فلسفهی مضاعف، دانش کلی عقلی نظری است که فرانگرانه بر واقعیت مرکب علمی نظارت میکند. از جملهی این واقعیتها عرفان است؛ لذا فلسفهی عرفان دانشِ کلی عقلی نظری فرانگر به کل عرفان است، چه عرفان، یک علم به شمار آید یا یک مقوله.
در این تعریف، چندی از مؤلفههای عام و خاص فلسفهی عرفان اشاره شد:
1. مؤلفهی دانش که به دستگاهوارگی فلسفهی عرفان به مثابه یک علم مستقل با موضوع و مسائل مستقل اشاره دارد.
2. مؤلفهی کلی عقلی که نخست از ماهیت فلسفی و دوم از روش عقلی و استدلالی آن حکایت میکند.
3. مؤلفهی نظری که خروج آن را از فلسفهی عام و ورود آن را به عرصهی فلسفهی خاص خبر میدهد.
4. مؤلفهی فرانگر به چند خصیصه اشاره میکند:
الف) خروج از فلسفهی محض؛
ب) ورود به فلسفهی مضاف.
ج) نظارت عقلی از بیرون که این خصیصه خود چندین ویژگی دارد:
- ویژگی شارحانه و تفسیرگرانه؛
- ویژگی سنجشگرانه و نقادانه؛
- ویژگی درجهی دومی برای دانش مضاف؛
- ویژگی گزارشی - دستوری.
5. مؤلفهی کل عرفان بر توجه به رئوس کلی، مبادی کلی و مبانی کلی عرفان تأکید میکند.
هر یک از این ویژگیها در آینده بررسی خواهد شد.
نکتهی ارزندهای که باید به آن توجه کرد آن است که اگر عرفان در دو مقام، یکی مقوله تجربه عرفانی و دیگری علوم عرفان جای گیرد، فلسفهی عرفان نیز در دو مقام ورود دارد: یکی فلسفهی تجربه عرفانی و دیگری فلسفهی علوم عرفان یعنی فلسفهی علم سلوک و فلسفهی عرفان نظری؛ (1) مانند فلسفهی اخلاق و فلسفهی علم اخلاق و فلسفهی فقه و فلسفهی علم فقه.
البته در سنت عرفانپژوهان بیش از همه به فلسفهی تجربهی عرفان توجه شده است؛ چنان که استیون پین در مقالهی خویش ذیل مدخل Nature of Mysticism، میگوید: «در بحثهای نوین فلسفی [با عنوان فلسفهی عرفان] گرایش به تمرکز بر مسئلهای به نام تجربهی عرفانی به چشم میآید.» (2)
این توجه ویژه اگر چه آثار گرانقدری به ارمغان آورده است، اما نباید حوزه پژوهش را از دو شاخهی فلسفهی علوم عرفان غافل سازد و به جد باید به این دو شاخه بپردازد که پرسشهای فراوانی پیش رو دارند.
چه بسا در جامعهی علمی و متون فلسفی با واژهی فلسفهی عرفانی مواجه میشویم که به حتم فلسفهی عرفان غیر آن است؛ زیرا با بررسی تاریخی در خواهیم یافت که حرکت فلسفهی اسلامی در کنار پویش حکمت بحثی برهانی، به سوی خلق و رشد حکمت ذوقی وجدانی بوده است. حکمت ذوقی که از مطالعهی شهودی نظام هستی برمیخیزد؛ تبیین فلسفی ما بعد طبیعت است. این حکمت، فلسفهی عرفانی نیز نام دارد؛ از این رو فلسفهی عرفانی به عنوان یک گونه از فلسفهی محض دانش ما بعد طبیعت است که با توجه به میراث عرفانی و مشاهدات وجدانی به روش استدلالی به مسائل هستی شناختی میپردازد و به عنوان دانش درجه اولی به شمار میآید که فرونگرانه به هستی مینگرد و به تحلیل احکامش میپردازد. چنین فلسفهای نخست در حکمت مشرقی، آن گاه در حکمت اشراق، سپس در حکمت تألّه و بعد در حکمت متعالیه تجلی کرده است.
با توجه به این تعریف، وجه تمایز فلسفهی عرفانی از فلسفهی عرفان روشن است؛ زیرا فلسفهی عرفان یک دانش عقلی فرانگر و درجه دومی است و نه به مسائل هستی شناختی بلکه به رئوس، مبادی و مبانی میپردازد.
$ تعاریفی از فلسفهی عرفان
پس از تعریف یاد شده میشاید تعریفی چند روایت شود که از سخنان صاحبنظران عرصهی فلسفهی مضاف - به صراحت، یا به اشارت یا به استنباط - به دست میآید، گر چه برخی از این تعاریف تنها به خصیصهای از فلسفهی عرفان اشاره دارند:
1. «فلسفهی عرفان گردآوری گزارشهای عرفانی و نظارهگری از بیرون بر آن گزارشهاست.» (3)
2. «فلسفهی عرفان استنباط و استنتاج فلسفی، به روش تجربی و تحلیلی از گزارشهای عرفانی بزرگترین عرفای تاریخ». (4)
3. «فلسفهی عرفان در صدد فهم تأثیر منطقی عرفان بر اندیشهی فلاسفه است». (5)
4. «فلسفهی عرفان بررسی پدیدارشناختی تجربههای عرفانی است». (6)
5. «فلسفهی عرفان نوعی تفکر تحلیلی - انتقادی [دربارهی پدیدهی عرفان] یا تفکر فراعرفانی است که به سؤالهای منطقی و معرفتشناختی.... پاسخ میدهد.» (7)
6. «فلسفهی عرفان شاخهای از فلسفه است که به انگارههای عرفانی میپردازد». (8)
7. «در فلسفهی عرفان، یک فیلسوف به پدیدهای به نام عرفان که میان فرهنگهای گوناگون بشری بروز و ظهور دارد، هم چون یک کل مینگرد، سیر مسائل آن را در نظر میگیرد و به مسائلی میپردازد که ناشی از این منظر درجه دوم به کل پدیده عرفان است.» (9)
8. «فلسفهی عرفان، کوششی است در جهت بیرون آوردن عرفان از غموض فردیت و خصوصیت و اعطای نوعی سهولت ناشی از عمومیت و اطلاق». (10)
9. «بحث از امکان و چیستی عرفان و ماهیت تجربه و شهود عرفانی، روش تحصیل و معیار ارزیابی و نسبت آن با امور دیگر بر عهده فلسفهی عرفان یا فراعرفان است». (11)
10. «فلسفهی عرفان سعی دارد به طبیعت تجربه بشر از الوهیت از طریق دریافت و درک ارتباط محوری آنها با یکدیگر دست یازد». (12)
11. «فلسفهی عرفان مجموعهی تأملات نظری و تحلیلی و عقلی درباره پدیده عرفان است.» (13)
12. «فلسفهی عرفان به معنای مبانی علم عرفان است؛ زیرا فلسفهی مضاعف به معنای مبانی است». (14)
13. «فلسفهی عرفان دانش فرانگر عقلانی احوال و احکام کلی عرفان است». (15)
14. «فلسفهی عرفان دانش فرانگرانه وصفی - تحلیلی رشته علمی عرفان است». (16)
15. «فلسفهی عرفان به سؤال از چیستی علم عرفان پاسخ میدهد. در واقع تار و پود علم عرفان را از هم باز میکند و به ما نشان میدهد که علم عرفان چگونه بافتی دارد؛ فلسفه علم عرفان دانشی انتقادی است». (17)
16. «فلسفهی عرفان به مبانی نظری و تحلیلی عرفان میپردازد و مبادی تصوری، تصدیقی و روششناختی آن را تنقیح میکند». (18)
17. «فلسفهی عرفان دانشی است که به اصول موضوع و مبادی عرفان و شناخت نتایج کلی آنها میپردازد». (19)
18. «فلسفهی عرفان دانش معرفت ماهیت عرفان و انواع و اصول و مبادی و نتایج آن و نیز شناخت روابط با یکدیگر چه در قلمرو آنچه هست و چه در قلمرو آنچه میتواند باشد». (20)
19. «فلسفهی عرفان عبارت است از علم ناظر در عرفان برای شناخت کلیت آن به صورت دانش موجود در جهان بیآنکه این شناخت کلیت در داخل عرفان مداخله داشته باشد». (21)
20. «فلسفهی عرفان همان عرفانشناسی یا علمشناسی عرفان است». (22)
21. «فلسفهی عرفان دانش کلی ناظر با ویژگی کلیت و نظارت تفسیرگرانه و سنجشگرانه است». (23)
22. «فلسفهی عرفان از آنجا که مربوط به نظارت است، واقعیت علم عرفان را منعکس میکند، بیآنکه درگیر منطقه داخلی آن علم شود و از احکام آن منطقه اثر پذیرد». (24)
پینوشتها:
1. شایان توجه است چه بسا در کنار این سه شاخه از فلسفهی عرفان، میتوان بر پایهی احساسات عرفانه و عواطف شاهدانه که با عنصر تعبیر در غزلیات عارفان انعکاس یافته است، فلسفهی عرفان ادبی را نیز شکل داد.
2. دایرةالمعارف را تلیج؛ ذیل Mysticism Nature of.
3. ر. ک به: ویلیام جیمز؛ تنوع تجربهی دینی؛ ص 421.
4. ر. ک به: والتر استیس؛ عرفان و فلسفه؛ ص 14.
5. همان، ص 1.
6. ر. ک به: برگرفته از نوع نگرش و روش رودلف اتو؛ مفهوم امر قدسی.
7. برگردان از تعریف فلسفه اخلاق توسط ویلیام کی. فرانکنا (ر. ک به: فلسفهی اخلاق؛ ص 26).
8. برگردان از تعریف فلسفهی اخلاق توسط جرج ادوارد مور؛ ر. ک به: «ماهیت فلسفهی اخلاق»، مجلهی نقد و نظر؛ ص 288- 289.
9. سید عطاء انزلی؛ جزوهی فلسفه عرفان؛ ص 12.
10. سید یحیی یثربی؛ فلسفه عرفان؛ ص 67.
11. فنایی اشکوری؛ «فلسفه عرفان نظری»؛ س 3، ش1، ص 66.
12. هادی وکیلی؛ فلسفهی عرفان؛ فلسفههای مضاف؛ ج2، ص 201.
13. برگردان از تعریف فلسفه علم فقه توسط صادق لاریجانی (ر. ک به: گفت وگوهای فلسفه فقه؛ ص 171).
14. همان، ص 174.
15. برگردان از تعریف فلسفه مضاف توسط علی اکبر رشاد (ر. ک به: فلسفههای مضاف؛ ج1، ص 33/ «درآمدی تأسیسی بر فلسفه اصول فقه؛ ش 43، صص 5 و 13).
16. برگردان از تعریف فلسفه مضاف توسط عبدالحسین خسروپناه (ر. ک به: فلسفههای مضاف؛ ج1، ص 33).
17. برگردان از تعریف فلسفه علم فقه توسط محمد مجتهد شبستری (ر. ک به: گفتگوهای فلسفه فقه؛ ص 60).
18. برگردان از تعریف فلسفه علم کلام توسط محمدصفر جبرئیلی (ر. ک به: فلسفههای مضاف؛ ج1، ص 252).
19. برگردان از تعریف فلسفه علم توسط محمد تقی جعفری؛ ر. ک به: تحقیقی در فلسفه علم؛ ص 1-2.
20. همان؛ ص 40.
21. برگردان از تعریف فلسفه علم فقه توسط علی عابدی شاهرودی (ر. ک به: «اقتراح»؛ مجله نقد و نظر؛ ش 12، ص 13).
22. برگردان از تعریف فلسفه علم فقه توسط علی عابدی شاهرودی (ر. ک به: گفتگوهای فلسفه فقه؛ صص 158 و 165).
23. برگردان از تعریف فلسفه علم توسط علی عابدی شاهرودی (ر. ک به: «اقتراح»؛ مجله نقد و نظر؛ ش 12، ص 3).
24. برگردان از تعریف فلسفه علم توسط علی عابدی شاهرودی (ر. ک به: «اجتهاد و مسألهی شناخت»؛ ش 27، ص 55).
فضلی، علی، (1394)، فلسفه عرفان (ماهیت و مؤلفهها)، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول.