![انديشه سياسي شکيب ارسلان (1) انديشه سياسي شکيب ارسلان (1)](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images700/article/andishearsalan1.jpg)
منار ابراهيمي (2)
مقدمه
شکيب ارسلان مشهور به اميرالبيان يکي از مهمترين شخصيتهاي سياست و انديشه در سطح جهان عرب به شمار ميرود که در دوراني به سر برد که جهان عرب شاهد تحولات و دگرگونيهاي اساسي و بنيادين بود. همين امر نقش و اهميت او را در صحنهي سياسي جهان عرب مشخص ميسازد. فروپاشي امپراتوري عثماني و پيدايش جنبشهاي مليگراي عرب از جمله مهمترين رخدادهاي دوران حيات شکيب ارسلان محسوب ميشدند. وي با بسياري از اين جنبشها ارتباط داشت و در راه مبارزه با استعمار غرب و احياء امت اسلامي و عربي تلاش و کوششهاي بسيار نمود. علاوه بر حضور در صحنهي سياسي و انجام فعاليتهاي سياسي، شکيب ارسلان نويسندهاي مسلط به زبانهاي عربي، ترکي، فرانسوي و آلماني بود که در زمينههاي تاريخي، ادبي، ديني، و همچنين روزنامهنگاري فعاليت داشت و با نوشتههاي خود سعي نمود دلايل عقبماندگي مسلمانان و چگونگي بازخيزي آنان و مقابله با استعمار غرب و يافتن راههاي ترقي و پيشرفت را توضيح دهد. فعاليت سياسي شکيب ارسلان نيم قرن به طول انجاميد و او در اين مدت به کشورهاي مختلف عربي از شرق تا غرب سفر نمود و براي محقق ساختن آرمان و انديشههاي خود، کوششهاي فراواني مبذول ساخت.شرح حال
1. زندگي
شکيب ارسلان در اول رمضان 1286/25 دسامبر 1869 از خانوادهاي درزي مذهب (3) و معروف در منطقهي الشويفات جبل لبنان چشم به جهان گشود. گفته ميشود که خودِ وي بعدها مذهب سني را برگزيد. (4) شکيب در زبان فارسي به معناي صابر و ارسلان در زبان فارسي و نيز ترکي به معناي شير است. اصل و نسب وي به ارسلان بن مالک که از طرف خليفهي عباسي ابي جعفر المنصور جهت حمايت از جبل لبنان از حملهي روميها با قبيلهي خود در آنجا اقامت گزيد، باز ميگردد. (5) شکيب فرزند دوم حمود بن حسن بن يونس بن فخرالدين ارسلان ميباشد. تحصيلات خود را در منزل و زير نظر معلماني که پدر آنها را به کار گرفته بود، آغاز نمود و سپس وارد مدرسهي آمريکايي الشويفات شد. در ده سالگي به مدرسهي الحکمه بيروت که يکي از مدارس معروف آن زمان لبنان بود، پيوست و هشت سال متوالي در آنجا به تحصيل پرداخت. تحصيل در اين مدرسه تأثير بسياري بر شخصيت وي گذاشت و استعدادهاي او را شکوفا ساخت. همچنين وي در اين مدت شيخ محمد عبده را که دوران تبعيد خود را در بيروت ميگذراند، ملاقات کرد. (6)شکيب ارسلان جهت ادامهي تحصيلات خود از مدرسهي الحکمه به مدرسهي السلطانيه منتقل شد و در آنجا زير نظر محمد عبده که در آنجا به تدريس مشغول بود، فقه و علوم ديني را آموخت. وي در مجالس و محافل سخنرانيهاي عبده شرکت ميکرد و به تدريج رابطهاي صميمانه ميان اين دو برقرار گشت. شکيب ارسلان در اين مدت سرودن شعر و همکاري با روزنامهها را آغاز نمود. (7)
شکيب ارسلان در سال 1305 ق/1887 م و پس از مرگ پدرش، جاي او را به عنوان فرماندار الشويفات گرفت. به علت موقعيت برجستهي خانوادگي با بسياري از علما و ادباي جبل عامل مراوده داشت. از جمله ميتوان به نامهاي افرادي همچون: شيخ احمد عارف الزين (اديب و مؤسس مجلهي عرفان در لبنان)، کامل الاسعد، سليمان الظاهر، علامه محسن امين، دکتر علي بدرالدين، علامه حسن يوسف، شاعر محمد علي الحوماني (اديب، مؤسس مجلهي العروبه در لبنان و عضو کنفرانس اسلامي در سال 1932م)، شيخ احمد رضا (شاعر و نويسنده)، شاعر محمد کامل شعيب العاملي (8) اشاره نمود. او دو سال پس از تصدي منصب فرمانداري الشويفات، يعني در 1308ق /1890 م جهت ديدار با استاد خود محمد عبده عازم مصر شد و در آنجا با شخصيتهاي بزرگ مصر مانند: سعد زغلول، خفني ناصف، احمد زکي، يعقوب صروف، و عمر طوسون آشنا گشت. (9) پس از آن شکيب ارسلان بين شهرهاي دمشق، قاهره و استانبول به رفت و آمد مشغول شد و در محافل شيخ طاهر المنيني مفتي شام، شيخ طاهر الجزايري، شيخ محمد عبده، سعد زغلول، سيد جمالالدين اسدآبادي و رشيد رضا حاضر ميگشت. (10) رشيد رضا در قرن بيستم پيشرو انديشهي تجدد اسلامي بود و همگام با محمد عبده و به پيروي از سيد جمالالدين اسدآبادي در راستاي عملي نمودن انديشهي تجدد اسلامي فعاليت ميکرد، همچنان که در قرن بيستم تفسيري نو از قرآن ارائه نمود که مشهور به تفسير المنار شد. (11) آشنايي با اين افراد و به ويژه آموختن در محضر سيد جمال منشأ جهتدهي به افکار و نظرات شکيب ارسلان شد.
شکيب ارسلان در سال 1310 ق/ 1892 م عازم فرانسه شد و در آنجا با شاعر معروف احمد شوقي آشنا شد. به هنگام صدور قانون اساسي عثماني در سال 1326ق/1908م و تأسيس مجلس نمايندگان در استانبول در سال 1327 ق/ 1909م شکيب ارسلان به عنوان نمايندهي منطقهي حوران در اين مجلس حاضر گشت. (12)
مهمترين و تأثيرگذارترين دوستي و رابطهي زندگي شکيب ارسلان دوستي با رشيد رضا بود. وي در 1313ق /1895م در بيروت با رشيد رضا ملاقات نمود و از آن پس روابط گرم و صميمانهاي بين آنها آغاز گشت که تأثير زيادي بر فعاليت و زندگي سياسي اين دو شخصيت داشت. (13) شکيب ارسلان در 1329ق / 1911م و به هنگام حملهي ايتاليا به ليبي، عازم آنجا شد و به ياري مجاهدان ليبيايي شتافت و با انتشار مقالات متعدد در نشريه المؤيد به دفاع از سرزمينهاي اسلامي در مقابل تجاوزات استعمارگران غربي پرداخت. (14) شکيب ارسلان به هنگام شروع جنگ بالکان، به عنوان سرگروه هيئتهاي هلال احمر مصر در اين جنگ حضور يافت و ضمن آگاهي يافتن از اسرار اين جنگ، مأموريت خود را به بهترين شکل ممکن انجام داد. وي همچنين ارتباطات و مناسبات خوبي با سياستمداران و دولتمردان عثماني داشت و به خوبي از صحنهي سياسي امپراتوري عثماني به ويژه در دوران سلطنت عبدالحميد و ظهور جمعيت اتحاد و ترقي آگاه بود. (15)
شکيب ارسلان به عنوان دبير کنگرهي سوريه و فلسطين که از 20 ذيحجه /25 اوت تا 18 محرم سال 1340-1339 (25 اوت تا 21 سپتامبر 1921) در ژنو منعقد گرديد و همهي احزاب فلسطين، سوريه و لبنان را نمايندگي ميکرد، برگزيده شد. (16) وي در دوران اقامت خود در برلين در 1303 ش/ 1924م جمعيهالشعائرالاسلاميه که اعضاء آن همهي ملتهاي مسلمان را نمايندگي ميکردند، تأسيس نمود. (17)
شکيب ارسلان از اوايل دههي 1920 م ساکن سوئيس شد و در حدود 25 سال در آنجا روزگار گذراند. (18) وي در اين مدت به عنوان نمايندهي کنگرهي سوريه و فلسطين در سازمان ملل متحد حضور يافت و از حقوق اين سرزمينها دفاع کرد. همچنين به کشورهاي عربستان سعودي، شوروي و اسپانيا سفر نمود. (19) وي پس از زيارت خانهي خدا در 1308 ق/ 1929 م و سفر به اسپانيا در 1309ق/ 1930 م سفرنامههاي اين دو کشور را منتشر کرد و پس از آن انتشار مجلهي الأمةالعربية به زبان فرانسوي را در ژنو از سر گرفت و کمکهاي زيادي به جنبشهاي استقلالطلبانه در تونس، الجزاير و مرکش انجام داد. (20)
پس از پايان جنگ دوم جهاني و اعلام استقلال سوريه و لبنان، شکيب ارسلان در 21 مهر 1325/ 13 اکتبر 1946 به وطن خويش بازگشت، اما مدت طولاني در آنجا اقامت نگزيد زيرا پس از ابتلا به خونريزي مغزي در 18 آذر 1325 /9 دسامبر 1946 دار فاني را وداع گفت. (21)
2. آثار
شکيب ارسلان از جمله انديشمندان و فعالان سياسي است که تأليفات متعددي از خود به جاي گذارد. وي در 1315 ش/ 1936م همهي تأليفات خود را گردآوري کرد تا به صورت کتاب چاپ نمايد اما دريافت که اين تأليفات در قالب حدود بيست جلد کتاب ميگنجد، بنابراين از چاپ آنها عذر خواست و همهي آنها را به وزارت خارجهي سوريه اهدا نمود. (22) مهمترين تأليفات او عبارتاند از: 1. حاضرالعالم الاسلامي، 2. لماذا تأخر المسلمون و تقدم غيرهم؛ 3. الحلل السندسية في الاخبار و الاثار الاندلسية، 4. الارتسامات اللطاف، 5. الوحدة العربيه، 6. النهضة العربية في العصر الحاضر و 7. تاريخ غزوات العرب في فرنسا و سوسيرا، و ايطاليا و جزائر البحر المتوسط. (23) در کنار اين آثار در حوزههاي ادبي نيز ميتوان به آثاري همچون الباکوره (اولين ديوان شعر وي) و کتاب مطالعاتي در زبان و ادب به علاوه مجموعه خاطرات و سفرنامههايي از سفر به کشورهاي مختلف (24) اشاره نمود. به علاوه او صدها مقاله در روزنامهها و مجلات گوناگون به چاپ رسانيد که «اولين آنها در سال 1877م در روزنامهي مصري الاهرام و آخرين آنها در دهم اکتبر 1946 در روزنامهي المستقبل چاپ آرژانتين» (25) منتشر شدند.انديشهي سياسي
شکيب ارسلان در دوراني ميزيست که بنيانهاي سنتي کشورهاي اسلامي، ناکارآمد جلوه ميکردند و ضعف مستمر اسلام در برابر رونق قدرتهاي غربي در حيطههاي فکري، اجتماعي، سياسي و نيز نظامي لزوم تمسک به غرب و دست شستن از آراء و معتقدات اسلامي را ناگزير مينمود. در زماني که انقلابهاي مردمي در کشورهاي اسلامي با قدرت سرکوب ميشد، ارسلان با انگيزهي مقابله با بنيادگرايي اسلامي از يک سو و تسليم محض در برابر غرب از سوي ديگر، در جبههي تجدد اسلامي قرار گرفت. انديشهي سياسي وي دقيقاً به همين دليل، به شدت اسلامي است.شکيب ارسلان معتقد به جايگاه والاي دين اسلام نه تنها در بعد معنوي و شخصي بلکه در عرصهي زندگي اجتماعي به خصوص سياسي بود. انتشار اسلام در نظر او نه به علت فتوحات نظامي بلکه مديون «انتشار قرآن و آباداني دلها به آن» (26) بود که به مسلمانان قدرتي معنوي» (27) بخشيد. وي شرط ظهور يک تمدن اسلامي را توجه و تلاش مسلمانان در جهت اجراي انديشههاي اسلام در عرصهي زندگي عمومي و نيز سياسي ميداند و در اين مسير خواستار نوعي نهضت اسلامي (28) است. او تمدن اعراب را در کنار ساير تمدنها قرار ميدهد اما اضافه ميکند که اعراب «تنها با اسلام به استقلال حقيقي دست يافتند». (29) بدين ترتيب او اسلام را عامل تحقق اصلاح، تغيير و پيشرفت ميدانست و در اين راه بر اهميت وحدت اسلامي تأکيد ميکند. به نظر او وحدت اسلامي مبتني بر دو اصل «حج... و خلافت» (30) است. ارسلان به ويژه نقش خلفاء عثماني را در احياء جايگاه خلافت اسلامي برجسته تعريف ميکند. با اين حال تأکيد ميکند که پس از دوران خلفاي راشدين «جز زماني کوتاه در دوران بنياميه در اسپانيا و بنيعباس در بغداد هيچ وقت اسلام نتوانسته تمدني خاص و مخصوص به خود ايجاد کند. بلکه در تمام دورههاي امت محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] کوششي ديده نشده که باعث توليد عقلي بزرگ گردد» (31) و اين نه گناه اسلام بلکه گناه مسلمانان است. چرا که دين حتي در مسيحيت همواره به عنوان عامل ترقيبخش عمل نموده است. بنابراين اوضاع مسلمانان بهبود نمييابد. مگر آنکه خود سعي در ارتقاء جايگاه خود داشته باشند. پس مسلماني در نظر شکيب نه منحصر به نماز و روزه بلکه مستلزم در نظر آوردن ساير معيارهاي رفتار اسلامي نيز هست وگرنه نميتوان انتظار پيشرفت داشت. هدف و آرزوي اصلي شکيب ارسلان از مطرح کردن تمامي اين انديشهها، کمک به «ظهور دولتي اسلامي در قد و قوارهي قدرتهاي بزرگ»، (32) بود.
علل عقبماندگي مسلمانان
شکيب ارسلان اعتقاد دارد که مسلمانان در قرن بيستم ميلادي در اوج ضعف و انحطاط به سر ميبرند. آنها غالباً در سرزمينهاي خود از ديگر ساکنين اين سرزمينها عقب ماندهتر هستند، در حالي که از همان امکانات برخوردارند. (33) علل پيشرفت مسلمانان در گذشته، به طور کلي به دين اسلام باز ميگردد که عربها از طريق آن، از هم گسيختگي به وحدت، از جاهليت به مدنيت و از بتپرستي به خداپرستي رسيدند و با کسب عزت، افتخار و ثروت، در نيم قرن، قسمت اعظمي از کرهي زمين را فتح نمودند. قرآن خلقت ديگري به آنها بخشيد و آنها را از جزيرهي خود خارج ساخت در حالي که در يکي از دستهاي خود کتاب و در دست ديگر شمشير داشتند. (34) همانگونه که پروردگار هم بشارت داده است اگر قومي در خود دگرگوني به وجود آورد خداوند هم در اين دگرگوني به آنها کمک خواهد کرد، بر همين اساس، عربها در خود دگرگوني ايجاد نمودند و خداوند نيز خيرات خود را بر آنان نازل نمود. (35)امروزه بيشتر مسلمانان آن شور و نشاط و پويايي نياکان خود را از دست دادهاند، اما در مقابل، اين غربيها هستند که اين خاصيت را به دست آورده و براي وطن، جان و مال خود را مبذول مينمايند. (36) مسلمانان در حال حاضر خواستار حفظ استقلال خود هستند. بدون اينکه در اين راه جانفشاني و فداکاري نمايند و اموال خود را در اين راه خرج نمايند. (37) و واجب ديني خود را در خصوص پرداخت زکات ادا کنند. اين امر در قضيهي درگيريهاي خونين ميان فلسطينيان و يهوديان در سال 1929 م به خوبي آشگار گشت و بنا به گفتهي وي ميزان کمکهاي يهوديان به همنوعان خود يک ميليون پوند بود در حالي که اعراب تنها 13 هزار پوند يعني به اندازهي 1.2 درصد کمکهاي يهوديان بود. (38) حال آنکه يهوديان در سراسر جهان جمعيتي بسيار کمتر از عربها داشتند. (39)
از مهمترين علل عقبماندگي مسلمانان از ديدگاه شکيب ارسلان، جهل است. او اين جهل را در درجهي اولي «جهل به شريعت» (40) تعريف ميکند. به طوري که (مسلمانان) سفسطه را به عنوان امري مسلم به حساب آورده و نميتوانند، جواب مشخص و دقيقي به آن بدهند. علاوه بر اين، از بزرگترين علل عقبماندگي مسلمانان، علم ناقص است که از جهل خطرناکتر ميباشد؛ که «ابتلاؤکم بجاهل خير من ابتلاؤکم بشبه عالم» (41) (ابتلاء شما به شخص جاهل بهتر از ابتلاء به شبه عالم است)؛ زيرا که اگر پروردگار رهبر و پيشوايي براي شخص جاهل معين کند از او اطاعت خواهد کرد و به فلسفهورزي دست نخواهد زد اما صاحب علم ناقص، نميداند و قانع نميشود که نميداند. او به خصوص مسلمانان را دعوت به يک «نهضت علمي» ميکند و در اين راه به حوزههاي مختلف علم از طب و صنعت گرفته تا ادبيات و روزنامهنگاري توجه ميکند. (42)
از ديگر اسباب عقبماندگي مسلمانان فساد اخلاق ميباشد که فضايل سفارش شده در قرآن و انگيزههايي که پيشينيان اين امت با خود به همراه داشتند را از بين ميبرد؛ انگيزههايي که توسط آنها به رستگاري رسيدند. اين در حالي است که اخلاق در تکوين ملتها، بالاتر از هر دانشي قرار ميگيرد. از جمله بزرگترين عوامل به قهقرا کشيده شدن مسلمانان، فساد اخلاق حکام آنها ميباشد. آنها گمان ميکنند که ملتها آفريده شدهاند تا بازيچهي دست آنها شده و با خود رأيي خاصي کارهاي مورد نظر خود را در تعامل با آنها به پيش ببرند. اين انديشه در دورهي آنان آن قدر راسخ گرديد که با اشخاصي که ميخواستند با پند و اندرز آنها را به راه صحيح رهنمود سازند، به شدت برخورد کردند تا براي ديگران درس عبرت شود. (43)
از عظيمترين عوامل عقبماندگي مسلمانان ترس و بزدلي ميباشد، در حالي که آنان در سابق در شجاعت و بيتفاوتي نسبت به مرگ در ميان ملل ديگر مشهور و معروف بودند. اما اکنون به جز عدهاي از آنها، از مرگي ميهراسند که ترس از آن با ايمان به اسلام در يک قلب نميگنجد. تعجبآور است که غربيهاي تجاوزکار در حين تجاوزات خود، از مرگ هيچ هراسي به دل راه نميدهند، اما از سوي ديگر مسلمانان در دفاع از سرزمين خود، اين بيم و هراس را به همراه خود دارند. به ترس و بزدلي مسلمانان، يأس و نااميدي از رحمت الهي نيز اضافه گشته است، به طوري که بعضي از آنها به اين انديشه ايمان دارند که غربيها در هر حالتي از آنها بالاترند و هيچ راهي براي مقابله و رويارويي با آنها وجود ندارد و هر گونه مقاومت در برابر آنها عبث و بيهوده ميباشد. اين انديشهها و اعتقادات به تدريج در اذهان مسلمانان در هنگام مقابله با اروپاييان رسوخ پيدا کرده و به يک باور تبديل شده است. (44)
از ديگر علل عمدهي عقبماندگي و انحطاط مسلمانان، اصرار بر انديشههاي قديمي و سنتي است (انديشهي جامدين)، همانگونه که آفت اسلام، گروهي هستند که خواهان لغو نمودن همهي سنتهاي قديمي بدون در نظر گرفتن موارد مفيد و زيانآور آن هستند (جاحدين) بر همين اساس اشخاص ارتجاعي که مخالف هر گونه تغييرات بوده و وارد کردن کوچکترين تعديل در اصول آموزشي اسلام را برنميتابند، نيز آفت دين اسلام به حساب ميآيند. اينان که جامدين هستند، تصور ميکنند که نظام آموزشي نوين توسط کفاره تدوين شده است. از سوي ديگر عدهاي بيدين، به دنبال غربزده کردن مسلمانان و خالي ساختن آنها از ويژگيها و خصلتهاي منحصر به فرد خود، مجبور ساختن آنها به فراموش کردن گذشتهي خود و بيهويت نمودن آنها هستند. اما از سوي ديگر، اروپاييها به دنبال حفظ مليت، زبان، فرهنگ و آداب و رسوم خود هستند. (45)
مرتجعان راه راه براي دشمنان تمدن اسلامي همواره نمودند، دشمناني که اعتقاد دارند علت اصلي عقبماندگي جهان اسلام، تعاليم دين اسلام ميباشد. اين اشخاص علت اصلي انحطاط مسلمانان هستند، زيرا اسلام را تنها به عنوان دين آخرت معرفي نمودند، در حالي که اسلام دين دنيا و آخرت ميباشد و اين امر مزيت اسلام بر اديان ديگر به حساب ميآيد. اشخاص مرتجع جنگ را عليه علوم طبيعي، رياضيات، صنعت و فنون مختلف به بهانهي اينکه علوم کفار به حساب ميآيند به راه انداختهاند و جهان اسلام را از ثمرات اين علوم محروم ساختند. ما به اشتباه تمام تلاش خود را صرف علوم ديني و بحثهاي اخروي نموديم و با اين عمل، موضوع خود را نسبت به ساير ملل جهان تضعيف کرديم، تا اينکه کار بدانجا کشيد که غربيها تمام امور جهان را به دست گرفتند و تلاش نمودند که ما را از دين خود جدا نمايند. (46)
کساني که ادعا ميکنند اسلام قادر به تأسيس تمدن مخصوص به خود نيست و به وضعيت کنوني جهان اسلام استناد ميکنند، سخت در اشتباهاند. اين خرافاتي است که دشمنان اسلام در خارج و داخل آن را تبليغ ميکنند. دشمنان خارجي در پي غربزدهکردن مسلمانان هستند و دشمنان داخلي نيز خواستار اين هستند که بذرهاي الحاد را در جهان اسلام بکارند. ما منکر تأثير دين در تمدن نيستيم، اما اين امر دين به عنوان ميزان سنجش تمدن قرار بگيرد را رد ميکنيم. زيرا که ممکن است تأثير دين در بين ملتي تضعيف گردد و آنها از قيد و بندهاي ديني خارج شده و به فساد اخلاقي و در نهايت فروپاشي ميرسند. در اين حالت، فساد اخلاق علت فروپاشي است و دين هيچ مسئوليتي ندارد. همچنين عوامل خارجي غيرمنتظرهي زيادي تأثيرگذار ميشود و بر بنيادهاي تمدني که اديان آنها را پايه گذاشتهاند غلبه مييابند و اساس و بنياد آنها را نابود مينمايند و اين امر به قصور و کوتاهي دين مربوط نميشود. عقبماندگي مسلمانان در قرون اخير به دين مربوط نيست، بلکه از جهل نسبت به دين و عدم اجراي احکام آن ناشي ميشود. (47)
از بزرگترين علل انحطاط مسلمانان در عصر اخير فقدان اعتماد به نفس ميباشد که يکي از شديدترين بيماريهاي اجتماعي و آفات روحي به حساب ميآيد که مبتلايان را به کام فنا ميکشاند.
جوامع اسلامي پيشرفت نميکنند، زيرا که اغلب مسلمانان اين جوامع اعتقاد دارند آنها توانايي هيچ کاري ندارند و به درد هيچ چيز نميخورند، اگر تلاش کنند و يا در خانه بنشينند، هيچ فرقي نميکند و قادر به رويارويي با اروپاييان نيستند. آنان چگونه ميتوانند با غربيها به رقابت بپردازند، در حالي که معتقدند پيروزي نهايي با اروپاييان خواهد بود. طبقهاي که نام روشنفکر را به خود مينهد، اين اعتقاد را در انديشهي مردم عادي تثبيت کرده و بدين وسيله يأس و نااميدي را در جامعه رواج دادند. آنان اين اعتقاد را رايج ساختند که تلاش براي هماوردي با اروپا در زمينههاي مختلف علمي و صنعتي بيهوده و عبث ميباشد و رسيدن به آنها امري محال است، زيرا مسلمانان از يک نژاد و اروپاييان از نژاد ديگري هستند و از برتري غربيها هيچ گريزي نيست. (48)
در نهايت ميتوان گفت بر مسلمانان واجب است که به پا خيزند و راه خود به سوي پيشرفت را باز نمايند و با تکرار افتخارات گذشته به بالاترين مدارج برسند، همان گونه که ديگر ملتها نيز همين راه را در پيش گرفته و به ترقي دست يافتند. مهمترين چيز در اين راه «زکات و جهاد در مال و جان در راه خدا» (49) ميباشد. بدون فداکاري، مسلمانان به پيشرفت و ترقي دست پيدا نخواهند کرد. مسلمانان بايد با مبذول نمودن تمام تلاش و کوشش خود راه اروپاييان، آمريکاييها و ژاپنيها در علم و ترقي را در پيش بگيرند. اما با وجود اين، اصول دين خود را حفظ نمايند، همانگونه که آنان نيز با وجود پيشرفت، دين خود را حفظ نمودند. (50)
خلافت اسلامي و تفاوت با پادشاهي
شکيب ارسلان معتقدند است خلافت اسلامي «رکن استوار وحدت اسلامي» (51) است. به نظر او همهي مسلمانان به جز خوارج و معتزله بر وجوب انتصاب خليفه جهت پاسداري از دين و دنيا هم عقيده هستند. اين منصب، سلطهي روحي و سلطهي دنيوي را در خود جمع کرده است. بنابراين خلافت يکي از روشهاي بيهمتا در نظامهاي حکومتي است که مسلمانان و غير مسلمانان را در کنار هم گرد ميآورد. به اين ترتيب که هرچند برخي از خلفا با محترم داشتن اسلام، سبب ترغيب مردم به اسلام شدهاند اما «أيده نشده [است] که حتي يک بار نصاري يا يهود را در قبول دين اسلام مجبور کرده باشند». (52) هرچند در عمل شاهد استبداد حکومتي نيز بودهايم. با اينکه کساني که به رياست دولت اسلامي رشيده و ولايت امور مسلمين را بر عهده ميگيرند، نام خليفه بر آنها اطلاق ميشود، اما با اين حال شرايط خلافت فقط در خلفاء راشدين موجود بود و پس از اين دوران، خلافت تنها در پادشاهان فرصتطلب و سمج که به دو دستهي مستبد عادل و مستبد ظالم تقسيم ميشوند خلاصه شده است. چيزي که موجب گشت مسلمانان از اين پادشاهان اطاعت و پيروي نمايند، ترس از ايجاد فتنه و آشوب در داخل و تهاجم بيگانگان خارجي بود. (53)به هر حال اسلام از نظر شکيب به علت وجود مقام خلافت با ديگر نظامهاي سياسي تفاوت دارد. او معتقد است: «روح دموکراسي، حکومت نمايندگي و نظام شورا در اسلام ريشه دارد» (54) و نه در غرب. خلافت در اسلام، پادشاهي و سلطنت نيست، بلکه ولايت عام امت براي هدايت آنها به دين حنيف، حمايت از ضعيف در برابر قوي در داخل و صيانت اسلام و دفع متجاوزان خارجي ميباشد و بدون اراده و قبول امت اسلامي منعقد نميشود. (55) به عقيدهي ارسلان، خليفه اگرچه در امر و و نهي - با شرط مشاوره با اهل حل و عقد - با مقام پادشاه همانندي دارد ولي از زندگي رفاهآميز و ابهت مقام پادشاهي برخوردار نيست. (56) خلافت اسلامي با روح دموکراتيک خود بر دو اصل مبتني است: اصل شورا و اصل برابري.
1. شورا
يکي از اصولي که نظام خلافت در اسلام بر آن مبتني است، اصل تکوين حکومت بر اساس خواستههاي ملت ميباشد، و اصلي است که اسلام در آغاز آن از ساير نظامهاي سياسي آن زمان پيشي گرفت و آن گونه که بسياري از اروپاييان و مسلمانان ناآگاه از تاريخ اديان اعتقاد دارند، اين اصل برگرفته از غرب نيست. ديدگاه اسلام در اين امر بسيار واضح و آشکار است و حکومت خلفاء راشدين يک حکومت مردمي محض و دموکراسي ناب بود که آنها را از حکومت پادشاهي مطلقه دور ميساخت. قرآن نيز درباره به صراحت بيان نموده است: «و در کارها با آنها مشورت کن». (57) و همچنين «کارهايشان به صورت مشورت در ميان آنهاست». (58)از ديدگاه شکيب ارسلان سلطهاي که خليفه از آن برخوردار ميگردد از ملت برگرفته شده است و او بدون حمايت ملت هيچ سلطهاي ندارد. (59) بنابراين شورا دستوري است که خداوند آن را واجب ساخته و در قرآن فرموده است: «و کارها با آنها مشورت کن». (60) و نيز «و کارهايشان به صورت مشورت در ميان آنهاست.» (61) بر همين اساس پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و خلفاي راشدين همهي کارها را با شورا به پيش ميبردند. هر کسي که ميخواهد ديدگاه اسلام را در مورد شورا بداند، بايد در زندگي چهار خليفه تأمل نمايد. (62)
به اعتقاد شکيب ارسلان در حال حاضر نيز اميران و شيوخ قبايل عرب بدون مشورت و شورا هيچ عملي را انجام نميدهند زيرا اعتقاد دارند که شورا از جمله دستوارت مهم الهي است. همهي حکومتهاي اسلامي نيز بالفطره دموکرات و شورايي هستند و استبداد در آنها يک امر تصادفي و زودگذر ميباشد که نمونهي آنها حکومت فعلي ترکيه است. (63)
2. برابري
شکيب ارسلان معتقد است يک دين نميتواند الهي و آسماني باشد و ملتهاي مختلف از هر قوم و نژادي به آن روي بياورند مگر اينکه اين دين بر اساس يک قاعدهي مقدس يعني قاعدهي برابري بنا نهاده شده باشد. از آنجايي که بر اساس عقيدهي اسلامي، انسانها همگي برخوردار از کرامت انساني و صرفنظر از رنگ و نژاد و قوم، برابر هستند، پس در مقام مشورت، هيچ ديدگاهي بر ديدگاه ديگر برتري ندارد و اين همان دموکراسي حقيقي متجلي در اسلام است. چهرهي واقعي اسلام را ميتوان در اين آيه مشاهده کرد:«اي مردم! ما شما را از يک مرد و زن آفريديم و شما را تيره و قبيله قرار داديم تا يکديگر را بشناسيد؛ گراميترين شما نزد خداوند باتقواترين شماست؛ خداوند دانا و آگاه است». (64)
پروردگار تعالي ميفرمايد که خلقت بشر از يک پدر و مادر صورت گرفته و آنها در ملتها و قبايل مختلف قرار گرفتند تا بيشتر با هم آشنا گردند ولي مزيت هر کس به تقواي اوست. با اين آيه اسلام منتشر گشت و مسلمانان تحت لواي دموکراسي حقيقي، نيمي از جهان را فتح کردند و ملتهاي مختلف به اسلام روي آوردند. (65)
شکيب ارسلان با ذکر احاديث مختلف نشان ميدهد که اسلام، ملت و دولتها را از افتادن در دام تعصب بيهوده برحذر داشته است. اسلام در راه بر روي مسلمانان بازگذاشته تا عرب شوند. هر کس زبان قرآن را بياموزد عرب است، عربيت يک زبان است و قوم و نژاد نيست، هر کس قرآن را بياموزد، زبان مبين عربي را هم ياد گرفته است. وي مزيت تاريخي عربها را در زمان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را رد ميکند و مينويسد: شريعت اسلامي امت عرب را به عنوان امت رسولالله و داراي بهترين فضيلتها ميشناسد، اما اين امر آن را از قاعدهي برابري بين همهي امتها در دين اسلام خارج ميسازد. شکيب ارسلان با ذکر آيات و احاديثي بر فضيلت و احترام عربها تأکيد مينمايد و اظهار ميداد که احاديث موجود همه بر فضيلت و وجوب دوستي با عربها صحه ميگذارند، زيرا کلام خدا نيز به زبان عربي نازل شده است. اما از سوي ديگر وي با ذکر احاديث ديگر مثل «اگر علم در ثريا آويزان باشد مرداني از انباء فارس بدان دست مييابند». (66) به فضيلت اقوام ديگري نيز اشاره مينمايد و مينويسد:
«بر اساس قاعدهي برابري مقدس، همبستگي اسلامي به صورت بارزي نمودار گشت و آن قدر چشمگير بود که باعث شگفتي انديشمندان علوم اجتماعي و مورخان اروپايي گشت و اين امر نتيجهي اين فرمودهي الهي است: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ». (67)
خليفه يا اميرالمؤمنين يک شخص مقدس و غير مسئول مانند پاپ در نزد مسيحيان نميباشد و داراي يک مزيت شخصي نسبت به ساير مردم نيست و در صورت اشتباه و خطا خود را مقيد و محدود ميسازد. هيچ کدام از خلفاي راشدين برخلاف پادشاهان به اين فکر نبودند که خلافت را به فرزندان خود واگذار نمايند بلکه هميشه خواستار اين بودند که مسئوليت اين وظيفهي سنگين از دوش آنان برداشته شود. (68)
نظام حکومتي اسلامي بر اساس دستورات الهي و خط مشي انبياء اداره ميشود و هيچ فرقي ميان خليفه و اهل حل و عقد و مردم عادي در برابر دستورات الهي نيست. (69)
شکيب ارسلان در مقايسهي نظام خلافت و نظامهاي مبتني بر قانون در دورهي معاصر مينويسد: خليفه در نزد اهل سنت معصوم نميباشد و با تودههاي مردم برابر است و بر آنها هيچ برتري ندارد. خليفه مقيد و پايبند به شوراست و نميتواند در ادارهي امور استبداد و خودرأيي داشته باشد. شايد بعضيها اعتقاد داشته باشند که بعضي از پادشاهان عصر حاضر نيز به قوانين اساسي که ملتها آن را تدوين کردند، پايبندند و نميتوانند به صورت استبدادي حکومت کنند. در اين اعتقاد که ملتهاي معاصر پادشاهان را مقيد ساختند، هيچ بحث و مناقشهاي وجود ندارد، اما بين اين پادشاهان و خلفاي راشدين تفاوتهاي بزرگي وجود دارد، زيرا که پادشاهان معاصر در قبال رفتارهاي شخصي خود مسئول نيستند، اما در اسلام خلفا مانند ساير مردم مسئوليت دارند. فرق ديگر اين است که خلفا در نهايت سادگي روزگار ميگذراندند، به طوري که هيچ کس قبل و بعد از آنها به اين سادگي زندگي نکرده بود. در حالي که پادشاهان و رؤساي جمهور در دوران اخير با ناز ونعمت زندگي ميکنند، و هيچ کس به پاي زندگي رفاهآميز آنها نميرسد. (70)
ادامه دارد...
پينوشتها:
1. عضو هئيت علمي بنياد دايرةالمعارف اسلامي.
2. پژوهشگر علوم سياسي.
3. يوسف ايبش، «الامير شکيب ارسلان: رائد التجدد الروجي والاجتماعي»، مجلهي قضايا عربيه، سال هفتم، شمارهي سوم، مارس 1980 م، ص 93.
4. «شکيب ارسلان»، الشرق العربي، در:
http://www.asharqalarabi.org.uk/center/rijal-shakib.htm, (4 June 2011).
5. ظاهر محمد صکر الحسناوي، شکيب ارسلان، الدور السياسي الخفي، بيروت: دار الريس للکتب و النشر، 2002 م، ص 23.
6. محمد شفيق شيا، شکيب ارسلان مقدمات الفکر السياسي، بيروت: معهد الانماء العربي، 1982م، صص 52-51.
7. ظاهر محمد صکر الحسناوي، پيشين، ص 25.
8. نجيب البعيني، «امير البيان شکيب ارسلان و اعلام من جبل عامل»، مجلهي العرفان، شمارهي 775 و 776، تير 1372، صص 188- 173.
9. صالح زهرالدين، موسوعة رجالات من بلاد العرب، بيروت: المرکز العربي اللأبحاث و التوثيق، 2001م، ص 295.
10. عبدالوهاب الکيالي، موسوعة السياسة، بيروت: المؤسسة العربية للدراسات و النشر، الجزء السادس، 1983م، ص 488.
11. ر. ک.، محمد علي ابوشعيشع، «بررسي فتواي رسيد رضا در مورد ترجمهي قرآن مجيد»، ترجمهي عباس امام، مجلهي ترجمان وحي، شمارهي 17، پاييز و زمستان 1382، صص 119- 78.
12. شکيب ارسلان، تاريخ الدوله العثمانيه، بيروت: دار کثير للطباعة و النشر و التوزيع، 2001م، مقدمه، ص 16.
13. ظاهر محمد صکر الحسناوي، پيشين، ص 28.
14. شکيب ارسلان، پيشين، ص 16.
15. همان، صص 17-16.
16. عبدالوهاب الکيالي، پيشين، ص 488.
17. شکيب ارسلان، پيشين، ص 17.
18. زکي محمد مجاهد، اعلام الشرقية في المائة الرابعة عشرة الهجرية، الجزء الثاني، بيروت: دارالغرب الاسلامي، 1994م، ص 894.
19. شکيب ارسلان، تاريخ غزوات العرب في فرنسا و ايطاليا و جزائر البحر المتوسط، بيروت: مکتبه الحياة، 1983م، مقدمه، ص 13.
20. شکيبارسلان، تاريخ الدوله العثمانيه، پيشين، ص 18.
21. ظاهر محمد صکر الحسناوي، پيشين، ص 42.
22. شکيب ارسلان، تاريخ غزوات العرب في فرنسا و ايطاليا و جزائر البحر المتوسط، پيشين، ص 14.
23. شکيبارسلان، تاريخ الدوله العثمانيه، پيشين، صص 20-19.
24. براي اطلاعات بيشتر ر. ک.، سامي الدهان، الامير شکيب ارسلان حياته و اثاره، مصر: دارالمعارف، چاپ دوم، 1960م، صص 101-62. نيز: خيرالدين الزرکلي، موسوعه الاعلام، بيروت: دارالعلم للملايين، جلد سوم، چاپ دهم، 1992م، ص 173.
25. «شکيبارسلان»، پيشين.
26. محمد شفيق شيا، پيشين، ص 146.
27. همان.
28. همان، ص 147.
29. شکيبارسلان، حاضر العالم الاسلامي، بيروت: دارالفکر، جلد دوم، 1971م، ص 119.
30. همان، ص 138.
31. لوتروپ ستودارد، امروز مسلمين يا عالم نو اسلام، حاشيهنويسي: شکيب ارسلان، ترجمهي سيد احمد مهذب، تهران: شرکت طبع کتاب، چاپ دوم، 1321، ص 284.
32. همان، ص 249.
33. شکيبارسلان، لماذا تأخر المسلمون و لماذا تقدم غيرهم، بيروت: بينا، بيتا، ص 39.
34. همان، ص 41.
35. همان، ص 43.
36. همان، صص 46- 45.
37. همان، ص 47.
38. يوسف ايبش، پيشين.
39. شکيبارسلان، لماذا تأخر المسلمون و لماذا تقدم غيرهم، پيشين، ص 50.
40. لوثروب ستووارد، حاضر العالم الاسلامي، ديدگاه و حاشيه نويسي: امير شکيب ارسلان، بيروت: دارالفکر العربي، جلد اول، 1925م، ص 119.
41. يوسف ايبش، پيشين، ص 94.
42. ر. ک.، شکيب ارسلان، «نهضه العرب العلميه في القرن الاخير»، مجلهي المجمع اللغه بدمشق، سري پانزدهم، شمارهي 11 و 12، دمشق، شعبان 1، صص 433- 415.
43. شکيب ارسلان، لماذا تأخر المسلمون و لماذا تقدم غيرهم، پيشين، صص 76-75.
44. همان، ص 77.
45. همان، صص 89- 88.
46. همان، صص 102- 101.
47. همان، ص 119.
48. همان، صص 142-141.
49. يوسف ايبش، پيشين، ص 96.
50. همان، صص 164-163.
51. محمد شفيق شيا، پيشين، ص 138.
52. لوثروب ستودارد، پيشين، زيرنويس ص 24.
53. يسري محمد محمد خميس البنا، الآراء الکلامية و الفلسفية عند الامير شکيب ارسلان، القاهره: مکتبة التقافة الدينية، 2006، م، صص 78-77.
54. شکيب ارسلان، «الديموقراطيه الحقيقه في الاسلام»، مجلهي المنار، شمارهي 470، خرداد 1307، ص197.
55. شکيب ارسلان، حاضر العالم الاسلامي، پيشين، ص 240.
56. شکيب ارسلان، «الديموقراطيه الحقيقه في الاسلام»، پيشين، ص 240.
57. وَ شَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ، آل عمران (3): 159.
58. وَ أَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ، شوري (42): 38؛ شکيب ارسلان، حاضر العالم الاسلامي، پيشين، مجلد 1، ص 241.
59. شکيب ارسلان، همان.
60. وَ شَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ، آل عمران (3): 159.
61. وَ أَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ، شوري (42): 38.
62. يسري محمد محمد خميس البنا، پيشين، ص 250.
63. شکيب ارسلان، حاضر العالم الاسلامي، پيشين، ج4، ص 70.
64. يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَى وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ. حجرات (49): 13.
65. شکيب ارسلان، حاضرالعالم الاسلامي، پيشين، ج4، ص 157.
66. لو علق العلم بالثريا لناله رجال من فارس.
67. همانا مؤمنان با يکديگر برابرند؛ حجرات (49): 10. شکيب ارسلان، حاضر العالم الاسلامي، پيشين، ج4، صص 158- 157.
68. همان.
69. همان.
70. يسري محمد محمد خميس البنا، پيشين 245- 244.
عليخاني، علياکبر، و همکاران (1390)، انديشه سياسي متفکران مسلمان؛ جلد يازدهم، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگي و اجتماعي، چاپ اول.