اسکندر و ایران

مرزهای ایران از شمال تا کوه‌های قفقاز و سرزمین سیبری پیش رفت؛ از خاور به آن سوی رود سند رسید؛ در جنوب، از دریای عُمان و خلیج فارس گذشت و تا مصر، سومالی و حبشه پیشروی کرد و از باختر تا
سه‌شنبه، 29 فروردين 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
اسکندر و ایران
 اسکندر و ایران

نویسنده: محمدهادی محمدی، شکوه حاجی نصرالله

 

فروپاشی شاهنشاهی هخامنشیان

مرزهای ایران از شمال تا کوه‌های قفقاز و سرزمین سیبری پیش رفت؛ از خاور به آن سوی رود سند رسید؛ در جنوب، از دریای عُمان و خلیج فارس گذشت و تا مصر، سومالی و حبشه (1) پیشروی کرد و از باختر تا سرزمین یونان و روم کشیده شد. بدین‌سان، مرزهای فرهنگی و حکومتی ایران نیز در دنیای آن روز گسترده شد. این سرزمین‌ها، قلمرو هخامنشیان بود.
می‌توانی تصوّر کنی چگونه این ملّت‌ها چندین سده در کنار هم زیستند؟ این سرزمین پهناور، برای ادامه‌ی هستی به سامانی ویژه و ساختاری بزرگ نیاز داشت. محور این ساختار چه بود؟ در این قلمرو، هر قوم، سنّت‌ها و آداب و کیش خویش را داشت. مصری به زبان خویش سخن می‌گفت و به شیوه‌ی خود نیایش می‌کرد. یونانی نیز به ایزدان نیاکانش باور داشت، به زبان یونانی صحبت می‌کرد و می‌اندیشید. در این قلمرو گسترده، اقوام سرزمین میاندورود و دیگر قوم‌ها، از نیاکان خود پیروی می‌کردند؛ زیرا پارسیان هرگز آسیبی به سنّت‌ها و باورهای مردمان دیگر ملّت‌ها نزدند. بنابراین، دلیل دوام این سامانه‌ی چند ملّیتی را باید در آزادی اعتقادی مردمان جست و جو کرد.
این‌گونه بود که این ساختار بزرگ، براساس داد و ستد و آمیختگی فرهنگ قوم‌های گوناگون ساخته شد، دانش و آگاهی افزایش یافت، شیوه‌های نوین هنری و پیشه‌وری به وجود آمد و بازرگانی داخلی و خارجی در سایه‌ی امنیت راه‌ها گسترش یافت. نه فقط فرآورده‌های کشاورزی و معدنی، بلکه تجربه‌های تمدّن‌ها نیز از راه بازرگانی، از سرزمینی به سرزمین دیگر سفر کرد.
بنابراین، هنگام یورش اسکندر، در میان اقوام گوناگون شاهنشاهی هخامنشی، هویت مشترکی وجود نداشت تا این مجموعه را به برخاستن و دفاع از سنّت‌ها و آداب همسان وادارد.
امّا چرا مردمان این سرزمین‌ها به پیشباز سپاهیان هخامنشی رفتند؟ چرا بابلیان به هدایت کاهنان خویش، دروازه‌های شهر را به روی سپاهیان هخامنشی گشودند؟ چرا مردوک، ایزدبزرگ بابِلی، کوروش را در این فتح یاری کرد؟ توده‌ی مردم و اشراف بابل، در سرزمین‌های سومِر اَکَد، در برابر کوروش سر فرود آوردند، زیرا مردم بابل، از ستم نبونید (2) به جان آمده بودند. آنان دروازه‌ها را به روی سپاهیان هخامنشی گشودند تا شاید از ستم نبونید رها شوند.
با گذشت زمان چه رخ داد؟ مردمان زیر فشار خراج‌های گوناگون به جان آمدند. ساتراپ‌ها (3) به آنان ستم می‌کردند. مردم این سرزمین‌ها در اداره‌ی امور کشور نقشی نداشتند. بخشی از ثروت ملت‌ها به خزانه‌ی هخامنشی سرازیر می‌شد. هزینه‌های سنگین نیروی نظامی و دربار هخامنشیان از این ثروت تأمین می‌شد.
از سویی، گوناگونی وضعیت اجتماعی، طبقاتی در این امپراتوری بزرگ نیز سبب مشکلات جدی بود. به ویژه وضعیت اجتماعی - طبقاتی در سرزمین‌های باختری که در همسایگی شهرهای یونانی آسیای صغیر بودند، پیشرفت زیادی کردنه بود. پیشرفت این سرزمین‌ها با ساخت فرمانروایی هخامنشی تنش و ستیز بسیار ایجاد می‌کرد و نیاز به شکلی جدید از فرمانروایی احساس می‌شد. بدین‌سان، دگرگونی در روش حکومت هخامنشی، لازم و اجتناب‌ناپذیر بود.
این چنین بود که هنگام فرمانروایی واپسین شاهان، شاهنشاهی هخامنشی، غولی با پاهای گلین بود که دیگر تاب ایستادن نداشت. امپراتوری بزرگ را بحران در بر گرفت و مجموعه‌ی عواملی که با گذشت زمان شکل گرفته بود، سبب فروپاشی پادشاهی هخامنشی در برابر یورش اسکندر شد.

شخصیت اسکندر

درباره‌ی شخصیت اسکندر دو گونه سخن گفته‌اند. گروهی او را ماجراجویی بلند پرواز خوانده‌اند؛ ماجراجویی کشورگشا و جاه‌طلب! گروهی دیگر او را سرداری اندیشمند شمرده‌اند؛ سرداری که آرزو داشت ملّتی بزرگ از قوم‌های گوناگون را با فرهنگی یونانی - پارسی گرد آورد.
به هر حال، اسکندر شیفته‌ی تمدّن و اخلاق مردم ایران شد. او لباس پادشاهان ایران را در بر کرد و به الگوبرداری از آداب و رسوم دربار ایران پرداخت. این چنین بود که اسکندر پس از پیروزی، از همه‌ی اندیشه‌های پیشین که یاور او در رسیدن به پیروزی بودند، دست شست و اخلاق ایرانیان را پذیرفت.

اسکندر در ایران چه دید؟

اسکندر در اشرافیگری (آرسیتو کراسی) ایران، چنان درجه‌‌ای از اداب و فرهنگ و بزرگ منشی دید که کم‌تر در دموکراسی پرآشوب یونان به چشم می‌خورد. اسکندر شگف‌زده و با ستایش به ساختار فرمانروایی شاهان بزرگ هخامنشی می‌نگریست. او بارو نداشت که مقدونی‌های خشن و ابتدایی بتوانند به جای آن فرمانروایان بنشیند. اسکندر متوجّه شد که پارسیان در دلیری و جسارت، از یونانیان کم‌تر نیستند و دریافت که تنها راه نگهداری این قلمرو این است که بزرگ‌زادگان ایرانی را با رهبری خود همراه کرده، از آنان در اداره‌ی کشور استفاده کند.

اسکندر و اهریمن

به باور زردشتیان، اسکندر آفریده‌ی اهریمن بود. در سنّت دین زردشتی، اسکندر لقبی مشترک با اهریمن دارد و او را گُجسته (نفرین شده) می‌خوانند. بر خوردهای اسکندر با مُغان، خشونت‌آمیز بود. امّا در روایات تاریخی، موضوع قتل عام مُغان به سکونت برگزار شده است. شاید سبب سکوت تاریخ درباره‌ی این قتل عام، شهرت نیک مغان در یونان بوده باشد.
قتل عام مُغان با کیش زردشتی چه کرد؟ روحانیان کیش زردشت، کتاب‌هایی زنده بودند. بنابراین، نابودی آنان به کیش زردشتی آسیب فراوان رساند. مردان و کودکانی چند که از این معرکه جان سالم به در بردند، به سیستان گریختند. این‌گونه بود که اوستا در خاطر و ذهن آنان از نابودی نجات یافت. گاه هر بخش از اوستا را زنی یا کودکی از آغاز با پایان به خاطر می‌سپرد و از بَر می‌کرد. به این ترتیب، کیش زردشتی در سیستان بازسازی شد. از سیستان که بگذریم، این کیش در دیگر جاها از خاطرها رفت. در این میان، پاره‌ای از اشراف ایرانی، با اسکندر کنار آمدند تا ثروت و مقام پیشین خود را نگه دارند.

روش فرمانروایی اسکندر

اسکندر نتوانست به آرزوی خویش، یعنی بر پایی قوم پارسی - یونانی، برسد. اقدامات اسکندر در ایران چه بود؟
اسکندر ساتراپ‌ها (استان‌ها)ی پارسی را دست نخورده گذاشت، امّا از اداره‌ی امور مالی و اقتصادی را به آن‌ها نسپرد. هم چنین حقّ سکّه زدن را از آن‌ها گرفت. فقط بابِل و چند شهر دیگر، اختیار سکّه زدن داشتند.
اسکندر نقره را به عنوان پایه‌ی پول برگزید و همین یگانگی پولی، داد و ستدهای بازرگانی را آسان‌تر ساخت.
اسکندر در سرزمین‌های تصرف شده، شهرهایی ساخت. سپاهیان اسکندر در این شهرها زندگی می‌کردند. این شهرها بر سر راه‌های مهم بازرگانی ساخته شدند و خود گَردان بودند و چون حلقه‌‌ای ساتراپ‌ها را به یکدیگر پیوند می‌دادند.
اقدامات اسکندر، چنین تأثیراتی داشت:
- به رشد و پیشرفت نیروهای تولیدی و پیدایش شکل سیاسی جدید یاری رساند.
- سبب انتشار فرهنگ یونانی در خاور زمین شد.
- به گسترش پیوندهای اقتصادی و سیاسی خاور و باختر کمک کرد.

هدف اسکندر از شهرسازی چه بود؟

اسکندر بیش از هر چیز، از این شهر‌سازی‌ها هدفی نظامی داشت. از سویی نیز هزاران بازرگان و پیشه‌ور یونانی، که با امید سود بیش‌تر به دنبال لشکر اسکندر در حرکت بودند، در این شهرهای نو ساکن شدند. این مهاجران، رشته‌های جدیدی از فعالیت اقتصاری و بازرگانی را پدید آوردند. آنان با مراکز بازرگانی یونان پیوند داشتند و داد و ستد را میان سرزمین‌های خاوری و یونانی گسترش دادند.
به این ترتیب، سرزمین‌های میاندورود ایران به روی یونانیان باز شد. با ورود هزاران یونانی به این سرزمین‌ها، از فشار جمعیّت در برخی از استان‌های یونانی کاسته شد و جنگ طبقاتی در آن استان‌ها کاهش یافت.

اسکندر در جایگاه وارث داریوش

آیا اسکندر در جایگاه وارث داریوش، موفق بود؟ اسکندر در طول زمان نتوانست طبقه‌ی حاکم جدیدی به وجود آورد؛ طبقه‌‌ای همگون و همبسته که قابل سنجش با طبقه‌ی حاکم هخامنشی باشد. به ویژه که طبقه‌ی اشراف مقدونی حاضر نبودند با اشراف‌زادگان پارسی در پایه‌ای برابر قرار گیرند. بنابراین، در زمانی که اسکندر مقدونی مُرد، هیچ یک از مشکلات حل نشده بود.
آری فرمانروایی مقدونی ادامه دهنده‌ی تاریخ شاهنشاهی هخامنشی شد، امّا آنان وحدت سیاسی استواری را که شاهان بزرگ هخامنشی بر پا داشته بودند، متلاشی کردند. این وضع، دو سده و نیم ادامه یافت.

پی‌نوشت‌ها:

1. اتیوپی امروزی
2. پادشاه بابل که در اسناد اسطوره‌‌ای و تاریخی، پادشاهی بی‌دین و ستمگر شناخته شده است. در روایات اساطیری، مردوک، ایزد بزرگ بابل، شهر خود بابل را از نابودی رهایی بخشید و نبونید را تسلیم کوروش هخامنشی کرد.
3. در دوره‌ی هخامنشیان، استان را ساتراپ می‌خواندند.

منبع مقاله :
محمدی، محمد هادی و حاجی نصرالله، شکوه؛ (1390)، فراز و فرود از حمله‌ی اسکندر مقدونی تا پایان شاهنشاهی ساسانی ازمجموعه‌ی داستان فکر ایرانی (2)، تهران: نشر افق، چاپ چهارم
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط