مدرس و روشنفکران
لکههای ابر در آسمان معرفت
جمال چهره تو حجت موجه ما است
حافظ
روشنفکری و تجدد طلبی در ایران، پس از آشنایی با فرهنگ غرب به صورتجریانی سطحی و آفت زده، پدید آمد. آنان خواستار تغییر سنتها و پذیرشفرهنگ و تمدن غرب شدند. در عصری که شهید مدرس به عنوان دانشوری عالیرتبه و فقیهی برجسته طلوع نمود، روشنفکران میکوشیدند برای جایگزینیباورهای تمدن جدید در زندگی فردی و اجتماعی افراد با ارزشها و آداب دینیبه ستیز و مقابله برخیزند. این افراد ضمن تقلیدی سطحی از متفکران غربیدر صدد محو میراث فرهنگی و تخریب حصارهای اعتقادی بودند، ظهور این طبقهنتیجه استیلای تهاجمی تمدن جدید بود و افراد این قشر با مسائل اجتماعی بهطور غیر منطقی و سطحی برخورد میکردند و نوعی بیگانگی با فرهنگ خودیداشتند.اگر دم از آزادی یا قانون طلبی میزدند میخواستند با این حربههابه مبارزه با دیانت مردم و جنبههای تقدس جامعه برخیزند.
روشنفکران این دوره به عنوان تاکید بر ملیتگرایی به عنوان محور اصلیاندیشه خود، از تئوریسینهای رضاخان بودند و در استقرار و تحکیم اقتدارسیاسی وابسته به استکبار تلاش میکردند، نفی شریعت اسلامی، حاکمیتلیبرالیستی به همراه پیروی از غرب را این افراد تنها راه ترقی و توسعهسیاسی اجتماعی ایران قلمداد میکردند و گرچه با طرح حاکمیت قانون بهمبارزه با استبداد برخاستند اما در عمل نه تنها با رژیم رضاخان به توافقرسیدند بلکه با حمایت و تقویت آن به تحکیم پایههای لرزانش مبادرتورزیدند و تقدیر از استعمار و قدرتهای غربی را در راس برنامههای خودقرار دادند، جهان بینی این افراد از میدان به در کردن فرهنگی بود کهبینش معنوی را محور همه حرکتهای اجتماعی و فردی تلقی میکرد و ابداعارزشها و باورها را مربوط به خالق هستی میدانست.
آنان مذهب گریزی و حمله به معتقدات مذهبی و انتقاد از مقدسات را شیوهخویش قرار داده بودند.
حرکتبر محور هویت
مدرس، در برابر دنیای فکر و اندیشه چنین گروهی از آزادی و استقلال سخنمیگوید و در دوران تسلط کامل سیاست امپراتوری انگلستان با شجاعتی وصفناپذیر اظهار داشت: تمایل سیاستها برای ما مضر است، ایرانی مسلمان بایدمسلمان و ایرانی باشد، ایرانی باید خودش ایرانی و سیاستش هم ایرانیباشد. این شهید والامقام عقیده داشتسبب درماندگی جامعه ایرانی این استکه به خویشتن تکیه ندارد، روشنفکران بیمار و گروهی سیاستمدار دور ازاندیشه و خرد و محروم از تدین منتظرند کسی از بیرون بیاید و دست ایرانرا گرفته نجات دهد و این برای ملتی با آن هویت قوی روا نمیباشد. مدرسمیگفت ما لیاقت آن را داریم که از خویشتن کفایت و استغنا نشان دهیم و آنقدرتهای پوشالی با مشاهده عزت و عظمت ما که ریشه در ارزشها و وفاقاجتماعی دارد ناچارند در مقابل ما تسلیم شوند و احتراممان را نگه دارندو حقوقمان را بیش از گذشته مراعات کنند.
اگر از خود بیکفایتی، خودباختگی و حقارت نشان دهیم دشمن در وجودمان لانهمیکند و اندیشه و فکر جامعه مرتع شیاطینی میشود که از بیرون برایمانتصمیم میگیرند، نباید سست عنصر باشیم و در برابر تشکیلاتی که بر زور وقدرت بنیان نهاده شده کوتاه بیاییم; این روش ابهت ما را از بین برده وصبغه دینی و معنویمان را به تحلیل میبرد، امکان دارد آنان تهمتخرافی،موهوم پرست و کهنه گرا بر ما بزنند، اما اگر اراده و همت و عزمی استوارباشد فریب چنین تبلیغات مسمومی را نخواهد خورد و لحظهای از قله ارزشمندخوبیها به سوی دره ناپسندیها تنزل نمیکند.
اداره امور و اراده اجتماعی
از این رو، هرگاه توان و امکان مییافتند به ستیز با چنین افرادیمیپرداختند. تنی چند از مشروطهخواهان با مدرس در نجف ملاقات کردند، و بهوی میگفتند ما برای نجات فقرا، ضعفا و ستمدیدگان و معاونتبه آزادیخواهان ایران آمادهایم، مشروطه دارد پا میگیرد شما که از علمای سیاستدانهستید افکار آزادی خواهانه ما را در قوانین خود بگنجانید، آنان از حکومتشوراهای آینده در روسیه حرفهایی میزدند که ما هم برای برقراری مشروطه وامیدهای آینده میزدیم، مدرس میگوید:
طی دو سه جلسه مذاکره اینها را از سر خود باز کردیم و بعد هم مرتجع و نافهم سیاسی شدیم از همان نخستین روزهای مشروطیت و صدور فرمان آنبیانیههایی پراکنده بودند، چون میدیدند علما خواهان یک قانون اسلامی وتضمین کننده حقوق ملت هستند. این برخورد نشان میدهد مدرس از همان دورانطلبگی این افراد را شناخته و به اهداف و مقاصد واقعی آنان که خیر ملت درآن نبود، دستیافته است.
مدرس در یکی از نطقهای مشهور خود که حاوی تحلیلی عمیق در مورد انقلابمشروطه است میگوید: «اشخاص منورالفکر از داخله به این فکر افتادند کهامورات اجتماعی این مملکت از اداره شخصی خارج شود و به صورت ادارهاجتماعی اداره گردد و سبتبه این مساله هر عاقلی که به درجه اول عقلباشد تصدیق میکند که اداره کردن امور شخصی با اراده اجتماعی اقوی و امتناست، این مساله از بدیهیات است، استبداد و مشروطه هم اصلا با هم مناسبتندارد.» در واقع از نظر وی در درجه اول عقل ما را از استبداد ودیکتاتوری بر حذر میدارد و نیاز به هیچ استدلالی نیست و چون برخی راه رابرای دیکتاتوری رضاخانی فراهم میسازند فریاد هشدارش را بلند میکند، اینوسوسه را میشناسدو به مقابله با آن برمیخیزد و میگوید: امروز اثری از آنمشروطه نیست، خیال میکنم از کسی ملاحظه دارید، به خدایی که مرا خلق کردهاین حرفها را بگذارید. مدرس می داند که مکانیزم ترس از طریق خود بیگانگیو جهل نیروی مولد رشد را فلجساخته و جامعه را دچار نا امیدی و سرخوردگیمیسازد، به همین خاطر شدیدا در جهت هویتبخشیدن به ملت و ایجاد اتکا واعتقاد به نیروی خود در میان مردم تلاش میکند.
عقل زیستن
البته وضعیت دنیا همیشه این اقتضاء را داشته است.» و در جای دیگرمیگوید: «سه چهار کشورند که میخواهند جهان را بخورند، باید ترفندهایاینان را کشف کرد و به دیگر کشورها فهمانید که در دامشان نیفتند. ما درعصری زندگی میکنیم که باید عقل زیستن را بیاموزیم و تقویت کنیم. داردغذای روح ما عوض میشود. غذای جسممان در حال تغییر استبه جایی خواهیمرسید که هر دو را هم باید کمپانیها برایمان تهیه کنند و فکر و دست ما درآن دخالتی نداشته باشد، صیانت، تاریخ ما، دین ما، قوانین ما معیشت فردیو اجتماعی ما را اگر از دست ما خارج کردند و خود متولی آن شدند هر روزچیزی به آن میافزایند یا از آن کم میکنند و ما گیج و منگ نمیدانیم دنبالچه باید برویم.» وی در خصوص آورندگان عقاید دهری و بلشویکی اظهار داشت:
سیاسی ما، مذهبی ما، مورخ و نویسنده ما نفهمید که از همان اول جلو اینعقیده و مسلک یا مرام را بگیرد و ترس مردم را بریزد و از خشم حکام نترسدو بیدارشان کند، هی آمدند و گفتند و نوشتند در کنار ما و در خانه همسایهما انقلاب شده و آزادی و دالتحاکم گردیده و یک مسلک سیاسی را در اروپاساختند و برای تجربه در آسیا پیاده کردند، به تعریف و تمجیدش پرداخته بهآن عظمت دادند و ملت ما را که شجاعت داشت نهضت تنباکو را با موفقیت ازسر بگذراند مرعوب و دلباخته این حباب سیاسی نمودند. گروهی از روشنفکراناین موضوع را مطرح کردند که الفاظ باید تبدیل به فارسی شود، مدرس نهتنها این شعار را موافق وطن خواهی ندانست، بلکه گفتبا آن مغایرت دارد وافزود باید وطن واقعی شناخته شود و به دفاع از آن بپردازیم.
از یمن تا جزیره العرب ارض ایران بود، لغت عرب، کرد و لر همه جزء زبانایرانی بود و اینان همه اقوام هموطن ما بودهاند، مقصود عرضم این است کهاگر آقایان در قانون نویسی یک لفظی را از جهت ادبی خوب نمیدانند من همموافقم، ولی اگر سیاسی است که بنده جدا عرض میکنم بعضی پیشنهادات بهخصوص به مقتضای امروز خیلی مضر است و علاوه بر آن که وطن خواهی نیست زیانهم دارد، عربی هم لغتخودمان است. لری زبانمان است و باید اینها را نگاهداشت که برایمان نافع است. او موضع گیری در برابر لغات و اصطلاحات عربیرا عملی میداند که به ضعف فرهنگی منجر خواهد شد و در پایان از این کههیچ گونه حساسیتی از جانب این گروه در برابر لغات فرهنگی نقش بسته رویکاغذ، قبض تلگراف و مانند آن مشاهده نمیشود، اظهار تعجب میکند، به حقاین موضع گیری مدرس از مواضع ارزشمند او است و در برابر آن گروه کجسلیقه و بیتوجه به مصالح کشور و فرهنگ آن نه تنها دچار موضع تقابلی یاانفعالی نمیشود، بلکه به حل مشکل پرداخته و با تالیف وطن خواهی و اسلامیتو ایرانی بودن و دفاع از فرهنگ غنی این مرز و بوم راه اصلاح طلبان سلف رادر اندیشه و عمل استمرار میبخشد. او آنچه را دیگران در آئینه نمیدیدنددر خشتخام ملاحظه میکرد و با هوش ذاتی و روشن بینی ناشی از تقوا و تهذیبنفس، آینده کشور و روی کار آمدن رژیم تجدد خواه را پیش بینی کرد و آنچهرا بعدا به دست رضاخان و پسرش انجام شد پیش بینی و به احمد شاه گوشزدمینماید و میگوید: گذشته از جهات اقتصادی، رژیم آینده تصمیم دارد بانوعی تجدد خواهی مصنوعی، تمدن مغرب را با رسواترین وضع و قیافهای زیباتقدیم نسلهای آینده کند، برنامهاش این است که به زودی چوپان ورامین وکشاورز کنگاور با فکل و کراوات در خیابانهای تهران خودنمایی کرده کاراساسی خود را ترک کنند، اما هرگز آب لولهکشی برای مردم فراهم نکند،کارخانههای شراب سازی و عروسک سازی دایر کند، ولی کوره آهنگدازی و یاکارخانه کاغذ و ماشینسازی بر پا نشود، درهای مساجد و مدارس و تکایا بهعنوان مرکز خرافات و اوهام بسته خواهد شد، سیل رمانهای خارجی وداستانهای خیالی منتشر خواهد شد به وسیله مطبوعات و سینما فساد را دراین کشور شایع نمایند به طوری که پایهها، افکار و عقاید و اندیشههای نسلجوان از پسر و دختر بر بنیادهای افسانه و پوچ قرار گیرد، رژیم آیندهدزدی، رقص، آواز و بیعفتی را ترویجخواهد کرد و مملکت را دچار فاجعه وضایعه خواهد نمود.
وزش توفان تجدد
آری روشنفکران ایرانی، علی رغم تمامی ادعاها و شعارهای آزادی خواهی واستقلال طلبانه به دلیل سنخیت ذاتی و جوهری با رژیم رضاخان و غایات غربگرایانه و تجدد طلبانه آن به عنوان ابزاری در خدمت دیکتاتوری این رژیم واستعمار انگلیس عمل نمودند و به توجیه و تبلیغ ایدئولوژیک و خدمت گذاریآن تشکیلات طاغوتی پرداختند و تنها علمایی چون مدرس به دفاع از حقیقتاسلام و استقلال و آزادی کشور پرداختند. تلاشهای همین روشنفکران غرب زدهموجب شد تا فرهنگ خارجی چون طوفانی به سوی ایران بوزد، مقام معظم رهبریحضرت آیه الله خامنهای بر این واقعیت تاکید نموده و فرمودهاند: «تهاجمفرهنگی علیه ملت ما مشخصا از دوران رضاخان شروع شد، البته قبل از اومقدمات تهاجم فراهم شده بود.» امام خمینی قدس سره به وسعت ضربههایوارد شده از این افراد اشاره دارند: «ضربههای مهلکی که بر کشور مظلومما در این پنجاه سال اخیر از دانشگاهها و اساتید منحرفی که با تربیتغربی بر مراکز علم و تربیتحکمفرما بودند، وارد آمد از سر نیزه رضاخان وپسرش وارد نشد البته اساتید و معلمان متعهدی بودند که زمام امور در دستآنان نبود، ما از شر رضاخان خلاص شدیم لکن از شر تربیت یافتگان غرب و شرقبه این زودیها نجات نخواهیم یافت.» استعمارگران تنها از راه تربیتروشنفکران وابسته نمیتوانستند استیلای خود را بر کشور و منافع آن تامینکنند و به افراد باقدرتی نیاز داشتند که بتوانند نیروی آنان را همراه بافکر و اندیشه روشنفکران تربیتشده در خدمتخود بگیرند. در ایران رضاخانرا مطلوب نظر خود یافته و او را بر مسند قدرت نشانیدند.
انصاف و منطق
«میگویند مدارس علوم قدیمه و مدارس جدید، این جدا نمودن در حقیقت پارهپاره نمودن ریسمان علم است که همه را به یک نقطه مشخص میرساند و آن ازمیان برداشتن جهل و در نتیجه فقر است، در دین ما صریحا مورد تاکید قرارگرفته طلاب علوم مدارس عتیقه و محصلین مدارس جدید باید همه علوم رابخوانند». او صریحا به یادگیری زبان خارجی، خصوصا برای قشر روحانیتاکید میکند و میگوید: «طلبه و آخوند ما اگر چند زبان خارجی را بلدنباشد، علمش ناقص است.
اگر کسی بگوید آخوند را چه به دانستن لسان انگلیسی یا فرانسه یا جایدیگر من قبول نمیکنم.» حتی در مورد آوردن استاد از خارج نظر موافقداشت: «امروز که محتاج به علوم اروپایی هستیم باید علم را به مملکتخودمان بیاوریم، عقیده من این است که باید معلم را از خارج بیاوریم...»
او مدام خواستار تعالی و پیشرفت کشور در مسائل علمی و صنعتی بود و درهمین راستا در پی کسب دانش از کشورهای پیشرفته آن زمان بود و در سخنانیخاطر نشان ساخت: «نمیدانم ما که مقلدیم در کارهای خودمان چرا از سایرکارهای خوبی که سایر دول میکنند تقلید نمیکنیم.» او مقتضیات زمان ومکان را در نظر داشت و در پیشرفتسیاسی اجتماعی کشور از اندیشهها وتفکرات صحیح استفاده میکرد. او گرچه انسان زاهدی بود، ولی این اعراض ازدنیا موجب آن نشد که از توجه به مصالح اجتماعی و تامین نیازهای مردمغافل شود، دنیا را هنگامی عزیز و شریف میدانست که وسیلهای باشد برایخدمتبه مردم و بسط عدل و آزادی و تحکیم بنیانهای برابری، صلح، هماهنگیو همگامی و تربیتبرای آمادگی زیست جاویدان در سرای دیگر.
آخرت زده و دنیا گریز نبود و پیرو همین عقیده حدود هفده سال (از سال1289 تا 1307 ه.ش) نمایندگی مجلس را عهدهدار گشت و برای گشودن گرههایاقتصادی، سیاسی و اجتماعی دمی آسوده نبود. برای انتقاد از افراد و ملامتمخالفان به حربه دین توسل نجست. تحمل افراد مخالف از جانب مدرس حاکی ازعظمت روح، سعه صدر و ظرفیت زیادش می باشد، به هیچ عنوان راضی نمیشدافراد ضد خود را به کلی از صحنه به در کرده و در کنج انزوا بنشاند و دربرخورد با مخالفان عقل و منطق را بر احساسات و عواطف منفی ترجیح میداد وجاذبهاش بر دافعه او غلبه داشت درباره مبادلات فرهنگی میگفت: عقیده دارمتبادل فرهنگی در همه زمینهها بین ممالک که علمی، عملی و صنعتی دارند بهنحو اکمل و احسن انجام شود، هیچ ملتی از علم و صنعت و علوم معرفت نفسدیگر ملل بینیاز نیست جز اینکه ممالک دارای علم و صنعت هر چه هم از مااقوی باشند کوچکترین فهم و درکی از قوانین و اصول دینی و مذهبی ماندارند، مخصوصا ما در علوم انسانی، قضاوت و ادبیات از همه ملل به علتکار و همتیک هزار ساله پیشرفتهتریم علم قضاوت در اسلام آن چنان که درمجموعه قضا در اسلام به ما رسیده به نحو اکمل میتواند حافظ دالتباشدمنتهی قاضی و قضات بدون هیچگونه تردیدی باید مجتهدین با تقوی و پرهیزگارباشند. درباره آزادی اعتقاد داشت: نیروی محرکه حیات انسانها است، آرمانو آرزوی همیشگی و محبوب بیرقیب انسانها از آغاز تا پایان زندگی اوست وآنان که این پیام را با حفظ حدود و شئون امانت داری بدون توجه به منافعشخصی از نسلی به نسل دیگر انتقال میدهند و بقای آن را با حفظ آن در درونصندوق جان تضمین میکنند مردان درخشنده و ابدی تاریخاند. و در مورد حقوقانسان میگفت: برای حفظ حیثیت انسان باید کاری کرد که مجتهد عادل و قاضیبا انصاف به کرسی قضاوت بنشیند اگر غیر از این باشد روح آزادی و شرافتانسانی ضربه میخورد و عدلیه که رکن اساسی حفظ ارزشهای انسانی است میشودنظیر صرافخانههای خودمان یا مثل وزارتخانه سردار سپه (رضاخان). او ندایحق طلبانه خود را در یکی از سخنرانیها که در مجلس شورای ملی ایراد نمودبه گوش مخاطبان رسانید و گفت: مملکت اصلش و مبنایش ملت است، حقیقت مملکتعبارت است از ملتی که در آن مملکت جمع شده و تعیش مینماید، دولت هم ازجانب ملتیک خدمتی را وظیفهدار است.
شجاعت معنوی
مدرس، همیشه در پی کسب استقلال کشور بود و هیچگاه راضی نگردید که ایرانزیر پرچم یکی از دول بزرگ قرار بگیرد وی طی نطقی روشنفکران را خطاب قرارداد و گفت: آقایان ملت محض خاطر رضای شما نمیخواهد بمیرد شما هم راضینشوید که ملت ایران استقلالش فدای شهوت و رضای شما شود.
توازن عدمی و وجودی
صبغه دینی و جلوه مذهبی
مدرس ، وقتی که مشاهده کرد روشنفکران تشکیلات نوین حقوقی و مرکزقانونگذاری پدید آورندهاند به نفی آنها پرداخت و کوشید به چنین موسساتیصبغه دینی و جلوه اسلامی بدهد. او چه در موقعی که به عنوان یکی از پنجنفر عالم طراز اول برای نظارت و تصویب قوانین در مجلس دوم انتخاب شد وچه موقعی که نماینده مردم در چندین دوره مجلس بود نسبتبه خلاف کاریهایگوناگون فتوای شرعی صادر کرد، و با این کار خود را در معرض خطر قرارداد، از نظر او آن چه حاوی ارزش بود، میزان سازگاری قوانین جدید باشریعت اسلام و مکتب پرفیض تشیع است، برایش این نکته اهمیت داشت که ایرانبا عزت، مستقل و سربلند باشد و قانون بر مردم حکومت کند، لذا در اینباره گفت: هر کس باید عقیده خود را بگوید و حاکم قانون اساسی است، هر چهقانون گفته باید عمل شود. مدرس، بر این اعتقاد بود که هر چیزی باید بهقاعده و براساس نظم و مقررات باشد و افراد ناباب نباید در راس قوه مقننهقرار بگیرند. آن شهید والامقام و دیگر علمای مبارز در رویارویی با غربباوران و فریب خوردگان دسایس مجامع فراماسونری و زدودن غبار از احکامالهی کوشیدند که البته از طرف روشنفکران به قانون ستیزی و واپسگراییمتهم گردیدند. /س