نویسنده: علی اشرفصادقی (1)
(پیشنهادی تازه برای قرائت و معنی آن)
در گلستان شیخ، در حکایت هشتم از باب ششم، بینی به گویش شیرازی آمده که براساس نسخههای مورد استفادهی غلامحسین یوسفی (2) آن را چنین میتوان خواند:
پِرِ هَفتا ثَله جُونی میکُند *** عَشغِ مقری وَخُی بنی چِشِ رُوشت
Per-e haftâ ɵala Ĵuni mikonk
ašγ-e moqri va xoy beni češ-e rušt
معنی: پیر هفتاد ساله جوانی میکند، عاشق کور در خواب بینی (یا ببیند) چشم روشن را.
کلمهی پیر با آنکه با یاء معلوم، یعنی pīr تلفظ میشده، اما ī بلند آن به e، در مرحلهی قدیمتر: i، کوتاه شده است. هفتا مخفف هفتاد است و املای هفطا در بعضی نسخهها معرف تلفظ خاصی نیست. «ثَله» نیز معادل «سالهی» فارسی است. این کلمه مستقیماً از ɵard فارسی باستان گرفته شده و ɵ این زبان را حفظ کرده است. از 9 نسخهی معتبر مورد استفادهی یوسفی، تنها در دو نسخه به جای ثله، تله و در یک نسخه سله آمده است. این ضبطها نشانهی تحول تدریجی ɵ به t و s است. جونی کوتاهشدهی جُوانی است و میکُند فشردهشدهی میکُنَد است. در مثلثات سعدی نیز دو بار کُنَد به شکل کُند و در بعضی نسخهها به شکل «کاند» به کار رفته است. (بیتهای 12 و 13)
در مصراع دوم سه بلکه چهار کلمهی اوّل محل اشکال است. عَشغ به دلیل داشتن «ع» مسلماً یک کلمهی عربی است. چنانکه در مورد «کند» دیدیم هجای CVC (یعنی صامت به اضافهی مصوت به اضافهی صامت) در صورتی که مصوت هجا a باشد به CC، یعنی دو صامت پیاپی تبدیل میشود و هجای nad به nd بدل شده، همچنانکه جامگ در مثلثات به جُمغ و زادَگ در غزل ملمّع ناصر خطیب به زَدغ بدل شده است. بنابراین میتوان تصور کرد که عَشغ نیز مبدل عاشِق یا عاشَق (طبق نسخهی گ که آن را عَشَغ ضبط کرده است) میباشد که «ق» آن مطابق الگوی کلمات شیرازی مختوم به γ به «غ» بدل شده است. ضبط این کلمه در سه نسخه از نسخههای یوسفی به صورت آشخ، اَشخ واَشخ نشان دهندهی تبدیل γ به x بعد از صامت بیواک š است، چنان که در کلمات گُشخ = گوشه، از gōšγ و خُشخ = خوشه، از xōšγ که در اشعار شمس پُسِ ناصر نیز به کار رفته دیده میشود. شمس پس ناصر عاشق را به صورت عَشِق به کاربرده است، رک. ماهیار نوابی 1375، ص 43، بیت 7. نیز رک. ماهیار نوابی 1361، ص 4 (= ماهیار نوابی 1377، ص 260 و 265). امروز در گویشهای فارس این کلمه به صورت ašeq ، âšoq ، âšex و âšek تلفّظ میشود. اینکه سعید نفیسی عشغ را مبدل خشک دانسته و مورد تأیید ماهیار نوابی هم قرار گرفته توجیه آوایی ندارد و مطلقاً نادرست است، زیرا اوّلاً در هیچ یک از نسخهها روی «ع» ضمه گذاشته نشده، ثانیاً دلیلی ندارد که x یا h – اگر تلفظ کلمه را در مرحلهی قدیمتر زبان شیرازی یا پهلوی hu/ošk بدانیم – به «ع» عربی بدل شود. ثالثاً ضبط اَشخِ و آشخه در دو نسخه نشان میدهد که این کلمه اسم است و به کلمهی بعد از خود اضافه شده است.و حال باید دید کلمهی مُقری که مضافالیه عَشغ است به چه معنی است. مقری اسم فاعل از اقراء به معنی خواندن قرآن است. بنابراین معنی مقری و قاری یکی است، اما تردیدی نیست که مقری در اینجا به این معنی به کار نرفته است. ظاهراً کلید حل این معما در زبان تاجیکی معاصر نهفته است که در آنجا قاری به معنی کور است (رک. صادقی 1370، ص 19). علت اینکه قاری در این بخش از قلمرو زبان فارسی به معنی کور به کار رفته ظاهراً این است که در ادوار گذشته بعضی از قاریان نابینا بودهاند. این نابینایان به دلیل داشتن حافظهی قوی قرآن را در حافظه داشتهاند و چون کار دیگری از آنان ساخته نبوده مقریگری را انتخاب میکردهاند. مؤیّد این نکته ترکیب «کورِ مقری است» که غیاثاللغات و اَنندراج آن را به معنی «حافظ نابینا که کودکان را خواندن قرآن میآموزد» ضبط کردهاند. بنابراین مقری در بیت مورد نظر به معنی مطلق نابینا و صفت عَشغ (عاشق) است و با کلمهی مُقلهی عربی به معنی کاسه و کرهی چشم، شامل سیاهی و سپیدی آن (نظر سعید نفیسی) ارتباط ندارد. در تأیید معنی کور برای مقری این نکته قابل ذکر است که در یکی از نسخههای یوسفی نیز به جای عشغ مقری، کور مقری آمده است. در مثلثات میبینیم که کلمات فارسی وعربی مختوم به های غیرملفوظ در شیرازی با a پایانی تلفظ میشدهاند نه با e که بتواند به i بدل شود. اگر «ل» کلمهی مقله در شیرازی به «ر» بدل شده بوده «ـه» پایانی آن باید به همین صورت نوشته و با a تلفظ میشده است نه با املای «ی» و تلفظ i. نکتهی دیگر اینکه کلمهی مقله در فارسی، و احتمالاً در گویشهای ایرانی، کاربرد چندانی نداشته است. تنها شاهدی که در لغتنامه برای این کلمه آمده از نظامی [در هفت پیکر، چاپ وحید دستگردی، ص 276) است. در بانک واژگان فارسی گروه فرهنگنویسی فرهنگستان زبان و ادب فارسی نیز غیراز مواردی که شاعر یا نویسنده به مناسبت ذکر نام ابنمقله، مقله را به کاربرده و میان این دو کلمه جناس ایجاد کرده است، تنها 5 شاهد زیر یافت شد: دیوان سنایی، تصحیح مدرس رضوی، ص 84؛ روحالارواح سمعانی، ص 499؛ جوامعالحکایات، تصحیح محمد معین، ج 2، ص 163؛ بحرالفواید، ص 364؛ نفایس الفنون، چاپ سنگی، تهران 1316ق، ص 38.
کلمهی بعد از مقری در نسخهها به صورت «وَخُی»، «وخی»، «وخوی»، «فخی» و «قخُی» ضبط شده که صورت اخیر تصحیف «فَخُی» یا «فَخُی» است که در چاپ فروغی به صورت «ثخی» (با نسخه بدل «قخی») ضبط شده و در چاپ رِهاتسِک (هندوستان 1888) نیز با ضبط «ثخی» آمده است. با آنکه در هیچ یک از نسخههای خطّی و چاپی این کلمه به صورت «خو» ضبط نشده، شارحان گلستان آن را به خواب ترجمه کردهاند و یوسفی به پیروی از پیشنهاد ماهیار نوابی در متن خود (ص 153) آن را به صورت «خَو» ضبط کرده است. احتمال اینکه خُی به معنی خواب باشد بسیار زیاد است، اما معلوم نیست چرا «خواب» یا صورت تحول یافتهی آن «خُو» به «خُی» بدل شده است. تنها شاهد این تبدیل تلفظ این کلمه در تداول مردم دوان (دوان در 12 کیلومتری شمال کازرون و کازرون در 120 کیلومتری جنوب غربی شیراز است) به صورت خِی xey است که w در آن به y بدل شده است (رک. سلامی 1381، ص 228). چنانکه در بیت 3 غزل قطب شیرازی و بیت 12 ناصر خطیب خواهیم دید (3) کلمهی شب که در بسیاری از گویشها به بصورت šow تلفظ میشود در این گویش به «شِو» بدل شده است. ضبط «و» یا «قـ» به جای «و» در «وخی» تلفظی است که f یا β تلفظ میشده و در ضبط «فسعدی» در بیت 18 مثلثات نیز دیده میشود.
کلمهی «بنی» در همهی نسخههای یوسفی به همین صورت ضبط شده و تنها در نسخهی «پ» او به صورت «بَوِنی» آمده است. این ضبط بیتردید مربوط به گویش قدیم کازرون است (رک. صادقی 1383) نه گویش شیرازی. بعضی نسخههای چاپی نیز «بونی» یا «دبونی» دارند (رک. گلستان، ص 670- 699). «بنی» در غزل ملمع حافظ به جای «بینی»، دوم شخص مفرد مضارع، به کار رفته، اما ممکن است در اینجا به جای «بیند»، سوم شخص مفرد، به کار رفته باشد. روشت rušt مبدل rōšt پهلوی به معنی روشن است. تبدیل n به t در کلمهی «رَوِشت» در شعر حافظ نیز دیده میشود که از raw/višn پهلوی گرفته شده است. این تبدیل خاص تعدادی از گویشهای قدیم فارس بوده و کلماتی مانند خورشت و بالشت و جز آنها از این گویشها به فارسی گفتاری و نیز بعضی متون قدیم راه یافته است. (رک. صادقی، 1350)، ص 3-771 و 778). روشت به معنی روشن امروز در تعدادی از گویشهای فارسی زنده است (رک. سلامی 1383، ص 174) تلفظ واو مجهول در زمان سعدی در گویش شیراز از بین رفته بوده ودر اشعار شیرازی ضبطی که نشاندهندهی این تلفظ باشد دیده نمیشود، برعکس یاء مجهول که چنانکه در مثلثات سعدی میبینیم هنوز در بعضی کلمات دیده میشود. بنابراین پیشنهاد ماهیار نوابی که روشت را به صورت رَوشت یعنی rōšt ضبط کرده پذیرفتنی نیست. ماحصل معنی بیت این است که اگر پیر هفتادساله خیال محال عشقبازی در سر بپرورد مانند عاشق کوری است که چشم روشن و بینا را فقط میتواند به خواب ببیند تا به کمک آن روی زیبای معشوق خود را ببیند.
منابع تحقیق :
سلامی، عبدالنبی، فرهنگ گویش دوانی، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی. 1381.
ــــ، گنجینهی گویششناسی فارس، ج 1، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی. 1383.
سعدی، مصلحالدین، گلستان، به تصحیح غلامحسین یوسفی، تهران: خوارزمی، 1368.
صادقی، علیاشرف، «مصدر و اسم مصدر در فارسی معاصر، 2»، راهنمای کتاب، سال 14، ش 12 – 9، ص 778 – 771، 1350.
ــــ، «کلمات فریبکار در فارسی تاجیکی»، مجلهی زبانشناسی، سال 8، ش 1 و 2، ص 22 – 12، 1370.
ـــــ، «گویش قدیم کازرون» مجلهی زبانشناسی، سال 19، ش 1، ص 41 – 1، 1383.
ماهیار نوّابی [یحیی]، «قصیدهای و غزلی از شمس پُسِ ناصر به گویش کهن شیراز»، نامهی فرهنگستان، سال 2، ش 1 (پیاپی 5)، 1375، ص 47 – 36.
ــــ، «برگی از دیوان شمس پُسِ ناصر»، چیستا، سال 1، ش 8، 1361، ص 8-1 (= ماهیار نوّابی 1377، ص 266 – 257).
ــــ، مجموعهی مقالات، [ج 2]، به اهتمام محمود طاووسی، انتشارات نوید شیراز 1377.
پینوشتها:
عضو پیوستهی فرهنگستان زبان و ادب فارسی
برای ضبطهای این نسخهها رک. گلستان، ص 670 – 699.
در مقالهای که زیر چاپ است.
زیر نظر غلامعلی حدادعادل؛ (1390)، جشننامهی دکتر سلیم نیساری، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، چاپ اوّل.