واژه‌ی فصل در قرآن

«فصل» به معناي جدا کردن اشيا از يکديگر است و «فيصل» به معناي داور و بچه شتري است که از مادرش جدا شده است. «مِفصَل» به معناي زبان است؛ زيرا به وسيله آن امور از يکديگر متمايز مي‌شوند
پنجشنبه، 28 ارديبهشت 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
واژه‌ی فصل در قرآن
 فصل

نويسنده: عباس کوثري

 
«فصل» به معناي جدا کردن اشيا از يکديگر است و «فيصل» به معناي داور و بچه شتري است که از مادرش جدا شده است. «مِفصَل» به معناي زبان است؛ زيرا به وسيله آن امور از يکديگر متمايز مي‌شوند (1) و از همين باب است حکم کردن به رفع منازعات که فصل الخطاب است. زماني که گفته مي‌شود «فصلت المرأة رضيعها» يعني مادر، فرزند شيرخوارش را از شير گرفت و از خود جدا کرد. (2) «و فَصَل من الناحيه»: يعني از آن ناحيه خارج شد. «فصيل» ديواري است که از ديوار شهر و دژ کوتاه‌تر است. (3) جدا کردن که معناي فصل است، گاه در امور محسوس است، مثل جدا نمودن جامه يا کتاب يا در امر معنوي است، مثل جدا کردن حق از باطل. (4) کلمه فصل در قرآن کريم در دو معنا به کار رفته است.

کاربردهاي فصل در قرآن

1. خارج شدن از يک محل

خداوند متعال در سوره يوسف مي‌فرمايد: «وَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ». (5) «لَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ» يعني چون قافله خارج شد و سرزمين مصر را به سوي شام ترک کرد. «تُفَنِّدُونِ» نيز از ماده «فند» به معناي ضعف خرد و عقل است؛ (6) بنابراين معناي آيه چنين است: هنگامي که کاروان خارج شد، پدرشان (يعقوب) گفت: من بوي يوسف را احساس مي‌کنم، اگر مرا به ناداني و کم عقلي نسبت ندهيد. خداوند متعال در آيه‌اي ديگر در قصه طالوت مي‌فرمايد: «فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللّهَ مُبْتَلِيكُم بِنَهَرٍ»: (7) و هنگامي که طالوت سپاهيان را با خود بيرون برد، به آنان گفت: خداوند شما را با يک نهر آب آزمايش مي‌کند.

2. قضاوت و داوري خداوند (در قيامت)

يکي از نام‌هاي قيامت «يَوْمَ الْفَصْلِ» است؛ بدين جهت که در روز قيامت بين حق و باطل و بين مؤمنان و کافران، متقيان و مجرمان جدايي کامل حاصل مي‌شود. خداوند متعال مي‌فرمايد: «هذَا يَوْمُ الْفَصْلِ الَّذِي كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ»، (8) «إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ مِيقَاتُهُمْ أَجْمَعِينَ» (9) و «إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ كَانَ مِيقَاتاً». (10) در تفاسير آمده است: «يَوْمَ الْفَصْلِ: يوم القضاء»: يَوْمَ الْفَصْلِ به معناي روز قضاوت است. (11) واژه فصل در هيئت فعل نيز به همين معنا به کار رفته است. خداوند متعال مي‌فرمايد: «إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيَما كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفونَ». (12)

3. از صفات قرآن

يکي از صفات قرآن کريم «قول فصل» است. خداوند متعال مي‌فرمايد: «إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ * وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ». (13) مقصود از اينکه قرآن سخن فصل است، اين است که حق و باطل را کاملاً از يکديگر متمايز مي‌سازد. اين تفسير در روايتي منسوب به امام صادق (عليه‌السلام) ذکر شده است. (14)

4. حل منازعات

قرآن کريم درباره داوود (عليه‌السلام) مي‌فرمايد: «وَشَدَدْنَا مُلْكَهُ وَآتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ». (15) در تفسير «فَصْلَ الْخِطَابِ» چند احتمال ذکر شده است: 1. دانش قضاوت و داوري؛ 2. کلام متوسط بين اختصار و طولاني به دور از اجمال و ملال‌آوري؛ 3. منطق نيرومند برخاسته از انديشه بلند که در همه جا سخن نهايي است.
آنچه معناي اول را تأييد مي‌کند، آيه بعد است که داستاني درباره قضاوت داوود ذکر مي‌کند. (16) همچنين در حديثي از اميرمؤمنان (عليه‌السلام) در تفسير فصل الخطاب نقل شده است که فرمود: مقصود «البيّنة علي المدعي و اليمين علي من انکر» است؛ (17) يعني اگر کسي ادعايي کند، لازم است بر ادعايش شاهد اقامه کند و در صورت عدم اقامه، اگر منکر قسم بخورد، نزاع فيصله مي‌يابد. اين قاعده‌اي مهمي است که در قضاوت براي رفع نزاع به کار مي‌رود.
به کارگيري تعبير «فَصْلَ الْخِطَابِ» براي داوري بدين جهت است که «خطاب» همان گفتگوي طرفين نزاع است و «فصل» به معناي قطع و جدايي است و مي‌دانيم گفتگوي صاحبان نزاع هنگامي قطع خواهد شد که داوري صحيحي بين آنان بشود. (18)

پي‌نوشت‌ها:

1. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغة؛ ج 4، ص 505.
2. احمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ج 1 و 2، ص 474.
3. محمد ازهري؛ تهذيب اللغة؛ ج 12، ص 192.
4. محمدحسن مصطفوي؛ التحقيق؛ ج 9، ص 91.
5. يوسف: 94.
6. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 2، ص 504. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 5 و 6، ص 402.
7. بقره: 249.
8. صافات: 21.
9. دخان: 40.
10. نبأ: 17.
11. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 4، ص 29. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 9 و 10، ص 642.
12. سجده: 25.
13. طارق: 13-14.
14. ابن جمعه عروسي حويزي؛ تفسير نورالثقلين؛ ج 5، ص 553.
15. ص: 20.
16. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 17، ص 190.
17. فضل بن حسن طبرسي؛ جوامع الجامع؛ ج 2، ص 362.
18. ناصر مکارم شيرازي؛ تفسير نمونه؛ ج 19، ص 240.

منبع مقاله :
منبع‌مقاله: کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط