مقدمه
علي پاشا مبارک از چهرههاي شاخص و نامدار علم و دانش و يکي از ارکان مهم جنبش علمي و فرهنگي مصر است. او با سياستگذاري در عرصه آموزش و تنظيم و تدوين برنامهها و همچنين اهتمام در اجراي آنها کوشيد تا نهضت فرهنگي عظيمي در مصر بنيان گذارد. اگر چه نميتوان گفت برنامههاي اصلاحي علي پاشا مبارک بهترين برنامهها و بدون عيب و نقص بودند، اما بدون ترديد اصلاحات او گامي بلند بود که ميتوانست به مرور زمان تکامل پيدا کند و همراه با اجرا و عمل، کاستيهاي آن را بر طرف گردد. از سوي ديگر غيرتمندي فراوان و اخلاص بسيار و دلبستگي عميق علي پاشا مبارک به خدمت به وطن، او را واداشت تا در عرصه تأليف و تصنيف نيز آثار ارزشمندي از خود به جاي گذارد. او ضمن تأليف کتابهايي در رشته تخصصياش، هندسه و مهندسي، در زمينه معارف عمومي نيز آثار با ارزشي از خود باقي گذاشت. علي پاشا مبارک تلاش کرد با ارائه معلومات و تجربيات ارزشمند درباره شرق و غرب و مظاهر تمدن و فرهنگ اروپايي، شرقيان را با آنچه در غرب روي ميدهد، آشنا کند به گونهاي که شرق در برابر غرب، جايگاه شايسته خود را در تمدن جهاني بازيابد.شرح حال
زندگي
علي پاشا مبارک در 1239 ق / 1823 م در روستاي برنبال در مصر به دنيا آمد. او فرزند مبار بن مبارک بن سيمان ابن ابراهيم الروجي بود. خدا اعلاي او پيش از اين ناگزير از روستاي الکون و الخليج که مشرف به درياي طناح بود، مهاجرت کرده بودند. شيوخ اين خانواده از ديرباز در اين روستا، خطيب، امام جماعت مسجد، قاضي و عهدهدار امور ديني بودند. (2) پدرش او را به مکتبخانه فرستاد تا خواندن و نوشتن بياموزد، سپس او را نزد فقيهي به نام ابوخضر که بسيار سختگير و نابينا بود نهاد تا معارف ديني به او بياموزد. (3) وي سپس بر اثر سختگيريهاي طاقتفرسا و ضرب و شتم مکتبدار، مکتبخانه را رها کرد، در آن زمان گروهي از کاتبان خرده پا، به کار عريضهنويسي مشغول بودند، وي مايل بود نزد عريضهنويسان شاگردي کند و پدر نيز به آن رضايت داد. اما احوال او در اين کار جديد نيز فرقي نکرد. سرانجام توانست شغل منشي جز را نزد صاحب مقامي بزرگ به نام عنبر افندي به دست آورد. (4) اما پس از مدتي، کار نزد او را رها کرد و در 1251 ق / 1835 م به مدرسه قصرالعيني وارد شد. (5) در آن زمان، علي مبارک دوازده سال داشت اما خيلي زود به نااميدي رسيد، زيرا در آن زمان مدارس جديد هنوز مستقر نشده و از نظم و انظباط برخوردار نبود و از علوم جديد به ويژه از حساب و هندسه خبري نبود و بيشتر وقت او صرف آموزشهاي نظامي ميشد. او پس از مدتي در سال 1252 ق / 1836 م، از مدرسه قصرالعيني به مدرسه هندسه در ابوزعبل رفت. مدرسه جديد از مدرسه قبلي از جذابيت بيشتري برخوردار بود، زيرا در اينجا علومي تدريس ميشد که بسيار مورد علاقه وي بود. از اين رو وي توانست با موفقيت دروس جديد را فراگيرد. سپس گروهي از شاگردان مدرسه ابوزعبل براي ورود به مدرسه مهندسخانه در بولاق انتخاب شدند که يکي از آنان علي مبارک بود. او در اين مدرسه تمامي رشتههاي مهندسي را فرا گرفت. (6) در 1260 ق / 1844 م و زماني که محمد علي پاشا تصميم گرفت گروهي از محصلين ممتاز مدرسه مذکور را به فرانسه بفرستد، علي مبارک نيز براي اعزام به پاريس برگزيده شد. او دو سال در پاريس ماند و هندسه جديد آموخت. دو سال نيز در متز اقامت کرد و مهندسي نظامي را فرا گرفت و يک سال هم به تمرين و کار عملي در اين زمينه پرداخت. بدين ترتيب، او پنج سال در فرانسه ماند و در اين مدت با مدارس و دانشگاهها و سيستم آموزش و چگونگي اوضاع اجتماعي فرانسه آشنا شد، و در هر مورد به اندازه توان و استعدادش چيزهايي آموخت. علي مبارک در عهد عباس اول از فرانسه بازگشت. (7)2. شرايط سياسي اجتماعي
در زمان عباس اول، آموزش و تعليمات محدود شد، چرا که او از نهضت علمي در کشور خرسند نبودو ترجيح ميداد به جاي مدرسه کاخ بسازد. حتي وي براي حفظ و حراست مدارس موجود هم کوششي نميکرد و بالاتر از آن، بسياري از مدارس را تعطيل کرد و بودجه آموزش را به پنج هزار جنيه کاهش داد. عباس بيشتر به تعليم فرزندان ترک تا مصريان اهتمام داشت. در چنين شرايطي، علي مبارک پس از بازگشت از فرانسه به سرپرستي مدارس بازمانده، گمارده شد. او در دوره زمامداري سعيد پاشا، در 1270 ق / 1854 م با يک گروه نظامي که براي ياري دولت عثماني در جنگ با روسيه ميرفت، فرستاده شد. اين گونه بود که او به ترکيه آمد و مدت دو سال در استانبول و ارزروم ماند. با اينکه در اين مدت وي رنج فراوان ديد، اما توانست زبان ترکي را به خوبي فراگيرد، او سپس به مصر بازگشت، (8) اما پربارترين و پرثمرترين دوران زندگي علي مبارک دوره زمامداري اسماعيل پاشا بود. او با استفاده از تخصص خود در مهندسي نظامي و غير نظامي کارهاي مهمي انجام داد: طرح تعويض خيابانهاي قاهره و نقشه شهرهاي کوچک، احداث پلها، دژها و استحکامات نظامي، مساجد و غيره از کارهاي مهندسي عظيم علي مبارک بود. اما در عين حال عظمت و راز جاودانگي وي در اين گونه کارها نبود بلکه اصلاحات در آموزش و پرورش به شيوههاي مختلف بود. او بنايي عظيم و استواري پي افکند که بنياد جنبش آموزش و پرورش نوين در مصر شمرده شد. (9)بناي تعليم و تربيت در مصر بر بنياد ارتش و نظاميگري استوار بود: مدرسهاي نظامي براي آموزش فنون نظامي، مدرسه پزشکي براي تربيت پزشکان ارتش، مدرسه مهندسي براي اجراي پروژههاي نظامي، مدرسههاي صنعتي براي کمک به ارتش و اعزام گروههايي براي آموزش، جملگي براي رفع نيازهاي ارتش بودند. اگر هم در اين امور فوايدي بيارتباط با ارتش وجود داشت منظور اصلي نبود و فقط در حاشيه قرار داشت. در کنار اين نوع آموزش، آموزش ديگري وجود داشت که از مکتبخانههاي روستا آغاز ميشد و به شهرها ميرسيد و آنگاه به قاهره ميآمد و در نهايت به الازهر ختم ميشد. دولت به اين نظام آموزشي توجهي نداشت و در کار آنها دخالتي نميکرد و اهتمامي در امورشان به خرج نميداد. (10) علي مبارک دريافت که بنياد و پايه تعليمات عمومي و مردمي همان مکتبخانه است که در روستاها و شهرها وجو دارد اما اين مکتبخانهها در وضعيت اسفباري هستند. مکتبدار غالباً کسي است که نابيناست و قادر نيست امور دانشآموزان را به نيکي اداره کند و تمامي هنر و صلاحيتش آن است که قرآن را از حفظ دارد و آن هم بدون اينکه بفهمد. معلماني که ابراز ادب و تربيت نيز در نظر آنان فقظ دشنام و اعمال خشونت است. (11) علي مبارک در روزگار خديو اسماعيل که مسئوليت اداره تعليمات را به عهده گرفت کوشيد تا اين اوضاع را اصلاح کند و آن را تحت نظارت دولت قرار داد. وي امور مدارس سنتي را خود به دست گرفت و کساني را مأموريت داد تا تمامي مکتبخانههاي کشور را سرشماري کنند و احوال آنها را از نظر ساختمان، مشخص نمايند و تعداد دانشآموزان و شخصيت مکتبدار را معين سازند. او مکتبخانهها را براساس صلاحيت به سه دسته تقسيم کرد و قانوني براي اين مکتبخانهها وضع کرده که به «قانون رجب» شهرت پيدا کرد. چرا که در ماه رجب صادر شده بود. اين برنامهها يکي از گامهاي بلندي بود که در تاريخ آموزش مصر برداشته شد. تدارک برنامهي آموزشي و وسايل تشويق، قرار دادن مکتبخانهها در نظارت مردم و مراکز استان و واگذاري بخشي از هزينهها و کارهاي آموزشي به خود مردم، تبديل برخي از مکتبخانههاي بزرگ و مهم به مدارس ابتدايي، از مواردي بودند که مورد توجه وي قرار گرفتند و اصلاح شدند. در بسياري از موارد، افزون بر اداره مدارس، اداره اشتغا و کار و اوقاف را هم عهدهدار ميشد و بدين ترتيب به عنوان وزير تمامي اين ادارات در ميآمد. با توجه به اين امکانات وي اداره کار را در خدمات بازسازي و مرمت مدارس و مکتبخانهها در ميآورد، و از درآمد اوقاف براي اصلاح آموزش استفاده ميکرد، سرانجام تعليمات به صورت کاملاً نويني درآمد. (12)
به طور کلي در آن روزگار شرايط عمويم کشور آماده اصلاح آموزش و پرورش بود، مجلس شورا خواستار اصلاحات بود و خود خديو اسماعيل علاقمند بود کشور به سوي تمدن و پيشرفت حرکت کند. بنابراين، جملگي در اصل ضرورت اصلاحات اتفاق نظر داشتند. اما امتياز علي مبارک آن بود که يک آرمان را به صورت واقعيتي عيني درآورد. در کنار مکتبخانهها و گسترش و نظام دادن به آنها، ايجاد مدارس و اصلاح معلمان نيز ذهن او را به خود مشغول داشت و انديشيد که چگونه آنها را ساماندهي کند. کساني در اين مدارس زبان عربي تدريس ميکردند که فارغالتحصيل الازهر بودند و شيوه تدريس در آنجا قرون وسطايي بود به گونهاي که کتاب را ياد ميگرفتند ولي علم نميآموختند. در اين زمان علي مبارک مدرسهاي تأسيس کرد که شاگردانش از ميان زبدهترين طلاب الازهر انتخاب ميشدند و براي تدريس در آنجا خبرهترين استادان الازهر گمارده ميشدند. دانشآموزان اين مدرسه علوم ديني، لغت و پارهاي از علوم ديگر مانند رياضي، جغرافيا، تاريخ طبيعي و شيمي را ميآموختند. نتيجه اين تلاش تأسيس مدرسه دارالعلوم بود. (13) علاوه بر تعليمات مدارس فعاليتهاي فرهنگي نيز براي تعليمات عمومي صورت گرفت که عمدتاً در سه زمينه بود:
1. تشکيل کنفرانسهاي عمومي براي ايران سخنرانيهاي علمي که شرکت در آن براي عموم آزاد بود. در اين کنفرانسها استادان بزرگ مصري و خارجي مانند شيخ مرصفي در ادبيات، اسماعيل بيک فلکي در نجوم، شيخعبدالرحمان بحراوي در فقه، مسير بورکش در تاريخ عمومي و احمد ندا درباره گياهشناسي سخن ميگفتند و اگر سخنراني به زبان خارجي حرف ميزد بعد از آن به زبان عربي هم ترجمه ميشد.
2. تأسيس مجلهاي به نام روضة المدارس المصريه به سردبيري شيخ رفاعه طهطاوي که در شماره اول آن آمده بود: اين مجله زير نظر مدير مدارس يعني علي پاشا مبارک قرار دارد. ضمناً در همان جا درخواست شده بود که استادان با نگارش و ارسال مقالاتشان براي اين مجله آن را ياري کنند. برخي از سخنرانيهايي که در کنفرانس ياد شده هفتگي ايراد ميشد در اين مجله چاپ ميگرديد.
3. ايجاد دارالکتب براي حفظ و نگهداري کتابهايي که در مساجد و يا اماکن دور افتاده پراکنده بود و يا در معرض نابودي قرار داشتند. علي مبارک تمامي آنها را جمعآوري و مرتب کرد و به صورت کتابخانهاي درآورد و بدين ترتيب استفاده از آنها را يکسان کرد. همچنين او محيط مناسبي براي مطالعه ايجاد کرد. اين اقدامات جملگي به صورت جنبش ملي و مردمي و سرانجام راه نهضت مصر را هموار کرد. البته به سبب توجه و ياري خديو اسماعيل، علي مبارک توانست اهدافش را تعقيب کند و برنامههايش را پيش برد چرا که خديو پيشنهادها و طرحهاي مبارک را ميپذيرفت و بودجه لازم را در اختيار وي قرار ميداد. (14)
در 7 شعبان 1296 / 27 ژوئيه 1879 اسماعيل پاشا عزل شد و محمد توفيق پاشا، جانشين او گرديد. علي پاشا مبارک در اين دوره، هرگز توجه و حمايت او را از دست نداد و در قيام عرابي پاشا شرکت نکرد، زيرا او بر خلاف سيد جمالالدين اسدآبادي که مريد انقلابي بود، اصلاحات آموزشي را از اصلاحات سياسي بهتر و بادوامتر ميدانست و معتقد بود در هر شرايطي بايد از فرمانروا اطاعت کرد. (15) پس از شکست قيام عرابي، او در کابينهي شريف پاشا، بار ديگر تصدي وزارت اشتغال عمومي را بر عهده گرفت و توفيق پاشا به وي رتبه رومليبيکلربيک اعطا کرد اما پس از سقوط اين کابينه، وي تصدي هيچ وزارتخانهاي را بر عهده نگرفت تا اينکه در زمان تشکيل کابينه مصطفي رياض، وزير معارف شد. اما او از سلطهي اشغالگران و اعمال محدوديتهاي آنها در کشور ناخرسند بود، بنابراين در 4 شوال 1308 ق از سمت خود کنارهگيري کرد تا اينکه در 4 جمادي الاول 1311 ق در گذشت. (16)
3. آثار
تلاش فراوان و کوشش عظيم علي پاشا مبارک در تأليف و تصنيف و تشويق ديگران به اين کار از جنبههاي با ارزش در زندگي او به شمار ميآمد، چنان که به هت او جنبش علمي وسيعي در کشور صورت گرفت، اما اين حرکت به يک خيزش در عرصه ترجمه و تاليف هم نياز داشت. در اين زمينه شيخ رفاعه طهطاوي نقش مهمي ايفا کرد اما علي مبارک نيز گام بلندي در اين باب برداشت. او در رشته تخصصياش، هندسه و مهندسي، کتابهايي براي دانشجويان تأليف کرد. در زمينه معارف عمومي هم آثاري پديد آورد که در اين کتاب شهر قاهره و محلات و خيابانها و مساجد و مدارس آن شرح داده و نيز ديگر شهرها و روستاهاي مصر به ترتيب الفبايي مورد بحث و تفصيل قرار گرفتهاند. اين کتاب از اثر معروف مقريزي (خطط مقريزي) مفيدتر و جامعتر است، زيرا که در آن نواقص کتاب مقريزي برطرف شده و حوادث پس از آن براي قاهره و ديگر شهرها و آباديهاي مصر تا زمان نگارش کتاب آمده است. کتاب در بيست جز يا پنج مجلد است. او کتاب ديگري هم با عنوان علمالدين نوشته است. موضوع آن داستان شيخي است به همين نام که در الازهر درس خوانده و يک شرقشناس انگليسي نزد او عربي ميآموخت، در ادامه فرد انگليسي از او دعوت ميکند تا از انگلستان ديدار کند و او ميپذيرد. آن دو عازم سفر ميشوند و در حين حرکت از قاهره با اسکندريه، انگليسي از شيخ پرسشهايي ميکند و او جواب ميدهد؛ اما پس از اسکندريه صحنه عوض ميشود، شيخ شاگرد ميشود و انگليسي استاد و شيخ از تمامي مجهولاتش پرسش ميکند و انگليسي پاسخ ميگويد. اين کتاب سرشار از معلومات پر ارزش درباره شرق و غرب و مظاهر تمدن و فرهنگ اروپايي است.انگيزه تأليف آن است که شرقيان با آنچه که در غرب روي داده، آشنا شوند. در آغاز داستان، شيخ يک روحاني الازهري است که داراي ذهني بسته است و از دنيا هيچ نميداند اما پس از آنکه با اروپا آشنا ميشود ذهنش باز ميشود و فکرش به حرکت ميافتد و اطلاعاتش از پديدهها افزون ميگردد. (17) از ديگر فعاليتهاي فرهنگي علي مبارک آن بود که در همان حال که مقام عالي و مهم وزارت معارف را داشت از توجه به امور کودکان در امر آموزش ابتدايي مانند خواندن و نوشتن و شيوه تدريس غافل نبود، زيرا شيوه آموزش آنان او را راضي نميساخت. وي دو جلد کتاب تأليف کرد که در جلد نخست حروف الفبا و هجا و چگونگي ترکيب آنها آموزش داده ميشد و جلد دوم تمرين براي خواندن مطالب آسان و مفيد بود. البته وي آثار متعددي در تاريخ و برخي علوم ديگر دارد که مهمترين آنها از اين قرارند: 1. حقائق الاخبار في اوصاف البحار، 2. خواص الاعداد، 3. نخبه الفکر في نيل مصر، 4. تذکره المهندسين، تقريب الهندسه، 5. جغرافيه مصر، 6. الميزان في الاميه و المکاييل و الاوزان و 7. خلاصه تاريخ العرب که تمامي اين آثار به چاپ رسيدهاند. (18)
انديشه سياسي
دولت و حکومت
دولت از ديدگاه علي مبارک يک دستگاه قهرآميز است که نخبگان جامعه به منظور تحقق اهداف و نايل شدن به آرمانهاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي خود آن را در دست گرفته و اداره ميکنند. اين طبقه و يا اين نخبگان هميشه آمادهاند تا مخالفان و دشمنان خود را از کار برکنار کرده و مجازات کنند، هدف اصلي و عمده دستگاهها و مؤسساتي که دولت را تشکيل ميدهند ترويج و اجراي فلسفهاي است که حکام به آن اعتقاد دارند. (19) مبارک معتقد است که اجبار در شيوه و روش حکومتداري از دولتي به دولت ديگر متفاوت است. بعضي از دولتها غير متمدن و استبدادي هستند که سرکوب را به خاطر سرکوب انجام ميدهند. در اينجا دولت به کانون سلطهاي وحشيانه تبديل ميشد که زمينههاي زوال و نابودي خود را فراهم ميکند. اما دولتهايي که مسير تمدن را پيمودهاند اجبار و سرکوب را با عدالت همراه ميسازند که در اين صورت اجبار تا اندازهاي قابل پذيرش ميشود. به اعقتاد مبارک اگر حکومتهاي مطلقه بخواهند به حيات خود ادامه داده و استمرار موسسات خود را تضمين نمايند، ميبايست همواره با اجبار و سرکوب عدالت را نيز به کار بندند. در اين صورت همه امور سامان خواهد يافت و منافع حاکم در راستاي منافع رعيت قرار خواهد گرفت. بديهي است از دولتي که در پي پايندگي و آرامش است انتظار ميرود که اعمال سياست اجبار و سرکوب را با روشهاي متمدن، بشردوستانه و عدالتخواهانه تلطيف کند. (20) علي پاشا مبارک در اين زمينه ميگويد: تفاوت انسانها در عقل و نظر صائب در اصلاح ملت و توانايي کنترل نيروهاي حيواني است که دشمني و ستم بعضي از مردمان را سبب ميشوند. به موجب اين تفاوتها تقسيم انسانها به حاکم و محکوم و مالک و مملوک صورت ميگيرد. در نهايت اگر اجبار و سرکوب با عدالت همراه گردد، پذيرفتني ميشود و انسان از آن امتناع نميورزد و هيچ کدام از اديان و شريعتها نميتواند اين امر يعني اجبار همراه با عدالت را نفي کنند. (21) از ديد علي پاشا مبارک اگر يکي از شريعتها و اديان اين قانون را نفي کند، فساد عظيمي حاصل ميگردد اين انديشه علي مبارک به تفکرات بسياري از انديشمندان اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم که بر انديشه حاکم مستبد عادل تأکيد ميکردند، شباهت دارد. اما علي مبارک در ديگر نوشتههاي خود دچار نوعي تناقض ميشود. وي در اين نوشتهها با حاکم مطلق مخالفت ميکند و خواستار حکومتي قانوني و مقيد به قانون اساسي ميشود. خواه اين حکومت پادشاهي باشد و يا حکومت جمهوري. (22) علي مبارک در بحث ديگري درباره حکومت، آن را به دو نوع تقسيم ميکند: حکومت جمهوري و حکومت پادشاهي. وي نوع دوم را به دو دسته حکومت پادشاهي مطلقه حکومت پادشاهي مقيد تقسيم ميکند. مبارک خود حکومت پادشاهي مقيد را ترجيح ميدهد؛ زيرا در اين حکومت، پادشاه آزادي کامل را در اداره امور کشور ندارد و مقيد به قانون اساسي است که شامل مجموعهاي از قوانين ميباشد که اختيارات پادشاه را محدود و مقيد ميکند. (23) به طور کلي علي پاشا مبارک، تنها دو نوع حکومت را قبول دارد و انواع ديگر را رد ميکند. وي حکومت جمهوري و پادشاهي مقيد به قانون را ميپذيرد و پادشاهي مطلقه را نفي ميکند زيرا در اين حکومت همه اختيارات به دست يک شخص است که تنها با نظر و رأي خود حکم ميکند و به هواي نفس خود عمل ميکند و رأي و نظر او، شريعت مملکت و دستور وي، قانون کشور تلقي ميشود. (24)او در کتاب نخبه الفکر از حکومت مصر خواست تا سعادت را در جامعه محقق سازد. تحقق اين امر از ديدگاه مبارک بر دو اصل و اساس استوار است: عمل (کار و فعاليت) و عدل. عمل به کسب ثروت منجر ميشود و عدل نيز دو چيز را در پي دارد: مقيد ساختن سلطه حکم و توزيع ثروت ملي به صورت عادلانه به طوري که کارگران و زحمتکشان به بهره و نصيب خود ميرسند. علي مبارک معتقد است که سعادت مصر به دو اصل مهم بستگي داد: نخست به کارگيري تمام تلاش و کوشش از سوي مردم مصر و دوري از کسالت و سستي و کاهلي از آنها، به طوري که به آن اندازه که تلاش کنند به همان اندازه به ثروت برسند. دوم، پيروي از قانون مدون و منظم که هوي و هوس و خواستهاي شخصي افراد به آن خللي وارد نياورد. وي معتقد است به اندازهاي که اين قوانين رعايت شوند به آن ميزان امنيت عمومي برقرار ميگردد و با حفظ جهت اين قوانين امور مملکت به بهترين صورت اداره ميشود و آرمانهاي جامعه محقق ميگردد و عام و خاص شامل رعيت و حاکم از ثمرات آن بهرهمند ميشوند و بر همين منوال کشور مصر به دارالسلطنه تبديل شده و سلطان مصر، سلطان همه جهان خواهد شد. (25) علي مبارک در کتاب نخبه الفکر همه انتقادات را متوجه حاکم ميسازد، او اظهار ميدارد که تمامي مسئوليتها متوجه شخص حاکم است زيرا که سرنوشت رعيت به شخصيت او بستگي دارد؛ به طوري که اگر شخص نيکوکاري باشد سرنوشت رعيت نيز نيکو خواهد شد و اگر شر باشد سرنوشت بدي در انتظار رعيت خواهد بود. (26) علي پاشا مبارک در اين مقالات متأثر از افکار و انديشههاي سن سيمون، فيلسوف و انديشمند غربي است. از جمله مهمترين انديشههايي که او از سن سيمون، برگرفته، اينکه علما و دانشمندان صاحبان امر و نهي در جامعه ميباشند. بر همين اساس علي مبارک معتقد است علما بايد زمام امور را در مصر بر عهده گيرند. جوامع متمدن و پيشرفته اين گونه اداره ميشوند و در آنها علما و انديشمندان اداره امور جامعه را به دست گرفتهاند، پيشرفت و شکوفايي اين جوامع نتيجه به کارگيري علما در بالاترين سطوح و رفيعترين مناصب حکومت و جامعه ميباشد که مثال بارز اين امر در فرانسه تحقق يافته است. اين امر ميتواند در جوامع ديگر و به ويژه در مصر که بيش از همه به يک نهضت علمي فرهنگي و عمراني نياز دارد، به کار گرفته شود. آنچه اين دو دوره را از بقيه دورههاي متمايز ميکند، اين است که در اين دوران جاهلان، زمام امور مملکت را به دست گرفتهاند در حالي که علما و نخبگان از صحنه قدرت به دور بودند. (27)
رهبري از ديدگاه علي پاشا مبارک، بايد در دست يک سياستمدار بزرگ و دانشمند عالم باشد و وي نيز از معاونان و دستياراني استفاده کند که از نظر کفايت علمي و فرهنگي کمتر از او نباشند و از اين طريق سعادت نصيب رعيت خوهد شد. به اعتقاد مبارک اين خط مشي در بعضي از دوران اسلام اتخاذ شد و علما در آن دوره صاحبان امر و نهي بودند، هنگامي که اين اشخاص از اين مقام برکنار شدند جامعه به قهقرا گراييد و ارباب خشونت و جهالت قدرت سياست را به دست گرفتند. آنها به تصاحب بالاترين مناصي حکومت اکتفا نکردند بلکه خود را به هيئت رهبران و مسئولين در آوردند و ارباب جهل خود به اداره امور حکومت پرداختند، بنابراين جامعه دستخوش خواستهاي نفساني و منازعات آنها گرديد و از پيشرفت بازمانده و سپس به قهقرا کشيده شد تا اينکه به عقبماندگي رسيد. (28)
آزادي
از ديدگاه علي پاشا مبارک، مقيد ساختن حاکم به قانون و گماردن دانشمندان و نخبگان در مناصب عالي و حساس، درهاي آزادي را در جامعه به سوي شهروندان ميگشايد. وي هنگام بحث در مورد آزادي، از تجربيات سفر خود به فرانسه سخن به ميان آورد و آزاديهاي سياسي در فرانسه را تشريح ميکند. وي اعتقاد دارد که پاريس به واسطه آزاديهايي که در اختيار همگان قرار ميدهد به افتخارات علمي بيشمار و درخشان دست يافته و به خاستگاه تمدن در ميان ملل مختلف تبديل شده است، به واسطه همين آزادي است که پاريس به ملجا و پناه ستمديدگان و کعبه آمال آنها بدل گرديده و همه اين افتخارات به واسطه آزادي نصيب آن جامعه شده است. اين آزادي به نويسندگان و انديشمندان در عرصه بيان و قلم و نشر و در همه موضوعات اعطا شده و مردان بزرگ و انديشههاي غني را پرورش داده که دنيا را تحت تأثير قرار دادهاند و کتابهاي آنها در همه کشورها منتشر شده است. بنابراين جهل از جامعه زدوده شده و عقلگرايي به ويژگي بارز پاريس تبديل شده است. (29)انقلاب
علي پاشا مبارک يکي از هواداران آزادي به مفهوم غربي آن در قرن نوزدهم به شمار ميآيد، اما با محقق ساختن آزادي از طريق انقلاب به شدت مخالفت ميکرد. انقلاب از ديدگاه مبارک تنها آشوب و شورش است. وي با اينکه از فرآيند انقلابها در تاريخ فرانسه و همچنان در تاريخ اسلام آگاه بود اما تلقي او از انقلاب تغيير نيافت. مبارک، طرفدار حکومت بود و اعتقاد داشت که حکومت به شرطي که درست اداره شود و از فساد تهذيب گردد ميتواند قيد و بندهاي شهروندان را از بين برده و آزادي را براي آنها به ارمغان آورد و اين امر پيشزمينه پيشرفت و ترقي است. حکومت از ديدگاه مبارک، بهترين وسيله براي محقق ساختن اين نهضت است زيرا از ديد او، حکومت اختيارات و قابليتهايي دارد که هيچ نهاد ديگري آنها را دارا نيست و اگر از آن به خوبي بهرهبرداري شود، پيشرفت و ترقي را به ارمغان خواهد آورد. قابل ذکر است که انقلاب عرابي پاشا که در اوايل دهه هشتاد قرن نوزدهم در مصر به وقوع پيوست او را دچار مشکل ساخت. وي به اينکه با انقلابيون به ويژه رهبر آنها احمد عرابي پاشا همنوا و هم عقيده بود اما خط مشي آنها را نميپسنديد. بر اين اساس علي مبارک در زمره جريان اصلاحطلبي قرار ميگيرد که طرفداران آن معقتدند که تنها حکومت بايد وسيله اصلاح قرار گيرد. به رغم اينکه با منطق انقلاب مخالف بود اما روابط گستردهاي با رهبران انقلاب عرابي پاشا داشت و با آنها ديدار ميکرد و در بعضي از مواقع اگر انقاق نظري حاصل ميشد بدون اينکه در انقلاب آنها شريک باشد و به راههاي تغيير انقلابي آنها اعتقاد داشته باشد به آنها کمک ميکرد. اگر چه علي مبارک به صورت محافظهکارانه با انقلاب عرابي پاشا برخورد نمود و راههاي خشونتبار آن را رد کرد، اما اعتقاد داشت که در خلال اين انقلاب همکاري و همدستي خديو مصر با انگليسيها سبب شد که آنها بتوانند انقلاب را با شکست مواجه سازند و در نهايت مصر را اشغال نمايند. (30)مليگرايي
مليگرايي در انديشه علي مبارک يک تعصب بيدليل و کوتهبينانه نسبت به يکي از سرزمينهاي جهان نيست. حتي اگر اين سرزمين کشور مصر باشد که وي خالصترين عشق را به اين سرزمين تقديم نموده و براي آن فداکاري و جانفشاني کرده است، مليگرايي در انديشه وي موضعگيري کسي است که مجذوب موطن و مهد اين تمدن گرديده است. تمدني که نقش مهمي در تهذيب نوع بشر و پيشرفت و ترقي آن ايفا نموده است. بر همين اساس ميتوان گفت که مليگرايي در انديشه علي پاشا مبارک همانگونه که در عشق او به مصر متجلي شده است يک موضعگيري کاملاً پيشرفته و يک گرايش مترقي و نه يک تعصب کوتهبينانه در مورد يک سرزمين ميباشد. (31) علي پاشا مبارک در مقدمه کتاب علمالدين مينويسد: يکي از مهمترين اموري که ما خود را نسبت به آن مديون ميدانيم، وطن است و مفيدترين و پربرکتترين موضوع براي وطن، آموزش فرزندان او و آموختن علوم و فنون نوين و مقيد به آنان ميباشد، تا اينکه حقوق وطن را بشناسند و براي خدمتگزاري به آن تلاش کنند و با هدف رساندن آن به بالاترين مراتب سعادت و افتخار با هم متحد شوند. پس بدين وسيله خيرات و برکات آن بر آنها و نسلهاي آينده افزون خواهد شد. (32) علي پاشا مبارک در چارچوب انديشههاي مليگرايانه خود در مقدمه کتاب نخبه الفکر در مورد وطن خود، کشور مصر، اظهار ميدارد: اگر مليگرايي را يک بذل و بخشش دو جانبه بدانيم که در آن شخص مليگرا و ميهنپرست بايد خيرات و بخششهاي وطن خود را پاسخگو باشد و اگر تمدن را بالاترين بخشش و هديه از سوي وطن به فرزندان خود به شمار آوريم، پس بايد اذعان نمود که مصر خاستگاه و سازنده تمدن ريشهدار بشري است و سرچشمه علوم و کانون خيرات جهان به شمار ميآيد. اين مردمان مصر بودند که نوع بشر را به آن درجه رساندند که موهبتهاي الهي نصيب آن شود. اروپاييان نيز اعتقاد دارند که همه دانشهاي سودمند بشري به واسطه روميان از مصر به سرزمينهاي آنها انقال يافته است و پيشرفتي را که به آن نايل شدهاند منشأ و خاستگاه آن مصر ميباشد. (33) اين گرايش مليگرايانه در انديشههاي علي مبارک سبب نشد که وي بر عيوب مصريان و جنبههاي منفي شخصيت آنها چشم بپوشد. وي علاوه بر در نظر گرفتن نوشتهها و تحقيقات قبلي درباره شخصيت مصريان براي بررسي دقيق اين موضوع يک روش کاملاً علمي و نظاممند را در پيش ميگيرد و براساس واقعيت تاريخي موجود در اين باره سخن به ميان ميآورد. وي اعتقاد دارد کشوري که ويژگيهاي مثبتي دارد به طوري که به هدف و مقصد فاتحان و استعمارگران تبديل شده است، بايد به دنبال اجزاي تشکيل دهنده شخصيت مردمانش به ويژه اجزاي منفي آن باشد و اگر دقيقتر اين را بررسي کنيم، به اين نتيجه ميرسيم که اين ملت در نبرد خود با دشمنان و استعمارگران، ويژگيهاي شخصيتي منفي مورد نظر را به همراه خود دارد در حالي که در اين مبارزه بايد ويژگيهاي مثبت خود را تقويت کند. (34)اشغالگري استعمارگران جنبههاي منفي آنها را براي وطن به دنبال آورد و هنگامي که ظلم و سرکوب اشغالگران افزون گشت مردم براي مقابله با آنها به نفاق متوسل شدند و نفاق در بعضي از زمانها يک نوع سلاح به شمار ميآيد زيرا در آن باطن انسان پنهان ميماند. اين صفات و ويژگيهاي منفي اخلاقي با اين توضيحات ارائه شده به طور طبيعي در شخصيت مصريها وجود ندارد بلکه ظلم و ستم است. بنابراين علاج آنها آزادسازي شخصيت از ظلم و ستم چه در سطح داخلي و خارجي است. بديهي است که اين ويژگيهاي منفي در همه ادوار تاريخي در شخصيت مصريان وجود نداشته است. براي درمان اين کمبودها و نقايص رهبري عادل و مقيد به قانون لازم است که مردم را در راه رهايي از اين عيوب رهبري نمايد. پايداري و تداوم در اين مسير در مدت زماني طولاني محقق ميشود به طوري که جنبههاي مثبت اخلاقي جاي ويژگيهاي منفي را بگيرد. (35) هرگاه حکومت از مردمان فاضل و دانشمند تشکيل شده باشد و قوانيني را تدوين نمايند که با دقت تمام ضروريات شهروندان را مشخص نمايد و مردم نيز اين قوانين را به خوبي رعايت کرده و از آن تخطي ننمايند و علما و دانشمندان نيز مردم را در اين راه ياري نمايند، در چنين شرايطي بيترديد مردم با پيروي از حکومت و قوانين تدوين شده الگوي اخلاقي و سرشت نيکوي خود را به دست ميآورند و جنبههاي منفي اخلاقي آنها نيز از بين ميرود و به کمال و سعادت ميرسند. نقش حکومت و دولتمردان و قوانين وضع شده و پيروي مردم از آنها در اينجا مهم است، زيرا مردمان هميشه اخلاق و رفتار و حرکات بزرگان را زير نظر دارند تا ضمن الگو قراردادن آنها در راه آنها قدم گذاشته و از آنها پيروي نمايند. مردم همواره خواهان تقليد از رفتار بزرگان هستند، پس اگر سياستمداران و بزرگان به قانون و آداب قانون پايبند بوده و در حفظ آن بکوشند مردم نيز همواره آنها را در آن راه دنبال کرده و از آنها پيروي ميکنند. همچنين التزام به رعايت حقوق قانوني اگر به صورت پايدار و مداوم انجام گيرد به صورت يک عادت در شخصيت انسانها در ميآيد که ترک آن مشکل ميشود، پس هنگامي که دولتمردان بر اجراي صحيح قوانين تأکيد داشته باشند اين امر در شخصيت مردم به صورت عادت و ملکه در ميآيد که در نهايت مطابق مقتضاي قانون و شريعت ميباشد. (36)
قانون و قانونگرايي
علي پاشا مبارک همانند ساير انديشمنداني که به مدينه فاضله اعتقاد دارند بر اين باور است که جهان يک شخص واحد (اندامواره) است که از اعضاي متعددي که همان جوامع متعدد هستند، تشکيل ميشود، براي اداره جوامع منافع عام و منافع خاص وجود دارد. بديهي است براي اداره صحيح جامعه ميبايست منافع عام را به منافع خاص ترجيح داده شود. اگر دقيقتر به اين مسئله پرداخته شود در مييابيم که منافع در درون خود در بردارنده منافع خاص است. موضعگيري نسبت به اين قضيه و چگونگي رابطه بين منافع خاص و منافع عام و ترجيح دادن هر کدام از آنها بر ديگري صلاح و يا فساد در جامعه را مشخص مينمايد. علي مبارک در کتاب علمالدين اظهار ميدارد اگر به احکام منافع عمومي، نظر بيفکنيم، خواهيم ديد که منافع خاص تابع و پيرو آنهاست و موافق مشي آن حرکت ميکردند. هر گاه حاکم تنها به منافع خاص نظر داشته باشد فساد در جامعه پديد آمده و نهادينه ميشود. بنابراين براي جلوگيري از اين امر وجود جامعهاي قانونمند الزامي است. به منظور اين که اين جامعه قانوني ملتزم به قانون محقق شود حاکم و رعيت بايد در مقابل قانون برابر باشند. اطاعت و تسليم حاکم در برابر قانون بايد مقدم بر خضوع و گردن نهادن رعيت در مقابل آن باشد و در اين جامعه حاکمان پيش از همه به اجراي قانوگرايي و قانونمندي مقدم ميباشند. دولتمردان بايد در مورد هر قضيهاي به قانون مراجعه کرده و با توجه به قانون در مورد آن حکم صادر نمايند، زيرا آنها بر اساس شريعت براي اداره جامعه گمارده شدهاند. علي پاشا مبارک در جاي ديگر مينويسد: اين کافي نيست که قانون بر جامعه حاکم باشد بلکه اين قانون بايد عادلانه باشد زيرا بدون عدل جامعه اصلاح نميشود. عدالت برابري را اقتضا ميکند و اين صفت اخير به دليل تأثير زياد آن بر جامعه و منفعت عمومي براي همه افراد جامعه از کاملترين فضايل به شمار ميآيد. (37) علي پاشا مبارک کار را به دو نوع فکري و يدي تقسيم ميکند و اين امر را دليل و منشأ تمايز و تفاوت طبقاتي ميداند. به اين صورت که خداوند بعضي از انسانها را با هوش و برخي ديگر را احمق آفريده است. دسته اول کارهاي ذهني از جمله تشخيص مصلحت جامعه و چگونگي تدبير امور آن را بر عهده دارند و دسته دوم به کارهاي يدي مشغول ميشوند و براي دسته اول خدمات ارائه ميکنند. بر اين اساس فقير و غني و طبقات مختلف به وجود آمده و دشمني، رقابت و حسادت بين اين دو طبقه عمده آغاز گرديد، به همين دليل وضع قوانين، تشکيل سپاه و بناي قلعه و حصار و بارو ضرورت يافت. اما اين قوانين موضوعه توسط انسانها جهت برقراري صلح و آرامش کافي نيست و وجود گروهي از مردم مانند روحانيون را ميطلبد که از زهد و پارسا بودن و ترک امور عادي و دنيوي سخن بگويند تا بدين وسيله زحمتکشان به کارهاي سخت و پرمشقت خود که براي آنها آفريده شدهاند، راضي باشند و از مخالفت با طبقه ايمان و تلاش براي شکست دادن آنها دست بکشند.علي پاشا مبارک اعتقاد دارد که مبناي تقسيمبندي انسانها را به دو طبقه عمده و تقدم و تأخر آنان نوع کار و عمل آنان است. طبقه پايين حق ندارد که به امکانات رفاهي و اموال طبقه بالا چشم داشته و بايد به داشتههايشان راضي باشند. نگهبان و پاسدار اين دستهبندي و اين انتظام طبقاتي، دولت و قوانين موضوعه از جانب آن است و در صورتي که اين قوانين نتواند اين نظم را برقرار سازد و دشمني و حسادت و درگيري را سرکوب نمايد، قوانين ديني ضرورت مييابند و همراه با آن وعاظ و روحانيوني هستند که بر ترک و ذم دنيا تأکيد کنند و تلاش خود را براي قانع کردن طبقه پايين و دنبال کردن کارهاي پر مشقت خود و همچنين عدم مخالفت و ستيز با طبقه بالا به کار بندند. علي مبارک از سوي ديگر معتقد است در اين جامعه و در اين تقسيمبندي عدالتي وجود ندارد زيرا که وجود دستگاه دولت با مؤسسات قهرآميز و سرکوبگر خود و کمک گرفتن از مؤسسات ديني، بزرگترين دليل براي عدم وجود عدل و انصاف ميباشد. بنابراين اگر خود مردم به عدل و انصاف روي آورده و آن را محقق سازند ديگر هيچ نيازي به اين مؤسسات فشار و سرکوب نيست. (38) به نظر ميرسد وي در اين نوشتهها توصيف و تفسيري از واقعيت اجتماعي تاريخي که منجر به تقسيم جوامع به طبقات شده، ارائه داده است. مبارک يک واقعيت تاريخي را توصيف و تفسير ميکند و سپس تأکيد مينمايد که عدالت نياز به دستگاهها و مؤسسات فشار و سرکوب را از ميان ميبرد.
وي با بيان اين انديشهها، در چارچوب انديشه طبقه بورژوازي باقي ميماند و بر جامعه طبقاتي عدالتمدار که تفاوت و تمايز در آن بر اساس کار صورت ميگيرد، تأکيد مينمايد و امتيازات نظام فئودالي و ارزشهاي قرون وسطي را رد ميکند. مبارک به علوم تجارت و صنعت توجهي خاص دارد و سعي ميکند که آنها را در رديف سودمندترين علوم آن زمان قرار دهد در حالي که در دوران فئودالي و قرون وسطي فقط علوم ديني گرانقدر و قابل قبول بودند. به طور کلي وي همگام با اصلاحطلبان عصر خود که پيشگام آنها رفاعه طهطاوي به شمار ميرفت، اعتقاد دارد که طبقه بورژوازي روشنفکر مأموريت مبارزه جهت نجات و پيشرفت کشور را بر عهده دارد و در اين راستا بايد اين سرزمين از بقاياي قرون وسطي رهايي يافته و الگوي اروپا را در توسعه اقتصادي و اجتماعي و نيز دانش و روشنفکري در پيش گيرد و در اين خطمشي نبايد با ميراث صحيح فکري و ديني جامعه در تضاد باشد. براساس همين انديشهها بود که علي پاشا مبارک، ضمن رد انديشههاي مزدک، با مزدکيت به شدت مخالفت کرد و اين انديشهها را مورد انتقاد قرار داد. زيرا براساس آموزههاي مزدک، فارغ از طبقات همه انسانها با هم برابر بوده و بايد به حقوق برابر دست يابند و در اين ميان طبقات پايين با طبقات بالا و اعيان هيچ تفاوتي با هم ندارد. قابل ذکر است که علاوه بر علي پاشا مبارک، رفاعه طهطاوي نيز آموزههاي مزدک را مورد انتقاد قرار داد. (39)
غربگرايي و مسئله شرق
علي پاشا مبارک پس از سفر به پاريس، شيفتگي خود را نسبت به تمدن و پيشرفت غرب نشان داد و با نوشتن کتاب علمالدين اين امر را آشکارا ساخت. قهرمان اين کتاب يکي از شيوخ الازهر به نام علم الدين است که با دعوت يک مستشرق انگليسي به سفر اروپا ميرود و از نزديک با غرب و مظاهر تمدن و پيشرفت آن آشنا ميشود. علي پاشا مبارک در اين کتاب از زبان شيخ علم الدين، از تمدن غرب ستايش و تمجيد ميکند و مشاهدات خود از پاريس را در اين کتاب ذکر مينمايد. وي ميکوشد بعضي از جوانب تاريخ دانش در اروپا و تاريخ سياسي بعضي از کشورهاي آن به ويژه فرانسه را به آگاهي خوانندگان غرب برساند و آنها را با زمينههاي مهم پيشرفت در اروپا به خصوص در زمينه اقتصادي آشنا سازد. وي همچنين سعي ميکند ساختار اجتماعي اروپا به ويژه فرانسه را تشريح کرده و آداب و رسوم و عرف آن جامعه را توضيح نمايد. (40) علي مبارک در اين کتاب به آگاه ساختن شرقيان از پيشرفتها و دستاوردهاي اروپاييان اکتفا نميکند بلکه مشرق را در برابر غرب قرار ميدهد و يک رويارويي واقعي بين آنها انجام ميدهد به گونهاي که شرق در برابر غرب، جايگاه شايسته خود در تمدن جهاني را دريابد. و اين نکته پيام اصلي کتاب علم الدين ميباشد. (41) وي اظهار ميدارد که شرق از وضعيت داخلي خود آگاهي اندکي دارد و در خارج از خود هيچ آگاهي ندارد. اما غرب نسبت به خود شناخت دارد، همچنين اطلاعات بسياري در مورد شرق دارد. بدتر از اين وضعيت اينکه شرق به جايگاه خود در صحنه بينالمللي آگاه نيست و از تحولات آن بيخبر است در حالي که غرب از جايگاه خود در صحنه بينالملل آگاه است. (42) به اعتقاد علي پاشا مبارک شرق ميتواند براي برون رفت از اين وضعيت تلاش کند. وي درمان و رهايي را براي شرق نويد ميدهد و اعلام ميکند که شرق ميتواند از اين بنبست و عقبماندگي رهايي يابد. گام اول براي رهايي اينکه، شرق درک کند که اسير سنت ديني است نه دين، اين سنت به طور کلي يک سنت راکد، بسته، عقيم و جامد است و نميتواند ابراز پيشرفت و ترقي شود. سنت ديني سبب شده است که شرق در درياي خرافات غرق شود به طوري که عقل و عقلانيت در زندگي مردم هيچ نقشي ندارد. (43) از ديدگاه علي پاشا مبارک اثرات تخريبي سنت ديني به اينجا ختم نميشود. به جاي اينکه شرق از جهالت و عقبماندگي خود آگاه شود، سنت و عرف ديني سبب ميگردد که شرق به پاسخها و راهحلهاي خود راضي و به داشتههاي خود قانع باشد. مسئول اصلي عادات شرق به زندگي کسالت بار و فقدان تحرک و پويايي در کار، سنت ديني است. اين زندگي سلامت شرقيان را به خطر انداخته و ارزشها، قوانين، عرف و ديگر امور آنها را راکد، جامد، غير قابل تغيير و انعطافناپذير ساخته است. همين شيوه در مهمترين مراکز علمي و آموزشي شرق از جمله در الازهر پيگيري ميشود که در نهايت اين نتايج ناگوار را در پي دارد. (44) اين رکود و عقبماندگي نتايج و عواقبي وخيمتر در ابعاد گستردهاي در پي دارد و سبب ميشود شرق نسبت به رابطه با غرب، موضعگيري خصمانه و مخالفتآميز داشته باشد و بهانه اين مخالفت، مسلمان نبودن غربيها است. علي مبارک اعتقاد دارد که دين اسلام همانگونه که مبلغان مذهبي در شرق آن را به غلط تعريف نمودهاند مانع پيشرفت و ترقي نيست. وي مينويسد که اسلام بزرگترين تمدنها در گذشته را رقم زد در حالي که نيروي اصلي آن، نيروي ديني خالص و مثبت بود و نه عرف خرافاتآميز و راکد.اسلام در آن دوران در زمينههاي عقلي و همچنين در امور ديني به پيشرفتهاي بزرگي دست يافت. (45) علي پاشا مبارک اعتقاد دارد که با وجود نفوذ عرف ديني در مشرق زمين، شرقيها ميتوانند از اسارت آن رهايي يافته و از دونپايگي به تعالي برسند، زيرا اين عرق ديني در درون خود عامل فنا و نابودي خود را در بردارد و در بلند مدت، فشار و بار سنگين عرف ديني و در نتيجه نارضايتي مردم سبب خواهد شد که آنها به دنبال جايگزين ديگري باشند. به قهقرا رسيدن و ضعف رو به تزايد عرف ديني در تطبيق خود با شرايط جديد اين فرايند، آگاهي مردم، تلاش براي تغيير وضعيت موجود و سپس انقلاب را فراهم ميکند. از منظر علي مبارک پيشرفت و ترقي مردم مشرق زمين تنها يک پيشرفت مادي خواهد خواهد بود و دلايل آن نيز صرفا مادي است. علوم ديني سنتي همانطور که عرف ديني در شرق بر آن حاکم است، تمايلي به پيشرفت ندارد. چيزي که به پيشرفت ميانجامد علوم ديني نابي هستند که تمايل به اصلاحطلبي و پيشرفت دارند. (46) از ديدگاه وي، پيشرفت و ترقي تدريجي است و پايه و بنياد اين پيشرفت دگرگون ساختن آموزش در تمام علوم و اتخاذ خط مشي براي بهبود آن ميباشد. پيشرفت در جوامع امروزي برگرفته از دستاورد تمدنهاي کهن و افول يافته مانند تمدن عربها و تمدن مصريات قديم ميباشد اما جوامع غربي پيشرفته تنها به اين دستاوردها اکتفا نميکنند، بلکه از آنها براي نقطه عزيمت در جهت حرکت رو به جلو و توسعه کشور بهرهبرداري ميکنند. غربيها با پيشرفت در زمينههاي مختلف به ويژه اقتصادي، به الگويي براي جوامع عقبمانده تبديل شدهاند و با افزودن ثروتهاي مادي خود، شرقيها را تابع و پيرو خود ساختهاند. از آنجا که قويترين روابط بين انسانها روابطي است که بر پايه منفعت شکل گرفته باشد، آنهايي که بيشترين منفعت مادي را براي جامعه انساني مهيا ميسازند، ميتوانند به سروران و پيشگامان اين جامعه تبديل شوند و غرب به واسطه پيشرفت خود اکنون جهان را در دست گرفته است. (47)
نقد و بررسي
علي پاشا مبارک طرفدار دولت بود اما از سوي ديگر يکي از منتقدان دولت هم به شمار ميآمد. وي اعتقاد داشت که نقد دولت سبب کارايي آن خواهد شد و از اين طريق به بهترين روش جهت تغيير و تحول تبديل خواهد شد. وي از سوي ديگر ضد انقلاب بود و آن را به عنوان يکي از راههاي تغيير و تحول قبول نداشت. او با اهداف رهبران انقلاب عرابي پاشا مخالف نبود بلکه راههاي آنها را براي رسيدن به تغيير و تحول نميپسنديد و راههاي اصلاحطلبانه را ترجيح ميداد. همگاني علي مبارک با اهداف و خواستههاي انقلابيون سبب شد وي دوبار از مقام وزارت کنار گذاشته شود. با اين حال وي يکي از مليگرايان ميانهرو بود که اصلاحطلبي را در چارچوب مؤسسات دولت به پيش ميبردند. او هيچگاه از انقلاب عرابي انتقاد به عمل نياورد و در جريان شکست انقلاب موضعگيري خصمانهاي عليه آن و رهبران انقلاب نداشت به طوري که روابط وي با انقلابيون تا آخرين لحظه قطع نشد تا اينکه اشغالگران انگليسي با مداخله خود جريان سياسي را به نفع خديوي رقم زدند.همچنين ديدگاه علي مبارک در مورد انتصاب علما به مناصب و مقامات والا در جامعه و حکومت از منظر انتقادي قابل بررسي است. شايد اين فراخواني براي تصدي مناصب در جامع مصر بسيار زود هنگام و شتابزده باشد. مبارک پس از اقامت چند ساله در فرانسه، مروج اين انديشه در مصر شد. او در آنجا مشاهده نمود که دانشمندان و انديشهورزان بالاترين مناصب در حکومت را در اختيار دارند و اتخاذ تصميمات سرنوشتساز در مورد حکومت و جامعه بر عهده آنان ميباشد. اما مسئلهاي که وي و ديگر انديشمندان مصري از آن غافل بودند، آن است که انديشهها متداول در غرب از جمله انديشه به دست گرفتن مناصب مهم از سن سيمون، از تجارب واقعي جوامغي اخذ شدهاند که سالها در آن زندگي کردهاند و براي رسيدن به اين آرمانها فداکاريهاي بسياري شده است. بنابراين اين انديشهها در جامعهاي مانند مصر که يک جامعه کشاورزي و دهقاني است، نميتواند موفقيتآميز باشد. شرايط تاريخي در غرب سبب شد که دانشمندان علوم اجتماعي فرانسه، انديشه تصاحب مناصب حکومتي توسط علما را مطرح سازند زيرا اين دانشمندان در جامعهاي متغير و پيشرفته که انقلابهاي سياسي و صنعني متوالي را پشت سرگذاشته و تأثير بزرگي بر عقلانيت داشته، نظريهپردازي کردهاند اما شرايط تاريخي و ويژگيهاي سياسي مصر هنوز براي طرح اين نظريهها و انطباق آن با جامعه و حکومت از آمادگي لازم برخوردار نبود.
شايد بتوان علي پاشا مبارک، رفاعه طهطاوي و عبدالله پاشا فکري را سه قهرمان نامدار عرصه علم و دانش و ارکان جنبش علمي و فرهنگي مصر دانست. اما هر يک از آن سه تن داراي خصوصيات و امتيازاتي بودند. علي پاشا مبارک به مسائل کلي در سياست آموزش و تنظيم و تدوين برنامههاي آن و چگونگي تحقق و اجراي آنها اهتمام ميورزيد و اگر به جزئيات توجه ميکرد براي تطبيق جزئيات با کليات بود. شيخ رفاعه به مسائل جزيي نظر داشت و ميکوشيد در اين حيطه دست به اصلاح و عمل بزند از اين رو اگر اداره مدرسهاي را به او ميسپردند، روح تازهاي در آن ميدميد. وانگهي او مؤلف و مترجم بود و شاگردانش را به تأليف و ترجمه تشويق ميکرد. اينگونه بود که شاگردانش سلسهاي از آثار مفيد را پديد آوردند که پايههاي نهضت فرهنگي مصر را محسوب ميشوند. اما عبدالله پاشا فکري، نويسنده و شاعر و اديب و مؤلف بود و بيشترين ارزش نوشتههاي او در آن بود که موافق عصر بود. وي با آثاري که به وجود آورد بيشترين کمک را به علي پاشا نمود. با اين همه نميتوان گفت که برنامههاي اصلاحي علي پاشا مبارک بهتري برنامهها بوده و بدون عيب و نقص بودند. اما بدون ترديد اصلاحات او گامي بلند بود که ميتوانست به مرور زمان تکامل پيدا کند و همراه با اجرا و عمل کاستيهاي آن برطرف گردد چنانکه در وزارت رياض پاشا اتفاق افتاد. ولي در آن زمان اوضاع مصر با دخالت بيگانگان به بهانه حمايت از دين بدتر و آشفتهتر شد. در اين روند قيام عرابي پاشا روي داد و به دنبال آن مصر به وسيله بريتانيا اشغال شد و امور آموزش و تعليمات يکسره در اختيار انگليسيها قرار گرفت و آن را به دلخواه خود در آوردند. علي پاشا مبارک در قيام عرابي شرکت نکرد چرا که او به حکم تربيت خانوادگي و به مقتضاي طبيعت شخصي خود، انقلابي و شورشي نبود؛ بر خلاف سيد جمالالدين که مردي انقلابي و شورشگر و آتشين مزاج بود، علي پاشا معتقد بود که بايد در همه حال از فرمانروا اطاعت کرد. او از عباس اول، سعيد پاشا، اسماعيل پاشا و توفيق اطاعت کرد و با کمال اخلاص به آنان خدمت نمود. احتمالاً او نيز مانند برخي از اصلاحگران ميانديشيد که اصلاحات آموزشي بهتر از اصلاحات سياسي است و به نظر او اگر اصلاحات سياسي بر اصلاحات آموزشي متکي نباشد دوام و ارزشي ندارد. به همين دليل بود که وي در انقلاب عرابي شرکت نکرد. بسياري مانند عبدالله پاشا فکري و شيخ محمد عبده به همراهي با عرابي متهم شده و خديو توفيق نسبت به آنان خشم گرفت اما علي پاشا مبارک کمترين اتهامي از اين ناحيه نداشت و لذا هرگز توجه و حمايت توفيق را از دست نداد به ويژه آن که براساس اطلاعاتي که از اوضاع داخلي مصر و شرق و غرب داشت، مطمئن بود که جنبش عرابي پيروز نخواهد شد. به هر حال هر انساني به مقتضاي عقل و سرشت و طبع خود عمل ميکند. علي مبارک، طبيعتي معتدل و آرام داشت و مناسبترين کار براي او بيشترين تلاش در امر اصلاحات آموزشي بود و چنين هم کرد شايد مهمترين عامل کاميابي او غيرتمندي فراوان و اخلاص بسيار و دلبستگي عميق او به خدمت به وطن خويش بود.
جمعبندي
علي پاشا مبارک از هواداران آزادي به مفهوم غربي آن در قرن نوزدهم است، اما با تحقق آن از طريق انقلاب به شدت مخالفت ميکند. انقلاب از ديدگاه مبارک تنها آشوب و شورش است. وي با اينکه از فرايند انقلابها در تاريخ فرانسه و همچنين در تاريخ اسلام آگاه بود اما تلقي او از انقلاب تغيير نيافت. مبارک، طرفدار حکومت است و اعتقاد دارد که حکومت به شرطي که درست اداره شود و از فساد تهذيب گردد، ميتوان قيد و بندها را از بين ببرد و آزادي را که پيشزمينه پيشرفت و ترقي جامعه است براي مردم به ارمغان آورد. حکومت از ديدگاه مبارک، بهترين ابزار براي محقق ساختن اين نهضت بزرگ است. بر اين اساس، علي مبارک در زمره جريان اصلاحطلبي قرار ميگيرد که معتقدند اصلاحات تنها بايد از مجاري حکومت انجام شود. او به رغم اينکه با منطق انقلاب مخالف بود اما روابط گستردهاي با رهبران انقلاب عرابي پاشا داشت و با آنها ديدار ميکرد و در بعضي از مواقع اگر اتفاق نظري حاصل ميشد، بدون اينکه در انقلاب آنها شريک باشد و به راههاي تغيير انقلابي آنها اعتقاد داشته باشد، به آنها کمک ميکرد. اگر علي مبارک به صورت محافظهکارانه با انقلاب عرابي پاشا برخورد نمود و راههاي خشونتبار آن را رد کرد اما اعتقاد داشت که در خلاء اين انقلاب همکاري و همراهي خديوي مصر با انگليسيها سبب شد که آنها بتوانند انقلاب را با شکست مواجه سازند و در نهايت مصر را اشغال نمايند.مليگرايي در انديشه علي پاشا مبارک از علاقه او به مصر متجلي ميشود و يک گرايش مترقي و نه تعصب کوتهبينانه در مورد يک سرزمين است. به اعتقاد او، يکي از مهمترين اموري که ما را نسبت به خود مديون کرده، وطن است. علي پاشا مبارک در چارچوب انديشههاي مليگرايانه در مورد وطن خود کشور مصر، مليگرايي را بذل و بخشش دو جانبه ميداند که در آن شخص مليگرا و ميهنپرست بايد خيرات و بخششهاي وطن خود را پاسخگو باشد. به اعتقاد او تمدن بالاترين بخشش و هديه از سوي وطن به فرزندان خود است و مصر خاستگاه و سازنده تمدن ريشهدار بشري و سرچشمه علوم و کانون خيرات جهان به شمار ميآيد. اروپاييان نيز اعتقاد دارند که همه دانشهاي سودمند بشري به واسطه روميان از مصر به سرزمينهاي آنها انتقال يافت است و پيشرفتي را که به آن نايل شدهاند، منشا و خاستگاه آن مصر ميباشد.
علي مبارک به آگاه ساختن شرقيان از پيشرفتها و دستاوردهاي اروپاييان اکتفا نميکند بلکه مشرق را در برابر غرب قرار ميدهد و يک رويارويي واقعي بين آنها انجام ميدهد به گونهاي که شرق در برابر غرب، جايگاه شايسته خود در تمدن جهاني را باز يابد. وي اظهار ميدارد که شرق از وضعيت داخلي خود آگاهي اندکي دارد و در خارج از خود هيچ آگاهي ندارد. اما غرب، نسبت به خود شناخت دارد و اطلاعات بسياري در مورد شرق دارد. بدتر از اين وضعيت، اينکه شرق به جايگاه خود در صحنه بينالمللي آگاه نيست و از تحولات آن بيخبر است در حالي که غرب از جايگاه خود در صحنه بينالملل آگاهي دارد. به اعتقاد علي پاشا مبارک، شرق ميتواند براي برون رفت از اين وضعيت تلاش کند. گام اول، رهايي شرق از سنت راکد و جامدي است که نميتواند ابراز پيشرفت و ترقي شود. سنت ديني سبب شده است که شرق در درياي خرافات غرق شود به طوري که عقل و عقلانيت در زندگي مردم هيچ نقشي ندارد. از ديدگاه او، اثرات تخريبي سنت ديني به اينجا ختم نميشود و به جاي اينکه شرق از جهالت و عقبماندگي خود آگاه شود، سنت و عرف ديني سبب ميگردد که شرق به پاسخها و راهحلهاي خود راضي و به داشتههاي خود قانع باشد. همين شيوه در مهمترين مراکز علمي و آموزشي شرق از جمله در الازهرا پيگيري ميشود که در نهايت اين نتايج ناگوار را در پي دارد.
پينوشتها:
1. عضو هيئت علمي بنياد دايرةالمعارف اسلامي.
2. خيرالدين الزرکلي، الاعلام (قاموس تراجم لاشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربين والمستشرقين)، بيروت: بيتا؛ محمد عماره، علي مبارک، مورخ و مهندس العمران، قاهره: دارالمستقبل العربي، 2007 م، صص 18-17.
3. جرجي زيدان، تراجم مشاهير الشرق في القرن التاسع عشر، بيروت: بينا، بيتا، الجزء الثاني، صص 45-44.
4. احمد امين، زعماء الاصلاح في العصر الحديث، بيروت: بينا، بيتا، صص 187-186.
5. The Encyclopaedia of Islam, New ed, Leiden: Brill, 1960-2002, p. 396.
همچنين ر.ک.، احمد امين، همان، صص 188-187.
6. سمير ابوحمدان، موسوعه عصر النهضته (علي مبارک، المفکر و المعمر)، بيروت: الشرکة العالمية للکتاب، 1993 م، صص 30-27.
7. جرجي زيدان، اعلام النهضه الحديثه، بيروت، 1991 م، ج 2، ص 234.
8. عمر رضا کحاله، معجم المولفين، بيروت: داراحياء التراث العربي، بينا، الجزالسابع، ص 173؛ محمد صبري، تاريخ مصر من محمدعلي إلي العصر الحديث، قاهره: مکتبة مدبولي، 1991 م، صص 82-80؛ علي پاشا مبارک، کتاب نخبه الفکر في تدبير نيل مصر، قاهره: دارالکتب و الوثائق التومية، مقدمه: لطيفه مصطفي سالم، 2006 م، صص 19-17؛ جورج يانج، تاريخ مصر من عهد الممالک إلي نهاية حکم إسماعيل، علي احمد شکري، قاهره: مکتبه مدبولي، 1990 م، ص 416.
9. علي پاشا مبارک، الاعمال الکامله، دراسه و تحقيق: محمد عماره، بيروت: المؤسسه العربيه للدراسات و النشر، 1979 م، المجلدالاول، ص 43؛ الياس الايوبي، تاريخ مصر في عهد الخديو اسماعيل پاشا من سنه 1863 الي سنه 1879، قاهره: مکتبة مدبولي، 1990 م، المجله الثاني، صص 195-194.
10. احمد امين، پيشين، صص 194-193.
11. سمير ابوحمدان، پيشين، صص 46-44.
12. جرجي زيدان، اعلام النهضه الحديثه، پيشين، ج 2، صص 239-238.
13. زکي محمد مجاهد، الاعلام الشرقيه في الماته الرابعه عشره الهجريه، بيروت: دارالمغرب، 1994 م، الجزءالاول، ص 101؛ شاکر النابلسي، الفکر العربي في القرن العشرين (1950-2000)، الجزء الثالث، بيروت: المؤسسة العربية للدراسات و النشر، 2001 م، ص 189؛ هند اسکندر عمّون، تاريخ مصر، القاهره: مطبعه المعارف و مکتبتها، 1923 م، صص 220-219؛ همچنين ر.ک.،
Charles C.Adams, orientalism early sources, vol.x (Islsm snd modernism in Egypt), londan and newyork, 2002, p 45.
14. احمد امين، پيشين، صص 197-195.
15. مصطفي نبيل، سيز ذاتيه العربيه، قاهره: دارالهلال، 1992 م، صص 218-213؛ علي پاشا مبارک، الخطط التوفيقيه الجديده لمصر و القاهره و مدنها و بلادها القديمه و الشهيره، الجزء التاسع (من بابل المصريه، الي بهوت)، قاهره، 2005 م، ج 9، ص 147؛ احمد امين، همان، صص 200-199.
16. علي پاشا مبارک، کتاب نخبه الفکر في تدبير نيل مصر، پيشين، ص 23؛ علي پاشا مبارک، الخطط التوفيقيه الجديده لمصر و القاهرة و مدنها و بلادها القديمه و الشهيره، همان، ص 160، احمد امين، همان، صص 201-200؛، جرجي زيدان، تراجم مشاهير الشرق في القرن التاسع عشر، پيشين، الجزء الثاني، صص 52-51؛ عبدالخالق لاشين، مصريات في الفکر السياسه، قاهره: سينا للنشر، 1993 م، ص 102؛ يونان لبيب رزق، تاريخ الوزرا المصريه 1878-1953، قاهره: مرکز الدراسات السياسة و الاستراتيجية بالاهرام، 1975 م، ص 123.
17. احمد امين، همان، ص 197؛ جورج يانج، پيشين، صص 416 و 418؛ همچنين ر.ک.،
P.J.Vatikiotis, the history of modern from Muhammad Ali to Mubarak, Britain, 1992, p.109-110.
18. خيرالدين زرکلي، پيشين، ج 4، ص 322؛ سمير ابوحمدان، پيشين، صص 55-53.
19. سمير ابوحمدان، همان، صص 94-93.
20. همان، ص 94.
21. علي پاشا مبارک، الاعمال الکامله، پيشين، ج 1، صص 221-220.
22. سمير ابوحمدان، پيشين، ص 95.
23. علي پاشا مبارک، الاعمال الکامله، پيشين، ج 1، صص 140 و 221.
24. همان، ص 221؛ سمير ابوحمدان، پيشين، ص 96.
25. علي پاشا مبارک، الاعمال الکامله، همان، ص 222.
26. همان، صص 223-222؛ سمير ابوحمدان، پيشين، ص 97.
27. سمير ابوحمدان، همان، صص 98-97.
28. علي پاشا مبارک، الاعمال الکامله، پيشين، ج 1، صص 190 و 223.
29. همان، صص 226-225.
30. سمير ابوحمدان، پيشين، صص 106-105.
31. علي پاشا مبارک، الاعمال الکامله، پيشين، ج 1، ص 242.
32. همان، صص 244-243.
33. همان، ص 245.
34. همان، ص 251.
35. همان، صص 252-251.
36. همان، ص 253.
37. همان، صص 260-259.
38. همان، صص 263-261.
39. همان، صص 265-263.
40. وداد القاضي، «المشرق و المغرب» في کتاب علم الدين لعلي مبارک، در: الحياه الفکريه في المشرق العربي 1890-1939، بيروت: مرکز دراسات الوحده العربيه، 1983 م، صص 37-36.
41. همان، ص 39.
42. همان، ص 43.
43. همان، صص 44-43.
44. همان، ص 44.
45. همان، صص 46-45.
46. همان، ص 46.
47. همان، ص 47.
ابوحمدان، سمير، موسوعه النهضه (علي مبارک، المفکر و المعمر)، بيروت: الشرکة العالمية للکتاب، 1993 م.
امين، احمد، زعماء الاصلاح في العصر الحديث، بيروت: بينا، بيتا.
الايوبي، الياس، تاريخ مصر في عهد الخديو اسماعيل پاشا من سنه 1863 الي سنه 1879، قاهره: مکتبة مدبولي، 1990 م.
رزق، يونان لبيب، تاريخ الوزارات المصريه 1878-1953، قاهره: مرکز الدراسات السياسية و الاستراتيجية بالاهرام، 1975 م.
الزرکلي، خيرالدين، الاعلام (قاموس تراجم لاشهر الرجال و النساء من العرب المستعربين و المستشرقين)، بيروت، بيتا.
زيدان، جرجي، اعلام النهضه الحديثه، بيروت، 1991 م.
زيدان، جرجي، تراجم مشاهير الشق في القرن التاسع عشر، بينا ، بيتا.
صبري، محمد، تاريخ مصر من محمد علي إلي العصر الحديث، قاهره، 1991 م.
صبري، محمد، تاريخ مصر من محمد علي إلي العصر الحديث، قاهره: مکتبة مدبولي، 1991 م.
عماره، محمد، علي مبارک، مورخ و مهندس العمران، قاهره: دارالمستقبل العربي، 2007 م.
عمّون، هند اسکندر، تاريخ مصر، القاهره: مطبعه المعارف و مکتبتها، 1923 م.
القاضي، وداد، «المشرق و المغرب» في کتاب علم الدين لعلي مبارک، در: الحياه الکفريه في المشرق العربي 1890-1939، بيروت: مرکز دراسات الوحده العربيه، 1983 م.
کحاله، عمر رضا، معجم المولفين، بيروت: داراحياء التراث العربي، بيتا.
لاشين، عبدالخالق، مصريات في الفکر والسياسه، قاهره: سينا للنشر، 1993 م.
مبارک، علي پاشا، الاعمال الکامله، دراسه و تحقيق: محمد عماره، بيروت: المؤسسه العربيه للدراسات و النشر، 1979 م.
مبارک، علي پاشا، الخطط التوفيقيه الجديده لمصر و القاهرة و مدنها و بلادها القديمه و الشهيره، الجزء التاسع (من بابل المصريه لي بهوت)، قاهره، 2005 م.
مبارک، علي پاشا، کتاب نخبه الفکر في تدبير نيل مصر، قاهره: دارالکتب و الوثائق القومية، مقدمه: لطيفه مصطفي سالم 2006 م.
مجاهد، زکي محمد، الاعلام و الشرقيه في الماته الرابعه عشره الهجريه، بيروت: دارالمغرب، 1994 م.
النابلسي، شاکر، الفکر العربي في القرن العشرين (1950-2000)، بيروت: المؤسسة العربية للدراسات و النشر، 2001 م.
نبيل، مصطفي، سير ذاتيه العربية، قاهره: دارالهلال، 1992 م.
يانج، جورج، تاريخ مصر من عهد المماليک إلي نهاية حکم إسماعيل، علي احمد شکري، قاهره: مکتبه مدبولي، 1990 م.
Vatikiotis, P.J., the history of modern from Muhamad Ali Mubarak, Britain, 1992.
The Encyclopaedia of Islam, new ed., Leiden: Brill, 1960-2002.
C.,Adams, Charles Orientalism Early Sources, Vol. X (Islam and Modermism in Egypt), London and Newyork, 2002.
منبع مقاله:
عليخاني، علي اکبر، (1390)، انديشه سياسي متفکران مسلمان (جلد نهم)، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگي و اجتماعي، چاپ اول.