مذهب شیعه چرا مذهب جعفری نامیده شد؟

هیچ تاکنون به این نکته اندیشیده‌‏اید که چرا ما شیعیان را پیروان مذهب جعفری می‏خوانند؟ در میان امامان دوازدگانه شیعه‏ چرا مذهب ما به ایشان انتساب یافته است؟ با توجه به این که ‏امام جعفر صادق علیه السلام ششمین امام شیعه هستند
سه‌شنبه، 4 فروردين 1388
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حجت اله مومنی
موارد بیشتر برای شما
مذهب شیعه چرا مذهب جعفری نامیده شد؟
مذهب شیعه چرا مذهب جعفری نامیده شد؟
 
 
نویسنده:محمدباغستانی
 

هیچ تاکنون به این نکته اندیشیده‌‏اید که چرا ما شیعیان را پیروان مذهب جعفری می‏خوانند؟ در میان امامان دوازدگانه شیعه ‏چرا مذهب ما به ایشان انتساب یافته است؟ با توجه به این که ‏امام جعفر صادق (علیه السلام) ششمین امام شیعه هستند مگر پیش از ایشان‏ وضعیت‏ شیعه چگونه بوده و به عبارت دیگر چرا مذهب شیعه علوی یا حسنی یا حسینی یا سجادی و یا باقری نامیده نشده است؟ آنچه درپی می‏ آید توضیحی است‏ بر راز این نام گذاری.
عرصه تئوری‏ ها و دیدگاه‌های علمی و فرهنگی در میان دانشمندان وفرهیختگان همواره عرصه ابقای بهترین اندیشه ‏ها بوده است. هر نظریه‌‏ای آن هنگام توانسته جایگزین نظریه پیشین شود که محتوایی‏بهتر از آن را به بشریت هدیه کرده باشد و الا مورد استقبال قرارنخواهد گرفت. مکتب‏های فکری بزرگ نیز همواره باید دارای چنین‏ویژگی باشند تا بتوانند در دل بشر جایی باز کنند. نگاهی به‏دستاورد مکتب اسلام در مقایسه با آنچه جامعه جاهلی عرب بدان‏دلبسته بود و مبنای رفتار فردی و اجتماعی خود قرار داده بودمی‏تواند راز موفقیت اسلام را در برابر اندیشه‏های جاهلانه نشان‏دهد. پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) در دعوت خود ضمن پذیرش سنت‏های پسندیده انسانی‏در میان اعراب آنگاه که به نفی ضد ارزشها می‏پرداخت طرح‏های‏جایگزین نیز ارائه می‏کرد تا مخاطبان او احساس خلاء نکنند.
شاید راز بسیاری از شکست‏های فردی و اجتماعی مصلحان در طول‏تاریخ همین بوده که طرح جایگزین نداشته‏ اند به همین نمونه تاریخ‏معاصر ایران توجه کنید. حضور روحانیت در مشروطیت و انقلاب اسلامی‏و این که چرا روحانیت در مشروطیت نتوانست تا پایان حضور داشته‏باشد اما انقلاب اسلامی به رهبری امام موفق به براندازی یک نظام‏ شد؟
شاید مهمترین نکته در همین طرح جایگزین بوده است. امام‏خمینی(ره) طرح جایگزین سلطنت را داشت اما روحانیت در مشروطیت‏به ابعاد این موضوع آن چنان که بایسته است نیاندیشیده بود واین سرانجام هرحرکت‏سیاسی و فکری است که فقط طرح براندازی‏داشته باشد و نه طرح جایگزین!
امام جعفرصادق(علیه السلام) در مسیرتکاملی حرکت‏شیعه گام دوم را برداشته‏بودند. یعنی پس از آنکه مردم بر اثر مجاهدت‏های امامان پیشین به‏ناصحیح بودن مذهب رسمی و دیگر اندیشه‏های منبعث از آن و نیزحرکت‏های سیاسی مبتنی برآن در سالهای گذشته پی بردند آماده‏بودند تا طرح جایگزین مکتب اهل‏بیت را دریافت کنند و امام‏صادق(علیه السلام) همان بزرگواری است که با توجه به یک موقعیت استثنایی‏تاریخی طرح جایگزین شیعه را به هنگام ارائه کرد و امامان دیگربه شرح و بسط بعضی از ابعاد آن پرداختند.
دوره امامت‏حضرت که از سال 114 هجری آغاز شده تا سال 148 هجری‏ادامه یافت. (1) یکی از شرایط بحرانی تاریخی در اسلام بود زیراکه بنیان حکومتی یکصدساله فرو ریخته بود و بنیان حکومت‏پانصدساله‏ای پی‏ریزی می‏شد و همت اصلی سران حکومت تازه، کوبیدن‏مخالفان بود. مثلا توجه کنید که از سال 132 که رسما حکومت‏عباسیان آغاز شد تا سال‏137 هجری سردمداران آن از هیبت و عظمت‏یکی از بزرگترین سرداران خود یعنی ابومسلم خراسانی هراس داشتندو تا او را با حیله و فریب نکشتند (2) احساس آرامش نکردند وامام صادق(علیه السلام) با توجه به این فضا، پایه‏ های فکری نظام تشیع یاطرح جایگزین را بنانهاد.
سالها پیش از امامت ‏حضرت صادق(علیه السلام) تقریبا یکصدو سیزده سال پیش،جد ایشان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) در روزی گرم و سوزان و به هنگام بازگشت‏از آخرین حج‏خود در غدیر خم جانشینی خویش را به فرمان خدای به‏امام علی(علیه السلام) واگذار کرد و بر اساس منابع شیعی و بعضی از منابع‏اهل سنت از مردم دراین باره بیعت گرفت. (3) اما صلاحدید پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) به دلایلی مورد پذیرش بعضی از صحابه‏قرار نگرفت و با رحلت‏حضرت، خلافت در سقیفه بنی‏ساعده‏مسیری تازه یافت. چندتن از صحابیان مهاجر در برابر انصار که‏خود دچار دو دستگی شده بودند با استناد به حق خویشاوندی باپیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) خلافت را حق خود دانستند (4) نه حق انصار. و با آن که ‏امام علی (علیه السلام) خویشاوندی روشنتری با پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) داشت‏به این بهانه‏ که عرب نمی تواند امتیازات بیش از اندازه‌‏ای را برای بنی‌‏هاشم‏ بپذیرد و قبلا نبوت به بنی‏هاشم رسیده بود و اینک خلافت‏باید به‏دیگر تیره‏های قریش برسد خود را شایسته خلافت دیدند. (5)
از پس این تدبیر، مسیر قدرت سیاسی در امت اسلامی دگرگون شد و به‏تدریج هرچه بر سالها افزوده می‏شد این دگر گونی نیز بیشتر خودرانشان می‏داد به گونه‏ای که در سال 35 قمری که اندکی ازانحرافات خود را نشان داده بود و امت اسلامی به چشم خویش بعضی‏از آن را می‏دید شورشی رخ داد که خلیفه سوم در طی آن کشته‏شد. (6)
به گواهی جنگهای سه گانه‏ای که امام علی(علیه السلام) با ناکثین، قاسطین ومارقین انجام داد (7) ، می‏توان پذیرفت که جامعه اسلامی دچاربحرانی عمیق شده بود; بحرانی که در تبدیل خلافت‏به ملوکیت‏خودرانشان داد و خاندان بنی‏امیه که بیش از این در میان مسلمانان‏جایگاهی نداشتند و طلقای(آزادشدگان) پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) در فتح مکه‏بودند، (8) با موقعیت‏سنجی سیاسی به اقتدار رسیدند و حکومتی 90ساله را بنیان نهادند. سیاست عرب‏گرایی امویان موجب شد تامخالفت‏هایی با آنان در جهان اسلام رخ دهد و تحلیل‏گران یکی ازعلل سقوط این سلسله را همین سیاست می‏دانند. (9)
امویان با توجه به سابقه ناشایست‏خود در میان امت اسلامی‏جدی‏ترین رقیب خویش را بنی‏هاشم و علویان می‏دانستند و برای‏بی‏مقدار نشان دادن رقیب به هر حربه‏ای متوسل می‏شدند. از جمله به‏ساختن احادیث و روایاتی دست‏یازیدند تا حسن سابقه بنی‏هاشم وعلویان را که بویژه در سایه فداکاری‏های حضرت علی(علیه السلام) به اعتباری‏فوق تصور دست‏یافته بودند بیالایند.
جاعلان حدیث نخست‏به جعل روایاتی در مذمت‏حضرت علی(علیه السلام)پرداختند. (10) و در مرحله دوم از اختلاف میان خلفا و امام‏علی(علیه السلام) هر آنچه نیکی و سجایای اخلاقی بود به رقیبان آن حضرت‏نسبت دادند و در برابر هر فضیلتی که برای امام وجود داشت‏احادیثی را درباره فضیلتی مشابه برای رقیبان نیز جعل کردند (11) تا آنچه امام علی(علیه السلام) بدان‏ها ممتاز بود عادی جلوه کند و درنهایت همانند یکی از اصحاب پیامبر(علیه السلام) تلقی شود نه بالاتر و درمقام خلافت هم خلیفه‏ای چونان دیگران معرفی شود که حتی به‏سیاست‏های زیرکانه روزگار نیز که عبارت از حیله و مکر و فریب‏باشد آگاه نیست. (12)
امویان به این نیز اکتفا نکردند و فرمان سب امام علی(علیه السلام) را برمنابر و در خطبه‏ها و پس از هر نماز اعلام کردند (13) که تا پایان‏حکومت آنها به جز مقطع کوتاه خلافت عمربن عبدالعزیز (14) (99 تا101 هجری) باقی بود.
شایان توجه است که پرداختن به موضوعاتی چون ایمان ابوطالب، پدرحضرت علی(علیه السلام) در هنگام مرگ که همواره یکی از نقاط اختلاف میان‏شیعه و سنی بوده است و طرفین در این باره کتابهایی‏نوشته‏اند. (15) باتوجه به کفر ابوسفیان که تا حمله مسلمانان به‏مکه و ایمان اجباری او، حمله به ابوطالب و طرح ایمان او باهمین انگیزه بود و به گفته یکی از محققان، اگر ابوطالب، پدرحضرت علی(علیه السلام) نبود هرگز مورد تهاجم قرار نمی‏گرفت. (16) علاوه‏براین در عرصه اجتماعی بسیاری از صلح‏اجباری امام حسن(علیه السلام) (18) علویان را ظاهرا از صحنه سیاسی جامعه‏حذف کرد. هرچند امام بازیرکی موادی را در صلحنامه گنجانده بودکه فقط از آن طریق می‏شد ماهیت‏بسیار متظاهر معاویه را به جامعه‏نشان دهد. موادی چون عدم اذیت و آزار شیعیان علی و عدم تعیین‏جانشین از سوی معاویه دوماده مهم این قطعنامه بودند که با زیرپاگذاشته شدن از سوی معاویه چهره واقعی او را نشان دادند.
هنگامی که حجربن عدی یکی از شیعیان امام علی(علیه السلام) توسط ماموران‏معاویه به شهادت رسید موجی از مخالفت‏با سیاست‏های معاویه به‏وجود آمد که از آن میان می‏توان پاسخ تند امام حسین(علیه السلام) به نامه‏معاویه اشاره کرد. (19)
همچنین انتصاب یزید به جانشینی نیز پیامدهای جدی به همراه داشت‏و معاویه فقط با زور و شمشیر و تهدید وانست‏بیعت‏برای یزیدبگیرد. (20) باوجود شخصیت‏های مطرحی چون امام حسین(علیه السلام) در میان‏امت اسلامی معاویه پسرش یزید را به مدارا با ایشان ترغیب‏کرد. (21)
تا این زمان که سال 60 هجری بود به نظر می‏رسید اندیشه امامت‏شیعی در محاق قرار گرفته بود اینک امام حسین(علیه السلام) در شرایطی‏متفاوت قرار داشت که از یک سو همراه پیروزی‏های مسلمانان درخارج از شبه جزیره عربستان و آوازه داخلی آن بود (22) و از سوی‏دیگر یزید بن معاویه خلیفه تازه، شخصیت اجتماعی مورد قبولی‏نداشت و بسیاری از مسلمانان و صحابه و تابعین او را به دیانت‏نمی‏پذیرفتند. کسی چون ابوایوب انصاری که خود را موظف به شرکت‏درهمه نبردهای مسلمانان با کفار می‏دانست‏یکبار با شنیدن امارت‏و فرماندهی یزید از شرکت در نبرد سرباز زده بود. (23)
امام حسین(علیه السلام) با درک صحیح این موقعیت در شرایطی که به نظرمی‏رسید خلافت در دست امویان به سلطنت تبدیل شده و آنان از هروسیله‏ای از جمله دین برای نشان دادن مشروعیت‏خود سودی بردندامام با مشروعیت ذاتی خود به عنوان نواده بنیان گذار دین اسلام‏می‏توانست رویاروی مشروعیت‏خود ساخته امویان بایستد و با سخن ونهضت‏خود به اصلاح امت‏بپرازد. همان که هدف امام(علیه السلام) بود. (24)
ایشان می‏توانست نسب خویش به پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) را به مردم یادآور سازدو بدان استناد جوید چنان که در هنگام رخواست‏بیعت‏یزید فرمود:
«مثلی لایبایع مثله‏» همچو منی (با این شرافت نسبی) با چون‏اویی بیعت نخواهد کرد. (25)
مهمترین بازتاب قیام و شهادت امام حسین(علیه السلام) ازبین بردن باقی‏مانده آبروی اجتماعی و جایگاه دینی امویان درمیان مردم بود.
امام نشان داد که امویان چگونه پسر دختر پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) را که آن‏همه حدیث از رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) در فضیلت او رسیده بود به قتل‏رسانند. (26)
امام نه‏ی بزرگ را گفت و ماهیت نفاق بنیاد امویان را برملا کردکه چگونه به تنها چیزی که نمی‏اندیشند دین الهی است. و حاضرنداحکام مسلم اسلامی را به خاطر حفظ قدرت زیر پا بگذارند. شرح‏رفتاری که سپاهیان اموی با خاندان امام حسین(علیه السلام) کردند این مهم‏را به نمایش گذاشت. (27) و این چهره پنهان شده در سرکوب خونین وهتک حرمت از مردم فضاحت‏با تخریب خانه خدا تکمیل گردید. (29) تاثیر قیام امام‏حسین(علیه السلام) بدون تردید آن قدر سریع بود که با مرگ زودهنگام یزیددر سال 64 هجری پسرش معاویه دوم تنها چهل روز حکومت کرد ودرخطبه‏ای اعلام نمود که پدر و جد او غاصب خلافت‏بودند و خوداستعفا کرد. (30) اما این تازه آغاز کار بود. جامعه اسلامی به تدریج متوجه ظلم وستم بنی‏امیه می‏شد و شورش‏ها دوباره به راه افتادند. شورش‏های‏توابین در سال 6665 هجری به خونخواهی امام حسین(علیه السلام) (31) ،مختار ثقفی در67 هجری و پیروزی او و قصاص قاتلان امام حسین(علیه السلام)و یارانش (32) و نیز شورش‏های دوباند خوارج در نقاط گوناگون جهان‏اسلام معادله (33) را به نفع بنی‏هاشم تغییر داد.
درواپسین سال نخستین سده اسلامی خلیفه نجیب اموی عمربن‏عبدالعزیز برای نخستین بار دستور داد تا سب امام علی(علیه السلام)برمنابر و در خطبه‏ها حذف شود و فدک دوباره به بنی‏هاشم و علویان‏بازگردانده شود. (34)
اما به نظر می‏رسید نهالی که امام حسین(علیه السلام) با خون خود آبیاری‏کرده بود اینک به ثمر نشسته و زمان بهره برداری از آن فرامی‏رسید.
اینک به اختصار وضعیت‏بنی‏هاشم را پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) پی‏می‏گیریم:
نخستین جرقه‏های اختلاف در میان بنی‏هاشم احتمالا پس از شهادت امام‏حسین(علیه السلام) رخ داد. آن هنگام که گروهی مشهور به کیسانیه معتقد به‏امامت محمدحنفیه شدند که از نظر سنی از امام سجاد(علیه السلام) بزرگتربود و به عنوان عالمی علوی مورد احترام مردم (35) مختار در شورش‏خود معتقد بود که به اجازه او قیام کرده است. محمد (36) حنفیه‏در سال 81 هجری‏درگذشت. (37) و گروهی به سراغ پسرش ابوهاشم رفتندو امامت او را معتقد شدند که تا سال‏99 هجری زنده بود و در این‏سال به هنگام مرگ بنابر روایت جعلی بعدی توسط بنی‏عباس ابوهاشم‏که فرزندی نداشت امامت را به محمدبن علی‏بن عبدالله بن عباس‏واگذار کرد. (38) و امامت این گونه از علویان به عباسیان منتقل‏شد.
همزمان با گسترش دعوت عباسیان که شعار خود را «الرضاء من آل‏محمد» قرار داده و به دستور ابراهیم امام از افشای نام واقعی‏امام و رهبر پرهیز می‏کردند. (39) واژه آل محمد که عنوان ویژه‏تیره علوی بود به کار عباسیان آمد. تقسیم بندی ابراهیم امام ازوضعیت‏شهرها نشان از آمادگی ایرانیان برای قیام دارد و نیزعلاقه آنان به اهل‏بیت علیهم السلام (40) یک حرکت موازی از سوی بنی‏عباس مردم را فریفته بود چنان که بعضی‏از بزرگان همراه این نهضت مانند ابوسلمه خلال که به این فریب پی‏برده بود به جرم هواداری از خلافت علویان اعلام شد. (41)
شاید یکی از علل واقعی مخالفت امام صادق(علیه السلام) با قیام زید بن علی‏بن الحسین(علیه السلام) براساس روایاتی که مخالفت‏حضرت را نشان‏می‏دهد، (42) پیش از هرچیزی فضای نامناسب آن بود که اتفاقا بسیارمورد سوء استفاده عباسیان قرار گرفت، به گونه‏ای که مزار پسرش‏یحیی در خراسان که قبلا از سوی ابراهیم امام به عنوان منطقه‏نفوذ تبلیغاتی مطرح شده بود و احتمالا تشویق او به قیام وخونخواهی پدر از سوی داعیان عباسی احتمالی است که نمی‏توان به‏سادگی از آن گذشت. زیرا شهادت یحیی در خراسان به سال‏126 هجری‏درشورش عباسیان و سقوط امویان در خراسان مهم ارزیابی شده‏است. (43)
روی کار آمدن عباسیان امت اسلامی را در تحولی تازه قرار داد وبنیان حکومتی 90 ساله را فرو ریخت و حکومتی پانصد ساله را به‏قدرت رساند. اما آنچه مهم است نقش موازی عباسیان بود که درشرایط ویژه تاریخی بایک سوء استفاده بزرگ به قدرت رسیدند.
بسیار طبیعی بود که منتظر یک حرکت نسنجیده در عرصه سیاسی ازسوی نماینده مهم و بزرگ علویان باشند. چنان که در ماجرای قیام‏محمد نفس زکیه در سال 145 رخ داد و منصور بهره برداری بزرگ ازآن به نفع عباسیان انجام داد. (44)
امام صادق(علیه السلام) که به دقت همه این تحولات اجتماعی را زیر نظر داشت‏فضای سیاست را هرگز آماده یک قیام علنی سیاسی ندید. آنچه که‏جامعه اسلامی از آن رنج می‏برد زیر ساخت فکری بود و الا ایشان به‏هیچ وجه کمتر از شخصیتی چون ابومسلم نبود این را از نامه‏تاریخی ابومسلم به امام که ایشان بدون خواندن آن را به آتش‏سپرده بودند. می‏توان فهمید. پرسش بزرگ مطرح این بود: چه بایدکرد؟
جد او امام حسین(علیه السلام) با قیام خونین خود دلهای بسیاری ازمسلمانان را درگوشه و کنار جهان اسلام متوجه اهل‏بیت پیامبر(ص)کرده بود و در زمان امام صادق(علیه السلام) حکومتی روی کار آمده بود که‏از شعار «الرضا من آل محمد(ص‏») استفاده و سپس آل محمد واقعی‏را کنار زده بود و مردم نیز پذیرفته بودند. این همه دگرگونی وتلون در جامعه اسلامی معلول چه عواملی می‏توانست‏باشد؟
دراین فضای تیره که مذاهب اهل‏سنت در حال شکل‏گیری بودند چه چیزی‏می‏توانست‏شیعه را پایدار سازد؟ آنچه که به درون فرهنگ مردم راه‏یابد و تفسیر آنها را از رابطه خود با خدا و جامعه اسلامی‏دگرگون سازد.
پس در حقیقت گام دوم در بنیانگذاری یک مکتب را حضرت صادق (علیه السلام)برداشت. گویا مردمی که از پس قیام امام حسین(علیه السلام) دلداده این‏خاندان شده بودند به سراغ آنها آمده و می‏پرسیدند که اگر نه‏امویان و نه عباسیان شما چه می‏گویید؟ و چه تفسیری از اسلام‏دارید؟ و به عبارت روشن‏تر طرح جایگزین شما چیست؟
نشان دادن یک تفسیر جامع ازخدا، رابطه مردم با او و انسان موردنظر اسلام در آن زمان مهمترین دغدغه‌های حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) بوده است. اعتقادات عقلانی، اخلاق بایسته و دستورالعمل‏های فردی و اجتماعی (فقه) مهمترین حوزه هایی بود که امام صادق (علیه السلام) در آن‏ها به طرح و اندیشه دینی پرداختند و چون چنین شد، تشیع دارای شناسنامه رسمی گردید و مذهب ما به نام ایشان مزین شد.

پی‏نوشتها:
1.بحارالانوار، ج‏47، ص‏6.
2.تاریخ طبری، ج‏6، ص‏123; منشورات مکتبه اورمیه.
3.الغدیر،امینی، ج 1، ص 152 تا 158، چاپ دارالکتب العربی‏لبنان.
4.تاریخ طبری، ج 2، ص 455.
5.تاریخ خلفا، رسول جعفریان، ص 30.
6.تاریخ طبری، ج‏3، ص‏399.
7.همان، ج‏3، ص.
8. همان، ج 2، ص 520; ج‏3، ص 1 تا 10.
9.تاریخ تحلیلی اسلام، شهیدی، چاپ نشر دانشگاهی سال 1374، ص‏200.
10.تاریخ سیاسی اسلام، رسول جعفریان، ص 90 و89.
11.همان، ص 92 و 91.
12.نهج البلاغه، خطبه 118.
13.بحارالانوار، ج 44، ص 125.
14.شرح نهج البلاغه، ابن ابی‏الحدید، ج 4، ص‏56.
15.مانند کتاب ایمان ابوطالب شیخ مفید که علامه امینی درمقدمه‏الغدیر، ج 1، ص‏23 و 24 در این باره سخنانی دارد.
16.همان، ج 1 تا 10 در صفحه 48 فهرست موضوعی الغدیر، آدرس‏مفصل همه موارد آمده است.
17.الاغانی، اصفهانی، ج‏16، ص‏2667.
18.تاریخ طبری، ج 4، ص 30، حوادث سال 40 هجری; ارشاد شیخ‏مفید، ص 170.
19.انساب الاشراف، بلاذری، ج 2، ص 744، حدیث‏303.
20.الامامه و السیاسه، ابن قتیبه، ج 1، ص 175; ابن اعثم،الفتوح، ج 4، ص 226225.
21.تاریخ سیاسی اسلام، ص‏127.
22.تاریخ طبری، ج 4، حوادث سالهای 50 تا 60 هجری.
23.طبقات، ابن سعد، ج‏3، ص 485، چاپ دارصادر بیروت.
24.حماسه حسینی، شهید مطهری، ج‏3، ص 380، انتشارات صدرا.
25.تاریخ سیاسی اسلام، ج 2
‏26- تاریخ طبری، ج 4، ص 257301.
27.همان، ص 36870.
28.همان، ص‏383.
29.همان، ص‏426.
30. همان، ص‏487.
31.همان، ص‏579.
32.کامل ابن اثیر، ج 2، ص 225; تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 305.
33.تاریخ سیاسی اسلام، ص 260.
34.الفتوح، ج‏6، ص 95; انساب الاشراف، ج 5، ص 221.
35.تاریخ سیاسی اسلام، ص 266265.
36.تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 250 248; انساب الاشراف، ج 4، ص‏18.
37.تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان،التون، ل، دنیل، ترجمه مسعود رجب‏نیا، ص 28.
38.همان، ص‏46.
39.همان، ص 115 و 114.
40.شخصیت و قیام زید بن علی، رضوی اردکانی، ص 489504،انتشارات علمی فرهنگی.
41.تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان، ص‏38.
42.تاریخ طبری، ج 4، حوادث سال 145.
43.بحارالانوار، ج‏47، ص 200.
44.تحف العقول، ابن شعبه حرانی،ص 25660.


منبع: ماهنامه کوثر الف

 


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط