تاثیر پذیری های افلاطون از آیین مغان
چکیده بحث
مقدمه: ایران و یونان: چرایی و چگونگی توجه و ارتباط دو سرزمین ایران و یونان را نسبت به هم نشان می دهد.
بخش اول: پیشقدمات افلاطون به متفکرین یونانی که قبل از افلاطون بنوعی به ایران و آیینهای آن توجهی داشته اند می پردازد.
بخش دوم: افلاطون و آیین مغان پس از افلاطون: میراث افلاطون و آیین مغان را در دوره های بعدی بویژه در دوران اسلامی بیان می کند. در پایان فهرست منابع و ماخذ آمده است.
بخش سوم: افلاطون و آیین مغان پس از افلاطون: میراث افلاطون و آیین مغان را در دوره های بعدی بویژه در دوران اسلامی بیان می کند. در پایان فهرست منابع و ماخذ آمده است.
چرا ایران و یونان بهم توجه داشتند ؟
1- از آنجایی که سرتاسر سرزمینهای آسیای صغیر (فتح توسط کوروش در 546 ق.م)(4)، بابل (فتح توسط کوروش در 539 ق.م)(5)، و مصر (فتح توسط کمبوجیه در 522-525ق.م)(6)، به تصرف ایرانیان در آمده بود، بنابراین یونانیانی که به این سرزمینها مسافرت می کردند، بدون آنکه بخواهند و یا بتوانند به سرزمین اصلی ایران (واقع در شرق دجله) مسافرت کنند، می توانستند با باورهای ایرانی و آیین مغان آشنایی کافی پیدا کنند.
2- از آنجایی که هنوز در چگونگی دین هخامنشیان، بحث و مناقشه وجود دارد، این مقاله بدون آنکه بخواهد به یکسانی و یا تفاوتهای آیینهای ایرانی در آن زمان (مزدیسنا، زردشتی، آیین مغان) بپردازد، با توجه به نکات مشترک موجود میان این سه آیین، در این بررسی، از همه آنها، با عنوان کلی «آیین مغان» و یا «آیین مزدیسنا» نام برده است.
پیشقدمان افلاطون کیانند ؟
افلاطون و آیین مغان
1- آشنایی افلاطون با آیین مغان چگونه بود ؟
2- بررسی آثار افلاطون و انتساب رساله ها
3- نشانه های آشنایی
آشنایی افلاطون با آیین مغان چگونه بود
بررسی آثار افلاطون و انتساب رساله ها
دوره اول «دوره سقراطی» از ابتدای زندگی تا حدود 390 ق.م.
دوره دوم «دوره انتقال» حدود 388-390 ق.م.
دوره سوم «دوره کمال» حدود 388 ق.م.
دوره چهارم «دوره سالخوردگی» حدود 367 ق.م تا پایان عمر. این رسالات و موارد مطرح شده در آنها از منظر آشنایی افلاطون با آیین مغان عبارتند از:
1- جمهوری: کتاب اول، عدالت، از آثار دوره زندگی اول اوست. موارد «راستگویی و پرهیز از دروغ گویی و تعریفی از عدالت به نقل از خشایارشا».
2- فایدون: درباره مُثُل و فنا ناپذیری، از آثار دوره سوم زندگی اوست. موارد: «مفهوم جهان کوچک و جهان بزرگ، مفهوم پاروسیا».
3- جمهوری: کتابهای 4-8-9-10، درباره مدینه فاضله، از آثار دوره سوم زندگی اوست. موارد: «ثنویت و دوگانه انگاری، سه جزئی بودن هستی و جامعه آرمانی، راستی و اصل خیر و خورشید، دروغ گفتن و وام گرفتن، چهار فضیلت برای کمال یافتن جامعه، حکومت یکه شاهی، سال بزرگ».
4- فایدروس: درباره ماهیت عشق، از آثار دوره سوم زندگی اوست. موارد : «سه جزئی بودن نفس، دوازده ماه و دوازده ایزدان، سخن از داریوش»
5- ثئایتتوس: درباره معرفت، از آثار دوره چهارم زندگی اوست. موارد: «خیر و شر».
6- سیاستمدار: درباره حکم راستین دانا، از آثار دوره چهارم زندگی اوست. موارد: «یکه شاهی، سال بزرگ، رد ثنویت!؟».
7- تیمائوس: درباره علم طبیعی و صانع، از آثار دوره چهارم زندگی اوست. موارد: «دمیورژ، اصل خیر، سال بزرگ، توضیحات بسیار در مورد سرزمین مصر».
8- قوانین: (درباره قوانین اجتماعی ترک آرمان مدینه فاضله جمهوری)، از آثار دوره چهارم زندگی اوست. موارد: «ثنویت، یکه شاهی، سیاست کوروش و داریوش، راستی، درباره مصر».
9- اپینومیس(59): (درباره قوانین اجتماعی ترک آرمان مدینه فاضله جمهوری)، از آثار دوره چهارم زندگی اوست. موارد: «درباره ثنویت».
10- نامه هفتم (60): درباره مثل، از آثار دوره چهارم زندگی اوست. موارد: «درباره داریوش».
11- الکیبیادس (61) اول: درباره عدل و داد، البته اصالت آن مورد شک است. اما حتی اگر اثر مستقیم استاد نباشد، درمحیط فکر آکادمی افلاطون به وجود آمده است. اگر اثر استاد باشد احیاناً از آثار دوره اول زندگی اوست. موارد: «نام زردشت، آیینهای مغان، چگونگی تربیت یافتن شاهزادگان هخامنشی».
نشانه های آشنایی افلاطون با آیین مغان
الف) زردشت: پرسش اولیه در این مورد این است که چرا در کتب فلاسفه و مورخین یونانی، زمان زردشت را با زمان افلاطون مقایسه کرده و گفته اند که زردشت شش هزار سال قبل از افلاطون زندگی می کرده است. بهرحال درالکیبادس اول در مورد زردشت و تاریخ و آیین او مطالبی گفته شده است.
ب) هخامنشیان: افلاطون در قوانین ، نظام حکومتی هخامنشیان و شیوه سیاستگذاری آنان را ارج بسیار نهاده و ضمن ستایش از میهن دوستی کوروش، به نادیده گرفتن آموزش و پرورش در زمان او خرده گرفته است. در نامه هفتم نیز درباره داریوش و سیاستهایش سخنان بسیار گفته است(63).
ج) جامعه آرمانی: در جمهوری ، جامعه ی آرمانی خود را که شامل سه طبقه است- حاکمان همچون سر اجتماع (حکمت)، رزمیان همچون سینه اجتماع (شجاعت)، پیشه وران همچون شکم اجتماع (عفت) ترسیم نموده است (64). این نوع تقسیم بندی شباهت بسیار به تقسیمات جامعه ایرانی در دوران باستان دارد که در اوستا نیز به آن تصریح شده است (65) آثرون (دانایان و حکیمان)، رثه ایشتر (رزمیان)، واستریه- هوئیتی (کشاورزان و پیشه وران).
د) عدالت اجتماعی: در کتاب اول جمهوری عدالت را «نیکی کردن به دوستان و بدی رساندن به دشمنان» دانسته و این تعریف را به خشایارشا نسبت می دهد (66). آنگاه در کتاب چهارم جمهوری عدالت اجتماعی را چنین تعریف می کند: «عدالت آن است که هرکس به کار خویش اشتغال ورزد و هیچکس همه کاره نباشد. ما این سخن را بارها تکرار کرده و دیگران نیز آن را به ما گفته اند» (67). باید دانست که در ایران باستان تجاوز از حقوق طبقاتی یعنی «همه کاره» بودن گناه به شمار می آمده است (68). در باب جمشید شخصیت اساطیری ایران می نویسد همه مردم را به چهار گروه تقسیم کرد و هر گروه را گفت که مبادا جز کار خود هیچ کار کنند. چنانکه دیده می شود مفهوم عدالت در نزد افلاطون، جز آن است که در آثار پیشینیان او در یونان می بینیم. در نزد پیشینیان او، عبارت بود از مطاوعت قانون و حفظ نظم کشور، اما عدالت در نزد افلاطون، هماهنگی و تناسب خاص میان طبقات سه گانه مردم در اجتماع و همچنین میان قوای سه گانه روح در آدمی است که با مفاهیم بکار رفته در آیین مغان شباهت بسیار دارد. بویژه اصلاح «همه کاره» که افلاطون انسانها را از ارتکاب به آن پرهیز می دارد، در اوستا گناهی بزرگ و نابخشودنی بوده و نقطه مقابل دینداری و کشاورزی بحساب می آمده است(69).
ه) نوع حکومت: از نظر افلاطون در سیاستمدار بهترین حالت این نیست که قانون حکمفرما باشد، بلکه بهتر آن است که مردی برخوردار از هوشمندی یا عقلی و شاهوار، فرمانروایی کند. نظام حکومتی در شهر آرمانی افلاطون «ماگنسیا» شکلی میان پادشاهی و دموکراسی است.افلاطون فرمانروایی یک تن را که از فضیلت و فرزانگی برخوردار باشد، ترجیح می دهد. این نوع حکومت مورد نظر افلاطون شباهت بسیار به نوع حکومت هخامنشیان در ایران دارد(70).
و) شیوه تربیت: در الکیبادس اول بنقل از سقراط چگونگی آموزش جوانان را در میان ایرانیان شرح می دهد و می گوید جوان چهارده ساله را برای آموزش شاهی می سپارند که برترین مردمند: 1) فرزانه ترین 2)دادورزترین 3)پرهیزگارترین 4) دلیرترین مردم. اولی آیین اهورامزدا را ، دومی راستگویی را، سومی آموزش و پرهیزگاری را، و چهارمی دلیری را به او آموزش می دهند (71). این چهار استادی که او نام می برد همان چهار فضیلتی است که از نظر افلاطون سعادت افراد و کمال جامعه در گرو آنهاست یعنی
1- حکومت 2- عدالت 3- عفت 4- شجاعت(71). در اینجا نیز آموزه های مغان مورد استفاده و استناد فیلسوف ما قرار گرفته اند.
ز) ثنویت: اگر چه افلاطون در سیاستمدار می گوید «ما نباید بگوییم که دوگانه خدای متضاد با یکدیگر جهان را می گردانند»، (73) اما در بسیاری از رسالات دیگرش مفاهیمی مربوط به ثنویت را که مهمترین آموزه های دین زرتشت است، بیان می کند. در قوانین مرد آتنی وقتی می پرسد«علت همه امور خوب و بد، پست و شریف و سایر اضداد، یک روح است یا بیش از یکی؟» جواب می شنود: «بیش از یکی، ما نباید تصور کنیم که کمتر از دو روح در کارند، یکی عامل خیر و دیگری عامل شر» (74). این دو آلیسم را در رسالات دیگر او نیز، چون اپینومیس (75) ، ثتایتتوس(76)، جمهوری(77)، فایدون (78)، و شاید تیمائوس(79) می توان دید.
ح) راستی و پرهیز از دروغ: در جمهوری یکی از تعاریفی که برای عدالت آورده، سخن راست گفتن است. او می گوید: «حکیم کسی است که در همه حال از راستی پیروی کند، حکیم عاشق راستی است، هرگز بمقصد دروغ در اندیشه خود راه نمی دهد. چون راستی رهبر باشد، وجود بدی را در پیروان آن تصور نمی توان کرد» (80). او همچنین در قوانین راستی را اصل و سرآغاز همه چیزهای خوب می داند، و این سخنی است که بارها در اوستا درباره «اش» و کسانی که پیرو آن هستند، و یا از زبان زردشت (82)، و یا در کتیبه های داریوش در بیستون (83) ، گفته شده است.
ط) نور: در جمهوری می گوید «چشم به دو طریق و به دو علت متضاد تیره می شود، یکی در نتیجه عبور از روشنایی به تاریکی و دیگری در نتیجه عبور از تاریکی به روشنایی است»، و در ادامه می نویسد: «خورشید فرزند [اصل] خیر است» (48). نور و خورشید از آموزه های مهم در نزد مغان بوده است (85).
ی) گاه شماری و سال بزرگ: برخلاف آنکه در آن زمان در یونان سال قمری رایج داشتند (68)، و افلاطون سال شمسی را- همچون ایرانیان- مبنا قرار داده و در قوانین می نویسد «قانون باید برای هر روز یک جشن و در مجموع 365 جشن تعیین کند» (87). همچنین سال بزرگ آنچنانکه فیلسوف ما در بسیاری از رسالات خود بدان اشاره کرد، 56 هزار سال است(88). این عدد منشاء شرقی، بویژه بابلی و ایرانی دارد و با جهانشناسی و مراحل آفرینش هستی در آیین مغان قابل تطبیق و بررسی است (89).
ک) تناسخ: افلاطون کاملاً تناسخ را باور داشته است. او در جمهوری می نویسد: «روحی که بر شهوات جسمانی چیره نشود، در زایش دوباره شکل مادینه به خود می گیرد و اگر در زندگی زمینی همچنان به آلودگیهای شهوانی و جسمانی ادامه دهد، پس از مرگ در پیکر جانوری جان می گیرد. در تیمائوس نیز می گوید«جانداران بالدار و آبزی و خشکی و زنان، همگی از مسخ شدن انسان جنس مذکر، طی تناسخ و در نتیجه عدم پیروی از قانون سرنوشت پدید آمدند. سپس ادامه می دهد... اگر طی زندگی دوم نیز روی از بدن برنتابند، هر بار در کالبدی حیوانی که حیث خلق و خوی شبیه اوست در خواهد آمد و پیوسته از کالبدی به کالبدی دیگر خواهد رفت (90).
ل) چشم جان: افلاطون در جمهوری می گوید «جان هر کس دارای چشمی است... که از هزاران چشم تنی بسی ارجمند تر است زیرا حقیقت را تنها به یاری آن می توان دید». این بیان در باب چشم جان، به توصیفی که در اوستا بیان شده است، شباهت بسیار دارد(91). البته شباهتهای دیگری نیز میان برخی آراء افلاطون با آیین مغان در ایران باستان بیان شده است که توضیح آن در این مختصر نمی گنجد(92).
افلاطون و آیین مغان پس از افلاطون
در ایران باستان امتی بود که از طرف خدا اداره می گردید ، من اصول عالی عقاید آنان را که نور بود و تجربه افلاطون و اسلافش نیز آن را به مرحله شهود رسانیده بود در کتاب خود موسوم به حکمه الاشراق احیاء کرده ام . (110) مهمترین مشخصه در مکتب اسراقیون که به « افلاطونیان ایران » نیز معروف شده بودند ، تفسیر مثل افلاطونی بر پایه فرشته شناسی زردشتی ( امشاسپندان ) است . (111) در اینجا عقاید زردشتی با آراء افلاطونی بنحو چشمگیری پیوند می خورد . در قرون بعدی نیز جنین نگاهی را می توان دید ، چنانکه میر سید شریف جرجانی در التعریفات زردشت و افلاظون را در خور تقدیس دانسته است . (112)
صدرالمتالهین (113) نیز در کتاب اسفار بمناسبت بحث در عاقل و معقول و عقل ، از افلاطون الهی نقل می کند که عالم دو گانه است : عالم عقل که مثل عقلیه در آن است و عالم حس که اشباح حسیه در آن جای دارد و عالم اول را « کلیس » و عالم ثانی را «کایس» خوانند . همین تفاوت دو عالم عقلی و حسی را بصورت تفاوت دو گونه تعلیم از افلاطون نقل می کند و مفهوم «لیسیه» و «ایسیه» را بر اساس آموخته های خود تفسیر می کند . (114) و (115)
پي نوشت :
1.Starbo . x1 .x532:Anderson _ cumont _cregoire(1903- 1910) 1-111.
2.Haeger (1962)،pp. 131-136: duchsne – gillemin(1953)pp.85-103: Ibid(1962)pp.23-28:burnet (1930) p .16.
3.Meiggs-lewis (1980) no.12.
4. Herodot ، 1 . pp . 70-80، 140-169
5.Ibid ، 1.pp.189-191
6.Ibid . 111.pp.1-40
7.Diodoros ، 111،pp.65:Diogenes laertius ، 1 ، p، 119 diels (1964) 1 ، p .12-13
8.Zarvan = zurvan
در باب زروان ر.ک :وندیداد ،فرگرد 19،بندهای 19،16،13 و پسنا ،هات 72 ،بند10.
9. یک دوره 12 هزار ساله شامل 4 دوره سه هزار ساله است . گزیده های زادسپرم، فصل اول ، بندهای 8-12 و 26 در مورد آفرینش گاه ،تخمه و گیاه و نخستین جفت انسانی مشی و مشیانه ر.ک :بندهشن ک اول ،54 ک دوم1-20 ک سوم، 13-24،ک چهارم ،27.
10. در باب بحث خوب و بد در اوستا ، ر . ک سینا ، هات 30 ، بند 3 ، بحث تاریکی و روشنایی ، گزیده های زادسپرم ، فصل 3.
11. Herodot ، 1،p.70.
تصرف زمین مصر در فاصله سالهای 522-525 ق . م توسط کمبوجیه پسر کوروش صورت گرفت .
12.Ibid ، 1،p.178.
13.Ibid ،111،pp.1-40.
14.Diels (1964)x1، A 11-16.
15. Amasis حدود525-568 ق.م ،پنجمین فرعون سلسله بیست و ششم مصر . در آن زمان رفت و آمد میان میلتوس و مصر بدلیل ایجاد مهاجر نشین یونانی به نام نوکراتیس Naucratis آسانتر شده بود . این شهر را آماسیس جهت ارتباط بیشتر با نواحی شمالی تر، در کنار یکی از شعبه های رود نیل و در نزدیکی اسکندریه کنونی برپا کرده بود .
Cieero ، V ،29،87: Dioorus ،1،p.98:dioggenes lacrtius ، V111 ، p .13.
16. Valerius maximus ،v111،2: Plinus،xxx،12
17. Zabratas تلفظ یونانی شده نام زردشت است . البته نه زردشت پیامبر ، بلکه احتمالا نام موبدی به این نام در دوره های متاخرتر است و شاید بدین خاطر است که فیثاغورس را شاگرد زردشت دانسته اند .
Plutarck،chapter11،2.
18.Herodiot ،11،p.123:Diogenes laertius ،1،p.8.
19.Ross (1924) A2،A5،407 ،986b-987 a.
بر اساس متافیزیک ارسطو « هماهنگی آمیزشی از اضداد است».
20. Diogenes lertius ،v111،p.83:diels(1964)xxIV ،pp.5.11.
21.Diels (1964) vI، c 58.
براساس گزارش پامیلیخیوس Lamblixos فیلسوف و پایه گذار مکتب نو افلاطونی ( درگذشت 330.م)
22.Oُ connor (1985)pp.6-7.
23.Diels (1964) vI، c 58.
24. هنوز بسیاری از زردشتیان خوردن گوشت خروسی را که بانگ می زند ، روا نمی دارند . در این مورد
ر . ک یشتیا ، بخش نخست ،ص 520-521 .
25. بر این اساس داریوش از او خواسته بود تا به ایران سفر کند ، هر چند حکیم ما نپذیرفته بود .
Diogenes laertius ، IX ،PP.13-14
26. نام او هرمودوروس HERMODOROS بود .
Diogenes laertius ،IX،pp .1-12
27. Ibid ،IX ،pp،7-8 ،diels ، (1964 ) xxII ،pp،5-21.
28.Asa به معنای راستی ، درستی و پاکی است . Aria نیر به همان معانی است و در اسنجا بیشتر به معنای موافق قانون ایزدی و دستور پارسایی به کار میرود . پسنا ،هات7، بند 1.
29. Democedes حدود 285-521 ق.م . در این مورد نگاه کنید به :
Herodot ،iii،pp،125-138
30.Herodot، III،p.102،IV،p.44:strabo،XIV،pp.2،20.
31. polycritos ر.ک:
plutrack،artaxerxes،XXI.
32. Herodot ،II،p.134:multon(1913) p.417،no 2.
33.Xanthus حدود 410-470 ق . م او اهل لیدیه در آسیای صغیر بود که در آن وقت جزو قلمرو امپراتوری هخامنشی به حساب می آمد . خسانتوس را شاید بتوان قدیمی ترین نویسنده یونانی دانست که از زردشت نام برده است .
34.Strabo،I،p.49:messina (1930) pp.36-41.
35.Diogenes laertis ، VIII ،pp.51-67:diels (1964) XXXi ،pp.1-86.
مقایسه کنید با :
گریده های زادسپرم ، فصل اول ، بندهای 8-12 و 26 در مورد آفرینش گاه ،تخمه و گیاه و نخستین جفت انسانی مشی و مشیانه ر.ک :بندهشن ک اول ،54 ک دوم1-20 ک سوم، 13-24،ک چهارم ،27.
36.Diogenes laertius ، anaxagors ، pp.59-60.
37.Diogenes laertius ، IX،pp.34-37::burnet (1930) ، I،pa. 195.
38. Diels (1964) ،LXVIII،pp.35-165.
39. مقایسه کنید با یسنا ،هات 45،بند 2.
40. Diogenes laertius،I،8،plutarck ،Isis&osiers ،XLVI-XLVII، benveniste(1929) pp.71-72.
41.Plinius ،XXX،p.81.
42. eudoxu در حدود 355 یا 347-408 یا 400 ق . م در مورد او ر . ک : به توضیحات ص 5 و یادداشتهای 91 به بعد .
43. Jaeger (1923) p.133.
44. Diogenes laertius ،plato ،VIII،IX،cieero ، v،29.
45.Diodorus ،XI،PP،71-74،Herodot ،III،p،7: Thucydid ، I ،pp.104-110.
46.Draper (1876) ، I ،pp،189-191 : tarn (1927) pp.146-149.
47.قوانین ، E 656 .
48. Diogenes laertius ، III ،p.7:plinius ،XXX،pp.1-2.
پلینی معتقد است که افلاطون به این سفر رفته است .
49.Jaeger (1923) p.133.
50.Metaphysics ،1091، b 8-13 :Diogenes laertius ، I ، p .8.
51. Mithranes در مورد این شخص اطلاعات درستی در دست نیست . اما شاید او همان میترانس از شاهان ارمنستان در دوره هخامنشیان باشد که مابین سالهای 331-317 ق.م حکومت کرده است .
52. Orontes ،شاید او همان اورونتس دوم از شاهان ارمنستان در دوره هخامنشیان باشد که مابین سالهای 344-331 ق.م حکومت کرده است . ر. ک : یادداشت پیشین .
53.Diogenes Laertius VIII،p،.25:justi(1963) p.235.
54. کتیبه بیستون ،ستون چهارم ،سطرهای 88تا92 ،ر.ک:
Sharp(1961) p.70
55.diogenes laertius ، VIII،oo.86-90:strabo،II،p.14.
کفته اند که رساله اوکتااتریس ، Octaetris یا دوره هشت ساله گاهشماری خود را در این ایام که در محضر کاهنان مصری بوده ،فراهم کرده است . همچنین به نظر می رسد در آنجا از طرف آگسیلائوس دوم Agsilaus II ( در حدود 360-444 ق.م ) پادشاه اسپارت ، با نختانیبف دوم Nextanibef II ( در حدود 360-341 ق.م ) پادشاه مصر به مذاکرات سیاسی پرداخته است .
Huxley (1963) pp.83-96.
56.منظور رساله جغرافیایی « GES PRIODOSدور [ مدار] زمین » است . از مصر در کتاب دوم آن رساله سخن گفته است .
Lasserre(1966)ff 287-299.
57.Nabu - Rimani حدود 500 ق .م .ر . ک:
Huxley (1963) pp.83-96.
58. Lasserre (1966)ff 303 Huxley (1963) pp.83-96.341.
59. Epinomis ، در باب انتساب این رساله به افلاطون اختلافاتی میان محققین وجود دارد . Praechter و نیز Taylor این رساله را اصیل و موثق می دانند ، اما Jaeger آن را نه اثر افلاطون بلکه اثر شاگرد او فیلیپ اوپوسی می داند .
Copleston (1971) p.194 : taylor (1926) p . 497 : jaeger (1934) p.132:Diogenes Laertius ،III،P.37.
60.Epistles یا نامه هایی که از افلاطون به جای مانده ،سیزده عددند. نامه هفتم که شاید مهمترین این نامه ها نیز باشد ،پس از کشته شدن دیون Dion از دوستان افلاطون (354ق.م ) نوشته شده است
61.Alcibiades ، سیاستمدار آتنی ( حدود 404-405 ق.م )که مدتی نزد سقراط درس خوانده بود . دو رساله از رسالات منتسب به افلاطون به نام اوست . الکیبیادس اول و دوم .انتساب رساله الکیبیادس دوم به افلاطون و اصالت آن به طور کلی توسط محققین رد شده است ، اما در باب اصالت الکیبیادس اول هنوز بحث و گفتگو در میان است . تیلور معتقد است که این رساله حتما اثر یکی از شاگردان افلاطون به نام آیسخینس aeschines ( حدود 389-314 ق .م ) است . این عقیده را پراشتر نیز دارد . از طرف دیگر محققینی چون کروآزه و بنونیست این رساله را اثر افلاطون شمرده اند .
Taylor (1926) p 13 : praechter (1926) p.199:copleston (1971) p.194:Diogenes laertius ، I ،p . 173: croiset - bobin ، p .270: benveniste (1929) ،chap ،I.
62. پلینی (24-79 م) مورخ و طبیعیدان مشهور رومی می نویسد « ائودوکسوس و ارسطاطالیس [ هر دو از شاگردان افلاطون ] زمان زردشت آورنده آیین مغ را که عالیترین و مفیدترین فلسفه است ، شش هزار سال پیش از مرگ افلاطون دانسته اند» . این عدد شش هزار سال شاید از تعالیم مغان گرفته شده باشد. مغان سال کیهانی را 12 هزار سال ( شامل دو قسمت شش هزار سالی ) می دانستند که دوران نخستین آن با ظهور زردشت مشخص شده بود . در این مورد ر. ک :
گزیده های زادسپرم ، فصل اول ، بند های 8-12 ،26 در مورد آفرینش گاو ،تخمه و گیاه و نخستین جفت انسانی مشی و مشیانه ر.ک : بندهشن ک اول ،54،ک دوم ،1-20،ک سوم،13-24، ک چهارم ،27.
Plinius ، XXX، pp ، 1- 2 : Jackson (1928) .p .151
63. Laws ،pp ، 693 -695 ،701 E : Epistle ، pp، 326-350.
64.Republic ، pp ،402-418.
65. یسنا ، هات ،11 ،بند6،هات13، بند 3 .
66.Republic ،I، p ، 336.
67.Republic ، I ، p ، 433.
68.یسنا ، هات 11 ، بند 6 .
69. Jaeger (1965) I ، pp . 105 -106 ،443 ، note 23 .
70. Politicus . pp .292 -303 : Republic ، p . 494 : Laws ، pp . 708 ،757 .
71 Alcibiades ، I ،P .122.
افلاطون فرزانه ترین را سophotatos ماخوذ از Sophia ( حکمت و فرزانگی ) ، دادورزترین را Dikaiotatos ماخوذ از Dikaiosyne ( عدالت و داد ) ، پرهیز گارترین را Sophronestatos ماخوذ از Sophrosyne ( عفت و تقوا ) و دلیرترین را Andreiotatos ماخوذ از Andreia
( شجاعت و دلیری ) نام داده است .
72.Republic ، IV ،pp . 309 ، 431-434 .
73. Politicus ، p . 270.
74. Laws ، pp . 896-897 ، 961 .
75. Epinomis ، p .988
76. Theaitetos ، p ، 176.
77. Republic ، p .431.
78.Phaidon ، p . 270 .
79. Timaeus ، pp . 28-30 ، 41 ، 48 ، 69 .
80. Republic ، pp ،485-501 .
81. Laws ، V ، p.730.
82 . یسنا ، هات 7 ، بند 1 و هات 43، بندهای 7و8 .
83. کتیبه بیستون ، ستون چهارم ، سطرهای 33 تا 69 . ر. ک .
Sharp (1961) pp . 64-68 .
84 .Republic ، pp . 504 – 518 .
85 . گزیده های زادسپرم ، فصل اول ، بندهای 1-2 .
86. Bickerman (1969) pp.38-41 : Pannekock(1961)pp.107-108 .
87.Laws ، p .828 .
88.Republic ، 546 : Politicus ، p .270.
89 . محایبه طول سال بزرگ از نظر افلاطون ، بر اساس سه عدد 3 ، 4، 5 ( کوچکترین اعداد اصلی نشاندهدنده اضلاع یک مثلث قائم الزاویه از قضیه فیثاغوریان ) است که در هم ضرب شده اند 60=5×4×3 و نتیجه چهار بار در هم ضرب شده که می شود3600 و سپس این رقم در خود یعنی3600 ضرب شده که نتیجه آن عدد 12960000 می شود . حال اگر این عدد را بر روزهای سال شمسی که 360 است تقسیم کرد ( بدون احتساب 5 روز آخر سال = پنجه دزدیده ) عدد 36 هزار به دست می آید . این عدد در حساب شصت گانی (ستینی ) سومریان و بابلیان از توان چهارم خود به دست می آید12960000= 60×60×60× 60 .
ر . ک : سارتون (1336) ج 2 ، ص 467 .
90. Timaeus ، pp ، 41،90: Republic ،pp.613-621: Politicus ، p، 272 : Phaidon ،pp،109-114 .
91. Republic ، pp . 527 -540 .
مقایسه شود با یسنا ، هات 31 ، بند 8 و هات 33 ، بند 6 .
92. مانند آموزه مشارکت نزد افلاطون که معنای حضور کل در جزء دارد و او آن را «پاروسیا» می نامد . برخی از محققین این آموزه را با تعالیم زردشت دربارة تجلی خداوند در مخلوق « آکا » در ارتباط می بینند . و یا شباهتی که پالیرو میان واژه دئنا Daena که ریشة آن بمعنای «دیدن» است در اوستا ، با واژه آیدوس Eidos که ریشه آن نیز به همان معنی است در نظر افلاطون ، و یا شباهتی که پانوسی میان بغ Bega با واژه های ، Vi – baxs ، Sarika ، Methexis بکار رفته توسط افلاطون می بیند .
ر . ک : پانوسی ، استفان ، تاثیر فرهنگ و جهان بینی ایرانی بر افلاطون ، ص 10 ، 70-95 .
93. Jaeger (1962 ) pp . 131-134 : Guthrie (1969 ) pp . 491 -492 .
94. Speusippus حدود 339-410 ق.م فرزند Potone خواهر افلاطون که پس از مرگ دائی خود به ریاست آکادمی رسید . ر . ک :
Diogenes Laertius ، IV ،pp ،4-5:Jaeger (1962) p.110: Praeehter (1926) p . 343: Gutherie (1969) pp .491 -492.
95 . Xenoerates حدود 314-395 ق .م پس از مرگ اسپیوسیپوس به ریاست آکادمی رسید . ر.ک:
Diogenes Laertius ،IV،8-14: Guthrie (1969) ، pp . 491-192.
96. Hermodorus اهل سیراکوس که نباید او را با هرمودوروس دوست هراکلیتوس ( یادداشت 38 ) اشتباه کرد . او در یک رساله مربوط به ریاضیات ، علاقه مندی خود را به آیین مغان ایران ابراز کرده و نظریه ای را درباره تاریخ زردشت و ریشه شناسی یونانی نام او عرضه کرده است . ر . ک :
Diogenes Laertius ، I ، pp . 2- 8 ، II ، p . 106 ، III ، p. 6 :Guthrie (1969) pp.491-492 .
97. سیمپلیکیوس Simplicius اهل صقلیه ، دیوگنس Diogenes ، هرمیاس Hermias ، یولالیوس Eulalios ، پریسکیانوس Priskianos ،داماسکیوس Damaskios ، ایسیدوروس Isidoros ، اینان بسال 531 م به ایران آمدند . انوسیروان شخصا با بعضی از این فیلسوفان خاصه پریسکیانوس مباحثاتی داشت . این فیلسوف کتابی در پاسخ به پرسشهای پادشاه نوشت که نسخه خطی آن را در کتابخانه
Saint - Gernia پاریس Bywater بسال 1886 در برلین با حواشی و توضیحات چاپ کرده است . 31-30 . II ، Agathias .
98.گندی شاپور Gunde Shahpuhr . کرسی خوزستان در زمان ساسانیان که بزرگترین مرکز علمی و طبی آن زمان ایران در آن ساخته شده بود . به گفته مسعودی در مروج الذهب پادشاهان ساسانی تا زمان هرمز پسر نرسی در آن جا اقامت داشته اند . جندی شاپور در قرون اولیه اسلام هنوز آنقدر اهمیت داشت که بتواند بخش مهمی از فرهنگ ایران باستان را به دوران اسلامی منتقل سازد . البته این شهر به مرور زمان از میان رفته و بجای آن در دوران صفویه روستایی به نام شاه آباد ساخته شده که امروز در 18 کیلومتری جنوب ذزفول بسوی شوشتر قرار دارد . مسعودی ، ج 2 ، ص 175 .
99. Agathias ،II،pp . 28-29.
100. مسعودی .
101. دوره اول ترجمه در عصر عباسیان از زمان خلافت منصور ( دومین خلیفه عباسی 136-158 ق ) و بنای بغداد آغاز شد و تا پایان خلافت هارون ( پنجمین خلیفه عباسی 170-193 ق ) ادامه یافت .
102. ابن الندیم ، الفهرست ، ص 348-378 .
103. ابن ابی اصیبعه ، عیون الانباء فی الطبقات الاطباء ، ج 1، ص 36 ، 206-215 ، 245 .
104. قفطی ، علی ، اخبار الحکما ، ص 26-27 ، 56-55 ، 68-76 ، 240 -247 ، در یکی از قدیمی ترین فهرستهای رسالات اسلامی که در سال 241 و 242 ق ، توسط مترجم بزرگ آن زمان حنین بن اسحق ( 194-200 یا 206 ق ) نوشته شده و در آن آثار جالینوس که بزبان سریانی و عربی ترجمه شده اشاره کرده است ( نسخه منحصر بفرد کتابخانه ایاصوفیه به شماره 3631 ) ، نام دو رساله فی آراء بقراط و فلاطن و جوامع کتب افلاطون دیده می شود . ر . ک : محقق ( 1368 ) ص 387-379 .
105. ابو یوسف یعقوب بن اسحق الکندی ، حدود 185-252 ق . م در رساله ای به نام العقل فی النفس به بررسی آراء افلاطون و دیگر فلاسفه قدیم پرداخته است . ر . ک : ابن الندیم ، ص 365-357 : قفطی ، ص 240-247 : ابن ابی اصیبعه ، ج 1 ، ص 206-214 .
106. محمد بن زکریای رازی ، حدود 313-251 ق . رازی از میان فالاسفه قدیم یونان بیشتر از همه متوجه افلاطون و متاثر از اوست و در کتاب الطب الروحانی خود از او بعنوان « سرور فیلسوفان و بزرگترین آنان » یاد می کند . رازی رساله تیمائوس افلاطون را شرح و تفسیر کرده و در رسالات دیگر خود همچون فی الفلسفه القدیمه نقص کتاب فرفوریوس الی انابوالمصری ، کتاب فی العلم الالهی علی رای افلاطون را بازگفته است . ر . ک : محقق (1368) ، ص 99-105 ، 142، 155-161 .
107 . ابو نصر محمد بن محد ، حدود 339 -259 ق . او در فلسفه به آراء افلاطون و ارسطو توجه بسیار کرده و سعی در تطبیق عقاید آن دو داشته و بدین جهت کتاب المجمع بین الرایین را نوشته است . او همچنین در رساله آراء اهل المدینه الفاضله به آراء افلاطون توجه داشته و در رساله فصوص الحکم برای اثبات توحید ، بیشتر به اصول عقاید نو افلاطونیان و عرفا نزدیک شده است . ر . ک : فارابی ، رساله فی آراء...... ص 105،20-27، 46-67 ، همو، الثمره المرضیه ، ص 4-10، 26-55 ، 72-77 ، مقایسه شود با : ابن الندیم ، ص 368 : قفطی ، ص : 182-184 : ابن ابی اصیبعه ، ج 2، ص 134 -140 .
108. اخوان الصفا و خلان الوفا گروهی از حکمای قرن چهارم هجری می باشند که در صدد نزدیک ساختن جکمت یونانی با دین اسلام بوده اند . ابوحیان توحیدی در حدود 373 ق نام برخی از مصنفین این گروه را برده است . اینان به بررسی آراء فلسفه قدیم همچون فیثاغورس و هرمس و ارسطو پرداخته اند ، اما سقراط و افلاطون را بر دیگران ترجیح داده اند . آنان از مثل افلاطونی متاثر بوده و در زمینه علم اعداد ( ارثماطیقی ) به فیثاغورس و نیکوماخوس و افلاطون وابسته اند ، همچنین در باب تعلیم و تربیت نوجوانان فکر « عشق افلاطونی » را پذیرفته اند . ر . ک : الرساله الجامعیه ، ج 1، ص 24-33 ، ج 2 ، ص 232 ، ج 3 ،
ص 35 ، ج 4، ص 170-173 . مقایسه شود با : قفطی ، ص 58 به بعد : بیهقی ، ص 21،64.
109. شهاب الدین یحیی بن حبش بن امیرک، صوفی و فیلسوف بزرگ قرن ششم هجری ، متولد 549 در سهرورد زنجان ، مقتول در شهر حلب در 587 ق به سبب اظهارات و عقاید خویش ، بهترین ماخذ درباره او کار مرید و مفسر آثار وی شمس الدین شهرزوری است به نام نزهه الارواح و روضه الافراح .
110. مقدمه حکمه الاشراق ، ص 5-13، او در این مقدمه پس از اشاره به افلاطون بصورت «افلاطون الهی استاد فلسفه من » پایه و اساس حکمت اشراقی را دو اصل نور و ظلمت می داند که بوسیله حکمای ایرانی بنا شده است .
111. حکمه الاشراق ، ص 130-160 ،199-210، مقایسه شود با سه رساله ( تلویحات ، مقاومات ، مطارهات ) ص 502-503، .
112. جرجانی ، میر سید شریف علی ، التعریفات ، ص 39-42 .
113. صدرالدین محمد بن ابراهیم معروف به ملاصدرا متولد شیراز در حدود 979 ، فوت در بصره هنگام سفر به حج در 1050 ق . فیلسوف بزرگ دوران صفویه و بنیانگذار سومین مکتب اصلی فلسفه اسلامی یعنی « حکمت متعالیه » است که از دو مکتب دیگر – حکمت مشائیه و حکمت اشراقیه – متمایز است . ملاصدرا که یکی از آثار خود را به نام الحکمه العرشیه در شرح حکمه الاشراق نوشته است . ضمن ارج نهادن به او ، همچون سهروردی به فلسفه قدیم از جمله افلاطون توجه کرده و دلایل سهروردی را در اثبات وجود مثل افلاطونی و ارباب انواع پذیرفته و در تقسیم مراتب وجود به طولی و عرضی از طرح فرشته شناسی حکمه الاشراق سود برده است . ر . ک : نصر (1365) ، ص475-505 .
114.بصورتهای «ایسیتها» و «هومویس الایسیات » و «الابداع تاییس الشیء» ،«فالتاییس»،
«فمویس الاشیاء»،«صوره الایس باالایسیه». الحکمه المتعالیه ، ج 5 ، ص345-346 مقایسه شود با : آشتیانی ، ج 1 ، ص 208 . در اصطلاحات فلسفه اسلامی دو واژه «ایس» و «ایسیه» به جای موجود و وجود ( هستی و هستنده ) بکار رفته است . ایشان واژه «ایس» را از کلمه عربی «لیس» که معنای نیست می دهد مشتق و آن را از دو جزء «لا» و «ایس» مرکب دانسته و بدینسان با حذف «لا» جزء دوم یعنی «ایس» را به مفهوم هست و هستی و نیز واژه «ایس» را به معنای هستنده بکاربرده انده و همچنین اسم مصدر از آن به شکل «ایسیه» ساخته اند . بنظر می رسد تعبیر لیسی در معنای لاوجودی و ایسی در مفهوم وجودی در نزد حکمای پیشین نیز سابقه داشته است . چنانکه کندی از «ایس» به معنی موجود استفاده کرده و «ایسات» را در مفهوم موجودات _ در مقابل لیس به معنی لاموجود _ بکار برده است . چنانکه در تعریف «ابداع » گفته است که آن عبارت است از«تاسیس الایسات عن لیس» که پیداست از کلمه خارج از استعمال «ایس» مصدر «تاسیس» هم ساخته است ، هر چند ممکن است مترجمان قدیم سریانی در نقل مفهوم وجود و لاوجود برای حفظ تشابه و توازن ، لفظی با لفظ معمول «لیس» بمعنی لاوجود از لفظ یونانی «اوسیهOusia» - که در عین حال هم جوهر و هم وجود ثابت و لا یتغیر را می رساند – واژه «ایس» را بر همان وزن ساخته باشند یا با این عنوان که واژه «لیس» می بایست نفی «ایس» باشد ، آن را در مقابل واژه «لیس» شایع کرده باشند .
ر.ک:ابوریده ، رسائل کندی ، ص 20-21 ،ابوحیان توحیدی، الامتاع و الموانسه، ج 2 ، ص 18 ، خراسانی ، نخستین فیلسوفان یونانی ، ص 82 ، زرین کوب ، افلاطون در ایران، با کاروان اندیشه ، ص 224-227 .
115 – مجموعه مقالات همایش جهانی حکیم ملاصدرا ، تهران ، بنیاد حکمت صدرا ، 1383 ،
صص 238-220
منابع
- Agathias ،1828، Historiarum Libi quingue ، Bonn .
- Anderson ، H.G.C-Fr.Cumont-H.Gregoire،1903-1910،Studia Pontica ، I-III .
- Anklesaria ،B،T،1908،The Bundahishn ،Bombay.
- _________ ، 1964، vichitakiha- i – Zatsparam ، Bombay .
- Benvineste ، E ، 1929 ، The Persian Religion According to the Chief Greek Texts ، Paris .
- Bickerman ، E ، J ، 1969 ، Chronology of the Ancient World ، London .
- Burnet ،J،1930، Early Greek Philsophy ، Black ، 4th Edition
- Cieero ، the finibus ، Loeb Library .
- Copleston ،f ، 1971 ، A ، History of Philosophy (vol.1) ، Greece and Room ،serach Press ، London
- Croiset ، M ، L ، Bobin ، Platon ، oeuvres completes .
- Ctesias ، 1888 ، The Fragments of The Persika of Ctesias ، ed ، J ، Gilmore
- Diels ، H ، 1964، Die Fragmente der Vorsokratiker ، H ،aufl،Berlin.
- Dioderus ،1888-1906،Bibliothegue Historigue ، ed ، C ، T .Fischer ، Leipzig، Teubner.
- Diogenes laertius ،lives and opinions of the eminent philosophers ،loeb classical library ، 2vols.
- Draper ، J، W ،1876، History of the intellectual development philosophers، new York ، 2vols .
- Duchesne – Guillemin j ، 1953 ، Ohrmazd et Ahriman ، paris .
- _________،1962، La Relegion de L iran ancient ، paris .
- Guthrie ،W،K،C،1969،plato . in . A history of Greek Philosophy ، Cambridge university press ، vol IV.
- Herodotus ،1862،history، Tr،g،Rawlinson ، London ، 4 vol .
- Huxley ، G ، L ، 1963، »subjects of kindosian« in Greek Ramon & Bezantine studies ،IV ، pp ،83-96 .
- Jackson ،W،1928، Zoroastrian studies ، new York .
- Jaeger ،W،1923،Aristoteles ،Berlin ، Trans ،R ، Robinson ، 1934 ،Publish oxford ،1962.
- _______،1965، paiedia ، The ideals of Greek Culture ، Oxford university Press ، new York .
- Jamasp ، H ، 1907، vendidad ، Bombay ، 2vol .
- Jowett ، B ، 1953، Dialogues of Plato ، trans .Engl . Oxford .
- Justi F ، 1963، iranisches Namenbuch ، Hildesheim .
- Lasserre ، F ، 1966، Die Fragmente Des Eudoxos Von Khidos ، Berlin .
- Meiggs ، R ، lewis ، D ، 1980، A Selection of Greek Historical Inscriptions ، oxford .
- Messina G ، 1930، Der Ursprung Der Magier und die zarathustrische Religion ، Roma .
- Moulton ،H، 1913، Early Zoroastrianism ، London .
- O Connor ، D ، J، 1985، A Critical History of Western Philosophy ،free press .
- Pannekoek ، A ، 1961، A History of Astronamy ،London .
/س