1171 -1082ش/ 1206-1115ق 1792 -1703م

انديشه سياسي محمد بن عبدالوهاب (2)

محمد بن عبدالوهاب و پيروانش به دلايل پيش گفته معتقد بودند كه مسلمانان مشرك هستند و جنگ با آنها جهاد در راه خدا است و خون‌شان حلال است و سرزمين آنها را بايد به سوي سرزمين اسلام ترك كرد. محمد بن
سه‌شنبه، 30 خرداد 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
انديشه سياسي محمد بن عبدالوهاب (2)
انديشه سياسي محمد بن عبدالوهاب (2)

نويسنده: علي اكبر عليخاني (1)

 

مفاهيم مهم اسلامي

1. توحيد و كفر

محمد بن عبدالوهاب و پيروانش به دلايل پيش گفته معتقد بودند كه مسلمانان مشرك هستند و جنگ با آنها جهاد در راه خدا است و خون‌شان حلال است و سرزمين آنها را بايد به سوي سرزمين اسلام ترك كرد. محمد بن عبدالوهاب در رساله سه اصول مي‌گويد: مهاجرت بر اين امت واجب است، مهاجرت از سرزمين شرك به سوي سرزمين اسلام و حكومت تا برپايي قيامت بر اين امت باقي است. (2) آنان توحيد را به دو دسته تقسيم كرده بودند: نخست توحيد ربوبيت و آن به اين معني است كه فرد معتقد باشد آفريدگار و روزي دهنده و تدبيركننده‌ي امور او فقط الله است. دوم توحيد عبادت: و آن منحصر كردن تمام عبادات براي الله است. دسته اول بدون دسته دوم سودي نمي‌رساند. زيرا مشركان قريش به توحيد ربوبيت معتقد بودند ولي چون توحيد در عبادت نداشتند، توحيد ربوبيت به آنها سودي نرساند. مسلمانان با اقرار به هر دو دسته توحيد از كفر و شرك دور مي‌شوند. (3)
محمد بن عبدالوهاب و پيروانش معتقدند كفر نيز دو نوع است: 1. كفر مطلق 2. كفر مقيد. كفر مطلق آن است كه فرد همه آنچه را پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ‌آورده رد كند و نپذيرد. كفر مقيد كافر شدن به بعضي از دستورات اسلام و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)‌ است. اين همان كفري است كه مسلمانان گرفتار آن شده‌اند و به نظر وهابي‌ها مشرك شده‌اند. آنان مواردي مثل ريا و قسم خوردن به غير خدا را شرك اصغر مي‌دانند. (4) محمد بن عبدالوهاب فقط در رساله كشف الشبهات، 24 بار مسلمان‌هاي غيروهابي را مشرك و بيش از 25 بار عموم مسلمانان را كافر، بت پرست، مرتد، منافق، منكر و دشمن توحيد، دشمنان خدا، مدعيان اسلام، اهل باطل، نادان و شيطان خوانده است. (5)

2. بدعت

منظور محمد بن عبدالوهاب از بدعت چيزهايي است كه در زمان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و صحابه وجود نداشته و مسلمانان بعداً آنها را به وجود آورده‌اند. نوه پسري ابن عبدالوهاب در يكي از نامه‌هاي الهديه السنيه چند مورد را نام مي‌برد؛ از آن جمله 1. محراب‌هاي چهارگانه در مسجدها براي امام‌هاي چهارگانه و قرار دادن چهار امام جماعت براي نماز 2. طلب رحمت و ياد كردن مردگان در شب جمعه 3. پخش اذان در غير زمان خود و قرآن خواندن يا درود فرستادن بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ‌يا گفتن ذكر بعد از اذان با صداي بلند در شب جمعه و يا در ماه رمضان. 4. خواندن حديث ابوهريره قبل از خطبه نماز جمعه 5. تجمع براي خواندن سيره پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و مراسم ولادت و خواندن قصايد و آهنگ و آميختن آن با درود فرستادن بر او 6. خواندن فاتحه براي بزرگان بعد از نمازهاي پنج گانه 7. بلند كردن صدا در هنگام تشييع جنازه و در هنگام پاشيدن آب بر روي قبر 8. آويزان كردن اسلحه و پرچم در تكايا و گوشه و كنارها. 9. ذكر گفتن و دف زدن و ايجاد سروصدا و تكرار لفظ جلاله الله. محمد بن عبدالوهاب درود فرستادن بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را در شب جمعه و بر روي منبرها منع كرد. (6)
نوه محمد بن عبدالوهاب مي‌گويد: ‌اما آنچه به عنوان دين گرفته نشده مانند قهوه، قصايد، غزليات، مدح پادشاهان و مانند آن را منع نمي‌كنيم. هر بازي مباحي حلال است. زيرا پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در روز عيد به مردم حبشه دستور بازي داد. رجز، طبل جنگ، دف عروسي حلال مي‌باشد و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده‌اند: من به دين حنيف مبعوث شده‌ام براي اينكه يهود بداند در دين ما سخت‌گيري وجود ندارد. (7)
محمد بن عبدالوهاب تحت تأثير افكار ابن تيميه معتقد است قسم دادن خداوند به بنده ممنوع است؛ مثلاً به حق انبيا و رسولانت اين چنين كن. زيرا بنده هيچ حقي بر خالق ندارد. اما اگر بگويد به حق طلب كنندگان درگاهت، اين صحيح است. زيرا حق خداوند بر آنها ايمان و اطاعت است و حق آنها بر خداوند ثواب و اجابت است. (8) از نظر پيروان محمد بن عبدالوهاب به كار بردن كلمه مولي و سيد براي غير خدا حرام است و كسي كه به ديگري بگويد: مولانا يا سيدنا، كافر است . (9) از نظر محمد بن عبدالوهاب ذبح و قرباني كردن براي مردگان و قبرها كه مسلمانان انجام مي‌دهند شرك است و اين كار آنان به قرباني كردن براي بت‌ها در زمان جاهليت شبيه است. (10) همچنين وهابيان نذر كردن براي مساجد، تكايا، و بزرگان، زنده يا مرده با پول، شتر، گوسفند و غيره را مجاز نمي‌دانند و اين عمل را موجب شرك مي‌پندارند. (11)

تخريب اماكن مذهبي و تاريخي

ساختن بنا و گنبد بر روي قبرها و گذاشتن صندوق و گچ كاري كردن آن بناها، از نظر محمد بن عبدالوهاب حرام، و خراب كردن قبرها و گنبدهاي ساخته شده بر روي آن واجب است. به اين دليل وهابي‌ها آنچه را مي‌توانستند از بارگاه امام حسين (عليه السلام)‌ويران كردند، همچنين گنبدهاي روي مزار ائمه (عليهم السلام) را در بقيع خراب كردند. (12) از جمله اماكني كه وهابي‌ها بعد از قدرت گرفتن خراب كردند عبارت است از: بارگاه چهار امام شيعه در بقيع، قبه ابن عباس در طائف، بارگاه حضرت عبدالمطلب و حضرت ابي طالب و حضرت خديجه. همچنين مكان ولادت حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) و حضرت فاطمه (عليها السلام) ‌را خراب كردند. در جده قبر حضرت حوا و ساير قبرها را خراب كردند. وهابي‌ها اماكن فرهنگي را نيز خراب كردند. از جمله مكتبة العربيه را كه از غني‌ترين كتابخانه‌هاي جهان بود. در اين كتابخانه حدود 40 هزار كتاب خطي بود كه در ميان آنها كتاب‌هايي به خط پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و حضرت علي (عليه السلام) بر روي پوست آهو وجود داشت. (13) از مهم‌ترين شهرهايي كه وهابي‌ها با خاك يكسان كردند و جنايت‌هاي فراواني در آن انجام دادند كربلا و طائف بود. گفته مي‌شود كه قلم از نوشتن و بيان عمق فاجعه عاجز است. (14) اين‌گونه اعتقادات كه ريشه‌ي آنها به ابن تيميه برمي‌گردد با استناد به احاديثي صورت مي‌گيرد كه از جمله آن حديث حضرت علي (عليه السلام) و سخن او با ابوالهياج است كه فرمود: آيا نمي‌خواهي تو را براي آن كاري بفرستم كه پيامبر من را قبلاً فرستاد؟ هيچ مجسمه‌اي را و قبري را باقي نگذار مگر اين كه آن مجسمه را خراب كني و آن قبر را با خاك يكسان كني. حديثي از ابن عباس رسيده كه مي‌گويد: «خدا لعنت كند زيارت كنندگان قبرها را و... » (15) همچنين نوشتن بر روي قبرها ممنوع است. بنا به حديثي از ابن ماجه از عبدالله بن سعيد از حفص بن غياث از ابن جريح از سليمان بن موسي از جابر، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نوشتن بر روي قبرها را نهي كرد. (16) روشن است كه بر فرض صحت چنين احاديثي، بايد شرايط مكاني، زماني و فرهنگي آن زمان مدنظر قرار گيرد. اعراب جاهلي كه به بت‌پرستي خو كرده بودند و معرفت عميقي نسبت به خداوند نداشتند ممكن بود به عادت‌هاي سابق خود بازگردند و بت‌پرستي را در قالب‌هاي ديگر بازتوليد كنند.
همچنين محمد بن عبدالوهاب با تأسي به ابن تيميه دعا و نماز در كنار قبر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را منع مي‌كند. ابن تيميه مي‌گويد: صحابه زماني كه به كنار قبر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مي‌آمدند به او سلام مي‌دادند و زماني كه مي‌خواستند دعا كنند رو به قبله دعا مي‌كردند، يعني به پيامبر متوسل نمي‌شدند. (17)
از محمد بن عبدالوهاب درباره‌ي عقيده‌اش سؤال شد، پاسخ داد: من خداوند و كساني را كه در نزد من از ملائكه و شما حضور دارند شاهد مي‌گيرم كه معتقد به آن چيزي هستم كه گروه نجات يافته از اهل سنت و جماعت به آن معتقد هستند و آن ايمان به خدا و ملائكه و كتاب‌هاي آسماني و رسولان الهي و زندگي بعد از مرگ و ايمان به تقدير از خير و شر است. من كسي از مسلمانان را با گناهي كه مرتكب شده كافر به شمار نمي‌آورم و او را از دايره اسلام بيرون نمي‌دانم و معتقدم كه جهاد با هر امامي چه نيكوكار و چه بدكار واجب است و نماز جماعت پشت سر آنها جايز مي‌باشد. جهاد از زماني كه خداوند محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) را فرستاد وجود داشته و تا مبارزه با آخرين فرد از اين امت دجال ادامه دارد. امت دجال امتي است كه ظلم ظالم و عدالت عادل آن را از بين نمي‌برد. (18)
معتقدم كه بايد از ائمه مسلمانان چه نيكوكار و چه بدكار- مادامي كه به معصيت خدا امر نكنند- اطاعت شود. اطاعت از هر كسي كه خلافت را به دست گرفته و مردم درباره او متفق هستند و به او رضايت داده‌اند و يا او با شمشير بر آنها غلبه كرده تا خليفه شود، واجب است و قيام عليه او و خروج از اطاعت او حرام مي‌باشد. (19) ما فقط در برابر جان‌ها و حرمت‌ها با ديگران مي‌جنگيم و جنگ ما فقط مقابله به مثل است. (20)

تبعات و نتايج ديدگاه‌ها

1. مخالفت استادان و اطرافيان

آثار گمراهي و الحاد يا بدعت در رفتار و گفتار محمد بن عبدالوهاب از زماني كه نزد علماي مكه و مدينه علم‌آموزي مي‌كرد هويدا بود. حتي پدرش در وي احساس انحراف و گمراهي كرد و او را سرزنش مي‌كرد و مردم را از پيروي او برحذر مي‌داشت. برادرش سليمان بن عبدالوهاب نيز از بدعت‌هاي او انتقاد مي‌كرد و بر وي ايراد مي‌گرفت و بالاخره در رد نظرات او كتاب الصواف الالهيه في الرد علي الوهابيه را نوشت. محمد بن عبدالوهاب به مطالعه سرگذشت مدعيان پيامبري مانند مسيلمه، سجاعح، اسود عنسي، طليحه اسدي و غيره علاقه مند بود. (21) مهم‌ترين علمايي كه عليه محمد بن عبدالوهاب موضع‌گيري كردند عبارت‌اند از:
1. محمد بن سليمان كردي شافي استاد محمد بن عبدالوهاب.
2. عبدالله بن لطيف الشافي (استاد او) در كتاب تجريد سيف الجهاد لمدعي الاجتهاد
3. شيخ عبدالله حنبلي در كتاب الصواعق و الرعود
4. شيخ محمد عفالق حنبلي در كتاب تهكم المقلدين بمن ادعي تجديد الدين.
5. شيخ جميل صدقي زهاوي در كتاب الفجر الصادق في رد علي منكري المتوسل و الكرامات و الخوارق.
6. سيد احمد زيني دحلان مفتي مكه در كتاب فتنه الوهابيه و الدور السنيه في رد علي الوهابيه.
7. شيخ سليمان بن عبدالوهاب، برادر محمد بن عبدالوهاب در كتاب الصواعق الالهيه في الرد علي الوهابيه. (22)
استادان محمد بن عبدالوهاب در مورد او مي‌گفتند: خداوند تعالي اين فرد را گمراه خواهد كرد و بدترين بندگانش به سايه او پناه مي‌برند. (23)

2. تحقق پيشگويي پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)

در مورد سرزمين نجد كه مهد آشوب‌ها و فتنه‌ها است، نجاري از ابن عمر روايت كرده است كه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند: خداوندا در شام ما و در يمن ما بركت قرار بده، اطرافيان گفتند: ‌اي رسول خدا و در نجد ما. ولي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) سه بار جمله خود را تكرار كرد و فرمود: در آن جا (نجد) زلزله و فتنه‌ها روي خواهد داد و از آن جا شاخ شيطان بيرون مي‌آيد. اين حديث را ترمذي در مناقب و احمد بن حنبل در مسند ذكر كرده‌اند. اولين فتنه‌اي كه در اين منطقه رخ داد ظهور مسيلمه كذاب بود. (24)
از جمله اخبار پيامبر (صلي الله و عليه و سلم) در مورد وهابيت سخن ايشان در مورد ذوالخويصره تميمي است كه فرمود: از اصل و ريشه اين قوم گروهي ظهور خواهند كرد كه قرآن را مي‌خوانند ولي از حنجره‌هايشان پايين‌تر نمي‌رود، و از اسلام مانند خارج شدن تير از كمان خارج مي‌شوند، مسلمانان را مي‌كشند و آنان را بت پرست مي‌پندارند. (25) ذوالخويصره و عبدالوهاب هر دو از يك اصل و ريشه و هر دو تميمي هستند. همچنين همگي سران خوارج از قبيله بني تميم بودند مانند: شبث بن ربعي، مسعر بن فدكي و... (26). اين سخن پيامبر تأكيدي است بر اينكه خارج شدگان از مشرق زمين پيروان محمد بن عبدالوهاب بودند. زيرا آنها به پيروان خود دستور مي‌دادند كه سرهاي خود را بتراشند. او گفت: مو براي زن مانند ريش براي مرد است و اگر به تراشيدن ريش مردان دستور دهد در اين صورت مي‌تواند دستور بدهد كه زنان موي سر خود را بتراشند. (27)

3. ظهور وهابيت

محمد بن عبدالوهاب نخست مذهبش را پنهاني اظهار كرد و پيرواني نيز يافت. او به سرزمين نجد رفت و مذهب خود را آشكار كرد، سعود از او پيروي كرد. سعود با پيروي از محمد بن عبدالوهاب پايه‌هاي حكومت خود را محكم كرد و پسر عبدالوهاب در پرتو كمك‌هاي نظامي سعود و به زور شمشير او داعيه خود را گسترد. در نتيجه سعود حكمران و سلطان منطقه و محمد بن عبدالوهاب رهبر مذهبي منطقه شد. (28)
آلوسي مي‌نويسد: محمد بن عبدالوهاب در شهر عيينه، يكي از شهرهاي نجد نشو و نما يافت. فقه حنبلي را نزد پدرش فرا گرفت و از همان كودكي سخنان ناآشنا مي‌گرفت و بر ضد بسياري از اعمال و عقايد متفق عليه مسلمانان سخن مي‌گفت. او از عيينه به مكه و از مكه به مدينه مسافرت كرد. در مدينه نزد شيخ عبدالله نامي شاگردي كرد و شديداً به استغاثه و توسل در كنار مرقد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) اعتراض كرد. از مدينه به نجد و از نجد به بصره و شام رفت. مدتي در بصره اقامت كرد، ولي به خاطر عقايدش، مردم او را از آنجا راندند. بعد از حوادثي به شهر حريمله از شهرهاي نجد رفت و چون پدرش آن جا بود در آن شهر ماند و در جلسات او حاضر شد. پدر او در سال 1153 درگذشت و بعد از آن او جرئت بيشتري براي آشكار كردن عقايد خود يافت و عقايد و اعمال مورد اتفاق مسلمانان را مورد حمله قرار داد و پيرواني يافت. او تا جايي پيش رفت كه مردم شهر از سخنان او دلگير شدند و تصميم به قتل او گرفتند. در نتيجه از حريمله به عيينه رفت. حكمران شهر عيينه، عثمان بن احمد بن معمر بود. پسر عبدالوهاب به او وعده حكومت و سلطنت سرزمين نجد را داد. لذا عثمان او را ياري كرد و عقايد و اعمال مسلمانان را مورد حمله قرار داد. برخي از اهالي شهر به آنها گرويدند و مزار زيد بن خطاب را در جبيله با خاك يكسان كردند. كار وهابي‌ها بالا گرفت و خبرشان به گوش سليمان بن محمد بن عزيز حميدي حكمران احساء قطيف و توابع رسيد. (29) ‌سليمان نامه‌اي به عثمان حاكم عيينه نوشت و او را به قتل عبدالوهاب فرمان داد. عثمان توان مخالفت با سليمان را نداشت، لذا به محمد پيام فرستاد كه از سرزمين او خارج شود. او در پاسخ نويد حكمراني بر همه نجد را به عثمان داد، ولي عثمان اين سخن را نشنيده گرفت و سرانجام پسر عبدالوهاب در سال 1160 به شهر درعيه سرزمين مسليمه كذاب رفت. (30) برخي معتقدند در نهايت محمد بن عبدالوهاب كه خود را مسلمان حنبلي و روشنفكر مذهبي معرفي مي‌كرد به كمك يهود و نقشه‌هاي انگليس فرقه‌اي به نام «وهابيت» را به وجود آورد. (31) از جمله عواملي كه باعث موفقيت محمد بن عبدالوهاب شد سرزمين نجد بود. شيخ محمد سرزمين پدري يعني نجد را براي اعلام عقايد و دعوت جديد خود انتخاب كرد. در آن زمان پدر و برادر او از علماي حنبلي آن منطقه بودند. هرچند اين دو با عقايد او به شدت مخالفت كردند، بعد از مرگ پدر زمينه براي نشر افكار او بيشتر شد. از سوي ديگر مردم نجد مردمي ساده و به دور از كشمكش‌هاي مذهبي، داراي ذهني صاف و خالي و آماده پذيرش هر سخن تازه و جديد، به خصوص سخناني بودند كه مجوزي براي رفع فقر و بيچارگي آنان باشد. بنابراين قتل و غارت‌هاي محمد بن عبدالوهاب و مباح دانستن جان و مال و ناموس غيروهابي‌ها از سوي او فرصت مناسبي بود كه آنان را از فقر و نداري نجات دهد. عامل ديگري كه سرزمين نجد را منطقه مناسبي براي محمد بن عبدالوهاب قرار داد اين بود كه مردم نجد زندگي قبيله‌اي داشتند و زير نظر هيچ حكومتي نبودند و افراد هر قبيله در همه امور تابع و فرمانبر شيخ قبيله بودند. بنابراين اگر شيخ قبيله دعوت را مي‌پذيرفت كساني كه تحت فرمان او بودند، دعوت موردنظر را مي‌پذيرفتند. در نتيجه با گرويدن رؤساي قبايل، بقيه افراد قبيله بي چون و چرا دعوت را مي‌پذيرفتند و به حمايت و نشر افكار پسر عبدالوهاب مي‌پرداختند. (32) دور بودن نجد از مركز خلافت عثماني اين فرصت را به وهابيان داد كه برنامه‌هاي خود را از طريق نظامي دنبال كنند كه به دنبال آن محمد بن عبدالوهاب و محمد بن سعود، عليه دشمنان اعلام جهاد كردند. (33)‌آغاز كار محمد بن عبدالوهاب سال 1143ق بود و پنجاه سال بعد مشهور شد. وهابي‌ها در سال 1218ق بر مكه مسلط شدند. (34)

جمع‌بندي

پيش از آنكه بتوان محمد بن عبدالوهاب را متفكر يا عالمي با ديدگاه‌ها و نگرش‌هاي علمي دانست، بايد او را ايجادكننده و پيش برنده‌ي جنبش، نهضت و جرياني دانست كه داراي چند ويژگي است و همين ويژگي‌ها باعث رشد و فراگيري سريع آن شد. چون به راحتي با توده‌ي عوام و افراد كم سواد پيوند برقرار كرد. به عبارت ديگر محمدبن عبدالوهاب نظرات و ديدگاه‌هايي را مطرح كرد كه مجموع آنها توانست به مكتبي فكري مذهبي تبديل شود و با جذب عوام غيرمتخصص از يك سو و پيوند با قدرت سياسي از سوي ديگر، به جنبش و نهضتي فراگير و تأثيرگذار تبديل شود. ويژگي اين ديدگاه‌ها به شرح زير است:
1. توجه شديد به پوسته، ظاهر دين و مراسم و مناسك؛ چيزي كه به مطالعه و تحقيق و ورود به مباحث عميق علمي نياز ندارد.
2. تعميم برخي شيوه‌ها و اقدامات پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، صحابه و مسلمانان صدر اسلام به همه امور و صادر كردن حكم كلي در باب آنها بدون در نظر گرفتن زمان، مكان، شرايط، شأن نزول، دليل و منطق دروني و مواردي از اين قبيل كه مطالعه و فهم آنها به دانش، تخصص و زحمت زياد نياز دارد.
3. طراحي چارچوبي فكري و اعتقادي براي خود با استناد به ظواهر و بدون توجه به عمق و هدف هر عمل، و تكفير و تفسيق هركسي كه در آن چارچوب قرار نمي‌گيرد. امري كه عوام كم سواد و تندرو به شدت به اين شيوه تمايل دارند.
ديدگاه‌هاي محمد بن عبدالوهاب به پشتوانه قدرت سياسي توانست منشي مذهبي ايجاد كند و پيروان فراواني فراهم آورد كه بسيار شبيه ساير گروه‌هاي تندرو و افراطي مثل خوارج است كه به نمونه‌هايي از آن اشاره مي‌شود:
1. خوارج به ظاهر دين تمسك جسته بودند و به نماز و تلاوت قرآن بسيار اهميت مي‌دادند. وهابي‌ها نيز مانند آنها به ظاهر دين بسيار متعصب بودند و در مسايل ديني سخت‌گيري مي‌كردند. نماز را به موقع به جا مي‌آوردند و در عبادت مي‌كوشيدند، ولي از سوي ديگر خطاهاي اساسي مرتكب مي‌شدند.
2. خوارج ساير مسلمانان را كافر مي‌پنداشتند، مانند آنچه محمد بن عبدالوهاب و پيروانش به آن اعتقاد داشتند.
3. خوارج در شبهات خود به ظاهر برخي از آيات قرآن استناد كردند، مانند محمد بن عبدالوهاب كه مثل ابن تيميه معتقد بود هرچه از ظاهر قرآن فهميده مي‌شود اصل است.
4. خوارج باكي از مرگ نداشتند و از آن با آغوش باز استقبال مي‌كردند. چون فكر مي‌كردند به بهشت مي‌روند. پيروان محمد بن عبدالوهاب نيز چنين اعتقادي داشتند و در جنگ‌ها اين رجز را مي‌خواندند. بادهاي بهشت به حركت درآمده است. اي خواهان آن كجايي؟ (35)
5. خوارج مردمي سطحي‌نگر و كوتاه نظر بودند. خوردن خرمايي را كه در راه افتاده بود حرام مي‌دانستند. كشتن خوك وحشي در بيابان را فساد مي‌پنداشتند، ولي به آساني انسان‌ها را مي‌كشتند و ساير مسلمانان را كافر تصور مي‌كردند و هر گناه كبيره‌اي را كفر مي‌دانستند. نيز امروز نيز پيروان محمد بن عبدالوهاب ديگر مسلمانان را مشرك به شمار مي‌آورند و جان و مال‌شان را مباح مي‌دانند.
6. خوارج آيه‌هاي قرآن را كه در زمان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ‌درباره كفار و مشركان نازل شده بود، به ساير مسلمانان تعميم مي‌دادند. (36) كاري كه محمد بن عبدالوهاب انجام مي‌داد.
7. خوارج مسلمانان را مي‌كشتند در حالي كه بت پرستان و مشركان از شر آنها در امان بودند. مشابه كاري كه پيروان محمد بن عبدالوهاب انجام مي‌دادند.
8. امام علي (عليه السلام) درباره خوارج فرمود: هرگاه شاخي از آن بريده شود شاخي از آن مي‌رويد. وهابي‌ها نيز چندين بار به دست محمدعلي پاشا و سايرين سركوب شدند، ولي دوباره سر برآوردند. (37)

پي‌نوشت‌ها:

1- دانشيار دانشگاه تهران.
2. همان، ص142.
3. همان، صص140-141.
4. همان، ص142.
5. سيداحمد موثقي، جنبش‌هاي اسلامي معاصر، تهران: انتشارات سمت، 1378ش، ص162.
6. همايون همتي، پيشين، صص142-143.
7. همان، ص145.
8. همان، صص328-329.
9. همان، ص343.
10. همان، ص346.
11. همان، ص353.
12. همان، صص357-358.
13. محمدحسين كاشف الغطاء، پيشين.
14. عبدالله محمد، پيشين، ص30.
15. لعن الله زائرات القبور و المتخذين عليها و السرج، همان، صص359-360.
16. همان، ص409.
17. همان، ص 425.
18. عبدالمنعم ابراهيم، مغني المريد الجامع لشروح كتاب التوحيد لشيخ الاسلام محمد بن عبدالوهاب، المجلد الاول، المملكه العربيه السعوديه: مكتبه نزار مصطفي الباز، الطبعه الثانيه، 1421ق/ 2000م، ص46.
19. همان.
20. جَزاءُ سَيئَةٍ سَيئَةٌ مِثْلُهَا. شوري (63): 40. عبدالمنعم ابراهيم، همان، ص40.
21. همايون همتي، پيشين، صص74-75.
22. عبدالله محمد، پيشين، ص26.
23. السيد ابوالعلي التقوي، پيشين، ص23؛ جعفر سبحاني، آئين وهابيت، قم: دارالقرآن الكريم، تابستان 1364، ص34.
24. اللهم بارك لنا في شامنا اللهم بارك لنا في يمننا؛ سيدمحسن امين عاملي، تجديد كشف الارتياب في اتباع محمد بن عبد الوهاب، پيشين، ‌ص122.
25. ان اناسا من امتي سيماهم التحليق يقروون القرآن لا يجاوز حلاقيهم يمرقون من الدين كما يمرق السهم من الرميه، يخرج ناس من قبل المشرق...
26. سيدمحسن امين عاملي، تجديد كشف الارتياب في اتباع محمد بن عبدالوهاب، پيشين، ص123.
27. همان، صص124-126.
28. همايون همتي، پيشين، صص75-76.
29. همان، صص76-77.
30. همان، ص77.
31. محمدحسين كاشف الغطاء، پيشين،
32. محمد ابراهيم انصاري لاري، پيشين، ص54.
33. ايمن الياسيني، پيشين، ص32.
34. السيد ابوالعلي التقوي، پيشين، ص23.
35. هبت حبوب الجنه، اين انت يا باعيها. سيدمحسن امين العاملي، پيشين.
36. كلما قطع منهم قرن نجم قرن، سيدابراهيم سيدعلوي، تاريخچه نقد و بررسي وهابي‌ها، جلد دوم، تهران: چاپخانه سپهر، 1365ش، ص89.
37. همان، ص90.

منابع تحقيق:
ابراهيم، عبدالمنعم، مغني المريد الجامع لشروح كتاب التوحيد لشيخ الاسلام محمد بن عبدالوهاب، المجلد الاول، المملكه العربيه السعوديه، مكتبه نزار مصطفي الباز، الطبعه الثانيه، 1421ق/ 2000م.
ابوزهره، محمد، ابن تيميه (حياته و عصره- آراؤه و فقهه)، قاهره: دارالفكر العربي،‌1991م.
آدونيس، علي احمد سعيد و خالده سعيد، الشيخ الامام محمد بن عبدالوهاب، بيروت: دار العلم للملايين، 1993م.
امين، احمد، زعماء الاصلاح في العصر الحديث، بيروت: دار الكتب العربي، 1979م.
الامين، محسن، تجديد كشف الارتياب في اتباع محمد بن عبدالوهاب، طهران: دارالكتب الاسلاميه، 1382ق/ 1952م.
امين عاملي، سيد محسن، كشف الارتياب في أتباع محمد بن عبدالوهاب، بي‌جا: بي‌نا، بي‌تا، الطبعه الخامسه.
انصاري لاري، محمد ابراهيم، پيشينه سياسي فكري وهابيت، قم، بنياد معارف اسلامي، 1369ش.
باراسوويچلوتسكي، ولاديمير، تاريخ جديد كشورهاي عربي، ترجمه رفيع رفيعي، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، 1379ش.
التقوي، السيد ابوالعلي، الفرقه الوهابيه في خدمه من؟ بيروت و لندن: الارشاد للطباعه و النشر، بي‌تا.
چهاردهي، نورالدين، وهابيت و ريشه‌هاي آن، تهران: سازمان چاپ و انتشارات فتحي، 1363ش.
حلبي، علي اصغر، تاريخ نهضت‌هاي ديني و سياسي معاصر، تهران: انتشارات بهبهاني، 1371ش.
خطيب، محمدعوض، صفحات من تاريخ: الجزيره العربيه الحديث، قم: مركز الغدير للدراسات الاسلاميه، 1416ق/ 1375ش.
دهقاني، عزت الله، پيدايش وهابيت و عقايد وهابيان، تهران: دار الكتب الاسلامي، 1367ش.
سبحاني، جعفر، آيين وهابيت، قم: دارالقرآن الكريم، تابستان 1364ش.
السبحاني، جعفر، الوهابيه بين المباني الفكريه و النتائج العمليه، قم: مؤسسه الصادق (عليه السلام)، 1426ق.
السعيد، ناصر، از كجا تا به كجا، خاندان سعودي را بشناسيم، ترجمه ابوميثم، تهران: انتشارات مؤسسه تحقيقاتي علمي الغدير، 1360ش.
سيدعلوي، سيدابراهيم، تاريخچه نقد و بررسي وهابي‌ها، تهران: چاپخانه سپهر، جلد دوم، 1365ش.
الطبسي، نجم الدين، الوهابيه دعاوي و ردود، دراسه في افكارهم و مناقشه لآرائهم، تهران: نشر مشعر، 1420ق/ 1379ش.
علوي الحسيني، عبدالله بن حسن، صدق الخبر في خوارج القرن الثاني عشر، اللاذقيه: طبعه كومين، بي‌تا.
عنايت، حميد، سيري در انديشه سياسي عرب، تهران: انتشارات اميركبير، 1376ش.
كاشف الغطاء، محمدحسين، نگاهي به پندارهاي وهابيت، ترجمه محمدحسين رحيميان، قم: نشر الهادي، 1376ش.
الكوراني العاملي، علي، الوهابيه و التوحيد، بيروت: دار السيره، 1418ق.
المالكي، حسن بن فرهان، داعية و ليس نبيا، عمان/ الاردن: دار الرازي، 1425ق/ 2004م.
محمد، عبدالله، وهابي‌ها را اينگونه ديدم، ترجمه ميثم موسائي، تهران: سازمان تبليغات اسلامي، 1370ش.
مصطفوي، علي‌اصغر، ترفند پيغمبرسازان، تهران: بامداد، 1370ش.
المغنيه، محمدجواد، هذي هي الوهابيه، طهران: معاونيه العلاقات الدوليه في منظمه الاعلام الاسلامي، 1408ق/ 1987م.
موثقي، سيداحمد، جنبش‌هاي اسلامي معاصر، تهران: انتشارات سمت، 1378ش.
هامفري، خاطرات مستر همفر جاسوس انگليس در كشورهاي اسلامي، علي كاظمي، قم: كانون نشر انديشه‌هاي اسلامي، 1368ش/ 1410ق.
همتي، همايون، نقد و بررسي آئين وهابيت، بي‌جا: نشر ضحي، 1367ش.
الياسيني، ايمن، الدين و الدوله في المملكه العربيه السعوديه، دكتر كمال اليازجي، بيروت: دار الساقي، 1987م.

منبع مقاله :
عليخاني، علي اكبر و همكاران، (1390)، انديشه سياسي متفكران مسلمان (جلد هفتم)، تهران: پژوهشكده مطالعات فرهنگي و اجتماعي، چاپ اول.
 


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط