واژه‌ی عرش در قرآن

«عرش» در لغت به معناي تخت پادشاه، قوام امور، سايبان و سقف خانه است و اصل در معناي آن چيزي است که بر بالاي سر گسترانده شود، در مقابل فرش. اين کلمه به لحاظ معنا امري نسبي است؛ بنابراين گاه آنچه
پنجشنبه، 28 ارديبهشت 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
واژه‌ی عرش در قرآن
 عرش

نويسنده: عباس کوثري

 
«عرش» در لغت به معناي تخت پادشاه، قوام امور، سايبان و سقف خانه (1) است و اصل در معناي آن چيزي است که بر بالاي سر گسترانده شود، در مقابل فرش. اين کلمه به لحاظ معنا امري نسبي است؛ بنابراين گاه آنچه براي فردي عرش است، براي ديگري که در طبقه بالاست فرش مي‌شود. اين کلمه در هر يک از امور مادي و معنوي به کار مي‌رود، بدين‌گونه که گاه ارتفاع و سلطه در امر مادي است و گاه در امور روحاني و ملکوتي. (2)

کاربردهاي عرش در قرآن

1. تخت

قرآن کريم در چند مورد از تخت بلقيس با کلمه عرش ياد کرده است. نخست در جريان خبر آوردن هدهد براي حضرت سليمان (عليه‌السلام) که گفت: «جِئْتُكَ مِن سَبَإِ بِنَبَإٍ يَقِينٍ إِنِّي وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِيَتْ مِن كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ»: (3) من از سرزمين سبأ خبر قطعي براي تو آورده‌ام. زني را ديدم که بر آنان حکومت مي‌کند و همه چيز در اختيار دارد و تخت عظيمي دارد.
ديگري در کلام حضرت سليمان است که فرمود: «يَا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ»: (4) اي بزرگان کدام‌يک از شما تخت او را براي من مي‌آورد، پيش از آنکه به حال تسليم نزد من آيند. بار ديگر پس از احضار تخت بلقيس است: «قَالَ نَكِّرُوا لَهَا عَرْشَهَا نَنظُرْ أَتَهْتَدِي أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لاَ يَهْتَدُونَ * فَلَمَّا جَاءَتْ قِيلَ أَهكَذَا عَرْشُكِ قَالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ»: (5) تخت او را برايش ناشناس سازيد ببينم آيا متوجه مي‌شود يا از کساني است که هدايت نخواهند شد.
در سوره يوسف نيز تخت پادشاهي يوسف (عليه‌السلام) با عنوان «عرش» آمده است: «وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً». (6)

2. سقف خانه‌ها

قرآن کريم در يکي از داستان‌هايش نمونه‌اي عيني از احياي مردگان را نقل کرده است. داستان درباره يکي از آبادي‌هاي ويران شده با سقف‌هاي فروريخته است: «أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى‏ قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى‏ عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى‏ يُحْيِيْ هذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِاْئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ». (7) «خَاوِيَةٌ» در اصل به معناي خالي شدن و سقوط است (8) «خوت الدّار» به معناي خالي شدن خانه از سکنه (9) و نيز به معناي فروريختن آن است و عروش به معناي سقف‌هاست. (10)
برخي معتقدند عرش با سقف تفاوت دارد، بدين‌سان که سقف فقط به قسمت بالاي عمارت گفته مي‌شود؛ ولي عرش سقفي است که همراه با پايه و ستون است، مانند داربست‌هاي درخت انگور؛ (11) ولي اين مطلب در همهي آيات مصداق ندارد؛ زيرا با توجه به اينکه در آيه 259 بقره و 45 حج کلمه‌ي «قريه» آمده، «عروشها» در جمله «خاوية علي عروشها» با خانه‌هاي سقف‌دار تناسب دارد نه سقف‌هاي داربستي؛ بدين معنا که ديوارهاي خانه‌هاي آنان بر روي خرابه‌هاي سقف فروريخته و منهدم شده بود، چنان‌که در خانه‌هاي خالي از سکنه بسياري از اوقات قبل از فروريختن ديوارها، سقف‌ها فرو مي‌ريزد يا آنکه معنايش اين است که فقط سقف‌هاي خانه‌هايشان خراب شده بود و ديوارها سالم بود. (12)
به همين‌سان است آيه شريفه که مي‌فرمايد: «فَكَأَيِّن مِن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا وَهِيَ ظَالِمَةٌ فَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى‏ عُرُوشِهَا وَبِئْرٍ مُّعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَّشِيدٍ»: (13) چه بسيار شهرها و آبادي‌هايي که نابود و هلاکشان کرديم؛ درحالي‌که ستمگر بودند؛ به گونه‌اي که بر سقف‌هاي خود فرو ريختند و چه بسيار چاه پر آب که بي‌صاحب ماند و چه بسيار قصرهاي محکم و مرتفع.

3. داربست‌هاي درخت انگور

خداوند متعال مي‌فرمايد: «وَاضْرِبْ لَهُم مَثَلاً رَجُلَيْنِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنَابٍ وَحَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمَا زَرْعاً...»: (14) براي آنان مثالي بزن؛ آن دو مرد که براي يکي از آنها دو باغ از انواع انگورها قرار داديم و گرداگرد آن دو را با درختان نخل پوشانديم و در ميانشان زراعت پربرکتي قرار داديم.
قرآن کريم در ادامه، غرور صاحب دو باغ و عدم باور وي را به قيامت به همراه شرک‌ورزي و کفر وي نقل مي‌کند و در بيان مجازات وي مي‌فرمايد: «وَأُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلَى‏ ما أَنفَقَ فِيهَا وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى‏ عُرُوشِهَا وَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً». به قرينه آنکه در آيه اول درختان انگور به صورت عمده و اصلي مطرح شده، مي‌توان گفت مقصود از «عُرُوشِهَا» داربست‌هاي درخت انگور است. برخي از مفسران در پاسخ به اينکه چرا فقط درختان انگور ذکر شده‌اند، مي‌نويسند: علت اين است که درختان انگور عمده درختان باغ بوده‌اند و درختان نخل و زراعت‌ها مکمل آنها بوده‌اند يا آنکه از بين رفتن درختان انگور با اينکه تکيه بر داربست‌ها داشته‌اند، افاده مي‌کند که نابودي بقيه درختان به طريق اولي است يا آنکه براي دختان انگور خرج‌هاي بيشتري داشته است. (15)
بسياري از مفسران «معروشات» را نيز به معناي درختاني دانسته‌اند که داراي داربست و ستون‌اند. قرآن کريم مي‌فرمايد: «وَهُوَ الَّذِي أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشَاتٍ وَغَيْرَ مَعْرُوشَاتٍ وَالنَّخْلَ وَالزَّرْعَ مُخْتَلِفاً أُكُلُهُ». (16) مؤلف الميزان مي‌نويسد: معروشات به معناي درختاني است که شاخه‌هاي آن به وسيله ستون و داربست بالا رفته و يکي بر بالاي ديگري قرار گرفته است. در نتيجه «جَنَّاتٍ مَعْرُوشَاتٍ» باغ‌هاي انگور و مانند آن است. (17) اين احتمال نيز ذکر شده که مقصود از آن، باغ‌هايي است که داراي بنا و ديوار است. (18)

4. مرکزيت تدبير هستي و حوادث آن

در برخي از آيات براي خداوند متعال صفت «ذُو الْعَرْشِ» ذکر شده است، همانند «رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ»، (19) «وَهُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ»، (20) «إِذاً لاَبْتَغَوْا إِلَى‏ ذِي الْعَرْشِ سَبِيلاً» (21) و «ذِي قُوَّةٍ عِندَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ». (22) قرآن کريم در آياتي ديگر براي عرش الهي حمل‌کنندگاني ذکر مي‌کند و مي‌فرمايد: «الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ»، (23) «وَيَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمَانِيَةٌ». (24) در بعضي از آيات نيز آمده است خداوند بر عرش استيلا و استوا دارد: «ثُمَّ اسْتَوَى‏ عَلَى الْعَرْشِ». (25)
در اينکه معناي عرش چيست آراي گوناگوني وجود دارد. برخي از فرقه‌ها که به نام مشبّهه شهرت يافته‌اند از آن معنايي عاميانه و به دور از ساحت قدس الهي ارائه کرده‌اند و آن را موجودي همانند تخت دانسته‌اند که پايه‌هايش بر آسمان هفتم قرار دارد و خداوند همانند پادشاهان بر آن قرار دارد. در باطل بودن اين عقيده کافي است بدانيم اگر اين‌گونه باشد، بايد گفت مخلوقات، خدا را حمل مي‌کنند نه خالق؛ درحالي‌که زمام تمامي امور وابسته به خداست و او نگه‌دار آسمان‌ها و زمين است. قرآن کريم مي‌فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا وَلَئِن زَالَتَا إِنْ أَمْسَكَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِن بَعْدِهِ إِنَّهُ كَانَ حَلِيماً غَفُوراً»: (26) خداوند آسمان‌ها و زمين را نگاه مي‌دارد تا از نظام خود منحرف نشوند و هرگاه منحرف گردند، کسي جز او نمي‌تواند آنها را نگاه دارد. او بردبار و آمرزنده است.
از سوي ديگر قرآن کريم مي‌فرمايد: «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ»: (27) همتا و مانند او هيچ موجودي نيست. در حالي که معناي فوق براي عرش، همانندسازي خداوند با مخلوقات است. در روايتي اميرمؤمنان (عليه‌السلام) در اثبات اينکه مقصود از عرش معناي جسماني نيست و خداوند حمل کننده آن است، به آيه «إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ» (28) استدلال کرده است. (29) زيرا براساس اين آيه، فقط خداوند است که آسمان و زمين را نگه مي‌دارد و موجودي فراتر از قدرت الهي نيست که بتواند نگهدارنده اين مخلوقات باشد.
مؤلف الميزان معتقد است عرش مرکزيت تدبير هستي و اسباب نهايي اشياست. وي اين معنا را هماهنگ با روايات اهل بيت (عليهم‌السلام) مي‌داند و در توضيح آن مي‌نويسد: از زمان‌هاي قديم جوامع بشري اين رسم را داشته‌اند که براي بزرگان و حاکمان و مصادر امور خويش جايگاهي ويژه که همراه فرش و پشتي بود، اختصاص مي‌دادند تا آنکه رفته رفته براي سلاطين خويش تخت درست کردند و آن را عرش ناميدند. مرسوم شدن اين امر موجب شد که سلطان به تخت شناخته شود و تخت هم به سلطان، به گونه‌اي که کلمه‌ي عرش و تخت بيانگر همان مقام پادشاهي شد که مرکز تدبير امور مملکت و اداره شئون آن است.
مملکتي را در نظر بگيريم که عوامل طبيعي، اقتصادي، سياسي موجب شده جمعيتي در يک محل گرد هم آيند و از ساير جوامع متمايز گردند. چنين مردمي وقتي مي‌توانند به حيات خويش ادامه دهند و از نتايج کار خويش بهره‌مند گردند که وحدت اجتماعي‌شان حفظ شود و حفظ آن به اين است که زمام تمامي اين امور در يک جا جمع شود و به دست فردي سپرده شود که بتواند با حسن تدبير، حيات جامعه را ادامه دهد. در غير اين صورت جامعه متلاشي خواهد شد. بدين جهت است که مي‌بينيم جوامع مترقي کارها را به امور جزئي تقسيم مي‌کنند و براي هر بخش مسئولي خاص مي‌گمارند. اثر اين تمرکز اين است که وقتي دستوري از پادشاه صادر شود، در کمترين مدت به تمامي دست‌اندرکاران مي‌رسد و هر کدام دستور خاص خود را مي‌گيرند. در مديريت مالي به صورت تکليف مالي در مي‌آيد و در مديريت‌هاي سياسي، دستور سياسي مي‌شود و در ارتش صورت يک تکليف دفاعي به خود مي‌گيرد.
از اين نظام که نظامي است اعتباري و قراردادي مي‌توان پي به نظام تکويني برد؛ زيرا در نظام تکوين نيز همين‌گونه است؛ يعني حوادث جزئي جهان به علل و اسباب جزئي منتهي مي‌شوند و آنها نيز مستند به علل و اسباب کلي ديگري‌اند تا آنکه منتهي به ذات خداوند مي‌شود با اين تفاوت که صاحب عرش و تخت در مثال قبل نزد افراد پايين‌تر حضور ندارد؛ اما خداوند سبحان با هر چيز است و محيط بر همه‌ي آنهاست. پس در عالم آفرينش و تکوين با همه‌ي اختلافي که در مراحل مختلف آن است، مرحله‌اي وجود دارد که زمام تمامي حوادث و سبب‌ها به آنجا منتهي مي‌شود و نام آن مقام عرش الهي است و اين هم مصداق و مقامي است واقعي که براساس اوامر الهي جهان هستي را تدبير مي‌کند و اين معنا را مي‌توان از آيه‌ي «ثُمَّ اسْتَوَى‏ عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ». (30) به خوبي دريافت؛ زيرا اين آيه عرش را تفسير به تدبير امور کرده است، چنان‌که نظير آن در افاده اينکه عرش مقامي است که تمامي تدابير عمومي عالم در آنجا رقم مي‌خورد، آيه شانزدهم سوره بروج است که مي‌فرمايد: «ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ». همچنين آيه 75 سوره زمر (وَتَرَى الْمَلاَئِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ) مي‌تواند اشاره به همين معنا داشته باشد؛ زيرا محل کار ملائکه را که وسائط و مجريان تدابير الهي‌اند، اطراف عرش دانسته است و در مرحله‌اي بالاتر مي‌فرمايد کساني هستند که عرش پروردگار را حمل مي‌کنند: «الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ». (31) آنها موجوداتي شريف‌اند که مجراي فيض الهي در تدبير امور عالم‌اند. آيه هفدهم سوره حاقه (وَيَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمَانِيَةٌ) نيز مؤيد همين معناست. از سوي ديگر آيه «ثُمَّ اسْتَوَى‏ عَلَى الْعَرْشِ يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنزِلُ مِنَ السَّماءِ وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ» (32) اشاره دارد که عرش علاوه بر آنکه مقام تدبير الهي است مقام علم نيز است؛ زيرا ذکر «يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ...» بعد از استوي عرش، به منزله تفسير عرش است. (33)
از روايات اهل بيت (عليهم‌السلام) نيز مي‌توان اين معنا را استفاده کرد. مرحوم کليني از امام صادق (عليه‌السلام) نقل کرده که فرمود: «عرش علم است». (34) همچنين زماني که شخصي از آن حضرت از معناي «وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ» سؤال کرد، آن حضرت در جوابش فرمود: مردم درباره معناي آنچه مي‌گويند؟ آن شخص در جواب عرض کرد: مي‌گويند عرش بر بالاي آب و خداوند بر بالاي عرش قرار دارد. فرمود: اينها به خدا دروغ بسته‌اند؛ زيرا معناي حرفشان اين است که خداوند صفات مخلوقات را داشته باشد و مانند آنان محمول چيزي باشد و اين باطل است؛ زيرا لازمه‌اش آن است که چيزي بزرگ‌تر و قوي‌تر از خداي متعال باشد تا بتواند او را حمل کند، بلکه معناي آيه اين است که خداوند قبل از آنکه آسمان و زمين جن و انس يا آفتاب و ماه را بيافريند، علم خود را بر آب که قبل از اينها ايجاد شده بود، متجلي ساخت. (35) از جمله اخير استفاده مي‌شود که عرش در جمله «وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ» به معناي علم است.
علامه طباطبايي در توضيح «كَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ» مي‌نويسد: «ماء» اصل خلقت است و مقصود از عرش، علم فعلي الهي است که قبل از وجود يافتن اشيا به صورت تفصيلي و خارجي، به آب تعلق گرفته است؛ اگرچه علم ذاتي الهي بر همه موجودات بوده است. (36) حنان بن سدير مي‌گويد از امام صادق (عليه‌السلام) معناي عرش و کرسي را پرسيدم. حضرت فرمود: عرش صفات بسيار و گوناگوني دارد. در هر جاي قرآن که به هر مناسبتي اسم عرش برده شده، صفات مربوط به همان جهت ذکر شده است. اين کلام الهي «رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ» به معناي پروردگار ملک عظيم است و «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى‏» به اين معناست که خداوند بر ملک خود احاطه دارد و اين همان علم به چگونگي اشياست. در ادامه روايت آمده است «و العرش هو البابُ الباطن الذي يوجد فيه علم الکيف و الکون و القدر و الحدّ و الاين و المشية وصفة الارادة و علم الالفاظ و الحرکات و الترک و علم العود و البدء»: عرش همان باطن است که در آن، علم به کيفيت موجودات و هستي و اندازه و حد و مکان آنها و همچنين مشيت و صفت اراده و علم الفاظ (چگونگي دلالت الفاظ) و حرکات و ترک [کارها] و علم به بازگشت و آغاز موجودات وجود دارد. (37) مؤلف الميزان در توضيح اين روايت مي‌نويسد: اينکه فرمود براي عرش صفات بسياري است، گفتار قبلي ما را مبني بر اينکه عرش محل اجتماع و تمرکز و سرچشمه‌ي تدابير عالم است، تأييد مي‌کند. (38) چنان‌که جمله پيشين که عرش را باطن و محل تجلي علم به کيفيت موجودات و... مي‌داند، روشنگر اين است که عرش افزون بر مقام تدبير هستي، مقام علم به موجودات قبل از آفرينش و بعد از آن است.

پي‌نوشت‌ها:

1. خليل بن احمد فراهيدي؛ ترتيب کتاب العين؛ ج 2، ص 1172.
2. محمدحسن مصطفوي؛ التحقيق؛ ج 8، ص 85.
3. نمل: 22-23.
4. همان، 38.
5. همان، 41-42.
6. يوسف: 100.
7. بقره: 259.
8. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغة؛ ج 2، ص 225.
9. احمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ج 1 و 2، ص 185.
10. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 2، ص 254.
11. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 2، ص 358.
12. سيد عبدالاعلي سبزواري؛ مواهب الرحمن في تفسير القرآن؛ ج 4، ص 268.
13. حج: 45.
14. کهف: 32.
15. محمد آلوسي؛ روح المعاني؛ ج 9، جزء 15، ص 408.
16. انعام: 141.
17. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 7، ص 363.
18. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 3 و 4، ص 578.
19. غافر: 15.
20. بروج: 15 و 14.
21. اسراء: 42.
22. تکوير: 20.
23. غافر: 7.
24. حاقه: 17.
25. يونس: 1-3. اعراف: 54. فرقان: 59. سجده: 4.
26. فاطر: 41.
27. شورا: 11.
28. فاطر: 41.
29. محمد بن يعقوب کليني؛ الاصول من الکافي؛ ج 1، ص 129، باب العرش و الکرسي، ح 1.
30. يونس: 3.
31. مؤمن: 7.
32. حديد: 4.
33. ر.ک: سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 8، ص 158.
34. محمد بن يعقوب کليني؛ الاصول من الکافي؛ ج 1، ص 133. باب العرش و الکرسي، ح 6 و 7.
35. همان.
36. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 8، ص 168.
37. ابن جمعه عروسي حويزي؛ تفسير نورالثقلين؛ ج 2، ص 287-288.
38. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 8، ص 165-166.

منبع مقاله :
منبع‌مقاله: کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط