نويسنده: محمدتقي فعّالي
هر يک از پديدههاي جهان از آغازين لحظه پيدايش، براي بقا و تکامل خود شروع به فعاليت ميکنند و نقصها و نيازمنديهاي خود را يکي پس از ديگري مرتفع ميسازند. موجودات در اين سير بقا و تکامل از برنامه خاصي که آفريدگار جهانيان تنظيم کرده پيروي ميکنند. اين نظم و قانون الهي تمام جنبه هستي و پديدههاي آن را در برمي گيرد. مهمترين پديده اين جهان نزد انسان، پديدهي اختيار است. انسان موجودي مختار و داراي هدف است. روشن است، موجودي که مختار آفريده شد، هدايت عمومي خداوند در حقّ او، اجباري نخواهد بود؛ بنابراين پيامبران، راه خير و شر را از جانب خداوند به مردم ابلاغ ميکنند و پيروان دين را مژده ثواب داده آنان را به رحمت پروردگار اميدوار ميسازند و گردن کشان را از عذاب خداوند ميترسانند و آدميان در برگزيدن هر يک از آنها آزاد و مختار خواهند بود.
اگر بپرسيد از چه رو معرفت و شناخت پيغمبران و اقرار به اطاعت ايشان و سر نهادن به فرمان آنان واجب شده است؟ پاسخ گفته ميشود: براي آنکه در ساختمان وجود بشر و قواي عقلي آنها آنچه را که بدان همه مصالح خود را بفهمد نهاده نشده است و از جانب ديگر، خالق شان منزّه و مبرّا است از اينکه با چشم ديده شود و مخلوقات عاجزند از اينکه او را به ظاهر درک کنند. ناچار بايد فرستاده اي معصوم ميان ايشان و خداوند باشد تا اوامر و نواهي او را به ايشان برساند و از دستورات او واقفشان نمايد تا نفع و ضرر خود را بشناسند و چنان که واجب نبود براي ايشان که خداي را بشناسند و طاعت او را گردن نهند در بعثت و آمدن پيغمبران فايده اي نبود و حاجتي را برنمي آورد و نيازي را برطرف نميکرد. بلکه آمدن ايشان بيهوده و بدون سود و صلاح بود و اين از صفات حکيمي که همه چيز را در کمال اتقان و نظم آفريده است به دور است. (1)
امام رضا (عليه السلام) در بيان تفاوت نبي و رسول فرمود:
فرق نبي و رسول و امام آن است که رسول شخصي است که جبرئيل بر او نازل ميشود و رسول او را ميبيند و کلامش را ميشنود و وحي بر او نازل ميشود و بسيار در خواب هم ميبيند مانند خواب ابراهيم (عليه السلام). نبي بسا سخن را بشنود و بسا شخص را ببيند و چيزي نشنود. (2)
امام رضا (عليه السلام) علت نام گذاري برخي از پيامبران را به اولواالعزم اين گونه بيان ميفرمايد:
اولو العزم را ولو العزم ناميدند زيرا که ايشان صاحبان عزائم و شرايع باشند و اين از آن جهت است که هر پيغمبري بعد از نوح (عليه السلام) بر شريعت و طريقت او و تابع کتاب او بود تا زمان ابراهيم خليل و هر پيغمبري در زمان ابراهيم و بعد از او بر شريعت و طريقت او و تابع کتاب او بود تا زمان موسي (عليه السلام) و هر پيغمبري که در زمان موسي و بعد از زمان او بود بر شريعت و طريقت او و تابع کتاب او بود تا زمان عيسي (عليه السلام) و هر پيغمبري که در زمان عيسي و بعد از زمان او بود بر طريقه عيسي و شريعت او و تابع کتاب او بود تا زمان پيغمبر ما محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) پس اين پنج نفر اولوالعزم ميباشند و ايشان باشند افضل پيغمبران و فرستادگان و شريعت پيغمبر ما محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) نسخ نشود تا روز قيامت و پيغمبري بعد از او تا روز قيامت نيست پس هر کسي ادعا کند پيغمبري بعد از او تا روز قيامت نيست پس هر کسي ادعا کند پيغمبري را بعد از حضرت ختمي مرتبت يا کتابي بعد از قرآن بياورد خون او مباح باشد از براي کسي که بشنود اين ادعا را. (3)
از خدا بترس و زشتيها را به انبياي خدا نسبت نده و کتاب خدا را با رأي خود تأويل و تفسير نکن. (4)
سپس حضرت در دفاع از مقام عصمت انبيا تمام شبهات او را پاسخ گفت. يکي از شبهات در ارتباط با اين آيه بود:«حضرت آدم (عليه السلام) معصيت کرد. سپس گمراه شد»؛ (5) حضرت اين شبهه را اين گونه پاسخ گفت:
خداوند آدم (عليه السلام) را به عنوان حجّت خود بر روي زمين و جانشين در شهرها آفريد و او را براي بهشت نيافريده بود و اين عمل در بهشت واقع شد، نه در روي زمين. و عصمت در زمين لازم است تا تقديرات امر خدا به اتمام برسد و آن گاه که به زمين آورده شد و حجّت و خليفه گرديد، معصوم شد. (6)
شبهه ديگر مربوط به يونس (عليه السلام) بود که با خشم قوم خود را ترک کرد و مطمئن بود که خداوند بر او سخت نخواهد گرفت. (7) حضرت در پاسخ اين شبهه فرمود:
«ظنّ» در اين آيه به معناي يقين است، نه صرف گمان، يعني يونس (عليه السلام) يقين پيدا کرد که خدا رزق او را برايش تنگ نگيرد. بنابراين لن نقدر به معناي لن نضيق است... و اگر يونس (عليه السلام) چنين گمان کرده بود که خدا قدرت ندارد البته کافر ميشد. (8)
شبههي ديگر علي بن جهم مربوط به ماجراي يوسف (عليه السلام) و زليخا بود و اين آيه که «لَقَد هَمَّت بِهِ وَ هَمَّ بِها». (9) امام در پاسخ اين شبهه فرمود:
زليخا قصد گناه کرد و يوسف (عليه السلام) از ناراحتي تصميمي گرفت که اگر زليخا او را مجبور کند او را بکشد، اين بود که خداوند او را از ارتکاب قتل و عمل منافي عفت دور کرد. (10)
شبهه ديگر درباره داوود (عليه السلام)بود و اين آيه که خداوند فرمود: «داوود فهميد که ما او را آزمايش کرده ايم». (11) حضرت براي پاسخ به اين شبهه ابتدا از علي بن جهم پرسيد: کساني که طرف شما هستند، در اين باره چه ميگويند؟ علي بن جهم گفت: ميگويند: داوود (عليه السلام) در محرابش مشغول نماز بود که ابليس به شکل پرنده اي زيبا در مقابلش ظاهر شد. داوود (عليه السلام) نماز خود را شکست و برخاست تا پرنده را بگيرد، پرنده به حياط رفت، داوود (عليه السلام) هم دنبالش از اطاق خارج شد، پرنده به پشت بام پريد داوود (عليه السلام) هم در طلب پرنده به پشت بام رفت، پرنده از آنجا به داخل حياط اوريا بن حنّان پريد. داوود (عليه السلام) با نگاه خود پرنده را دنبال کرد و دراين حال چشمش به همسر اوريا که مشغول غسل بود، افتاد و به او علاقمند شد. از طرفي پيش از آن، اوريا را به جنگ فرستاده بود. داوود (عليه السلام) به فرمانده لشکر نامه اي نوشت که اوريا را جلوتر از تابوت عهد بفرست. فرمانده نيز چنين کرد. اوريا بر مشرکين پيروز شد و اي مطلب بر داوود (عليه السلام) گران آمد. پس مجدداً نامه اي نوشت و دستور داد تا اوريا را جلوتر از تابوت بفرستد. فرمانده نيز اين بار اوريا را جلوتر فرستاد و اوريا کشته شد و داوود با همسر او ازدواج کرد.
راوي ميگويد: حضرت رضا (عليه السلام) با دست خود پريشاني خويش زد و فرمود: «إِنَّا لِلهِ و إِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ» سپس فرمود:
شما پيامبري از پيامبران خدا را به سستي و سبک شمردن درباره نماز نسبت داديد به گونه اي که ميگوييد نماز را رها کرده به دنبال پرنده اي رفت. سپس او را به فحشا و قتل نسبت داديد.
آن مرد به امام (عليه السلام) گفت: پس خطاي داوود چه بوده است؟ امام رضا (عليه السلام) فرمود:
اي بينوا داوود (عليه السلام) گمان کرد که خداوند کسي را داناتر از او خلق نکرده است؛ بنابراين خداوند دو فرشته را به سوي او فرستاد و آنان از ديوار محراب بالا رفته و در مقابل داوود (عليه السلام) حاضر شدند و گفتند: ما دو نفر با هم اختلاف داريم و يکي از ما بر ديگري ظلم کرده است، به حقّ بين ما حکم کن و خلاف حقّ نگو و ما را به راه راست هدايت کن... داوود (عليه السلام) شتاب کرد و بر عليه «مدعي عليه» حکم داد و از مدعي شاهدي درخواست نکرد. اين خطا، خطاي راه و رسم داوري بود، نه آن خطايي که شما معتقد هستيد. (12)
سپس علي بن جهم از حضرت پرسيد پس ماجراي او با اوريا چه بوده است؟ حضرت فرمود:
در دوران حضرت داوود (عليه السلام) حکم خدا چنين بود که هرگاه زني شوهرش ميمرد يا کشته ميشد، بعد از او هرگز ازدواج نميکرد و اولين کسي که خداوند برايش مباح کرد با زني که شوهرش کشته شده ازدوج کند، داوود (عليه السلام) بود. آن حضرت هم پس از کشته شدن اوريا و تمام شدن عدّه همسرش با او ازدواج کرد و اين همان چيزي است که در مورد اوريا بر مردم گران آمد. (13)
علي بن جهم شبهه اي درباره حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز مطرح کرده و آن اين که چرا خداوند درباره ايشان ميفرمايد: در خود چيزي پنهان ميکني که خدا آن را آشکار خواهد کرد. (14) حضرت در پاسخ فرمود:
خداوند اسامي همسران آن حضرت را در دنيا و آخرت به آن حضرت اطلاع داد و نيز اعلام کرد که آنان «امّ المؤمنين» هستند. يکي از آنان زينب دختر جحش بود که در آن ايام همسر زيد بن حارثه بود. حضرت نام او را در دل نهان فرمود و آشکار نکرد تا مبادا منافقين بگويند او زن شوهرداري را يکي از همسران خود ميداند و حضرت از اين گفتهي احتمالي ترسيد. پس خداوند فرمود: «وَ تَخشيَ النَّاسَ وَ اللهُ أَحَقُّ أن تَخشَاهُ» يعني در دل از اين گفته بيم داري و خداوند بلندمرتبه هيچ زوجي را خود عقد نکرده است؛ جز آدم (عليه السلام) و حوّا و حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) و زينب را که اين آيه قرآن هم به همين عقد اشاره دارد: فَلَمَّا قَضَي زَيدٌ مِّنهَا وَ طَرًا زَوَّجنَاکَها. (15)
راوي گويد: علي بن جهم گريست و گفت اي فرزند رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) من توبه ميکنم از اين که بعد از اين درباره پيامبران خدا به غير از آن چه شما گفتيد سخني بگويم. (16)
عطر زدن از اخلاق پيامبران است. (17)
حسن بن جهم ميگويد: امام رضا (عليه السلام) را ديدم که مشغول حنا کردن است به حضرت گفتم: فدايت شوم آيا خضاب ميکني؟ حضرت فرمود:
نظافت، عطر زدن و کوتاه کردن مو از اخلاق پيامبران است. (18)
امام رضا (عليه السلام) فرمود:
خداوند هيچ پيامبري را نفرستاد جز اين که داراي عقل و مزاجي خالص و صافي بود. (19)
امام رضا (عليه السلام) فرمود:
عيسي (عليه السلام) هم ميخنديد و هم ميگريست و حضرت يحيي (عليه السلام)مي گريست و نميخنديد و آنچه عيسي (عليه السلام) ميکرد بهتر بود. (20)
خداوند تبارک و تعالي وقتي موسي (عليه السلام) را مبعوث فرمود، آن عملي که در آن عصر رواج داشت و مهمّ تلقّي ميشد سحر بود و لذا موسي (عليه السلام) از جانب خداوند با معجزهي ابطال سحر (که در قدرت اهل آن زمان عملي مانند آن نبود) حجّت آورد، و خداي تعالي عيسي (عليه السلام) را هنگامي فرستاد که دردهاي مزمن و بي درمان شيوع داشت، و مردم نياز شديدي به طبّ و طبيب داشتند، پس عيسي از جانب حق تعالي با معجزه اي آمد که در وسع آنان همانندش نبود و آن زنده کردن مردگان و شفاي کور مادرزاد و مبتلا به مرض پيسي به اذن خدا بود. و حجّت را بر آنان تمام کرد. و نيز خداوند تبارک و تعالي محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) را زماني مبعوث فرمود که سخنراني و کلام رايج ميبود – فکر ميکنم شعر را هم اضافه فرمود – (يعني بلاغت)، پس آن حضرت با کتاب خداوند که حاوي مواعظ و احکام و ابطال مطالب مشرکين و اثبات و صحّت موضوعات خود و اتمام حجّت بر آنها بود آمد. (21)
فعالي، محمد تقي، (1394) سبک زندگي رضوي (8)، مشهد: بنياد فرهنگي هنري امام رضا (ع)، چاپ اول.
1) چيستي و جايگاه
امام رضا (عليه السلام) فرمود:اگر بپرسيد از چه رو معرفت و شناخت پيغمبران و اقرار به اطاعت ايشان و سر نهادن به فرمان آنان واجب شده است؟ پاسخ گفته ميشود: براي آنکه در ساختمان وجود بشر و قواي عقلي آنها آنچه را که بدان همه مصالح خود را بفهمد نهاده نشده است و از جانب ديگر، خالق شان منزّه و مبرّا است از اينکه با چشم ديده شود و مخلوقات عاجزند از اينکه او را به ظاهر درک کنند. ناچار بايد فرستاده اي معصوم ميان ايشان و خداوند باشد تا اوامر و نواهي او را به ايشان برساند و از دستورات او واقفشان نمايد تا نفع و ضرر خود را بشناسند و چنان که واجب نبود براي ايشان که خداي را بشناسند و طاعت او را گردن نهند در بعثت و آمدن پيغمبران فايده اي نبود و حاجتي را برنمي آورد و نيازي را برطرف نميکرد. بلکه آمدن ايشان بيهوده و بدون سود و صلاح بود و اين از صفات حکيمي که همه چيز را در کمال اتقان و نظم آفريده است به دور است. (1)
امام رضا (عليه السلام) در بيان تفاوت نبي و رسول فرمود:
فرق نبي و رسول و امام آن است که رسول شخصي است که جبرئيل بر او نازل ميشود و رسول او را ميبيند و کلامش را ميشنود و وحي بر او نازل ميشود و بسيار در خواب هم ميبيند مانند خواب ابراهيم (عليه السلام). نبي بسا سخن را بشنود و بسا شخص را ببيند و چيزي نشنود. (2)
امام رضا (عليه السلام) علت نام گذاري برخي از پيامبران را به اولواالعزم اين گونه بيان ميفرمايد:
اولو العزم را ولو العزم ناميدند زيرا که ايشان صاحبان عزائم و شرايع باشند و اين از آن جهت است که هر پيغمبري بعد از نوح (عليه السلام) بر شريعت و طريقت او و تابع کتاب او بود تا زمان ابراهيم خليل و هر پيغمبري در زمان ابراهيم و بعد از او بر شريعت و طريقت او و تابع کتاب او بود تا زمان موسي (عليه السلام) و هر پيغمبري که در زمان موسي و بعد از زمان او بود بر شريعت و طريقت او و تابع کتاب او بود تا زمان عيسي (عليه السلام) و هر پيغمبري که در زمان عيسي و بعد از زمان او بود بر طريقه عيسي و شريعت او و تابع کتاب او بود تا زمان پيغمبر ما محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) پس اين پنج نفر اولوالعزم ميباشند و ايشان باشند افضل پيغمبران و فرستادگان و شريعت پيغمبر ما محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) نسخ نشود تا روز قيامت و پيغمبري بعد از او تا روز قيامت نيست پس هر کسي ادعا کند پيغمبري بعد از او تا روز قيامت نيست پس هر کسي ادعا کند پيغمبري را بعد از حضرت ختمي مرتبت يا کتابي بعد از قرآن بياورد خون او مباح باشد از براي کسي که بشنود اين ادعا را. (3)
2) ويژگي پيامبران
يک) عصمت
علي بن جهم از حضرت رضا (عليه السلام) پرسيد: آيا قائليد که انبيا عصمت داشته و هيچ معصيتي از آنها صادر نميشد؟ حضرت در پاسخ فرمود: آري. آن گاه علي بن جهم براساس آيات قرآن چندين شبهه وارد کرد. حضرت با شنيدن اين شبهات، علي بن جهم را اين گونه مورد خطاب قرار داد:از خدا بترس و زشتيها را به انبياي خدا نسبت نده و کتاب خدا را با رأي خود تأويل و تفسير نکن. (4)
سپس حضرت در دفاع از مقام عصمت انبيا تمام شبهات او را پاسخ گفت. يکي از شبهات در ارتباط با اين آيه بود:«حضرت آدم (عليه السلام) معصيت کرد. سپس گمراه شد»؛ (5) حضرت اين شبهه را اين گونه پاسخ گفت:
خداوند آدم (عليه السلام) را به عنوان حجّت خود بر روي زمين و جانشين در شهرها آفريد و او را براي بهشت نيافريده بود و اين عمل در بهشت واقع شد، نه در روي زمين. و عصمت در زمين لازم است تا تقديرات امر خدا به اتمام برسد و آن گاه که به زمين آورده شد و حجّت و خليفه گرديد، معصوم شد. (6)
شبهه ديگر مربوط به يونس (عليه السلام) بود که با خشم قوم خود را ترک کرد و مطمئن بود که خداوند بر او سخت نخواهد گرفت. (7) حضرت در پاسخ اين شبهه فرمود:
«ظنّ» در اين آيه به معناي يقين است، نه صرف گمان، يعني يونس (عليه السلام) يقين پيدا کرد که خدا رزق او را برايش تنگ نگيرد. بنابراين لن نقدر به معناي لن نضيق است... و اگر يونس (عليه السلام) چنين گمان کرده بود که خدا قدرت ندارد البته کافر ميشد. (8)
شبههي ديگر علي بن جهم مربوط به ماجراي يوسف (عليه السلام) و زليخا بود و اين آيه که «لَقَد هَمَّت بِهِ وَ هَمَّ بِها». (9) امام در پاسخ اين شبهه فرمود:
زليخا قصد گناه کرد و يوسف (عليه السلام) از ناراحتي تصميمي گرفت که اگر زليخا او را مجبور کند او را بکشد، اين بود که خداوند او را از ارتکاب قتل و عمل منافي عفت دور کرد. (10)
شبهه ديگر درباره داوود (عليه السلام)بود و اين آيه که خداوند فرمود: «داوود فهميد که ما او را آزمايش کرده ايم». (11) حضرت براي پاسخ به اين شبهه ابتدا از علي بن جهم پرسيد: کساني که طرف شما هستند، در اين باره چه ميگويند؟ علي بن جهم گفت: ميگويند: داوود (عليه السلام) در محرابش مشغول نماز بود که ابليس به شکل پرنده اي زيبا در مقابلش ظاهر شد. داوود (عليه السلام) نماز خود را شکست و برخاست تا پرنده را بگيرد، پرنده به حياط رفت، داوود (عليه السلام) هم دنبالش از اطاق خارج شد، پرنده به پشت بام پريد داوود (عليه السلام) هم در طلب پرنده به پشت بام رفت، پرنده از آنجا به داخل حياط اوريا بن حنّان پريد. داوود (عليه السلام) با نگاه خود پرنده را دنبال کرد و دراين حال چشمش به همسر اوريا که مشغول غسل بود، افتاد و به او علاقمند شد. از طرفي پيش از آن، اوريا را به جنگ فرستاده بود. داوود (عليه السلام) به فرمانده لشکر نامه اي نوشت که اوريا را جلوتر از تابوت عهد بفرست. فرمانده نيز چنين کرد. اوريا بر مشرکين پيروز شد و اي مطلب بر داوود (عليه السلام) گران آمد. پس مجدداً نامه اي نوشت و دستور داد تا اوريا را جلوتر از تابوت بفرستد. فرمانده نيز اين بار اوريا را جلوتر فرستاد و اوريا کشته شد و داوود با همسر او ازدواج کرد.
راوي ميگويد: حضرت رضا (عليه السلام) با دست خود پريشاني خويش زد و فرمود: «إِنَّا لِلهِ و إِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ» سپس فرمود:
شما پيامبري از پيامبران خدا را به سستي و سبک شمردن درباره نماز نسبت داديد به گونه اي که ميگوييد نماز را رها کرده به دنبال پرنده اي رفت. سپس او را به فحشا و قتل نسبت داديد.
آن مرد به امام (عليه السلام) گفت: پس خطاي داوود چه بوده است؟ امام رضا (عليه السلام) فرمود:
اي بينوا داوود (عليه السلام) گمان کرد که خداوند کسي را داناتر از او خلق نکرده است؛ بنابراين خداوند دو فرشته را به سوي او فرستاد و آنان از ديوار محراب بالا رفته و در مقابل داوود (عليه السلام) حاضر شدند و گفتند: ما دو نفر با هم اختلاف داريم و يکي از ما بر ديگري ظلم کرده است، به حقّ بين ما حکم کن و خلاف حقّ نگو و ما را به راه راست هدايت کن... داوود (عليه السلام) شتاب کرد و بر عليه «مدعي عليه» حکم داد و از مدعي شاهدي درخواست نکرد. اين خطا، خطاي راه و رسم داوري بود، نه آن خطايي که شما معتقد هستيد. (12)
سپس علي بن جهم از حضرت پرسيد پس ماجراي او با اوريا چه بوده است؟ حضرت فرمود:
در دوران حضرت داوود (عليه السلام) حکم خدا چنين بود که هرگاه زني شوهرش ميمرد يا کشته ميشد، بعد از او هرگز ازدواج نميکرد و اولين کسي که خداوند برايش مباح کرد با زني که شوهرش کشته شده ازدوج کند، داوود (عليه السلام) بود. آن حضرت هم پس از کشته شدن اوريا و تمام شدن عدّه همسرش با او ازدواج کرد و اين همان چيزي است که در مورد اوريا بر مردم گران آمد. (13)
علي بن جهم شبهه اي درباره حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز مطرح کرده و آن اين که چرا خداوند درباره ايشان ميفرمايد: در خود چيزي پنهان ميکني که خدا آن را آشکار خواهد کرد. (14) حضرت در پاسخ فرمود:
خداوند اسامي همسران آن حضرت را در دنيا و آخرت به آن حضرت اطلاع داد و نيز اعلام کرد که آنان «امّ المؤمنين» هستند. يکي از آنان زينب دختر جحش بود که در آن ايام همسر زيد بن حارثه بود. حضرت نام او را در دل نهان فرمود و آشکار نکرد تا مبادا منافقين بگويند او زن شوهرداري را يکي از همسران خود ميداند و حضرت از اين گفتهي احتمالي ترسيد. پس خداوند فرمود: «وَ تَخشيَ النَّاسَ وَ اللهُ أَحَقُّ أن تَخشَاهُ» يعني در دل از اين گفته بيم داري و خداوند بلندمرتبه هيچ زوجي را خود عقد نکرده است؛ جز آدم (عليه السلام) و حوّا و حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) و زينب را که اين آيه قرآن هم به همين عقد اشاره دارد: فَلَمَّا قَضَي زَيدٌ مِّنهَا وَ طَرًا زَوَّجنَاکَها. (15)
راوي گويد: علي بن جهم گريست و گفت اي فرزند رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) من توبه ميکنم از اين که بعد از اين درباره پيامبران خدا به غير از آن چه شما گفتيد سخني بگويم. (16)
دو) آراستگي ظاهر
امام رضا (عليه السلام) فرمود:عطر زدن از اخلاق پيامبران است. (17)
حسن بن جهم ميگويد: امام رضا (عليه السلام) را ديدم که مشغول حنا کردن است به حضرت گفتم: فدايت شوم آيا خضاب ميکني؟ حضرت فرمود:
نظافت، عطر زدن و کوتاه کردن مو از اخلاق پيامبران است. (18)
امام رضا (عليه السلام) فرمود:
خداوند هيچ پيامبري را نفرستاد جز اين که داراي عقل و مزاجي خالص و صافي بود. (19)
امام رضا (عليه السلام) فرمود:
عيسي (عليه السلام) هم ميخنديد و هم ميگريست و حضرت يحيي (عليه السلام)مي گريست و نميخنديد و آنچه عيسي (عليه السلام) ميکرد بهتر بود. (20)
سه) معجزه
اين سکّيت به امام رضا (عليه السلام) گفت براي چه خداوند عزّ و جلّ موسي بن عمران (عليه السلام) را با معجزه عصا و يد بيضا و ابطال سحر فرستاد، ولي عيسي (عليه السلام) را با معجزه طبّ و شفاي امراض و محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) را با کلام و خطبهها (يعني فصاحت و بلاغت که مراد قرآن است)؟ حضرت در پاسخش فرمود:خداوند تبارک و تعالي وقتي موسي (عليه السلام) را مبعوث فرمود، آن عملي که در آن عصر رواج داشت و مهمّ تلقّي ميشد سحر بود و لذا موسي (عليه السلام) از جانب خداوند با معجزهي ابطال سحر (که در قدرت اهل آن زمان عملي مانند آن نبود) حجّت آورد، و خداي تعالي عيسي (عليه السلام) را هنگامي فرستاد که دردهاي مزمن و بي درمان شيوع داشت، و مردم نياز شديدي به طبّ و طبيب داشتند، پس عيسي از جانب حق تعالي با معجزه اي آمد که در وسع آنان همانندش نبود و آن زنده کردن مردگان و شفاي کور مادرزاد و مبتلا به مرض پيسي به اذن خدا بود. و حجّت را بر آنان تمام کرد. و نيز خداوند تبارک و تعالي محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) را زماني مبعوث فرمود که سخنراني و کلام رايج ميبود – فکر ميکنم شعر را هم اضافه فرمود – (يعني بلاغت)، پس آن حضرت با کتاب خداوند که حاوي مواعظ و احکام و ابطال مطالب مشرکين و اثبات و صحّت موضوعات خود و اتمام حجّت بر آنها بود آمد. (21)
پينوشتها:
1. همان، ج2، ص 100.
2. همان.
3. همان، ص 80.
4. صدوق، عيون اخبارالرضا (عليه السلام)، ج1، ص 192.
5. طه/121.
6. صدوق، عيون اخبارالرضا (عليه السلام)، ج1، ص193-192.
7. انبياء/87.
8. صدوق، عيون اخبارالرضا (عليه السلام)، ج1، ص 193.
9. يوسف/24.
10. صدوق، عيون اخبارالرضا (عليه السلام)، ج1، ص 193.
11. ص/24.
12. صدوق، عيون اخبارالرضا (عليه السلام)، ج1، ص 194-193.
13. همان، ص194.
14. احزاب/37.
15. همان.
16. صدوق، عيون اخبارالرضا (عليه السلام)، ج1، ص 194.
17. کليني، الکافي، ج6، ص510؛ حرّعاملي، وسائل الشيعه، ج2، ص 142.
18. کليني، الکافي، ج5، ص567.
19. مجلسي، بحارالانوار، ج11، ص 64.
20. همان، ج73، ص60.
21. کليني، الکافي، ج1، ص25؛ صدوق، عيون اخبارالرضا (عليه السلام)، ج2، ص79.
فعالي، محمد تقي، (1394) سبک زندگي رضوي (8)، مشهد: بنياد فرهنگي هنري امام رضا (ع)، چاپ اول.