معناشناسي لغوي
1. اِتّباع
«اتّباع» از «تبع» (تاء، باء و عين) (1) اشتقاق يافته است. از عبارت اهل لغت استفاده ميشود که معناي «اتّباع» در پي ديگري قرارگرفتن و با او حرکت کردن است (2) و «تَبع» و «اتَّبع» يک معنا (در پي او قرار گرفت) دارند. (3)2. اجابت
«اجابت» مصدر (4) و ريشه آن «وجوب» (جيم، واو و ميم) به دو معناي شکافتن يک چيز و پاسخ دادن به سخن ديگران است. (5) «اجابت» و «جواب» از يک خانواده و هر دو داراي يک معنا (پاسخ دادن به سخن ديگري) (6) هستند.جوهري ميگويد: معناي جواب معروف و روشن (پاسخ سؤال) است و «اجابت» و «استجابت» به يک معنا هستند. (7) فيومي مينويسد: جواب پس از طلب است و اجابت و استجابت سخن يک شخص، هنگامي است که او فرد ديگري را به چيزي فراخواند و آن فرد اطاعت کند. (8) گفته ميشود «اِستجابَ الله دعاءَهُ» (اجابَ...): (9) خدا دعاي او را را اجابت کرد. از مطالب يادشده استفاده ميشود که «اجابت» و «استجابت» گاهي در معناي اطاعت به کار ميروند.
3. اسلام
«اسلام» از «سِلم» (سين، لام و ميم) و يکي از معاني «سلم» صحّت و سلامتي است. (10) معناي اسلام انقياد و طاعت (11) است.4. اطاعت
«اطاعت» از ريشه «طوع» (طباء، واو و عين) با معناي اصلي رام بودن و انقياد (12) گرفته شده است. اهل لغت آن را به معناي نقيض کراهت (13) (موافقت) و انقياد (14) (رغبت) دانستهاند. «اطاعت» اجراي فرمان ديگري است. (15) (اطاعت) و «طاعت» بدون امر ديگري تحقق نميپذيرند؛ همچنانکه جواب بدون سخن ديگري وجود ندارد. (16)5. اِقتداء
«اقتداء» از «قَدو» (قاف، دال و حرف عله واو) بر بهره گرفتن از يک چيز و راه يافتن (به مقصد) دلالت دارد. (17) اهل لغت گفتهاند: «قَدو» مصدر (18) و واژه «إقتداء» از فروع آن (19) است. اهل لغت در شواهدي، واژههاي «إقتداء» و «قُدوة» را ذکر يا معنا کردهاند. مانند: «قِدوَة»: به او اقتداء ميشود؛ (20) «فُلانُ قُدوةُ لِفلانٍ» در هنگامي گفته ميشود که فلان شخص از فلان فرد تبعيت کند (21) و «قِدوة و قُدوة»: چيزي است که به آن اقتدا شود. (22) بعضي هم به همين جمله و شاهد اشاره کرده و گفتهاند: «قُدوة» به معناي اسوه و الگوست. (23)6. قَفا
«قَفي» (قاف، فاء و حرف علّه واو) (24) و «قَفو» مصدر «قَفا يقفوا» (25) بر اتّباع و پيروي از ديگري دلالت دارد. (26)7. عبادت
«عبادت» از «عبد» (عين، باء و دال) (27) اشتقاق يافته است و به گفته برخي اهل لغت، معناي آن طاعت (28) يا انقياد و خضوع (29) است.8. قُنوت
«قُنوت» مصدر است (30) و از «قَنت» (قاف، نون و تاء) - که بر طاعت و نيکي در امر دين دلالت دارد - اشتقاق يافته است. (31) ارباب لغت گفتهاند: «قُنوت» به معناي طاعت است. (32)معناشناسي تفسيري
1. اِتباع
مفسران «اتّباع» را در آيه:«وَ اتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّيَاطِينُ...» (33) به معناي اقتدا پيروي کردن و عمل (34) و در آيه «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ...» (35) پيمودن راه ابراهيم (36) يا پيروي شخصي دوم از روش فرد اول داشتهاند؛ (37) همچنين پس از ذکر آيه: «... فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ...» (38) «اتباع» را پيوستن شخص دوم به شخص اول براي استمداد از او و حرکت کردن تحت تدبير او دانستهاند. (39)برخي محققان در بيان معاني: «تَبَعهُ و اتَّبعه» گفتهاند: در پي اثر او حرکت کرد و از او پيروي نمود. اين (پيروي) ممکن است جسمي يا با پذيرش رسم و فرمان (ديگري) باشد. (40) مفسران «فَأتبَعهُ الشّيطانُ» (41) را چنين معنا کردهاند: شيطان براي رساندن شر و زيان در پي او حرکت کرد. (42)
2. اجابت
«اجابت» جواب دادن به سؤال، سخن و طلب ديگران و حقيقت استجابت تصميم، تلاش و آمادگي براي جواب است. «جواب» به بازتاب سخن ديگران و پاسخ گفتن به کلام آنان اختصاص دارد و در خطاب و کلام ابتدايي تحقق نميپذيرد. (43)بعضي مفسران در ذيل آيه «... أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ... فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي...» (44) نکاتي را بيان کردهاند: 1. «اجابت» و «استجابت» به يک معنا هستند و ريشه آنها «جَوب» (قطع) است. جواب دادن و اجابت سؤال کننده (در حقيقت) قطع درخواست و پرسش ديگري است. (45) 2. استجابت و اجابت به يک معنا (اقبال و روي آوردن با آمدن يا اظهار سخن براي آمادگي و حضور در مقابل نداکننده) هستند؛ آنگاه (اجابت) در معناي تحقق بخشيدن به خواسته هر طلب کننده اطلاق شده و مجاز مشهور شده است؛ زيرا با تحقق بخشيدن به طلب ديگري گويا سؤال او قطع ميگردد و نداي او جواب داده ميشود؛ بنابراين منظور از استجابت ميتواند اطاعت (بندگان) از فرمان خدا باشد. (46) در آيه فوق اجابت دعا و خواسته بندگان و لزوم استجابت آنان از خدا بيان شده است؛ پس در اجابت، اجابت کننده ميتواند خدا يا انسان باشد.
3. اسلام
برخي مفسران در ذيل آيه «رَبَّنَا وَ اجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ...» (47) (دعاي ابراهيم (عليه السلام) و اسماعيل (عليه السلام) هنگام بناي کعبه براي اسلام و طاعت خدا) طاعت و انقياد در برابر امر خدا را از معاني اسلام دانستهاند. (48) راغب ميگويد: اسلام دو قسم است؛ اسلام کمتر از ايمان (اعتراف زباني به دين اسلام) و اسلام بالاتر از ايمان (انقياد در برابر حق). وي براي هر دو معنا به آياتي از قرآن تمسک کرده است. (49)4. اطاعت
«طوع» به معناي انقياد و ضد کراهت و «طاعة» (در معنا) مثل آن است؛ ولي بيشتر در انجام دادن فرمان و امتثال امر ديگري کاربرد دارد. (50) مفسران در ذيل آيه «وَ اِن تُطِع أکثَر...» (51) مطالبي را درباره مادّه «اطاعت» بيان کردهاند:الف) طاعت (به معناي اطاعت) موافقت با اراده ديگري و انجام دادن آن با رغبت و ميل است؛ گرچه فرمان و امري در کار نباشد. (52)
ب) طاعت انجام دادن و امتثال فرمان اطاعت شونده و موافقت اطاعت کننده با اراده مافوق خود باشد. (53)
ج) طاعت اسم براي «طَوع» (مصدر از طاعَ يطُوع) به معناي انقياد و ضد کراهت است و در اين آيه مجازاً در قبول قول به کار رفته است. (54)
د) معناي اصلي طَوع عمل به مقتضاي امر و حکم همراه با رغبت و خضوع است. (55)
5. اِقتداء
مفسران «اقتداء» را در ذيل آيه: «... فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ...» (56) به اتباع و پيروي کردن تفسير کردهاند (57) يا گفتهاند: «اقتداء» افتعال از «قُدوة» يا «قِدوة» به معناي عمل کردن مانند ديگري است و فعل مجرد آن (قُدوة) در لغت شنيده نشده يا به کار نرفته است؛ (58) اظهار داشتهاند: «اقتداء» طلب و تلاش براي مطابقت کار خود با عمل ديگري است. (59)«اقتداء» به معناي اتباع و الگوبرداري از ديگري است.
6. قَفا
از عبارت مفسران پس از ذکر آيه «وَ لاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ...» (60) استفاده ميشود که مادّه «تَقفُ» به معناي اتباع و پيروي کردن است. (61)7. عبادت
بعضي مفسران در ذيل آيه «... إِيَّاک نَعبُدُ...» (62) «عبادت» را به معناي طاعت با خضوع (63) دانسته و برخي اطلاق عبادت بر طاعت را از باب مجاز گرفتهاند. (64) بعضي هم گفتهاند: بنابر يک قول، عبادت به معناي طاعت است. (65) در ذيل آيات «...لاَ تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ... * وَ أَنِ اعْبُدُونِي...» (66) عبادت به طاعت معنا شده است؛ از شيطان اطاعت نکنيد و از خدا اطاعت کنيد. (67)8. قُنوت
بعضي مفسرين در ذيل آيه «حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ... وَ قُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ » (68) يکي از اقوال و احتمالات معنايي «قُنُوت» را طاعت دانسته (69) و برخي آن را به طاعت همراه با خضوع معنا کردهاند. (70)جمعبندي و تحليل نهايي
1. واژگان يادشده در معناي پيروي کردن اشتراک دارند.2. برخي محققان در بيان معناي «اتّباع» گفتهاند: مادّه اين واژه به معناي پيروي و حرکت در پي يک شيء است؛ خواه آن شيء مادّي باشد يا معنوي و خواه اتباع در عمل باشد يا از نظر فکري. در اتباع (از باب افتعال) اختيار و اراده هم نهفته است. (71) آيات مربوط به «تَبَع» و «اتّباع» نشان ميدهد غالباً صاحبان شعور و اختيار از قبيل انسان (72) يا انسان و جن (73) فاعل هستند و در بعضي موارد فاعل غير از صاحبان شعور (74) (مانند حادثه اخروي) است؛ ولي متعلق و متبوع (شخص يا شيء پيروي شونده) ممکن است پيامبر (75)، شيطان، (76) آيين و دين، (77) قرآن، (78) قبله، (79) هوس، (80) مؤمنان، (81) کافران، (82) ظن و گمان، (83) شهوات (84) و... باشد.
3. سخن خدا و پيامبران را اجابت کردن با اطاعت از آنان در تحقق خارجي يکي است و اجابت خدا به معناي تحقق بخشيدن به خواسته و سخن بندگان است؛ ولي اطاعت تنها درباره انسان يا هر مخلوق ديگري در برابر خدا يا مافوق خود صدق ميکند. طبرسي در فرق اجابت با اطاعت مينويسد: اطاعت موافقت با اراده ديگري و تحقق بخشيدن به آن همراه با رغبت است و اجابت تنها موافقت با اراده ديگري است و لازم نيست حتماً با ميل و رغبت باشد. (85) اين مفسر در جاي ديگر مرقوم ميفرمايد:
اجابت موافقت با اراده ديگري است و در آن رتبه (و مافوق بودن) لحاظ نشده است؛ ولي اطاعت امتثال فرمان ديگري و موافقت اطاعت کننده با اراده اطاعت شونده و مافوق است. (86)
4. برخي محققان در معناي «اقتداء» گفتهاند: مادّه «اقتداء» پيروي از قول، عمل و روش ديگري است. «اقتداء» بر اتباع و پيروي کردن با رغبت و ميل دلالت دارد. (87) اين محقق درباره و «قفا» ميگويد: مادّه «قفا» بر وقوع يک چيز در پي شيء ديگر دلالت ميکند؛ نيز در معناي آن، تبعيت زماني يا مکاني وجود دارد و پيروي از رأي يا عمل ديگري لحاظ نشده است. نميتوان آيه «وَ لاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ...» (88) را به «پيروي نکن» تفسير کرد؛ بلکه بايد گفت خودت را در عقب چيزي که نميداني، قرار مده. (89)
در معناي مادّه «قفا» پيروي از رأي و عمل ديگري لحاظ نشده است؛ ولي در معناي «اتباع» پيروي از عمل يا فکر ديگري با اختيار خود وجود دارد و قرارگرفتن پس از شيء ديگر از جهت زمان يا مکان مد نظر نيست. در معناي «اقتداء» پيروي از سخن و فعل ديگري همراه با ميل و رغبت نهفته است. (90) «اتّباع» از نظر معنا، فاعل و متعلق (متبوع) در آيه «... قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا...» (91) با «اقتداء» در آيه «... إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ» (92) مشابه و يکسان است؛ همچنين واژههاي «اِتَّبع» و «اِتَّبعتُ» در دو آيه «و اتَّبعَ ملّة ابراهيم...» و «... اتّبعت ملّه آباءي...» (93)
با «اِقتَده» در آيه «... فبهديهم اقتده...» (94) از هر جهت تشابه دارند. گرچه «اقتداء» در قرآن منحصر به دو آيه است؛ کاربرد «اتّباع» و مشتقات آن در قرآن زياد و گوناگون است.
آيه «وَ لاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ...» (95) با آيه «... مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّبَاعَ الظَّنِّ...» (96) و آيات متعددي از قبيل: «... إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ...» (97) در پيام و معنا مشابه و يکسان است؛ البته برخي اهل لغت گفتهاند: «قِفوَتي» از اضداد و به معناي مورد تهمت (و سوء ظن) يا نيک بودن است و «قفاه» ميشود بديها يا نيکيهاي او را پيگيري کرد؛ (98) بر اين اساس آيه «ولا تَقفُ مَا لَيسَ لَک بِهِ عِلمٌ» را «دنبال اتهام و سوء ظن حرکت نکن معنا کردهاند».
5. چنانکه در معناي لغوي و تفسيري بيان شد، «اجابت» و «اطاعت» موافقت با ديگري يا انجام دادن فرمان ديگري است؛ ولي در «اتّباع»، «اقتدا» و «قفا» مطلق حرکت و تبعيت يک شيء از شيء ديگر مد نظر است و لازم نيست امر و فرماني در کار باشد.
6. از ظاهر کلمات برخي اهل تفسير (99) و لغت (100) - که در معنا کردن اتّباع از اقتداء و در ترجمه کردن اقتداء از اتباع استفاده کردهاند - استنباط ميشود که اين دو لفظ اکنون به يک معنا هستند؛ گرچه در اصل لغت، کاربرد مادّه «اتباع» گسترده و در مطلق حرکت و تبعيت يک شيء از يک چيز ديگر است و مادّه «اقتداء» در پيروي انسان از يک چيز به کار رفته است.
7. برخي محققان گفتهاند: معناي اصلي مادّه «سلم» موافقت شديد در ظاهر و باطن در مقابل خصومت است و انقياد (اطاعت) و صلح از لوازم معناي آن به شمار ميآيد. (101) بعضي ديگر اظهار داشتهاند: «سَلم» و «سلامة» (مادّه اسلام) مصونيت و سلامتي از آسيبها و امراض ظاهري و باطني است. (102) از عبارتهاي فوق و آنچه در بخش لغوي و تفسيري بيان شد، استفاده ميشود که معناي «اسلام» موافقت ظاهري يا موافقت ظاهري و باطني در برابر خداست؛ گرچه معناي مادّه آن سلامتي از آفات است و اين معنا از آيه «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا... وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ...» (103) (باديهنشينان موافقت ظاهري به دين داشتند ولي قلباً تسليم خدا نبودند) نيز برداشت ميشود؛ ولي خضوع در معناي اصلي «اسلام» نهفته نيست؛ چنان که برخي اهل نظر گفتهاند. (104)
توجه به مطالب يادشده و معناي «اطاعت» فرق هر دو واژه (اسلام و اطاعت) را آشکار ميسازد؛ زيرا در «اطاعت» امتثال و انجام دادن امر خدا مد نظر است؛ ولي «اسلام» اظهار موافقت (خواه با زبان باشد يا همراه با خضوع قلبي و همراه با عمل) در برابر خداست. از همين نکته تفاوت «اسلام» با واژگاني مثل «اتباع» و «اقتداء» - که جنبه عملي دارند روشن ميشود.
8. همانگونه که در بخش معناي لغوي و تفسيري گفتيم، بنابر نظر برخي، معناي عبادت طاعت با خضوع است. بعضي محققان هم نوشتهاند: معناي اصلي مادّ «عبادت» نهايت تذلّل (کوچکي کردن) همراه با اطاعت است؛ (105) بر اين اساس ميتوان در تفاوت «عبادت» با «طاعت» گفت در «عبادت» علاوه بر امتثال و انجام دادن فرمان مولا يا پروردگار (معناي طاعت)، خضوع و اظهار کوچکي هم هست. فرق مذکور بين «عبادت» و «اتّباع»، «عبادت» و «اقتداء» و «عبادت» و «قفا» هم وجود دارد؛ پس «عبادت» صرف انجام دادن فرمان و پيروي عملي نيست؛ بلکه خضوع قلبي هم در آن نهفته است. برخي مفسران در ذيل «... وَ لاَ يُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» (106) گفتهاند: منظور از «عبادت» در آيه عمل ريايي يا اعم از شرک اعتقادي و عملي است و حديثي از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در اين باره نقل کردهاند. (107) از اين معناي تفسيري استفاده ميشود که «عبادت» تنها تذلل و خضوع نيست و در آن طاعت و عمل هم نهفته است.
9. برخي محققان «قُنوت» را به طاعت همراه با خضوع معنا کرده (108) و در فرق آن با طاعت گفتهاند: طاعت عمل به وظيفه همراه با ميل است و در قنُوت علاوه بر طاعت، خضوع شديد هم وجود دارد و افزودهاند: قُنوت تکويني (بقره: 116...) يا تشريعي (بقره: 238...) است. (109) اين تفاوت بين قنوت و ديگر واژگان مشابه هم وجود دارد.
پينوشتها:
1. ابن فارس؛ معجم مقاييساللغه؛ ج1، ص 362.
2. خليل بن احمد فراهيدي؛ العين؛ ج1، ص 213. ابومنصور محمدبن احمد ازهري؛ تهذيباللغه؛ ج2، ص 282 (به نقل از فرّاء). اسماعيل بن حمّاد جوهري؛ الصحاح تاجاللغه و صحاح العربيه؛ ج3، ص 1189-1190.
3. خليل بن احمد فراهيدي؛ العين؛ ج1، ص 213-214. ابن دريد؛ جمهرةاللغه؛ ج1، ص 189. ابومنصور محمدبن احمد ازهري؛ تهذيباللغه؛ ج2، ص 281. اسماعيل بن حمّاد جوهري؛ الصحاح تاجاللغه و صحاح العربيه؛ ج3، ص 1189-1190. ابن فارس؛ معجم مقاييساللغه؛ ج1، ص 362.
4. اسماعيل بن حمّاد جوهري؛ الصحاح تاجاللغه و صحاح العربيه؛ ج1، ص 104.
5. ابن فارس؛ معجم مقاييساللغه؛ ج1، ص 491. «جَوب» به معناي قطع، خرق و شکافتن در گروه واژگان «خرق، قطع و...» بررسي ميشود.
6. اقتباس از: خليل بن احمد فراهيدي؛ العين؛ ج 1، ص 328. ابن دريد؛ جمهرةاللغه؛ ج1، ص 328. ابن فارس؛ معجم مقاييساللغه؛ ج 1، ص 491.
7. اسماعيل بن حمّاد جوهري؛ الصحاح تاجاللغه و صحاحالعربيه؛ ج1، ص 104.
8. احمدبن محمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ص113.
9. اسماعيل بن حمّاد جوهري؛ الصحاح تاجاللغه و صحاح العربيه؛ ج 1، ص 104. احمدبن محمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ص113.
10. ابن فارس؛ معجم مقاييساللغه؛ ج 3، ص 90.
11. خليل بن احمد فراهيدي؛ العين؛ ج 2، ص 848. ابن فارس؛ معجم مقاييساللغه؛ ج 3، ص 90.
12. ابن فارس؛ معجم مقاييساللغه؛ ج 3، ص 431.
13. اقتباس از: خليل بن احمد فراهيدي؛ العين؛ ج2، ص 1100. ابومنصور محمد بن احمد ازهري؛ تهذيباللغه؛ ج3، ص 103. «طوع» به معناي رغبت و موافقت در گروه واژگان «طوع، ميل، رغبت و...» بررسي ميشود.
14. اقتباس از: ابن دريد؛ جمهرةاللغه؛ ج 2، ص 470. اسماعيل بن حمّاد جوهري؛ الصحاح تاجاللغه و صحاح العربيه؛ ج 3، ص 1255.
15. اقتباس از: خليل بن احمد فراهيدي؛ العين؛ ج 2، ص 1100. ابومنصور محمدبن احمد ازهري؛ تهذيباللغه؛ ج3، ص 103. اسماعيل بن حمّاد جوهري؛ الصحاح تاجاللغه و صحاح العربيه؛ ج 3، ص 1256. ابن فارس؛ معجم مقاييساللغه؛ ج3، ص 431.
16. اقتباس از: احمدبن محمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ص 380.
17. ابن فارس؛ معجم مقاييساللغه؛ ج5، ص 66.
18. ابن دريد؛ جمهرةاللغه؛ ج 3، ص103.
19. خليل بن احمد فراهيدي؛ العين؛ ج3، ص 1450. ابومنصور محمدبن احمد ازهري؛ تهذيباللغه؛ ج 9، ص 244.
20. خليل بن احمد فراهيدي؛ العين؛ ج3، ص 1450.
21. ابن دريد؛ جمهرةاللغه؛ ج3، ص103.
22. ابومنصور محمدبن احمد ازهري؛ تهذيباللغه؛ ج 9، ص 244. ابن فارس؛ معجم مقاييساللغه؛ ج5، ص 66.
23. اسماعيل بن حمّاد جوهري؛ الصحاح تاجاللغه و صحاح العربيه؛ ج 6، ص 2459. احمدبن محمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ص 494.
24. ابن فارس؛ معجم مقاييساللغه؛ ج5، ص 112.
25. خليل بن احمد فراهيدي؛ العين؛ ج 3، ص 1513. ابومنصور محمدبن احمد ازهري؛ تهذيباللغه؛ ج 9، ص 325.
26. خليل بن احمد فراهيدي؛ العين؛ ج 3، ص 1513. ابن دريد؛ جمهرةاللغه؛ ج3، ص161. ابومنصور محمدبن احمد ازهري؛ تهذيباللغه؛ ج 9، ص 325. اسماعيل بن حمّاد جوهري؛ الصحاح تاجاللغه و صحاح العربيه؛ ج 6، ص 2466. احمد بن محمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ص 512.
27. ابن فارس؛ معجم مقاييساللغه؛ ج4، ص 205.
28. اسماعيل بن حمّاد جوهري؛ الصحاح تاجاللغه و صحاح العربيه؛ ج 2، ص 503.
29. احمدبن محمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ص 389.
30. همان، ص 517.
31. ابن فارس؛ معجم مقاييساللغه؛ ج5، ص 31.
32. خليل بن احمد فراهيدي؛ العين؛ ج 3، ص 1527. ابن دريد؛ جمهرةاللغه؛ ج 3، ص 178. ابومنصور محمدبن احمد ازهري؛ تهذيباللغه؛ ج 9، ص 60 (به نقل از ابوعبيد). اسماعيل بن حمّاد جوهري؛ الصحاح تاجاللغه و صحاح العربيه؛ ج 1، ص 261.
33. بقره: 102. «اتباع» در قرآن دو بار و مشتقات و الفاظ هم خانواده با آن 191 بار آمده است.
34. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 1، صص 331 و 336. ابوالفضل شهاب الدين آلوسي؛ روح المعاني؛ ج 1، ص 532.
35. آل عمران: 68.
36. محمدبن جرير طبري؛ جامع البيان؛ ج 3، ص 418.
37. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 1 - 2، ص 769.
38. آل عمران: 95.
39. محمدبن حسن طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج 2، ص 534. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 1 - 2، ص 795.
40. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 162.
41. اعراف: 175.
42. فخرالدين طريحي؛ تفسير غريب القرآن؛ ص 359. خليل بن احمد فراهيدي؛ العين؛ ج 1، ص 214.
43. تلخيص از: راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 210.
44. بقره: 186. واژه «جواب» در اين آيات آمده است: اعراف: 82. نمل: 56، عنکبوت: 24 و 29. مشتقات «اجابت» در نه آيه آمده است: بقره: 186. مائده: 109. يونس: 89، هود: 61. ابراهيم: 44. نمل: 62. قصص: 65. صافات: 75. احقاف: 31- 32. مشتقات «استجابت» در 27 آيه ذکر شده است: بقره: 186. آل عمران: 172 و 195. انعام: 36. اعراف: 194. انفال: 9 و 24. هود: 14. يوسف: 34. رعد: 14 و 18. ابراهيم: 22. اسراء: 52. کهف: 52. انبياء: 76، 84، 88 و 90. قصاص: 50 و 64. فاطر: 14. غافر: 60. شوري: 16، 26، 38 و 47. احقاف: 5.
45. اقتباس از: فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 1 - 2، ص 499 - 500.
46. ابن عاشور؛ التحرير والتنوير؛ ج 2، ص 177.
47. بقره: 128.
48. محمدبن حسن طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج 1، ص 464. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 1 - 2، ص 393. ابومحمد حسين بغوي؛ معالم التنزيل؛ ج 1، ص77. ابن کثير؛ تفسير القرآن العظيم؛ ج 1، ص 188. ابوالفضل شهاب الدين آلوسي؛ روح المعاني؛ ج 1، ص 606. ابن عاشور؛ التحرير و التنوير؛ ج 1، ص 720.
49. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص.423
50. همان، ص 529.
51. انعام: 116.
52. اقتباس از: فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 3-4، ص 550 و ج 1-2، ص 855-856 (آل عمران: 149). در قرآن واژه «طاعة» سه بار (نساء: 81. نور: 53. محمد: 21) و مشتقات «اطاعت» 75 بار آمده است.
53. اقتباس از: فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 3-4، ص 549 (انعام: 116).
54. ابن عاشور؛ التحرير والتنوير؛ ج 7، ص 19.
55. حسن مصطفوي؛ التحقيق
في کلمات القرآن؛ ج7، ص 137.
56. انعام: 90. اسم مفعول از «اقتداء» در آيه 23 از سوره زخرف هم آمده است.
57. محمدحسين طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج 7، ص 260. وهبه زحيلي؛ التفسيرالمنير؛ ج 7، ص 285.
58. تلخيص از: ابن عاشور؛ التحرير و التنوير؛ ج6، ص 206.
59. اقتباس از: ابوعبدالله محمدبن احمد قرطبي؛ الجامع لاحکام القرآن؛ ج7، ص 25.
60. اسراء: 36. باب تفعيل از مادّه «قفا» در آيات زير آمده: بقره: 87، مائده: 46. حديد: 27-28.
61. محمدبن حسن طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج6، ص 477. خليل بن احمد فراهيدي؛ العين؛ ج 3، ص 1513. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 680. محمودبن عمر زمخشري؛ الکشاف؛ ج 2، ص 666. ابومحمد حسين بغوي؛ معالم التنزيل؛ ج3، ص 95. محمدحسين طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج 13، ص 92.
62. حمد: 5. مشتقات «عبادت» و «عبد» در قرآن زياد است و بايد به معجم الفاظ قرآن مراجعه کرد.
63. ابواسحاق زجاج؛ معاني القرآن و اعرابه؛ ج 1، ص 48. ابن کثير؛ تفسير القرآن العظيم؛ ج 1، ص 27. ابومحمد حسين بغوي؛ معالم التنزيل؛ ج 1، ص 14. ابوعبدالله محمدبن احمد قرطبي؛ الجامع لاحکام القرآن؛ ج 1، ص 101.
64. ابن عاشور؛ التحرير والتنوير؛ ج 1، ص 180.
65. ابن جوزي؛ زادالمسير؛ ج 1، ص 14. ابوالحسن علي بن محمد ماوردي؛ الکنت والعيون؛ ج 1، ص 58.
66. يس: 60 - 61.
67. محمودبن عمر زمخشري؛ الکشاف؛ ج4، ص 23. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج8-7، ص 672. ابوعبدالله محمدبن احمد قرطبي؛ الجامع لاحکام القرآن؛ ج 15، ص32. ابوالفضل شهاب الدين آلوسي؛ روح المعاني؛ ج 23، ص 59. محمدحسين طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج 17، ص 102.
68. بقره: 238.
69. محمدبن حسن طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج 2، ص276. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 1 - 2، ص 600، ابوعبدالله محمدبن احمد قرطبي؛ الجامع لاحکام القرآن؛ ج3، ص 140. ابوالفضل شهاب الدين آلوسي؛ روح المعاني؛ ج 2، ص 237.
70. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 684. محمدحسين طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج 2، ص 246.
71. حسن مصطفوي؛ التحقيق في کلمات القرآن؛ ج 1، ص377.
72. بقره: 145؛ مريم: 43 (اين دو آيه براي نمونه است).
73. ص: 85.
74. نازعات: 4.
75. شعراء: 111.
76. اعراف: 18.
77. نساء: 125.
78. انعام: 155.
79. بقره: 145.
80. اعراف: 176.
81. طور: 21.
82. نوح: 22.
83. يونس: 66.
84. نساء: 27.
85. اقتباس از: فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 1 - 2، ص 855 (ذيل آل عمران: 149).
86. اقتباس از: همان، ج 3-4، ص 549.
87. حسن مصطفوي؛ التحقيق في کلمات القرآن؛ ج 9، ص 216.
88. اسراء: 36.
89. اقتباس از: حسن مصطفوي؛ التحقيق في کلمات القرآن؛ ج 9، ص 302.
90. همان، ج 1، ص377.
91. بقره: 170.
92. زخرف: 23.
93. نساء: 125. يوسف: 38.
94. انعام: 90.
95. اسراء: 36.
96. نساء: 157.
97. يونس: 66.
98. ابن دريد؛ جمهرةاللغه؛ ج3، ص 161.
99. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 1- 2، صص 331 و 336. ابوالفضل شهاب الدين آلوسي؛ روح المعاني؛ ج 1، ص 532. محمدحسين طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج 7، ص 260. وهبه زحيلي؛ التفسيرالمنير؛ ج7، ص 285.
100. ابن دريد؛ جمهرةاللغه؛ ج2، ص103.
101. حسن مصطفوي؛ التحقيق في کلمات القرآن؛ ج5، ص188.
102. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 421.
103. حجرات: 14.
104. محمدبن حسن طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج 1، ص 464. ابومنصور محمد بن احمد ازهري؛ تهذيباللغه: ج 12، ص 452.
105. حسن مصطفوي؛ التحقيق في کلمات القرآن؛ ج 8، ص 12.
106. کهف: 110.
107. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 5-6، ص 770. ابوالفضل شهاب الدين آلوسي؛ روح المعاني؛ ج 16،
ص 78. ابوعبدالله محمدبن احمد قرطبي؛ الجامع لاحکام القرآن؛ ج 11، ص 48.
108. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 684. حسن مصطفوي؛ التحقيق في کلمات القرآن؛ ج 9، ص 323.
109. حسن مصطفوي؛ التحقيق في کلمات القرآن؛ ج 9، ص 324.
جمعي از محققان؛ (1394)، فرهنگ نامه تحليل واژگان مشابه در قرآن جلد اوّل: اخر - احصاء، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم (پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي)، چاپ اول.