر القرآن، ج2، ص518.
31. ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج10، ص180.
32. قصص: 24.
33. ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج20، ص40.
34. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج16، ص25.
35. نمل: 28.
36. محمود آلوسی، روح المعانی، ج11، ص288.
37. نور: 11.
38. ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج18، ص139.
39. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج7و8، ص206.
40. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج7، ص415.
41. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج7و8، ص206.
كوثری، عباس، (1394)، فرهنگنامه تحلیلی وجوه و نظائر در قرآن (جلد اول)، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول