واژه شناسی قرآنی: إثارة، بَحث، حَفر

«إثارة» از «ثور» (ثاء، واو راء) گرفته شده است و «ثور» داراي دو معناي اصلي برانگيختن چيزي و نوعي از حيوان (گاو نر) است.
چهارشنبه، 21 تير 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
واژه شناسی قرآنی: إثارة، بَحث، حَفر
واژه شناسی قرآنی: إثارة، بَحث، حَفر

نويسنده: گروه نويسندگان

 

معناشناسي لغوي

1. أثار

«إثارة» از «ثور» (ثاء، واو راء) گرفته شده است و «ثور» داراي دو معناي اصلي برانگيختن چيزي و نوعي از حيوان (گاو نر) است. (1) از معاني اين واژه، کندن و شخم زدن زمين براي زراعت، (2) ساختمان سازي و عمارت (3) يا بحث و کندوکاو در امري همانند معاني قرآن و غيره (4) است. در اين گروه از واژگان «اثارة» به معناي کندن زمين مد نظر است.

2. بَحث

«بَحث» (باء، حاء و ثاء) به معناي إثاره و پراکنده کردن چيزي است. (5) اين واژه به معناي کندن و زيروروکردن خاک و به دنبال چيزي بودن آمده است و از همين باب است پرسيدن و خبرگيري از امري. (6) راغب مي‌گويد: بحث کشف و طلب از امري است. آن گاه که شتر سُم خود را به شدت بر زمين مي‌کوبد، به نحوي که جاي پاي او کنده مي‌شود، مي‌گويند «بَحثتِ الناقة الأرضَ بِرِجلِها في السير» (7) و به نظر خليل، آن گاه که با دست خود خاک را مي‌کند و پشت سر خود مي‌ريزد نيز بحث گفته مي‌شود. (8)
ابن دريد «بَحَثَ» را دراصل به معناي کندوکاو زمين براي به دست آوردن شيء مدفون در آن آورده و سپس کشف و پرده‌برداري از هر چيزي را از معاني آن دانسته است. (9) به نظر برخي از اهل لغت، بحث جايي به کار مي‌رود که کندن زمين با دست انجام شود و اگر با پا انجام شود بر آن فحص اطلاق مي‌شود. (10) فيومي «بحث» را به حفر (کندن) معنا کرده است. (11)

3. حفر

«حفر» (حاء، فاء و راء ) داراي دو معناي اصلي کندن و قلع کردن چيزي به طرف پايين و اول و ابتداي هر امري است (12) اين واژه بر کندن و گود کردن زمين اطلاق مي‌شود؛ چه آدمي آن را ايجاد کند (13) يا بر اثر ضربه سم و پاي حيوان ايجاد شود (14) و يا سيل حفره اي در زمين پديد آورد؛ (15) بنابراين بر چاه و خندق، (16) قبر، (17) قنوات، (18) ايجاد نهر (19) و گودي ايجادشده در دندان‌هاي انسان (20) اطلاق حفره مي‌شود.

معناشناسي تفسيري

1. إثارة

مفسران در تفسير آيه «إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَّا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ»، (21) ماده «إثارة» را به معناي کندن و شخم زدن زمين براي کشاورزي (22) يا کنده شدن زمين بر اثر ضربه سُم و ناخن حيوانات وحشي (23) دانسته‌اند. اين واژه به معناي زيروروکردن، (24) ايجاد لرزه و هيجان، (25) استخراج و نقل چيزي از مکاني به مکان ديگر (26) و متفرق و پراکنده کردن چيزي (27) آمده است؛ همچنين مفسران در تفسير آيه «وَأَثَارُوا الأَرْضَ وَعَمَرُوهَا أَكْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا» (28) آن را به معناي کندن و زيروروکردن زمين (29) براي زراعت، (30) عمارت و ساختمان سازي (31) تفسير کرده‌اند.

2. بحث

«بحث» که تنها در آيه «فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءَةَ أَخِيهِ» (32) آمده است، در اصل به معناي طلب و جستجوي چيزي در خاک است و سپس بر بحث و جستجو از هر امري اطلاق شده است. (33) «بحث» از ديدگاه مفسران به معناي ايجاد حفره در زمين با کندن آن، (34) نبش، زيروروکردن خاک (35) و ايجاد حفره در زمين با منقار و پاهاي کلاغ (36) يا تفتيش و زيروروکردن خاک با منقار (37) آمده است.

3. حفر

«حفر» در دو آيه قرآن آمده است. بسياري از مفسران ماده مزبور را در آيه «وَكُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ...» (38) به جهنم يا آتش دوزخ تفسير کرده و مقصود از «شفا حُفرة» را سقوط در آتش يا جهنم دانسته‌اند. (39) برخي آن را از باب تشبيه جهنم به حفره و گودال تفسير کرده‌اند. (40) در تفسير آيه «يَقُولُون‌َ أَ إِنّا لَمَردُودُون‌َ فِي‌ الحافِرَةِ» (41) «حافرة» را به معناي زمين کنده و گودشده (42) دانسته‌اند. به نظر برخي، فاعل به معناي مفعول و مقصود از آن قبر است. (43) برخي نيز مقصود از «حافره» را اول و ابتداي هر چيزي دانسته‌اند. (44) اين تفسير از باب تشبيه است؛ زيرا وقتي کسي در راهي سير مي‌کند، اثر و جاي پايي مي‌گذارد که به صورت حفره در زمين ايجاد مي‌شود و اگر قرار باشد به آن حالت اوليه بازگردد، مي‌گويند مي‌خواهد پا در همان حفره بگذارد. (45)

جمع بندي و تحليل نهايي

از آنچه درباره واژگان فوق از منظر اهل لغت و تفسير گذشت، مشخص مي‌شود آنها در معناي کندن زمين مشابه‌اند و از جهاتي با يکديگر فرق دارند:
1. ماده «اثاره» به معناي زيروروکردن، کندن و شخم زدن زمين براي کشاورزي، (46) ساختمان سازي (47) يا کندوکاوي که بر اثر جنگ و غيره (48) يا بر اثر ضربه پاي حيوانات (49) ايجاد شود اين واژه بر هيجان، (50) تحول، انتشار و پراکنده کردن (51) نيز دلالت دارد و از اين جهت با ديگر واژگان متفاوت است.
2. «بحث» در اصل به معناي طلب و جستجوي امري (52) همانند کندوکاو در زمين براي به دست آوردن شيء مدفون در آن بوده است و مي‌توان آن را بر کشف و پرده برداري از هر چيزي اطلاق کرد. (53) در آيه ذکر شده مقصود زيروروکردن زمين با منقار و پاي کلاغ براي ايجاد حفره در آن است. (54) تفاوتي که اين واژه با دو واژه ديگر دارد، کشف و پرده برداري است؛ پس اين واژه بر تفتيش و خبرگيري نيز دلالت دارد. (55)
بحث طلب شيء در اشيائي که با هم مخلوط شده‌اند؛ کاربرد دارد مثل اينکه چيزي با خاک مخلوط شود و کسي در جستجوي آن باشد. (56) گفته شده است بحث (کندن زمين) کندن با دست کاربرد دارد. (57)
3. «حفر» بر اول و ابتداي هر امر و کندن چيزي از بالا به پايين دلالت دارد. (58) اين واژه بر گودي و حفره‌اي آدمي، (59) حيوانات (60) و سيل (61) آن را ايجاد کرده‌اند، دلالت دارد؛ همانند: چاه، قنوات، قبر، (62) فهر و غيره. (63) حفر در دو آيه مورد نظر به معناي گودي جهنم (64) و قبر (65) آمده است. با توجه به آنچه درباره معاني هر يک از واژگان گذشت، تفاوت آنها نيز روشن شد و به تکرار نيازي نيست.

پي‌نوشت‌ها:

1. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغه؛ ج 1، ص 395، نيز ر.ک: راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 181. احمد بن محمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ص 87.
2. ابن دريد؛ جمهرة اللغه: ج1، ص 233 - 234. ابومنصور محمد بن احمد ازهري؛ تهذيب اللغه؛ ج 15، ص 110 - 111 ابوالفتح ناصر بن عبدالسيد مطرزي؛ المغرب في ترتيب المغرب؛ ص 79. ابن منظور، لسان العرب، ج 2، ص 150. محب الدين زبيدي؛ تاج العروس؛ ج 10، ص 181.
3. حسن مصطفوي؛ التحقيق في کلمات القرآن؛ ج 2، ص 38.
4. ابن دريد؛ جمهرة اللغه: ج 1، ص 234. ابومنصور محمد بن احمد ازهري؛ تهذيب اللغه؛ ج15، ص 110. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 2، ص 149. مجدالدين فيروزآبادي؛ القاموس المحيط؛ ج 1، ص 513.
5. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغه؛ ج 1، ص 204.
6. خليل بن احمد فراهيدي؛ العين؛ ج 1، ص 134. ابومنصور محمد بن احمد ازهري؛ تهذيب اللغه؛ ج 4، ص 482 (به نقل از ليث). ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 1، ص 321. احمد بن محمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ص 36.
7. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 108 نيز خليل بن احمد فراهيدي؛ العين؛ ص 134. ابومنصور محمد بن احمد ازهري؛ تهذيب اللغه: ج4، ص 483.
8. خليل بن احمد فراهيدي؛ العين؛ ج 1، ص 134.
9. ابن دريد؛ جمهرة اللغه؛ ج 1، ص 98.
10. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغه؛ ج 1، ص 204.
11. احمد بن محمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ص 36.
12. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغه؛ ج2، ص 84. مجدالدين فيروزآبادي؛ بصائر ذوي التمييز؛ ج 2، ص 478.
13. ابن دريد؛ جمهرة اللغه؛ ج1، ص 421. اسماعيل بن حماد جوهري؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربيه؛ ج 2، ص 632. ابوالحسين احمد بن فارس رازي؛ مجمل اللغه؛ ص 117. فخرالدين طريحي؛ مجمع البحرين؛ ج 3، ص274.
14. ابن دريد؛ جمهرة اللغه؛ ج 1، ص 422. ابن اثير؛ النهاية في غريب الحديث؛ ج 1، ص 406. ابوالحسين احمد بن فارس رازي؛ مجمل اللغه؛ ص 117. احمد بن محمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ص 141.
15. ابوالقاسم محمود بن عمر زمخشري؛ اساس البلاغه؛ ص88.
16.ابومنصور محمد بن احمد ازهري؛ تهذيب اللغه؛ ج 5، ص 16.
17. اسماعيل بن حماد جوهري؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربيه؛ ج 2، ص 634. ابوالقاسم محمودبن عمر زمخشري؛ اساس البلاغه؛ ص 88.
18. ابومنصور محمد بن احمد ازهري؛ تهذيب اللغه؛ ج 5، ص 16. ابن اثير؛ النهاية في غريب الحديث؛ ج 1، ص 407. فخرالدين طريحي؛ مجمع البحرين؛ ج 3، ص 275.
19. ابوالقاسم محمودبن عمر زمخشري؛ اساس البلاغه؛ ص 88. ابوالفتح ناصر بن عبدالسيد مطرزي؛ المُغرّب في ترتيب المُعرّب؛ ص 132.
20. ابوالقاسم محمودبن عمر زمخشري؛ اساس البلاغه؛ ص88. حسن مصطفوي؛ التحقيق في کلمات القرآن؛ ج 2، ص 252.
21. بقره: 71. واژه «أثارة» و مشتقات آن پنج بار در قرآن آمده است.
22. محمد بن جرير طبري؛ جامع البيان؛ ج 1، ص 498 (به نقل از قتاده). ابوالحسن نيشابوري؛ الوسيط في تفسير القرآن؛ ج 1، ص 156. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 1 - 2، صص 269 و 274. ناصرالدين بيضاوي؛ انوار التنزيل و اسرارالتأويل؛ ج 1، ص 112.
23. محمد بن جرير طبري؛ جامع البيان؛ ج 1، ص 498. محمد بن حسن طوسي؛ البيان في تفسير القرآن؛ ج 1، ص 299.
24. همان.
25. ابوالحسن نيشابوري؛ الوسيط في تفسير القرآن؛ ج 1، ص 156. ابوالفضل شهاب الدين آلوسي؛ روح المعاني؛ ج 1، ص 459.
26. محمد بن يوسف ابوحيان غرناطي؛ البحر المحيط في التفسير؛ ج 1، ص 402.
27. ابوالحسن علي بن محمد ماوردي؛ النکت والعيون؛ ج 1، ص 141.
28. روم: 9.
29. محمد بن جرير طبري؛ جامع البيان؛ ج 20، ص 30-31. ابومحمد بن عاشور ثعلبي؛ الکشف والبيان؛ ج 7، ص 295. محمودبن عمر زمخشري؛ الکشاف؛ ج3، ص 469.
30. ابوالحسن نيشابوري؛ الوسيط في تفسير القرآن؛ ج3، ص 429. ابومحمد حسين بغوي؛ معالم التنزيل؛ ج 3، ص 411. ابن جوزي؛ زادالمسير؛ ج6، ص 290.
31. ابومحمد بن عاشور ثعلبي؛ الکشف والبيان؛ ج 7، ص 295. محمدبن حسن طوسي؛ البيان في تفسير القرآن؛ ج 8، ص 232.
32. مائده: 31.
33. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 3-4، ص 285. محمد حسين طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج5، ص 306.
34. محمدبن جرير طبري؛ جامع البيان؛ ج 6، ص 269. ابوالحسن نيشابوري؛ الوسيط في تفسير القرآن؛ ج 2، ص 178 (به نقل از ابن عباس). ابن کثير؛ تفسير القرآن العظيم؛ ج 2، ص 48.
35. محمد بن يوسف ابوحيان غرناطي؛ البحرالمحيط في التفسير؛ ج4، ص 226.
36. محمودبن عمر زمخشري؛ الكشـاف؛ ج 1، ص 626. نظام الدين حسن بن محمد نيشابوري؛ تفسير غرائب القرآن؛ ج 2، ص 581. محمدبن يوسف ابوحيان غرناطي؛ البحر المحيط في التفسير؛ ج 2، ص 233. محمد بن محمد ابوالسعود عمادي؛ تفسير ابي السعود؛ ج3، ص28.
37. ابومحمد عبدالحق اندلسي؛ المحرر الوجيز؛ ج 2، ص 180-181.
38. آل عمران: 103.
39. ابومحمد عبدالحق اندلسي؛ المحررالوجيز؛ ج 1، ص 485. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 8، ص144. محمد بن عمر فخرالدين رازي؛ التفسير الکبير (مفاتيح الغيب)؛ ج 8، ص 144. ناصرالدين بيضاوي؛ انوار التنزيل و اسرارالتأويل؛ ج 1، ص277. ابوالفضل شهاب الدين آلوسي؛ روح المعاني؛ ج 4، ص32، سبزواري، مواهب الرحمن، ج6، ص 191. محمدحسين طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج3، ص 371.
40. محمدبن عمر فخرالدين رازي؛ التفسير الکبير (مفاتيح الغيب)؛ ج 8، ص 144. سيدي عبدالرحمن ثعالبي؛ الجواهر الحسان؛ ج 1، ص 281. ابن عاشور؛ التحرير والتنوير؛ ج3، ص 177.
41. نازعات: 10.
42. محمد بن جرير طبري؛ جامع البيان؛ ج 30، ص 44. ابوالحسن علي بن محمد ماوردي؛ النکت والعيون؛ ج6، ص 195 (به نقل از ابن عيسي).
43. ابوزکريا فراء؛ معاني القرآن؛ ج 3، ص 232. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 9 -10، صص 650 و 653. ابن کثير؛ تفسير القرآن العظيم؛ ج 4، ص 498. سيدي عبدالرحمن ثعالبي؛ الجواهر الحسان؛ ج3، ص 439. ابن جوزي؛ زادالمسير؛ ج 9، ص 18 (به نقل از مجاهد و خليل).
44. ابوزکريا فرّاء؛ معاني القرآن؛ ج3، ص 232. ابواسحاق زجّاج؛ معاني القرآن و اعرابه؛ ج 5، ص 278. محمودبن عمر زمخشري؛ الکشاف؛ ج 4، ص 694. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 9- 10، ص 653، اسماعيل حقي بروسوي؛ روح البيان؛ ج 10، ص 374. محمدحسين طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج 20، ص 185.
45. ابوزکريا فرّاء؛ معاني القرآن؛ ج3، ص232. ابومحمد بن عاشور ثعلبي؛ الکشاف والبيان؛ ج 10، ص125. محمودبن عمر زمخشري؛ الکشاف؛ ج 4، ص 693-694. ناصرالدين بيضاوي؛ انوارالتنزيل و اسرارالتأويل؛ ج4، ص 376-377. اسماعيل حقي بروسوي؛ روح البيان؛ ج 10، ص 374.
46. ناصرالدين بيضاوي؛ انوار التنزيل و اسرارالتأويل؛ ج 1، ص 112. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 2، ص 150.
47. حسن مصطفوي؛ التحقيق في کلمات القرآن؛ ج 2، ص 38.
48. ابومحمد عبدالحق اندلسي؛ المحرر الوجيز؛ ج 4، ص 330.
49. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج 1، ص 299.
50. اسماعيل حقي بروسوي؛ روح البيان؛ ج 10، ص 597.
51. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 181. ابن عاشور؛ التحرير والتنوير؛ ج 21، ص 73.
52. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 108.
53. ابن دريد؛ جمهرة اللغه؛ ج 1، ص 98. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 3-4، ص 285.
54. محمودبن عمر زمخشري؛ الكشـاف؛ ج 1، ص 626. ابومحمد عبدالحق اندلسي؛ المحرر الوجيز، ج 2، ص 180-181.
55. ابن دريد؛ جمهرة اللغه؛ ج 1، ص 98. احمد بن محمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ص 36.
56. ابوهلال عسگري؛ معجم الفروق اللغويه؛ ص 91.
57. خليل بن احمد فراهيدي؛ العين؛ ج10، ص 135. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغه؛ ج1، ص 204.
58. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغه؛ ج2، ص 84. حسن مصطفوي؛ التحقيق في کلمات القرآن؛ ج2، ص 251-252.
59. فخرالدين طريحي؛ مجمع البحرين؛ ج3، ص 284.
60. ابن اثير؛ النهاية في غريب الحديث؛ ج1، ص 406.
61. ابوالقاسم محمودبن عمر زمخشري؛ اساس البلاغه؛ ص 88.
62. ابومنصور محمدبن احمد ازهري؛ تهذيب اللغه؛ ج5، ص 16.
63. ابوالقاسم محمودبن عمر زمخشري؛ اساس البلاغه؛ ص 88. حسن مصطفوي؛ التحقيق في کلمات القرآن؛ ج2، ص 132.
64. سيدي عبدالرحمن ثعالبي؛ الجواهر الحسان؛ ج1، ص 281.
65. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج9-10، صص 650 و 653.

منبع مقاله :
جمعي از محققان؛ (1394)، فرهنگ نامه تحليل واژگان مشابه در قرآن جلد اوّل: اخر - احصاء، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم (پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي)، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما