کاربردهاي ساق در قرآن
1. مابين زانو تا مچ پا
قرآن کريم ميفرمايد: «كَلاَّ إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِيَ وَقِيلَ مَنْ رَاقٍ وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ». (4) برخي از مفسران مقصود از ساق را مابين زانو تا مچ دانستهاند و «التفّت» را به پيچيده شدن ساق پاها با يکديگر در زمان مفارقت روح به جهت نبودن تعادل در اعضا يا قرار گرفتن در کفن تفسير کردهاند، چنانکه اين احتمال را ميتوان در تفسير کشاف، (5) مفردات راغب (6) و مجمع البيان (7) ملاحظه کرد. برخي همانند مؤلف الميزان آيه را ظاهر در همين معنا دانستهاند و آن را مربوط به پيچيده شدن ساق پاهاي محتضر دانستهاند. ايشان در ادامه، معناي شدائد و سختيها را براي کلمه «ساق» از نظر دور نداشته و آن را ممکن دانسته است؛ (8) ولي براساس برخي روايات، مقصود از «الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ» پيچيده شدن شدت و سختي دنيا به آخرت است؛ از امام محمدباقر (عليهالسلام) در تفسير «وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ» روايت شده است که فرمود: «التفّت الدنيا بالآخرة»: دنيا به آخرت پيچيده شده است. (9) اين معنا بر اين اساس است که يکي از معاني ساق، شدائد و سختيهاست و پيچيده شدن شدت و سختي دنيا به آخرت نقطه شروع سختيها و از مصاديق آن است؛ (10) در نتيجه ميتوان براساس احتمال اول ساق را به معناي مابين زانو تا مچ دانست.ساق در آيهاي ديگر با هيئت جمع به همين معنا آمده است. خداوند در قصه رد شدن اسبها از پيش روي حضرت سليمان ميفرمايد: «رُدُّوهَا عَلَيَّ فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَالْأَعْنَاقِ». (11) اکثر مفسران معتقدند مرجع ضمير «رُدُّوهَا» اسبهايند و معناي آيه چنين است که سليمان گفت: «بار ديگر آنها را نزد من بازگردانيد». (12) «سوق» جمع ساق است و جمله «فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَالْأَعْنَاقِ» يعني دست به ساقها و گردنهاي اسبها کشيد.
برخي گفتهاند معناي مسح در اين آيه، قطع است؛ يعني سليمان ساق پاهاي اسبها و گردن آنها را قطع کرد و اين بدان جهت بوده که رژه اسبها موجب قضا شدن نماز عصر سليمان (عليهالسلام) شد و حضرت از فرط ناراحتي، ساق و گردن آنها را قطع کرد؛ ولي همانگونه که در روايتي از اميرالمؤمنين (عليهالسلام) آمده است «اِنّ انبياءَ الله لا يَظلِمُون و لا يأمرون بِالظلم لِانّهم معصومون مطهّرون»، پيامبران ستم نميکنند و دستور به ظلم نيز نميدهند؛ چون آنان معصوم و پاکاند؛ بنابراين نسبت دادن قطع کردن ساق و گردن اسبها به حضرت سليمان (عليهالسلام) نميتواند صحيح باشد؛ (13) علاوه بر آنکه استعمال کلمه «مسح» در قطع خلاف ظاهر است.
2. استعاره از شدت و سختي
قرآن کريم درباره روز قيامت ميفرمايد: «يَوْمَ يُكْشَفُ عَن سَاقٍ وَيُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلاَ يَسْتَطِيعُونَ». (14) کلمه ساق در اين آيه تمثيل براي شدت و سختي است؛ زيرا مردم هنگامي که کار سخت ميشد و ميخواستند فرار کنند، ساق پاها را بالا ميزدند و شلوار را بر کمر محکم ميکردند، چنانکه درباره فرد بخيل گفته ميشود «دست او بسته در غل و زنجير است» با اينکه بر دستان او غل و زنجيري نيست و اين فقط مثلي براي بخل و عدم انفاق اوست. (15) وقتي عرب ميگويد «قامت الحرب علي ساقٍ، کشفت عن ساقٍ» قصد او از اين جمله فهماندن شدت و سختي جنگ است و اين معنا در اشعار عرب نيز کاربرد دارد. گفتني است دعوت به سجود براي توبيخ و سرزنش کافران است که در دنيا حاضر به سجده و خضوع در مقابل خداوند نبودند. (16) راغب وجه کنايه بودن ساق از شدت و سختي را اينگونه شرح ميدهد: هنگامي که بچه شتر در شکم مادرش ميمُرد، براي بيرون آوردن آن دست خود را داخل رحم ميکردند و ساق پاي شتر را ميگرفتند و بچه شتر را بيرون ميآوردند؛ بر اين اساس ساق در کارهاي سخت و شديد کاربرد يافت. (17)3. ساقه گياه
خداوند متعال در تمثيل اصحاب پيامبر ميفرمايد: «وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ». (18) «شَطْأَهُ» به معناي جوانه و شاخههاي فرعي است که از ريشه بيرون ميآيد و «آزره» به معناي کمک و اعانت است و «سوق» جمع ساق به معناي ساقه و ريشههايي است که زراعت بر آن ميايستد. (19) اين معنا، قريه بر کلمه «زرع» است؛ بنابراين ترجمه آيه چنين است: «و مَثَل و توصيف آنان (مؤمنان به پيامبر خاتم) در انجيل همانند زراعتي است که جوانههاي فرعي خود را از بُن ريشه خارج ساخته، سپس آنها را تقويت کرده تا جايي که آنها استوار شده و بر ساقههاي خود ايستادهاند، به گونهاي که برزگران را به شگفتي ميآورد».پينوشتها:
1. احمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ج 1 و 2، ص 296.
2. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغة؛ ج 3، ص 117.
3. حسين بن محمد دامغاني؛ الوجوه و النظائر؛ ص 423.
4. قيامت: 26-29.
5. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 4، ص 663.
6. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 436.
7. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 9 و 10؛ ص 606.
8. محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 20، ص 113.
9. ابن جمعه عروسي حويزي؛ تفسير نور الثقلين؛ ج 5، ص 465، ح 26.
10. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 20، ص 113.
11. ص: 33.
12. همان.
13. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 7 و 8، ص 741.
14. قلم: 42.
15. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 4، ص 594. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 20، ص 384.
16. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان؛ ج 10، ص 87.
17. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 436.
18. فتح: 29.
19. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 9 و 10، ص 606. عبدالله بيضاوي؛ تفسير البيضاوي؛ ج 4، ص 164.
منبعمقاله: کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.