چرا فرقه‌ها، خطرناکند؟

مساله فرقه‌ها صرفا مساله ما در ايران نيست بلکه در غرب به ‌اشکال بيشتري خود را نشان مي‌دهد. به همين دليل، مطالعه در اين باره نيز به صورتهاي گوناگون از جمله پژوهشهاي دانشگاهي در جريان است. کتاب
پنجشنبه، 2 شهريور 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
چرا فرقه‌ها، خطرناکند؟
چرا فرقه‌ها، خطرناکند؟

نويسنده:مارگارت تالار سينگر

 

نکاتي مهمي از کتاب «فرقه‌ها در ميان ما»

مساله فرقه‌ها صرفا مساله ما در ايران نيست بلکه در غرب به ‌اشکال بيشتري خود را نشان مي‌دهد. به همين دليل، مطالعه در اين باره نيز به صورتهاي گوناگون از جمله پژوهشهاي دانشگاهي در جريان است. کتاب «فرقه‌ها در ميان ما» نوشته «مارگارت تالار سينگر » يکي از اين پژوهشهاي قابل اعتناست. سينگر يک روان شناسي کلينيکي و يک استاد بازنشسته دانشگاه کاليفرنيا است که تاکنون با بيش از 3000 نفر از اعضاي سابق و کنوني فرقه‌هاي گوناگون و بستگان و دوستانشان، مصاحبه کرده يا به آنها مشاوره داده است. ترجمه فارسي اين کتاب در اينترنت موجود است و بوسيله کساني صورت گرفته است که از سازمان منافقين جدا شده و با توجه به تجربيات خود در تشکيلات اين سازمان، آن را مستحق عنوان «فرقه» دانسته‌اند. براي خوانندگان گرامي اين ويژه نامه، بخشهايي از اين کتاب را مي‌آوريم تا عصاره يک پژوهش علمي در اين باره را در اختيار داشته باشند.

الف. تعريف فرقه

بسياري از گروه‌هاي فرقه‌اي بطور فعال اقدام به عضوگيري، گسترش و کسب پول و قدرت در سراسر جهان مي‌نمايند. اين گروه‌ها اعضا يا هواداران خود را توسط کارهاي برنامه ريزي شده ذهني، يا روند بازسازي فکري، استثمار کرده و تحت نفوذ و کنترل کامل در مي‌آورند. سوء استفاده ذهني مي‌تواند به طرق يا روش‌هاي متعددي انجام شود. نه هر کسي که مورد مراجعه يک عضو فرقه قرار مي‌گيرد به گروه مربوطه جذب مي‌شود و نه هر کسي که جذب مي‌شود، براي هميشه مي‌ماند. ولي به‌اندازه کافي جذب مي‌شوند و به مدت کافي مي‌مانند تا فرقه‌ها را به مشکل اجتماعي مخربي که شايسته بررسي جدي است، تبديل نمايند.
فرقه‌ها ديگر صرفا موضوع نگراني والديني که ناظر بر عضوگيري فرزندان ايدآليست و در برخي موارد سرخورده و جوان خود مي‌باشند، نيستند. فرقه‌ها، افرادي در هر سن و سال و در هر محدوده درآمدي را گمراه کرده‌اند. در گذشته، فرقه‌ها با جذب افراد به اصطلاح حاشيه‌اي اجتماع يعني افراد بدون وابستگي، افراد سرخورده و افراد ناراضي از هر نسل، جاي پاي خود را محکم مي‌کردند. ولي گروه‌هاي فرقه‌اي امروز آنچنان نحوه برخورد و روش‌هاي مجاب سازي افراد را حرفه‌اي کرده‌اند که فراتر از چهارچوب معمولي و در متن جريان اصلي جامعه حرکت مي‌کنند.

ب. تعاريف و خصوصيات فرقه‌ها

در لغت، فرقه بيانگر يک گروه يا سازمان است که اعضاي آن، مانند افراد هر انجمن و حزبي، هدف بخصوصي را دنبال مي‌کنند و اين اهداف البته ممکن است در طول زمان تغيير يابند. اما فرقه‌ها به علت عملکردهاي خاص دروني و روابط و مناسبات ويژه‌اي که برقرار مي‌نمايند از ساير گروه‌ها و سازمانها متمايز مي‌گردند. تشخيص تفاوت‌هاي ميان يک سازمان يا حزب معمولي با يک فرقه هميشه کار ساده‌اي نيست. بعضي اوقات افراد به عملکرد فرقه‌ها و نوع مناسباتي که برقرار مي‌کنند توجه نداشته و به‌ اشتباه، يا فرقه‌ها را ارگان‌هايي مملو از مشتي ديوانه مي‌انگارند و يا اساسا تفاوتي بين فرقه با هر گروه ديگري قائل نمي شوند.
فرهنگ لغات معمولي در خصوص فرقه داراي تعاريف توصيفي معيني است. اما آنچه فعاليت در فرقه‌هاي مختلف را بهتر بيان مي‌کند، ارائه تصويري پويا از روندي است که در درون هر فرقه در جريان بوده و مناسباتي است که فرقه حول آن شکل گرفته است.
بنابراين بهتر است از عبارت روابط فرقه‌اي براي بيان دقيق تر جريانات و عملکردهايي که در يک فرقه اتفاق مي‌افتند استفاده کنيم. روابط فرقه‌اي عبارت از روابطي است که در آن يک فرد آگاهانه افراد ديگر را با استفاده از روش‌هاي خاصي وادار مي‌کند تا بطور کامل (يا نسبتا کامل) در خصوص تقريبا همه تصميمات مهم زندگي شان وابسته به او باشند، و به اين پيروان عقيدتي اينطور القا مي‌نمايد که او داراي استعداد، نبوغ يا دانش ويژه‌اي است.
بر اين اساس، فرقه حول فاکتورهاي زير تعريف مي‌شود.

1- سر منشأ گروه و نقش رهبر

در بسياري از موارد يک فرد، که عموما بنيانگذار فرقه هم هست، در بالاي ساختار تشکيلاتي فرقه قرار گرفته و تصميم گيري در وي متمرکز مي‌شود. (رهبران فرقه‌ها اغلبي مرد هستند، ولي برخي زنان رهبر فرقه هم وجود دارند) اين رهبران عموما داراي خصوصيات زير مي‌باشند:
رهبران فرقه‌ها افرادي خود انتصابي تحميل گر هستند که ادعا مي‌کنند داراي مأموريت خاصي بوده يا دانش ويژه‌اي دارند. براي مثال، رهبران فرقه‌ها اغلب ادعا مي‌کنند که براي هدايت مردم مأمور شده‌اند. برخي ديگر از رهبران ادعا مي‌کنند که به راه رسيدن به رستگاري يا به جواب تمامي معضلات بشري پي برده‌اند. همينطور تعدادي مدعي مي‌شوند که به اکتشافات علمي، طبيعي، يا اجتماعي که مي‌تواند روان فرقه را به سطوح جديدي از آگاهي، موفقيت يا قدرت شخصي يا سياسي برساند، دست يافته‌اند.
رهبران فرقه‌ها تمايل به اعمال اراده و تسلط داشته و اغلب به عنوان کاريسماتيک توصيف مي‌شوند. اين رهبران نياز به داشتن ميزان کافي از قاطعيت، جذبه، يا ساير قدرت‌هاي کاريسماتيکي براي حذب، حفظ، و اداره افرادشان دارند. آنها مريدان خود را وادار مي‌کنند تا خانواده شغل، سابقه کاري و دوستان خود را براي پيروي از آنها رها کنند. در بسياري از موارد، آشکار يا پنهان، آنها نهايتاً دارايي، زندگي و هستي پيروان خود را تحت کنترل مي‌گيرند.
رهبران فرقه‌ها تکريم و ستايش را بر روي خود متمرکز مي‌نمايند. روحانيون مذاهب برحق، سران احزاب دموکراتيک يا رهبران جنبش‌هاي اصيل بشردوستانه، تکريم و ستايش پيروان را به سمت خدا، اصول انتزاعي، يا اهداف گروه معطوف مي‌کنند در حالي که رهبران فرقه‌ها، تمرکز را بر عشق، ايثار، و وفاداري نسبت به شخص خود بنا مي‌گذارند. براي مثال در بسياري از فرقه‌ها، همسران وادار به جدا شدن از يکديگر و والدين وادار به رها کردن فرزندان به عنوان آزمايش سرسپاريشان به رهبر مي‌شوند.

2- ساختار تشکيلاتي، روابط بين رهبر و پيروان

فرقه‌ها در ساختار تشکيلاتي خودکامه هستند. رهبر به عنوان مقام عالي شناخته نظارت مي‌شود، گو اينکه ممکن است قدرت معيني را به چند زير دست به منظور نظارت بر وفاداري پيروان نسبت به تمايلات و حکم خود تفويض کند.
فرقه‌ها خود را نوآور و منحصر به فرد مي‌دانند. رهبران فرقه‌ها ادعا مي‌کنند که سنت شکني کرده، چيزي بديع ارائه نموده و تنها سيستم موفقيت آميز براي حل مشکلات زندگي يا پاسخ به نارسايي‌هاي جهان را بوجود آورده‌اند. تقريبا تمامي فرقه‌ها ادعا مي‌کنند که اعضاي آنها برگزيده، تکامل يافته، ياخاص هستند در حالي که غيرعضوها موجودات پائين تري به حساب آورده مي‌شوند.
فرقه‌ها تمايل دارند تا اعضايشان سيستم اخلاقي دوگانه‌اي داشته باشند. از اعضا خواسته مي‌شود که در درون گروه، باز و راستگو بوده و جزئي ترين و خصوصي ترين مسائل را در برابر رهبر اعتراف نمايند و در همان حال، تشويق مي‌شوند تا غير عضوها را گول زده و از آنها سوء استفاده کنند. در مقابل، مذاهب برحق و گروههاي پايبند اخلاق، به اعضا آموزش مي‌دهند تا در برابر همه راستگو و درستکار باشند و نسبت به يک مجموعه واحد از اخلاقيات، در همه حال پايبند بمانند. بهرحال فلسفه مسلط بر فرقه‌ها اين است که هدف وسيله را توجيه مي‌کند، نظريه‌اي که به فرقه‌ها اجازه مي‌دهد تا اخلاقيات خاص خودشان را خارج از مرزهاي اخلاقي نرمال جامعه بوجود بياورند.

3- برنامه هماهنگ شده مجاب سازي

فنون خاص مجاب سازي استثماري، يعني پروسه‌هاي متعدد بازسازي فکري، مورد استفاده رهبران فرقه‌ها و سازمان‌هاي شبه فرقه‌اي براي وادار کردن افراد به پيوستن، ماندن و اطاعت کردن قرار مي‌گيرد. خصوصيات عمومي اين فاکتور فوق العاده مهم در تعريف فرقه‌ها به صورت زير مي‌باشد:
فرقه‌ها تمايل به خودکامگي، تمام خواهي، کنترل رفتار اعضا، همچنين خودکامگي ايدئولوژيک، بروز علني تعصبات و افراطي گري در جهان بيني دارند. اغلب فرقه‌ها نهايتا و البته در زودترين زمان ممکن، از اعضايشان انتظار صرف فزاينده وقت، انرژي، پول، يا ساير منابع خود براي برآورده کردن اهداف معين شده گروه را داشته، اينچنين عنوان يا القا مي‌کنند که پيروان به تعهد کامل و فداي حداکثر براي رسيدن به درجه‌اي از رستگاري و سعادت نياز دارند. شکل اين تعهد از گروه با گروهي تفاوت دارد. فرقه‌ها به اعضاي خود ديکته مي‌کنند که چه بپوشند، چه خورند، کجا و کي کار کنند، بخوابند و حمام کنند و همينطور به چه چيزي اعتقاد داشته باشند و چگونه فکر و رفتار کنند و چه بگويند. در بسياري از موضوعات، فرقه‌ها تفکري را که به آن سياه يا سفيد و نظريهاي را که به آن همه چيز يا هيچ چيز مي‌گوييم، برقرار مي‌نمايند. جمله معروف هرکس با من نيست بر من است از اين طرز تفکر ناشي مي‌شود.
فرقه‌ها تمايل به درخواست از اعضا براي پذيرش دگرگوني اساسي يا تغيير روش زندگي دارند. بسياري از فرقه‌ها فشار زيادي بر روي اعضاي جديد براي ترک خانواده، دوستان و مشاغل خود براي حل شدن در اهداف اساسي گروه مي‌آورند. اين تاکتيک ايزوله کردن فرد، يکي از مکانيزم‌هاي عام اغلب فرقه‌ها براي کنترل و ايجاد وابستگي اجباري در اعضاست.

ج. انواع فرقه

يک فرقه مي‌تواند حول هر محتوايي نظير سياست، مذهب، تجارت، سلامت جسم، روانشناسي، و غيره شکل گرفته باشد. هر فردي که داراي قاطعيت کافي و مقداري جذبه و توان عوامفريبي باشد، يا حتي يک بازارياب خوب که وقت و انرژي کافي صرف کند، به سادگي مي‌تواند پيرواني حول تقريبا هر موضوعي گرد آورد. فرقه‌ها، از هر نوعي که باشند، داراي رهبران فرقه‌اي مجربي هستند که افراد محزون، تنها و سرخورده و کساني که صرفا به دليلي در دسترس هستند و يا افرادي که به دعوتي در يک نقطه بحراني در زندگي شان، پاسخ مثبت داده‌اند را مجبور به پيوستن مي‌کنند. درست مانند داستان معروف فلوت نواز هميلتون در آن افسانه آلماني که با نواختن فلوت جلو مي‌افتاد و بچه‌هاي دهکده را به دنبال خود راه مي‌انداخت و با خود مي‌برد.
دهها نوع اصلي از فرقه‌ها، هر کدام با اعتقادات، عملکردها و آداب اجتماعي خودشان وجود دارند. طبقه بندي و نوع بندي فرقه‌ها مي‌تواند به شيوه‌هاي بسيار متنوعي صورت گيرد که نشان دهنده تعداد بي شمار و وسعت و تنوع فرقه‌هاي اطراف ما است. اما از طرف ديگر، تمامي فرقه‌ها به نوعي تکثر در متن واحد هستند. و در نهايت، آن متن اصلي فرقه ربطي به اعتقاداتش ندارد. در گروه‌هاي فرقه اي، سيستم اعتقادي (مذهبي، روان درماني، سياسي، يا تجاري) به ابزاري براي خدمت به تمايلات، هوس‌ها و برنامه‌هاي پنهان رهبر تبديل مي‌شود. ايدئولوژي صرفا يک وسيله است. چسبي است که اعضاي گروه را به هم متصل مي‌کند و ابزاري است که توسط رهبر براي رسيدن به اهدافش از آن سوء استفاده مي‌گردد.
براي فهم فرقه‌ها بايد ساختار و عملکرد آنها و نه اعتقاداتشان را مورد مطالعه قرار داد. واقعيتي که بايد به آن پرداخت اين است که افرادي سوء استفاده گر و حقه باز براي به تمکين و اطاعت در اوردن پيروانشان از روش بازسازي فکري و مجاب سازي رواني استفاده مي‌کنند. يعني در تحليل نهايي، فارغ از نوع و شکل و هدف فرقه‌ها، نوع روابط و مناسبات است که فرقه‌ها را نگران کننده و آسيب رسان مي‌سازد.

د. چه کساني به فرقه‌ها مي‌پيوندند؟

وقتي راجع به فرقه‌ها و افرادي که به وسيله شيادان، تحت کنترل و نفوذ قرار گرفنه‌اند مي‌شنويم، بلافاصله تلاش مي‌کنيم خودمان را از چنين افرادي جدا کنيم. به نظر مي‌رسد وقتي در خصوص موارد اعمال نفوذ رواني بر حد و حصر مطلع مي‌شويم، اصرار داريم بگوئيم که هيچ کس نمي تواند مرا وادار به انجام چنان کارهايي بکند. همانطور که اغلب سربازان اعتقاد دارند که گلوله تنها به ديگران اصابت مي‌کند، اغلب مردم نيز تمايل به باور اين موضوع دارند که وضعيت ذهن و روان خودشان آسيب پذير نيست.
فرد معمولي به کساني که در فرقه‌ها درگير شده، در دام افرادي که مردم را گول مي‌زنند افتاده، يا در يک گروه با روابط ظالمانه به مدت طولاني باقي مانده‌اند از موضع بالا نگاه مي‌کند. افراد عادي جامعه اينطور تصور مي‌کنند که اين وضعيت فقط براي افراد ضعيف و ساده‌انديش پيش مي‌آيد، و سپس خود را از قربانيان فرقه‌ها، کلاهبرداري‌ها، و نفوذ فوق العاده ذهني متمايز مي‌نمايند.
عليرغم اين ذهنيت که مردم معمولي به فرقه‌ها جذب نمي شوند، طي ساليان روشن شده است که هر کسي مستعد گول خوردن توسط اين شيادان سوء استفاده گر مي‌باشد. در حقيقت، اکثريت نوجوانان و بزرگسالاني که در فرقه‌ها گير افتاده‌اند، برآمده از طبقه متوسط، نسبتا تحصيلکرده، و بدون مشکل جدي تا قبل از جذب شدن بوده‌اند.
تحقيقات نشان مي‌دهد که تقريبا دو سوم کساني که به فرقه‌ها پيوسته‌اند، از خانواده‌هايي با روابط معمولي آمده‌اند و در زماني که وارد فرقه شده‌اند، رفتار متناسب با سنشان داشته‌اند. در خصوصي يک سوم باقيمانده، تنها 5 تا 6 درصد داراي مشکلات روحي جدي تا قبل از پيوستن به فرقه بوده‌اند. مابقي از آن بخش يک سهم باقيمانده در نهايت دارايي، افسردگي خفيف مربوط به فقدان هويت (براي مثال، مرگ ناگهاني در فاميل، بازماندن از ورود به دانشگاه، يا شکست در عشق) يا بحران‌هاي جنسي و رفتاري مربوط به سن و سال خود بوده‌اند. زمينه‌ها روحي، خانوادگي و اجتماعي معيني ممکن است برخي افراد جوان را بيشتر از ديگران در برابر جاذبه فرقه‌ها آسيب پذير نمايد، زيرا فرقه‌ها راه حل‌هاي فوري، ساده، جذاب و متمرکز در برابر مشکلات زندگي و جامعه ارائه مي‌کنند.
نوع ديگر آسيب پذيري با فاکتور تنش، بارز مي‌گردد و اين زماني است که فرد، خصوصا يک نوجوان يا جوان، احساسي مي‌کند که در برابر تعداد تصميماتي که بايد بگيرد خورد شده است. تناقض زندگي، پيچيدگي جهان و تعداد تضادهايي که در رابطه با وجوه بسيار زندگي روزمره با آن روبروست، در آن سن رخ مي‌نمايند. علاوه بر مواجه شدن با تصميمات شخصي که فشار بسياري وارد مي‌کنند، بسياري نوجوانان اقدام به چسبيدن به هر ارزش، اعتقاد و هدف خاصي مي‌کنند که در برابرشان ارائه شده است.

هـ. چرا افراد به فرقه‌ها مي‌پيوندند؟

تنها يک قسم از افراد نيستند که گرفتار فرقه‌ها مي‌شوند، بلکه تقريبا هر فردي چنانچه شرايط محيطي فراهم باشد، مي‌تواند به نوعي در يک فرقه درگير شود. بطور خاص هنگامي که فرد در يک روابط شخصي معني دار، شغل، تحصيل يا برنامه آموزشي، يا ساير مشغوليت‌هاي عادي زندگي قرار نداشته باشد، بيش از ديگران مستعد گرفتار شدن در چنگ انواع فرقه‌ها مي‌شود.
افراد آسيب پذيرتر کساني هستند که در شرايطي مثل تنهايي، گذار از دبيرستان به دانشگاه، بين دانشگاه و يافتن کار يا ادامه تحصيلات عالي تر، دور از خانواده، مستقر
در محل جديد، به تازگي متارکه کرده يا طلاق گرفته، به تازگي بيکار شده، درهم شکسته از وقايع جديدي که پيش آمده، يا نامطمئن از آنچه در زندگي پيش خواهد آمد، باشند. در چنين مواقعي، هر فردي بيش از هر زمان ديگري آمادگي براي قبول هر پيشنهادي بدون فکر کردن نسبت به عواقب آن دارد.
هر فرقه‌اي جاذبه‌ها و تاکتيک‌هاي خودش را براي کشاندن افراد جديد و عضو گيري فرد دلخواه‌اش دارد. برخي فرقه‌هاي بزرگتر، دستورالعمل‌هاي تعليمي براي عضوگيري، همانطور که مربيان فروشندگي به فروشندگان جديد تعليم مي‌دهند، دارند و روش‌هايي را آموزش مي‌دهند که کجا و چطور به سوژه‌ها مراجعه نمايند. آنها اغلب از جوانان براي جمع آوري اعانه در خيابانهاي شهرهاي مختلف و جذب اعضاي بيشتر استفاده مي‌کنند.
عمل پيوستن به يک فرقه در نتيجه يک روند اتفاق مي‌افتد که توسط يک عضو قديمي تر فرقه به جريان در مي‌آيد. عملکرد فرقه‌ها نشان مي‌دهد که عضو گيري با تبليغ همراه با معاشرت براي پذيرش زندگي تحت شرايط گروه صورت مي‌پذيرد.
اين شرايط البته به کندي آشکار مي‌شوند و افرادي که جذب شده‌اند. در بدو ورود نمي دانند که به کجا مي‌روند. چگونه اينها مي‌توانند جوينده عاقبت معيني باشند در حالي که در خصوص طرح نهايي و محتواي گروهي که به آن مي‌پيوندند، بي اطلاع هستند.
اعضاي فرقه‌ها از ابتدا عموما بدنبال يافتن امکاني براي انجام دادن کاري مفيد براي خودشان و بشريت بوده‌اند. هيچ کدام از آنها به دنبال فرقه معيني که به آن پيوستند، نبودند و علاقه‌اي نداشته که تمام عمر متعلق به يک گروه باشند بلکه براي پيوستن به گروه، اغفال شده و تحت فشار قرار گرفته بودند و قبل از اينکه بدانند چه شده است، خود را در تور گروه گرفتار يافته‌اند و به آرامي از گذشته و خانواده خود بريده و تماما وابسته به گروه گرديده‌اند.

و. تفاوت فرفه‌ها با گروه‌هاي معمولي

با توجه به مجموعه مطالب ذکر شده، در بيان تعريف و خصوصيات يک فرقه بايد روي سه ويژگي زير نسبت به تفاوت يک فرقه با يک گروه معمولي متمرکز شد:
فرقه‌ها توسط رهبران کاريسماتيک يا قوي که هرم قدرت و منابع مادي را کنترل مي‌نمايند، تأسيس شده يا هدايت مي‌شوند. در مقابل، گروه‌هاي معمولي تمايل دارند ساختار تشکيلاتي را به حداقل رسانده و قدرت طلبان را خنثي يا اخراج نمايند.
فرقه‌ها داراي نوعي کلام و بيان آشکار به شکل يک کتاب، مانيفست، يا دکترين هستند. در حالي که گروه‌هاي معمولي تشويق به تعهد عمومي نسبت به صلح و آزادي کرده و از موسسات کنترل کننده مادر رويگردان مي‌باشند.
فرقه‌ها مرزهاي غير قابل عبور ترسيم کرده، اعضايشان را به طرق مختلف کنترل نموده و به کساني که مي‌خواهند فرقه را ترک کنند، تحت عناوين بريده، مزدور و خائن حمله مي‌کنند. آنها اعضاي جديد را با انرژي فوق العاده‌اي جذب نموده، پول فراواني جمع کرده و نظرات خصمانه‌اي توام با عدم اعتماد را نسبت به جهان خارج از تشکيلات جا مي‌اندازند. در عوضي، گروه‌هاي معمولي نسبتا گشاده و باز هستند.
مرزهاي آنها پرده‌هاي قابل عبوري هستند که مردم نسبت بدون اشکال از آنها رفت و آمد دارند که در صورت تمايل به مراجعاتشان ادامه بدهند و يا در صورت عدم تمايل، به جامعه‌اي که از نظر گروهي متفاوت تعريف مي‌شود، برگردند.
بنابراين اغلب گروه‌هاي معمولي، بر اساس تعاريف فوق، به نظر مي‌رسد تهديد نسبتا کمي را متوجه جامعه مي‌نمايند. در مقابل بسياري از فرقه‌ها بطور فزايندهاي خطرناک هم براي اعضايشان و هم براي ديگران به حساب مي‌آيند.

شش شرط سينگر

شرايط زير فضاي لازم براي به اجرا در آوردن پروسه‌هاي بازسازي فکري را بوجود مي‌آورند. به ميزاني که اين شرايط وجود داشته باشند، سطح محدوديتهاي تحميل شده بوسيله فرقه و تاثيرات کلي برنامه مربوطه افزايش مي‌يابد. حقه بکار گرفته شده اين است که برنامه بازسازي فکري، بصورت يک گام در هر نوبت به پيش برده مي‌شود بطوري که فرد متوجه نشود که او در حال تغيير کردن است. توضيح نحوه کارکرد هر گام در هر نوبت به صورت زير است:
ناآگاه نگاه داشتن فرد نسبت به آنچه در جريان است و نسبت به نحوه تغييريافتن خودش که بصورت يک گام در هر نوبت به پيش مي‌رود:
فرض بگيريد شما که در آن مجبور به قبول يک سري مراحل شده ايد که هر کدام آنقدر جزئي هستند متوجه تغييرات خودتان نشده و در پروسه کار نسبت به اهداف برنامه تا زماني که ديگر دير شده است، مطلع نخواهيد شد (اگر اساساً مطلع شويد). شما نسبت به کار هماهنگ نيروهاي رواني و اجتماعي که به منظور تغيير شما بکار گرفته شده‌اند، چنان ناآگاه نگاه داشته مي‌شويد که به نظر برسد گويي همه چيز نرمال است و همه چيز همانطور که بايد باشد، پيش مي‌رود. اين فضا با استفاده از اعمال فشار همزمان با تکنيک الگو گرفتن بوجود آورده مي‌شود، بطوري که شما با محيط بدون اينکه متوجه شويد، از طريق الگوبرداري منطبق مي‌گرديد.

کنترل محيط اجتماعي و فيزيکي فرد؛ خصوصاً کنترل وقت فرد:

فرقه‌ها ضرورتاً نيازي به منتقل کردن شما به کمون، مقر فرماندهي، يا خانه تيمي و تشکيلاتي و زندگي در محيط فرقه بصورت بيست و چهار ساعته به منظور داشتن کنترل بر روي شما ندارند. آنها مي‌توانند شما را به همان اندازه به طرق ديگر کنترل کنند. مثلاً شما را بصورت نرمال روزانه بر سر کار مي‌فرستند ولي رهنمود مي‌دهند که در زمانهايي که کار نمي کنيد، مثلاً وقت ناهار، بايد بطوري که ذهنتان مشغول باشد، مفاهيمي را مدام تکرار کنيد و يا برخي ديگر از فعاليت‌هاي فرقه را انجام دهيد. سپس بعد از کار البته، شما بايد تمام وقت خود را با سازمان صرف نماييد. پر کردن وقت سوژه بطوري که اصلا زمان فراغت نداشته باشد، اهميت زيادي در اين مرحله از کار دارد.

ايجاد حس ناتواني بطور سيستماتيک در فرد:

فرقه‌ها اين حس ناتواني را بوسيله خلع سلاح کردن شما از سيستم دفاعي تان و گرفتن قدرت عمل مستقل تان بوجود مي‌آورند. دوستان و شبکه رفاقت و محبت قبلي شما گرفته مي‌شود. شما، يک عضو يا يک هوادار، از محيط عادي خود ايزوله مي‌شويد و بعضا به نقاط دورافتاده‌اي منتقل مي‌گرديد. راه ديگري که فرقه‌ها حس ناتواني را ايجاد مي‌کنند از طريق خارج کردن فرد از شغل اصلي و جدا کردن او از منابع درآمدش است. براي رسيدن به اين منظور است که اعضاي بسياري از سازمان‌هاي فرقه‌اي از مدرسه فرار کرده، از شغلشان استعفا داده يا کسبشان را رها کرده و تمامي دارايي، ارثيه، و ساير منابع مادي خود را به سازمان تحويل مي‌دهند. اين يکي از گام‌هايي است که حس وابستگي به سازمان و حس مستمر ناتواني فردي را بوجود مي‌آورد.
وقتي از شبکه حمايتي معمول خود و در برخي موارد منابع درآمدتان جدا شديد، اعتماد به نفستان در ادراکات خودتان نيز خورده مي‌شود. در حالي که حس ناتواني در شما افزايش مي‌يابد، قدرت قضاوت و درک و تلقي درستتان از جهان تخريب مي‌گردد. در همان زمان در حالي که نسبت به واقع گرايي و جهان بيني معمول خود نامتعادل شده ايد، فرقه با يک جهان بيني ناشناخته و صرفا تاييد شده توسط خود گروه با شما برخورد مي‌کند. در همان حال گروه به جهان بيني قبلي شما حمله کرده و در درون شما اضطراب و سردرگمي ايجاد مي‌نمايد. البته شما اجازه نداريد در خصوص اين سردرگمي صحبت کنيد و طبعا نسبت به آن اعتراضي هم نمي توانيد داشته باشيد، زيرا رهبري مستمرا سؤالات را سرکوب کرده با هرگونه مقاومتي مقابله مي‌کند. در طول اين روند، اعتماد به نفس دروني شما خورده و سائيده مي‌شود. علاوه بر اين، تاثير چنين رويکردي مي‌تواند در صورتي که شما به لحاظ بدني هم خسته باشيد، سريعتر صورت گيرد، به همين دليل است که رهبران فرقه‌ها، مطمئن مي‌شوند که پيروان بيش از حد مشغول به کار بوده و استراحت کمي داشته باشند.

. بکار گيري سيستم پاداش، تنبيه و تجربه به ترتيبي که جلوي رفتار منعکس کننده هويت اجتماعي قبلي فرد گرفته شود:

ابراز عقايد، ارزش‌ها، فعاليت‌ها و خصوصيات فردي شما که مربوط به قبل از ارتباطتان با گروه مي‌شود سرکوب مي‌گردد و شما وادار به اتخاذ يک هويت اجتماعي مورد دلخواه رهبر مي‌شويد. اعتقادات کهنه و ترکيب رفتاري گذشته نيز غيرمناسب تلقي مي‌گردد، البته اگر شيطاني ناميده نشود. شما به سرعت ياد مي‌گيريد که رهبر از شما مي‌خواهد تا ايده‌ها و ترکيب بندي‌هاي قديمي از ميان برداشته شوند، بنابراين شما خودتان آنها را سرکوب مي‌کنيد.

بکارگيري سيستم پاداش، تنبيه و تجربه به منظور ارتقاي يادگيري ايدئولوژيک با نظام اعتقادي و کسب رفتارهاي مورد تأييد گروه:

زماني که در محيطي غوطه ور شديد و کاملا به پاداش داده شده توسط کساني که آن را کنترل مي‌کنند وابسته گرديديد، با انبوهي از خواسته‌ها شامل يادگيري موارد متعددي از اطلاعات و عادات جديد برخورد مي‌کنيد. شما براي بروز برخورد مناسب با اجبارات اجتماعي و بعضا مادي اعمال شده تشويق مي‌شويد؛ اگر در اين خصوص کند عمل کنيد يا انطباق نشان ندهيد با بي مهري، تحريم، يا تنبيه که شامل از دست دادن احترامات ديگران، امتيازات، موقعيت و ايجاد نگراني و گناه دروني است، مواجه مي‌شويد. در گروه‌هاي معيني، تنبيه فيزيکي و بدني هم مقرر مي‌گردد.
هر چه سيستم جديد پيچيده تر و مملو از تناقضات و يادگيري آن مشکل تر باشد، براي روند تغيير فرد مؤثرتر خواهد بود. براي مثال، يک فرد عضو گيري شده ممکن است مستمرا در يادگيري تئوري‌هاي مذهبي مشکل داشته باشد ولي بتواند براي بيرون رفتن و پول جمع کردن موفق بوده و لذا تشويق شود. از آنجا که تقدير و توجه از طرف ساير اعضا براي اعضاي جديد مهم است، هر واکنش منفي خيلي پرمعني نگريسته مي‌شود. در صورتي که رفتار و خطوط فکريتان با مدل‌هاي ارائه شده توسط گروه، منطبق باشد مورد تأييد قرار مي‌گيريد. روابط شما با ساير اعضا هر زمان که از يادگيري يا اجراي رفتارهاي جديد باز بمانيد، مورد تهديد قرار مي‌گيرد. در طول زمان خواهيد آموخت که يک راه حل ساده در برابر مشکلات يادگيري سيستم جديد، عدم بروز هرگونه علائم ترديد است. همچنين ياد مي‌گيريد که حتي اگر محتواي مطلبي را نمي فهميد، به سادگي تن داده، تأييد کرده و طوري عمل نماييد که گويي فلسفه يا محتواي جديد را بخوبي فهميده و قبول کرده ايد.

بنا نهادن يک سيستم منطق بسته و يک ساختار خودکامه که هيچ واکنشي را برنمي تابد و هرگونه تغييرات را مگر با تأييد رهبري رد مي‌نمايد:

اگر شما انتقاد کرده يا شکايت نماييد، رهبر يا سايرين شما را متهم مي‌کنند که بريده ايد و هرگز سازمان را مسوول نمي دانند. در اين سيستم منطق بسته، شما مجاز نيستيد که يک اصل يا قاعده را مورد سؤال يا ترديد قرار دهيد يا به فاکتورهايي در خصوص برخي تناقضات موجود در سيستم اعتقادي يا تناقضاتي در آنچه به شما گفته شده است، اشاره نماييد. اگر شما چنين مشاهداتي را پيش بکشيد، آنها ممکن است گفته‌هاي شما را چرخانده و درست بر خلاف آنچه مقصود شما بوده است، مورد بحث قرار دهند. شما وادار مي‌شويد احساس کنيد که حرفتان غلط بوده است. در گروه‌هاي فرقه اي، يک عضو هميشه‌ اشتباه مي‌کند و سيستم هميشه درست مي‌گويد.
هدف از تمامي اين‌ها تغيير دادن‌ها، بازسازي شماست. در همان حال که ياد مي‌گيريد رفتارهاي گذشته خود را اصلاح نماييد تا در اين محيط بسته و کنترل شده پذيرفته شويد، تغيير هم مي‌پذيريد. با شروع به صحبت کردن با استفاده از واژه‌ها و عبارات خاص گروه، شما اذعان مي‌کنيد که ايدئولوژي را فهميده و قبول کرده ايد: و وقتي شروع به ابراز آشکار قبول ايدئولوژي گروه کرديد، سپس آن ايدئولوژي بصورت کتاب قانون هدايت کامل شما و ارزش گذاري بر رفتار شما در خواهد آمد.
همچنين استفاده از زبان و واژه‌هاي جديد، جدا شدن شما از سيستم احساسي و اعتقادي قديمي را گواهي مي‌دهد. زبان جديد به شما اجازه مي‌دهد عملکرهايي که آشکارا به نفع شما نيست، يا شايد اصلا به نفع بشريت نباشد را توجيه نماييد. دقيقا آن رفتارهايي که موجب انتقادات جهان خارج مي‌شوند زيرا که نرم‌ها و قواعد اجتماع را بطور کلي نقض مي‌نمايند، همان‌هايي که در درون جامعه فرقه با استفاده از اين واژه‌ها و زبان جليل، منطقي جلوه داده شده‌اند.

ز. فرقه‌ها چه عيبي دارند؟

رشد فرقه‌ها و تأثيرات آنها بر روي زندگي افراد و خانواده‌ها در دهه اخير، معنا و مفهوم جديدي به خود گرفته است. فرقه‌ها حالا يک پديده بين المللي هستند. ايوان‌ها خانواده در سراسر جهان وجود دارند که دنيايشان شديدا بواسطه درگيريشان با فرقه‌ها تغيير کرده است.
نفوذ فرقه‌ها در ميان ما همچنين وارد قلمرو سياسي و اقتصادي، با عواقبي براي همه ما، شده است.
نگراني‌هايي که همه ما در آنها شريک هستيم به صورت زير است:
فرقه‌ها موجب خسران قابل توجهي بر افراد بي شمار و خانواده‌هاي آنان در جامعه ما مي‌شوند.
فرقه‌ها از روش‌هاي مجاب سازي رواني و اجتماعي پيچيده براي عضوگيري و حفظ نفراتشان استفاده مي‌نمايند. اين روش‌ها مي‌بايست مورد مطالعه و افشاگري قرار گيرند، به گونه‌اي که شهروندان بتوانند بدل‌هاي آنها را، به منظور اجتناب از قرار گرفتن در معرض استثمار توسط اين گروه‌ها، آموزش بگيرند.
فرقه‌ها از منابع مالي خود براي مهار انتقادات بحق در مورد خودشان و برخورد با اين انتقادات بوسيله تهديد به اقدام قانوني و ساير اعمال ارعابي استفاده مي‌کنند.
فرقه‌ها شاخص‌هاي تعدي خودکامه به اجتماع ما تحت عناوين مختلف هستند و اين مقوله نه تنها توسط دانشمندان علوم رفتاري بلکه همچنين توسط شهروندان معمولي که به آزادي خود بها مي‌دهند، بايد مورد مطالعه قرار گيرد.
قانع کننده ترين تحليل‌هاي مربوط به مشکلات و عواقب فرقه‌ها در جامعه ما، فارغ از مشاهده تأثيرات آنان بر افراد و خانواده‌ها، به عنوان يک موضوع امنيت ملي و تأمين عمومي مطرح گرديده است؛ يعني نگراني در رابطه با تاثيرات اعمال خاص آنان بر امنيت و سلامت جامعه بطور کل، مد نظر است. اعمالي نظير سيگار کشيدن، نوشيدن مشروبات الکلي، استفاده از مواد مخدر، پرخوري، تنفس هواي آلوده، نزدن واکسن‌هاي ضروري و غذا خوردن در رستوران‌هاي غير بهداشتي هم مي‌توانند اثرات بسيار نامطلوبي داشته باشند ولي آنهايي که تأثيرات فرقه‌ها را بر زندگي مردم مطالعه مي‌کنند، دريافته‌اند که اثرات آنها علاوه بر افراد و خانواده‌ها، در بسياري جهات يک موضوع سلامت و ايمني و امنيت کل جامعه نيز هست. بنابراين فرقه‌ها بر زندگي ما خواه ناخواه به صور متعدد موثرند. يک فرقه لازم نيست حتما خيلي بزرگ باشد تا اوضاع فرد يا جامعه را زير و رو کند.

1- فرقه‌ها مؤسسات مشروع را مورد تهديد قرار مي‌دهند:

در سالهاي اخير، برخي گروه‌هاي فرقه‌اي راههاي جديدي براي جذب افراد از طريق دستيابي به فعاليت‌هاي تجاري و نفوذ در مؤسسات دولتي يافته‌اند. يک مجموعه از گروههاي فرقه‌اي اقدام به استفاده از برنامه‌هاي مديريت تجاري مي‌کنند که بطور عمده متکي بر روش‌هاي نفوذ شديد رواني است و در بسياري از موارد به عنوان راهي جهت افزايش عضويت سازمانهاي مادر به خدمت گرفته مي‌شود.
بسياري اعضاي فرقه‌هاي مختلف براي مزد خيلي کم يا بدون مزد در مراکز اقتصادي که تحت تملک فرقه بوده و توسط فرقه شان اداره مي‌شود. کار مي‌کنند. درآمد خود آنان نيز همراه با منافع شرکت بصورت مستقيم يا غيرمستقيم به مرکز فرماندهي فرقه برده مي‌شود. اين کار فرقه‌ها را در يک موقعيت استراتژيک قرار مي‌دهد تا بتوانند بهاي خيلي کمي براي مشاغل بپردازند و لذا صنايع خصوصي نمي توانند با آنان رقابت کنند. به اين طريق، اين شرکت‌هاي فرقه‌اي مي‌توانند خيلي از قراردادها را ببرند. براي مثال، با بکارگيري از کارگر مجاني يا با حقوق خيلي کم، اين گروهها مي‌توانند در بازار بصورت غيرمنصفانه‌اي به رقابت بپردازند.

2- فرقه‌ها به بچه‌هاي ما آسيب رسانده و خانواده‌هاي ما را از هم مي‌درند:

از بسياري جهات، بچه‌ها ناتوان ترين قربانيان حاکميت خشن و خودکامه‌اي هستند که بر زندگي بسياري از اعضاي فرقه‌ها تسلط دارد. نمونه‌هاي تاريخي متعدي، زشتي‌هاي فراواني را در اين خصوص روشن مي‌سازند.
فرقه‌ها همچنين اعضاي خود را عليه خانواده‌هايشان، با استفاده از تفکرات افراطي منطبق بر ايدئولوژيشان، بر مي‌انگيزند. اين کار هم براي جدا کردن اعضا از خانواده شان و هم تعليم آنان به اطاعت از دستورات غيرمنطقي فرقه صورت مي‌پذيرد. فرقه‌هايي که از تکنيک‌هاي رواني استفاده مي‌کنند، معلوم گشته است که اعضاي خود را وادار به بازخواني گذشته خود با ديدي ديگر مي‌کنند و خصوصا به آنان تصوير شيطاني از والدينشان مي‌دهند تا اصلا به آنان اعتماد نکنند. به همين ترتيب همان طور که‌ اشاره شد، فرقه‌هايي که با پوشش مذهبي فعاليت مي‌کنند، اعضاي خود را تعليم مي‌دهند تا بيروني‌ها، حتي اقوام درجه يک، را مانند شيطان تلقي کرده و لذا از آنان به هر قيمت گريزان باشند.

3- فرقه‌ها خشن و سرکوبگر هستند:

فرقه‌ها به درجات زيادي ضايع کننده و مخرب هستند. بعضي صرفا با اعضاي خود بدرفتاري مي‌نمايند؛ در حالي که برخي ديگر خشونت خود را متوجه بيروني‌ها مي‌کنند. البته برخي هم در هر دو جهت عمل مي‌نمايند. اعضاي فرقه‌ها، تحت هدايت رهبرانشان، به افسران مجري قانون شليک کرده‌اند، در معاملات مواد مخدر و فحشا درگير شده‌اند، به حمل و نگهداري سلاح غيرمجاز مبادرت ورزيده‌اند، مدام به هتک حرمت پرداخته‌اند، اعضاي نوجوان را تا حد مرگ کتک زده‌اند، تنبيهات مختلفي بر اعضاي خود اعمال نموده‌اند و حتي اعضاي بريده خود را به قتل رسانده‌اند.
امروزه مشخص گرديده است که پديده تروريسم با مقوله فرقه عجين گشته و به نوعي دو روي يک سکه شده‌اند. وادار کردن افراد به درگير شدن در فعاليت‌هاي تروريستي در گروي بازسازي ذهني آنان و ايجاد تلقينات رواني در آنان است.

4- فرقه‌ها در توطئه و کلاهبرداري دست دارند:

گروه‌هاي فرقه‌اي نه فقط آشکارا در رفتارهاي خشونت آميز درگير هستند، بلکه در فعاليت‌هايي که منجر به ورود اعضا در جرائم مختلف، از کلاهبرداري و دسيسه براي فرار مالياتي گرفته تا جاسوسي عليه کشور به نفع دشمن، مي‌گردد نيز وارد مي‌شوند.
نگراني ديگر در جامعه ما آن است که فرقه‌ها برخي از بهترين اذهان جامعه ما را از آموزش و افکار مثبت منحرف مي‌کنند. بسياري از افراد از اين که در خدمت بشريت از طريق علم، پزشکي، تدريس، مهندسي، و ساير مشاغل قرار گيرند بازداشته شدند. در عوض، آنها به فرقه‌ها کشانده شدند، جايي که نهايتا سالهاي عمرشان را فقط براي قدرت و منافع رهبر فرقه صرف کارهاي غير قانوني نمودند. آنها بهترين سالهاي زندگيشان را از دست داده و وقتي جدا مي‌شوند ممکن است نتوانند توانائي‌ها و استعدادهاي قبلي شان را بکار گيرند چرا که در بسياري از زمينه‌ها عقب افتاده‌اند.

5- فرقه‌ها آزادي ما را مي‌گيرند:

به علت تعهد کاملي که از اعضا خواسته مي‌شود و به دليل سختي درخواستهايي که بر آنان اعمال مي‌گردد، فرقه‌ها آسيب بسيار جدي به روش دموکراتيک زندگي ما مي‌زنند. آنها عمدا جلوي اهداف تحصيلي و شغلي افراد را مي‌گيرند، خانواده‌ها را از هم مي‌گسلند، روابط شخصي را به درگيري مي‌کشانند، و پيروان را مجبور به تحويل دادن پس انداز، متعلقات، و تمامي دارائيهايشان مي‌نمايند. عواقب عضويت در بسياري از موارد خورد کننده، دراز مدت، و بعضا غير قابل جبران است.
برخي اعضاي فرقه‌ها کارشان به بيمارستان رواني مي‌کشد؛ برخي ديگر بعضا سالها بعد از يک تجربه فرقه‌اي منزوي مي‌شوند، و هرگز جمع و جور نمي گردند. افرادي که چنين تجارب حادي را داشته‌اند، خصوصا اگر با يک خورد شدن عنصر خويشتن ترکيب شود، بعضا نياز به مراقبت ويژه دارند. حتي آنهايي که ممکن است مشکلات حاد رواني را تجربه نکرده باشند اغلب داراي مشکلات قابل توجهي جهت تطابق با زندگي نرمال بعد از ترک فرقه مي‌باشند.

6- فرقه‌ها داراييهاي ما را مي‌برند:

رهبران فرقه‌ها قادر بوده‌اند پيروان ثروتمند را وادار به تسليم مبالغ هنگفت و شگفت انگيزي از پول خود کنند، همانطور که توانسته‌اند تعدادي را مجبور به حتي دادن هرآنچه داشته‌اند بنمايند.
اگر چه برخي دادخواهي‌ها به نفع شاکي‌ها جهت پس گرفتن برخي ضرر و زيان‌ها صورت گرفته است، اما در اغلب موارد قربانيان فرقه‌ها اقدام قانوني به عمل نمي آورند.

7- فرقه‌ها از بازرسي فرار مي‌کنند:

عليرغم سابقه نسبتا سبعانه‌اي که فرقه‌ها در رفتارهاي سرکوبگرانه دارند، آنان همچنان از زير بازرسي و کنترلي که بر ساير سازمان‌ها و فعاليت‌هايشان اعمال مي‌شود مي‌گريزند.
فرقه‌ها، به غير از رفتار غير قابل قبولشان، چه عيبي دارند؟ آيا مشکل اينست که ماهيت آنها خيلي کم درک شده و لذا به ندرت زير نظر بوده‌اند؟ اگر زير نظر بودند، مطمئنا اعتراض خيلي بيشتري به آنها مي‌شد. در حال حاضر، بسياري از مردم نسبتا از وجود فرقه‌ها بي اطلاع هستند مگر اينکه از طريق رسانه‌ها با رفتار شگفت انگيز يا غير قانوني آنان يکه خورده باشند. وقتي موضوعي رو مي‌شود، مردم ممکن است در توجه به مساله فرقه‌ها مشکل داشته و به خطا بروند. آنها حتي ممکن است بگويند که آنچه در فرقه‌ها اتفاق مي‌افتد متفاوت با رفتار رئيسي که مدام دستور مي‌دهد، يا پدري که خود راي است، يا خانواده‌اي که دچار اخلال مي‌باشد، يا ارزش‌هاي اعمال شده توسط شريعت و مذهب نيست.

فرقه‌ها چه تفاوتي با ساير گروه‌هاي انضباطي دارند؟

فرقه‌ها بروشني متفاوت از گروه‌هاي کاملا انضباطي مانند ارتش هستند. اين گروه‌ها اگرچه منضبط و کنترل شده مي‌باشند ولي فاقد برنامه کار دوگانه بوده و سوء استفاده گر يا داراي رهبري متمرکز نيستند. زماني که بررسي شود آيا روش‌هاي سوء استفاده ذهني و فريبکاري با شدت و حدتي که در فرقه‌ها معمول است در اين گروه‌ها اعمال مي‌شوند يا خير، تفاوت‌ها معلوم مي‌گردند.
سازمان‌هاي مذهبي اصيل جستجوي خود را بر افراد تنها و آسيب پذير متمرکز نمي کنند؛ در واقع، بسياري محافل از تست‌هاي روانشناسي براي شناختن و حذف کساني که انگيزه شان براي پيوستن به گروه منتج از عدم تعادل روحي است استفاده مي‌نمايند. همچنين سازمان‌هاي مذهبي اصيل عضو گيري را بر روي افراد پولدار که به شکل قلک به آنها نگاه مي‌شود، آنطور که در مورد آن دسته از فرقه‌ها که افراد ثروتمند را هدف قرار مي‌دهند صدق مي‌کند، متمرکز نمي کنند.
تعليمات نظامي و برنامه‌هاي تمريني اجرايي مشروع ممکن است از فرامين و همچنين بطور هم عرض از فشار براي کسب انطباق با يک روش جديد فکري يا رفتاري استفاده نمايند. ولي آنها در پي شتاب دادن به اين پروسه با استفاده از تهي سازي رواني شديد يا ايجاد احساس ناتواني، گناه، و پوچي در افراد نيستند؛ تمرينات نظامي پرتکاپو به منظور قدرت بخشيدن به عملکرد افراد استفاده مي‌شود، و مانند فرقه‌ها سعي نمي کنند فرد را ضعيف نمايند. موسسات اجتماعي متعهد به قوانين، از روشهاي حاد ايجاد تغيير در افراد، فريبکاري، يا گمراه کردن نفرات، مشابه آنچه که توسط بسياري از فرقه‌هاي معاصر بکار گرفته مي‌شود استفاده نمي کنند.
و آنچه که عيب فرقه‌هاست تنها اين نيست که فرقه‌ها انجمن‌هاي سري هستند. در فرهنگ ما، انجمن‌هاي سري اجتماعي، بوضوح به رسميت شناخته شده‌اند که در آنها اعضاي جديد از قبل مي‌دانند که به تدريج با رسوم مشترک گروه حتي اگر آنها همه چيز را در خصوص گروه از ابتدا ندانند آشنا مي‌شوند. اين متفاوت از گروه‌هاي فرقه‌اي و ساير گروههايي است که از روش‌هاي بازسازي فکري استفاده مي‌کنند. در اين گروه‌ها، عمدا از فريب در خصوص آنچه که گروه برايش پديد آمده و آنچه رسوم داخلي ممکن است باشند استفاده مي‌شود، و از ابتدا فريبکاري در خصوص آنچه هدف نهايي براي اعضا خواهد بود، آنچه نهايتا خواسته خواهد شد و انتظار مي‌رود و آسيبي که از برخي اعمال ممکن است منتج شود بکار گرفته مي‌شود. يک ارتباط سري به معني رابطه همراه با کنترل ذهني نيست.
امروزه، امور عضوگيري و فعاليت‌هاي برنامه ريزي شده بسياري از فرقه‌ها موجب نگراني‌هاي روشن و ملموس اجتماعي شده است. چگونه يک اجتماع مي‌تواند از افرادش به بهترين شکل در برابر آسيب‌هاي فرقه اي، بيهوده نشان دادن توانايي‌هاي افراد در عمل مختارانه، از دست دادن مهمترين سالهاي زندگي، و استثمار تحقيرآميز حفاظت کند؟ چگونه ميشود از سلب آزادي‌هاي فردي و حق انتخاب نفرات در خصوص اعمال مذهبي و مناسبات گروهي جلوگيري نمود؟ و در حاليکه از آزادي مذهبي حمايت مي‌شود، چگونه يک اجتماع مي‌تواند از خانواده به عنوان يک نهاد مقدس اجتماعي در برابر تهديد فرقه که خود را خانواده برتر دانسته و با اساس خانواده به مخالفت مي‌پردازد حمايت نمايد؟

چه بايد کرد؟

حتي يک مرور مختصر از ريخت و پاش‌ها و عواقب فرقه‌ها نشان مي‌دهد که چرا ما لازم است در خصوص فرقه‌ها نگران باشيم. ولي نگراني ما بايد متمرکز بر مديريت و نه اعتقادات آنان باشد. مردم آزاد هستند به هر آنچه که برمي گزينند معتقد باشند. در هر صورت، حتي در يک دموکراسي، بعد از بازرسي و ارزش گذاري روابط دروني گروه‌هاي بخصوص، شهروندان مي‌توانند دلايلي براي نگراني داشته باشند، چرا که آنان تأثيرات آنرا بر افرادي که تحت استيلا و اراده رهبران فرقه‌ها قرار گرفته‌اند مشاهده مي‌کنند. فرقه‌ها، همانطور که ديده ايم، نخبه سالار هستند يعني احساسي مي‌کنند که حق دارند تعيين نمايند که چه کسي رشد کند يا حتي زنده بماند. بعنوان شهروندان يک جامعه انساني و آزاد انديش، ما بايد نگران سلامت، رفاه، و امنيت همشهري‌هايمان باشيم، خصوصا بچه‌هايي که در فرقه‌ها هستند.
رقم بالايي از افراد، فرقه‌ها را لحظه‌اي و گذرا فرض مي‌گيرند که بزودي محو خواهند شد. اين اصل مطلب نيست. ما بايد بر انکار گسترده کساني که زحمت مطلع شدن در مورد فرقه‌ها را به خود راه نمي دهند يا کساني که در پشت توهمات مخفي مي‌شوند فائق بيابيم. برخي مردم مايلند تصور کنند که اگر مشکلي را ناديده بگيرند، خود بخود از بين خواهد رفت. توجيه گران فرقه‌ها که به آنها تنها بصورت سطحي نگاه ميکنند در دفاعشان از فرقه‌ها توهمات را تقويت کرده و جلوي آگاهي عمومي را در خصوص موضوعي که لازم است جهت جلب توجه عمومي فرياد شود مي‌گيرند.
توجيه گران و سخنگويان فرقه‌ها مي‌خواهند ما باور کنيم که فن روانشناسانه بازسازي فکري از بين نخواهد رفت، و از بين رفتن آن نيز خالي از ضرر نخواهد بود. ما در واقع ديده ايم که تکنيک‌هاي فرقه‌ها در مجاب سازي و کنترل ذهني در دو دهه اخيرا هر چه ماهرانه تر، زيرکانه تر و مخرب تر شده‌اند. آموزش، اطلاع رساني، و مراقبت بصورت مستمر براي آزاد نگاه داشتن خودمان و ذهنمان ضروري است.
منبع مقاله :
جمعي از نويسندگان؛(1388)، کژراهه (گزارش‌هايي از فرقه‌هاي نوپديد و عرفان‌هاي دروغين)، تهران: موسسه جام جم، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.